پرفروشترین رمانهای ایرانی که همه باید بخوانند
پرفروشترین رمانهای ایرانی کدامها هستند؟ این سوالی است که ممکن است به ذهن بسیاری از افراد کتابخوان رسیده باشد و کنجکاو باشند تا این کتابها را شناسایی کنند.
فاکتورهای متعددی یک کتاب را به اثری پرفروش و محبوب تبدیل میکند. در میان کتابها و رمانهای زرد، فروش نیز بالاست. اما این رمانها از ماندگاری چندانی برخودار نیستند و بسیار پیش آمده که حتی پس از یک دهه کاملا فراموش میشوند و دیگر از آنها حرفی زده نمیشود.
لیست کامل پرفروشترین رمانهای ایرانی
اما رمانهایی که هم پرفروش و محبوباند و هم به عنوان یک اثر ادبی قابل توجهاند، کمیابترند. اینگونه آثار در حافظه تاریخی یک ملت میمانند و گاهی اوقات فراتر از مرزهای کشور نیز میروند و به اثری بینالمللی تبدیل میشوند. شاخصههای زیادی باعث چنین اتفاقی میشود. مثلا میدانیم انتخاب بستر عاشقانه برای داستان مخاطبان بیشتری را جذب میکند. یا شخصیتپردازیهای حسابشده و نزدیک به واقعیت، میتواند همذاتپنداری عمیقی در مخاطب برانگیزد و باعث همراهی مخاطب با کاراکترها شود.
۱. بوف کور
«بوف کور» یکی از پرهیاهوترین رمانهای ایرانی است که توسط صادق هدایت در دوران پهلوی اول تالیف شد؛ کتابی که یاد و خاطرهی بهترین رمانهای روسی و آثار داستایوفسکی و همچنین کتابهای کافکا را را زنده میکند. این اثر از پرفروشترین رمانهای ایرانی است و به جرات میتوان گفت در همه دورانها با استقبال گسترده همراه بوده است. «بوف کور» شاخصترین اثر هدایت است، اما این نویسنده آثار قابلتوجه دیگری نیز دارد.
«بوف کور» به خاطر فضای متفاوت و سیاه خود در طی سالها بسیار مورد توجه بوده و پایاننامهها و رسالههای دکتری زیادی درباره این اثر نگاشته شده است. خارج از آکادمیا نیز نویسندههای زیادی به تحلیل «بوف کور» پرداختهاند و سعی کردهاند با نظریات و رویکردهای گوناگونی آن را بررسی کنند.
«بوف کور» یکی از معدود رمانهای ایرانی است که در خارج از کشور هم خوانندههای زیادی داشته و دارد و تبدیل به اثری بینالمللی شده است. اما معلوم نیست که چرا آثار ادبیات فارسی کمتر شانس این را پیدا میکنند که به شهرت «بوف کور» دست یابند و اینچنین در محافل بینالمللی مطرح شوند.
«بوف کور» از دو بخش جدا و متمایز تشکیل شده و هر کدام از این بخشها نیز یک روای اول شخص دارد. این روای اول شخص مردی است منزوی که در حال تعریف کردن زندگی خود است. راوی در بخش اول رمان عاشق زنی اثیری میشود، اما این زن به طرز مشکوکی در رختخواب راوی جان میسپرد. پس از اتفاقاتی راوی تریاک میکشد و به حالت خلسه فرو میرود. در این حالت خلسه او وارد زمانی دیگر میشود که زندگی متفاوتی در آن زمان دارد.
در بخش دوم راوی مرد زنداری است که از همسرش با عنوان «لکاته» یاد میکند. همسر او زنی است که از شوهرش تمکین نمیکند اما چندین فاسق دارد و با هر کسی جز او همبستر میشود.
نحوه توصیف و تکرار مداوم برخی از کلمات و عبارتها باعث شده تاریکی و تلخی پایداری این اثر را فرا گیرد. هیچ ردی از روشنایی و امید در «بوف کور» نیست و نوعی محکومیت و جبرگرایی در آن دیده میشود. تاریکی مطلق حاکم بر «بوف کور» تا سالها باعث بدنام بودن این اثر شده بود و بسیاری از والدین نگران بودند تا مبادا نوجوانانشان به خواندن این اثر بپردازند. البته این تاریکی تم اکثر داستانهای هدایت است و به نوعی امضای اوست. همین تاریکی است که باعث میشود داستانهای او تشخص یابند و با آثار دیگر متفاوت باشند.
درگیری در «بوف کور» میان یک مرد و یک زن است. این مهم است که در هنگام خواندن این رمان بدانیم که تمام شخصیتهای مرد در واقع یک نفر و تمام شخصیتهای زن نیز در واقع یک نفر هستند. ممکن است فضای تیره و مالیخولیایی «بوف کور» باعث دیرفهم بودن آن باشد. بنابراین توصیه میکنیم تا این اثر را بیش از یک بار مطالعه کنید.
«بوف کور» از پرفروشترین رمانهای ایرانی است که توانسته در خارج از ایران، بهخصوص در هند، مخاطبان بسیاری پیدا کند و نام خود را به عنوان یکی از بهترین رمانهای قرن ثبت نماید.
در قسمتی از «بوف کور» به قلم صادق هدایت میخوانیم:
«کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن میکنند،در صورتی که بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان، خیلی آرام، مثل پیهسوزی که روغنش تمام بشود، خاموش میشوند.»
۲. شوهر آهو خانم
«شوهر آهو خانم» در سال ۱۳۱۳ توسط علی محمد افغانی نوشته شده است. افغانی این کتاب را در زمانی که در زندان بود و به اعدام محکوم شده بود، نوشت و تمام وقتش در زندان را صرف این کتاب کرد. بعدها که آزاد شد، با هزینه شخصی خود کتاب را منتشر کرد و اندکی بعد «شوهر آهو خانم» با استقبال عجیبی روبهرو شد و به یکی از پرفروشترین رمانهای ایرانی بدل گشت.
«شوهر آهو خانم» درباره چندهمسری و رقابت دو زن بر سر یک مرد است. افغانی در واقع این کتاب را در نکوهش مردسالاری و چندهمسری نگاشته است و قصد داشته تا نشان دهد زن سنتی و زن اغواگر به یک اندازه از حقوق خود محروماند و برای ادامه زندگی باید وابسته جامعه مردسالار و خواستههای بینهایت آن باشند.
یکی از نکات رمان «شوهر آهو خانم» این است که سرشار از جزییات است. افغانی با این کار قصد داشته تا برای مخاطبان فضاسازی مناسبی انجام دهد و داستان را باورپذیرتر کند. اما شاید این جزییات و توصیفات بیش از اندازه گاهی اوقات باعث کلافه شدن خواننده شود و باعث شود تا مخاطب قسمتهایی از داستان را رد کند تا به اتفاقات اصلیتر برسد.
یکی از نکات مثبت «شوهر آهو خانم» این است که این کتاب مملو از اصطلاحات و ضربالمثلهای قدیمی زبان فارسی است. بسیاری از این ضربالمثلها را نشنیدهایم و برای اولین بار در رمان مذکور میبینیم. از این جهت میتوان گفت که «شوهر آهو خانم» مانند گنجینهای برای زبان فارسی عمل میکند و باعث شده بسیاری از این اصطلاحات و ضربالمثلها جان سالم به در ببرند و به دست ما برسند.
همچنین علی محمد افغان موفق شده تا چشمانداز خوب و مناسبی از فضای جامعه ایرانی در دوره پهلوی اول به دست دهد. او به موارد متعددی در این دوره تاریخی اشاره میکند که هر کدام از اتفاقات بحثبرانگیز و تاریخی جامعه ایرانی بودهاند، مواردی مثل کشف حجاب، جنگ، و … . جایگاه زن در جامعه ایرانی نیز از دیگر موارد پررنگ «شوهر آهو خانم» است. اینکه زن ایرانی تا چه اندازه اختیار زندگی خودش را دارد و قانون تا چه حد او را حمایت میکند، مسئله بحثبرانگیز دیگری است که در این رمان مطرح شده است.
روایتگری از زندگی مردم عادی در «شوهر آهو خانم» روایتگری قدرتمندی است. نویسنده توانایی این را دارد که شخصیتها را آرامآرام پیش ببرد و عوضشان کند بدون اینکه این تغییرها ناگهانی باشند و در ذوق خواننده بزنند. چرخشهای شخصیتها چنان آرام است که وقتی کتاب را تمام میکنیم و در ذهنمان شروع به مرور داستان میکنیم، ناگهان از حجم تغییر کاراکترها شوکه میشویم.
علی محمد افغانی در «شوهر آهو خانم» قصد دارد هم با زن سنتی ایرانی همذاتپنداری کند و او را درک نماید، و هم زن اغواگری که باعث چندهمسری میشود را به خواننده بشناساند و نشان دهد او نیز در جامعهای که حیات زن به مرد بسته است، راه دیگری برای ادامه زندگی ندارد. «شوهر آهو خانم» از پرفروشترین رمانهای ایرانی است که پس از خواندن آن متوجه دلیل محبوبیت گستردهاش میشوید.
در بخشی از کتاب «شوهر آهو خانم» از علی محمد افغانی میخوانیم:
«هنگامى که سیّدمیران وارد اطاق گردید آهو مشغول روشن کردن چراغ بود. بچهها ابتدا به شاهچراغ و بعد به پدر سلام کردند. مرد با روى گشاده و دل راضى به آنها جواب داد.آهو که پس یا پیش از حمام نیمچه بندى انداخته و بَزکى هم کرده بود، لبخند به لب دو قدم به استقبالش شتافت. ماهوت پاک کن برداشت و سرشانه پالتوش را که در کَته دکان یا جاى دیگر آردى شده بود پاک کرد. به طور خاموش و زیر لب قربان صدقهاش رفت و به نرمى خودش را به او مالید. به طورى که هوس مرد گُل کرد و دور از چشم بچّهها گوشه دهان او را بوسید؛ بوسهاى که بوى آمیزش با غیر به خوبى از آن احساس میشد.»
۳. زمین سوخته
احمد محمود از بزرگترین نویسندگان ایرانی است که آثار فراموشنشدنیای را خلق کرده است. «زمین سوخته»، که از پرفروشترین رمانهای ایرانی است، یکی از آثار اوست و درباره جنگ ایران و عراق در دهه شصت است. احمد محمود که برادر خود را در جبهههای جنگ از دست داده بود، رمانی درباره این جنگ خانمانسوز مینویسد. او برای اینکه بتواند فضای جبهه و جنگ را بهتر درک کند، با پیگیریهای فراوان موفق به حضور در جبهه میشود و به مناطق مختلف سر میزند.
«زمین سوخته» در واقع درباره سه ماه اول جنگ ایران و عراق است. زمانی که مردم فکر میکردند جنگ به زودی تمام میشود و زندگی به روال عادی خودش برمیگردد. اما این فکرها تنها خیالهای خوشی بودند که تا چند ماه ادامه داشتند و بعد از مدتی ایرانیان فهمیدند که جنگی گریبانگیرشان شده که تا مدتها قرار نیست از چنگ آن رها شوند.
مشاهدات احمد محمود از وضعیت اهواز در نوشتن این رمان بسیار تعیینکننده بوده و اصلا باعث نوشته شدن آن شده است. جبهه فضایی متمایز و متفاوت دارد و برای نوشتن از آن، تنها استناد کردن به شنیدهها نمیتواند کافی باشد. بنابراین تصمیم احمد محمود برای بازدید از جبهه تصمیمی بسیار درست بوده و نشان میدهد او تا چه اندازه نویسندهای متعهد و کاربلد بوده است.
نگاه احمد محمود به مقوله جنگ نگاهی ناسیونالیستی و یا حکومتی نیست. او در پی ستایش جنگ نیز نیست. به هیچ وجه قصد ندارد تا از جنگ به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات خواننده استفاده کند، بلکه جنگ برای او فرصتی است تا از رنج و درد انسان جنگزده بگوید. از زندگیای که تباه میشود و فرصتهایی که از دست میرود، از گم شدن آدمها و از دست دادن خانوادهها میگوید و عمق رنج ناشی از جنگ را به تصویر میکشد.
او میتواند در اثر خود ناکارآمدی دولت را در حین بحرانی چون جنگ نشان دهد. دولتی که بود و نبودش چندان فرقی نمیکند و در زندگی مردم جنگزده تاثیر چندانی ندارد. در رمان «زمین سوخته» میبینیم که عراقیها چگونه، به سرعت، شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تصرف میکنند و ملت ایران هنوز در شوک و متحیر است و باورش نمیشود که کشورش با چنین سرعتی در حال غصب شدن است.
احمد محمود قصد دارد تا شخصیتهای مختلف را در طی دوران جنگ به تصویر بکشد و همین کار او باعث تقدسزدایی از مقوله جنگ میشود. او نشان میدهد که جنگ برای عدهای فرصتی است که بتوانند بارشان را ببندند و به چیزهایی که آرزویشان را داشتهاند، برسند. کاسبان جنگ، مثل کل شعبان، با جنگ مثل نعمتی برخورد میکنند که باید تمام بهره خود را از آن ببرند. درست مثل شخصیت پیتر بیلیش در «بازیهای تاج و تخت» که میگفت: «هرج و مرج گودال نیست، هرج و مرج نردبان است و تو فقط باید از آن بالا بروی.»
شاید همین پرداختن به طیفهای مختلف باعث شده که محمود شخصیتسازی عمیقی در رمان خود انجام ندهد. اما به نظر میآید او پرداختن به شخصیتهای متعدد را اولویت کتاب خود میدانسته و تشخیص داده بوده که چنین کاری بیشتر به درد رمانش میخورد.
نویسنده در «زمین سوخته»، که از پرفروشترین رمانهای ایرانی است، بسیار بر حسهای شخصیتها صحه گذاشته و تکیه کرده است. اینکه آدم ها میفهمند بلا و مصیبت عظیمی در راه است اما همچنان میخواهند حواس خود را به زندگی روزمره پرت کنند و جوری رفتار کنند که انگار جنگ در حاشیه زندگی است و به زودی تمام میشود. اما تمام شخصیتها میدانند که فاجعهای مهیب در راه است، فاجعه هفت سال جنگ خانمانسوز.
در بخشی از رمان «زمین سوخته» به قلم احمد محمود میخوانیم:
«ناگاه از بالای سر جوان خاکستریپوش چشمم میافتد به دستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالارفته است و درخوشه خشک نخل پایهبلند گوشه حیاط ننه باران گیر کرده است. آفتاب کاکل نخل را سایهروشن زده است. خون خشک تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده و سبابهاش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سهشعبه به قلبم نشانه رفته است.»
۴. سووشون
سیمین دانشور یکی از معروفترین نویسندگان زن ایرانی است که توانست در سال ۱۳۴۸ رمان «سووشون» را منتشر کند. این رمان در همان زمان با از پرفروشترین رمانهای ایرانی شد و توانست در ادبیات داستانی ایران ماندگار شود.
دانشور در این رمان دو شخصیت اصلی به نامهای یوسف و زری دارد. زری زنی تحصیلکرده و همسر یوسف است. ماجرای «سووشون» در بستر تاریخی مهمی اتفاق میافتد؛ جنگ جهانی دوم است و جنوب ایران توسط ارتش انگلیس اشغال شده است. دانشور شهر شیراز را برای روایت قصه خود انتخاب کرده است.
دانشور داستان زندگی این خانواده ملاک را در شهر شیراز روایت میکند. شخصیت اصلی رمان زری است و قرار است با حضور اشغالگران در ایران، زندگی روزمره این خانواده لحظه به لحظه پیچیدهتر شود و وارد فازهای جدیدی گردد. زری زنی مبارز است که برای دفاع از عقاید و خانوادهاش در بسیاری از مواقع از الگوی زن ایدهآل جامعه ایرانی فاصله میگیرد و تنها به اهدافش میاندیشد.
ایران در جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرد اما انگلیسیها در هر صورت وارد مرزهای ایران شدند و جکومت مرکزی هم در برابر آنها هیچ مقاومتی نکرد. شرایط داخلی ایران نیز پرتنش بود. چراکه رضاشاه بر اثر فشارهای داخلی و خارجی از قدرت کنار زده و تبعید شده بود و محمدرضاشاه جوان بر مسند حکومت نشسته بود. بنابراین کشور چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ خارجی در شرایط حساسی قرار داشته است.
دانشور در شخصیتپردازی رمانش بسیار موفق عمل کرده و به حرات میتوان «سووشون» یکی از بهترین رمانهای ایرانی در این زمینه است. زری، که مهمترین شخصیت رمان است، کاراکتری کاریزماتیک و بسیار بهیادماندنی است. او نماد انسانهای داغدیده و شجاعی است که رسالت خود میداند در برابر ظلم بایستد و از خانوادهاش و دیگر افراد حمایت کند.
از طرف دیگر، یوسف نماد افرادی شجاع و دوراندیش است که حاضر است برای محقق کردن آرمانهایش هزینههای زیادی بدهد. او فردی وطنپرست است و برای فداکاری در راه وطن از هیچ کاری دریغ نمیکند.
خانکاکا، برادر یوسف، نماینده افراد منفعتطلبی است که از شرایط بحرانی و آب گلآلود ماهی میگیرند و برایشان هیچ چیز غیر از منفعت خویش اهمیتی ندارد. اما باید گفت که زنان رمان «سووشون» بسیار متمایز هستند و شخصیتهایی با عمق زیادند که خواننده میتواند ارتباط موثری با آنها برقرار کند، شخصیتهایی چون: عزتالدوله، عمه فاطمه، فردوس و مهمتر از همه زری.
دانشور بهخوبی میتواند فضای دوران استعمار و خفقان اجتماعی را ترسیم کند. فضاسازی او ملموس و تاثربرانگیز است و با دیدن این فضا میتوان درک کرد که چرا چپها در این دوران اوج گرفتند و تفکرات رادیکالی داشتند که امروزه قابل درک نیست. چپها از بعد از انقلاب اسلامی همواره مورد انتقاد بودهاند و اعمال آنها و تصمیماتی که در برهههای حساس تاریخی گرفتهاند، بارها مورد بحث قرار گرفته است. اما با خواندن اثر دانشور میتوانیم به این گروه فکری نزدیکتر شویم و درک کنیم آنها در چه بستری میزیستهاند.
جالب است بدانید که کلمه «سووشون» کلمه بومی شیرازی است و از اسم «سیاووش» گرفته شده است. سیاووش یکی از شخصیتهای شاهنامه فردوسی است و «سووشون» به معنی عزاداری برای سیاوش، فرزند کاووس شاه ایران، است که به ناحق و با دسیسه کشته شد.
رمان سیمین دانشور، که از پرفروشترین رمانهای ایرانی است، این قابلیت را دارد تا تاریخ را از دریچه داستان به مخاطبانش نشان دهد. «سووشون» قطعا یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین رمانهای ایرانی است که میتوان آن را بارها خواند و با شخصیتهایش همراه شد و هر یک را درک کرد. در تمام لحظات «سووشون» بحران ایرانی بودن حس میشود و تمام شخصیتها حی و حاضر در برابر خواننده وجود دارند.
«سووشون» شاید یکی از بهترین رمانهای تاریخی تمام دوران باشد و در بخشی از آن میخوانیم:
«کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟»
۵. دایی جان ناپلئون
«دایی جان ناپلئون» یکی از مشهورترین و پرفروشترین رمانهای طنز ایرانی است که توسط ایرج پزشکزاد تالیف شده است. از روی این رمان سریالی هم ساخته شده که توسط ناصر تقوایی کارگردانی شده است.
«دایی جان ناپلئون» داستان یک خانواده متمول و اشرافی است که با هم زندگی پیچیدهای دارند و در موجی از توطئهها و دوستیها و دشمنیها زندگی میکنند. محور رمان دایی این خانواده است که درباره شخصیت خود دچار توهم است و میتوان گفت که اختلالات شخصیتیای دارد. اما حامی این توهمها، خدمتکار دایی یعنی مش قاسم است که مهر تاییدی بر توهمات او میگذارد و تمام گفتههایش را تایید میکند. کنار هم قرار گرفتن این دو شخصیت صحنههایی را خلق میکند که هنوز هم بعد از سالها توانایی این را دارد که مخاطب را به قهقهه بیندازد.
این داستان در اوایل دهه بیست میگذرد، یعنی زمانی که محمدرضا شاه به تازگی به تخت سلطنت نشسته بود. پزشکزاد در واقع قصد داشته تا با روایتگری از زندگی یک خانواده اشرافی، به این قشر انتقادات تند و تیزی وارد کند و فرهنگ و مناسبات آنها را دستمایه انتقاد قرار دهد. او با این مدل خانوادهها بسیار آشناست و دقیقا میداند از چه چیزی حرف میزند.
یکی از مسائلی که پزشکزاد در جایجای رمان خود به آن انتقاد میکند، پنهانکاری جامعه ایرانی است. او به خوبی نشان میدهد که بسیاری از افراد در این خانواده اشرافی دست به کارهای غیر اخلاقی میزنند، اما تنها کاری که میکنند این است که آن کار را از دید دیگران پنهان میکنند و افشا شدنش را مسئله بدی میدانند. در واقع انجام عمل غیراخلاقی تا زمانی که کسی از آن بویی نبرده، ایرادی ندارد و میتواند ادامه داشته باشد. نثر پزشکزاد در «دایی جان ناپلئون» بسیار خوشخوان و روان است. پزشکزاد در زمینه طنز نیز بسیار خوب عمل میکند و موقعیتهایی ایجاد میکند که بسیار خندهآور و سرگرمکننده هستند.
اگر بخواهیم به «دایی جان ناپلئون» ایرادی وارد کنیم، آن این است که شخصیتهای زن این رمان، شخصیتهای موثری نیستند و نقشی در پیشبرد داستان ندارند. زنان یا ابژه میل جنسی مردان داستان هستند یا به کل منفعلاند و برای این در قصه حضور دارند که نقش زن کسی را بازی کنند. پزشکزاد میتوانست زنان موثرتری را در خط داستانی طراحی کند و از آنها در موقعیتهای طنزآمیز داستان استفاده نماید.
یک رمان جذاب برای نوجوانان و بزرگسالان، پس از خواندن «دایی جان ناپلئون» درک میکنید که چرا این اثر از پرفروشترین رمانهای ایرانی است. طنز مخصوص و درجهیک ایرج پزشکزاد به همراه انتقادات تند و تیز او به سمت طبقه اشراف ایرانی که باقیماندههای قاجار هستند، اثری بیبدیل و ارزشمند خلق کرده که در کنار سرگرم کردن مخاطب، کارهای زیاد دیگری نیز انجام میدهد.
در بخشی از رمان «دایی جان ناپلئون» به قلم ایرج پزشکزاد میخوانیم:
«من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر، عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم، بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شادی اینطور نمیشد. آن روز هم مثل هر روز با فشار و زور و تهدید و کمی وعده های طلایی برای عصر، ما را یعنی من و خواهرم را توی زیرزمین کرده بودند که بخوابیم. در گرمای شدید تهران خواب بعدازظهر برای همه بچهها اجباری بود…»
۶. سال بلوا
عباس معروفی از تاثیرگذارترین نویسندگان و رماننویسان ایرانی بود که متاسفانه چند سال پیش بر اثر سرطان درگذشت. نام او با «سمفونی مردگان» گره خورده است، اما «سال بلوا» نیز از دیگر آثار قابل توجه این نویسنده است که در تاریخ ادبیات زبان فارسی ماندگار شده و از پرفروشترین رمانهای عاشقانه معروف ایرانی است.
«سال بلوا» اثری است درمورد یک خانواده که پس از سالها درمان و توسل به درگاه خداوند صاحب یک دخربچه میشوند. پدر خانواده یک مرد نظامی است. پس از فوت پدر دختر خانواده، یعنی نوشا، عاشق مردی به نام حسینا میشود، اما بر اثر اتفاقاتی حسینا غیب میشود و نوشا مجبور میگردد با مرد دیگری ازدواج کند. اما دردسرها از جایی شروع میشود که حسینا بر میگردد.
«سال بلوا» در هفت شب روایت میشود. شبهای فرد را نوشا روایت میکند و شبهای زوج را راوی دانای کل روایت میکند.
«سال بلوا» به درک معروفی از وضعیت زنان در ایران بر میگردد. معروفی قصد دارد با به تصویر کشیدن نوشا نشان دهد که چه زنی باشید که در خانوادهای متمول به دنیا آمده و تکفرزند خانواده است، و چه زنی باشید از طبقه متوسط، در هر دو صورت جامعه ایرانی شما را پس خواهد زد و هرگز زن را به رسمیت نخواهد شناخت. معروفی میخواهد ساختارهای جامعه مردسالار را به نقد بکشد و نشان دهد چگوه این ساختارها برای زنان سقف شیشهای درست میکنند و آنها را از رویاپردازی باز میدارند.
با خواندن «سال بلوا» میفهمیم که زنستیزی در فرهنگ ایرانی امری نهادینهشده است و از قدیمالایام وجود داشته است. زنانی که معروفی به تصویر میکشد، هر کدام به نحوی مورد ظلم قرار گرفتهاند و توسط جامعه مردسالار نادیده انگاشته شدهاند. نوشا، که شخصیت اصلی رمان است، توسط شوهرش مورد خشونت خانگی و آزار فیزیکی قرار میگیرد و دائما به خاطر اینکه نمیتواند بچهدار شود، تحقیر میشود. معروفی در واقع میخواهد نشان دهد که در جامعهای که زنان سرکوب شوند، تنها ارزش یک زن میتواند توانایی بچهدار شدن باشد و اگر این توانایی را از دست بدهد، حضور و وجودش دیگر معنایی نخواهد داشت.
نمیتوان گفت «سال بلوا» بهترین اثر عباس معروفی است. زیرا «سمفونی مردگان» در میان آثار این نویسنده همچنان در اوج قرار دارد و بیبدیل است. اما «سال بلوا»، که از پرفروشترین رمانهای ایرانی است، اثری درخور توجه است که به مسئله زن ایرانی میپردازد و ارزش ادبی بالایی نیز دارد.
در بخشی از «سال بلوا» به قلم عباس معروفی میخوانیم:
«صدای قطرههای آب را میشنیدم، و صدای تیکتیک ساعت را که اعلام حضور میکرد، مردی در سردابهای تاریک قدم میزد، زنی در باد راه گم کرده بود، پروانهها خاک میشدند و بوی خاک همه جا را میگرفت. صدای گریه زنی را میشنیدم که سالها بعد از سال بلوا یاد من افتاده بود. مگر نمیشود زنی یاد زن دیگری بیفتد که چهارده سال پیش او را دیده و گفته است: «شما خیلی شادابید، همیشه جوان و شادابید.»
۷. جای خالی سلوچ
محمود دولتآبادی از نامآشناترین نویسندگان ایرانی است که آثار ارزندهای را تالیف کرده که بیشتر آنها از پرفروشترین رمانهای ایرانی شدهاند. دولتآبادی بیشتر به رئال نوشتن علاقه دارد و میخواهد از واقعیات زندگی، بهخصوص زندگی روستایی، بنویسد و از ابعاد نهفته آن پرده بردارد.
«جای خالی سلوچ» از معروفترین و پرفروشترین رمانهای ایرانی است که دولتآبادی آن را پس از آزادی از زندانهای ساواک و در طی هفتاد روز نوشت. البته قبل از نوشتن، ماهها به طرح اثر خود فکر کرده و آن را پرورش داده بود.
«جای خالی سلوچ» درباره زندگی زنی به نام مرگان است که پس از غیبت شوهرش سعی دارد کانون خانواده خود را حفظ کند و بچه هایش را سروسامان دهد. مرگان در روستایی دورافتاده زندگی میکند و مجبور است برای گرفتن حق خود دست به کارهای زیادی بزند. او که حالا مردی در کنار خود ندارد، باید بتواند از پس خود و بچههایش برآید و در برابر زورگوییهای اهالی روستا بایستد.
داستان با رفتن سلوچ آغاز میشود. ما نمیدانیم سلوچ برای ترک خانوادهاش چه دلایلی دارد، اما آنطور که مرگان میگوید، این بار رفتن سلوچ بیبازگشت است و مرگان این مسئله را حس میکند. مرگان سه فرزند دارد که دو تا از آنها پسر هستند و یکی دختر. درگیریهای مرگان برای سیر کردن شکم بچهها و درگیریهای او با اهالی روستایی که به خاطر فقر، ردی از انسانیت و اخلاق در آن نیست، موضوعاتی است که رمان «جای خالی سلوچ» را تشکیل میدهند.
دولتآبادی در رمان خود به دنبال این است که به مسائل متعددی درباره زنان بپردازد. برای مثال او به ازدواجهای اجباری اشاره میکند و نشان میدهد که در جاهای دورافتاده در ایران چطور دختران کمسن و سال را به زور، به مردان مسن شوهر میدهند. زمانی که مرگان مجبور میشود دخترش هاجر را شوهر دهد، این درد به خوبی منعکس میشود. دولتآبادی موفق میشود تا نشان دهد مردان با کنترل مالی زنان چگونه آنها را به تصاحب خود درمیآورند و از تبعیض اقتصادیای که میان آنها و زنان وجود دارد، بهره میبرند.
هاجر پس از ازدواج حامله میشود و در دوران حاملگی دائما نگران این است که بچهاش دختر شود. او نشانههای دخترزا بودن را دارد و همین مسئله شدت یأس و درماندگی او را بیشتر میکند. صحنهای که در آن هاجر تقریبا مطمئن میشود فرزندی که در شکم دارد دختر است، از دردناکترین صحنههای «جای خالی سلوچ» است.
از دیگر صحنههایی که حتما نوشتن آن برای دولتآبادی کار سختی بوده و خواندن آن برای مخاطب دردناکتر است، صحنهای است که مرگان برای گرفتن حق خود نزد صاحبکار عباس میرود. عباس پسر کمسن و سال مرگان است و در برابر کاری که کرده دستمزدی دریافت نکرده است. مرگان میرود تا این دستمزد را دریافت کند، اما صاحبکار عباس، عوض پرداخت دستمزد، مرگان را در طویله زندانی میکند و به او تجاوز میکند. فضاسازی دولتآبادی در این صحنه و توصیف حالات درونی مرگان و افکار او باعث شده تا این صحنه تا سالها در گوشهای از ذهن مخاطب حضور داشته باشد.
«جای خالی سلوچ» قصه دردها و رنجهای بیپایان یک زن روستایی است که باید در جامعهای مردسالار به تنهایی گلیم خود و فرزندانش را از آب بیرون بکشد. جامعهای که به او و فرزندانش، بهخصوص دخترش، رحم نمیکند و مترصد هر فرصتی است تا بتواند از اقلیتها و قشر فرودست بهرهکشی کند.
در بخشی از «جای خالی سلوچ» به قلم محمود دولتآبادی میخوانیم:
«مرگان پرده را بالا میزند. هاجر، ماهی کوچک، روی خون خشکیده نهالی افتاده است. ضعیف،خیلی ضعیف، چیزی با رنگ و روی میت،نمرده بود؟ نمرده است؟ ماهی کوچک بر خاک! نه هنوز دلدل میزند. پلکهایش بستهاند. پلکها به رنگ سایه درآمدهاند. مژههایش، همدیگر را پنجه کردهاند. یکشبه، گونههایش بیشتر بدر جسته اند. دستهایش، لاغر و باریک، دو مار بیآزار، بر این سوی و آن سوی، رها هستند. پیراهنش خونین است. خونمرده! موهایش بر هم خورده اند. تکه شالی همچنان به دور پاهایش بسته مانده است.»
منبع: دیجیکالا مگ