چرا برخی از بهترین فیلم‌های ۲۰۲۱ به چند فصل تقسیم شده‌اند؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
بهترین فیلم‌های سال ۲۰۲۱

اگر در جریان همه فیلم‌های برتر و تحسین‌شده منتقدان در یک سال معین باشید، متوجه می‌شوید که هر ساله گرایش‌های خاصی در آثار سینمایی ظاهر می‌شوند. شاید تعداد زیادی از فیلم‌ها در یک سال مشخص، سیاه و سفید باشند، شاید داستان فیلم‌های زیادی در فلوریدا اتفاق بیافتد و شاید فقط یک بازیگر در سراسر فیلم ظاهر شود.

البته هیچ یک از این گرایشات از قبل برنامه‌ریزی نمی‌شوند. فعل و انفعالات خاصی در قلب و ذهن فیلمسازان رخ می‌دهد و ما این شانس را داریم تا از تماشای آثار آن‌ها لذت ببریم. سال ۲۰۲۱ نیز دارای فیلم‌هایی با یک گرایش مشترک است. برای مثال، تعداد زیادی از فیلم‌ها مانند «بلفاست»، «زود باش زود باش»، «عبور کردن» و «تراژدی مکبث»، همگی به صورت تک رنگ و سیاه و سفید ارائه شده‌اند.

گرایش و روند دیگر، استفاده از چندین فصل‌ برای روایت داستان است. فیلم‌هایی مانند وسترن جین کمپیون «قدرت سگ»، درام عاشقانه یواخیم تریر «بدترین فرد جهان»، جدیدترین فیلم وس اندرسون «گزارش فرانسوی» و درام «آخرین دوئل» به کارگردانی ریدلی اسکات، به جای استفاده از ساختار سنتی و خطی که اکثر فیلم‌های روایی از آن استفاده می‌کنند، همگی حول محور فصل‌های مشخص و شماره‌دار هستند. البته فصل‌بندی روایت، ابزار داستان‌سرایی است که در رمان‌ها نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد اما در قالب سینما خیلی کم اجرا می‌شود. چرا اکنون شاهد رونق این روال هستیم و وقتی یک فیلم به چندین فصل تقسیم می‌شود، چه مزایایی از منظر داستان و داستان‌سرایی به وجود می‌آید؟

بهترین فیلم‌های سال ۲۰۲۱

یکی از کسانی که بسیاری از فیلمسازان در نحوه روایت داستان خود از او الگوبرداری می‌کنند کوئنتین تارانتینو است. او اولین فیلمسازی نبود که فیلم‌هایش را حول محور فصل‌های متمایز ساخت اما تاثیر فیلم‌هایی مانند «حرامزاده‌های لعنتی»، «داستان عامه پسند» و «بیل را بکش»، این روش را برای بسیاری از مردم، برجسته و ملموس کرد. خلق این سکانس‌ها که به نوعی به‌عنوان فیلم‌های کوتاه عمل می‌کردند و در عین حال بر اساس آنچه که فصل قبل روایت می‌کرد، داستان را ادامه می‌دادند، راه‌های دیگری را برای ساخت یک فیلم باب کرد. آثاری مانند فیلم برنده اسکار بری جنکینز، «مهتاب»، فیلم هیجان‌انگیز پارک چان ووک، «خدمتکار» و حتی «لیگ عدالت زک اسنایدر» نیز به سبک و سیاق خود از این ایده استفاده کرده‌اند.

فیلم «آخرین دوئل» نیز به همان سبک «خدمتکار»، از این روش استفاده می‌کند. هر دوی این فیلم‌ها به منظور تغییر دیدگاه، روایت‌های خود را تکه تکه می‌کنند. هر یک از سه فصل «آخرین دوئل» از دیدگاه شخصیت متفاوتی روایت می‌شود: اولی از سر ژان دو کاروژ با بازی مت دیمون، دومی از ژاک لو گریس با بازی آدام درایور و سومی از مارگارت دو کاروژ با بازی جودی کامر. در داستانی که درباره‌ مضمون حقیقت است و برداشت شخصی از رویدادها می‌تواند آن حقیقت را مبهم جلوه دهد، جدا کردن این سه دیدگاه برای تماشاگر و مشاهده روند و درک چرایی رفتار شخصیت‌ها بسیار حیاتی است. اگر فیلم دائما بین این سه نفر جابه‌جا می‌شد، ما به طور کامل کنترل خود را بر داستان و حقیقتی که می‌خواهد افشا کند از دست می‌دادیم و درک ما از شخصیت‌ها پر از تضاد می‌شد. بنابراین «آخرین دوئل» برای موفقیت و به ثمر نشستن درام خود به سه بخش مختلف نیاز دارد.

به طور مشابه، «گزارش فرانسوی» نیز از ساختار فصل به فصل برای تمرکز بر شخصیت‌های مختلف خود استفاده می‌کند. تفاوت این دو اثر در این است که فیلم اندرسون یک آنتولوژی صریح محسوب می‌شود. هر فصل از «گزارش فرانسوی» به جای این که بخشی از اجزای یک داستان بزرگ و فراگیر باشد، داستان کامل و جامع خود را بیان می‌کند. ترکیب داستان‌هایی که هر کدام سبک منحصر به فرد و دغدغه خاص خود را دارند مطلقا بی‌معنی است. این ساختار به نوعی از تجربه یک فرد در حال خواندن یک شماره از مجله تخیلی گزارش فرانسوی در قالب هفته‌نامه نیویورکر، الهام گرفته شده است. حذف فصل‌ها تمام هدف فیلم را که ادای احترامی عاشقانه به روزهای باشکوه روزنامه‌نگاری است، از بین می‌برد.

در طرف دیگر، «قدرت سگ» شامل پنج فصل است که در نگاه اول آن‌قدرها هم برای جریان داستان، لازم و ضروری به نظر نمی‌رسد. این فصل‌ها دیدگاه، مکان یا داستان فیلم را چندان تغییر نمی‌دهند اما این فیلم در واقع، فصل‌هایش را با رویکردی بدیع‌تر اجرا می‌کند. پنج فصلی که فیلم را تشکیل می‌دهند، همگی به تعمیق رابطه بین هر یک از شخصیت‌های فرعی (کریستن دانست، جسی پلمونز و کودی اسمیت مک‌فی) و فیل بربانک (بندیکت کامبربچ) به عنوان شخصیت اصلی کمک می‌کنند. یک کشمکش و ناسازگاری در یکی از فصل‌ها بین فیل و شخصیتی دیگر به وجود می‌آید و وقتی فیلم به فصل بعدی منتقل می‌شود، می‌توانیم گذر زمان و نحوه گنجاندن آن کشمکش در تعاملات بین این دو را ببینیم. شخصیت‌های کامبربچ و دانست در طی فصول، ابتدا از حضور یکدیگر رنج می‌برند، سپس پرخاشگری می‌کنند و در نهایت، منزوی می‌شوند.

 

«قدرت سگ» همچنین از یک ترفند قدیمی سری‌سازی به نام تعلیق و ابهام استفاده می‌کند. هر فصل، شما را با یک تعلیق بزرگ مواجه می‌کند و مجبور می‌شوید تا به فصل بعدی بروید و از ادامه اتفاقات آگاه شوید. جین کمپیون، بین این و فیلم قبلی‌اش، «ستاره درخشان» در سال ۲۰۰۹، دو فصل از سریال تلویزیونی «بالای دریاچه» را ساخت. تعلیق و ابهام در سریال‌های تلویزیونی، یک عنصر کلیدی است. در غیر این صورت، چرا یک نفر باید یک هفته منتظر ادامه یک داستان بماند؟ «قدرت سگ» نیز از این قالب بهره می‌برد و به واسطه ساختار فصلی خود، توجه و همدلی مخاطبان را با وعده پاسخ به سؤالات آن‌ها درباره انگیزه و پیشینه افراد و اتفاقات آینده، به طور مداوم حفظ می‌کند.

در نهایت، «بدترین فرد جهان» را داریم که بیشترین فصل ممکن را در بین تمام این فیلم‌ها دارد و از ۱۲ فصل (به علاوه یک مقدمه و یک پایان‌بندی) تشکیل شده است. آخرین اثر یواخیم تریر ساختار اپیزودیکی مشابه با «گزارش فرانسوی» را در پیش می‌گیرد و هر یک از فصل‌ها به یک حادثه یا لحظه خاص از زندگی عاشقانه ژولی (رناته رینسو) اشاره می‌کند و آن را به روش رمانتیکی مانند آن‌چه در «قدرت سگ» دیدیم روایت می‌نماید. یک فصل درباره یک مهمانی و آغاز عاشقی اوست ​​و یکی دیگر به جدایی‌اش می پردازد.

این فصل‌ها، موثر و مانند ۱۲ فیلم کوتاه هستند و همه آن‌ها باید با هم (و به همین ترتیب خاص) روایت شوند تا شما را به درک درستی از شخصیت ژولی به عنوان یک انسان کامل برسانند. چنین سبکی، تریر را مجبور می‌کند تا به جای ایجاد صحنه‌هایی که بتوانند قطعاتی کاملا کاربردی برای کل طرح داستان باشند، تمرکز زیادی روی یک فصل به‌عنوان یک کل داشته باشد و آن را به یک اثر رضایت‌بخش برای خود تبدیل کند. این فصل‌ها همچنین به گسترش خط زمانی داستان کمک می‌کنند و باعث می‌شوند که یک رابطه‌ به گونه‌ای به نظر برسد که انگار سال‌هاست که در جریان است، در صورتی که این‌گونه نیست.

نیاز به شکستن ساختار سنتی سه پرده‌ای بیشتر فیلم‌های داستانی دلایل مختلفی دارد. مکانیزم داستان یا شخصیت‌ها ممکن است نیاز به استفاده از چندین فصل‌ داشته باشد، شاید برای نمایش یک داستان گسترده و بزرگ از چنین ساختاری استفاده کنیم یا شاید یک فیلمساز فقط بخواهد فرمول همیشگی را تغییر دهد. فرقی نمی‌کند اما اجرای این فصل‌ها نیاز به ساخت و پرداخت ماهرانه و مطمئنی دارد تا تحول ساختاری درستی به مخاطبان سینما ارائه شود. خوشبختانه در سال ۲۰۲۱، چهار فیلمساز برجسته داریم که این کار را به خوبی انجام داده‌اند.

منبع: collider



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X