۱۰ فیلم برتر استیون اسپیلبرگ؛ فیلمساز مستقل اما پولساز
بعضی از فیلمسازان هستند که حتی فیلمهای نه چندان قدرتمندشان هم روی صنعت سینما تأثیر میگذارد. بدون شک یکی از این کارگردانان استیون اسپیلبرگ است. انتخاب ۱۰ فیلم برتر استیون اسپیلبرگ در کارنامهی او که نزدیک به ۶۰ فیلم سینمایی و مستند در آن به چشم میخورد کار سادهای نیست.
استیون اسپیلبرگ یکی از مشهورترین فیلمسازان هالیوود است. یکی از کسانی که کنار جورج لوکاس، مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فورد کوپولا در دههی ۷۰ تصمیم گرفتند موج نویی در سینمای آمریکا به راه بیاندازند و از سیستم استودیویی فاصله بگیرند. بعدتر البته فیلمهایی هم با استودیوها ساختند اما فیلمهای آنها همیشه مهر مشخص خودشان را داشت. استیون اسپیلبرگ که اصلا کمپانی فیلمسازی دریم ورکز را تأسیس کرد.
اسپیلبرگ میان آنها فیلمسازی بود که رگ خواب تماشاگر را هم در دست داشت. میگویند او امیدها و ترسهای مخاطبانش را میشناسد. فیلمهایش نمایشهایی بزرگ و باکیفیت از ایمان به زندگی و انسان هستند و احتمالا از این نظر بیشتر از همه یادآور فرانک کاپراست.
او در ژانرهای متعدد از علمی-تخیلی گرفته تا درام تاریخی فیلم ساخته است و حداقل در هر ژانری یک نمونه فیلم موفق دارد. استیون اسپیلبرگ متولد ۱۸ دسامبر سال ۱۹۶۴ در اوهایوی آمریکا، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده است. او یکی از محبوبترین کارگردانان معاصر است که کارش را با کارگردانی در تلویزیون و چند اجرای تیاتری کوچک شروع کرد و سال ۱۹۷۵ با ساختن فیلم «آروارهها» تبدیل به کارگردان اولین بلاکباستری تابستانی شد. فیلمی که با ستایش منتقدان و البته استقبال در گیشه روبهرو شد. اسپیلبرگ بعد از ساختن چند فیلم دیگر با مایههای اکشن و علمی-تخیلی که مخاطبش بیشتر نوجوانان به نظر میرسیدند سراغ موضوعات جدیتر و حتی تلختری رفت اما حتی در تلخترین فیلمهای او به روش کاپرایی میتوانید شاهد لحظاتی انسانی و شیرین باشید.
این فهرستی از ۱۰ فیلم برتر اسپیلبرگ به انتخاب ماست وگرنه که تعداد فیلمهای خوب اسپیلبرگ بیش از این حرفهاست.
۱. آروارهها (Jaws)
- بازیگران: روی شریدر، رابرت شا، ریچارد دریفوس
- امتیاز متاکریتیک: 87 از ۱۰۰
- محصول 1975
در حالی که اسپیلبرگ را برای کارگردانی این فیلم نادیده گرفتند، «آروارهها» در اسکار فقط با نامزدی در بخشهای فنی نامزد جایزهی اسکار بهترین فیلم هم شد که آن را نبرد ولی در هر سه بخش فنی که نامزد شده بود یعنی صدا و موسیقی و تدوین اسکار را تصاحب کرد.
فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام بود که سال ۱۹۷۴ منتشر شده بود. نزدیک غروب است و یک مهمانی ساحلی در حال برگزاری است. زن جوانی برای شنا میرود و به طرز وحشیانهای زیر آب کشیده میشود. فردای آن روز تکههای بدنش را پیدا میکنند. گزارش پزشکی که معتقد است این کار یک کوسه بوده باعث میشود که پلیس به خلیج نزدیکتر شود. اما از آنجایی که شهردار میترسد این ماجرا به اقتصاد توریستی شهر لطمه بزند، از آنها میخواهد که دوباره از ساحل فاصله بگیرند. از آنجایی که تا به حال شهر با کوسهها مشکلی نداشته این ماجرا را پای خطای تشخیص پزشک میگذارند. اما کوسه یک پسر جوان را هم میکشد و حالا شکارچیان کوسه باید دوباره امنیت را به شهر برگردانند.
اول کار تهیهکنندگان دلشان میخواهد جان استرجس فیلم را بسازد اما استیون اسپیلبرگ ۲۶ ساله بهشدت مشتاق بود کارگردانی این فیلم را برعهده بگیرد و در نهایت توانست تهیهکنندگان را قانع کند که کار را به او بسپارند. اسپیلبرگ آن زمان تازه اولین فیلم بلندش را ساخته بود. همکاری او با جان ویلیامز از همینجا شروع شد که موسیقی خاطرهانگیزی برای فیلم «آروارهها» ساخت. یکی از تأثیرگذارترین آثار هنری روی «آروارهها» کتاب «موبی دیک» هرمان ملویل بود.
نماهای زیر آب که از نمای نقطه نظر کوسه روایت میشود تأثیر گرفته از فیلمهای ترسناک دههی ۵۰ بود. فیلم نقدهای جالب توجهی از سمت پژوهشگران دریافت کرد که مفاهیم ایدئولوژیک فیلم را به ماجرای رسوایی واترگیت نسبت میدادند. اما به لحاظ سینمایی هم فیلم اثری شورانگیز و مهیج و تریلر ترسناکی بود که با شخصیتپردازی قوی و کارگردانی استادانه تماشاگرش را مسحور میکرد.
۲. برخورد نزدیک از نوع سوم (Close Encounters of the Third Kind)
- بازیگران: ریچارد دریفوس، فرانسوا تروفو
- امتیاز متاکریتیک: 90 از ۱۰۰
- محصول 1977
فیلم علمی-تخیلی «برخورد نزدیک از نوع سوم» داستان یک دانشمند فرانسوی و مترجم آمریکایی او و بقیهی محققان را روایت میکند که در یک صحرا هواپیمایی را از یک اسکادران هوایی کشف میکنند که ۳۰ سال پیش از آن مفقود شده بود. هواپیماها به لحاظ فنی سالم اما بدون هیچ نشانی از سرنشین هستند. یک شاهد پیر ادعا میکند که: «خورشید در شب بیرون آمد و برای او آواز خواند». اما این فقط دو اتفاق از میان رویدادهای عجیبی است که در سرتاسر کره زمین در حال رخ دادن است.
در آسمان یوفوها (اشیای ناشناس پرنده) دیده میشوند. تحقیقات شروع میشود و دانشمند فرانسوی و همکارانش به این نتیجه میرسند که موجودات فضایی میخواهند با زمین تماس برقرار کنند. آنها پیامی به فضا میفرستند و جوابی نامفهوم از اعداد دریافت میکنند. بعد از رمزگشایی مشخص میشود که فرازمینیها به یک جای مشخص اشاره میکنند. ارتش و دانشمندان با هم متحد میشوند و آن محل را تخلیه میکنند. سفینهی بزرگی روی زمین فرود میآید که خلبانان گمشدهی اسکادران هواپیمای کشف شده در بیابان داخل آن هستند. در این سفینه از کودکان گمشده تا بزرگسالان و حتی چند حیوان به چشم میخورد که به طرز عجیبی از زمان ناپدید شدن سنشان تغییر نکرده است.
جلوههای ویژهی فیلم برای زمان خودش قابل توجه بود. فیلم نامزد چند جایزهی اسکار شد و اولین نامزدی اسکار استیون اسپیلبرگ را هم برایش به ارمغان آورد و در نهای فیلمبرداری آن جایزهی اسکار را به خانه برد.
خود اسپیلبرگ هم به این فیلمش علاقهی زیادی دارد. البته همهی منتقدان هم شیفتهی فیلم نشدند. جاناتان رزنبام آن را ستایش کرد اما منتقد ورایتی در عین تحسین فیلم معتقد بود که گرما و آن ویژگیهای انسانی را ندارد و پالین کیل به تندی گفت که در بهترین حالتش یک فیلم کودکانه است.
۳. ئی تی موجود فرازمینی (E.T. the Extra-Terrestrial)
- بازیگران: هنری توماس، درو بریمور
- امتیاز متاکریتیک: 91 از ۱۰۰
- محصول 1982
یک فیلم علمی-تخیلی دیگر از کارنامهی استیون اسپیلبرگ که داستان یک موجود فرازمینی را روایت میکند که گیاهشناس است و شبی پنهانی به جنگلهای کالیفرنیا میآید تا نمونههای گیاهی جمعآوری کند. وقتی مأمور دولت سر صحنه میرسد موجودات فرازمینی با سفینهاش پرواز میکند اما یکی از آنها جا میماند. در نزدیکی حومهی سانفرانسیسکو پسربچهی ده سالهای به نام الیوت با برادرش مایکل و دوستانش وقت میگذراند. الیوت ئی تی را پیدا میکند و او را به خانه میآورد. متوجه میشود که «ئی تی» حرکات او را تقلید میکند و خودش را به مریضی میزند تا مدرسه نرود و با او بازی کند.
کمکم الیوت متوجه میشود که میتواند احساسات و ادراک این موجود فضایی را درک کند. مایکل و خواهرشان هم ئی تی را میبینند اما بچهها تصمیم میگیرند حضور او را از مادرشان پنهان کنند. موجود بیگانه با آنها احساس نزدیکی میکند و حتی زبان انگلیسی یاد میگیرد.
آخر ماجرا البته ئی تی باید به خانهاش برگردد و این اتفاق به سادگی رخ نمیدهد.
جان ویلیامز همکار اسپیلبرگ در ساختن موسیقی متن سر این فیلم چالش بزرگی داشت چون باید موسیقی میساخت که حس همدردی را با یک مخلوق عجیب و غریب برانگیزد.
فیلم در اختتامیهی مراسم کن آن سال به نمایش درآمد و تحسینهای زیادی از منتقدان دریافت کرد. راجر ایبرت دربارهی فیلم نوشت: «این فقط یک فیلم خوب نیست بلکه اثری است که باعث میشود همهی هوشیاری و احتیاطتان را کنار بگذارید و قلبتان را تسخیر میکند.»
۴. فهرست شیندلر (Schindler’s List)
- بازیگران: لیام نیسن، رالف نیسن، بن کینگزلی
- امتیاز متاکریتیک: 94 از ۱۰۰
- محصول 1993
سال ۱۹۳۹ نیروهای آلمانی که لهستان را فتح کردهاند یهودیان این کشور را در گتوها جمع میکنند. اسکار شیندلر کارخانهدار اتریشی به لهستان میآید و برای افزایش سود با استفاده از کارگران بی جیره و مواجب یهودی یک کارخانهی تولید ظرف فلزی برای آلمانیها به راه میاندازد. کمکم سختگیریهای نازیها شدت میگیرد و میخواهند یهودیان را نابود کنند اما شیندلر موفق به نگهداشتن کارگرانش میشود. حسابدار او که یک یهودی است از این کارخانه بهعنوان پناهگاهی برای دیگر یهودیان استفاده میکند. سال ۱۹۴۲ یک فرماندهی جدید آلمانی میآید تا اردوگاه کار اجباری جدیدی راه بیاندازد. او حتی وارد کارخانهی شیندلر هم میشود.
شیندلر با رشوه و کمکهای مختلف به نازیها سعی میکند جان کارگرانش را حفظ کند اما فرماندهی جدید سر دشمنی دارد. در نهایت شیندلر تصمیم میگیرد با گروهی از یهودیان به مرز چکسلواکی برود و با فرماندهی نازیها معامله میکند. در نهایت شیندلر ورشکسته میشود اما از تلاش خودش راضی است.
این مشهورترین فیلم تاریخ سینما دربارهی هولوکاست است. فیلمی که بیلی وایلدر بزرگ گفته بود آرزو داشت خودش آن را ساخته بود. فیلمی که با وجود تلخی و سیاهی زیادش بارقههای انسانی در آن وجود دارد و البته دوباره دیدنش کار بسیار سختی است چون تلخی آن خیلی واقعی به نظر میرسد. حرکت دوربین روی دست هم به این حس تشویش دائمی در طول فیلم دامن میزند.
۵. نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)
- بازیگران: تام هنکس، مت دیمون
- امتیاز متاکریتیک: 91 از ۱۰۰
- محصول 1998
اواخر جنگ جهانی دوم نیروهای آمریکایی وارد ساحل نورماندی میشوند و زیر رگبار حملهی گستردهی آلمانها بیشترشان کشته و زخمی میشوند. در طی این عملیات یکی دیگر از برادران خانوادهی رایان کشته میشود و به فرماندهی ارتش زمینی گزارش میدهند که در عرض یک هفته از چهار برادر رایان سه نفر آنها کشته شدهاند.
فرمانده به سروان میلر دستور میدهد گروهی را جمع کند و برای پیدا کردن سرباز رایان باقیمانده به خط مقدم برود و او را از جنگ معاف کرده و با خودشان برگردانند. گروه کوچکی به سرکردگی سروان میلر جمع میشوند که یکی از آنها مترجم است و اصلا تجربهی جنگیدن ندارد. بقیه تجربهی نبرد در ایتالیا و شمال آفریقا را دارند. آنها باید از مناطق تحت اشغال آلمانها عبور کنند. طبیعی است که برای نجات جان سرباز رایان جان این سربازها به خطر میافتد.
«نجات سرباز رایان» از تحسینشدهترین فیلمهای اسپیلبرگ است و احتمالا اوج مهارت او را در کارگردانی و نکات فنی به رخ میکشد. سکانس ابتدایی فیلم که ورود آمریکاییها به ساحل نورماندی است خشونتی مرگبار و کارگردانی حیرتانگیزی دارد.
۶. اگه میتونی منو بگیر (Catch Me If You Can)
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، تام هنکس
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
- محصول 2002
فرانک ابگنیل دانشآموز دبیرستانی ۱۶ ساله است که پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و وضعیت روحی نابسامانی دارد. یک روز در مدرسه خودش را بهعنوان معلم جدید جا میزند و اتفاقا بقیه هم فریب میخورند. از همانجا فرانک تصمیم میگیرد به حقههایش ادامه بدهد و از طریق آنها پول هم دربیاورد. او تبدیل به یکی از بزرگترین متقلبان و جاعلان عصر خودش میشود. حتی یک روز خودش را جای یک خلبان جا میزند. او که تبدیل به یک جاعل قهار شده پول میلیون دلاری به جیب میزند و اینجاست که پلیس از جریان خبردار میشود و یک مأمور اف.بی.آی به نام کارل تلاش میکند او را گیر بیاندازد اما فرانک همیشه یک قدم جلوتر از اوست.
فرانک از این بازی موش و گربه با کارل خوشش میآید تا اینکه عاشق دختری میشود که پدرش وکیل دادگستری است. اینبار تغییر هویت دردسرهایی به دنبال دارد. در ضمن طی این تعقیب و گریزها رابطهای هم میان فرانک و کارل به وجود میآید و به نوعی کارل جای پدر فرانک را پر میکند.
این یکی از روشنترین و شیرینترین فیلمهای اسپیلبرگ است؛ با یکی از بازیهای دلچسب دیکاپریو در نقش یک جاعل مشهور. فیلمی خوشریتم و سرحال و دلپذیر با روابط انسانی دوستداشتنی.
۷. مونیخ (Munich)
- بازیگران: اریک بانا، دنیل کریگ
- امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
- محصول 2005
این فیلم اقتباسی از یک رویداد تاریخی حقیقی است. در المپیک سال ۱۹۷۲ که در مونیخ برگزار میشود یک گروگانگیری اتفاق میافتد. المپیک قرار بوده گردهمایی صلحآمیز ورزشکاران باشد اما روز پنجم سپتامبر هشت فلسطینی از گروههای مبارز دهکدهی المپیک را اشغال میکنند و دو ورزشکار اسراییلی را به قتل میرسانند و نه نفر دیگر از ورزشکاران اسراییلی را گروگان میگیرند.
آنها در مقابل آزادی گروگانها میخواهند از آلمان خارج شوند و زندانیان عرب در زندانهای اسراییل و آلمان هم آزاد شوند. به فرودگاه که میرسند با نیروهای پلیس آلمانی روبهرو میشوند. همه چیز به هم میریزد و گروگانها کشته میشوند. موساد مأموریت پیدا میکند که این فلسطینیها را پیدا کرده و به قتل برساند. این وظیفه به یک مأمور جوان به نام آونر محول میشود.
این سیاهترین و تلخترین فیلم اسپیلبرگ است. اسپیلبرگی که انگار همیشه رگههایی از سرخوشی کودکی درونش وجود دارد اینجا شبیه آدمی بالغ و تلخ است. یک درام جاسوسی تأثربرانگیز و تأثیرگذار که باعث شد یهودیان تندرو علیه آن موضع بگیرند. در نهایت مثل بقیهی فیلمهای اسپیلبرگ این فیلم هم در ستایش انسانیت است. در فرم فیلمی کامل و در درام هم بینقص جلوه میکند. اینکه آن سال فیلم جایزهی اسکار بهترین فیلم را نبرد احتمالا به دلیل نگرانی هالیوود از برخورد یهودیان تندرو بوده است وگرنه «مونیخ» در تاریخ سینما بارها ماندگارتر از فیلم «تصادف» پل هیگیس است.
۸. اسب جنگی (War Horse)
- بازیگران: جرمی ایروین، امیلی واتسون
- امتیاز متاکریتیک: 72 از ۱۰۰
- محصول 2011
اول از همه اینکه کاش بختش را داشته باشید فیلم «اسب جنگی» را روی پردهی بزرگ سینما ببینید. فیلم پر از جزئیات تصویری و رنگ و نور و فیلمبرداری درخشان و موزیک باشکوه است که دیدنش روی پردهی سینما قلبتان را تسخیر میکند.
سال ۱۹۱۲ در یک حراجی کشاورزی که قرار بود یک اسب برای شخم زدن و کارهای مزرعه برای خانه بخرد دل به یک اسب مسابقه میبندد. همسرش از دست او عصبانی میشود اما پسرش آلبرت که عاشق اسب شده مادرش را وادار میکند که اسب را نگهدارند. پسر اسب را بزرگ میکند و به او رسیدگی میکند تا اینکه جنگ جهانی اول آغاز میشود. سربازها به اسب و تجهیزات جنگی نیاز دارند و در نتیجه اسب آنها را هم میبرند.
از اینجای قصه به بعد با اسب همراه میشویم. اینکه در میدان جنگ چه به روزش میآید و چه صاحبانی پیدا میکند. زمانی که در سیم خاردار گیر میکند و طرفین آتشبس اعلام میکنند تا این اسب زیبا را نجات بدهند.
گفتن خلاصه داستان فیلم «اسب جنگی» برخلاف سایر فیلمهای اسپیلبرگ که درام مشخصی دارد «اسب جنگی» فیلم جزئیات و لحظههاست. درام احساسی که اشک از چشمتان جاری میکند. به لحاظ فنی و به ویژه فیلمبرداری و موسیقی خارقالعاده است. از آن فیلمهایی است که فقط در هالیوود کلاسیک میتوانستید شبیهش را ببینید با لانگشاتهای دلپذیر و ظرایف شخصیتپردازی.
۹. لینکلن (Lincoln)
- بازیگران: دنیل دیلوئیس، سالی فیلد، دیوید استراتهایم
- امتیاز متاکریتیک: 86 از ۱۰۰
- محصول 2012
یک سال بعد از ساختن «اسب جنگی» اسپیلبرگ سراغ یک درام تاریخی دیگر رفت. اینبار یک درام تاریخی بیوگرافیک دربارهی برههای حساس از زندگی آبراهام لینکلن شانزدهمین رییس جمهور ایالات متحدهی آمریکا. در فیلمهای اسپیلبرگ البته همیشه شور میهنپرستانه به چشم میخورد اما به نظر میرسد هر چه پیرتر میشود به تاریخ آمریکا علاقهی بیشتری به خرج میدهد.
فیلم از پایان جنگ داخلی آمریکا شروع میشود. ژانویهی ۱۸۶۵ جنوبیها شکست میخورند و لینکلن میخواهد پیش از به پایان رسیدن عمرش قانون منع بردهداری را در مجلس تصویب کند اما جمهوریخواهان تندرو از تصویب این قانون هراس دارند. لینکلن گروهی را جمع میکند تا بتوانند نمایندگان سنا را راضی کنند به لایحهی منع قانون بردهداری رای بدهند. آنها شروع به جمعآوری رأی میکنند و فقط یک رأی تا برنده شدن فاصله دارند.
فیلمی با بازی حیرتانگیز دنیل دیلوئیس که برگ برندهای در دستان استیون اسپیلبرگ بوده است و برای این فیلم جایزهی اسکار را هم گرفت. تونی کوشنر فیلمنامهنویس فیلم هم توانسته درامی با جزئیات ظریف خلق کند که مثل برخی از آثار اسپیلبرگ در آن حس وطنپرستی گلدرشت نمیشود. اما یکی از حیرتانگیزترین دستاوردها مربوط به کار یانوش کامینسکی مدیر فیلمبرداری فیلم است. با نماهای ضدنوری که سایهی صورت لینکلن را میبینیم و نشان از تشویشها و تاریکیها درون دولت آمریکا دارد.
۱۰. پست (The Post)
- بازیگران: مریل استریپ، تام هنکس
- امتیاز متاکریتیک: 83 از ۱۰۰
- محصول 2017
اگر یک فرمول وجود داشت که بگوییم چطور یک فیلم ممکن است در بخشهای مختلف نامزد جایزهی اسکار شود، «پست» اسپیلبرگ همه آن ویژگیها را داشت. اعضای آکادمی معمولا به اسپیلبرگ وفادار هستند. همچنین به بازیگرانی که این بار جلوی دوربین او رفتهاند یعنی تام هنکس و مریل استریپ.
اولینبار بود که این دو بازیگر بزرگ در یک فیلم روبهروی هم بازی میکردند تا داستان زنی را بگویند که ناشر واشنگتنپست بود و تبعیض جنسیتی باعث شد که دولت آمریکا مقابلش بایستد.
داستان «پست»، اثر اسپیلبرگ بر روی جریانات انتشار مدارک پنتاگون توسط واشنگتون پست در سال ۱۹۷۱ متمرکز است. در سال ۱۹۷۱ واشنگتن پست تصمیم به افشای مدارک چهل و هفت جلدی پنتاگون کرد. تصمیمی که پس از دستورالعمل فدرال رییس جمهور و مجبورساختن نیویورک تایمز به افشا نکردن این مدارک گرفته شد. بودجهی تولید فیلم ۵۰ میلیون دلار بوده است. فیلم البته در اکرانهای اولیه موفقتر بود. در اولین اکران منتقدان ایستاده تشویقاش کردند.
فیلمی هیجانانگیز، مطمئن، عمیق و کاملا تکاندهنده. بازی استریپ برق از سر مخاطبان میپراند. برخی از منتقدان مثل هالیوود ریپورتر معتقد بودند که این بهترین ساختهی اسپیلبرگ بعد از فیلم «مونیخ» است. فیلم را میشود با بهترین آثار سینمایی دربارهی ژورنالیسم و روزنامهنگاری از جمله «همه مردان رییسجمهور» مقایسه کرد.