۱۰ انیمیشن برتر پیکسار به انتخاب نویسندگان گاردین
به مناسب اکران جهانی «لایتیر» که به یکی از محبوبترین شخصیتهای انیمیشن ماندگار «داستان اسباببازی» مربوط میشود، گاردین از نویسندگان خود خواسته تا بهترینهای پیکسار را انتخاب کرده و درباهی آنها بنویسند. از آنجا که گاردین یکی از معتبرترین روزنامههای جهان است، انتخابهای نویسندگانش میتواند مرجع خوبی برای انتخاب لیستی از آثار تماشایی پیکسار باشد.
۱. داستان اسباببازی (Toy Story)
- کارگردان: جان لستر
- بازیگران: تام هنکس، تیم آلن، دان ریکلس
- تاریخ انتشار: ۱۹۹۵
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
با وجود تمام موفقیتهایی که پیکسار بعدها در آثار دیگر خود با خلاقیتها و نوآوریهایش بهدست آورد، اما هنوز موفق نشده تا میزان ترشح دوپامین در مغز طرفدارانش را به سطحی برساند که با اولین اثری که به تصویر کشید رساند. اولین انیمیشن تمام کامپیوتری با تصاویری پر از رنگ و نشاط که ترکیبشان چشمنوازشان، بهطور همزمان نمایانگر طلوع عصری جدید و چشماندازی نو از آینده در انیمیشن و بهطور گستردهتر در فیلمسازی بود. دوران کارتونهایی که با قلم و مرکب کشیده میشدند یا دین و احساس چیزی که واقعا جلوی دوربین اتفاق میافتد؟! شما کدام را انتخاب میکنید؟ دوران سینمای فانتزی مبتنی بر کامپیوتر و نرمافزار آغاز شده بود و همه حیرتزده از این همه پویایی و زندگی بودند. داستان اسباببازی در عصر بزرگسالانی ظهور کرد که علاقمند به به انجام کارهای بچگانه و خرید وسایل مناسب کودکان بودند و این انیمیشن نقش مهمی در در تعریف این سبک زندگی داشت. این انیمیشن یک نوستالوژی غمانگیز است که در یک پکیج خوشرنگ و لعاب با فیلمبرداری پرجنبوجوش و کودک پسند برای کسانی که در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی به دنیا آمده بودند و کودکی خود را درآن دوران گذراندهاند پیچیده شده است. اگرچه انیمیشنهای پیکسار مانند «درون بیرون»، «وال ای» و «روح» چه از لحاظ مفهوم و مضمون و چه از لحاظ تکنیک ممکن است بسیار مفصلتر و پختهتر شده باشند، که قطعا هم اینگونه است (زیرا آنها به واکاری قسمتهایی از اعماق وجودی و معنوی انسان پرداخته اند که که تاکنون هیچکدام از انیمیشنهای جریان اصلی سینمای آمریکا حتی به سمتش هم نرفتهاند و فقط سرگرمی صرف هدف آنها بوده)، با این حال این درام بشاش و در مقیاس انسانی «داستان اسباببازی» است که همیشه با من میماند و با خوشحالی رغبت دوست دارم تا بارها و بارها تماشایش کنم و از دیدنش لذت ببرم.
۲. داستان اسباببازی ۲ (Toy Story 2)
- کارگردان: جان لستر
- بازیگران: تام هنکس، تیم آلن، جون کیوسک
- تاریخ انتشار: ۱۹۹۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
اگرچه این انیمیشن قدرتمند پس از انتشار در سال ۱۹۹۹ مورد استقبال فوقالعاده ای در مقیاس جهانی قرار گرفت اما بهنظر میرسد که تواناییهای «داستان اسباببازی ۲» در پس تعدد فیلمهای شاهکار پیکسار و هم ثبات و انسجام سری «داستان اسباب بازی» گم شده است. نسخهی اول مجموعه برای تمام چیزهایی که در آن اولین بود دارای شهرت و اعتبار شد در حالی که پایان «داستان اسباب بازی ۳» بهحدی غمگین بود که الهامبخش گریه و سیل اشک نسل قرن بیستویکم گردید، اما خب برای یک سرگرمی محض با یک احساس عالی در انتهای آن من همیشه قسمت دوم را ترجیح میدهم. طرح داستانی این قسمت که بر یک ماموریت نجات استوار است و بازلایتیر (تیم آلن) با هدایت گروهی از اسباب بازیهای هم قطارش در ماموریتی برای کمک به وودی (تام هنکس) که به زندگی احتمالی بعد از اندی فکر می کند یک ابتکار بی پایان و شگفت انگیز است و هیجان کمیک را از ایده های ساده ای مانند «اسباب بازی ها از فروشگاه اسباب بازی دیدن میکنند» و « اسباب بازی ها رانندگی میکنند» ارتقا داده و به حداکثر میرساند. این خط داستانی به همراه مرثیهی دختر گاوچرانی که جسی نام دارد و قطعات رشکبرانگیزی اجرا میکند (بهخصوص آهنگ دلخراش (When She Loved Me) زمینهی احساسی «داستان اسباببازی ۳» را با خلاصهای شبیه به بالا پوشش میدهد. در برخی از انیمیشن های بعدی پیکسار سازوبرگ پشت خنده و گریه آشکارتر و پرسروصداتر میشوند اما «داستان اسباببازی ۲» نمونهای محجوبتر و قابل احترامتر است. این انیمیشن به بخش مهندسی این شرکت فرصت یک درخشش ماندگار و ارائهی اثری بی عیب و نقص و متناسب را داد که نتیجهاش را همه دیدیم .
۳. در جستجوی نمو (Finding Nemo)
- کارگردان: اندرو استنتون
- بازیگران: آلبرت بروکس، آلن دیجنرس، الکساندر گلد
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
قبل از اینکه اندرو استنتون کارگردان «در جستجوی نمو» شروع به بازی با ارجاعات کوبریکی در اثر کند و پرسپکتیوهای بیگانه و غیر مرتبط سبک آنتونیونی که در «وال ای» به کار رفته بود را وارد کار کند، احساسات من را با نمایی درگیر خود کرد که تجربه و احساس قدیمی او از کادربندی را به رخ میکشید. این صحنه در میانهی راه و در طول ماجراجویی شاد، کمیک و هیجانانگیز از راه میرسد و دربارهی یک دلقک ماهی پدر (با صداپیشگی آلبرت بروکس) است که در جستجویی ناامیدانه برای فرزند دزدیده شدهی خود قاره به قاره سفر می کند و میگردد. دلقک ماهی انعکاس خود را در افق سیدنی به همان شکلی میبیند که ویتو کورلئونهی جوان خود را در قسمت دوم پدرخوانده در کنار مجسمهی آزادی میدید. همانقدر دوراندیش و مصمم. سپس کات میخوریم به یک ماهیتابهی درحال حرکت که به آرامی لایههای شیشهای بین آزادی و اسارت نمو را در آکواریوم کوچک دندانپزشک نشان میدهد. من نمیگویم که «در جستجوی نمو» پدرخواندهای است که انیمیشن شده. نه اصلا چنین حرفی نمیزنم اما حرکات استادانهی کارگردان به من همان حس لذتبخش لحظهی دیدن «پدرخوانده» را داد.
ساخته شدن این انیمیشن در سال ۲۰۰۳ شبیه رسیدن پیکسار به سن بلوغ بود، وقتی که استودیوی جوان پس از پشت سر گذاشتن «داستان اسباببازی» و «زندگی حشره»، ساختار انیمیشن کامپیوتری خود را به ژرفای جدیدی رساندند و در عین حال به داستانسرایی کلاسیک دیزنی نیز نزدیکتر شدند. «در جستجوی نمو» دارای حیات وحشی سخنگو، لحظات مرگ یک پدر و مادر و وزن عاطفی صادقانه است که با سرگرمی و خنده و شگفتیهایی همراه شده تا تلخیاش بیننده را پس نزد. در عین حال این انیمیشن دقت و خلاقیت انیماتورهای پیکسار را به چالش کشید و آنها روشهای جدیدی را برای حرکت، انعکاس و گم شدن نور در آب ابداع کردند که این امر دوران جدیدی را در زیبایی بصری انیمیشنها آغاز کرد که بهطور نفسگیری جدید و تحسینبرانگیز بود.
۴. شگفتانگیزان (Incredibles)
- کارگردان: برد برد
- بازیگران: کریگ تی.نلسن، هالی هانتر، ساموئل ال جکسون
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۴
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
ششمین انیمیشنی که پیکسار استادانه به تصویر کشید و مانند اولین اثر آنها دربارهی انسان بودن و زندگی عادی بود. اگرچه که خانوادهی پار در «شگفتانگیزان» هرچیزی را نشانمان می دهند الا زندگی عادی. موضوع تمام تولیدات استودیو تا آن زمان به احساسات بزرگسالانه گره خورده بود و مربوط به تجربیاتی بود که آنها از زندگی داشتند. دوستیهایی که مورد آزمایش قرار میگرفتند تا واقعی بودنشان معلوم شود، جدایی والدین از فرزند و ناراحتیها و ماجراهایی که در پی آن بهوجود میآمد. برد برد نویسنده و کارگردان این اثر بهیادماندنی اما از طریق خانواده ی پار وارد قلمرو وجودی بیسابقهای شد و بحرانهای آنها را با انفجارهای دورهی ابرقهرمانی میانهی قرن ۲۱ سبک کرد. پدری با نیروی زیاد و فوقالعاده، یک مادر انعطافپذیر نازک و کشیده، یک دختر خجالتی که میتواند در لایهی نازکی از هوا پنهان شده و از خودش محافظت کند و در نهایت پسری که یک توپ تمام نشدنی از انرژی است که با مشقتهای نوجوانی و مصیبت های سن بلوغ روبروست.البته نباید نوزاد تازه متولد شدهی خانواده که بهشدت دوست داشتنی است را از یاد ببریم. هرکدام از اعضای این خانواده در نبردی پیچیده بین خیر و شر قرار میگیرند که به کمک هم باید از آن عبور کنند. یکی دیگر از نمادهای این انیمیشن عمو فروزون نام دارد که یک قهرمان سمپاتیک و دلسوز است و ساموئل ال جکسون با صدای خود هویتی به او بخشیده که موردعلاقهی تمام طرفداران است. ال جکسون قطعهای را به واسطهی این شخصیت در «شگفتانگیزان» میخواند که یکی از تحسینبرانگیزترین آثار مایکل جیاچینو به عنوان آهنگساز اثر است.تصویر شنل شخصیت منفی داستان در اثر بهدلیل نشان دادن شور و نشاط مدیوم کتابهای کمیک است با وجود این شرور قصه ترسناک تر از هر شرور دیگری و با اضطراب و عقده های دوران کودکی که در بزرگسالی نیز رهایش نمی کند به تصویر کشیده شده بود.
۵. راتاتویی (Ratatouille)
- کارگردان: برد برد
- بازیگران: پاتن اسوالت، لو رومانو، پیتر سون
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۷
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
یک شکایت کوچک و تقریبا بیاهمیت از خروجیهای پیکسار دارم که بهنظر میرسد به تدریج و با گذشت زمان برجستهتر و نمایانتر شده و آن ناتوانی در یافتن داستانی است که به اندازهی ایدهی اصلی مبتکرانه باشد و بتواند حق مطلب را در انتقال مفهوم ادا کند و این مسئله در قسمتهایی از این انیمیشن توی ذوق می زند و از درخشش آن میکاهد. با وجود این اما به جرات میتوانم بگوبم که هیچ اثری به اندازهی «راتاتویی» که در سال ۲۰۰۷ ساخته شد در ایدهپردازی موفق نبوده و انقدرکامل به تصویر کشیده نشده است. بهترین نوع از فیلمهای سبک پیکساری که قرار گرفتن تمام اجزایش به صورت درست و منسجم در کنار هم دهان شما را از حیرت باز میگذارد. موشی که می خواهد در آشپزی دست نیافتنی باشد و به درجهی استادی برسد، روزها با رویای رسیدن به خواسته اش زندگی میکند و شبها خوابش را میبیند. تا اینکه روزی طی سلسله اتفاقاتی با یک دستیار دیلاق و شلختهی آشپزخانه دوست میشود و به او کمک میکند تا با یک غذای فوقالعاده یک منتقد غذای پاریسی خودخواه را شگفتزده کند. داستانی که با عشق واقعی دربارهی غذا، دوستی و کشش اجتنابناپذیر خلاقیت روایت میشود. هنگام تماشای «راتاتویی» احساس میکردم که استودیو در خالصترین و کمتوقعترین حالت خود از لحاظ درآمدی قرار دارد و فقط میخواهد به مخاطبانش عشق دهد. احساسات عمیق قلبی که به آرامی شکل می گیرند، نمایشهای خندهدار و پرسروصدایی که بهاندازه و مهار شده هستند و فرصتهای دنبالهدار شدنی که بهنظر میرسید انیمیشن از خود میگیرد تا فقط نسخهی یگانهای از آن در تاریخ بماند. در مجموع این انیمیشن سرمایهگذاری کمتری برای جذب بینندگان جوانتر و کودکان انجام داده است و بیشتر مخاطب هدفش بزرگسالان هستند. به یاد دارم که در افتتاحیهی آخر هفتهی انیمیشن در یک سینمای شلوغ در همراشمیت به وضوح گروهی از بچهها را دیدم که از سر بیحوصلگی داد میکشیدند و آنقدر حوصلهشان سر رفته بود که با اشک از والدینشان می خواستند که آنها را برای تماشای فیلم دیگری ببرند. خوب بهیاد دارم که همهشان یک صدا میگفتند: واقعا این کاری است که دستیار ارشد سرآشپز انجام میدهد؟ این مسئله نشان میدهد که درآمد «راتاتویی» در آنزمان یکی از ضعیفترین عملکردهای پیکسار در باکسآفیس بود و شاید به اطمینان بیشتری منجر شد که فرنچایزهای ببر و بچسبان (آن دسته از آثاری که فیلمنامهی آنها با استخراج و ترکیب قطعات از منابع متعدد کنار هم قرار میگیرند و نوشته میشوند) زیاد بازگشت سرمایه ندارند. با این تفاسیر اما، هنوز هم هیچچیز بهاندازهی تماشای یک موش که موهای مردی را میکشد تا غذایی بینقص درست کند راضی کننده و لذتبخش نیست، یک ضیافت سه قسمتی که جایی برای وعدهی دوم باقی نمیگذارد.
۶. وال-ای (Wall-E)
- کارگردان: اندرو استنتون
- بازیگران: بن برت، جف گارلین، الیسا نایت
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۸
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
پس از یک دورهی تقریبا بیرقیب که پر بود از شکستهای تجاری و نظرات منفی منتقدان، پیکسار با ساخت «وال ای» چرخشی بزرگ را در مسیر خود تجربه کرد که منجر به بازگشت این استودیو به دوران اوج موفقیت و خلاقیت خود شد. یک کمدی دیستوپیایی (پادآرمانشهری) دربارهی یک متراکم کنندهی زباله که احساسات دارد، می فهمد و از وجود خودش آگاه است. او به زمین فرستاده شده تا بقایای ویرانیهای بهجای مانده از انسانها را از روی زمین خالی از سکنه تمیز کند. نیم ساعت آغازین فیلم یه جرات یک مسترکلاس تقریبا بدون کلام در داستانپردازی بصری خالص است. فیلم اما پس از انفجار و رفتن به کیهان جسارت خود را از دست میدهد و داستان به سمت یک کشتی کروز پرهیاهو و دیوانهوار که با رگه هایی از طنز ژاک تاتی (کارگردان و کمدین بزرگ فرانسوی) آمیخته شده میرود و به چشماندازی از آسایش موجودی سست، تنبل و مادیگرا که همان انسان است تغییر جهت میدهد که به همان اندازه طنز و هجوآمیز است که از طنز دیزنی در آثارش انتظار داریم. «وال ای» در جستجوی دوست داشتن و دوست داشته شدن با رباتی دیگر آشنا میشود که اتمسفر بینشان بار دراماتیک قصه را به دوش میکشد.
یک خلقت دوست داشتنی چاپلین مانند که نقش مکانیک باستانشناسی را دارد که در پی یافتن انسانیت گمشده است و روحمان را گره میزند به شواهد از بین رفتهی خودمان. امروز این فیلم مانند یک پیشگویی غمانگیز از آیندهی پر از زباله و نمایش حال معتاد به نمایشگرهای ماست و همچنین یادگاری از گذشته است زمانی که پیکسار به همهی مرزهای هنری در همهی ردههای سنی در سرگرمی یورش میبرد و با کیفیتش همهشان را جابهجا میکرد.
۷. بالا (Up)
- کارگردان: پیت داکتر، باب پترسون
- بازیگران: اد اسنر، کریستوفر پلامر، جردن ناگای
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
پیکسار مدت هاست که پیشگام و نماد پیشرفت صنعت انیمیشنهای کامپیوتری بوده اما مونتاز دلخراش سکانسهای آغاز «بالا» به همان اندازه در بیرون کشیدن احساسات درونی و تعریف مختصات احساسی جدید جسورانه عمل میکند که پیکسار در تولیداتش. این مقدمهی بیکلام شاهکار اما حزنانگیز که فقط با موسیقی تلخ و شیرین مایکل جیاکینو همراه است، داستان آشنایی تا ازدواج بین کارل (اد اسنر) و همسر فقیدش الی را بازگو می کند. دو ماجراجوی خوشحال که با این وجود همراهی و شراکتشان با ناامیدی همراه است. ابتدا با ناامیدی در تلاش برای بچهدار شدن و سپس ناکامی در سفر به آمریکای جنوبی که دومی به دلیل مرگ الی هرگز اتفاق نمیافتد. این مونتاژ به کارل به عنوان مرد خسیس دوستداشتنی در عملی کردن نقشهی عجیبوغریبش کمک می کند تا با بستن هزاران بادکنک به بالای خانهاش پرواز کرده و به آمریکای جنوبی سفر کند. «بالا» پر از لحظات احمقانهی لذتبخشی است که قلب هر بینندهای را لمس میکند و باعث همراهی او با قصه میشود. مانند پرندهای غولپیکر که توانایی پرواز ندارد و او نامش را کوین گذاشته و یک سگ از نژاد رتریور که طلایی رنگ است و با قلاده ای که افکارش را به انگلیسی ترجمه میکند با دیگران در ارتباط است. اما ترکیب این مونتاژ با دوستی کینهتوزانهی کارل با یک پسربچهی پیشاهنگ که به زعم او وصلهی ناجور است حسوحال دیگری در مسیر رسیدن به این رویای باورنکردنی شگفتانگیز و تلاش مادامالعمری که برای تحقق آن شده است میبخشد. فیلمهای خانوادگی مملو از فانتزیهای تحقق آرزوها هستند. آرزوها و کارهایی که افراد رویای انجام دادنش را دارند و به عنوان فانتزیشان مطرح می شود. «بالا» نیز از این قاعده مستثنی نیست و یکی از معدود انیمیشنهایی است که طیف وسیعی از احساساتی که می توان روی آن ها حساب کرد را معرفی و بررسی میکند.
۸. داستان اسباببازی ۳ (Toy Story 3)
- کارگردان: لی آنکریچ
- بازیگران: تام هنکس، تیم آلن، جون کیوسک
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
مجموعه انیمیشنهای شاهکار «داستان اسباببازی» همیشه درک میکردند که چگونه اشیا میتوانند ساده ترین و در دسترسترین دریچهها برای دستیابی به احساسات کودکانه باشند و سومین قسمت ازین مجموعه که در ژوئن ۲۰۱۰ منتشر شد مسلما تندوتیزترین موشک برای نمایش نوستالوژی پیکسار است. اندی که اکنون پا به هفدهمین سال زندگیاش گذاشته به کالج می رود و تصمیم دارد تا زندگی جدیدی را آغاز کند. فیلم با کنار گذاشتن اسباببازیها توسط اندی و بردنشان به اتاق زیر شیروانی آغاز میشود. این پروسه و چند اتفاق دیگر دستبهدست هم می دهند تا اسباببازیها بهطور تصادفی در مسیر زباله شدن قرار بگیرند. او اینها را در صحنهای که هیچوقت در به گریه انداختن من شکست نمیخورد و با معرفی آنها به خانهی جدید پایان میرساند. اسباببازی ها بهدست کودک دیگری می رسند و کودک، همانطور که اندی زمانی کودک بود، با همان شور و اشتیاق بیآلایشی که اندی زمانی داشت به آنها سلام میکند. غم و شادی توامان وودی به عنوان دوست و شریک قدیمی اندی وقتی که اندی دور میشود پاشنه آشیل احساسی فیلم است. بهنوعی امضای پیکسار در فیلمهایش. دو کریسمس پیش به آن صحنه فکر میکردم، زمانی که پدرم یک کپی از گربهی مخمل خوابدار را که از دو سالگی دوست داشتم به من هدیه داد. او آن را به عنوان نسخهی دوم برایم خریده بود در صورتی که من نسخهی اصلی آن را گم کرده بودم و این مسئله بسیار دردآور بود. نمی توانستی تشخیص بدهی که دو کتاب به هم مرتبط هستند چه برسد به اینکه بخواهند شبیه هم باشند.یکی از آنها در تودهای نرم و فشرده با محبت نگهداری شده بود و دیگری به مدت ۲۶ سال در یک کشو دست نخورده نشسته بود. بعد این ماجرا روزها گریه کردم. تا حدی به این دلیل که حالت شیرینی بود اما بیشتر به این خاطر که نمی توانستم مانند شخصیتهای داستان اسباببازی به آنها فکر نکنم. دو موجود با شعور و با احساس که که گذر زمان را تحمل کردند، دو موجودی که در خد مت عشق بودند و دلایل زیادی برای رسیدن و همراه شدن با آنها داشتند. با تشکر از داستان اسباببازی ۳، دیگر چگونه میتوانم آنها را ببینم؟
۹. روح (Soul)
- کارگردان: پیت داکتر
- بازیگران: جیمی فاکس، تینا فی، گراهام نورتون
- تاریخ انتشار: ۲۰۲۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
بسیار مناسب و عالی میشود اگر که فیلمی دربارهی تجربهی شادی، یک تجربهی بصری شگفتانگیز نیز باشد. «روح» با اندیشیدن و کنکاش دربارهی اینکه دقیقا ما چه لحظاتی را برای دهههایی که روی زمین سپری کردهایم گذرانده ایم، ماجراجویی وجودی جو گاردنر پیانیست جاز را دنبال میکند که در دقایق اولیهی انیمیشن میمیرد و بقیهی زمان انیمیشن را صرف تلاش برای بازگشت به زندگی و بدن خود میکند. در طول مسیر جو زمان زیادی را صرف سفر در زندگی پس از مرگ میکند و تصویر خیرهکنندهای که پیکسار از جهان پسین تجسم کرد به اندازهی جهان پیشین (جایی که روحها قبل از اینکه صاحب بدن شوند آنجا هستند) به قدری زیبا هستند که تا مدتها پس از تیتراژ پایانی در ذهن مخاطب باقی میماند. این صحنه به علاوهی یک لحظهی فراموش نشدنی دیگر که در این اثر به نمایش در میآید از فراموش نشدنیترین لحظات «روح» هستند، لحظهای که جو متوجه میشود که معنای شادی زمینی برای او چیست و میفهمد که باید از همهچیز در زندگی لذت برد و این «روح» را به چیزی فراتر از یک فیلم بصری خیرهکننده بدل میکند. این انیمیشنی است که فرم را با عملکرد یکی میکند. دو عنصر متصل که به همان اندازه پیچیده و یکپارچه هستند که انگشتان جو با پیانو یکی و درهم تنیده است. وقتی که در سرخوشی یک تک نوازی جاز گم میشود.
۱۰. قرمز شدن (Turning Red)
- کارگردان: دومی شی
- بازیگران: جردن فیشر، میتریی راماکریشنان، روزالی چیانگ
- تاریخ انتشار: ۲۰۲۲
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
«قرمز شدن» یک نقطهی مقابل تازه کننده و باطراوت برای داستان اسباببازی و دنیای سینمایی آن است که توسط استودیو تعریف شده است. در حالی که ماجراجوییهای «داستان اسباببازی» در مکانی غیرقابل وصف، بینقص، همیشه آفتابی و تا اندازهای بیانتها اتفاق میافتد، کارگردان چینی-کانادایی دومی شی فیلم خود را در خیابانهای خاکی (در واقع بهحدی که یک فیلم پیکسار میتواند زبر و زمخت باشد، یعنی گرافیتیهای سبک و کمی زباله) زادگاهش تورنتو و بهطور خاص در یک منطقهی آسیایی کانادایی محصور در این کلانشهر ساخت. داستان «قرمز شدن» در طول سال ۲۰۰۲ اتفاق میافتد و زندگی یک دختر چینی-کانادایی به نام میلین لی را بهتصویر می کشد که به دلیل نفرینی که به او ارث رسیده، هروقت احساسشدیدی را تجربه میکند تبدیل به یک پاندای سرخ غول پیکر میشود! جالب است نه؟ پیکسار در داستانسرایی جسورتر شده. ستارگان پاپ نسل زد (اولین نسل اجتماعی که از جوانی با دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال قابل حمل رشد کرده است) بیلی آیلیش و فینیاس بهطور قابلتوجهی صدای گروههای پسر هزار ساله را با آهنگها و ملودیهایی که در ذهن میماند برای گروه تخیلی «قرمز شدن برای شهر» که اعضای آن نمادهای سفیدپوستان جذاب برای قهرمان داستان میلین لی و دوستانش هستند حمایت میکنند. آنها کاملا با داستان اسباببازی شاد و افلاطونی رندی نیومن و موسیقی بیاد ماندنی «تو درون من یک ذوست داری» فاصله دارند . اگر بخواهم کوتاه بگویم «قرمز شدن» یک فیلم دیگر از پیکسار برای بقیهی ما است که آثار قبلیاش را کمتر دوست داشتیم.
منبع: theguardian
واقعا اینسایدآوت تو لیست نیست!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خداییش روح خیلی انیمیشن زیبایی بود🤌🏼🤍
پس inside out چی شد؟؟ خیلی انیمیشن
قشنگی بود! ^_^
به نظرم up و Ratatouille هم واقعا حقشون بود،
soul هم که من زیاد ازش خوشم نیومد! ولی
خب جا داشت که بیاد تو لیست😂😐
ممنون از نویسنده ی عزیز برای مقاله❤❤
Soul شاهکاااااااار بود میدونم سلیقه ها فرق داره اما اون محشر بود