۲۵ جملهی برتر شروع کتابها در ژانر فانتزی
اگر به داستانسرایی و نوشتن علاقهمندید باید بدانید جملات آغازین کتابها اهمیت بالایی دارند. در مقام نویسنده چند صفحهای فرصت دارید تا صحنه را به تصویر بکشید و شخصیتی جذاب معرفی کنید تا خواننده مجاب شود به خواندن ادامه دهد. به علاوه شروع داستان باید حالوهوای کلی کتاب را به ما نشان دهد. به همین دلایل شروع کار میتواند چالشبرانگیز باشد. ممکن است به عنوان نویسنده جملات اول را بسیار جدی بگیرید، که قابل درک است. شما میخواهید خواننده سریع درگیر داستان شود و برای ادامه هیجان داشته باشد. بررسی جملات اول کتابهای معروف میتواند به نویسندهها در این زمینه کمک کند و الهامبخششان باشند. به همین جهت تعدادی از جملات اول معروفترین و محبوبترین کتابهای فانتزی را در ادامه خواهیم خواند.
در نظر داشته باشید در دنیای ادبیات و هنر آنچه امروزه پذیرفتهشده و محبوب است، طی پنج یا ده سال آینده ممکن است تغییر کند. جملات اول این فهرست از فصل اول هر کتاب برداشته شده و اگر پیشگفتاری در کار بوده، لحاظ نشده است. چرا که پیشگفتارها را معمولاً بسط داستان در نظر میگیریم و بخشی از روایت واقعی محسوب نمیکنیم. درست است که این پیشگفتارها معمولاً پیشینه یا اطلاعات مهمی را ارائه میدهند اما اگر آنقدر مهم بودند که به عنوان آغاز واقعی داستان در نظر گرفته شوند، باید آنها را فصل اول بنامیم.
و این هم فهرست بیستوپنج تا از جملههای شروعکنندهی کتابهای فانتزی، بدون ترتیب خاص:
۱ـ ارباب حلقهها: یاران حلقه (Lord of the Rings) اثر جی. آر. آر. تالکین
وقتی آقای بیلبو بگینز اهل بگاند اعلام کرد که به زودی یکصد و یازدهمین سالگرد تولدش را با یک میهمانی باشکوه از نوعی خاص جشن خواهد گرفت، این موضوع حرف و حدیثها و هیجان زیادی را در هابیتون برانگیخت.
۲ـ نام باد: کوئوت شاهکش (The Name of the Wind) اثر پاتریک راتفوس
شب فلینگ بود و جمعیت همیشگی در مهمانخانهی ویستون دور هم جمع شده بودند. البته پنج نفر جمعیت زیادی محسوب نمیشد، ولی با توجه به اوضاعی که پیش آمده بود، تعداد مشتریانی که ویستون این روزها به خود میدید به ندرت بیشتر از پنج نفر بود.
۳ـ دروغهای لاک لامورا (The Lies of Locke Lamora) اثر اسکات لینچ
قانون سرانگشتی لاک لامورا این بود، برای اجرایی کردن برنامهی محرمانه سه ماه وقت میخواست، سه هفته تمرین میکرد و سه ثانیه طول میکشید تا اعتماد قربانی را برای همیشه به دست آورد یا از دست بدهد. این بار قصد داشت آن سه ثانیه را صرف خفه شدن کند.
۴ـ آلیس در سرزمین عجایب (Alice’s Adventures in Wonderland) اثر لوییس کارول
آلیس در سراشیبی لب آب، کنار خواهرش نشسته بود و کمکم داشت از بیکاری خسته میشد. یکیدو بار، نگاهی به کتابی که خواهرش میخواند انداخته بود اما آن کتاب نه عکسی داشت و نه گفتوشنودی و آلیس فکر کرد: «کتابی که نه عکس دارد و نه گفتوشنودی به چه درد میخورد؟»
۵ـ آخرین تکشاخ (The Last Unicorn) اثر پیتر اس. بیگل
اسب تکشاخ در جنگلی مملو از درختهای یاس، تنهای تنها، زندگی میکرد.
۶ـ چرخ زمان: چشم جهان (The Eye of the World) اثر رابرت جردن
چرخ زمان گشت و اعصار از پی هم آمدند و رفتند. خاطرات به افسانه و افسانهها به اسطوره تبدیل شدند. حتی اسطورهها در زمانی که عصر آفرینندهی آنها دوباره آغاز شد، مدتها فراموش شده بودند. در عصری که برخی آن را دورهی سوم نامیدند، عصری که هنوز نیامده بود، عصری که مدتها پیش سپری شده بود، بادی در کوههای مهآلود وزیدن گرفت. باد، آغاز نبود. در گردش چرخ زمان هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد. ولی باد، شروع چیزی بود.
۷ـ پروندههای درزدن: جبههی طوفان (The Dresden Files) اثر جیم بوچر
صدای پستچی را شنیدم که یک ساعت زودتر از همیشه به درِ دفتر کارم نزدیک میشد. صدایش مثل همیشه نبود. قدمهایش سنگینتر و پرافادهتر بود. پستچی جدید سوتزنان بهسمت دفترم آمد، لحظهای ساکت شد. بعد، زد زیر خنده.
۸ـ نغمهی آتش و یخ: بازی تاج و تخت (A Song of Ice and Fire) اثر جورج آر. آر. مارتین
صبح با هوایی روشن و سرد آغاز شده بود، طراوتی که خبر از پایان تابستان میداد. با اولین روشنایی صبحگاهی راه افتادند تا اعدام شدن مردی را تماشا کنند. در کل بیست نفر بودند و برن با آنها سواری میکرد. از
هیجان آرام و قرار نداشت؛ به سنی رسیده بود که میتوانست برای اولین بار همراه پدر و برادرانش اجرای عدالت پادشاه را به چشم ببیند. نهمین سال تابستان و هفتمین سال عمر برن بود.
۹ـ شهرهای مقدس: شهر پلهها (City of Stairs) اثر رابرت جکسون بنت
واسیلی یارسلاو میگوید: «معتقدم این سوال، سوالیست که نیتی دارد. میدانم دادگاه ممکن است با من مخالفت کند، این دادگاه همیشه جای نیت طرف نتیجه را گرفته، اما شما نمیتوانید برای تاجری صادق و متواضع چنین جریمهی سنگینی آن هم سر خسارت غیرعمد تعیین کنید، میتوانید؟ به خصوص وقتی آسیب انتزاعی بوده؟»
۱۰ـ عروسی شاهدخت (The Princess Bride) اثر ویلیام گلدمن
سالی که باترکاپ به دنیا آمد، زیباترین زن دنیا ظرفشویی فرانسوی بود به اسم آنِت. آنت در پاریس برای دوک و بانو دوگیشه کار میکرد و دوک خوب حواسش بود که کلفت خانهشان که ظروف خانه را برق میاندازد، زنی فوقالعاده است. همین حواسجمعی دوک باعث حواسپرتی بانو شده بود. بانو نه آنچنان زیبا بود و نه چندان پولدار، فقط خیلی باهوش بود. بانو نشست و آنت را زیر نظر گرفت و خیلی زود پاشنهی آشیل دشمن عزیزش را پیدا کرد: شکلات.
۱۱ـ خدایان آمریکایی (American Gods) اثر نیل گیمن
سایه سه سال را در زندان گذرانده بود. او آنقدری بزرگ بود و ظاهر تهدیدآمیزی داشت که بزرگترین مشکلش کشتن وقت بود. بنابراین خودش را روی فرم نگه میداشت، و شعبدهبازی با سکه را یاد میگرفت، و به این فکر میکرد چقدر همسرش را دوست دارد.
۱۲ـ سهگانهی فارسیر: کارآموز آدمکشی (Assassin’s Apprentice) اثر رابین هاب
قلمم میلرزد، سپس از چنگالم میافتد و رد کرممانندی از جوهر روی کاغذ فدرن باقی می ماند. من برگهی خوب دیگری را هدر دادم، گمان میکنم در نتیجهی تلاشی بیهوده بوده. نمیدانم آیا میتوانم این تاریخ را بنویسم، یا اینکه هر صفحه میشود نمایش پنهان تلخی که فکر میکردم مرده است.
۱۳ـ مهزاد: امپراتوری نهایی (Mistborn) اثر برندون سندرسون
از آسمان خاکستر میبارید.
وین به دانههای کرکمانند شناور در هوا نگاه کرد. آهسته. بیقیدوبند. رها. تودههای دوده همچون دانههای سیاه برف میباریدند و بر سر شهر تاریک لوتادل فرود میآمدند. به گوشههایی رانده میشدند، با نسیم به پرواز درمیآمدند و بهشکل گردبادهایی کوچک روی سنگفرشها میچرخیدند. نسبت به محیط اطرافشان بسیار بیتوجه به نظر میرسیدند. اینگونهبودن چه حسی میتوانست داشته باشد؟
۱۴ـ نخستین قانون: تیغ شمشیر (The First Law) اثر جو ابرکرومبی
لوگن میان درختان پرید و پاهای برهنهاش روی زمین خیس از برفابههای لغزنده و برگهای سوزنی و نمناک کاج لیز خورد. هوایی که نفس میکشید، مانند سوهان سینهاش را میخراشید و خون با ضرب به مغزش میکوبید. سکندری خورد و به پهلو روی زمین افتاد و چیزی نمانده بود که با تبر خودش، سینهاش را بشکافد. نفسنفسزنان همانجا دراز کشید و به سایههای جنگل خیره شد.
۱۵ـ نیروی اهریمنیاش: قطبنمای طلایی (His Dark Materials) اثر فیلیپ پولمن
لایرا و شیتاناش از دالان تاریک گذشتند، مراقب بودند از یک سو بروند تا از آشپزخانه دیده نشوند. سه میز بزرگی که طول تالار را پر کرده بود از قبل چیده شده بود، ظرفهای نقرهای و لیوانها نور اندک محیط را منعکس میکرد و نیمکتهای بلند برای مهمانها گذاشته شده بود.
۱۶ـ دریای زمین: جادوگر (A Wizard of Earthsea) اثر اورسلا کی. لگویین
جزیره گونت، کوهی تنها که قلهاش یک مایل بالاتر از دریای شمالشرقی طوفانزده بالا زده، سرزمینی است که به جادوگرانش معروف شده.
۱۷ـ برج تاریک: هفتتیرکش (The Dark Tower) اثر استیون کینگ
مرد سیاهپوش طول صحرا را طی کرد تا فرار کند و هفتتیرکش نیز به دنبالش رفت.
۳۲ مجموعه کتاب فانتزی جذاب که با آنها به دنیایی دیگر سفر خواهید کرد
۱۸ـ جادوگران (The Magicians) اثر لو گراسمن
کوئنتین یکی از شعبدههایش را انجام داد. کسی متوجهش نشد. سه نفری در آن سرما با هم روی پیادهرو ناهموار کنار خیابان راه میرفتند؛ جیمز، جولیا و کوئنتین. جیمز و جولیا دست هم را گرفته بودند. حالا دیگر اینطور شده بود.
۱۹ـ ویچر: آخرین آرزو (The Witcher) اثر آندره ساپکوفسکی
نزدیکیهای صبح بود که دختر وارد اتاق شد. خیلی با دقت و بیصدا، مثل یک شبح، در طول اتاق قدم زد و به سمت تخت ویچر رفت؛ تنها صدایی که از او شنیده میشد، صدای اصطکاک ردای بلندش با پوست بدنش بود؛ با این حال همین صدای ضعیف هم کافی بود که ویچر را از خواب یا چرتی که مدام در آن غلتیده بود، بلند کند. مرد کوچکترین تکانی نخورد. دختر نزدیکتر رفت و گوشهی تخت نشست. ویچر همانطور بیحرکت، از زیر مژههایش، حرکات دختر را زیر نظر داشت. کمی بعد دختر صورتش را نزدیکتر برد، اما باز هم چیزی نگفت. در همین لحظه ویچر لبخندی زد و چهرهی درخشان و سفید دختر را در آن نور لطیف صبحگاهی دید؛ چشمانی درشت و سیاه همانند یک پری دریایی.
۲۰ـ جاناتان استرنج و آقای نورل (Jonathan Strange & Mr Norrell) اثر سوزانا کلارک
چند سال پیش در شهر یورک محفلی از جادوگران وجود داشت. آنها در سومین چهارشنبه هر ماه ملاقات میکردند و مقالات طولانی و کسلکنندهای را درباره تاریخ جادوی انگلیس برای یکدیگر میخواندند.
۲۱ـ مالازان: باغهای ماه (Malazan Book of the Fallen) اثر استیون اریکسون
پیرزن میگفت: «برو و بکش، مثل خود خدایان، که این راه امپراتور است.» به طرفی خم شد و آب دهانش را تف کرد و سپس پارچهی کثیفی را به لبهای چروکیدهاش زد. «سه شوهر و دو پسر را به جنگ فرستادم.»
۲۲ـ هری پاتر و سنگ جادو (Harry Potter) اثر جی. کی. رولینگ
آقا و خانم دورسلی در خانهی شمارهی چهار خیابان پرایوت زندگی میکردند. خانوادهای عادی داشتند و از این بابت خشنود بودند. این خانواده با امور مرموز و اسرارآمیز بههیچوجهه سروکار نداشتند و سحر و جادو را امری مهمل و بیهوده میپنداشتند.
۲۳ـ امپراتوری شکسته: شاهزاده خارها (The Broken Empire) اثر مارک لارنس
کلاغهاا! همیشه کلاغها. آنها حتی قبل از اینکه مجروحان کشته شوند، روی شیروانی کلیسا مستقر شدند، حتی قبل از اینکه رایک انگشتها را از دستها و انگشترها را از انگشتها بِکَنَد. به چوبهی دار تکیه دادم و به پرندهها سر تکان دادم، به دوجین از آنها در یک خط سیاه، با چشمانی عاقل و تماشاگر.
۲۴ـ پادشاهی کهن: سابریل (Old Kingdom) اثر گارت نیکس
خرگوش دقایقی پیش کشته شده بود. چشمان صورتیرنگش خیره مانده و خون، پشم سفید و پاکش را رنگین کرده بود. پشمش به طرزی غیرطبیعی تمیز بود؛ چرا که به تازگی از وان حمام گریخته بود و هنوز هم کمی بوی عطر اسطوخدوس میداد.
جالب توجه است چقدر میتوان با جملات آغازین کتابها حالوهوای داستان را نشان داد. لحن و منظور برخی از این رمانها را فقط از خط اول یا کمی بیشتر میفهمیم. جملاتی که حماسیترین و خاطرهانگیزترین داستانها را آغاز میکنند. دیدیم که نویسندگان مختلف با همان چند کلمهی ارزشمند توجه خوانندگان را بر چه چیزهایی متمرکز کردهاند و چقدر هر کدام متفاوت هستند. برخی با دیالوگ شروع کردند، در حالی که دیگران مستقیم وارد عمل شدهاند. برخی داستان را با استعارهای آغاز میکنند که موضوع کلی رمان را به تصویر میکشد. اما اکثر آنها، اگر نه همه آنها، لحن، حس مکانی و خصوصیاتی از شخصیت را به خواننده منتقل کردهاند.
۲۵ـ تیگانا (Tigana) اثر گای گاوریل کی
در فصل پاییز شراب، از میان سروها و زیتونها و انگورهای ملک ییلاقیاش، خبر رسید که ساندره، دوک استیبار، که زمانی حاکم آن شهر و قلمروی اطرافش بوده، آخرین نفسهای تلخ تبعید خود را کشید و عمری کرد و مرد.
۳۲ مجموعه کتاب فانتزی جذاب که با آنها به دنیایی دیگر سفر خواهید کرد
منبع: Alyssa Lost In Space
چه لیستی. چقدر جذاب. شروع کتاب “نامِ باد” برای من از همه جذاب تر و جالب تر بود (سکوت سه بخشی و توضیحش خیلی حماسی و جالب بود). ولی حیف که جلد آخر کتاب نزدیک ۱۳ ساله هنوز نوشته نشده و معلوم نیست هیچوقت ارائه بشه و پاتریک راتفوس (در کنار ج.آر. مارتین) از روی مخ ترین نویسنده هان که نتونستن داستان قبلیشون رو کامل کنن.
کلا ژانر فانتزی با معضل عدم تکمیل کتاب ها مواجه شده. داستان جذابی آغاز می شه ولی نویسنده تمومش نمی کنه به طوری که یکی از بیشترین سرچ ها در مورد کتاب فانتزی به موضوع کتاب های فانتزی تمام شده اختصاص داره. ملت اول سرچ می کنن ببینن کدوم داستان کامل تموم شده بعد می رن سراغش.