بهترین کتابهای سیمین بهبهانی که باید بخوانید
نوشتن دربارهی برخی دشوار است. سالهای خود را تباه نکردهاند و چنان پر بار زیستهاند که عمر درازشان کوتاه به نظر میآید. سیمین بهبهانی از جملهی این افراد بود. دود چراغ خورد، کوشش بسیار کرد، سبک زندگی خاص داشت، مناعت طبع داشت و کنار مردم بود. به این خاطر کتابهای سیمین بهبهانی همواره پر طرفدار و پر فروش هستند. در ادامه آثار آخرین شاعر از سلالهی شاعران بزرگ پیش از انقلاب معرفی میشوند.
روزگاری روزنامهنویسی همراه دوستان و همکاراناش در خانهی اخوان ثالث نشسته بودند که سیمین بهبهانی زنگ زد. دکتر خانلری رفته بود و تشییع پیکر او از جلو بیمارستان آبان برگزار شده بود. اخوان از سیمین پرسید جمعیت آمده بودند؟ گفت نه، دویست سیصد نفر. اخوان گفت اما وقتی من بمیرم تمام این خیابان پر از جمعیت خواهد شد. مدتی نگذشت که تمام خیابان پر از جمعیت شد. وقتی سیمین بهبهانی درگذشت خیابانها برای از دست رفتن او از جمعیت موج میزد.
سیمین خلیلی که بعد از ازدواج سیمین بهبهانی شد تا قبل از انقلاب سال ۵۷ شاعر عاشقانهها و ترانهها بود. اما بعد از انقلاب شاعر بزرگ اجتماعی شد. قبل از انقلاب از در کانون نویسندگان نگذشته بود، بعد از انقلاب پرچمدار کانون نویسندگان شد. تا انقلاب به زبان قدما شعر میگفت، پس از انقلاب شعرش چنان تغییر کرد که انگار نثر مینویسد اما نثری که قالبهای شعری را عوض میکند و کلامش به جواهر تبدیل میشود. هیچ شاعری مثل او نثر را با شعر آشتی نداده بود. هیچ شاعری مثل سیمین با شعرش زندگی نکرد. حرفهای گنده نمیزد. ادای شعر درنمیآورد. حرف زدناش مثل آثارش بود. سیمین بهبهانی درد داشت. درد مردم داشت. درد ایران داشت. درد همهی مادران، دختران، دوستان، رفتگان و ماندگان را داشت. تسلطاش به ادبیات فارسی به اندازهای بود که زبان او را به زبان مردم نزدیک کرد.
وقتی دکتر ناتل خانلری درگذشت، دکتر شفیعی کدکنی به اخوان ثالث زنگ زد تا پیام تسلیتی بگوید. اخوان گفت بنویس: «ما به زبان فارسی تسلیت میگوییم…» حال که از درگذشت سیمین بهبهانی سالها گذشته باید به زبان فارسی دوباره و چندباره تسلیت گفت.
سیمین خلیلی در یکی از روزهای آخر تیرماه ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. او دختر عباس خلیلی شاعر، نویسنده و مدیر روزنامهی اقدام بود. میرزا حسین میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدر و پدربزرگ او علامه ملا علی رازی خلیلی تهرانی بودند.
سیمین سال ۱۳۳۵ با حسن بهبهانی ازدواج کرد و با نام خانوادگی همسرش شناخته شد. سال ۱۳۴۹ از حسن بهبهانی جدا شد و با منوچهر کوشیار اردواج کرد که سال ۱۳۶۳ به علت سکتهی قلبی درگذشت.
سیمین بهبهانی معلم، نویسنده، شاعر و غزلسرای معاصر در طول رندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود.
۱- «با مادرم همراه / زندگینامهی خودنوشت»
زندگینامهنویسی گونهای از هنر نویسندگی است که محبوبیت زیادی دارد. بسیاری از نویسندگان جهان زندگیشان را در قالب کتاب نوشته و منتشر کردهاند. اما ماجرا در ایران متفاوت است. نویسندگان در این منطقهی جهان به دلایل گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یا فروتنی که به تفاخر تنه میزند به ندرت تن به این کار میدهند. اما سیمین بهبهانی از معدود شعرا و بزرگان فرهنگ و ادب ایران است که بخشی از زندگیاش را در کتابی به نام «با مادرم همراه / زندگینامهی خودنوشت» نوشته و منتشر کرده است.
او شرح زندگی پرفراز و نشیباش، کودکی و نوجوانی، رشد کردن در کنار پدر و مادری اهل فکر و کتاب، مانوس شدن با مطالعه، شعر گفتن، ازدواج اول با حسن بهبهانی، حضور در محافل هنری و ادبی و معاشرت با بزرگان فرهنگ و ادب را با قلم شیرین و نثر روان و جذاب در پانصد صفحه روایت کرده است.
در بخشی از کتاب «با مادرم همراه / زندگینامهی خودنوشت» یکی از کتابهای سیمین بهبهانی که توسط نشر سخن منتشر شده، میخوانیم:
«یادته چقدر از دلاکا بدت میومد. سرت سفت تو چنگشون میچلوندن و گیسات با شونه چوبی میکندن و صابون توی چشمت میکردن و تو هیچ کاری ازت برنمیومد جز ایان که عر بزنی. ماهبیبییم مثل دلاکای زمان بچگیی تو بوده که وقتی آبجوش رو سر و تنت میریختن مثل کفتر تو دسشون پرپر میزدی؟»
۲- مجموعه اشعار سیمین بهبهانی / دفتر اول
سیمین بهبهانی شاعر نامدار که به قول یدالله رویایی شاعر برجسته «سیمین خیال را بهتر از خاطره میداند» در طول بیش از شش دهه حضور در صحنهی ادب ایران صدها شعر در قالبهای گوناگون سرود که در صفحات شعر روزنامهها و مجلات کشور منتشر شدهاند. اکنون بعد از گذشت سالها مجموعه آثار سیمین بهبهانی، یکی از کتابهای سیمین بهبهانی، گردآوری و در دو مجلد منتشر شده است.
در بخشی از «مجموعه اشعار سیمین بهبهانی / دفتر اول» که توسط نشر نگاه منتشر شده، میخوانیم:
«حاجی فیروزه سالی یه روزه / مطرب دورهگرد بازآمد: نغمه زد ساز نغمهپردازش / سوز آوازهخوان دف در دست / شد هماهنگ ناله سازش / پایکوبان و دستافشان شد / دلقک جامهسرخ چهرهسیاه / تا پشیزی ز جمع بستاند / از سر خویش بر گرفت کلاه / گرم شد با ادا و شوخیی او / سور رامشگران بازاری / چشمکی زد به دختری طناز / خندهیی زد به شیخ دستاری»
۳- «دوباره میسازمت وطن»
شعر نخستین و برجستهترین هنر ایرانیهاست. آثار شعرای کلاسیک – حافظ، سعدی، خیام، مولوی، عطار و… – شناخته شدهاند. اما شعر معاصر ایران که رنگ و بو و ویژگیهای مختص به خود را دارد، آنچنان که باید و شاید در میان عموم محبوب نیست. اما شعرایی مثل سیمین بهبهانی که علاوه بر سرودن غزل در ترانهسرایی و ساختن آثار عاشقانه چیرهدست بود، آثارشان محبوب و پرفروش هستند.
یکی از کتابهای سیمین بهبهانی که پرفروش است «دوباره میسازمت وطن» نام دارد. مجموعهای از شصت شعر است که برخی از آنها به ترانههایی محبوب، زیبا، ماندگار و شنیدنی تبدیل و به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند.
در بخشی از کتاب «دوباره میسازمت وطن» که توسط نشر سخن منتشر شده، میخوانیم:
«همچو دودی کز آتشی خیزد / از تن خویشتن جدا گشتم / سرخوش و شادمان از این سودا / که ز تابوت تن رها گشتم / نگهی سوی پیکر افکندم / سرد و آرام، روی بستر بود / از غم چند لحظه پیش هنوز / چهرهاش خسته، دیدهاش تر بود.»
۴- «مجموعه داستانها و یادنوشتهها»
سیمین بهبهانی شاعری شجاع بود و از تجربه کردن نمیترسید. او که قالبهای شعری را دگرگون کرده و قالب مختص به خود را ساخته بود در قصهنویسی هم بختآزمایی کرد و نمونههایی در دسترس قرار داد. همچنین به دلیل معاشرت و دوستی با اهل فکر، ادبی و قرهنگ از گذشتههای دور تا زمان مرگ دربارهی بسیاری از دوستان و همکاراناش یادنوشتههای بسیار نوشت.
«مجموعه داستانها و یادنوشتهها» یکی از کتابهای سیمین بهبهانی از چهار بخش تشکیل شده است. نویسنده در بخش اول «آن مرد، مرد همراهم» از منوچهر کوشیار همسر از دست رفتهاش یاد کرده و دو یادنوشت «سالار قصهی من» و «افتاده بود مرد» دربارهاش نوشته است. در بخش دوم «با قلب خود چه خریدم؟» ۱۹ یادنوشت و قصه گنجانده که در آنها دربارهی روزگار نوجوانیاش نوشته. در بخش سوم «کلید و خنجر» ۱۲ قصه و یادنوشت دربارهی دوران کودکیاش نوشته. بهبهانی از اکرم کوتوله، مادرش، خانهی پدری، غصههای دوران بچگی و… نوشته است. در بخش پایانی که «یاد گزارهها» نام دارد علل نوشتن را برشمرده، یاد پدرش را زنده کرده، از ساختن دوبارهی وطن گفته، ماجرای سخنرانیاش در دانشگاه استنفورد را تعریف کرده، با فرزندش گفتوگو کرده، قصهی پیامی که برای سمینار ایرانیان مقیم اروپا فرستاده را روایت کرده و از بهرام بیضایی ملتقای نور و کلام گفته است.
در بخشی از کتاب «مجموعه داستانها و یادنوشتهها» که توسط نشر نگاه منتشر شده، میخوانیم:
«بیست روز است که پیش چشمان اشکآلودم در خاک گذاشتهاند. میدانم که دیگر بازگشتی نیست. اما هنوز در وضع خوابگاه خود تغییری ندادهام. شبها که به خواب هول میروم، همیشه صدای نفسهای کسی را احساس میکنم که یکی از عزیزان، برای رهاییام از تنهایی، در کنارم آرمیده است. اما چشم که میگشایم، با حیرت میبینم که نیمهی تخت خالیست، خالی خالی.»
منبع: دیجیکالا مگ