بهترین فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی که احتمالا ندیدهاید
حتی اگر سینمای کلاسیک را به شکل جدی دنبال نمیکنید، با تعدادی از فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی آشنایی دارید، مانند «کازابلانکا» (۱۹۴۲)، «کفشهای قرمز» (۱۹۴۸)، «داستان فیلادلفیا» (۱۹۴۰)، «دیو و دلبر» (۱۹۴۶) و «ربهکا» (۱۹۴۰) که اغلب سزاوارانه در کنار بهترین آثار سینمایی تاریخ قرار میگیرند. این دهه اما با اکران آثار رمانتیک دیگری هم همراه بود که حداقل در سالهای اخیر کمتر به آنها توجه شده است اما ارزش تماشا دارند.
فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی، مسیر را برای آثار پس از خود هموار کردند و برخی از بهترین آثار ژانر که در دهههای بعدی از راه رسیدند، وامدار و تحتتاثیر آنها هستند. ۱۰ فیلم برگزیدهی این مقاله، به وادی ژانرهای دیگر هم قدم میگذارند و عناصر عاشقانه را با کمدی یا فانتزی تلفیق میکنند و البته به اندازهای باکیفیت هستند که با گذشت چندین دهه، همچنان مخاطبان را مجذوب خود کنند. ناگفته نماند که مخاطب هدف این مقاله، کسانی هستند که آشنایی چندانی با سینمای کلاسیک ندارند.
۱۰- دوستان پرشور (The Passionate Friends)
- سال انتشار: ۱۹۴۹
- کارگردان: دیوید لین
- بازیگران: کلود رینس، آن تاد، تروور هاوارد، ایزابل دین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
دیوید لین افسانهای را با آثاری همچون «پل رودخانه کوای» و «لورنس عربستان» میشناسید اما او یکی از بهترین فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی را هم در کارنامه دارد، اثری که این روزها چندان از آن صحبت نمیشود. شاید باورکردنی نباشد اما «دوستان پرشور» بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی اچ. جی. ولز ساخته شده است، نویسندهای که بیشتر برای قصههای علمی-تخیلیاش شهرت جهانی دارد. آن تاد نقش زنی را بازی میکند که زندگی ایدهآلی در کنار همسرش دارد اما آشنایی با یک استاد دانشگاه، زندگیاش را متحول میکند و او خیلی زود عاشق این مرد میشود.
«دوستان پرشور» فیلم دراماتیکی است که از آثار مشابه آن دوران فاصله میگیرد و از فرمولهای رایج دوری میکند. برای مثال، دیوید لین هرگز شخصیتهای اصلیاش را بد جلوه نمیدهد و آنها را برای کارهایی که انجام میدهند، قضاوت نمیکند. هر کدام از شخصیتهای مثلث عاشقانهی فیلم، قابل درک هستند و مخاطب با آنها احساس همذاتپنداری دارد. و هر سه پرداخت مناسبی دارند و دامنهای از احساسات مختلف را به نمایش میگذارند.
فارغ از این، فیلم از نظر ساختار روایت نیز قابلاعتنا است و با اینکه از فلشبک به شکلی افراطی استفاده میکند اما مخاطب دچار سرگیجه نمیشود و خطوط داستانی را گم نمیکند. ریتم مناسب قصه نیز تا انتها حفظ میشود و دیوید لین از خردهپیرنگهای فرعی تا حد زیادی دوری میکند تا از اهمیت قصهی اصلی کاسته نشود. لین در اثر قبلیاش، «برخورد کوتاه» (۱۹۴۵) نیز از فلشبکها به عنوان ابزاری برای داستانگویی استفاده کرده بود که اگر آن فیلم را تماشا کرده باشید، شباهتهایش با دوستان پرشور غیرقابلانکار است. «دوستان پرشور» از جنبهی مضمونی هم به «برخورد کوتاه» نزدیک است و به همانند ، گناه و وسوسه میپردازد. موتیف «قطار» هم اینجا حاضر است و حتی میتوانیم پایان دو فیلم را نزدیک به یکدیگر بدانیم.
۹- دندهی آدام (Adam’s Rib)
- سال انتشار: ۱۹۴۹
- کارگردان: جرج کیوکر
- بازیگران: اسپنسر تریسی، کاترین هپبورن، جودی هالیدی، تام اول، دیوید وین، جین هیگن، هوپ امرسون، آنا کیو. نیلسن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
«دنده آدام» نبرد زن و شوهر وکیلی را به تصویر میکشد که در یک پرونده قضایی مهم، مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند. آدام بانر (اسپنسر تریسی) قرار است از مردی دفاع کند که همسرش به دلیل خیانت او، قصد به قتل رساندنش را داشته است. همهچیز واضح به نظر میرسد و آدام احتمالا این پرونده را خواهد برد تا اینکه همسرش، آماندا بانر (کاترین هپبورن) وکالت دخترک را برعهده میگیرد. «دنده آدام» بستر را برای اسپنسر تریسی و کاترین هپبورن فراهم میکند تا شوخیهای هوشمندانهای را رد و بدل کنند و آنها موفق شدهاند طنز ویژهای را هم به فیلم منتقل کنند؛ و به خاطر شیمی خوب این دو بازیگر است که «دندهی آدام» را نه فقط یک درام حقوقی خوب، بلکه یکی از بهترین فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی میدانیم.
«دنده آدم» با نگاهی کمدی اما در عین حال تفکربرانگیز، کشمکشهای مردان و زنان در جامعه را مورد بررسی قرار میدهد. ساختهی جرج کیوکر همچنین به ابعاد خاصی از زندگی این زوج متاهل توجه میکند که برای فیلمهای آن دوره غیرمتعارف بود. «دنده آدم» از جنبهی طراحی صحنه و به دلیل ماهیت دیالوگمحورش، به آثار تئاتر هم نزدیکی دارد که البته از این جهت، شاید برای هر نوع سلیقهای مناسب نباشد اما نباید از کنار این حقیقت عبور کرد که فیلم از زمانهاش جلوتر بود و حرفهای مهمی میزند.
۸- آقای جردن وارد میشود (Here Comes Mr. Jordan)
- سال انتشار: ۱۹۴۱
- کارگردان: الکساندر هال
- بازیگران: رابرت مونتگومری، اولین کیز، کلود رینس، ریتا جانسون، ادوارد اورت هورتون، دان کاستلو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
یکی از بهترین فیلمهای عاشقانه کلاسیک دهه ۴۰ میلادی، آنهم براساس نمایشنامهای که هرگز روی صحنه تئاتر اجرا نشد. «آقای جردن وارد میشود» باعث شد تا در آن دوران، چندین فیلم درباره زندگی پس از مرگ ساخته شود (مانند «بهشت میتواند صبر کند» و «واقعبین»). قصه دربارهی یک بوکسور و خلبان تازهوارد به نام جو پندلتون (رابرت مونتگومری) است که در یک سانحه کشته میشود اما در واقع مرگ او به دلیل محاسبات اشتباه یک فرشته بوده است! از آنجایی که دیگر بدنی وجود ندارد، مسئولان دنیای پس از مرگ، روح جو را به بدن یک مرد ثروتمند منتقل میکنند که از قضا او هم قرار است بهزودی کشته شود؛ جو پندلتون در این وضعیت چالشبرانگیز، با یک زن جوان هم ملاقات میکند و عاشق او میشود تا شرایط پیچیدهتری را تجربه کند.
دنیای پس از مرگ در این ساختهی الکساندر هال، مثل یک راهروی فرودگاه مهآلود است که ارواح همانند مسافران منتظر هستند تا تکلیف آنها مشخص شود. اگرچه ایدهی تناسخ به یک شوخی تبدیل شده است (به هر حال با یک اثر کمدی رمانتیک روبهرو هستیم) اما فیلم از لحنی تلخوشیرین بهره میبرد و سیاهی نیز در آن به چشم میخورد. «آقای جردن وارد میشود» تنها چند ماه پیش از حملهی امپراتوری ژاپن به بندر پرل هاربر و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم اکران شد و عناصر مرتبط با جنگ هم در آن به چشم میخورد اما هدف اصلی الکساندر هال این بوده که فیلمی فانتزی-عاشقانه برای سرگرمی بسازد و کاملا به هدف خود میرسد.
۷- بانو ایو (The Lady Eve)
- سال اکران: ۱۹۴۱
- کارگردان: پرستون استرجس
- بازیگران: باربارا استانویک، هنری فوندا، چارلز کوبرن، یوجین پلت، ویلیام دمارست، اریک بلور، ملویل کوپر، لوئیس آلبرنی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
وقتی به بهترین فیلمهای عاشقانه دهه ۴۰ میلادی میرسیم، نمیتوان «بانو ایو» را نادیده گرفت. ماجراها پیرامون کلاهبرداری و جعل هویت اتفاق میافتد. جین هرینگتون (باربارا استانویک) یک کلاهبردار است که ادعا میکند یک اشرافزاده انگلیسی است تا سر مرد بیخبر و سادهلوحِ ثروتمند به نام چارلز (هنری فوندا) کلاه بگذارد. چارلز یک خزندهشناس است که اخیرا از یک سفر تحقیقی یک ساله بازگشته است. جین که ابتدا هدفی جز فریب دادن چارلز ندارد، پس از آشنایی بیشتر با او، عاشقش میشود تا وضعیت پیچیدهای را تجربه کند.
مانند «دندهی آدام»، این ساختهی پرستون استرجس هم کلیشههای جنسیتی زمانهاش را نقد میکند و برداشت متفاوتی از زنان ارائه میدهد. جین هرینگتون در قصه، نه تنها یک زن منفعل نیست بلکه پابهپای شخصیت مرد قصه پیش میرود. در آن دوران، بیشتر مردان بودند که نقش کلاهبردار را بازی میکردند و زنان، ساده و از همهجا بیخبر به تصویر کشیده میشدند اما «بانو ایو» دقیقا خلاف آن را نشان میدهد؛ و البته فیلم به شدت بامزهای هم هست. اینجا باید به ترکیب برندهی باربارا استانویک و هنری فوندا هم اشاره کنیم که هر دو، نقشآفرینیهای متفاوتی را به نمایش میگذارند و درونمایهی فیلم در بازیهای آنها نیز نمود دارد.
۶- روح و خانم میور (The Ghost & Mrs. Muir)
- سال اکران: ۱۹۴۷
- کارگردان: جوزف ال. منکیهویچ
- بازیگران: جین تیرنی، رکس هریسون، جرج سندرز، ادنا بست، ناتالی وود، ایزابل السوم، ونسا براون، آنا لی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
«روح و خانم میور» ضمن اینکه از پایانبندیهای مرسوم هالیوودی دوری میکند، از آن آثار کلاسیک خاطرهانگیزی است که در گذر زمان، جذابیت خود را حفظ کرده است. ماجراها پیرامون خانم لوسی میور (جین تیرنی) اتفاق میافتد که فکر میکند دیگر از دوران عشق و عاشقی عبور کرده است. او با همسر فقیدش ازدواج کرد چون او را به یاد یک رمان عاشقانه میانداخت که در دوران جوانی خوانده بود. و پس از مرگ همسر، او بدون ناراحتی، دست دخترش را میگیرد و به خانهی خودش در یک دهکده نقلمکان میکند (خانهای که ساکنان منطقه میگویند صاحب قبلی آن خودکشی کرده است و آنجا ارواح پرسه میزنند). تلاشهای خانم میور برای رسیدن به استقلال و عبور از گذشته، اعضای خانوادهی همسر فقیدش را شوکه میکند.
شایعات اما گویا حقیقت دارند و لوسی پس از ملاقات با روح یک ناخدا به نام کاپیتان گرگ (رکس هریسون) در خانهی جدیدش، او نیز نوع متفاوتی از شوک را تجربه میکند. روح کاپیتان گرگ گاهی بداخلاق میشود و گاهی هم مهربانی میکند و حتی خانم میور را با نام «لوسیا» صدا میزند. رفتهرفته، میان لوسیا و کاپیتان یک دوستی ایجاد میشود و کاپیتان هم از خانم میور حمایت عاطفی میکند. این دوستی رفتهرفته به عشق تبدیل میشود. دربارهی «روح و خانم میور» یک تئوری جذاب هم وجود دارد که میگوید شاید کاپیتان گرگ ساخته و پرداخته تخیل خانم میور باشد که اگر از این زاویه به رویدادها بنگرید، لایههای تازهای به روایت فیلم اضافه میشود.
۵- منشی همهکاره او (His Girl Friday)
- سال انتشار: ۱۹۴۰
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: کری گرانت، روزالیند راسل، رالف بلامی، آلما کروگر، جین لاکهارت، ابنر بیبرمن، هلن مک، پرتر هال
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
«منشی همهکاره او» داستان یک ویراستار روزنامه به نام والتر برنز (کری گرانت) را روایت میکند که بهزودی بهترین خبرنگار -و همسر سابق- خود را از دست خواهد داد، زیرا هیلدی (روزالیند راسل) با یک مرد دیگر نامزد کرده است. برنز که هنوز واقعیت را نپذیرفته، از هیلدی درخواست میکند که برای یک مقاله دیگر با هم همکاری کنند، مقالهای در مورد یک قتل؛ هدف اصلی برنز اما این است که در جریان این همکاری، دخترک را راضی به بازگشت کند.
این ساختهی هاوارد هاکس، پروسهی پرفرازونشیبی را طی کرد، فیلمنامهاش با تغییرات زیادی همراه بود، تا حدی که بازیگران بعضی از بخشها را بدون قصه و دیالوگ مشخصی بازی میکردند، بسیاری از نماها فیلمبرداری مجدد شد و هاکس هم از کری گرانت و روزالیند راسل انتظار داشت که خلاقیت به خرج دهند و چندان به فیلمنامه متکی نباشند. این پروژه میتوانست به یک فاجعه ختم شود اما نتیجهی نهایی فوقالعاده بود، یک کمدی اسکروبال با عناصر عاشقانه که بهراحتی از یاد نمیرود.
۴- داشتن و نداشتن (To Have And Have Not)
- سال انتشار: ۱۹۴۴
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: همفری بوگارت، والتر برنان، لورن باکال، دولورس مورن، هوگی کارمایکل، مارسل دالیو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
یک فیلم عاشقانه دیگر از هاوارد هاکس، با این تفاوت که به جای کمدی، وارد حیطهی جنگ میشود. داستان ساخته شدن «داشتن و نداشتن» به اندازهی خود فیلم جالب است. نویسندهی مشهور آمریکایی، ارنست همینگوی و هاوارد هاکس دوستان نزدیکی به حساب میآمدند و یک روز که به ماهیگیری رفته بودند، هاکس با همینگوی شرط بست که میتواند از بدترین کتاب او، یک فیلم موفق بسازد؛ نتیجهی گفتگوهای آنها به فیلم «داشتن و نداشتن» ختم شد. دلیل اصلی موفقیت فیلم هاکس شاید این باشد که قصهی رمان اصلی را بهکلی کنار گذاشته است و حتی برخی از مضامین داستان مثل شکاف طبقاتی در فیلم وجود ندارد. در هر دو اثر، قهرمان قصه هری (همفری بوگارت) است، یک کاپیتان کشتی که حالا به خلافکار تبدیل شده اما اگر این مسئله را کنار بگذاریم، کتاب و فیلم مسیر خودشان را میروند. نکته جالب دیگر این است که نگارش فیلمنامه را ویلیام فاکنر برعهده گرفت که خودش از نویسندگان بزرگ آمریکایی است و او بخش از دیالوگها را بازنویسی کرد.
هنگامی که هاوارد هاکس شیمی حیرتانگیز همفری بوگارت و لورن باکال را دید، تصمیم گرفت تا رابطهی عاشقانهی هری و ماری را در مرکز توجه قرار دهد که حرکت هوشمندانهای بود. فیلم گاهی به حاشیه میرود اما اهمیت ندارد، شما تنها منتظر هستید تا بوگارت و باکال را کنار یکدیگر تماشا کنید (آنها در صحنهی فیلمبرداری عاشق یکدیگر شدند و مدتی بعد ازدواج کردند). باید اعتراف کنیم که هاوارد هاکس در شرطبندیاش تقلب کرد و به معنای واقعی کلمه، نسخهی متفاوتی از «کازابلانکا» ساخت؛ با این تفاوت که اینگرید برگمن را با لورن باکال عوض کرده بود. آیا او شرط را برد؟ بله، یک فیلم عالی از بدترین کتاب همینگوی.
۳- نامه یک زن ناشناس (Letter from an Unknown Woman)
- سال انتشار: ۱۹۴۸
- کارگردان: ماکس افولس
- بازیگران: جون فونتین، لوئی ژوردان، ارسکین سنفرد، بتی بلایت، آرت اسمیت، هاوارد فریمن، رولاند وارنو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
«نامه یک زن ناشناس» از آن فیلمهای عاشقانه است که نمیتوانید تماشایش کنید و تحتتاثیر قرار نگیرید. داستان با مرد جوانی به نام استفان (لوئی ژوردان) آغاز میشود که در وین قرن بیستم زندگی میکند. او مجبور شده است که در یک دوئل شرکت کند اما چون نمیخواهد خودش را به کشتن دهد، قصد فرار از شهر را دارد. پیش از رفتن، سرخدمتکارش به او نامهای میدهد و میگوید از سوی زنی است که گفته شاید دیگر زنده نباشد. سپس در قالب فلشبک، به گذشته میرویم و با لیزا (جون فونتین) همراه میشویم، دختری که از ۱۴ سالگی عاشق استفان بوده است.
این ساختهی ماکس افولس، فیلم دردناک و سیاهی است که اهمیت و تاثیرگذاری عشق را یادآور میشود. اقتباسی از رمان کوتاهی به همین نام نوشتهی اشتفان تسوایگ، «نامه یک زن ناشناس» در دوران اکران چندان دیده نشد و تنها در سالنهای معدودی روی پرده رفت تا به یک شکست تجاری برای شرکت یونیورسال تبدیل شود اما در گذر زمان ارزش خود را نشان داد و حالا از بهترین فیلمهای دهه ۴۰ میلادی در نظر گرفته میشود.
۲- مسئله زندگی و مرگ (A Matter of Life and Death)
- سال انتشار: ۱۹۴۶
- کارگردان: مایکل پاول، امریک پرسبرگر
- بازیگران: دیوید نیون، ریموند مسی، کیم هانتر، کاتلین بایرون، ریچارد اتنبرا، باب رابرتز، والی پچ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
یک فیلم فانتزی عاشقانه منحصربهفرد که نباید فرصت تماشای آن را از دست بدهید. «مسئله زندگی و مرگ» با هدف تبلیغات سیاسی ساخته شد و تلاش مایکل پاول و امریک پرسبرگر برای پررنگ جلوه دادن آنگلو-آمریکاییها در دوران پسا جنگ جهانی دوم بود. خوشبختانه، آنها موفق شدهاند تا یک ایدهی داستانی در ظاهر پروپاگاندایی و هدفمند را به یکی از بهترین فیلمهای عاشقانهی بریتانیایی هم تاریخ تبدیل کنند که از هر نظر جادویی و شگفتانگیز به نظر میرسد.
ما با پیتر کارتر (دیوید نیون)، خلبان نیروی هوایی سلطنتی همراه میشود که هواپیمایش سقوط میکند و او به شکل معجزهآسایی زنده میماند اما همانند «آقای جردن وارد میشود»، او را هم به اشتباه به آن جهان میبرند. او سپس مجبور میشود تا با عبور از آزمون الهی، ثابت کند که باید نزد همسرش بازگردد. در فیلم عشق به زندگی و خیالپردازی به چشم میخورد (سکانسهای کره زمین رنگارنگ و بهشت، سیاه و سفید ترسیم شده است) و از کنار خلاقیتهای آن هم نباید عبور کرد، بهویژه ایدهی پلکان که جلوتر از زمانهاش بود.
۱- فروشگاه کنار خیابان (The Shop Around the Corner)
- سال اکران: ۱۹۴۰
- کارگردان: ارنست لوبیچ
- بازیگران: مارگارت سولاوان، جیمز استوارت، فرانک مورگان، جوزف شیلدکات، فلیکس برسارت، ویلیام تریسی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
«فروشگاه کنار خیابان» بیتردید یکی از بهترین فیلمهای کمدی رمانتیک تاریخ است و قصهی دو کارمند لجبازِ یک فروشگاه کوچک را روایت میکند که از هر نظر، از یکدیگر نفرت دارند. آلفرد (جیمز استوارت) و کلارا (مارگرت سولاوان) همیشه ساز مخالف میزنند و با هم دعوا یا نستب به هم بیاعتنایی میکنند. اما در پشت این رفتارهای نه چندان بزرگسالانه، رازی نهفته است که آلفرد و کلارا از آن خبر ندارند؛ آنها از طریق نامهنگاری با یکدیگر در ارتباط هستند و این مسئله را نمیدانند. ایدهی فیلم فینفسه جذاب است، تصور کنید آلفرد بعد از یک روز خستهکننده در فروشگاه، برای کسی که نمیشناسد نامهای مینویسد تا ذهنش را آرام کند اما بیخبر است که گیرندهی نامه کلارا خواهد بود، همان کسی که او را در طول روز عصبانی کرده بود. کلارا هم شرایط مشابهی دارد.
«فروشگاه کنار خیابان» فیلمی ماندگار درباره سوءتفاهم و عشقِ غیرمنتظره است و با حضور ارنست لوبیچ در پشت دوربین، امضاهای آشنای ژانر در آن دوره را کمی تغییر میدهد و سعی میکند هوشمندانهتر باشد و از زوایای متفاوتی به دو شخصیت اصلی نزدیک شود. فیلم همچنین بازتابی صادقانه از عشق در دههی ۴۰ میلادی است و البته حس عاشق بودن شخصیتها را به بهترین شکل به مخاطب منتقل میکند. ترکیب برندهی مارگارت سولاوان و جیمز استوارت هم جذابیت «فروشگاه کنار خیابان» را دوچندان کرده است و آنها هارمونی کمنظیری دارند.
منبع: دیجیکالا مگ
تمام فیلم ها بسیار زیبا و دلنشین هستند . واقعا دوران طلایی سینما خیلی وقته که تموم شده و صد افسوس