۲۱ فیلم دلهرهآور برتر قرن ۲۱ که میخکوبتان میکنند
فیلمهای دلهرهآور (Thriller) داستانهایی هیجانانگیز و دلهرهآور روایت میکنند که تا مدتها روی مخاطبانشان تأثیر میگذارند. میخواهیم با بهترین آثار این ژانر که در قرن ۲۱ ساخته شدهاند آشنا شویم.
تعریف بعضی ژانرها سادهتر از بقیه است. مثلا فیلمهای خونآشامی تکلیفشان روشن است و میدانیم با چند خونآشام سروکار داریم که میخواهند دندانهای نیش بلندشان را در شاهرگ قربانیها فرو کنند. یا مثلا فیلمهای خانوادگی متر و معیار مشخصی دارند و آثاری هستند که برای همهی سنین ساخته میشوند. ولی دستهبندی فیلمهای تریلر دشوارتر از بقیهی ژانرهاست. هرچه نباشد، خیلی از فیلمها قصدشان هیجانزده کردن مخاطب و تزریق تعلیق و اضطراب و دلهره است (که معنی تریلر هم از همین میآید) و جدا کردن مجموعهای از فیلمها با مؤلفههای مشخص که فقط به تریلر بخورد، کار راحتی نیست. چون هیجان و تعلیق فیلمهای تریلر همیشه با قاتلهای سریالی و آدمرباها و موقعیتهای مرگ و زندگی تصویر نمیشود.
فیلمهای تریلر معمولا دربارهی آدمهایی معمولی است که طی ماجراهایی درگیر موقعیتهای خطرناک و مهیج میشوند و مخاطب با دیدنشان مدام از خودش میپرسد آیا آنها زنده میمانند؟ آیا میتوانند از این وضعیت خطیر نجات پیدا کنند؟ آیا موفق میشوند بیگناهی خودشان را اثبات کنند؟ اصلا زندگی آنها بعد از این ماجرا مثل قبل خواهد بود یا نه؟ ما حین تماشای فیلمهای تریلر این سؤالها را از خودمان میپرسیم چون شخصیتهای داستان شبیه خودمان هستند. با اینکه درگیر موقعیتهایی پیچیده و عجیب شدهاند، حس میکنیم خودمان هم ممکن است روزی با چنین معضلهایی گلاویز شویم و همین جادوی این داستانهاست. جادویی که مخاطبان را به دنبال خودش میکشد و کاری میکند که برای موفقیت قهرمانهای داستان با تمام وجود آرزو کنیم و به خودمان بگوییم اگر ما جای آنها بودیم چه میکردیم.
بین ژانر ترسناک و تریلر شباهتهای زیادی وجود دارد، ولی نباید آنها را با هم اشتباه بگیریم. فیلمهای ترسناک معمولا دربارهی رو در رویی ما با ترس از مرگ است و به همین دلیل مرگهای بیشتری را در این فیلمها میبینیم. ولی فیلمهای تریلر دربارهی ترس و هراس زنده ماندن و زندگی کردن است، استرسها و نگرانیهایی که بر زندگی روزمرهی ما سایه میاندازند و ترس از عواقب کارهایمان را به یادمان میآورند. ترسی که جلوی ما را میگیرد تا سراغ ماجراهای پرخطر و پرریسک نرویم و بچسبیم به زندگی آرام و بیدردسر خودمان. فیلمهای ترسناک دربارهی مردن آدمهاست و فیلمهای تریلر ماجرای ترسناکِ زنده ماندن را روایت میکنند.
شاید اصلیترین خاصیت فیلمهای تریلر، نزدیک بودنش به واقعیت است. در فیلمهای ترسناک یا فانتزی وقتی اتفاقهای عجیب و شگفتانگیز را میبینیم، فوری میفهمیم که امکان ندارد چنین موقعیتهایی برای ما پیش بیاید. ولی وقتی با فیلم تریلر طرف هستیم، بحرانها و داستانهایی را میبینیم که برای آدمهای عادی دور و برمان هم میافتد و حتی شاید برای خود ما افتاده باشد و اگر هم نیفتاده باشد، احتمال رخ دادنش را بعید نمیدانیم. چون زمینی و آدمیزادی است و اصلا دور از ذهن به نظر نمیرسد.
تریلر ژانر جذاب و کنجکاویبرانگیزی است و در قرن ۲۱ و طی این دو دهه آثار نفسگیر و تماشایی زیادی تقدیم سینمادوستان کرده. داستانهایی دربارهی هراسهای روزمره و موقعیتهای مرگبار و قتل و غارتهای پیچیده که ریشه در ماهیت و ذات وحشی انسانی دارند. فیلمهایی که یک لحظه از تماشایشان خسته نمیشوید و دلهره و تعلیق جزء لاینفک قصهگوییهایشان است.
در ادامه با ۲۱ فیلم تریلر منتخب قرن ۲۱ آشنا میشوید که با دیدنشان هم هیجانزده میشوید و دلهرههای جذاب را تجربه میکنید، هم با بررسی شخصیتهای چندلایهی آدمها به فکر فرو میروید.
۱. ممنتو (Memento)
- محصول: ۲۰۰۰
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: گای پیرس، کری-ان ماس، جو پانتولیانو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳%
«خیلی خب… من الان دارم چیکار میکنم؟» این سؤالی است که در صحنهای از فیلم ممنتو، لئونارد شلبی با بازی گای پیرس از خودش میپرسد؛ چون یادش نیست چطور آنجا آمده و چه اتفاقی قبلش افتاده. کمکم میفهمد و نگاهش به مردی میافتد که دارد میدود. با خودش میگوید: «خب مثل اینکه دارم این یارو رو تعقیب میکنم» ولی بعد ورق برمیگردد و مرد سمتش اسلحه میکشد و لئونارد میگوید: «شایدم اون داره منو تعقیب میکنه»
سؤال لئونارد سؤالی است که دومین فیلم بلند کریستوفر نولان مدام از خودش و مخاطب میپرسد و هر بار که از صحنهای به صحنهی دیگر میرویم و روایت داستان برعکس حرکت میکند و عقبتر میرود، معماهایش پیچیدهتر و سنگینتر میشود. لئونارد حین ماجرایی تلخ و تکاندهنده که منجر به کشته شدن همسرش شده، حافظهی کوتاهمدتش را از دست داده و نمیتواند خاطرهی جدیدی در ذهنش ثبت کند. ولی این باعث نمیشود از پیگیری برای پیدا کردن قاتل همسرش دست بکشد.
ساختار نوآورانهی ممنتو داستانش را برعکس روایت میکند و به این روش مخاطب را به ذهن لئونارد میبرد تا همچون او همه چیز را تجربه کنیم و از خودمان بپرسیم قبلش چه شده که او الان اینجاست. نولان با این روش داستانگویی کاری کرده تا تعلیقی کشنده در تکتک صحنهها جریان داشته باشد و مخاطب را برای رسیدن به جواب سؤالاتش تشنه نگه دارد. این بیاطلاعی از ماجراها و دنیای غیرقابل اعتمادی که آدمهایش هر لحظه نقش عوض میکنند، چیزی است که لئونارد و انگیزههایش را تلخ و تأثیرگذار کرده.
۲. با وجود دوستی مثل هری (With a Friend Like Harry)
- محصول: ۲۰۰۰
- کارگردان: دومینیک مول
- بازیگران: سرژی لوپس، ماتیلدا سنیه، لوران لوکاس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
میشل به شکلی کاملا اتفاقی و در یک دستشویی عمومی با هری مواجه میشود، کسی که در دوران دبیرستان رفیقش بوده. با اینکه میشل اصلا هری را یادش نمیآید، ولی هری همه چیز را دربارهی او یادش مانده. هری با دیدن وضعیت زندگی میشل حسابی سرخورده میشود. میشل که در دوران مدرسه از بچههای باهوش و آیندهدار بود و همه به استعدادش غبطه میخوردند، حالا اسیر زنی غرغرو و ایرادگیر و چند بچهی لوس و پدر مادری سربار شده.
برای هری هیچ مشکلی غیرقابل حل نیست و سریع روشی برای برداشتن موانع پیدا میکند و برای کمک به رفیقی که در دام زندگی زناشویی بیپایان و زجرآوری افتاده، جنایات وحشتناکی ترتیب میدهد. در این تریلر هوشمندانه و تند و تیز دومینیک مول، مسائل در ظاهر سادهای مثل مشکلات خانوادگی و دعواهای زنوشوهری تبدیل به سیر خونینی از قتل و غارت و اقدامات تلافیجویانه میشود. ولی با دیدن واکنشهای میشل متوجه چیزی میشویم که فیلم را تکاندهنده و فراموش نشدنی میکند؛ اینکه شاید میشل از این اتفاقها خوشحال است و ته دلش جنایات هری را تحسین و تشویق میکند.
وقتی به این لایهی عمیقتر فیلم میرسیم، میفهمیم که فیلم دومینیک مول بیش از آنکه دربارهی قاتلی روانی باشد که وارد زندگی مردی معمولی میشود، این ایده را مطرح میکند که اگر به هر کدام از ما انسانهای در ظاهر معمولی و معصوم فرصتش را بدهند، بدمان نمیآید تبدیل به هیولایی مهیب و خونخوار شویم و آدمهای اعصاب خرد کن زندگیامان را حذف و نابود کنیم.
۳. جاده مالهالند (Mulholland Drive)
- محصول: ۲۰۰۱
- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: نائومی واتس، لورا هرینگ، جاستین ثرو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳%
جاده مالهالند در ابتدا قرار بود قسمت اول آزمایشی برای یک سریال باشد که شکست خورد و به جایی نرسید، ولی دیوید لینچ همان را برداشت و تبدیلش کرد به فیلمی سینمایی که یکی از تحسینشدهترین آثارش شد و هواداران مخصوص خودش را پیدا کرد. جاده مالهالند داستانی ملتهب است دربارهی انزوا و تلخی و تیرگی زندگی که در تپههای هالیوود روایت میشود.
نائومی واتس نقش بتی المز را بازی میکند، دختری جوان که سودای بازیگر شدن در سر دارد و همهی زندگیاش شده آمادگی برای تست دادن و تلاش برای نقش گرفتن در فیلمهای سینمایی. بتی با زنی مرموز به نام ریتا (لورا هرینگ) آشنا میشود که حافظهاش را در پی تصادفی مشکوک از دست داده و نمیداند کجاست. رفتهرفته رابطهای عاشقانه بین این دو شکل میگیرد و واقعیت و خیال و رویا و کابوس چنان در هم میآمیزند که هیچ مرز مشخصی بینشان پیدا نمیکنیم. بتی و ریتا برای یافتن واقعیت ماجرا و دلیل تصادف و ماجرای زندگی ریتا دست به کار میشوند و در این راه پرده از رازهای کثیف و دردناکی برمیدارند که در پشت صحنهی دنیای سینما و هالیوود خوابیده.
وقتی با فیلمی از دیوید لینچ سر و کار داریم، واقعیت چه معنایی دارد؟ منطق فیلمهای لینچ شبیه منطق خواب و رویاست و جاده مالهالند را میتواند با تعابیر و تفسیرهای مختلفی بررسی کرد. هواداران فیلم هنوز با هم بحث دارند که چه بخشهایی از فیلم در واقعیت پیش میرود و چه بخشهایی از آن خواب و رویا و کابوس است. شاید کل فیلم فانتزیهای ترسناک و کینهجویانهی زنی باشد که به دنبال انتقام از معشوقهاش است و کل هالیوود و آدمهایش را در رویایش دخیل کرده، شاید هم پشت پردهی همه چیز ماجرای تاریکتر و وحشتناکتری در جریان باشد. در هر صورت دیوید لینچ با این فیلمش مخاطبان را وارد دنیایی مهیب از تصاویر میکند و ذهن همه را غوطهور و مستأصل و نامطمئن نگه میدارد.
۴. بازی ریپلی (Ripley’s Game)
- محصول: ۲۰۰۲
- کارگردان: لیلیانا کاوانی
- بازیگران: جان مالکوویچ، لینا هدی، ری وینستون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲%
پاتریشیا هایاسمیث داستانهای بیشماری با محوریت کاراکتر تام ریپلی، این قاتل هزارچهره و جامعهستیز، نوشته است که اقتباسهای سینمایی زیادی هم از آنها ساخته شده. ولی بازی ریپلی نسبت به اقتباسهای دیگر متفاوت است. مثلا فیلم «آقای ریپلی با استعداد» (The Talented Mr. Ripley) تصویری رمانتیک و تراژیک از این شخصیت نشان میداد که تمرکزش روی تنهایی و انزوایش بود، ولی در بازی ریپلی با نسخهی مسنتری از او مواجه میشویم که اعتماد به نفس بیشتری دارد و از کارهایش حسابی مطمئن است و با نقشآفرینی هوشمندانه و پر از شرارت جان مالکوویچ تصویر شده. ریپلی در اینجا هم عشق زندگیاش را پیدا کرده هم به ثروتی که میخواسته رسیده، ولی وقتی میفهمد همسایهاش جاناتان (داگری اسکات) در یک مهمانی به او توهین کرده و پشت سرش حرف زده، بهقدری کفری میشود که تصمیم میگیرد جاناتان را نابود کند. دست خودش نیست، وقتی ماجرا را میشنود فوری به این نتیجه میرسد که همچین آدمی حق زندگی ندارد.
بازی مرگباری که ریپلی طراحی میکند خطرناک و بیرحمانه است، ولی هیجان این اتفاق ریپلی را چنان به وجد میآورد که موجب شکلگیری رفاقتی غریب بین او و جاناتان (که رسما اسباببازی او شده) میشود. انگار خود ریپلی هم که استاد کلک سوار کردن و حقهبازی است از عواقب کارهایش شوکه شده و وقتی میبیند نقشهها و توطئههایش تا کجا پیش میروند، کلی ذوق میکند.
۵. اولدبوی (Oldboy)
- محصول: ۲۰۰۳
- کارگردان: پارک چان-ووک
- بازیگران: چویی مین-سیک، یو جی-ته، کانگ هیه-جونگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%
مردی سگمست که به گمان خودش شبی را مثل شبهای دیگر میگذراند، به ناگاه درگیر ماجرایی مشکوک و به غایت عجیب میشود؛ عدهای ناپیدا او را میربایند و در اتاقی خالی که تنها یک تلویزیون دارد حبس میکنند؛ او مجبور میشود ۱۵ سال آیندهی زندگیاش را در همین اتاق بگذراند. بعد بدون هیچ هشدار یا خبری، او را رها میکنند و خبر میدهند که ۵ روز وقت دارد تا بفهمد چرا ۱۵ سال زندانی شده. اگر طی این ۵ روز پی به ماجرا ببرد و معما را حل کند، فردی که مسبب این حبس طولانی و مرموز بوده خودش را میکشد و اگر نتواند جواب معما را پیدا کند، آنها تنها زنی را که به او محبت کرده خواهند کشت.
پارک چان-ووک فیلمش را با اقتباس از مانگایی به همین نام ساخت و اتمسفری تکاندهنده و گیرا به آن بخشید که با نقشآفرینی تأثیرگذار چویی مین-سیک تکمیل میشد و اثری را میساخت بهیادماندنی و دیدنی. مسیری که قهرمان/ضدقهرمان بختبرگشتهی داستان طی میکرد فراز و نشیبهای عجیبی داشت و بیننده را بهشدت غافلگیر و شوکه میکرد. صحنهی مبارزهی معروف فیلم که در یک برداشت نشان داده میشود و قهرمان ما تنها با یک چکش، لشکری از آدم بدها را در یک راهرو قلع و قمع میکند بیشتر از بقیهی چیزها به چشم میآید، ولی این پایانبندی مبهوتکنندهی فیلم است که بیش از همه در ذهن سینمادوستان حک شده.
اولدبوی فیلمی بیرحم و غیرقابل پیشبینی است که داستان و موقعیتی تلخ و تکاندهنده دارد و بعد از تماشا هرگز نمیتوانید فراموشش کنید، چون از بهیادماندنیترین تریلرهای سینماست. بازسازی آمریکاییاش اما خیلی قابل اشاره نیست.
۶. هیأت منصفه فراری (Runaway Jury)
- محصول: ۲۰۰۳
- کارگردان: گری فلدر
- بازیگران: جاین کیوزاک، ریچل وایس، داستین هافمن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۳%
این اقتباس از رمان جان گریشام در زمان اکرانش بازخوردهای خیلی خوبی از تماشاگران نگرفت و زیاد به آن محل نگذاشتند، ولی شاید بین بقیهی اقتباسهایی که از کتابهای گریشام ساخته شده، این یکی نسبت به گذر زمان مقاومتر بوده و کمکم جایگاهش را پیدا کرده.
جان کیوزاک نقش نیک استر را بازی میکند، مردی معمولی که به شکلی اتفاقی برای شرکت در هیأت منصفهی پروندهای جنجالی انتخاب شده. خانوادهی یکی از قربانیان یک تیراندازی که موجب کشتار خیلیها شده، از کمپانی اسلحهسازی شکایت کرده تا به خاطر مرگ عزیزشان غرامت بدهند. شکایت به حدی جدی است که کمپانی اسلحهسازی مردی به نام فرانکلین ریچ (جین هکمن) را استخدام میکند تا با جاسوسی از اعضای هیأت منصفه، دربارهی آنها اطلاعات به دست آورد و با استفاده از این اطلاعات، روی آنها فشار بیاورد تا رأی را به نفع آنها تغییر دهند. اما ریچ خبر ندارد که نیک و همراهش مارلی (ریچل وایس) قصد دارند از درون روی اعضای هیأت منصفه اثر بگذارند. در ادامهی داستان، با انبوهی ماجرای مهیج و ملتهب سر و کار داریم که مضامین مهمی را مطرح میکند تا مخاطب بفهمد پشت پردهی سیستم قضایی چه خبر است و چه زد و بندها و فسادهایی جریان دارد و قربانیان یک حادثهی دلخراش برای اینکه به حق قانونی خودشان برسند، چه سختیهای عجیبی را باید تحمل کنند.
۷. پنهان (Caché)
- محصول: ۲۰۰۵
- کارگردان: میشائیل هانکه
- بازیگران: دنیل اوتوی، ژولیت بینوش
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
این تریلر درگیرکنندهی میشائیل هانکه با ترس و وحشت ظریفی که در تار و پود داستانش دمیده شده، سؤال عمیقا آزاردهندهای را از مخاطبانش میپرسد؛ اگر کسی شما را تماشا میکرد و به قضاوت کارهایتان مینشست و شما نمیدانستید چه کسی است، فکر میکردید چه چیزهایی دربارهی شما بفهمد؟
دنیل اوتوی و ژولیت بینوش نقش زوجی بورژوا و میانسال را بازی میکنند که در کمال حیرت و شگفتی متوجه میشوند فردی نامعلوم هر روز از جلو در خانهاشان فیلمبرداری میکند. هر روز نوار ویدیویی دریافت میکنند که فیلمی با نمایی ثابت از جلو خانهی خودشان در آن ضبط شده که گویی از آن سوی خیابان فیلمبرداری کردهاند. همراه این نوار ویدیو، طراحی آزاردهندهای قرار دارد که کسی با دست کشیده و این زوج را به فکر وا میدارد چه کار کردهاند که مستحق چنین بازی روانی عجیبی شدهاند و حالا زندگی آرام و بیدردسرشان در آستانهی فروپاشی است.
حادثهی محرک داستان ترسآور و پرالتهاب است، ولی هانکه زیاد خوشش نمیآید هیجانات کاذب به مخاطب القا کند و قصهاش را سر حوصله و بدون اتفاق جلو میبرد. در پنهان میبینیم که چطور چند نوار ویدیوی ساده، زندگی یک زن و شوهر را ویران میکند چون وادار شدهاند به تماشای چیزی بنشینند که هدف و انگیزهی پشتش معلوم نیست، معمایی بزرگ که جوابش ممکن است بدترین احتمالات و تلخترین گذشتهها باشد.
پنهان تریلری است دربارهی احساس گناه و دیگر احساسات جهانی بشری، چیزهایی که هر بیننده و مخاطبی با آن ارتباط میگیرد و درکش میکند. ولی علاوه بر اینها، فیلم هانکه با مطرح کردن ایدهی تأثیر تماشا و برداشتهای شخصی روی زندگی، خود فرایند فیلم دیدن را بهعنوان یک عمل روانشناختی معرفی میکند. گویا پردهی سینما همچون تست رورشاک است و هر کدام از مخاطبین فیلم با دیدن داستان و شخصیتها، برداشت ویژهی خودش را میکند. همانطور که با دیدن تصاویر روی نوار ویدیو که فقط نمایی است ثابت از جلو در خانه، زوج داستان به برداشتهای فرامتنی و عجیب و ترسناکی میرسند که مشخص نیست تا چه حدش مربوط به انگیزه و هدف اصلی ضبطکنندهی ویدیو است.
۸. ضد مرگ (Death Proof)
- محصول: ۲۰۰۷
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: کرت راسل، رزاریو داوسون، زویی بل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۵%
این فیلم کوئنتین تارانتینو در ابتدا بهعنوان بخش دوم برنامهی دو فیلم با یک بلیت و به همراه «سیاره وحشت» (Planet Terror) رابرت رودریگز اکران شد و داستان بدلکاری را روایت میکرد که با ماشین مخصوصش دختران جوان را به قتل میرساند. تماشاگرانی که دهههای قدیمی سینما را به یاد داشتند و کودکی و نوجوانیاشان در سالنهایی گذشته بود که فیلمهای درجه دو و سه اکشن و پر زد و خورد را پشت سر هم پخش میکردند، با تماشای این دو فیلم کلی کیف کردند و خاطراتشان حسابی زنده شد.
ضد مرگ تارانتینو از دو بخش داستانی تشکیل شده که هر دو به همین بدلکار خطرناک و مرگبار (با بازی کرت راسل) مربوط میشود. بخش اول با معرفی چند دختر جوان شروع میشود که بعدها میفهمیم یکی یکی قربانی این مرد روانپریش و ترسناک میشوند؛ نیمهی دوم قرار است دخترهایی را ببینیم که از کام مرگ او میگریزند و حقش را کف دستش میگذارند. این بخش دوم مهیج که تعقیب و گریزهای تماشایی دارد، با حضور زویی بل روایت میشود که خودش هم بدلکار است و در «بیل را بکش» (Kill Bill) بدل اوما تورمن بوده. در فصل پایانی فیلم، تعقیب و گریزی بین کرت راسل و این دخترها میبینیم که یکی از جذابترین سکانسهای تعقیب و گریز است و هنگام دیدنش آدرنالین خونتان واقعا بالا میرود.
۹. زودیاک (Zodiac)
- محصول: ۲۰۰۷
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: رابرت داونی جونیور، جیک جیلنهال، مارک روفالو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
ماجرای قتلهای زنجیرهای زودیاک قاتل در دنیای واقعی هرگز به سرانجام رضایتبخشی نرسید و هیچوقت هویت این مرد که بر زندگی همه سایهای از هراس انداخت مشخص نشد، ولی دیوید فینچر از همین بخش ماجرا استفاده کرد تا بهترین موقعیتهای فیلمش را بر مبنای آن بسازد.
جیک جیلنهال نقش کاریکاتوریستی به نام رابرت گریاسمیت را بازی میکند، رابرت داونی جونیور در نقش گزارشگر جنایی پل ایوری ظاهر شده و مارک روفالو هم کارآگاه دیو توشی مسؤول پروندهی قتلهای زودیاک است. هر کدام از این سه شخصیت به نحوی زندگی خودشان را وقف پیدا کردن زودیاک و رمزگشایی از نامههای پیچیدهاش کردهاند و از آسایش و راحتیاشان زدهاند، ولی در نهایت پاداشی جز ویرانی روابط شخصی و خراب شدن روزها و شبها نصیبشان نمیشود و نمیتوانند به جواب معماها برسند.
زودیاک تمام مؤلفههای جذاب یک تریلر دیدنی را دارد. تصویری دلخراش از قتلهای زودیاک نشانمان میدهد و همزمان درامی است دقیق دربارهی تأثیر وسواسهای فکری، اینکه وقتی فکر و ذکر این افراد پیگیری زودیاک و قتلهایش میشود، چه تأثیر جبرانناپذیری روی زندگیاشان میگذارد. فیلم فینچر تصویری پرجزئیات و دقیق از آن دورهی زمانی و پروندهی قتلها نشان مخاطب میدهد و با اینکه در انتها ما را به جواب مشخصی نمیرساند، ولی همذاتپنداری عمیقی بین ما و این سه شخصیت ایجاد میکند تا هراس و تردید و کنجکاوی و وسواسهای فکری و روحی آنها را درک کنیم.
۱۰. تعقیبکننده (The Chaser)
- محصول: ۲۰۰۸
- کارگردان: نا هانگ-جین
- بازیگران: کیم یون سئوک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲%
تعقیبکننده بین فیلمهای کرهای کمتر دیده شده، ولی واقعا حقش بیشتر از اینهاست. داستان مردی که قبلا مأمور پلیس بوده و حالا کارش رسیدگی به روسپیهاست و بعد از مفقودی تعدادی از دخترهای تحت امرش، کنجکاو میشود تا سراغ یکی از مشتریهای مرموزشان برود، غافل از اینکه این مشتری قاتلی سریالی و خطرناک است که دخترها را به فجیعترین شکل ممکن به قتل میرساند.
این فیلم داستان و حس و حالی عمیقا تلخ و گزنده دارد که با داستانی پرهیجان و متلهب تلفیق شده و کاری میکند تا یک لحظه چشم از فیلم برندارید. قهرمان داستان زندگی درخشانی ندارد و با بحرانهای درونی زیادی درگیر است، ولی وقتی با هیولایی مثل این قاتل زنجیرهای مواجه میشود، تمام مخاطبان فیلم دلشان میخواهد او پیروز میدان باشد.
داستان فیلم برگرفته از ماجرای واقعی قاتلی سریالی است که طی سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ بیستویک نفر را به قتل رساند. گفته میشد که دلیل این قتلها، نفرتی بوده که از زنها و آدمهای ثرومتند داشته و حتی اعتراف کرده که کبد بعضی از قربانیهایش را میخورده. از سال ۱۹۹۷ تا آن زمان، او اولین فرد در کره جنوبی بود که حکم اعدام گرفت.
۱۱. بچهی بدلی (Changeling)
- محصول: ۲۰۰۸
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: آنجلینا جولی، جان مالکوویچ، جفری داناوان
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۲%
کلینت ایستوود در قامت کارگردان را بیشتر به خاطر ساخت درامهای جدی و وسترنهایی با رویکرد تازه میشناسند، ولی ما یادمان نرفته که او کارگردانی را با تریلر درخشان «برایم میستی را پخش کن» (Play Misty for Me) آغاز کرد. با بچهی بدلی او دوباره به همه نشان داد که مهارتهای خلق دلهره و هیجان را فراموش نکرده و هنوز هم میتواند قصهای پرکشش و درگیرکننده روایت کند و با خلق تنش و التهاب، مخاطبانش را حیرتزده کند.
بچهی بدلی که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده، ماجرای مادری به نام کریستین کالینز (آنجلینا جولی) را روایت میکند که پسرش سال ۱۹۲۸ گم میشود ولی مدتی بعد پلیس که ادعا میکند پسر را پیدا کرده، بچهای را تحویل مادرش میدهد. ولی مشکل اینجاست؛ بچهای که تحویل کریستین میدهند پسر او نیست و هرجا هم این را میگوید کسی باورش نمیکند.
کریستین همه نوع مدرک مستدل و محکم برای اثبات ادعایش رو میکند، مثل اینکه بچهی تحویلشده مشخصا قدکوتاهتر از پسر اوست. ولی نیروی پلیس فاسد مدام بهانههای واهی و احمقانه میآورد نظیر اینکه وخامت حادثه باعث شده بچه آب برود. بله، الان که دربارهاش فکر میکنیم کاملا مسخره و عجیب به نظر میرسد ولی در آن مقطع واقعا چنین اتفاقی افتاده و روایت ایستوود از ماجرا کاملا تکاندهنده است. زنی را میبینیم که هم باید با غم و هراس گم شدن بچهاش کنار بیاید، هم به بقیه ثابت کند که پسربچهای بدلی برایش آوردهاند و مردان در قدرت فقط برای اینکه موقعیت خودشان در خطر نیفتد، به او اتهامات بیاساس میزنند و در آخر هم دیوانه خطابش میکنند. کمتر تریلر مدرنی به اندازهی بچهی بدلی تأثیرگذار و ناراحتکننده ساخته شده.
۱۲. مدفون (Buried)
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: رودریگو کورتس
- بازیگران: رایان رینولدز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷%
رایان رینولدز در یک تابوت. همین، کل فیلم همین است. این ماجرای مدفون فیلم بیرحمانه و کافکایی رودریگو کورتس است و داستان مردی به نام پل کانروی را روایت میکند که یک روز بیدار میشود و میبیند در یک تابوت زیر زمین دفن شده و فقط یک گوشی موبایل همراهش است. به شکل معجزهآسایی این موبایل آنتن میدهد، ولی مشکل اصلی هوایی است که هر لحظه کمتر میشود و وقتی است که این مرد ندارد. آیا پلیس میتواند به موقع او را پیدا کند؟ اصلا کسی حاضر است بهای آزادی او را بپردازد تا از زیر زمین بیرون بیاید؟
مدفون بهشدت تلخ و تاریک است و نگاهی بدبینانه به همه چیز دارد. نقشآفرینی رایان رینولدز جوری است که خیلی سریع با او ارتباط میگیرید و دلتان میخواهد هرچه سریعتر از وضعیت فلاکتبار و ویرانگر و مهیبی خلاص شود که آدم برای بدترین دشمنش هم آرزو نمیکند. کمتر قهرمانی را در چنین شرایط دشواری قرار دادهاند.
۱۳. من شیطان را دیدم (I Saw the Devil)
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: کیم جی-وون
- بازیگران: لی بیونگ-هان، چویی مین-سیک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%
یک مأمور امنیت ملی به دنبال گرفتن قاتلی سریالی است که نامزدش را به قتل رسانده. همین خلاصهی یک خطی برای یک تریلر کافی است، ولی من شیطان را دیدم به این بسنده نمیکند و کارهای زیادی با اعصاب و روان مخاطب دارد.
وقتی این مأمور به قاتل مورد نظرش میرسد و او را تا سر حد مرگ کتک میزند و بعد در کمال تعجب ما و خود قاتل او را رها میکند، داستان سمت و سوی پیچیده و غریبی به خودش میگیرد که درکش در ابتدا کمی مشکل است. قهرمان داستان کمکم به هیولایی خشن و بیرحم تبدیل میشود که انواع و اقسام شکنجههای روحی و جسمی را روی قاتل زنجیرهای پیاده میکند. چون معتقد است همچین آدمی مستحق مرگ راحت نیست.
من شیطان را دیدم اثری منحصربهفرد است که مدام پیش چشمان مخاطب تغییر شکل میدهد و از ژانری به ژانر دیگر میرود تا اینکه کلا به چیزی جدید تبدیل میشود. یک تلفیق ژانری دیوانهوار و عجیب و غریب که لحظهای آرام نمیگیرد و تجربهای دلخراش ولی لذتبخش برای مخاطبینش فراهم میکند.
۱۴. انطباق (Compliance)
- محصول: ۲۰۱۲
- کارگردان: کراگ زوبل
- بازیگران: دریما واکر، آن داود، بیل کمپ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
مدیر یک فست فودی تماسی از طرف پلیس دریافت میکند مبنی بر اینکه یکی از کارمندانش مجرمی فراری است و باید تحویل پلیس شود. به نظر مشکوک میآید؟ این تازه اول ماجراست و داستان خیلی زود سمت خشونتی ترسناک میرود و نشان میدهد مردم چه قساوتهای کنترلناپذیری درون خودشان پنهان کردهاند و اگر تصور کنند یک مقام امنیتی یا یک نیروی پلیس بهشان دستور میدهد، انسانیت و اخلاق و وجدان را چقدر راحت زیر پا میگذارند.
البته این ایدهای نیست که مختص فیلم کراگ زوبل باشد و الهامگرفته از یک ماجرای واقعی است که طی آن به خاطر یک تماس تلفنی سرکاری، حقوق اولیهی یک انسان بیگناه زیر پا گذاشته شد. فیلم بهخوبی موقعیت را واکاوی میکند و به مخاطب نشان میدهد که چجور آدمهایی تحت تأثیر فرمان و دستوری واهی، حاضر میشوند اینچنین وحشیانه به یک انسان حمله کنند. انگار تنها چیزی که مانع جنایت و بیرحمی بشر میشود، قوانین و قواعد بیرونی است و اگر شخصی با ادعای درجهدار بودن و پلیس بودن به ما دستوری بدهد، فکر میکنیم مسؤولیتی روی دوش ما نیست و از هر اقدام غیرانسانی و وحشتناکی ابایی نداریم.
دریما واکر در نقش کارمند بختبرگشتهای که قربانی این ماجراست باورپذیر و همدلیبرانگیز ظاهر شده و آن داود هم که با آن چهره و قامت ترسناکش همیشه نقشهای منفی بازی میکند، بیرحمی و قساوت را به بهترین نحو ممکن نمایش داده.
۱۵. رنگ غریب اشکهای بدنت (The Strange Colour of Your Body’s Tears)
- محصول: ۲۰۱۳
- کارگردان: هلن کاته و برونو فورزانی
- بازیگران: کلاوس تانگ، اورسلا بدینا، جو کونر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۱%
دن (کلاوس تانگ) نمیتواند همسرش را پیدا کند و به نظر میرسد گم شده. مثل هر انسان و همسر عادی دیگر، سراغ همسایههایش میرود تا با پرسوجو بفهمد کسی همسرش را دیده یا نه و دقیقا از همین لحظه است که فیلم هلن کاته و برونو فورزانی وارد گردابی از جنایت و خشونت و سردرگمی میشود و مخاطب را همراه خودش به اعماق این گرداب میکشد. در هر کدام از آپارتمانها ماجراهای هولناکی جریان دارد و حداقل در یکی از آنها قاتلی زندگی میکند خطرناک و بیرحم، و دن با سر زدن به این خانهها درگیر قصههای مختلفی میشود.
رنگ غریب اشکهای بدنت فیلمی دیوانهوار و عجیب است که هر لحظه جلوتر میرود به جنون و اغتشاش آن اضافه میشود. کاته و فورزانی قصهاشان را با الهام از فیلمهای ژانر جالو (تریلرهای معمایی ایتالیایی که دههی ۲۰ میلادی رواج داشتند) روایت میکنند اما در همین حد متوقف نمیشوند و از مؤلفههای جالو استفاده میکنند تا سفر شخصیت اصلی داستان را به درون دنیایی از جنون و ویرانی تصویر کنند.
۱۶. گرند پیانو (Grand Piano)
- محصول: ۲۰۱۳
- کارگردان: ائوخنیو میرا
- بازیگران: الایجا وود، جان کیوزاک، دی والاس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۹%
در این فیلم الایجا وود نقش تام سلزنیک را بازی میکند که پیانیست کنسرت است و یک شب بعد از اینکه دچار ترس فلجکنندهای میشود و نمیتواند اجرا کند، زندگیاش زیر و رو میشود. ولی بار دیگر به صحنه برمیگردد و سعی میکند با آخرین اجرایش بر ترسهایی که دارد غلبه کند. به محض اینکه پشت پیانو مینشیند، متوجه میشود که یک تکتیرانداز سرش را با تفنگ دوربیندار نشانه گرفته و اگر حتی یک نُت را اشتباه بزند او را میکشد.
طرح داستانی گرند پیانو عجیب و نامأنوس به نظر میرسد، ولی به لطف موقعیتهای جذاب و اتمسفر گیرا، مخاطب را درگیر قصهاش میکند. فیلمبرداری و تدوین فیلم درخشان است و ما را به یاد بهترین فیلمهای برایان دی پالما میاندازد که با ساختن فضای پرتعلیق و پرتنش، همه را میخکوب میکرد. تنش داستان تا آخرین لحظهی فیلم ادامه دارد و نمیگذارد دقیقهای را بدون اضطراب و دلهره طی کنید.
فیلمنامهی گرند پیانو را دمین شزل نوشته که معرف حضور همه هست. شزل که با «ویپلش» (Whiplash) هم سراغ مضمون نسبتا مشابهی رفته بود و به تنشها و دلهرههای اجرای موسیقی میپرداخت، در این فیلم با مؤلفههای ژانر تریلر بازی کرده و داستانی نفسگیر تحویل بینندگان داده.
۱۷. شبگرد (Nightcrawler)
- محصول: ۲۰۱۴
- کارگردان: دن گیلروی
- بازیگران: جیک جیلنهال، ان کیوساک، بیل پکستون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵%
در شبگرد با یک جیک جیلنهال کاملا متفاوت روبهرو میشوید. فیلم دن گیلروی تریلری تکاندهنده است دربارهی ذات خبیث یک هیولای جوان و باانگیزه که متوجه میشود اگر از تصادف و کشتار و فجایع انسانی فیلم بگیرد و آن را به شبکههای خبری حوادث بفروشد، کلی پول به جیب میزند. ولی مسأله فقط پول نیست، این مرد لاغراندام و غریب نگاهش جوری است که انگار با دیدن زجر کشیدن آدمها به بالاترین تجربهی عرفانی میرسد. فیلم گرفتن از حوادث و فجایع اگر برای بقیه فقط شغلی ناخوشایند باشد که مجبور به انجامش هستند، برای او سقف آروزهایش است. کاری است که برایش زاده شده.
دو راهیهای احساسی و اخلاقی درون قصهی شبگرد ما را به یاد بهترین فیلمهای دههی ۷۰ میاندازد که بر خلاف سینمای محافظهکار و ضدقصه و ضدمخاطب امروز، دست روی موضوعات حساس میگذاشت. دن گیلروی با حفظ ویژگیهای درخشان آن آثار، سوژهای ناب و بهشدت بهروز انتخاب کرده که خیلی با حالوروز همهی ما همخوانی دارد. شبگرد برای نسلی ساخته شده که ثبت وقایع و انتشارش در سریعترین زمان ممکن برایش از نان شب واجبتر است و زندگیاش با تماشا و انتشار تصاویر مختلف میگذرد.
ولی حرفی که در بطن این اثر جریان دارد و مخاطب را به فکر فرو میبرد، این عطش سیریناپذیر و خطرناک انسان برای تماشای تصاویر فجیع و آزاردهنده است. اساسا چرا باید یک شبکهی خبری که فیلمهایی از اجساد و تصادفهای ناجور نشان میدهد، انقدر بیننده داشته باشد که مدیرانش برای خوراک شبانهی خود پول زیادی خرج کنند؟ چرا ما انسانها از دیدن اینجور چیزها استقبال میکنیم؟ به انبوه آدمهای حاضر در یک مراسم اعدام نگاهی بیندازید تا به عمق چنین ماجرایی پی ببرید.
۱۸. دختر گمشده (Gone Girl)
- محصول: ۲۰۱۴
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: بن افلک، رزامند پایک، نیل پاتریک هریس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷%
در این فیلم تند و تیز دیوید فینچر که با اقتباس از رمانی به قلم گیلین فلین (و فیلمنامهای که خودش نوشت) ساخته شد، نیک با بازی بن افلک ناگهان متوجه میشود که همسرش ایمی (رزامند پایک) که همه جا او را زنی شگفتانگیز و مهربان میشناسند، ناپدید شده و مدارک و شواهدی از خودش به جای گذاشته که نیک را مقصر جلوه میدهد.
نیمهی اول دختر گمشده سراسر تعلیق و معماست. افشاگریهای پشت سر همی از نیک و ایمی رو میشود و نیک با اینکه بیگناه به نظر میرسد، رفتارها و انتخابهای مشکوک و سؤالبرانگیزی دارد که مخاطب و مردم و رسانهها را به فکر میاندازد. ولی داستان به همینجا ختم نمیشود و در نیمهی دوم قرار است با غافلگیریهای عجیبی روبهرو شویم.
دیوید فینچر تمام قطعات این قصهی پرجزئیات و پرتعلیق را با هنرمندی تمام کنار هم قرار داد و با مهارت بینظیرش در اتمسفرسازی، بیننده را وارد گردابی از معما و جنایت و خیانت کرد و یکی از بهترین فیلمهایش را ساخت. بیدلیل نبود که بن افلک حاضر شد برای بازی در فیلم او، فیلمبرداری فیلم خودش «تا شب زنده بمان» (Live by Night) را عقب بیندازد. به گفتهی افلک، فینچر «تنها کارگردانی است که میتواند کار همهی عوامل را بهتر از خودشان انجام دهد».
۱۹. ماشین پلیس (Cop Car)
- محصول: ۲۰۱۵
- کارگردان: جان واتس
- بازیگران: کوین بیکن، جیمز فریدسون جکسون، هیز ولفورد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%
دو بچه ماشین پلیسی پیدا میکنند و برای تفریح سوارش میشوند. اگر فیلم در ژانر دیگری بود، احتمالا با اثر بامزهای طرف بودیم که قصهای دربارهی بلوغ این دو پسر روایت میکرد، ولی قصد جان واتس این نبود. در اینجا قرار است یک پلیس فاسد با بازی کوین بیکن به دنبال دو بچهی از همه جا بیخبر بیفتد.
مشخص است که این ماجرا پایان خوشی ندارد و حتی لحظات بامزهی فیلم هم (مثل جایی که دو پسربچهی داستان جلیقهی ضدگلوله میپوشند) حسی از تهدید و دلهره در خودشان دارند که مخاطب را نگران جان این بچهها میکند.
۲۰. دعوت (The Invitation)
- محصول: ۲۰۱۵
- کارگردان: کارین کوساما
- بازیگران: لوگان مارشال گرین، تامی بلانچارد، جان کارول لینچ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
ویل (لوگان مارشال گرین) به یک مهمانی در خانهی همسر سابقش دعوت شده. این موقعیت به خودی خود هرکسی را معذب میکند ولی شرایط آنها به خاطر مرگ پسرشان که غم فزایندهاش هنوز روی زندگی هردویشان سایه انداخته پیچیدهتر هم هست. ولی به هر حال ویل قبول میکند که به این مهمانی برود و وقتی به خانهی همسر سابقش میرود با تعدادی آدم مشکوک مواجه میشود که رفتارهای عجیبی ازشان سر میزند.
ویل مدام فکر میکند که قرار است اتفاق وحشتناکی بیفتد، ولی هوشمندی فیلم کارین کوساما در همین شک و تردید است که تا آخرین لحظه هم یقهی تماشاچی را ول نمیکند. نمیدانیم واقعا ماجرای مخوف و سنگینی پشت پردهای این مهمانی جریان دارد یا همه چیز در ذهن ویل میگذرد و به خاطر مصیبت از دست دادن فرزند و جدایی از همسرش دچار بحران روحی شده و همه چیز را با شک و ترس نگاه میکند.
۲۱. هدیه (The Gift)
- محصول: ۲۰۱۵
- کارگردان: جوئل اجرتون
- بازیگران: جیسون بیتمن، ربکا هال، جوئل اجرتون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱%
جوئل اجرتون هم نویسنده و کارگردان فیلم هدیه بود و هم خودش در آن بازی کرد و شخصیتی پیچیده و مرموز و خطرناک را به تصویر کشید. سایمون (جیسون بیتمن) و همسرش رابین (ربکا هال) به خانهای جدید نقل مکان میکنند و در موقعیتی اتفاقی، با گوردو روبهرو میشوند. گوردو از همکلاسیهای سایمون در دبیرستان بوده و خاطرات خوبی از او ندارد، ولی الان جوری رفتار میکند که انگار همه چیز را فراموش کرده و حتی سایمون را حسابی تحویل میگیرد. وقتی گوردو هدیههایی را جلو در خانهی سایمون و رابین میگذارد، همه چیز کمکم عجیبتر میشود و سایمون تصمیم میگیرد به رفتارهای آزاردهندهی گوردو خاتمه دهد.
ولی این تمام ماجرا نیست. جوئل اجرتون داستانش را با ظرافت جلو میبرد و اطلاعات را سر موقع و درست به مخاطبش میدهد. در ظاهر داستان دربارهی زوج بیگناهی است که قربانی یک آدم روانپریش شدهاند، ولی هرچه جلوتر میرویم چیزهای بیشتری از گذشتهی تاریک سایمون رو میشود که در قضاوت اولیهی خود شک میکنیم. فیلم بهتدریج سمت تعلیق و دلهره و التهابی فراگیر میرود که با پایانی تکاندهنده ضربهی نهایی را به تماشاچیاش میزند.
منبع: Collider
سلام من چند ساله دنبال یه فیلم میگردم اسمش یادم نیست چون اون موقع کوچیک بودم الان بیست سالمه اینطوری بود یه پیر زن در یک قلعه بود یا یه قصر چند طبقه خیلی بلند رو تخت نزدیک چند سالی خواب بود مو هاش ناخوناش دیگه بیش از حد بلند شده بود چند نفر رفتن در این جنگل این قلعه رو به طور اتفاقی دیدن نمیتونستن برن داخل بزور با طناب دو نفر رفتن داخل دیگه نمیتونم فیلم قدیمی بود و در فیلم کلاغ هم داشت
The Brothers Grimm 2005
وااای . یکی از یکی بهتر
روز مرگت مبارک کووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط نفس نکش۱ عالییییییییییئیی بقیه رو ولش
شاتر آیلند کو؟؟؟؟