بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت که باید بخوانید
دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، دوره سرعت و شتابزدگی است. وسایل مختلفی اختراع میشوند تا به زندگی ما سرعت ببخشند و هدف تمام این کارها این است که ما بتوانیم به تمام کارهایمان برسیم. شتابزدگی عصر حاضر پیامدهای متفاوت و گوناگونی دارد. یکی از این پیامدها این است که ما وقت کمتری پیدا میکنیم تا درمورد خودمان فکر کنیم و بیندیشیم. اما شاید کتابهای روانشناسی شخصیت ار بهترین منابع برای شناخت بیشتر خودمان باشند.
گاهی اوقات در موقعیتی خاص کاری را انجام میدهیم که درست نیست و بعدا از خود میپرسیم: «چرا این کار رو کردم؟» اکثر ما خودآگاهی پایینی داریم و دلیل رفتارهایمان را نمیدانیم. خودمان هم از رفتارهایمان تعجب میکنیم و حتی گاهی اوقات شرمسار میشویم.
به نظر میآید در این دوران پرسرعت و شتابزده، یکی از کارهایی که باید انجام دهیم این است که درمورد خودمان به تعمق بپردازیم. تعمق درمورد خود باعث خودآگاهی میشود. البته تنها تعمق منجر به این نتیجه نخواهد شد و نیاز به کارهای دیگری نیز هست، کارهایی چون رفتن به جلسات تراپی و مراجعه به یک رواندرمانگر خوب.
بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت کدامند؟
اما ممکن است همه ما درآمد کافی برای مراجعه به راوندرمانگر را نداشته باشیم. البته قطعا پیشنهاد ما این است که تا جایی که میتوانید به یک تراپیست خوب مراجعه کنید. اما در صورت نبود شرایط مناسب، استفاده از گزیدهای از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت و کتابهای خودیاری نیز میتواند کمککننده باشد و تا حدودی به خودآگاهی ما کمک کند.
البته باید بدانیم خودآگاهی، لزوما، منجر به تغییر نمیشود و به عوامل دیگری برای تغییر نیاز است. اما خودآگاهی گام اول است و برداشتن گامهای اول همیشه سختترین کار است. اما کتابهایی که میتوانند تا حدودی به ما کمک کنند که به خودآگاهی برسیم و در این مسیر یاریگر ما باشند، چه آثاری هستند؟
۱. نظریههای شخصیت
این کتاب توسط دوان شولتز نوشته شده است و یکی از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت است (خصوصا اگر از طرفداران کتابهای روانشناسی تاریک هستید). «نظریههای شخصیت» سعی میکند بهروز باشد و درمورد مسائل جدیدتری مثل حضور آدمها در شبکههای اجتماعی نیز صحبت کند و جنس این حضور را تحلیل کند. شولتز به تئوریهای مختلف روانکاوی و علوم شناختی میپردازد و سعی میکند از مثالهای متعددی نیز استفاده کند.
نوآوری دیگر شولتز این است که نشان میدهد مسائلی که بدیهی فرض گرفته میشوند و بیاهمیت به نظر میآیند، مثل نژاد افراد، جنسیت آنها و …، چگونه بر شکلگیری شخصیت آدمها اثر میگذارد.
برخی از فصلهای کتاب عبارتند از: فصل اول: «بررسی شخصیت : ارزیابی، پژوهش، و نظریه»، فصل دوم: «زیگموند فروید: روانکاوی»، «فصل سوم: کارل یونگ: روانشناسی تحلیلی»، فصل چهارم: «آلفرد آدلر: روانشناسی فردنگر»، فصل پنجم: «کارن هورنای: نیازها و گرایشهای روانرنجور»، فصل ششم: «اریک اریکسون: نظریه هویت»، فصل هفتم: «گوردون آلپورت»، فصل هشتم: «ریموند کتل، هانس آیزنک، و نظریهپردازان دیگر»، فصل نهم: «آبراهام مزلو: نظریه سلسلهمراتب نیازها».
در بخشی از کتاب «نظریههای شخصیت» از شولتز میخوانیم:
«اگرچه جنبههایی از نظریه زیگموند فروید دیگر پذیرفتنی نیست، اما هنوز دلایل متعددی وجود دارد تا همچنان به عنوان پدر روانشناسی نوین شناخته شود. فروید اولین کسی بود که این ایده را مطرح کرد که ممکن است مردم به شیوههایی رفتار کنند که از آن آگاه نباشند، یا حداقل افراد ممکن است ندانند که چرا یک سری از رفتارهای خاص را انجام میدهند.»
۲. تیپهای شخصیتی
کارل گوستاو یونگ که حتما معرف حضورتان است، از اولین کسانی است که به ارائه تیپهای شخصیتی پرداخت. داریل شارپ نیز این کتاب را براساس تیپشناسی یونگ تالیف کرده است.
یونگ به ارائه تیپهای شخصیت مختلف میپردازد. مثلا درونگرا بودن یا برونگرا بودن را مطرح میکند، یا منطقی یا احساسی بودن را مطرح میکند. از کنار هم قرار گرفتن حروف اول هر کدام از این ویژگیها تیپ شخصیتیای ساخته میشود. ترکیب این حالتها ۱۶ مدل شخصیت احتمالی را میسازد.
البته این تیپها قالبهای ثابتی برای شناسایی افراد نیستند و نمیتوان اینگونه مکانیکی عمل کرد. بلکه این تیپها نشاندهنده این هستند که ما در اکثر مواقع چگونه عمل خواهیم کردیم و ترجیح میدهیم چه حالت و رویکردی را اتخاذ کنیم.
با شناختن تیپ شخصیتی خود میتوانیم در این دنیای آشفته وضعیتها را بهتر شناسایی کنیم و تصمیمات بهترین بگیریم. کتاب «تیپهای شخصیتی» داریل شارپ، که از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت است، به ما کمک میکند به شناخت بهتری از خودمان برسیم و بتوانیم بر این اساس تصمیمات بهتری بگیریم.
در بخشی از کتاب «تیپهای شخصیتی» از داریل شارپ میخوانیم:
«قدیمیترین مدل تیپشناسی که امروز به آن دسترسی داریم، مدلی است که توسط ستارهشناسان مشرقزمین ابداع شده است. آنها شخصیت را براساس چهار عامل مثلثی یه سهوجهی دستهبندی کردهاند: آب، هوا، خاک و آتش. برای مثال هوا بر روی دایره البروج، سه نشانه کیهانی زودیاک یعنی برج دلو، جوزا و میزان را شامل میشود یا مثلث آتش از برج حمل و اسد و صورت فلکی قوس تشکیل شده است.»
۳. وضعیت آخر
«وضعیت آخر» اثر تامس هریس شاید یکی از بهترین کتابهای دنیا باشد و به دنبال این است که با روش تحلیل رفتار متقابل مسائل مختلف شخصی و اجتماعی را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.
هریس معتقد است ما با تحلیل رفتارهای دیگران میتوانیم بهتر متوجه اوضاع شویم و شرایط را تغییر دهیم. پایه کتاب هریس بر مبنای این نظریه است که هر فرد در تعامل با دیگری در یکی از سه حالت «من» قرار میگیرد: منِ کودک، منِ والد، و منِ بالغ.
بر اساس این انگارهها، افراد در تعامل با دیگران میتوانند در چهار وضعیت قرار بگیرند و شرایط را برای خود تشریح کنند. این چهار وضعیت عبارتند از: ۱.من خوب نیستم، تو خوب هستی. ۲. من خوب نیستم، تو خوب نیستی. ۳. من خوب هستم، تو خوب نیستی. ۴. من خوب هستم، تو خوب هستی.
آگاهی از این حالتها باعث میشود تا در تعامل با دیگران متوجه شویم که کدام «من» را انتخاب کردهایم و در کدام یک از این حالات چهارگانه قرار گرفتهایم. در این صورت میتوانیم روابط خود را نیز بهتر درک و مدیریت کنیم.
در بخشی از کتاب «وضعیت آخر» از تامس هریس میخوانیم:
«در سراسر تاریخ یک نظریه مکررا ابراز شده است و آن اینکه انسان دارای طبیعتی چندجنبه است. بیشتر اوقات نظر این بوده است که بشر از دو نیروی متضاد درونی ساخته شده است. این نظریات از دیدگاههای مختلف اساطیری، فلسفی و مذهبی ابراز شدهاند. اما در هر حال، روحیه انسان همیشه به صورت یک درگیری و تضاد درونی تعریف شده است: تضاد بین خوبی و بدی، بین طبیعت فرومایه و طبیعت عالی، بین انسان درون و انسان برون.»
۴. دلایل خوب برای احساسهای بد
کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» از نسه یکی دیگر از آثاری است که در رده بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت قرار میگیرد. نسه در این کتاب سعی دارد علم روانشناسی را از منظر انتخاب طبیعی مورد بررسی قرار دهد.
نسه تلاش میکند با استفاده از نظریه انتخاب طبیعی توضیح دهد که علت بسیاری از احساسات بد انسانها، یعنی احساساتی چون اضطراب، افسردگی و … ، میتواند چه چیزهایی باشد. رویکرد نسه رویکردی بسیار جدید است و او از پیشگامان در این زمینه است.
کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» به چهار بخش تقسیم میشود که عبارتند از: بخش اول: «چرا اختلالات روانی اینقدر گیجکننده هستند؟»، بخش دوم: «دلایلی برای احساسها»، بخش سوم: «لذتها و خطرهای زندگی اجتماعی»، بخش چهارم: «اعمال خارج از کنترل و اختلالات وخیم».
با خواندن کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» میتوانیم از منظر نظریه تکامل به بسیاری از اعمال و گفتارهایمان نگاه کنیم و ریشه آنها را به صورت تکاملی بهتر درک نماییم. این کتاب به ما کمک میکند تا متوجه شویم بسیاری از احساسهای بد پیامدهای خوبی نیز میتوانند داشته باشند. مثلا احساس اضطراب میتواند ما را از خطرها و موقعیتهای آسیبزننده حفظ کند، اما میزان شدیدی از این احساس باعث خواهد شد عملکرد روزانهمان مختل شود.
در بخشی از کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» از نسه میخوانیم:
«در طول اولین سالهای فعالیتم به عنوان استادیار روانپزشکی، مانند خبرنگاری که در منطقه جنگی مستقر شده باشد، در بیمارستانی پر از اساتید پزشکی داخلی و پزشکان و پرستاران حرفهای مستقر شده بودم. بسیاری از بیمارانی که به کلینیکهای پزشکی مراجعه میکنند، دارای مشکلات روانی نیز هستند و به همین سبب از حضور من در کلینیک استقبال میشد.»
۵. بازیها
کتاب «بازیها» که توسط اریک برن تالیف شده است، یکی از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت است که زبانی بهغایت ساده دارد و برای وسیعی از مخاطبان قابل فهم است.
اریک برن در این کتاب از همان الگوی معروف خود، یعنی «کودک»، والد»، «بالغ»، استفاده میکند و آنها را در ابتدا به مخاطب معرفی مینماید. مفهوم دیگری که برن از آن استفاده میکند، مفهوم «بازی» است. او معتقد است ما در روابط انسانی خود نیاز به بازی داریم و در هر رابطه بازی خاصی را اجرا میکنیم.
کتاب «بازیها» به سه بخش اصلی تقسیم میشود که بخش اول آن به معرفی مفهوم «بازی» اختصاص دارد و بخش دوم هر کدام از این بازیها را شرح و توضیح میدهد. بخش سوم نیز به نظریات جدید روانکاوی اختصاص دارد.
در نظر برن این بازیها مخرب هستند، اما ما آنها را انجام میدهیم تا مسائل را راحتتر حل کنیم. یک مثال درمورد بازیها میتواند این باشد که یک زوج فرزندی داشته باشند و مسئولیت تربیت آن فرزند غالبا با زن خانواده باشد. وقتی که از فرزند مذکور اشتباهی سر میزند، مرد خانواده زن را مقصر جلوه میدهد و او را بیمسئولیت خطاب میکند. این بازی در واقع پوششی است برای قصور خود مرد و مقصر دانستن دیگری برای درست انجام ندادن تربیت فرزند.
کتاب «بازیها»ی اریک برن قطعا یکی از بهترین و درخشانترین کتابهای روانشناسی شخصیت است که میتوانید مطالعه کنید.
در بخشی از کتاب «بازیها» از اریک برن میخوانیم:
«واژه نوازش را میتوان کلا یک تماس صمیمانه جسمانی دانست. اما این در عمل ممکن است شکلهای متعددی داشته باشد. بسیاری از مردم نوزاد را لفظا نوازش میکنند، دیگران او را در آغوش میگیرند و بهنرمی پشتش را مینوازند، در حالی که بعضیها هم ممکن است به شوخی او را نیشگون بگیرند و یا حتی تلنگرش بزنند. همه این اعمال در مکالمه هم نظایری دارند.»
۶. تضادهای درونی ما
هورنای در کتاب خود، «تضادهای درونی ما»، به این مسئله میپردازد که روانرنجوری مسئلهای غریزی نیست و قابل درمان است. او معتقد است با تغییر شرایط میتوانیم ناامیدی ناشی از روانرنجوری را از بین ببریم و آن را درمان کنیم.
هورنای ابتدا به بررسی مکانیسمهای دفاعی فرد روانرنجور میپردازد و سعی میکند این مکانیسمها را شناسایی کند. او سپس به ارائه راهحلهای خود میپردازد و این راهحلها را توضیح میدهد.
این کتاب بر مبنای نظریه تیپهای شخصیتی عصبی سهگانه هورنای نوشته شده و رفتارهای شخصیتهای عصبی را بر این اساس تحلیل میکند. هورنای برای اینکه کتاب برای مخاطب عادی هم قابل فهم باشد، سعی کرده تا حرفها و نظریاتش را چندین بار در طول کتاب به شیوههای گوناگون تکرار کند. البته این مسئله ممکن است به نفع مخاطبی که به صورت تخصصیتری علم روانشناسی را دنبال میکند، نباشد.
کتاب «تضادهای درونی ما» با نکتهبینی و ظرافت مخصوص هورنای، بسیاری از مشکلات شخصیتی افراد را مورد بررسی قرار میدهد. این مشکلات چیزهایی هستند که خود شخص نیز احتمالا از آنها بیخبر است و آنها را عادی تلقی میکند.
در بخشی از کتاب «تضادهای درونی ما» از هورنای میخوانیم:
«ریشه و ساختار عصبیت را افراد محیط کودک در او به وجود میآورند. بدین معنی که به وسیله تحقیر و تخفیف، ترساندن، ظلم، اجحاف، زورگویی، سختگیری، عدم توجه به ضعفهای طبیعی و به تمایلات خاص او، اعتماد به نفس او را متزلزل و هسته وجودی او را سست و ضعیف میکنند. کلیه مسائل بغرنج روجی که بعدا زندگی شخص عصبی را تباه میسازد، از جریانی به همین سادگی شروع میشود.»
۷. همه چیز به فنا رفته
کتاب «همه چیز به فنا رفته» توسط مارک منسون نگاشته شده است و درباره بیقراری فراگیری است که زندگی ما را در بر گرفته است.
نویسنده در ابتدا شروع به تحلیل تفکر و احساس میکند و بعد به تحلیل مفهوم «امید» در دوران مدرن میپردازد. منسون در اینجا به گمراه کردن مخاطب میپردازد: او ابتدا روشهای رسیدن به امید را بازگو میکند، اما در یک اقدام شوکهکننده، امید را نقض میکند و سعی میکند تا به مخاطب خود یاد دهد زندگی کردن بدون امید چه شکلی خواهد بود.
منسون امید را چیزی بیفایده میداند و معتقد است این مفهوم ممکن است باعث تصورات نادرستی از خود و محیط اطراف شود. او در واقع میخواهد به مخاطب خود یاد دهد چگونه میان مغز احساسی و مغز متفکر خود ارتباط برقرار کند. جریان غالب این پیام را انتقال میدهد که مغز احساسی باید کاملا نادیده گرفته شود، اما منسون به اهمیت مغز احساسی تاکید میکند و معتقد است اگر این بخش را از زندگیمان حذف کنیم، کنترل همه چیز از دستمان خارج میشود.
در بخشی از کتاب «همه چیز به فنا رفته» از مارک منسون میخوانیم:
«در قطعهزمین کوچکی حومه اروپای مرکزی، درون یک سربازخانه قدیمیِ شیظانی منحصر به زمان و مکان، سیاهتر و ترسناکتر از هر آنچه که جهان تا بدان روز به خود دیده بود، ظهور کرد. فقط در یک بازه زمانی چهارساله، بیش از یک میلیون و سیصد هزار انسان در این مکان به نحوی سازمانیافته به اسارت درآمدند، شکنجه شدند و به قتل رسیدند و همه این فجایع در جایی اتفاق میافتاد که فقط کمی از پارک مرکزی منهتن بزرگتر بود و هیچکس هم جلوی آن را نمیگرفت.»
۸. خرده عادتها
استفان گایز وقتی کتاب «خرده عادتها» را نوشت، توانست از این کتاب بیش از ۴۰۰ هزار نسخه در جهان بفروشد. یکی از کتابهای روانشناسی برای زندگی بهتر، همانطور که از نام کتاب هم پیداست، این اثر درمورد عادتهای کوچکی است که میتوانند باعث تغییرات بزرگ شوند.
نکته مثبت کتاب استفان گایز این است که بسیار واقعگرایانه نوشته شده است. راهکارهای واقعگرایانه گایز از این کتاب یک دفترچه کاربردی ساخته که به درد خوانندگان و مخاطبانش میخورد و میتواند تغییرات مثبتی در زندگیشان ایجاد کند.
«خرده عادتها» در واقع میخواهد مقاومت ابتدایی را برای شروع کردن کارها از بین ببرد و یک راهکار پایدار برای مستمر بودن در وظایف روزمره ایجاد کند. گایز این کتاب را در زمانهای تالیف کرده که جریان غالب در آن انگیزههای بزرگ و اراده آهنین را تبلیغ میکند. اما این نویسنده میخواهد روند طبیعیتری از نظم و دیسیپلین داشتن ارائه دهد و نشان دهد که با گامهایی کوچک و حد کمی از اراده نیز میتوان به اهداف بلندمدت دست یافت.
کتاب «خرده عادتها» به معنای واقعی کلمه یک خوددرمانگر است و به کار کسانی میآید که میخواهند به راحتی عادت بدی را از بین ببرند و یا عادت خوبی را در زندگی خود تقویت کنند. همچنین، این کتاب برای کسانی مفید است که از شروع کارها وحشتزده میشوند و درگیر مقاومت ذهنی هستند.
کتابهای انگیزشیِ موفقیت دارای عملگرایی کمی هستند و سالهاست دچار شعارزدگی و دید غیرواقعی به جهان شدهاند. اما این کتاب اصلی مهم را برای رسیدن به موفقیت به ما یادآوری میکند: مداومت در یک عمل ساده، بسیار موثرتر از رفتارهای پراکنده است. کتاب «خرده عادتها» رویکردی انگیزشی و آنی ندارد و میخواهد برای بهبود قدرت اراده و پایین آوردن کمالگرایی موثر واقع شود. «خرده عادتها» از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت است که مطالعه آن را توصیه میکنیم.
در بخشی از کتاب «خرده عادتها» از استفان گایز میخوانیم:
«دو راهنکار برای اقدام به انجام کار وجود دارد: اینکه به خود انگیزه بدهیم تا بخواهیم که وظیفهمان را کامل کنیم یا اینکه با استفاده از قدرت اراده، خود را در معرض کار انجامشده قرار دهیم. آیا یکی از این راهکارها از دیگری بهتر است؟ آیا ما هر دوی آنها را به کار میگیریم؟ این علم است که راهکار برنده را مشخص خواهد کرد و تنها راه برتر را به شما پیشنهاد خواهد داد.»
۹. قوانین طبیعت انسان
یکی از پرفروشترین کتابهای روانشناسی دیجیکالا، «قوانین طبیعت انسان» اثر رابرت گرین است. انسان موجودی به غایت پیچیده است و رابرت گرین قصد دارد تا روی موضوع حساسی دست بگذارد. چطور میتوانیم در میان تمام احساسات پیچیده و گاها متناقضمان خود را بشناسیم و از نیتها و خواستههایمان آگاه باشیم؟
گرین معتقد است با توضیح تاثیر صفات بنیادی بر رفتار و شخصیت، میتوان خود را کنترل کرد و تصمیمات بهتری گرفت. رابرت گرین در ادامه به معرفی ۱۸ قانون میپردازد و بحث میکند که انسان و طبیعت درونی او تا چه اندازه شبیه به دوران ابتدایی پیدایش بشر است. یعنی این درست است که علم پیشرفت کرده و تکنولوژی زندگی ما را تغییر داده، اما درونیات ما انسانها چندان تغییری نکرده است.
گرین در طول کتاب خود سعی میکند علت رفتارهای انسانها را کشف و تحلیل کند. او معتقد است بدون دستیابی به علت رفتارهای دیگر افراد، نمیتوانیم ارتباطات موثری برقرار کنیم.
بعد از خواندن کتاب رابرت گرین، که از بهترین کتابهای روانشناسی شخصیت است، میتوانید انگیزههای افراد را از اعمال و رفتارهایشان بهتر درک کنید و در نتیجه ارتباطات موثرتری نیز برقرار نمایید.
در بخشی از کتاب «قوانین طبیعت انسان» از رابرت گرین میخوانیم:
«جان اف. کندی از دید مردم آمریکا بسیار عالی و کامل بود. او باهوش، خوشتیپ و جذاب بود. همسری زیبا داشت و به خاطر این ویژگیها خیلیها به او حسادت میکردند و دوست داشتن او برایشان سخت شده بود. بهمحض اینکه او در اوایل ریاست جمهوری خود در حمله ناموفق به کوبا دچار اشتباه شد و مسئولیت کامل این اشتباه را پذیرفت، آرای انتخاباتی او به اوج رسید. گویی این اشتباه او را در نظر مردم به انسانی عادی تبدیل کرده بود.»
۱۰. هنر خوب زندگی کردن
کتاب «هنر خوب زندگی کردن» توسط نشر چشمه منتشر شده و یکی از پرفروشترین کتابهای روانشناسی این نشر است. این کتاب توسط عادل فردوسیپور و چند مترجم دیگر ترجمه شده و به همه این دلایل از ابتدای انتشار نیز با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شد.
رولف دوبلی در کتاب «هنر خوب زندگی کردن» قصد دارد تا نشان دهد در موقعیتهای گوناگون میتوانیم چگونه بهتر عمل کنیم. او میخواهد نشان دهد همیشه راههایی برای زیست بهتر وجود دارد و فقط کافی است تا ما آن راهها را کشف کنیم.
رولف دوبلی در طی چهل سال به تمام قواعدی که در این کتاب به آنها اشاره میکند دست یافته و حالا میخواهد این قواعد را با ما به اشتراک بگذارد. او به طرح ۵۲ اصل اساسی در زندگی میپردازد.
دوبلی در «هنر خوب زندگی کردن» توصیهای جنجالی نیز دارد. او به مخاطبانش توصیه میکند کمتر کتاب بخوانند. در نظر دوبلی کتاب خواندن یک بلیت چندسفره است. ما در زندگی وقت زیادی نداریم تا انبوهی از کتابهای گوناگون را بخوانیم. بنابراین بهتر است کتابهای کمتر و گزیدهتری را با دقت و تمرکز بیشتری بخوانیم و از آنها نهایت استفاده را ببریم.
کتاب «هنر خوب زندگی کردن» کتاب انگیزشی نیست و دنبال راهکاری نخنما نمیگردد. نویسنده به دنبال ارائه راهکارهای عملی است و واقعا قصد دارد تا زندگی را برای مخاطبش راحتتر کند. شاید اینکه محتوای این کتاب تا حدود زیادی به تجربیات شخصی نویسنده باز میگردد، باعث بحثهایی شود، اما این مسئله از درستی صحبتهای دوبلی نمیکاهد و اعتبار کتاب را زیر سوال نمیبرد.
در بخشی از کتاب «هنر خوب زندگی کردن» از رولف دوبلی میخوانیم:
«فرض کنید به یک کشور فقیر سفر کردهاید و کیف پولتان گم میشود. دقایقی بعد که آن را پیدا میکنید، همه چیز سر جایش است به جز پولتان. آیا به این اتفاق به چشم یک دزدی نگاه میکنید یا یک جور کمک مالی به کسی که احتمالا وضعیتش بسیار بدتر از شماست؟ هر چقدر هم با ذهنتان کلنجار برودی نمیتوانید این واقعیت را تغییر دهید که پولتان به سرقت رفته، اما آنچه میتوانید تغییر دهید اهمیت اتفاقات پیشآمده و تعبیرتان از ماجراست.»
منبع: دیجیکالا مگ