بهترین فیلمهای علمی-تخیلی دههی گذشته
پس از معرفی چند لیست از بهترینهای ژانرهای مختلف در دههی گذشته، این بار قرار است بهترین فیلمهای علمی- تخیلی را انتخاب کنیم. برای اینکه این لیست محل اختلاف چندانی نباشد و فقط پای تفاوت سلیقهها به میان بیاید، ذکر یک نکته ضروری است: اشاره به تصور اشتباهی که ژانر علمی- تخیلی را با ژانر فانتزی یا گاها با ژانر وحشت در هم میآمیزد.
- بهترین فیلمهای علمی تخیلی سال ۲۰۲۱
- ۱۵ صحنهی سینمایی برتر در فیلمهای دههی گذشته
- ۱۰ فیلم کودک و نوجوان برتر دههی گذشته
این درست است که مرزبندی ژانرها و مطلق فرض کردن آنها صحیح نیست و بسیاری از فیلمها به لحاظ ژانری به چند دسته تعلق دارند و برخی ژانرها هم با یکدیگر همپوشانی دارند، اما شناخت ما از نظریهی ژانر برای طبقهبندی و حتی تحلیل فیلمها راهگشا است.
به طور کلی فیلمهای علمی- تخیلی به مجموعهای از فیلمها اطلاق میشود که در آنها جهان تفاوت آشکاری با امروز ما دارد و پیشرفتهای تکنیکی و ابداعات علمی و تصور فیلمساز از این ابداعات در آن چیرگی دارد و جزئی اساسی از زندگی به شمار میرود اما توضیح به وجود آمدن این پیشرفتها (هر چند غیرقابل باور) هم در فیلم وجود دارد. به عبارت دیگر منشأ این پیشرفتها همین امروز ما است نه جهانی سراسر متفاوت که منطق دیگری دارد.
با این تعریف مجموعه فیلمهایی مانند ارباب حلقهها (the lord of the rings) که در جهانی کاملا افسانهای میگذرند، علمی- تخیلی نیستند بلکه ذیل ژانر فانتزی قرار میگیرند، همانگونه که فیلمهای ابرقهرمانی. چرا که در این فیلمها هیچ توضیحی برای به وجود آمدن نیروها یا اتفاقات غیرطبیعی ضروری نیست و این از مشخصات ژانر فانتزی ست.
از سوی دیگر فیلمهای ژانر وحشت مانند سری فیلمهای بیگانگان (aliens) با ژانر علمی- تخیلی همپوشانی دارند، اما چون هدف و همچنین چینش وقایع و روابط علت و معلولی در آنها به گونهای است که منجر به خلق سکانسی وحشتآفرین شود، این آثار بیشتر به سمت سینمای وحشت تمایل دارند تا علمی- تخیلی و حتی فیلمهای اقتباسی از داستان فرانکنشتاین با وجود توضیحات علمی (هر چند خیالی) به دلیل همین موضوع، بیشتر ترسناک است تا متعلق به هر ژانر دیگری.
طبق همین دستهبندی، مضمون اکثر فیلمهای این ژانر حسرت خوردن برای یک گذشتهی آرمانی و از دست رفته است. آنها گرچه در جهانی پیشرفته میگذرند اما همواره چیزی از دورن کم دارند. همین کمبود باعث میشود شخصیتهای اصلی در حسرت چیزی باشند. چیزی که در گذشته وجود داشته و آدمی با سهلانگاری آن را از دست داده است. جالب آنکه آن گذشتهی مورد نظر فیلم، اغلب امروز ما است.
در طول دههی گذشته به لطف پیشرفت هر چه بیشتر تکنولوژی (به ویژه بعد از نمایش آواتار جیمز کامرون) و تأثیر مستقیم آن بر این ژانر، فیلمهای علمی- تخیلی درجه یکی ساخته شدند و گاهی فیلمسازانی مانند دنی ویلنوو و کریستوفر نولان بیش از یک فیلم مهم ساختند. همین موضوع باعث شد تا خود را به قاعدهی «از هر فیلمساز یک فیلم» محدود کنم. گرچه محدودیت انتخاب باعث شد فیلم خوبی مانند زیر پوست (under the skin) هم از لیست جا بماند.
۱۰. کد منبع (Source Code)
- کارگردان: دانکن جونز
- بازیگران: جیک جلینهال، میشل موناهان
- محصول: 2011، آمریکا و فرانسه
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92 از ۱۰۰
در برخی از فیلمهای علمی- تخیلی این پرسش وجود دارد که آیا میتوان با سفر به گذشته و تغییر در سیر وقایع، باعث تغییر در آینده شد؟ آیا امکان عوض کردن چیزی در گذشته یا جبران خطایی غیر قابل بخشش، سببساز یک زندگی جدید میشود؟ ایدهی جذابی ست، چرا که به انسان شانس دوباره برای جبران میدهد و باعث احساس خرسندی میشود. اما اگر قرار باشد همه از این امکان بهرهمند باشند که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
همین موضوع، دستمایهی اصلی دانکن جونز قرار گرفته تا داستان عاشقانهی خود را به شکلی متفاوت از دیگر فیلمها تعریف کند. او نجات جان انسانها در گذشته به وسیلهی سفر در زمان را به یک انگیزهی شخصی برای به دست آوردن معشوق پیوند میزند تا با یک تیر دو نشان بزند: هم مخاطبان فیلمهای عاشقانه را خرسند سازد و هم علاقهمندان سینمای علمی- تخیلی را کیفور کند.
رفت و برگشتهای زمانی و درگیریهای فکری شخصیت اصلی برای بهتر کردن گذشته، فراتر از قواعد علمی مورد نظر دانشمندان میرود تا قدرت ایمان او به توانایی خود به بوتهی آزمایش گذاشته شود.
طرح داستانی فیلم در ظاهر پیچیده است اما فیلمساز هر جا که لازم باشد توضیح کوتاهی از زبان شخصیتها قرار میدهد تا فضای فیلم قابل درک شود. خلاصه که کد منبع فیلمی ست که هم تماشاگر را وادار به فکر کردن میکند و هم او را با قهرمان نترسی روبرو میکند که دست به هر کاری میزند تا به هدفش برسد.
«انفجاری تروریستی در یک قطار موجب کشته شدن بسیاری میشود. دانشمندی که دستگاهی با قابلیت سفر در زمان اختراع کرده، تصمیم میگیرد از یکی از بازماندگان استفاده کند و او را به گذشته برگرداند. هدف از این کار صرفا پیدا کردن هویت عامل بمبگذاری ست، اما …»
۹. نخستین انسان (First Man)
- کارگردان: دیمین شزل
- بازیگران: رایان گاسلینگ، کلر فوی
- محصول: 2018، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 87 از ۱۰۰
فیلمی کاملا متفاوت با بقیهی فیلمهای فهرست. این تفاوت به این دلیل است که بر اساس زندگی واقعی نیل آرمسترانگ (اولین کسی که بر سطح کره ماه قدم گذاشت) و کتاب زندگینامهی او ساخته شده و تمام حوادث فیلم مبنایی واقعی دارد. داستان فیلم هم بر خلاف بقیه فیلمها در زمان گذشته میگذرد نه در آیندهای نامعلوم که در آن آدمها به تکنولوژی و وسایل عجیب و غریب دست یافتهاند. در واقع تکنولوژی مورد استفادهی شخصیتها با متر و معیار امروز ناسا قدیمی هم محسوب میشود اما به دلیل اینکه وقایع فیلم برای مخاطب عادی شگفتآور است و در دسترسش نیست و همچنین به دلیل شمایلنگاری آن، زیرمجموعهی ژانر علمی- تخیلی قرار میگیرد.
دیمین شیزل مانند هر فیلم دیگر خود در این فیلم هم به تلاش خستگیناپذیر انسانی پرداخته که سعی دارد در کار خود بهترین باشد و به جایی برسد که کسی تاکنون توان رسیدن به آنجا را نداشته است. او برای چنین دستاوردی موانع سختی پیش رو دارد و باید یک به یک آنها را با موفقیت پشت سر گذارد.
پایان فیلم که بر همگان معلوم است اما نقطه قوت فیلم از آنجا ناشی میشود که فیلمساز توانسته با وجود آگاهی ما از این پایان، باز هم فضایی نفسگیر و پر تعلیق خلق کند. نحوهی نمایش مصیبتهایی که نیل آرمسترانگ پشت سر میگذارد باعث شده درک آنها با وجود دوری مخاطب از چنین جهانی چندان سخت نباشد.
فیلم اولین اکران خود را در جشنوارهی هفتاد و پنجم ونیز تجربه کرد و بازی رایان گاسلینگ و کارگردانی شزل مورد تحسین منتقدین قرار گرفت.
«سال ۱۹۶۱. رقابت فضایی میان شوروی و آمریکا در اوج خود است. خلبان آزمایشی ناسا حین پرواز دچار سانحه میشود. او نیل آرمسترانگ است اما پا پس نمیکشد چون رویایی در سر دارد …»
۸. لوپر (Looper)
- کارگردان: رایان جانسون
- بازیگران: بروس ویلیس، جوزف گوردون لویت
- محصول: 2012، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 93 از ۱۰۰
فیلمی که به گفتهی کارگردانش ۱۰ سال ایدهپردازی آن طول کشیده است. این تلاش کمالگرایانه برای ساخت فیلم از سر و روی آن میبارد. طرح داستانی پیچیدهی فیلم باعث شده تا چنین زمانی برای جفت و جور کردن همهی ایدهها صرف شود. داستان سفر در زمان و تغییر دادن گذشته برای بهبود آینده از ایدههایی ست که در این سالها آنقدر مورد استفاده قرار گرفته که دستمالی شده و به نظر میرسد چیز جدیدی برای ارائه ندارد و گفتنیها گفته شده است. اما همیشه کسی هست که با ایدهی نابی از راه برسد و مخاطبان را شگفتزده کند.
تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای اینچنین در این است که این بار سمت شر ماجرا و جنایتکاران از سفر به گذشته استفاده میکنند تا جلوی مشکلات آیندهی خود را بگیرند. این حال و هوا هم مایههای جنایی جذابی به فیلم داده و هم باعث شده ایدهی مرکزی فیلم که رویارویی فردی با نسخهی پیر خودش در آینده است، جذاب شود و قوام یابد.
لوپر مملو از ایدههای جدید و ناب دربارهی سفر در زمان است اما اینها باعث نمیشود تا تماشای فیلم به روندی گیج کننده تبدیل شود، بلکه چینش وقایع و روند علت و معلولی طوری قرار گرفته که درک آن برای مخاطب بسیار ساده باشد. نکتهی جذاب دیگر فیلم بازی بازیگران فیلم است. بروس ویلیس و جوزف گوردون لویت خوب از پس صحنههای اکشن فیلم برآمدهاند.
«داستان در سال ۲۰۴۴ اتفاق میافتد. باندهای تبهکار آینده برای از بین بردن دشمنان خود، آنها را دست بسته به گذشته میفرستند تا مزدورانشان بکشند. دستمزد قاتل از طریق شمشهای طلایی که همراه با قربانی ست پرداخت میشود. از این طریق هم مشکل تبهکاران حل میشود و هم ردی از جنایت باقی نمیماند تا اینکه …»
۷. مریخی (The Martian)
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: مت دیمون، جسیکا چستین
- محصول: 2015، آمریکا و انگلستان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 91 از ۱۰۰
ریدلی اسکات هرگاه سراغ سینمای علمی- تخیلی رفته دست پر بازگشته و فیلم خوبی در کارنامهی خود ثبت کرده است. از بلید رانر (blade runner) که شاهکار بیبدیل او ست تا همین فیلم مریخی. نقطه قوت او در ساخت چنین فیلمهایی، ساخت و پرداخت درست فضایی ست که در آن آلات و ادوات غیرقابل ملموس که خبر از پیشرفت تکنولوژی میدهد، بدون هیچ توضیح اضافه یا تلاشی برای دست و پا زدن، قابل باور میشود. در چنین بستری شخصیتهای او کمتر روند پیشبرد داستان را متوقف میکنند تا کارشان را توضیح دهند.
پرداخت شخصیت رابینسون کروزوگونهی یک انسان رها شده در سیارهای دیگر و تلاش دیگران برای جبران اشتباه خود، شاید کمی با جنبههای احساسی پیش برود اما هیچگاه باعث نمیشود تا احساس کنیم میتوانیم لحظهای چشم خود را از پردهی نقرهای برداریم. فیلم به راحتی یقهی مخاطب را میچسبد و رها نمیکند تا او برای سرنوشت قهرمانش نگران شود.
ترس، دلتنگی، تنهایی و عصبانیت قهرمان را میتوان در سراسر فیلم احساس کرد اما ریدلی اسکات و بازیگرانش زیرکانه چاشنی طنز را به فیلم اضافه کردهاند تا توان مخاطب برای دنبال کردن داستانی پر تعلیق و دلهره تحلیل نرود و لذت بیشتری از این تجربه ببرد.
بازی مت دیمون و کارگردانی اسکات، فیلم مریخی را فراتر از یک فیلم سرگرم کننده، تبدیل به مکاشفهای برای کشف توان انسان کرده است.
«فضانوردی پس از اتمام یک مأموریت خطرناک در سیارهی مریخ رها میشود. حال همکاران او تلاش دارند تا این اشتباه مرگبار خود را جبران کنند و او را قبل از مرگ نجات دهند …»
۶. وسعت شب (The Vast of Night)
- کارگردان: اندرو پترسون
- بازیگران: سیرا مککورمیک، جیک هوروویتز
- محصول: 2019، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92 از ۱۰۰
فیلمهای زیادی دربارهی چند جوان خیالپرداز و علاقهمند به داستانهای علمی- تخیلی ساخته شده که ناگهان پای خودشان به یکی از این داستانها باز میشود. نمونهی خوب چنین فیلمهایی، فیلم سوپر هشت (super 8) است که میتوانست به راحتی در این فهرست قرار بگیرد. تفاوت فیلم وسعت شب با این دسته از فیلمها، تمرکزش بر دو شخصیت اصلی ماجرا به جای اتفاقات عجیب و غریب و حضور فرازمینیها است.
داستان فیلم مانند فیلم نخستین انسان در گذشته میگذرد و فیلم هم حال و هوای فیلمهای دههی ۱۹۵۰ میلادی را دارد. اما این داستان بر خلاف نخستین انسان مبنایی واقعی ندارد و خود فیلم با استفاده از تکنیکهای فاصلهگذاری برشتی (همان نشان دادن قاب تلویزیون در میان فیلم) این نکته را داد میزند.
خیرهسری دو جوان در شبی که شهر خالی و مانند شهر مردهها ست و بازیگوشی آنها برای کشف یک رازمگوی سیاسی باعث شده تا وسعت شب علاوه بر خلق یک هیجان فزاینده، گاهی رازآمیز و مرموز جلوه کند. فضایی که حال و هوای پارانویای جنگ سرد را یادآور میشود.
نام فیلم خلاصه شدهی محتوای فیلم هم هست. این درست که داستان فیلم در یک شب میگذرد و پرسهزنیهای دو جوان را پی میگیرد اما این نام به عدم شناخت و ناآگاهی ما در فهم این جهان بیکران اشاره دارد. گویی همه خوابیم در حالی که دیگران مشغول به کار هستند.
اینکه اهالی شهر با ترس سراغ ناشناختهها میروند و به جای طرح پرسشهای اساسی برای فهم آنچه که شهر را تهدید میکند در بیخبری سیر میکنند یا ترجیح بر فراموش کردن سؤالهای خود دارند، دلیل نمیشود تا دو جوان برگزیدهی فیلم هم چنین کنند. اصلا به همین علت هم هست که این دو اینقدر برای کارگردان جذاب هستند؛ آنها پرسشگری را تا فهم حقیقت رها نمیکنند و خیال عافیتطلبی هم ندارند.
«در شهری کوچک در آمریکا اهالی برای برگزاری یک رقابت بسکتبال مهم در ورزشگاه جمع شدهاند و پرنده در شهر پر نمیزند. دو جوان به دلیل حضور در محل کار امکان ملحق شدن به جمع را ندارند. آنها ناگهان متوجه اتفاقات عجیبی در سطح شهر میشوند …»
۵. او (Her)
- کارگردان: اسپایک جونز
- بازیگران: واکین فینیکس، اسکارلت جوهانسن، رونی مارا
- محصول: 2013، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 94 از ۱۰۰
یک فیلم علمی- تخیلی با چاشنی کمدی رمانتیک و با بازی درخشان واکین فینیکس در نقش اصلی. هنگام تماشای فیلم باید تمامی فیلمهایی را که در آنها کامپیوترهای مجهز به هوش مصنوعی عامل شر و نابودی و کشتار نسل بشر هستند، فراموش کرد. در این فیلم با کامپیوتری سروکار داریم که احساسات خود را آهسته کشف میکند و به جای قرار دادن آن در یک سمت و سوی شر، از آن برای ترمیم روان انسانهای شکستخورده و به ته خط رسیده استفاده میکند تا درمان روح زخمخوردهی آنها باشد.
شخصیت اصلی گرچه توسط شغلش دیگران را به هم میرساند تا زندگی عاشقانهی خود را شروع کنند اما خود توان برقرای ارتباطی ساده را ندارد. او بیروحیه و منزوی ست و از آدمها فاصله میگیرد. همهی این کمبودها باعث میشود تا او به یک ماشین با صدای زنانه وابسته شود. این موضوع شرایطی فراهم کرده تا فیلمساز مکاشفهای روانشناسانه و عمیق از وضعیت خمود آدمی در عصر چیرگی تکنولوژی بر احوالات او برپا کند.
اسپایک جونز همواره فیلمهای خوبی ساخته و کمتر فیلم ضعیفی در کارنامهی خود دارد. فیلمهای چون اقتباس (adaptation) و جان مالکوویچ بودن (being john malkovich) اثبات این مدعا ست اما صحنهگردان اصلی این فیلم اسکارلت جوهانسون است. او تنها با استفاده از صدایش چنان شخصیت کاملی خلق میکند که حضورش ملموس میشود و وابسته شدن مرد به او را قابل درک یا حتی اجتنابناپذیر میکند.
«داستان فیلم در آیندهای نامعلوم میگذرد. تئودور مردی درونگرا و منزوی ست. بحران عاطفی زندگی او را فلج کرده است. در این میان او روزی یک نرم افزار پیشرفته میخرد و صدای آن را صدایی زنانه انتخاب میکند …»
۴. جاذبه (Gravity)
- کارگردان: آلفونسو کوارون
- بازیگران: ساندرا بولاک، جورج کلونی
- محصول: 2013، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 95 از ۱۰۰
آلفونسو کوارون قبل از آنکه به خاطر این فیلم برندهی جایزهی اسکار بهترین کارگردانی شود، در سال ۲۰۰۶ فیلم فرزندان بشر (children of men) را در ژانر علمی- تخیلی ساخت که یکی از بهترین فیلمهای قرن حاضر در لیست منتقدین سرتاسر دنیا است. گرچه به نظر میرسد سایهی سنگین آن فیلم همیشه بر سر کارنامهی او سنگینی خواهد کرد اما این دلیل نمیشود تا این فیلم معرکهی او را نادیده بگیریم.
کوارون داستان سفر چند فضانورد به ایستگاه بینالمللی فضایی و تعمیر تلسکوپ هابل را به ماجرایی برای آگاهی انسان و شناخت حد و مرز تواناییهای خود در زندگی پیوند میزند. در این فیلم ماجرای رانده شدن انسان از بهشت و رسیدن به کرهی زمین نه به عنوان از بین رفتن فرصتها، بلکه توفیقی اجباری برای کسب آگاهی و تولد دوباره به تصویر کشیده میشود.
به جز پردهی شیرین ابتدایی تقریبا در تمام طول فیلم فقط یک بازیگر در قاب تصویر حضور دارد و محیط اطرافش هم مانند یک سلول انفرادی تنگ و کوچک است. اما این باعث نمیشود که تب و تاب فیلم لحظهای فروکش کند یا ریتم آن دچار اخلال شود. بلکه استفادهی درست فیلمساز از همین عامل باعث شده تا ترس از فضای بسته تمام قاب را پر کند و بازی خوب ساندرا بولاک هم به این موضوع کمک میکند.
حضور جرج کلونی در پردهی اول و خندهای که بر لب مخاطب میآورد از انتخابهای جذاب فیلم است و فیلمبرداری درخشان امانوئل لوبزکی شایستهی تقدیر است.
«دو فضانورد از یک تیم پنج نفره اعزام شدهاند تا تلسکوپ هابل را تعمیر کنند. آنها مشغول راهپیمایی فضایی و اذت بردن از کار خود هستند که ناگهان با اخطاری مبنی بر انهدام یک ماهوارهی جاسوسی روسیه مواجه میشوند …»
۳. تلقین (Inception)
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، ماریون کوتیار
- محصول: 2010، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 87 از ۱۰۰
به راحتی میشد میان ستارهای (interstellar) نولان را هم به این فهرست اضافه کرد. اما اگر بنا به انتخاب یک فیلم از هر کارگردان باشد، تلقین به دلیل ایدهی جسورانهتر و پرداخت به اندازهی احساسات، جایگاه رفیعتری در کارنامهی نولان دارد.
داستان فیلم بر خلاف فیلمهای علمی- تخیلی رایج در زمان حال میگذرد و کسی هم از آینده یا گذشته سفر نکرده و خبری هم از سفر به فضا یا حضور موجودات فرازمینی نیست. همه چیز به نظر عادی میرسد و در ظاهر فیلم میتواند در دستهای غیر از سینمای علمی- تخیلی قرار بگیرد. قصه، روایتگر زندگی چند دزد حرفهای ست. دزدانی که برای گذران زندگی روش منحصر به فردی دارند.
تلاش نولان برای به تصویر کشیدن لایههای پنهان خواب و رویا و دست یافتن به ناخودآگاه بشری و آنچه که عذابش میدهد، از همان فیلم بلند اولش یعنی تعقیب (following) قابل مشاهده است. داستان همان داستان است؛ فردی سعی دارد با به بازی گرفتن ذهن دیگری، کنترل افکار او را به دست بگیرد تا طرف مقابل طبق میل او رفتار کند. نولان برخلاف فیلم اول کارنامهی خود اکنون هم بودجهی کافی و هم یک تیم تمام حرفهای برای این کار در اختیار دارد تا جهان مورد نظرش را خلق کند.
در دنیایی که کمتر فیلمسازی به ایدهای یکه دست مییابد و تولیدات هالیوود هم انگار کپی یکدیگر هستند، نولان سعی دارد تجربههای یگانهای برای مخاطبان فراهم کند و همین موضوع او را به فیلمسازی چنین مهم در عصر معاصر تبدیل میکند. گفته میشود که او ده سال برای نوشتن فیلمنامه وقت گذاشته است. به راحتی میتوان نتیجهی این تلاش را برای رسیدن به هدفش در طول تماشای فیلم مشاهده کرد.
«کاب یک دزد حرفهای است. اما نه دزدی با شرایط معمولی. او افکار قربانیانش را میدزدد. وی سالها ست که به دلایل قانونی امکان بازگشت به آمریکا و دیدن فرزندانش را از دست داده است تا اینکه کار بسیار خطرناک و غیرممکنی به او پیشنهاد میشود …»
۲. بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049)
- کارگردان: دنی ویلنوو
- بازیگران: رایان گاسلینگ، هریسون فورد
- محصول: 2017، آمریکا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 82 از ۱۰۰
توان خطر کردن بسیاری میخواهد تا فیلمسازی جرأت کند و دنبالهای برای یکی از نمادهای سینمای علمی- تخیلی یعنی بلید رانر (blade runner) ریدلی اسکات بسازد. دنی ویلنوو دست به چنین خطری زده و از این آزمون سربلند بیرون آمده است. نتیجهی کار او هم توجه بسیار زیاد منتقدان را به همراه داشت و هم باعث شد تماشاگران برای تماشای آن مقابل سالنهای سینما صف ببندند؛ یک پیروزی تمام عیار برای تیم سازندهی فیلم.
آنچه که فیلم را چنین موفق میکند حفظ جنبههای نئونوآر فیلم اسکات است. ساخت جهانی بس تاریک که در هر گوشهی آن خطری در کمین است. نقطهی قوت دیگر فیلم ساختن یک هزارتوی پیچیدهی اخلاقی ست که باعث میشود شخصیتها مدام نسبت به عاقبت اعمالشان شک کنند و نتوانند راست را از دروغ تشخیص دهند. این خاصیت سینمای نوآر است: زدن به قلب جایی که تصور میشود خیر و شر و مرز میان آنها مشخص است اما با ورود به آن جغرافیا آهسته آهسته مرزها کم رنگ میشود و تاریکی سایهی سنگین خود را بر روشنایی میاندازد.
حال بزنگاه اصلی برای قهرمان چنین فیلمی شکل میگیرد. جایی که باید دست به انتخابی سرنوشتساز بزند؛ تصمیمی که نمیداند نتیجهی آن چیرگی روشنایی خواهد بود یا ناامیدی و پیروزی تباهی.
علاوه بر نقش دنی ویلنوو در مقام کارگردان، فیلمبرداری درخشان راجر دیکنز فیلم را چنین تماشایی کرده است.
«در سال ۲۰۴۹ یک بلید رانر مأمور میشود تا رباتی را از رده خارج کند. او حین انجام مأموریت و به طور اتفاقی با استخوانهای زنی که ۳۰ سال پیش مرده است، روبرو میشود …»
۱. فراماشین (Ex Machina)
- کارگردان: الکس گارلند
- بازیگران: دامنل گلیسون، اسکار آیزاک
- محصول: 2015، آمریکا و انگلستان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92 از ۱۰۰
در برخورد اول با فیلم فراماشین با جهان پیچیدهای روبرو میشویم که هم روایتگر امروزی داستان آدم و حوا است و هم بازگو کنندهی زندگی فردی که بر مقام خدایی در عالم هستی تکیه زده است. مردی که کنترل همه چیز جهان تکنولوژیک را در دستان خود دارد و قادر است همچون خدایی بشر را به هر سو که دوست دارد، هدایت کند.
قدرت فیلم فراماشین علاوه بر طرح چنین پرسشهای مذهبی، ساخت یک جهان کاملا فلسفی ست که دنبال راهی میگردد تا سؤال اساسی انسان در خصوص آغاز حیات و چرایی پیدایش و هدف غایی او در زندگی را پاسخ دهد. زمانی مضمون فیلم جذاب میشود که پرداخت چنین بستری با نظریهی نیچه دربارهی «ابرانسان» در هم میآمیزد تا فراماشین را به فیلمی فراتر از یک فیلم پرتعلیق سرگرم کننده ببرد.
الکس گارلند تمام این تفکرات به ظاهر دیریاب را در داستانی آیندهنگرانه با محتوایی جنایی و گاها ترسناک ریخته تا روایتگر هبوط انسان از بهشت برین و به زمین رانده شدن او در عصر تکنولوژی باشد. او تکیه بر تکنولوژی و وابستگی انسان به آن را خالی شدن پشت انسان درنتیجهی از دست رفتن ایمانش به خدا میداند. در چنین قابی پایان فیلم، مهیبترین پایانی ست که میتوان برای یک فیلم علمی- تخیلی تصور کرد.
موفقیت این فیلم به ویژه میان مخاطبان جدی سینما باعث شد تا گارلند مجوز ساخت فیلم علمی- تخیلی دیگری را هم بگیرد: فیلم خوب نابودی (annihilation)
«یک جوان تازه کار مدتی ست برای بزرگترین موتور جستجوی اینترنتی جهان کار میکند. او برندهی مسابقهی سالانهی شرکت میشود. جایزهی این مسابقه گذراندن یک هفته کامل در ویلای اختصاصی مدیرعامل افسانهای و در عین حال منزوی شرکت است…»
وقتی صحبت از بهترین فیلم میشه… دیگه ربطی به کارگردان نداره که فقط یه فیلمش باید بهترین باشه… مثل اینکه بگی مسی نمیتونه بازیکنه خوبی باشه چون مارادونا تو لیسته….
منم با بقیه موافقم چرا میان ستاره ای توش نیست؟؟
توقع داشتم میان ستاره ای رتبهی اول رو بگیره
میان ستاره ای پس چی؟ تلقین هم باید دوم میشد
حتما میان ستاره ای برای دهه گذشته نیست!
واقعا جای تعجب داره که شاهکاری مثل Interstellar یا همون «بین ستاره ای» رو توی این لیست قرار ندادید، به شدت و به مراتب قوی تر از Martian هست، یه تجدید نظری بکنید.
فیلم های خوبی تو لیست گذاشتین، ولی وقتی میان ستاره ای توش نباشه، یعنی دقت لازم رو نداشته
محبت بفرمایید و پاراگراف آخر مقدمه یا پاراگراف اول تلقین رو بخونید
پس interstellar کجاست ؟!!!!!!!!!!!!
دوست عزیز توضیح نبود اینترستال توی متن گفته شد . میخواستن از هر کارگردان یکی بزارن
جالبه میان ستاره ای رو توی لیست ندیدم
محبت بفرمایید و پاراگراف آخر مقدمه یا پارگراف اول تلقین رو بخونید
اتفاقا توضیح دادن که چرا میان ستاره ای رو به لیست اضافه نکردیم
بعدشم مطمئنا نمیشه یک لیستی تهیه کرد که همه مخاطبا راضی باشن!
سلیقه تماشگر چیزیه که بسادگی همه الویت بندی ها رو بهم میزنه!
فیلم us هم اینجا میشد جا بشه