بهترین فیلمهای سال ۱۹۹۵؛ تولد ۲۵ سالگی ۱۲ فیلم مهم سینما
۲۰۲۰ سالی است که یک سری فیلمهای مهم و جریانساز سینما ۲۵ ساله میشوند. فیلمهایی که در نیمهی دههی نود اکران شده بودند و خیلی از آنها از جمله «مخمصه» مایکل مان و «پیش ار طلوع» ریچارد لینکلیتر در گفتمان منتقدان یا آثاری مثل «جومانجی» در گیشه یک اتفاق رقم زدند. این فهرستی از بهترین فیلمهای سال ۱۹۹۵ است که امسال طرفدارانشان تولد ۲۵ سالگیشان را جشن میگیرند.
۱. آپولو ۱۳ (Apollo 13)
- کارگردان: ران هاوارد
- بازیگران: تام هنکس، بیل پکستون
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
فیلم براساس خاطرات جیم لاول ساخته شده است که فرماندهی عملیات آپولو ۱۳ را برعهده داشت. ماموریت فضایی در ادامهی ماموریتهای آپولو که بعد از موفقیت آپولو ۱۱ و رفتن نیل آرمسترانگ و باز آلدرین به ماه با جدیت بیشتری دنبال میشد.
فیلم در حقیقت یک اثر مستند داستانی است. سال ۱۹۷۰ عملیات آپولو ۱۱ برای فرود روی ماه شکست میخورد. قصهی فیلم از تابستان ۱۹۶۹ آغاز میشود. لحظهای که جیم لاول به همراه رفقایش شاهد فرود نیل آرمسترانگ روی ماه است. قرار است او در ماموریت آپولو ۱۳ یکی دیگر از کسانی باشد که موفق میشود روی کره ماه برود. یکی از اعضای در آستانهی ماموریت آنها مریض میشود و دو روز بعد از پرواز یکی از کپسولهای اکسیژن منفجر میشود و آنها مجبورند به زمین برگردند اما با توجه به مشکلات سفینه بازگشت به زمین هم کار سادهای نیست.
منتقدان این بازآفرینی ماموریت فضایی را بسیار پسندیدند و معتقد بودند که ران هاوارد درامش را استادانه تعریف میکند و بازی بازیگران هم محکم و درخشان است. «آپولو ۱۳» در اکثر فهرستها به عنوان یکی از بهترین فیلمهای فضایی حضور دارد. این فیلم کنار «اودیسه فضایی» کوبریک الهامبخش همهی فیلمهای فضایی هستند که در قرن بیست و یکم ساخته شدند.
۲. شجاع دل (Braveheart)
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: مل گیبسون، سوفی مورسو
- امتیاز متاکریتیک: ۶۸ از ۱۰۰
ماجراهای فیلم در اواخر قرن سیزدهم اتفاق میافتد. سال ۱۲۸۰ شاه ادوارد انگلیسی به اسکاتلند حمله و آن را فتح میکند. الکساندر سوم پادشاه اسکاتلند به تازگی از دنیا رفته و هیچ وارثی برای تاج و تختش نیست. ویلیام والاس در آن زمان نوجوانی است که شاهد غارتها و خونریزیهای ادوارد است اما جان سالم به در میبرد و همراه عمویش در سرتاسر اروپا سفر میکنند و تحصیل میکند و ۱۷ سال بعد به اسکاتلند برمیگردد.
او نسبت به سرزمین مادریاش، اسکاتلند، تعصب دارد. سربازان انگلیسی در یک حمله همسر او را به قتل میرسانند و بعد از آن والاس تصمیم میگیرد برای آزادی اسکاتلند و انتقام قیام کند.
منتقدان کارگردانی مل گیبسون را در ساخت این درام تاریخی-حماسی ستایش کردند. فیلمی که برای زمان خودش خشونت قابل توجهی داشت. نبردهای فیلم «شجاع دل» را در فهرست بهترین نبردهای تاریخ سینما قرار میدهند. (البته آن زمان هنوز «نبرد حرامزادهها»ی سریال «بازی تاج و تخت» ساخته نشده بود!) البته بعضی هم فیلم را به دلیل دستکاری در تاریخ و عدم سندیتش مورد انتقاد قرار دادند.
به هر حال حتی معترضانش هم معتقدند که فیلم سرگرمکننده و خوش آب و رنگی از کار درآمده است و روح فیلمهای قدیمی هالیوودی را دارد.
۳. پیش از طلوع (Before Sunrise)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: ایتان هاوک، ژولی دلپی
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
چهطور میشود با تعریف کردن خلاصه داستان «پیش از نیمه شب» برای کسی نشان داد که این فیلم تا چه حد ظریف و عاشقانه و درست است؟ از طرح فیلم چیز زیادی دستگیرتان نخواهد شد چون این فیلم جزییات است.
جسی جوان آمریکایی است که در اروپا سفر میکند. او در قطاری با دختری فرانسوی به نام سلین آشنا میشود. خیلی زود متوجه میشوند که هر دو شوخطبع هستند و نگاه خاصی به جهان دارند و حرفهای زیادی دارند که با هم بزنند.
سلین عازم شهر خودش پاریس است اما جسی میخواهد در وین از قطار پیاده شود تا وین را بگردد و فردایش به آمریکا برگردد. او به سلین پیشنهاد میدهد که همراه او در وین از قطار پیاده شود و برایش استدلال میکند که اگر این کار را نکند بعدها که تبدیل به زن پیری شد شاید همیشه حسرت این روز را بخورد. سلین قبول میکند و بقیهی فیلم مربوط به پرسهزنی آنها در وین و حرف زدنشان با هم در باب زندگی و رابطه است.
فیلم روایت سادهای دارد و کارگردانی سادهای و با این حال از دل این سادگی به پختگی میرسد و دو شخصیت ماندگار در تاریخ سینما خلق میکند. دو شخصیتی که کار خاصی انجام نمیدهند جز اینکه از نگاهشان به زندگی با ما حرف میزنند.
۴. هفت (Se7en)
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: برد پیت، مورگان فریمن، کوین اسپیسی
- امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
با هفت گناه کبیره آشنایی دارید؟ کاتولیکها معتقدند هفت گناه اصلی وجود دارد که ارتکاب یکی از آنها شخص را به آتش دوزخ گرفتار میکند. غرور، طمع، شهوت، حسادت، خشم، شکمپرستی و تنبلی. فیلم «هفت» دربارهی قاتلی است که قربانیانش را از بین کسانی انتخاب میکند که مرتکب یکی از این گناهان کبیره شده باشند.
کارآگاه سامرست آخرین روزهای پیش از بازنشستگیاش را میگذراند و دیوید مایلز مرد جوانی است که باید جانشین او شود. هر چه سامرست آرام و خونسرد است مایلز پرشر و شور است. در حوزهی کاریشان یک سری قتل اتفاق میافتد که باید با هم روی آنها کار کنند. آنها کشف میکنند که قاتل یک نفر است. بعد از مدتی قاتل خودش را تسلیم میکند اما قتلهای او پایان نیافته است.
یک درام پلیسی هیجانانگیز که شاید بهترین فیلم فینچر نباشد اما پر است از المانهای کارگردانی فینچری. فیلمی که علیرغم فضای نسبتا سرد و آرامش به شدت گیراست و بعدا کارگردانی پختهتر آن را در «زودیاک» میبینیم. تضاد میان دو کارآگاه پلیس خیلی خوب از کار درآمده و بازیهای فریمن و پیت هم باعث میشود که این تضاد تبدیل به یکی از نقاط عطف جذاب فیلم شود.
۵. داستان اسباب بازی (Toy Story)
- کارگردان: جان لسهتر
- صداپیشگان: تام هنکس، تیم آلن
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
وودی عروسک کابوی اسباب بازی محبوب اندی است. این اسباب بازیها وقتی دور از چشم انسانها باشند جان میگیرند و به کارهای روزانهی خودشان میپردازند. وودی بزرگتر همه و کلانترشان است تا اینکه برای تولد اندی کسی به او عروسک یک فضانورد به نام باز را هدیه میدهد. عروسکی که میتواند پرواز کند.
طبیعی است که توجه اندی به عروسک جدید جلب میشود و وودی به شدت به این ماجرا حسادت میکند و حاضر به دوستی با باز نیست اما طی یک اتفاق وودی باز را از پنجره به بیرون پرتاب میکند. اسباب بازیهای دیگر از دست وودی عصبانی میشوند اما وودی به خودش میآید و تصمیم میگیرد که باز را نجات بدهد.
اولین انیمیشنی که بدون دخالت دست طراحان و فقط به روش کامپیوتری طراحی شد و گامی بزرگ در صنعت انیمیشن برداشت که مدیون نبوغ جان لسهتر و همکارانش در پیکسار هستیم. داستانی احساساتی و دوستداشتنی دربارهی عروسکهایی که در طول یک سفر قهرمانی به خودشناسی میرسند.
«داستان اسباب بازی» به وجود آورندهی یک جریان بزرگ بعد از خودش شد که تا همین سال گذشته و ساخته شدن «داستان اسباب بازی ۴» هم ادامه پیدا کرد.
منتقدان هم عاشق این انیمیشن شدند. آنها معتقدند که این انیمیشن به همان اندازه که مبدعانه و نوآورانه است مخاطبش را سرگرم هم میکند و این دستاورد بزرگی است.
۶. پلهای مدیسون کانتی (The Bridges of Madison County)
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: کلینت ایستوود، مریل استریپ
- امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
فیلم در زمان حال شروع میشود. مایکل و کارولین خواهر و برادری هستند که بعد از مرگ مادرشان به خانه آمدهاند تا به وسایل او سر و سامان بدهند. آنها مشغول جمعآوری وسایل مادرشان فرانچسکا هستند که چشمشان به یک صندوقچه میخورد. مادرشان از آنها درخواست کرده که جسدش را بسوزانند و خاکسترش را نزدیک پل رزمند پخش کنند. در شرایطی که آنها میخواستند مادر را کنار پدرشان دفن کنند.
فلاشبک میخورد به سی سال قبل و روزی که شوهر و بچههای فرانچسکا به شهر دیگری رفته بودند و او با رابرت عکاس مجلهی نشنال جئوگرافی آشنا میشود و پلهای مدیسون کانتی را به او نشان میدهد. بین آنها رابطهی عاطفی شکل میگیرد هر چند فرانچسکا نمیخواهد به همسر و زندگیاش خیانت کند. پل رزمند همان جایی است که خاکستر رابرت هم بعد از مرگش پخش شده و حالا بچهها باید تصمیم بگیرند به وصیت مادرشان عمل کنند یا نه.
این یکی از رمانتیکترین فیلمهای دههی نود است و یکی از بهترین کارگردانیهای کلینت ایستوود با مریل استریپی که خیلی خوددارانه و محجوبانه نقش فرانچسکا را به تصویر میکشد.
فیلمی که تناقضهای روحی یک زن خانهدار و زندگی یکنواخت او را خیلی خوب به تصویر کشیده است. فیلم اقتباسی از رمانی نوشتهی رابرت جیمز والر بود.
۷. جومانجی (Jumanji)
- کارگردان: جو جانستون
- بازیگران: رابین ویلیامز، کریستن دانست
- امتیاز متاکریتیک: ۳۹ از ۱۰۰
این فیلم پایینترین امتیاز را در میان فیلمهای این فهرست دارد. به لحاظ سینمایی اثر مهم و منسجمی نیست اما به لحاظ تاثیرگذاری روی گیشهی فروش و اینکه یک فرنچایز را رقم زد اثر مهمی محسوب میشود.
سال ۱۸۶۹ دو پسربچه یکی بازی شبیه منچ را در زمین خاک میکنند و امیدوارند که دیگر هیچوقت این بازی از زیر خاک بیرون نیاید.
یک قرن بعد از آن در سال ۱۹۶۹ آلن پریش پسربچهای است که از دست یک سری قلدر فرار میکند و به مغازهی کفشفروشی پدرش پناه میبرد. او با کارل آشنا میشود که کارمند پدرش است و یک کفش جدید ساخته. آلن کفش را اشتباها روی یک ماشین میگذارد و باعث صدمه دیدن ماشین میشود. گناه به گردن کارل میافتد و او اخراج میشود. آلن آن صفحهی بازی را که جو مانجی نام دارد پیدا میکند و به خانه میبرد.
سال ۱۹۹۵ دو بچهی دیگر به نامهای جودی و پیتر بازی جو مانجی را در یک خانهی متروک پیدا میکنند که ناگهان آلن که حالا مرد بالغی شده از آن بیرون میآید. معلوم میشود این یک بازی سحرآمیز است و آلن وقتی ۱۲ ساله بوده شروع به این بازی کرده و از آن موقع در بازی گیر افتاده و تنها راه خلاصیاش تمام کردن بازی است.
یک فیلم نوجوانانه که پرفروش شد و جلوههای ویژهی پرزرق و برقی داشت اما به لحاظ فیلمنامه اثر پرتی محسوب میشود. کارگردانی خاصی هم ندارد اما گروه مخاطبان خودش را پیدا کرد که باعث شدند دنبالههای آن ساخته شوند.
۸. مظنونین همیشگی (The Usual Suspects)
- کارگردان: برایان سینگر
- بازیگران: کوین اسپیسی، گابریل بیرن
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
این فیلم برایان سینگر یک اتفاق مهم در دههی نود بود و چرخش یا به عبارتی حقهی داستانی آن چنان شهرتی پیدا کرد که سریعا فیلم تبدیل به کالت شد. داستان فیلم با ماجرای انفجار یک کشتی شروع میشود که در آن دین کیتون تبهکار حضور داشته. او با فردی که کایزر خطابش میکند روبهرو میشود. کایزر به او شلیک میکند و کشتی را به آتش میکشد.
روز بعد پلیس ۲۷ جنازه پیدا میکند و فقط دو نفر از این ماجرا جان سالم به در بردهاند. یک رئیس مافیایی مجار که با سوختگی شدید در بیمارستان بستری است و راجر کینت که لقبش وراج است چون وقتی شروع به تعریف کردن یک ماجرا میکند کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. پلیس از وراج بازجویی میکند و داستانی که وراج تعریف میکند و چگونگی روبهرو شدن سران مافیایی را نشان میدهد در فلاشبک تصویر میشود. حلقهی گمشدهی پازل وراج کاراکتری به نام کایزر شوسه است که پلیس باید او را پیدا کند.
اگر تا امروز این فیلم را ندیدهاید بلافاصله سراغش بروید و البته مراقب باشید که قبل از آن اسپویل نشوید. شاید مشکل «مظنونین همیشگی» همین باشد که بعد از اولینبار که داستان لو رفت دیگر لذت چندانی به مخاطبش نمیدهد. با این حال فیلم باعث شد نسل جدیدی از کارگردانان با ساختن تریلرهای معماگونه روی کار بیایند. در زمان اکران فیلم تدوین و کارگردانی آن علاوه بر فیلمنامهاش که ابتدا به نظر ساده میرسد و بعد به تماشاگرش رودست میزند توسط منتقدان زیاد تحسین شد.
۹. عقل و احساس (Sense and Sensibility)
- کارگردان: آنگ لی
- بازیگران: اما تامپسون، کیت وینسلت
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
اقتباسها از رمانهای ساده و شیرین و سهل و ممتنع جین آستین در سینما معمولا عاقبت به خیر از کار درآمدهاند. «عقل و احساس» آنگ لی که با نام «حس و حساسیت» هم شهرت دارد یکی از بهترینهایشان است.
اواخر قرن نوزدهم آقای دشوود در بستر مرگ به پسرش از ازدواج دومش میگوید و از او میخواهد که از همسر دوم و سه دخترش الینور، ماریان و مارگارت مراقبت کند چون آنها چیزی از آقای دشوود به ارث نمیبرند. جان به پدرش قول میدهد اما همسر حریص و خودخواه او شوهرش را متقاعد میکند که به دخترها پولی ندهد و فقط آنها را تحتالحمایهی خودش قرار بدهد.
در همین حین برادر فانی برای مدتی اقامت نزد آنها میآید. الینور و ادوارد برادر فانی خیلی زود تبدیل به دوستان نزدیک یکدیگر میشوند. فانی که احساس نگرانی کرده به خانم دشوود میگوید که اگر ادوارد با دختری بدون ثروت ازدواج کند از ارث محروم میشود.
فیلمی که آنگ لی بعد از خروج از تایوان ساخت با اقبال زیادی روبهرو شد. بخش زیادی از این اقبال به حضور اما تامپسون برمیگردد که در دوران اوج خودش است و در این فیلم کیت وینسلت کنار او اصلا به چشم نمیآید. تامپسون انگلیسی خودش فیلمنامه را نوشته و طبعا روح انگلیسی رمان آستین را خیلی خوب درک کرده است.
دیدن انگلستان قرن نوزدهم در فیلمها همیشه چشمنواز است و فیلم «عقل و احساس» هم پر از مناظر فریفتنی است. به علاوه آنگ لی لحن جدیدی به رمان ملودرام عاشقانهی آستین میبخشد که فیلم را یک پله بالاتر میآورد. احتمالا این بهترین اقتباس سینمایی از روی یکی از کتابهای آستین است چون علاوه بر لحن عاشقانه کارگردان شاید به دلیل بیگانگیاش با فرهنگ انگلیسی موفق شده چیز متفاوتی به آن اضافه کند.
۱۰. مخمصه (Heat)
- کارگردان: مایکل مان
- بازیگران: آل پاچینو، رابرت دنیرو
- امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
اولین فیلمی که لذت تماشای بازی رابرت دنیرو و آل پاچینو جلوی هم را به تماشاگران سینما نشان داد. یک درام جنایی خوشریتم با میزانسنهای جذاب و دو بازیگر قدر که جلوی هم بازیشان بیشتر هم به چشم میآید.
فیلم ماجرای تبهکاری به نام نیل مککالی است که تخصصش سرقتهای بزرگ است. مرد دقیقی است که خودش را کاملا وقف کارش کرده و خیلی حرفهای به آن نگاه میکند در نتیجه زندگی خصوصی چندان جالبی ندارد. او معتقد است در زندگی آدم نباید چیزی باشد که موقع فرار از دست پلیس نتوانی آن در عرض ۳۰ ثانیه آن را رها کنی و پشت سرت بگذاری.
از آن طرف وینسنت هانا هم پلیس مجربی است که به کارش تعهد زیادی دارد و همین باعث شده که زندگیهای خانوادگیاش با شکست روبهرو شود و با همسر سومش هم زندگی خوبی ندارد. نیل میخواهد آخرین سرقت بزرگ خودش را انجام بدهد و بازنشسته شود و از آن طرف وینسنت هم میخواهد او را دستگیر کند. این وسط نیل با زنی آشنا میشود که بهنظر میرسد عاشق او شده است.
مایکل مان کارگردانی نفسگیری دارد. نماهایی از شهر گرفته که باعث میشود شهر هم به عنوان یکی از کاراکترهای فیلم اثرگذار باشد. دو بازیگر قدرتمند جلوی دوربین دارد که میتواند یک سکانس رستوران شاهکار دوتایی با آنها از کار دربیاورد. احتمالا هنوز هم بهترین فیلم کارنامهی مایکل مان است.
«مخمصه» به لحاظ بصری و کارگردانی یک کلاس درس است و از همان زمان مایکل مان تبدیل به کارگردانی شد که طرفداران خاص خودش را پیدا کرد که منتظر هر فیلم او باشند. متاسفانه ولی بیشتر کارهای بعدیاش ناامیدکننده از کار درآمدند.
۱۱. نیکسون (Nixon)
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: آنتونی هاپکینز، جوان آلن
- امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
درامی تاریخی که روایتی از زندگی ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکاست و البته طبق معمول فیلمهای استون وجه سیاسی آن پررنگتر از وجه تاریخیاش است. ریچارد نیکسون سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا بود. سال ۱۹۷۲ او با قدرت تمام از طرف حزب جمهوریخواه انتخاب شد.
همان سال نیروهای بازرسی وارد ساختمانهای واترگیت شده و دستگیر شدند. ۱۸ ماه بعد رئیس دفتر ریچارد نیکسون برای او نوارهایی میآورد که در آنها دو مرد دربارهی رسوایی واترگیت صحبت میکنند. بعد از بحث دربارهی مرگ جی.ادگار هوور، نیکسون با همهی آنهایی که در ماجرای واترگیت دست داشتند بحث تندی میکند.
فیلم تقریبا همهی جنبههای زندگی شخصی و کارنامهی سیاسی نیکسون را در فلاشبک و زمان حال به تصویر میکشد. بیماریهای نیکسون در طول ماجرای واترگیت نشان داده میشود و علاوه بر آن به حس مسئولیتی اشاره میکند که یا در عالم واقع یا در درام استون نیکسون دربارهی ترور جان.اف کندی احساس میکرده است. فیلم با استعفای نیکسون به پایان میرسد. تصاویر آرشیوی از خاکسپاری نیکسون در کالیفرنیا هم روی تیتراژ آخر میآید.
اولین و دومین و سومین نکتهی برجستهی فیلم بازی آنتونی هاپکینز در نقش نیکسون است. در شرایطی که خیلی از منتقدان استون را به دلیل تصویری که از نیکسون ارائه میدهد و مغایرتهای تاریخی سرزنش کردند راجر ایبرت فیلم را به دلیل برداشت اغراقآمیزش از یک تراژدی کلاسیک تحسین کرد و نوشت که تراژدی نیاز به سقوط قهرمان دارد. در نقطهی ماقبل ایبرت منتقد سانفرانسیکو کرونیکل نوشت که مشکل اصلا دقت تاریخی فیلم نیست بلکه مشکل اغراقی است که در فیلم وجود دارد. او حتی بازی آنتونی هاپکینز را هم جزو موارد اغراق آمیز فیلم دانسته بود.
۱۲. ۱۲ میمون (۱۲Monkeys)
- کارگردان: تری گیلیام
- بازیگران: بروس ویلیس، برد پیت
- امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
اتفاقات این فیلم علمی-تخیلی در آیندهی نزدیک یعنی سال ۱۹۹۶ رخ میدهد. سال ۱۹۹۶ یک ویروس کشنده باعث شده که میلیاردها نفر از ساکنان زمین بمیرند. آنهایی که زنده ماندهاند زیر زمین زندگی میکنند.
کات به سال ۲۰۳۵ که دانشمندان درمانی برای این ویروس کشف کردهاند. این وسط جیمز کول زندانی است که سال ۲۰۳۵ به شرطی با آزادیاش موافقت میشود که به گذشته سفر کند و مانع گسترش بیماری و مرگ آدمها شود. کول به شش سال قبل از بیماری میگردد و از آنجایی که کسی حرفهایش را باور نمیکند او را در یک آسایشگاه روانی زندانی میکنند.
کول در آنجا با دکتر کاترین رایلی و پسر دیوانهی یک ویروسشناس به نام جفری آشنا میشود. کول دوباره به زمان ۲۰۳۵ برمیگردد و اینبار او را درست به سال ۱۹۹۶ میفرستند اما همه چیز در ذهن کول مغشوش شده و فکر میکند شاید حرفهای جفری دیوانه صحت داشته است.
فیلم هم در گیشه موفق بود و ۱۶۸ میلیون دلار فروش کرد و هم تحسین منتقدان را برانگیخت. برد پیت برای بازی در نقش جفری نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد. منتقد معتقدند که اگر چه طرح اصلی فیلم کمی مغشوش است اما بازیهای درخشان و چرخش فیلمنامه که مغز را منفجر میکند باعث جبران همه چیز میشود.
میگویند تری گیلیام برای ساخت این فیلم از مستند کوتاه شاهکار کریس مارکر به نام «فرودگاه» الهام گرفته بود. هدف اصلیاش هم نشان دادن جهانی آشفته و سردرگم کننده بود. از این جهت باید گفت که گیلیام در هدفش موفق شده است.
خدایی چه سالایی بودن از ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۹