۱۶ فیلم برتر وودی آلن؛ خوشبینترین بدبین دنیا
در این مقاله بنا داریم بهترین فیلمهای وودی آلن را در طول دهههای مختلف معرفی کنیم و از مرور تعدادی از آثار این کارگردان لذت ببریم.
«یه روز، حدودا یه ماه پیش، واقعا به ته خط رسیدم. حس کردم دلم نمیخواد تو یه دنیای پوچ و بیخدا زندگی کنم. یه تفنگ داشتم که اتفاقا پُر هم بود، اونو نشونه گرفتم سمت پیشونیام. یادمه داشتم فکر میکردم که میخوام خودمو بکشم. بعد پیش خودم گفتم اگه اشتباه فکر کرده باشم و واقعا خدایی وجود داشته باشه چی؟ یعنی خب، واقعا هیچکس جوابشو نمیدونه. ولی بعد باز با خودم گفتم شاید و اگه و اما به درد من نمیخوره، من باید جواب قطعیش رو بدونم. خیلی خوب یادمه که صدای تیک تاک ساعتو میشنیدم و در حالی که تفنگ روی پیشونیم بود، با خودم بحث میکردم که شلیک کنم یا نه.
تو همین فکرها بودم که تفنگ یه دفعه شلیک شد. انقدر فشار و استرس روم بود و تفنگ رو سفت چسبیده بودم که ناخودآگاه دستم رفت رو ماشه. ولی چون کلی عرق از سر و صورتم ریخته بود، لوله تفنگ لیز خورد و تیر خطا رفت. حالا همسایهها که صدای شلیک رو شنیده بودن هی به در میکوبیدن که ببینن چه خبره. رفتم سمت در، نمیدونستم چی کار کنم یا بهشون چی بگم. خجالتزده و گیج بودم و تو سرم هزارتا فکر میچرخید و تمرکز نداشتم، فقط میدونستم دلم میخواد هرطور شده از اون خونه بزنم بیرون، میخواستم هوای تازه به سرم بخوره و فکرهامو آروم کنم. قشنگ یادمه که هی تو خیابونها قدم زدم. راه رفتم و راه رفتم و نمیدونستم چی تو سرم داره میگذره. همه چی خیلی عجیب و نامأنوس به نظر میرسید. ساعتها همینجوری قدم زدم و پاهام درد گرفت. تو سرم یه چیزی مثل پتک میکوبید و واقعا دلم میخواست برم یه جا بشینم، برای همین رفتم یه سالن سینما.
نمیدونستم چه فیلمی داره پخش میشه، فقط میخواستم یه لحظه آروم بگیرم و فکرهام رو سروسامون بدم تا دنیا برام دوباره منطقی و قابل تحمل بشه. رفتم و تو سالن نشستم و دیدم فیلمی داره نمایش داده میشه که از بچگی تا حالا بارها دیده بودم، و همیشه عاشقش بودم. مشغول تماشای آدمهای روی پرده شدم و تا به خودم اومدم، دیدم حسابی درگیر فیلم شدهم. با خودم گفتم، چطور میتونی به خودکشی فکر کنی؟ یعنی میگم، احمقانه نیست این کار؟ آدمهای توی فیلم رو نگاه کن، خیلی بامزه و باحالاند. اصلا فرض کن بدترین احتمال حقیقت داره، اینکه خدایی وجود نداره و فقط یه بار زندگی میکنیم و بعدش همه چی تموم میشه. خب، دلت نمیخواد بخشی از این تجربه باشی؟ همهی زندگی که ملالآور نیست.
بعد به خودم اومدم و گفتم ای بابا، دیگه نباید زندگیمو به خاطر پیدا کردن جواب سؤالهایی که جوابی ندارن خراب کنم، و تا زمانی که زندهام از زنده بودنم لذت ببرم. بعدشم کسی چه میدونه، شاید وقتی مُردیم یه چیزی بعد مرگ بود. میدونم «شاید» ریسمان خیلی ناچیزیه برای اینکه کل زندگیمونو بهش بند کنیم، ولی تنها چیزیه که داریم. بعد تکیه دادم به صندلیم و آروم آروم تونستم از لحظهام لذت ببرم.»
این تکگویی مفصل و بامزه و جذاب و روحیهبخش، مربوط به دقایق پایانی فیلم «هانا و خواهرانش» (Hannah and Her Sisters) است که وودی آلن سال ۱۹۸۶ آن را ساخت، و به بهترین شکل ممکن دنیای یکی از باهوشترین و خلاقترین فیلمسازان معاصر سینما را برایمان ترسیم میکند.
همین الان اگر به صورت رندُم و اتفاقی، یکی از بیشمار فیلمهای وودی آلن را انتخاب و تماشا کنید، متوجه مسألهی جالبی خواهید شد؛ اینکه آلن با وجود نگاه تلخ (بخوانید شدیدا واقعگرایانه) خود به زندگی و مصائبش، تمام سعیاش را میکند تا بینندهی فیلم با حالی خوش از تجربهی تماشا بیرون بیاید.
به ندرت پیش میآید فیلمی از وودی آلن ببینید و بعد از تماشایش حالتان گرفته باشد، افسرده و ناراحت باشید و به دنیا لعنت بفرستید. برعکس، دیدن فیلمی از وودی آلن به شما دیدگاهی نو و تازه از زندگی میدهد و کاری میکند تا روزمرگیهای پر از ملال را بهتر تحمل کنید. او که بهتر و زودتر از همهی ما درک کرده زندگی چیزی نیست جز در هم تنیدگی ماجراهای تصادفی و بیمعنی، همیشه سعیاش را میکند تا با فیلمهایی که میسازد در درجهی اول سر خودش را گرم کند، و در درجهی دوم مخاطبانش را برای لحظاتی کوتاه از بدبختیهای زندگی برهاند. میداند شاید هرگز به پاسخ بیشمار سؤال فلسفی و عمیقی که ذهن همهمان را درگیر کرده نرسیم، و خوب متوجه است که غرق شدن در سیاهیهای دنیا چه خطر مهلکی دارد. برای همین همه را دعوت میکند تا «به صندلیهایشان تکیه بزنند و از نمایش لذت ببرند».
وودی آلن تلخیها و گزندهای دنیا و زندگی را عمیقا درک کرده، چون میداند خیلی از این تلخیها تهی از معناست. اما انقدر باهوش است که خودش را از گودالی چنین مهیب فراری بدهد و در این میان راه گریزی هم برای سینمادوستان بگذارد.
در ادامه به مرور تعدادی از فیلمهای او میپردازیم، آثاری که طی چند دهه ساخته شدند و با آدمهای زیادی ارتباط گرفتند و حال خیلیها را خوب کردند.
مقدمه (دههی ۶۰)
۱. پول را بردار و فرار کن (Take the Money and Run)
- محصول: ۱۹۶۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰%
- بازیگران: وودی آلن، جنت مارگولین
- خلاصه داستان: روایت زندگی مردی جوان به نام ویرژیل (وودی آلن) که کودکی سختی داشته و حالا سعی دارد به دنیای جرم و جنایت وارد شود، اما مدام خرابکاری میکند و بدشانسی میآورد.
وودی آلن بعد از ساخت فیلم «چه خبر، تایگر لیلی» (What’s Up, Tiger Lily) تصمیم گرفت این بار یک فیلم سروشکلدار کامل بسازد. «چه خبر تایگر لیلی» در واقع یک بازیگوشی تمامعیار بود که با کنار هم قرار گرفتن تصاویری از یک جیمز باند ژاپنی و دوبلهی بامزهای که آلن رویش ترتیب داده بود، ساخته شد. او در ابتدا قصد داشت جری لوییس را برای کارگردانی فیلم بیاورد، ولی وقتی پیشنهادش به نتیجه نرسید، خودش کارگردانی فیلم را برعهده گرفت. تصمیم وودی آلن برای کارگردانی فیلم، از تجربهی ناخوشایندش سر فیلم «کازینو رویال» (Casino Royale) محصول سال ۱۹۶۷ برمیگشت. گویا پشت صحنهی آن فیلم به قدری شلخته و به هم ریخته بود که به آلن انگیزه داد دو سال بعد، فیلمی با کارگردانی خودش بسازد.
«پول را بردار و فرار کن» اولین فیلمی بود که وودی آلن در آن هم نویسنده بود، هم بازیگر و هم کارگردان. سنتی که طی سالهای بعد و در بیشتر فیلمهایش تکرار شد.
آلن تصمیم گرفت فیلم را با فرمت و مدل یک مستند ساختگی یا ماکیومنتری بسازد و به این طریق شوخیهای ویژه و منحصربهفرد خودش را به اجرا در بیاورد. او در مصاحبهای که سال ۲۰۰۳ داشت در این باره میگوید: «پول را بردار و فرار کن یکی از اولین تجربههای ماکیومنتری و مستندهای ساختگی بود. ایدهی ساخت یک مستند کمدی – که بعدها با زلیگ کاملترش کردم – از اولین روزی که وارد سینما شدم با من بود. به نظرم رسید که بهترین سبک فیلمسازی برای طراحی شوخی و کمدی است. چون وقتی فیلم مدل مستند به خودش میگیرد، ناخودآگاه همه چیز انگار جدی است. و در چنین بستری، حتی کوچکترین حرکات خارج از عرف، بهشدت خندهدار میشود. هرچیزی که جدی بودن فضا را بشکند، مخاطب را به خنده میاندازد. برای همین میتوانید تمام لحظات فیلم را با خنده گرفتن از تماشاچی جلو ببرید. ایدهام این بود که تک تک صحنههای فیلم بامزه و خندهدار باشد.»
دهه ۷۰
۲. موزها (Bananas)
- محصول: ۱۹۷۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲%
- بازیگران: وودی آلن، لوییس لسر، هاوارد کوزل
- خلاصه داستان: جوانی اهل نیویورک که زندگی بیهدفی را میگذراند، بعد از اینکه دوستدخترش از او جدا میشود تصمیم میگیرد به یک کشور کوچک آمریکای لاتین برود و درگیر یک کودتا شود، تا غم فراق دوستدخترش را فراموش کند.
برگردان فارسی عنوان این فیلم کمی مناقشهبرانگیز است. در واقع bananas اشاره به دو چیز دارد؛ جمهوری بانانا که نام حکومتی خیالی است که در فیلم میبینیم، و bananas که در انگلیسی کنایه از وضعیتی آشفته و دیوانهوار است. آلن با معنای دوپهلوی این کلمه بازی کرده تا عنوان فیلمش را طراحی کند. با این حال، وقتی از او پرسیدند که چرا عنوان فیلم را «موزها» گذاشته، آلن پاسخ داد که: «چون هیچ موزی در فیلم نمیبینیم.»
وودی آلن قصد داشت شوخیها و جنس کمدی خودش را در یک فضای جنگی و خشن تصویر کند، بدون اینکه خشونت و جدی بودن جنگ باعث کمرنگ شدن شوخیها شود. برای همین هیچ خونی در فیلم دیده نمیشود، حتی در صحنههای اعدام.
بعد از اکران فیلم، منتقدان نظر مثبتی به آن داشتند و عدهی زیادی آن را قدمی مثبت در مسیر فیلمسازی آلن میدانستند، چرا که از جهات زیادی نسبت به فیلم اول یعنی «پول را بردار و فرار کن» پیشرفت کرده بود و به نظر میرسید کم کم امضای سینمایی و شخصیاش را پیدا کرده. اکثر منتقدها همنظر بودند که این فیلم آلن بهشدت بامزه و خندهدار از آب در آمده و افتتاحیهی آن را یکی از جذابترین افتتاحیههای فیلمهای کمدی آن سالها میدانستند. هرچند برخی معتقد بودند بخش عاشقانهی فیلم به بقیهی داستان نمیخورد و در جاهایی مانع شکلگیری شوخیهای مد نظر آلن میشود.
۳. آنی هال (Annie Hall)
- محصول: ۱۹۷۷
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
- بازیگران: وودی آلن، دایان کیتون، تونی رابرتز
- خلاصه داستان: آلوی سینگر کمدین یهودی و بدبینی است که با زنی به نام آنی هال (دایان کیتون) رابطهی عاشقانه برقرار میکند، به این امید که رابطهای ایدهآل و به دور از کلیشههای آزاردهندهی همیشگی داشته باشد، غافل از اینکه همه چیز خیلی غیرقابل پیشبینی است.
اگر از هرکسی بپرسید چه فیلمهایی از وودی آلن دیدهای، بدون شک آنی هال یکی از اولین نامهایی خواهد بود که به زبان میآورد. این کمدی درام دوستداشتنی که وودی آلن جلوتر از زمانهی خودش ساخت، همیشه به عنوان یکی از محبوبترین آثار او شناخته میشود.
آنی هال فیلمی بود که خیلی چیزها را برای خیلیها تغییر داد، از جمله خود وودی آلن. او تجربهی ساخت آنی هال را – که در آن برای اولین بار با گوردون ویلیس، مدیر فیلمبرداری نامآشنا همکار کرده بود – «نقطهی عطفی» در کارنامهی خودش میداند که برخلاف کمدیهای قبلیاش، سطح تازهای از حرفهای گری و جدیت را به مخاطبان معرفی میکرد. منتقدان با دیدنش توانایی آلن را در تصویر کردن پیچیدگیهای روابط زن و مرد ستایش کردند و نقشآفرینی خود آلن و دایان کیتون را از اصلیترین جذابیتهای فیلم شمردند.
سیر موفقیتهای آنی هال به اکران فیلم محدود نماند و وقتی فصل جوایز رسید، همه فهمیدند که با چهرهی شکستناپذیری مواجه شدهاند که در بیشتر موارد جوایز زیادی را درو میکند. در اسکار آن سال، نه تنها جایزهی بهترین فیلم را دریافت کرد بلکه موفق شد اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین کارگردانی و فیلمنامه را (که آلن و مارشال بریکمن مشترکا دریافتش کردند) هم به خانه ببرد.
ایدهی آنی هال وقتی به ذهن آلن زد که او به همراه مارشال بریکمن در نیویورک قدم میزد. در طول روزهای مختلف باهم دربارهی این قصه و ایده صحبت کردند و در زمانهایی به دلیل به نتیجه نرسیدن فکرهایشان، قصد داشتند بیخیال نوشتن آن شوند. ولی در نهایت وودی آلن نسخهی اولیهی فیلمنامه را طی چهار روز نوشت و آن را برای مارشال بریکمن فرستاد. بعد از صحبتهای بیشتر با بریکمن، به این نتیجه رسیدند که برخی شوخیهای خیلی خوبِ فیلمنامه را به نفع پرداخت بیشتر شخصیتها و داستان فدا کنند تا به این طریق آنی هال عمیقتر و پیچیدهتر از آثار قبلی آلن در بیاید.
۴. منهتن (Manhattan)
- محصول: ۱۹۷۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴%
- بازیگران: وودی آلن، دایان کیتون، مریل استریپ
- خلاصه داستان: یک نویسندهی تلویزیونی که با دختری نوجوان و خیلی کوچکتر از خودش رابطه برقرار کرده، عاشق معشوقهی صمیمیترین دوستش میشود و زندگی پیچیدهی خودش را پیچیدهتر از قبل میکند.
منهتن اولین فیلم وودی آلن بود که آن را با فرمت سیاه و سفید ساخت و ابعاد تصویرش ۱ به ۲.۳۵ بود. به گفتهی او، ایدهی ساخت منهتن از عشق و علاقهاش به آثار جرج گرشوین، آهنگساز آمریکایی شکل گرفت. گویا مشغول گوش دادن یکی از آلبومهای او بوده که با خودش فکر کرده: «این چیز خوبی میشه اگه بسازمش… یه فیلم سیاه و سفید…یه فیلم رمانتیک.» آلن گفته که منهتن تلفیق کارهایی است که میخواسته در آنی هال و «صحنههای داخلی» (Interiors) انجام دهد.
وودی آلن در صحبتهایش با گوردون ویلیس فیلمبردار، به او گفته بود که ساخت فیلم با تصاویر سیاه و سفید چقدر جذاب خواهد بود چون به نیویورک – که یکجورهایی از شخصیتهای فیلم است – حسوحالی تماشایی و جذاب میبخشد و اتمسفری میسازد که با قصهی فیلم همخوانی دارد.
منهتن ستایش منتقدان را برانگیخت و نامزد دو اسکار شد (بهترین فیلمنامه برای آلن و مارشال بریکمن و بهترین بازیگر مکمل زن برای ماریل همینگوی) و همیشه به خاطر تکنیکهای بصری جذاب و تصویری که از نیویورک آن زمان به مخاطبانش نشان داده، تحسین میشود.
دههی ۸۰
۵. زلیگ (Zelig)
- محصول: ۱۹۸۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰%
- بازیگران: وودی آلن، میا فارو
- خلاصه داستان: ماجرای مردی عجیب که هروقت کنار کسی قرار میگیرد، خصوصیتهای ظاهری و رفتاری او را جذب و مثل او عمل میکند و در طول زندگیش با افراد مشهور زیادی مواجه میشود.
وودی آلن بار دیگر سراغ ماکیومنتری رفت تا با ساخت فیلمی کمدی که در بستر یک مستند مصنوعی و ساختگی روایت میشود، شوخیهای بامزه و خاص خودش را به نمایش بگذارد.
آلن با استفاده از پردهی کروماکی، خودش و دیگر بازیگران را درون فیلمهای آرشیوی واقعی قرار داد تا این تصور و توهم را به بیننده القا کند که مشغول تماشای یک مستند واقعی است و این شخصیتها واقعا در مقاطع مختلف تاریخی حضور داشتهاند. آلن با کمک گوردون ویلیس اقدامات جالبی را برای هرچه نزدیکتر شدن تصاویر فیلم به فیلمهای آرشیوی دورهی مد نظرشان ترتیب داد. مثلا مدتی را به جستجو برای پیدا کردن دوربین و لنزهای قدیمی مربوط به دوران داستان فیلم پرداختند و حتی در جاهایی روی نگاتیوهایشان تخریب عمدی ایجاد کردند تا همه چیز طبیعیتر و واقعیتر به نظر برسد.
زلیگ شبیه هیچ فیلم دیگیری نیست. حتی شبیه بقیهی فیلمهای وودی آلن هم نیست و کاملا جهان خودش را دارد. ولی مثل بقیهی فیلمهایش، تحسین همهجانبهی منتقدان را برانگیخت و حسابی همه را سر ذوق و هیجان آورد.
۶. رز ارغوانی قاهره (The Purple Rose of Cairo)
- محصول: ۱۹۸۵
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲%
- بازیگران: میا فارو، جف دنیلز، ون جانسون
- خلاصه داستان: بازیگر اصلی یک فیلم در حال اکران، به خاطر دختری که هرشب به تماشای فیلمشان مینشیند از پردهی سینما بیرون میآید و بقیهی شخصیتهای فیلم را بلاتکلیف میگذارد.
همین خلاصهی داستان عجیب و کنجکاویبرانگیز بهخوبی نشان میدهد که در مغز پرتلاطم و شگفتانگیز وودی آلن چه غوغایی برپاست. آلن ایدههای منحصربهفرد کم نداشته، اما این یکی واقعا هیجانانگیز بود و در زمان خودش و دههی ۸۰، فیلمی جسورانه به حساب میآمد. کافی است کارنامهی وودی آلن سه دههی پیش را با انبوه آثار کمرمق این روزها مقایسه کنید تا بفهمید سینما چه جواهری دارد و این روزها قدرش را نمیدانند.
مثل خیلی دیگر از آثار آلن، رز ارغوانی قاهره هم جوایز زیادی را درو کرد و نامزد جوایز بسیاری شد. این فیلم جایزهی بهترین فیلم بفتا را از آن خود کرد و خود وودی آلن هم در مراسم و جشنوارههای زیادی نامزد بهترین نویسندهی فیلمنامه شد، از جمله در اسکار و بفتا و انجمن نویسندگان آمریکا.
خود وودی آلن هم به قدری از ساخت این فیلم رضایت داشت که گفت محبوبترین اثرش است و برای اولین بار موفق شده دقیقا همان چیزی را که در فیلمنامه نوشته بود، روی پرده بیاورد. با اینکه عدهای از اطرافیان آلن بعد از اکران فیلم به او میگفتند اگر پایان فیلم را تغییر میداد و شادترش میکرد، موفقیت بیشتری در گیشه نصیبش میشد، آلن بارها گفته که اصلا یکی از دلایل ساخت این فیلم، همین پایانی است که برایش نوشته و بدون کم و کاست ساخته.
۷. هانا و خواهرانش (Hannah and Her Sisters)
- محصول: ۱۹۸۶
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱%
- بازیگران: مایکل کین، وودی آلن، میا فارو
- خلاصه داستان: در دو مراسم شکرگزاری که به فاصلهی دو سال از هم برگزار میشود، همسر هانا عاشق خواهر او یعنی لی میشود، و همسر سابق هانا که مدام میترسد بیماری لاعلاجی داشته باشد، به دیگر خواهر او یعنی هالی ابراز تمایل و شعلهی عشقی قدیمی را روشن میکند.
در ابتدا داستان فیلم فقط دربارهی مردی بود که عاشق خواهر همسرش میشد، ولی وقتی وودی آلن رمان آنا کارنینا را دوباره خواند، با خودش فکر کرد که «چقدر جالب است در این کتاب میبینیم که از داستانی به داستان دیگر میرویم و با زاویه دید شخصیتهای مختلف آشنا میشویم. واقعا دوست داشتم چنین ایدهای را تجربه کنم.»
آلن بهویژه مجذوب شخصیت نیکلاس لوین شده بود، «کسی که نمیتواند معنایی در زندگی پیدا کند و بهشدت از مرگ وحشت دارد. خیلی با این شخصیت احساس نزدیکی کردم. به نظرم آمد که جالب میشود اگر داستانی دربارهی رابطهی سه خواهر و مردی که مدام ترس مردن و مریض شدن دارد روایت کنم.»
هانا و خواهرانش ۴۰ میلیون دلار فروش کرد و تا مدتی طولانی پرفروشترین فیلم وودی آلن به حساب میآمد. فیلم برندهی اسکار بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای مایکل کین) و بهترین بازیگر نقش مکمل زن (برای دایان ویست) شد و مثل اغلب فیلمهای آلن، تحسین منتقدان را برانگیخت.
دههی ۹۰
۸. گلولهها برفراز برادوِی (Bullets over Broadway)
- محصول: ۱۹۹۴
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷%
- بازیگران: جان کیوزاک، جیم برادبنت، راب رینر
- خلاصه داستان: سال ۱۹۲۸ در نیویورک، نمایشنامهنویسی که به موفقیت زیادی نرسیده و اوضاع مالیش هم خوب نیست مجبور میشود دوست دختر بیاستعداد یک گانگستر را در درام تازهای که نوشته بازی دهد تا بتواند نمایشش را روی صحنه ببرد.
وودی آلن استاد خلق موقعیتهایی است که روی کاغذ عجیب و غیرممکن به نظر میرسند، ولی وقتی نتیجهی کار را از زاویهی نگاه او میبینیم متوجه میشویم که چقدر همه چیز منطقی و درست چیده شده و انگار جور دیگری به جز همین موقعیت، انکانپذیر نبوده.
در اینجا با داستان جنایی بامزهای طرف هستیم که مدام با انتظارات مخاطب بازی میکند. نمایشنامهنویس ایدهآلگرایی که سودای نوشتن شاهکار دارد و فکر میکند استعدادی کشفنشده دارد که به حقش نرسیده، در مواجهه با یکی از نوچههای یک گنگستر خطرناک چیزهایی یاد میگیرد که مسیر زندگیش را برای همیشه تغییر میدهد. نمایشنامهنویس جوان داستان ما که نمیتواند برای تازهترین اجرایش پول لازم را جور کند، سراغ یک گنگستر میرود تا در ازای نقش دادن به دوست دختر او، بودجهی روی صحنه برد نمایشش تأمین شود. گنگستر ماجرا یکی از نوچههایش را برای نظارت و مراقبت از دوست دختر به سالن نمایش و تمرین میفرستد و اینجاست که میفهمیم این نوچه اصلا آنطور که به نظر میرسد نیست و در نمایشنامهنویسی استعدادی شگرف دارد. ایدههای درجهیکی به نمایشنامهنویس میدهد که اثرش را چندپله بالاتر میبرد و کیفیت همه چیز بهتر میشود.
به سیاق دیگر آثار آلن، گلولهها برفراز برادوِی هم تحسین منتقدان را برانگیخت و نامزد ۷ جایزهی اسکار شد، از جمله بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و زن. دایان ویست هم موفق شد برای بازی در نقش هلن سنکلر اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کند.
۹. همه میگویند دوستت دارم (Everyone Says I Love You)
- محصول: ۱۹۹۶
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۹%
- بازیگران: درو بریمور، وودی آلن، جولیا رابرتز، ادوارد نورتون
- خلاصه داستان: دختری اهل نیویورک، سعی میکند برای پدرش همسری جور کند و همزمان خواهر ناتنیاش با پسری نامزد کرده.
فیلمهای وودی آلن معمولا پرستارهاند، اما همه میگویند دوستت دارم از حیث حضور چهرهها و ستارههای متنوع واقعا هیجانانگیز بود. دیگر کجا میتوانید بازیگرانی مثل جولیا رابرتز، ادوارد نورتون، درو بریمور، تیم راث، ناتالی پورتمن و خود وودی آلن را کنار هم ببینید و کیف کنید؟
این فیلم موزیکال وودی آلن پر است از لحظات و صحنههای بهیادماندنی و مفرح که حال هر سینمادوستی را خوب میکند. شاید مثل باقی فیلمهای آن سالهای او جایزه نگرفته باشد و منتقدها چپ و راست از آن تعریف نکرده باشند، اما فیلمی دوستداشتنی و تماشایی است که از دیدنش پشیمان نخواهید شد.
یکی از نکات جالب ساخته شدن این فیلم، بازیگوشی وودی آلن در ارائهی اطلاعات به بازیگران بود. تا قبل از قرارداد، هیچکدام از بازیگران نمیدانستند که قرار است در یک فیلم موزیکال بازی کنند و آلن زمانی که قرارداد را امضا میکردند، به آنها میگفت که میخواهد فیلم را موزیکال بسازد. به جز درو بریمور، بقیهی بازیگران با صدای خودشان در صحنههای موزیکال فیلم خواندند. بریمور وودی آلن را قانع کرده بود که خوانندگیاش اصلا خوب نیست و فیلم را خراب میکند و انقدر از صدای خواندن خودش بدش میآید که حتی زیر دوش هم نمیخواند.
۱۰. هری ساختارشکن (Deconstructing Harry)
- محصول: ۱۹۹۶
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۳%
- بازیگران: وودی آلن، رابین ویلیامز، بیلی کریستال
- خلاصه داستان: هری بلاک نویسندهای است که حس میکند ایدههایش ته کشیده و نمیتواند چیزی بنویسد. همزمان که با این مشکل دستوپنجه نرم میکند، در مسیر رسیدن به مراسمی که قرار است جایزهی نویسندگی به او بدهند، اتفاقات گذشتهاش را به یاد میآورد و شخصیتهای کتابهایش را دور و برش میبیند.
تقریبا همه از علاقه و ارادت وودی آلن نسبت به کارگردانهای اروپایی نظیر اینگمار برگمن و فدریکو فلینی خبر دارند. او بارها صراحتا اعلام کرده که همیشه دلش میخواسته به سطح کارگردانی مثل برگمن برسد و آثاری عمیق مثل او بسازد، و همیشه تلاشش را کرده. با مرور کارنامهی آلن، در گوشه و کنارها ارجاعهایی به فیلمهای این کارگردانها میبینیم، ولی شاید هیچکدام اندازهی ساختارشکنی هری مستقیم و جلو چشم نباشند.
داستان اصلی فیلم، که یک نویسنده را نشان میدهد که برای دریافت جایزهای از دانشگاه قدیمیاش راهی سفری جادهای میشود و در طول این سفر نگاهی به زندگی و گذشتهاش میاندازد، اشارهی مستقیمی است به فیلم «توتفرنگیهای وحشی» (Wild Strawberries) اینگمار برگمن. همچنین آلن در به تصویر کشیدن هنرمندی که با روابط امروز و گذشتهاش کلنجار میرود و نمیتواند اثر جدیدی خلق کند، مشخصا نگاهی داشته به «هشتونیم» (½۸) فلینی.
ولی همهی اینها به آن معنی نیست که با فیلمی غیر اریجینال طرف هستیم. به هر حال فیلم اثری است از وودی آلن، و اثری از وودی آلن یعنی ایدههای دیوانهوار و بکر و عمیق و خندهدار. مثلا فکرش را بکنید، در جایی از فیلم شخصیت رابین ویلیامز (که خودِ دیگر و خیالی هری است) به دلیل اینکه حس میکند در زندگی نادیدهاش میگیرند، از وضوح خارج میشود و به صورت تصویری تار و خارج از فوکوس در میآید و همین شکلی در کنار بقیه حاضر میشود. آن فصلهای پایانی و سر زدن به جهنم و شوخیهای بامزهی وودی آلنی هم که بماند.
ساختارشکنی هری (که تجزیه و تحلیل کردنِ هری به نظر ترجمهی دقیقتری برای عنوانش میآید) از آن گوهرهای قدرنادیدهی وودی آلن است که با دیدنش به ایدههای نبوغآمیز این کارگردان آفرین خواهید گفت.
دهه اول قرن بیست و یکم
۱۱. امتیاز نهایی (Match Point)
- محصول: ۲۰۰۵
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷%
- بازیگران: جاناتان ریس مایرز، اسکارلت جوهانسون، امیلی مورتیمر
- خلاصه داستان: یک تنیسور حرفهای بازنشسته، عاشق یک بازیگر میشود، اما این بازیگر بناست با یکی از دوستان همین تنیسور ازدواج کند.
وودی آلن کمدینویس محشری است و احتمالا بامزهترین شوخیهای سینما را در فیلمهای کمدی او پیدا میکنید. اما اگر بخواهد جدی شود، حسابی جدی میشود و درامهایی خلق میکند پرافتوخیز، عمیق و تفکربرانگیز.
امتیاز نهایی داستانی است دربارهی کهنترین امیال بشر، و خطرهایی که برای سیر کردن این میلها به جان میخریم و کاری هم به عواقبش نداریم. شخصیت اصلی فیلم ویلتون (جاناتان ریس مایرز) انسان درونگرا و کمحرفی است که حس میکند امیال و خواستههایش نسبت به بقیه برتری دارد و برای به دست آوردن موقعیت و «برنده» شدن از چیزی نمیترسد.
وودی آلن این فیلم را در تضاد با مضامین اخلاقی جنایت و مکافات داستایوسکی ساخته است، کتابی که وینتون در دقایق اولیهی فیلم مشغول خواندنش است. شخصیت اصلی کتاب یعنی راسکولنیکوف، انسانی منزوی و درونگراست که دو زن را به طرزی فجیع به قتل میرساند تا به خودش ثابت کند موجود برتری است، که قواعد دستوپاگیر سایر انسانها برای او کارساز نیست. اما بعدا دچار پشیمانی و احساس گناه شدید میشود و به مدد عشقی که نسبت به یک روسپی پیدا میکند، به رستگاری میرسد. اما در اینجا، ویلتون زنی بیگناه را که عاشقش هم هست با خونسردی به قتل میرساند و در ادامه هیچ احساس گناه یا حسرتی ندارد و کارش را کاملا توجیه میکند.
وودی آلن با این فیلم به ما نشان میدهد که در دنیای واقعی نه خدایی هست، نه مکافات و مجازاتی و میگوید حتی عشق هم نمیتواند موجب رستگاری آدمیزادی شود که در دنیایی سبعانه و زیر چنگال طبیعتی بیرحم زیست میکند و برای فرار از درد و تنهایی و مرگ با همه چیز کلنجار میرود.
امتیاز نهایی، مثل بیشمار فیلم وودی آلن، برای او یک نامزدی دیگر در اسکار بهترین فیلمنامه به ارمغان آورد.
۱۲. ویکی کریستینا بارسلونا (Vicky Cristina Barcelona)
- محصول: ۲۰۰۸
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%
- بازیگران: خاویر باردم، اسکارلت جوهانسون، پنهلوپه کروز
- خلاصه داستان: دو زن جوان که برای تعطیلات به اسپانیا رفتهاند، همزمان عاشق مردی نقاش میشوند غافل از اینکه همسر سابق این نقاش قصد دارد به زندگیش برگردد.
وودی آلن متخصص واکاوی و به تصویر کشیدن روابط پیچیده و مهارنشدنی بین زن و مرد است. تلههای احساسی، مثلثهای عاشقانه و تصمیمات درست و غلطی که منجر به شکلگیری یا فروپاشی روابط میشوند، همه و همه در فیلمهای او حضور دارند و بدون اینکه ذرهای شعاری و نخنما و تکراری شوند، هربار با موقعیتی جدید و شخصیتهایی تازهتر جلو چشمانمان میآیند.
ماجرای شکلگیری ایدهی ویکی کریستینا بارسلونا به سالها پیش از ساخته شدن این فیلم برمیگردد. گویا آلن فیلمنامهای را نوشته بوده که داستانش در سان فرانسیسکو میگذشته و هیچوقت فرصت ساختش را پیدا نکرده. بعدها وقتی طبق قراردادش موظف بوده که در اسپانیا فیلمی بسازد، سراغ همین فیلمنامه رفته و بازنویسیاش کرده تا با فضا و اتمسفر اسپانیا همخوانی داشته باشد، و به این ترتیب ویکی کریستینا بارسلونا شکل گرفت.
خاویر باردم و پنهلوپه کروز که نقش زوج طلاقگرفتهی فیلم را بازی میکنند، مدتی بعد از این فیلم با هم ازدواج کردند و تا همین امروز هم از زوجهای مشهور سینما به حساب میآیند. وودی آلن از همان ابتدا و زمان نگارش فیلمنامه، خاویر باردم و پنهلوپه کروز را برای نقش کریستینا و خوان آنتونیو در نظر داشت و گویا باردم اولین و تنها انتخابش برای نقش اصلی مرد بود.
۱۳. هر کاری که حالتان را خوب میکند (Whatever works)
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۰%
- بازیگران: لری دیوید، ایون ریچل وود، هنری کویل
- خلاصه داستان: زندگی یک مرد میانسال بدبین که حالش از تمام ابعاد حیات به هم میخورد با ورود دختری جوان دچار تحول میشود.
احتمالا با دیدن امتیاز این فیلم پیش خودتان فکر میکنید از آثار کمکیفیت وودی آلن است، ولی منتقدان گاهی اشتباه میکنند. مثالش برخوردی است که با فیلمهای این دو سه سال اخیر آلن کردهاند و به خاطر جو منفی و فضای رسانهای حاکم، صرف نظر از کیفیت فیلمهایش امتیازهای پایین دادهاند تا کسی به آنها چیزی نگوید.
لری دیوید خودش یکی از کمدینها و کمدینویسهای برتر سینما و تلویزیون است که در نوشتن فیلمنامههای یکی از موفقترین سیتکامهای دنیا یعنی «ساینفلد» نقشی اساسی داشته، برای همین وقتی فهمیدیم قرار است در فیلمی به کارگردانی وودی آلن بازی کند همگی میدانستیم که لحظاتی مفرح و بامزه و شوخیهایی گزنده انتظارمان را میکشد.
در همان صحنهی ابتدایی فیلم، کاراکتر لری دیوید یعنی بوریس، این استاد بازنشستهی مکانیک کوانتوم که هیچ نکتهی مثبتی در زندگی و آدمها و کُرهی زمین نمیبیند، خیلی راحت دیوار چهارم را میشکند و به اطرافیان از همه جا بیخبرش میگوید که عدهای تماشاچی با دهانهای نیمهباز و چشمان خمار مشغول نگاه کردن به آنها هستند. اما گویا بقیه متوجه این حقیقت نمیشوند و بوریس تنها کسی است که فهمیده عدهای مخاطب (ما) داریم آنها را نگاه میکنیم. برای همین بیخیال توضیح دادن به آدمهای خنگ دور و برش میشود و مستقیما با ما صحبت میکند و اینگونه وارد زندگی و ماجراهای دیوانهوار و بامزهی یکی از ویژهترین کاراکترهای وودی آلن میشویم.
در ابتدای نوشته گفتیم که آلن فیلمهایش را جوری میسازد که هم خودش حال خوبی بگیرد هم مخاطبینش. این فیلم مثال بارز همین نکته است. بوریس شاید ناراحتترین آدمی باشد که به عمرتان دیدهاید. او از هر فرصتی برای خودکشی استفاده میکند و هربار به دلایلی عجیب و خندهدار زنده میماند. ولی وقتی به پایان داستان میرسد و فراز و فرودهای زندگیش را کنار هم میگذارد، به نکتهای کلیدی میرسد که بنمایهی آثار وودی آلن است و تمام حرفی است که قصد دارد طی این سالها بزند. اینکه همه میدانیم زندگی چیز مزخرف و دردناک و پوچ و غیرقابل تحملی است و آدمها و کارهایشان هیچ رقمه با عقل جور در نمیآیند، ولی همه میتوانیم چیزی یا کسی یا کاری را پیدا کنیم که حالمان را برای لحظاتی خوب کند و به ادامهی نفس کشیدن امیدوار باشیم، مهم نیست این کار، بزرگ و عمیق نباشد و به بزرگترین چالشها و پرسشهای زندگی بشر پاسخ ندهد، مهم این است که «هرکاری که حالتان را خوب میکند» پیدا کنید و سفت به آن بچسبید.
دههی ۲۰۱۰
۱۴. نیمهشب در پاریس (Midnight in Paris)
- محصول: ۲۰۱۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳%
- بازیگران: اوون ویلسون، ماریون کوتیار، آدرین برودی
- خلاصه داستان: یک فیلمنامهنویس که به همراه نامزدش به پاریس سفر میکند و متوجه اتفاق غریبی میشود؛ اینکه هرشب به نیمههای شب که میرسد میتواند به گذشته و دههی ۲۰ میلادی سفر کند و با جمعی از مشاهیر ادبی و هنری نشست و برخاست داشته باشد.
وودی آلن برای نوشتن فیلمنامهی نیمهشب در پاریس برعکس رویکرد همیشگیش عمل کرد؛ یعنی به جای اینکه در ابتدا طرح و قصهای داشته باشد و بعدا نامی برایش انتخاب کند، اینجا اول به نام نیمهشب در پاریس رسید و بعد برایش قصهای طراحی کرد.
نیمهشب در پاریس فیلم خاطرهبازها است. شخصیت اصلی داستان (با بازی اوون ویلسون) دل خوشی از زندگی فعلیش ندارد و در جستجوی زمانی طلایی است که سالیان پیش از دست رفته. برای همین وقتی فرصتی جادویی و عجیب برای گشت و گذار در آن دوران مییابد، حسابی حالش خوب میشود و با شگفتی و شوق تمام همصحبت انسانهای بزرگی مثل ارنست همینگوی، اسکات فیتزجرالد، سالوادور دالی و غیره میشود و حتی جایگزینی هم برای برقراری رابطهی رمانتیک پیدا میکند. رابطهای که در زمان حال و نامزد فعلیش مکانیکی و خشک و بیروح به نظر میرسد و خودش هم انگار نمیداند در کنار او چه میکند.
۱۵. جازمین غمگین (Blue Jasmine)
- محصول: ۲۰۱۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰%
- بازیگران: کیت بلانشت، الک بالدوین
- خلاصه داستان: زنی شکستخورده و در همریخته که تمام تلاشش را صرف حفظ ظاهر میکند تا کسی پی به فروپاشیش نبرد، به سان فرانسیسکو میآید تا خواهرش را ببیند.
استعداد و توانایی شگرف وودی آلن در بازی گرفتن از بازیگران برکسی پوشیده نیست، بهویژه بازیگران زن. فهرست عریض و طویل نامزدیها و برندههای اسکار بازیگری فیلمهایی آلن در طول این دههها گواه این مدعا است و تا قبل از این جریانات چند سال اخیر، همه برای بازی در فیلمهای آلن سرودست میشکندند.
کافی است یک سکانس از همین جاسمین غمگین را ببینید تا نقشآفرینی حیرتانگیز کیت بلانشت (که به خاطرش اسکار هم گرفت) میخکوبتان کند. بلانشت دربارهی مراحل آماده شدن برای این نقش گفته: «زمان زیادی را صرف نگاه کردن به آدمها کردم و به قدری که نیاز بود نوشیدنی خوردم و کمکم خودم را به زنی تبدیل کردم که وودی آلن میخواست نمایش دهم. به بحران اقتصادی عمیقی فکر کردم که این زن و زنهای شبیهش درگیرش بودند و سعی کردم روزمرگیهای آنها را درک کنم.»
جازمین غمگین درامی تلخ و ناراحتکننده است دربارهی زنی که نمیخواهد باور کند همه چیزش را از دست داده، و تماشای تلاش مذبوحانهاش دل هر تماشاگری را به درد میآورد.
۱۶. کافه سوسایتی (Café Society)
- محصول: ۲۰۱۶
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۱%
- بازیگران: جسی آیزنبرگ، کریستن استوارت، بلیک لایولی، استیو کارل
- خلاصه داستان: پسری به هالیوود میرود و در آنجا عاشق دختری میشود که با یک مرد متأهل رابطه دارد.
وودی آلن سال ۲۰۱۶ فیلمی عاشقانه و دردناک ساخت دربارهی فراق و نرسیدن و احساسات پیچیده و درهمتنیدهای که روی زندگی چند شخصیت مختلف سایه انداخته. اینجا هم با ترکیب بازیگران پرستارهای طرف هستیم. از استیو کارل همیشه دوستداشتنی (که اینجا نقش مردی بیاخلاق را بازی کرده) گرفته تا زوج جسی آیزنبرگ و کریستن استوارت که شیمی بینشان همیشه جواب میدهد.
روی کاغذ موقعیت داستانی فیلم چیز جدیدی نیست، پسری که عاشق دختری میشود و دختری که درگیر رابطهی احساسی با مردی متأهل و صاحب قدرت است. ایدهای که مثلا در «آپارتمان» (The Apartment) بیلی وایلدر هم شاهدش بودیم. ولی همین موقعیت مشابه زیر دست وودی آلن تبدیل به روایتی تازه شده که روی مخاطب تأثیر میگذارد. ماجرای پر پیچ و خمی که بابی (آیزنتبرگ) و وانی (استورات) در جدایی و رسیدن و دوباره جدایی از هم تجربه میکنند، قصهای پویا و دیدنی ترتیب داده که در کنار شخصیتهای فرعی جذاب (مثل برادر بزرگتر بابی که یک گانگستر است و به سنت شوخیهای درجهیک آلنی، درست قبل از اعدامش با صندلی الکتریکی از یهودیت به مسیحیت گرایش پیدا میکند تا زندگی پس از مرگ نصیبش شود) یک لحظه هم از نفس نمیافتد و شما را تا صحنهی انتهایی و بهیادماندنی فیلم میکشاند.
مؤخره
کارنامهی وودی آلن به قدری پربار و گسترده است که ذکر گزینشی آثار او، حق مطلب را ادا نمیکند، ولی به هر صورت مجال معرفی و یادآوری تمام فیلمهایش هم در اینجا نیست و خیلی از آثار دیدنیش جا مانده. مثلا در همین دو سه سال اخیر دو فیلم خیلی خوب ساخته که نشان میدهد هنوز و در ۸۵ سالگی ذرهای از انرژیش کاسته نشده. دو فیلمی که میتوانید با کلیک روی لینکهای زیر بیشتر با آنها آشنا شوید.
فیلم هایی که خود وودی آلن بازی میکنه جذاب تر از اونایی است که خودش بازی نمیکنه
چرا شخصیت اکثر داستان ها یا نویسنده ان یا هنرمند !؟
البته کارکترها اکثرا هوش و استعداد بالایی دارند و متفاوت از جامعه هستند چون هنرمندان و دانشمندان هستند که دغدغه معنادار بودن زندگی رو دارند ، به بیان صریح ؛ مردمی که صبح تا شب کل عمرشون صرف خوردن و کردن و خوابیدن میشه با حیوان هیچ فرقی ندارند به لحاظ شعور و درک و هوش و استعداد !!! مردمی که فقط دنبال پول میدوند و دغدغه علم و هنر ندارند !!!!