۲۰ فیلم علمی-تخیلی برتر اقتباسی از آثار فیلیپ کی دیک؛ از «ماتریکس» تا «بلیدرانر»
فیلیپ کیندرد دیک در چند دههی اخیر به یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین نویسندگان آمریکایی ژانر علمی-تخیلی تبدیل شده است. دورهای وجود داشت که نوشتههای او سطحی، عامهپسند و مضحک تعبیر میشدند اما با گذر زمان، ارزشهای آنها بهتر درک شد. حالا منتقدان ادبی او را ستایش میکنند، در میان نویسندگان، فرهیختگان و دنبالکنندگان جدی ژانر علمی-تخیلی طرفداران فراوانی دارد و در دنیای سینما نیز برای او ارزش و احترام زیادی قائل هستند. «تری گیلیام»، کارگردان فیلم «برزیل» و «۱۲ میمون» میگوید: «هرکسی که در میان واقعیتهای چندگانه و بیپایان دنیای مدرن سرگردان شده است؛ به یاد داشته باشد که این فیلیپ کی دیک بود که اول به آنجا رسید».
- ۱۰ فیلم اقتباسی برتر از داستانهای پدر ادبیات علمی-تخیلی مدرن
- ۱۰ فیلم علمی-تخیلی برتر دربارهی هوش مصنوعی
با بیش از ۴۴ رمان و ۱۵۰ داستان کوتاه، فیلیپ کی دیک ملکالشعرای تجربیات دروغین و خاطرات ساختگی است؛ او دنیاهای خیالانگیزی خلق کرد که با فلسفه گره خورده بودند و از زوایای تازهای به حقیقت نزدیک میشدند. رمانهایی همچون «یوبیک»، «والیس» و «سه نشان پالمر الدریچ» حالا آثار ادبی کلاسیکی در نظر گرفته میشوند که از زمانهی خود جلوتر بودند. پالمر ادریچ حتی یکی از رمانهای محبوب «جان لنون» بود که سالها تلاش کرد تا فیلمی براساس آن بسازد.
نگاه طعنهآمیز دیک به «رویای آمریکایی» و قدرت داستاننویسی وی باعث شده است تا فراتر از یک نویسندهی ژانر باشد. او یک هجونویس است، یک نگارندهی سیاسی، یک جامعهشناس، یک منتقد و نویسندهای از مکتب واقعگرایی جادویی. دیک همواره میگفت «من یک فیلسوفِ داستانگو هستم، نه یک رماننویس» که این نوع نگاه او را در کنار نویسندگان معاصری همچون «کرت وانهگت»، «ایتالو کالوینو» و «خورخه لوئیس بورخس» قرار میدهد.
در دهههای اخیر اقتباسهای سینمایی مختلفی براساس آثار دیک ساخته شدهاند که بعضی از آنها موردتحسین قرار گرفتهاند و بعضی دیگر سریعاً فراموش شدهاند. اینکه او تنها چند ماه پیش از اکران «بلید رانر» در فقر کامل چشم از جهان فروبست، یک تراژدی است. او مردی بود که گویی از آینده آمده است، خیالپردازیهایش تمامنشدنی بودند و در میان همهی این رویاهای دیوانهوار، به دنبال حقیقت میگشت.
دیک فقید در چند سال گذشته به سطح تازهای از محبوبیت رسیده است. رمان «ساکن برج بلند» (۱۹۶۲) به یک مجموعهی تلویزیونی تبدیل شد، سریال «رویاهای اکتریکی» موفقیتآمیز از کار درآمد و فیلم «بلید رانر ۲۰۴۹» مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. هنوز داستانهای کوتاه و بلند زیادی باقیماندهاند که میتوانند در دنیای سینما شگفتانگیز ظاهر شوند و او همچنان یک منبع الهام کمنظیر برای فیلمسازان جوانی است که میخواهند به ژانر علمی-تخیلی قدم بگذارند. در همین راستا، برای این مقاله در کنار آثار اقتباسی، فیلمهایی که با الهام از فیلیپ کی دیک ساخته شدهاند را نیز لحاظ کردهایم.
۲۰- آلبموت آزاد از پیام رادیویی (Radio Free Albemuth)
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- کارگردان: جان آلن سیمون
- بازیگران: جاناتان اسکارف، شیا ویگهام، آلانیس موریست، کاترین وینیک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۳ از ۱۰۰
این اقتباس جاهطلبانهی جان آلن سیمون، به دلیل بودجهی محدودی که داشت، به اجبار شبیه به فیلمهای «درجه ب» ساخته شده است. دیک، رمان آلبموت را با الهام از رویدادهای زندگی شخصیاش در سال ۱۹۷۶ چاپ کرد و آن را میتوانیم یک «تریلر سیاسیِ پارانویایی» توصیف کنیم. آلبموت همچنین اولین تلاش دیک برای رمزگشایی از ارتباطاتش با «والیس» (VALIS) در قالب داستان بود.
در دنیای قصههای فیلیپ کی دیک، والیس مخفف «سیستم اطلاعاتی گستردهی زندهی بیگانه» است. او این نام را برای تصاویر رویاگونه و اتفاقات عجیبی که در ماههای فوریه و مارس سال ۱۹۷۴ در زندگی شخصیاش تجربه کرد، استفاده میکرد (دیک به این رویدادها با عدد ۷۴-۳-۲ نیز اشاره کرده است). مشخص نیست که در این ماهها چه اتفاقی برای دیک رخ داد، آیا دچار توهم شده بود یا رویاهایش را جدی میگرفت اما والیس در واقع برداشت دیک از موجودات فضایی یا یک «هوش مصنوعی خداگونه» است که او در رمانهای آخرش به آنها پرداخت. وی در کتاب غیرداستانی «تفسیر فیلیپ کی دیک»، این تجربیات مذهبی و فرازمینی را به شکل دقیقتری بررسی کرده است.
برداشت جان آلن سیمون از قصهی آلبموت با اینکه ارزش تماشا دارد اما نمیتوان از کنار نقاط ضعف آن عبور کرد. شیا ویگهام در نقش یک نسخهی خیالی از فیلیپ کی دیک، قابل باور است و نقش یک نویسندهی ژانر علمی-تخیلی را بازی میکند که به تدریج دچار توهم شده و به مرز دیوانگی میرسد. در مقابل، آلانیس موریست در نقش «سیلویا»، هیچ سنخیتی با دیگر شخصیتها ندارد و حضورش را باید بیفایده و مصنوعی بدانیم. آلانیس موریست در دوران کودکی و قبل از اینکه به یک خواننده تبدیل شود، در سریالهای تلویزیونی کانادایی به ایفای نقش میپرداخت و در هیچکدام خوب نبود، او اینجا هم خوب نیست.
در سوی دیگر، جلوههای ویژهی افتضاح فیلم هرگز باعث نمیشود تا نوشتههای دیک را تحسین کنید و یادآور فیلمهای نازل دههی ۹۰ میلادی است. طرفداران دیک احتمالاً از این فیلم راضی باشند و چندان به آن سخت نگیرند اما توصیه ما این است اگر فرصت پیدا کردید، رمان اصلی را مطالعه کنید که از هر نظر فوقالعاده است.
۱۹- آینده (Next)
- سال انتشار: ۲۰۰۷
- کارگردان: لی تاماهوری
- بازیگران: نیکلاس کیج، جولین مور، جسیکا بیل، توماس کرتشمن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۸ از ۱۰۰
آینده نقدهای منفی فراوانی دریافت کرد و در دورانی اکران شد که نیکلاس کیج در مسیر سقوط بود اما این فیلم به شدت سرگرمکننده است و ریتم سریع آن شاید حالا جذابتر جلوه کند. اقتباسی از داستان کوتاه «مرد طلایی» (۱۹۵۴)، کیج نقش «کریس جانسون» را بازی میکند، یک شعبهباز که قدرت ویژهای دارد و میتواند دو دقیقه از آینده را ببیند. او که در لاس وگاس زندگی میکند، از طریق همین استعداد منحصربهفرد کسب درآمد میکند.
همانطور که از یک فیلم مضحک اما بامزه انتظار دارید، کریس اکثر دقایق فیلم را صرف دوری جستن از آدمها و چیزهای مختلف میکند، از جمله یک مامور افبیآی (جولین مور) که از کریس میخواهد به او در جلوگیری از یک عملیات تروریستی پیرامون یک بمب اتمی جلوگیری کند. به دلایلی نامشخص، جسیکا بیل را هم در فیلم داریم اما ملاقات با «پیتر فالک» فقید در آخرین اثر سینماییاش اتفاق خوشایندی است.
طرفداران فیلیپ کی دیک، بعضی از ابعاد این اثر بلاکباستری را دوست خواهند داشت، از جمله یک سکانس اکشن خوشساخت که در نقطهی اوج قصه به نمایش درمیآید اما نمیتوان از کنار این حقیقت عبور کرد که فیلم از قصهی اصلی فاصله میگیرد و مسیر خودش را میرود. لی تاماهوری پس از ورود به هالیوود در دههی ۹۰ میلادی، نوید یک فیلمساز مستعد را میداد اما نتوانست به موفقیت والایی برسد، در هر صورت، آینده از ساختههای نسبتاً خوب او است.
۱۸- دستمزد (Paycheck)
- سال انتشار: ۲۰۰۳
- کارگردان: جان وو
- بازیگران: بن افلک، آرون اکهارت، اوما تورمن، پل جیاماتی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۷ از ۱۰۰
دورانی وجود داشت که جان وو یکی از بهترین اکشنسازان سینمای جهان محسوب میشد؛ روزهایی که او با آثار اکشن هنگکنگی همچون «قاتل» (۱۹۸۹) و «سرسخت» (۱۹۹۲) مورد تحسین همگان قرار گرفت. وو استاد خلق سکانسهای اکشن جنونآمیز و پر از خشونت بود اما نتوانست امضاهایش را در بسیاری از فیلمهای هالیوودیاش به نمایش بگذارد. فیلم دستمزد به همین منوال، آن چیزی نیست که از جان وو انتظار دارید اما یک «لذت گناهآلود» تمام عیار است که چند غافلگیری ویژه دارد و بعضی از اِلمانهای آشنای فیلمساز همانند سکانس پرواز صحنه آهستهی کبوترها اینجا نیز وجود دارد.
بن افلک نقش «مایکل جنینگز» را بازی میکند، او یک «مهندس معکوس» است که تکنولوژیهای رقبای مشتریانش را برای آنها بازسازی میکند. با توجه به حساسیت این شغل، او پس از هر پروژه، خاطراتش را پاک میکند تا این اطلاعات فاش نشود.
اقتباسی از رمان نوآورانهی کوتاهی به همین نام (۱۹۵۲)، فیلم دستمزد موفق شده تا حسوحال «کافکاگونه» قصهی اصلی را بازآفرینی کند اما این کار را به سبکوسیاق جان وو انجام داده که بدین معنا است با حرکات متفاوت دوربین و سکانسهای اکشن متعددی روبرو هستیم تا متاسفانه شخصیتها و داستان به حاشیه بروند.
تعقیبوگریزهای تمامنشدنی فیلم باعث شده است تا بعضی از ایدههای قصهی اصلی به کلی مورد بررسی قرار نگیرند و شاید در همین لحظات است که مسیر طرفداران دیک و جان وو جدا میشود. با وجود این، دستمزد اقتباس نسبتاً خوبی است که میتوانیم خوشحال باشیم حداقل وجود دارد و ساخته شده است.
۱۷- فریبکار (Impostor)
- سال انتشار: ۲۰۰۱
- کارگردان: گری فلدر
- بازیگران: گری سینایس، مادلین استو، وینسنت دن آفریو، مکای فایفر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۴ از ۱۰۰
در سال ۲۰۷۹، یک لایهی محافظ به دور کرهی زمین کشیده شده است تا از آن در مقابل موجودات فضایی بیگانه محافظت کند. «اسپنسر اولهام» یک دانشمند و طراح اسلحههای فوق سِری است تا زمین را برای جنگهای احتمالی آماده کند اما خیلی زود متوجه میشویم اسپنسر خودش یک موجود فضایی است که خاطراتش دستکاری و توسط موجودات فضایی به کرهی زمین فرستاده شده است. به سبک فیلم «کاندیدای منچوری»، قهرمان قصه یک بازیچه است که شاید به عنوان سلاحی علیه بشریت استفاده شود و اتفاقات مهیبی را رقم بزند.
اقتباسی از داستان کوتاهی به همین نام (۱۹۵۰)، همهی امضاهای آشنای فیلیپ کی دیک در فریبکار وجود دارد. گری فلدر بواسطهی بعضی شخصیتها، اِلمانهای سیاسی را هم به بطن قصه تزریق کرده است و اسپنسر به رسم آثار پستمدرنیستی، شاید یک فریبکار باشد یا نباشد. ما هرگز نمیتوانیم در این رابطه مطمئن باشیم و برگ برندهی فیلم همین است.
فریبکار در ابتدا قرار بود یک فیلم کوتاه و بخشی از یک فیلم بلند سه اپیزودی باشد، در نتیجه شاخوبرگهای اضافی و قصههای فرعیِ آن چندان کارآمد نیستند و گاهی این حس را دارید که رویدادها بیش از حد نیاز بسط داده شدهاند. این فیلم یک اقتباس فاجعهبار نیست اما عمق داستان اصلی را ندارد و گاهی مصنوعی و سطحی جلوه میکند.
۱۶- یادآوری کامل (Total Recall)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- کارگردان: لن وایزمن
- بازیگران: کالین فارل، کیت بکینسل، جسیکا بیل، برایان کرانستون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۱ از ۱۰۰
دومین اقتباس سینمایی از داستان کوتاه «ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن می سازیم» (۱۹۶۶)، در مقایسه با ساختهی «پل ورهوفن»، بازخوردهای چندان مثبتی دریافت نکرد و حتی به یک شکست تجاری تبدیل شد اما یادآوری کامل در مجموع فیلم پرهیجان و سرگرمکنندهای است که ادعایی ندارد.
برخلاف فیلم قبلی که ماجراهایی آن در مریخ رخ میداد، این بار رویدادها روی کرهی زمین و در یک جامعهی پادآرمانشهری جریان دارد. کالین فارل نقش «داگلاس کویید» را بازی میکند، یک کارگر که خوابهای عجیبی میبیند؛ او در رویاهایش یک مامور مخفی است که با یک زن بینام همکاری میکند. داگلاس در ادامه به سراغ «ریکال» میرود، یک شرکت بزرگ که در زمینهی قرار دادن خاطرات در ذهن فعالیت دارد. او از آنها درخواست میکند تا خاطرهای پیرامون یک مامور مخفی را وارد ذهنش کنند تا رویاهایش تبدیل به خاطره شوند اما درگیر اتفاقات تازهای میشود.
لن وایزمن در ساخت یادآوری کامل میتوانست هوشمندانه عمل کند اما یک فیلم ساده انگارانه ساخته است که نه تنها آن طنز زیرپوستی منحصربهفرد و خشونت فیلم قبلی را ندارد، بلکه برداشت کودکانهای از قصهی فیلیپ کی دیک ارائه میدهد. چیزی که فیلم را تا حدی نجات داده، جلوههای ویژهی خوب و ستپیسهای اکشن آن است.
البته همه چیز ناامیدکننده نیست، وایزمن در مقایسه با ورهوفن، گاهی به دیک وفادارتر است و با اینکه کنار گذاشتن مریخ تصمیم اشتباهی بوده اما اضافه شدن اِلمانهای نوآر به جذابیت قصه کمک کردهاند. استفادهی افراطی از رنگبندیهای تاریخ مصرف گذشته باعث شده است تا فیلم حالا از نظر بصری کمی زننده به نظر برسد اما نماهایی که از شهر، ماشینهای پرنده و رباتها ارائه میشوند، همچنان قانعکننده و باکیفیت هستند.
۱۵- تقدیر (Predestination)
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- کارگردان: مایکل اسپیریگ، پیتر اسپیریگ
- بازیگران: ایتن هاک، سارا اسنوک، نوآ تیلور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
یک اثر فانتزی متفاوت و حیرتانگیز از مایکل و پیتر اسپیریگ که در واقع اقتباسی از قصههای فیلیپ کی دیک نیست اما ردپای او در فیلم به چشم میخورد. تقدیر براساس داستان کوتاه «همهی شما زامبیها» نوشتهی «رابرت آنسون هاینلاین» ساخته شده است و تقریباً اکثر کسانی که آن را تماشا کردهاند، توافق نظر دارند که یکی از آثار پیچیده و درخشان یک دههی گذشته است.
فیلم شاید به قلم آنسون هاینلاین متکی باشد اما لازم به یادآوری است که او و دیک دوستان نزدیکی بودند و از یکدیگر الهام میگرفتند. بسیاری از مضامین و ایدههای دیک را در نوشتههای هاینلاین نیز میتوانید پیدا کنید و شاید اگر این دو با یکدیگر آشنا نمیشدند، همهی شما زامبیها نوشته نمیشد و فیلم تقدیر وجود نداشت.
ایتن هاک نقش یک مامور سفر در زمان را برعهده دارد که برای یک سازمان مخفی کار میکند و با دستکاری زمان، جلوی جرایم را میگیرد. او در آخرین ماموریتش، باید جلوی یک تروریست را بگیرد که در سال ۱۹۷۵، بمب بزرگی را در شهر نیویورک منفجر کرد و ۱۱ هزار نفر را به قتل رساند. بیش از این در رابطه با داستان توضیح نمیدهیم زیرا هرچه قدر اطلاعات کمتری از قصه داشته باشید، از فیلم لذت بیشتری خواهید برد؛ ضمن اینکه این خلاصه داستان گویای همه چیز نیست و باید بدانید با یک اثر هوشمندانه و قابل تأمل روبرو هستید.
تقدیر، از اِلمانهای کلاسیک و آشنای ژانر علمی-تخیلی استفاده میکند اما به آنها متکی نیست و نوآوری به خرج میدهد. از کنار بازی کمنظیر و چندلایهی سارا اسنوک هم نباید گذشت که جایزهی بهترین بازیگر نقش اول زن را از «جوایز اکتا» (آکادمی هنرهای سینمایی و تلویزیونی استرالیا) به خانه برد.
۱۴- شهر تاریک (Dark City)
- سال انتشار: ۱۹۹۸
- کارگردان: الکس پرویاس
- بازیگران: روفوس سوئل، کیفر ساترلند، جنیفر کانلی، ریچارد اوبراین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
این فیلم نوآر علمی-تخیلی، برای طرفداران فیلیپ کی دیک همچون بهشت است، حتی با اینکه اقتباسی از آثار او محسوب نمیشود. اثری چندوجهی و فلسفی همچون «بلید رانر»، شهر تاریک یادآور رمان «یوبیک» (۱۹۹۶) است که آن نیز پیرامون تلهپاتی، شرکتهای بزرگ پرنفوذ و کنترل جامعه بود؛ البته فیلم حتی از آن رمان هم جلوتر است و سطح تازهای از سیاهی و دلهرهی وجودی را به نمایش میگذارد.
«جان مُرداک» در اتاق هتل بیدار و متوجه میشود هیچ خاطرهای از گذشتهاش ندارد. در ادامه فردی با او تماس میگیرد و میگوید که مُرداک از سوی گروهی به نام «بیگانگان» تحت تعقیب قرار دارد. با پیدا شدن جسد یک زن در همان اتاق، شرایط برای قهرمان قصه پیچیدهتر هم میشود. در ادامه مطلع میشویم که نیروهای پلیس نیز در جستجوی این مرد هستند و او را یک قاتل زنجیرهای میدانند اما مُرداک به یاد ندارد کسی را کشته باشد.
مُرداک سپس به این نکته پی میبرد که صاحب قدرتهای ذهنی است و همچنین متوجه میشود که شهر به تاریکی مطلق دچار است اما هیچکس به این مسئله واکنش نشان نمیدهد. در نیمههای شب، بیگانگان زمان را متوقف میکنند و همهی آدمها بیهوش میشوند. آنها سپس هویت و خاطرات مردم را تغییر میدهند. مُرداک شاهد همهی این رویدادها است و سردرگمیهایش به اوج میرسد.
شهر تاریک در زمان عرضه مورد توجه قرار نگرفت، به یک شکست تجاری تبدیل شد و موفقیتی کسب نکرد اما حالا یک فیلم کالت به حساب میآید که طرفداران متعددی دارد. برای اینکه موتیفهای دیک وضوح بیشتری داشته باشند، توصیه میکنیم «نسخهی کارگردان» فیلم را تماشا کنید. «راجر ایبرت» فقید این فیلم را یک «موفقیت بصری بزرگ» توصیف کرده است.
۱۳- چشمانت را باز کن (Open Your Eyes)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: آلخاندرو آمنابار
- بازیگران: ادواردو نوریگا، پنهلوپه کروز، نجوا نیمری، فله مارتینس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
جسورانه، هوشمندانه و پیچیده، این ساختهی آلخاندرو آمنابار، اثری نادر در ژانر علمی-تخیلی است که از عناصر روانشناختی و سورئال نیز بهره میجوید. قصه را آمنابار با همکاری ماتئو خیل نوشته و با اینکه یک اقتباس مستقیم از فیلیپ کی دیک نیست اما گویی از دنیای او آمده است. دلهرهی وجودی، ظرافتهای روانشناختی و سوالاتی که در رابطه با ماهیت حقیقت پرسیده میشود، همگی یادآور دیک هستند، خصوصاً رمانهای سه نشان پالمر الدریچ و یوبیک.
قصه پیرامون جوانی به نام «سزار» اتفاق میافتد که بینهایت زیبا و مغرور است. سزار به هیچکس جز خودش اهمیت نمیدهد و یک روز، نامزد سابقش تصمیم میگیرد تا از او انتقام بگیرد. «نوریا» یک تصادف مهیب ترتیب میدهد تا سزار را به قتل برساند و حتی جان خودش را از دست میدهد. جوانک زنده میماند اما برگ برندهاش از دست میرود: زیباییهای ظاهریاش.
او شب قبل از حادثه، با دختر مرموزی به نام «سوفیا» آشنا شده بود و پس از آن اتفاق تراژیک، سوفیا تنها کسی است که از سزار پشتیبانی و به وی محبت میکند. شرایط عوض میشود و پس از یک جراحی زیبایی صورت، همه چیز به روال سابق بازمیگردد؛ سزار یک بار دیگر زیبا است و فرصت تازهای برای زندگی کردن دارد تا اینکه چشمانش را باز میکند و متوجه میشود همهی اینها رویا بوده است.
دقیقاً همانند فیلیپ کی دیک، آلخاندرو آمنابار به موشکافی و بررسی رویاها، واقعیت، زندگی و مرگ میپردازد. علاوه بر این، چشمانت را باز کن پایان غیرمنتظرهای دارد که ترغیب میشوید تا آن را حداقل یک بار دیگر از ابتدا تماشا کنید.
۱۲- فریادزنان (Screamers)
- سال انتشار: ۱۹۹۵
- کارگردان: کریستیان دوگای
- بازیگران: پیتر ولر، جنیفر رابین، آندراش لاور، ران وایت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۹ از ۱۰۰
اقتباسی از رمان کوتاه «نوع دوم» (۱۹۵۳)، این ساختهی کریستیان دوگای مرز میان حقیقت و خیال را کمرنگ میکند. داستان در سال ۲۰۷۸ و در سیارهی «سیریوس ۶ بی» رخ میدهد که درگیر یک جنگ داخلی میان نیروهای مقامت و یک ابرشرکت پرنفوذ است. در قصهی اصلی، اتفاقات در کرهی زمین رخ میداد تا تمثیلی برای «جنگ سرد» باشد.
نیروهای مقاومت برای اینکه شانسی برای پیروزی داشته باشند، رباتهای هوش مصنوعی پیشرفتهای به نام «اِیاماس» تولید کردهاند که به خاطر صدای متفاوتشان، با نام «اسکریمرز» نیز شناخته میشوند. داستان نوع دوم، احتمالاً یکی از منابع الهام «جیمز کامرون» در توسعهی «نابودگر» بوده است و فیلم فریادزنان نیز شامل موتیفها و معانی مشابهای میشود.
فیلم به مضامین همیشگی فیلیپ کی دیک همانند کشمکشهای مردم و نظام، انقلاب ماشینها علیه خالق خود و اشتباه گرفتن حقیقت با رویا میپردازد اما تمرکز اصلیاش روی سکانسهای اکشن و کلیشههای رایج این ژانر است که شاید کمی ناامیدکننده باشد. این فیلم را با هم باید یک «لذت گناهآلود» بدانیم که شخصیتهای باهوش آن تصمیمات احمقانهای میگیرند و شما را گاهی میخندانند.
۱۱- اگزیستنز (Existenz)
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جنیفر جیسن لی، جود لا، ایان هولم، دن مککلر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۴ از ۱۰۰
اگزیستنز معمولاً زیر سایهی دیگر آثار علمی-تخیلی با مضامین مشابه همچون «ماتریکس» قرار میگیرد؛ این ساختهی دیوید کراننبرگ اما میتواند به اندازهی فیلم مشهور «واچوفسکیها» شما را راضی کند و بیگمان از فیلیپ کی دیک تاثیر گرفته است (برای مثال، تلفن صورتی شخصیت اصلی به نظر میرسد یک اشارهی مستقیم به والیس باشد). اگزیستنز اقتباسی از نوشتههای دیک نیست اما در تمامی دقایق شما را به یاد رمانهای او میاندازد.
قصهی در دورانی اتفاق میافتد که بازیهای ویدیویی به شکل تازهای قابل انجام هستند و پلتفرمهای بازی واقعیت مجازیِ ارگانیک، جایگزین کنسولهای الکترونیکی شدهاند؛ برای تجربهی این بازیهای جدید، کنسول باید بواسطهی یک عمل جراحی، مستقیماً به بدن انسان متصل شود.
«آلگرا» یک بازیساز سرشناس است که میخواهد از بازی جدیدش به نام «اگزیستنز» رونمایی کند اما از سوی یک گروه تروریستی مورد حمله قرار میگیرد. این گروه که خود را «رئالیست» مینامد، از مخالفان جدی این کنسولهای واقعیت مجازی است و آنها را یک محصول آسیبزا میداند که دارد باعث «تغییر شکل واقعیت» میشود. در جریان این حملات، تنها نسخهی بازی اگزیستنز دچار آسیب میشود و حالا آلگرا با کمک یک نگهبان باید از آن محافظت کند.
امضاهای دیوید کراننبرگ اینجا هم به چشم میخورد و او عناصر ژانر علمی-تخیلی را با «بادی هارور» پیوند زده است. فیلم نگاهی هجوآمیز به جامعه دارد و بعضی از اِلمانهای آن احتمالاً با الهام از نوشتههای دیگر دیک همچون «بازیکنان تایتان» و «روزهای پرکی پت» (۱۹۶۳) طراحی شدهاند. اگزیستنز آنطور که باید، مورد تحسین قرار نگرفت اما یک تقلید کورکورانه از ماتریکس نیست و حرفهای تازهای برای گفتن دارد.
۱۰- ماتریکس (The Matrix)
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- کارگردان: واچوفسکیها
- بازیگران: کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری-ان ماس، هوگو ویوینگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
فیلیپ کی دیک در سخنرانی مشهورش در سال ۱۹۷۷، در رابطه با وجود «واقعیتهای موازی» صحبت کرد و اینکه بعضی از آدمها گاهی این واقعیتها (یا در واقع جهانهای موازی) را به یاد میآورند، او در این سخنرانی واژهی «دنیای ماتریکس» را هم به کار برد. این یک راز نیست که واچوفسکیها همواره ارادت ویژهای به دیک داشتهاند و در سهگانهی ماتریکس شاهد دنیایی علمی-تخیلی در عین حال عرفانی و اسرارآمیز هستیم که همانند قصههای این داستاننویس، پارانویا در آن بیداد میکند، حقیقت زیرسوال میرود، همه در حال توطئهچینی هستند و اکثر آدمها از حقیقتِ دنیایی که در آن زندگی میکنند، اطلاعی ندارند.
«نئو» یک هکر است که با چند شورشگر (یا بهتر است بگوییم مبارز آزادیخواه) ارتباط برقرار میکند و آگاه میشود که زندگی فعلیاش دروغ است. او ماهیت حقیقت را درک میکند و در جنگ بزرگ میان ماشینها و انسانها، نقشی پیامبرگونه دارد. این خلاصه داستان را به شکلهای مختلف در نوشتههای دیک میتوانید پیدا کنید و حتی «ترینیتی» برای طرفداران این نویسنده، شخصیت آشنایی است؛ زنی اغواگر اما نجاتدهنده. واچوفسکیها در طراحی عناصر سایبرپانکی فیلم هم مسلماً از دیک تاثیر پذیرفتهاند.
ماتریکس در پس سکانسهای اکشن انقلابیاش، یک فیلم فلسفی است که گویی از دنیای فیلیپ کی دیک آمده است؛ از بررسی قدرت اختیار و هویت تا واقعیتهایی که مکرراً تغییر میکنند.
۹- زندگی بیداری (Waking Life)
- سال انتشار: ۲۰۰۱
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: ویلی ویجینز، ایتن هاک، ژولی دلپی، الکس جونز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
زندگی بیداری، یک انیمیشن فلسفی سورئال است که ماهیت حقیقت، رویاها، ناخودآگاه، معنای زندگی، قدرت اختیار و اگزیستانسیالیسم را بررسی میکند. فیلم به طور مستقیم و غیرمستقیم، ادای دینی به فیلیپ کی دیک است و از نظر مضمونی نیز به نوشتههای او نزدیکی دارد.
ریچارد لینکلیتر که یکی از طرفداران جدی دیک است، در یکی از سکانسهای فیلم به او ادای احترام میکند؛ جایی که قهرمان قصه، «وایلی»، در سفر رویاگونهاش در باب اکتشاف، با یک مرد بینام روبرو میشود (که نقشش را خود لینکلیتر بازی میکند). این مرد به وایلی جملاتی را میگوید که در واقع بازتعریف رمان «مامور پلیس گفت اشکهایم را جاری کن» (۱۹۷۰) است. این مرد به بعضی از رویدادهایی که در زندگی دیک رخ داد نیز اشاره دارد. در ضمن، سکانس افتتاحیهی فیلم نیز یادآور یک رمان دیگر دیک به نام «زمان خارج از مدار» (۱۹۷۰) است.
زندگی بیداری بیشتر از اینکه یک فیلم داستانگو باشد، مجموعهای از سخنرانیهای مختلف است و شاید برای هر نوع مخاطب و سلیقهای مناسب نباشد. ریچارد لینکلیتر در پرداختن به فلسفه، اهمیت چندانی به ظرافتهای آن نداده و اثری ساخته است که در آن آدمهای مختلف برای شخصیت اصلی داستانسرایی میکنند و گاهی حرفهای بیربط میزنند. فیلم شاید گاهی خستهکننده و گیجکننده باشد اما برای علاقهمندان به فلسفه و فیلیپ کی دیک، تماشای این اثر را توصیه میکنیم.
۸- حادثه (The Incident)
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- کارگردان: ایزاک ایزبان
- بازیگران: رائول مندز، نایلیا نورویند، فرناندو آلوارز، هکتور مندوزا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
اولین ساختهی کارگردان مکزیکی، ایزاک ایزبان، یک فیلم ماجراجویانهی شخصیتمحور پیرامون بازی با زمان است که از اخلاقیات صحبت میکند. عشق و علاقهی فیلمساز به فیلیپ کی دیک محسوس است و او با هیجان و احترام به ایدههای آشنای این نویسنده میپردازد.
دو برادر به نامهای «کارلوس» و «اولیور»، همراه با یک کاراگاه پلیس، در راه پلهای شبیه به «نوار موبیوس» گرفتار شدهاند؛ آنها به تدریج متوجه میشوند که زندانی یک «حلقهی زمانی» (تایم لوپ) هستند. در همین حین، یک خانواده در حین سفر، احساس میکنند در حال تکرار یک جاده هستند. این جاده تمامی ندارد و نمیتوان از آن خارج شد.
این فیلم علمی-تخیلی روانشناختی، شجاعت به خرج میدهد و به ایدههای جاهطلبانهای میپردازد که ممکن بود جواب ندهند. این قصهی پیچیده، تا انتها جذاب باقی میماند و پایان درخشانی هم دارد. ایزاک ایزبان در چند سکانس، کتاب «زمان خارج از مدار» را نیز به نمایش میگذارد که به اعتقاد بسیاری، اولین شاهکار فیلیپ کی دیک است.
حادثه فیلم مهمی است، اثری عمیق و پرکشش که ابعاد احساسی و روانشناختی سفر در زمان را بررسی میکند و با اینکه بودجهی پایینی دارد اما ایزاک ایزبان هرگز اجازه نمیدهد احساس کنید با یک فیلم درجه دو روبرو هستید.
۷- ادارهی تعدیل (The Adjustment Bureau)
- سال انتشار: ۲۰۱۱
- کارگردان: جرج نلفی
- بازیگران: مت دیمون، امیلی بلانت، آنتونی مکی، جان اسلتری، ترنس استامپ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
اقتباسی آزاد از داستان کوتاه «تیم تعدیل» (۱۹۵۴)، ادارهی تعدیل یک فیلم دوستداشتنی است که با تشکر از بازی ستارگانی همچون مت دیمون، امیلی بلانت و ترنس استامپ و تمرکز روی اِلمانهای عاشقانه، تا پایان جذابیتهایش را حفظ میکند.
داستان تیم تعدیل در رابطه با یک کارمند شرکت معاملات ملکی بود که قابلیت ویژهای داشت و میتوانست برای مدتی کوتاه از واقعیت خارج شود. در سوی دیگر، فیلم ادارهی تعدیل یک خط داستان کاملاً جدید دارد و شامل شخصیتهای متفاوتی میشود اما همچنان به روح قصهی فیلیپ کی دیک وفادار است. اینجا با یک نمایندهی کنگره به نام «دیوید» روبرو هستیم که نامزد مجلس سنای ایالات متحده آمریکا شده است و در همین حین، با دختر رقاصی به نام «اِلیس» ملاقات میکند.
هنوز مدت کوتاهی از آشنایی این دو نگذشته است که رویدادهایی شبیه به سریال «توایلایت زون» رخ میدهد و اعضای ادارهی تعدیل به سراغ آنها میآید؛ ادارهای که از متنی مقدس به نام «نقشه» پیروی میکند و توانایی دستکاری واقعیت و سرنوشت را دارد.
در حالی که دیوید و اِلیس امتحان سرنوشت را پشت سر میگذارند و در تلاش هستند تا حقیقت را عوض کنند، رویدادهای متافیزیکال عجیبی رخ میدهد. کارمندان ادارهی تعدیل روی مرزی میان رعبآور و مقدس قدم میزنند و یادآور فرشتههای فیلم «زیر آسمان برلین» (۱۹۸۷) هستند. جرج نلفی در توصیف این ساختهاش گفته است: «هدف فیلم من این است که سوال ایجاد کند، رسالت هنر هم همین است».
۶- درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)
- سال انتشار: ۲۰۰۴
- کارگردان: میشل گوندری
- بازیگران: جیم کری، کیت وینسلت، کریستین دانست، مارک رافلو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
فیلمنامهنویس برجسته، «چارلی کافمن» همواره از فیلیپ کی دیک تاثیر پذیرفته است. کافی است نگاهی به فیلم «جان مالکوویچ بودن» (۱۹۹۹) بیندازید که شخصیتها وارد ذهن یک آدم دیگر میشوند و یک ضمیر خودآگاه را با یکدیگر به اشتراک میگذارد. همین ایده را به شکل دیگری میتوانید در رمان سه نشان پالمر الدریچ پیدا کنید؛ جایی که یک مادهی مخدر به نام «چو-زد»، تجربهی مشابهای به مصرفکنندگان ارائه میدهد.
کافمن در فیلمهای دیگرش همچون «اقتباس» (۲۰۰۲) و «نیویورک، جز به کل» (۲۰۰۸) نیز به تحلیل بنمایههای فیلیپ کی دیک پرداخته است؛ حتی با اینکه مستقیماً به او اشاره نمیکند. نویسندهی زندگینامهی کافمن میگوید: «او همیشه یکی از ستایشگران فیلیپ کی دیک بوده است». نتیجهی بزرگترین همکاری این فیلمنامهنویس با میشل گوندری، درخشش ابدی یک ذهن پاک است، فیلمی از جنس فیلیپ کی دیک و رویاهای غمانگیز بیپایانش.
در دنیای این فیلم، یک فناوری ویژه وجود دارد که انسانها بهواسطهی آن میتوانند خاطرات خود را پاک کنند؛ ایدهای آشنا که در رمانهای دیک به وفور استفاده شده است. «جوئل» و «کلمنتین» عاشق یکدیگر هستند اما روز جدایی فرا میرسد و کلمنتین خاطرات خود از این رابطه را پاک میکند. جوئل هم تصمیم میگیرد تا همین کار را انجام دهد اما ناخودآگاهش برای حفظ حداقل یک خاطره، با پروسهی پاکسازی مبارزه میکند. ما متوجه میشویم که چه اتفاقاتی رخ داده است و شخصیتها با هم چه کردهاند؛ عشق و عاطفهی این آدمها نسبت به یکدیگر را میبینیم و در این دنیای جادویی، از ترس هستیگرایانهی ناشی از عشق در عصر مدرن، به درک بهتری میرسیم.
۵- یادآوری کامل
- سال انتشار: ۱۹۹۰
- کارگردان: پل ورهوفن
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، ریچل تیکوتین، شارون استون، مایکل ایرون ساید
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰
پل ورهوفن در توصیف دیک میگوید: «چیزی که در این نویسنده پیدا میکنیم، غیبت حقیقت و یک برداشت مبهم از واقعیت است. رویاها حقیقت از آب در میآیند و حقیقتهایی که در اصل رویا هستند». یادآوری کامل، اولین اقتباس سینمایی از داستان کوتاه ««ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم» است که آرنولد شوارتزنگر در اوج دوران بازیگریاش در آن به ایفای نقش پرداخت.
ماجراها در سال ۲۰۸۴ و پیرامون یک کارگر به نام «داگلاس» رخ میدهد که هرازگاهی خواب سیارهی مریخ و یک زن مرموز را میبیند. همسرش «لوری» به او میگوید این رویاها مهم نیستند و نباید آنها را جدی بگیرد. مشابه نسخهی سینمایی سال ۲۰۱۲، داگلاس در ادامه به سراغ شرکت «ریکال» میرود که در زمینهی قرار دادن خاطرات جعلی در ذهن آدمها فعالیت دارد. وی درخواست میکند تا خاطرات یک ماجراجویی فضایی به مریخ را وارد ذهن او کنند اما قبل از اینکه این کار انجام شود، اتفاق عجیبی رخ میدهد و داگلاس ناگهان خاطرات عجیبی را به یاد میآورد، از جمله اینکه یک مامور مخفی است.
یادآوری کامل خشونت بالایی دارد، شامل نماهای عجیبی میشود و از دیالوگهای ماندگار متعددی بهره میبرد. چیزی که این فیلم را به یک اقتباس خوب تبدیل کرده، نقدهای طنزگونهی پل ورهوفن است که در اثر اکشن علمی-تخیلی قبلیاش یعنی «پلیس آهنی» نیز به چشم میخورد. با اینکه با اثری از دههی ۹۰ میلادی روبرو هستیم اما جلوههای بصری فیلم همچنان فوقالعاده هستند که اتفاق چندان عجیبی نیست، یادآوری کامل در آن دوره، یکی از پرخرجترین فیلمهای تاریخ بود (با بودجهی ۶۰ الی ۸۰ میلیون دلاری). این فیلم یکی از اولین آثار بلاکباستری بود که براساس قصههای فیلیپ کی دیک ساخته شد، با این حال اثر چندان عمیق و تأملبرانگیزی به حساب نمیآید.
۴- یک پویندهی تاریک (A Scanner Darkly)
- سال انتشار: ۲۰۰۶
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: کیانو ریوز، رابرت داونی جونیور، وودی هارلسون، وینونا رایدر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۸ از ۱۰۰
ریچارد لینکلیتر همان سبک انیمیشنی زندگی بیداری را یکبار دیگر به کار گرفت تا یکی از بهترین رمانهای علمی-تخیلی قرن بیستم پیرامون مواد مخدر و تئوریهای توطئه را به دنیای سینما بیاورد. رمان «یک پویندهی تاریک» یکی از داستانهای شخصیتر فیلیپ کی دیک است که آن را براساس تجربیات شخصیاش از مواد مخدر نوشت و به راحتی در کنار رمانهای شاخصی همچون «ناهار عریان» نوشتهی «ویلیام اس. باروز» و «ترس و نفرت در لاس وگاس» نوشتهی «هانتر اس. تامپسون» قرار میگیرد. این انیمیشن را باید یکی از وفادارانهترین اقتباسهای سینمایی از دیک بدانیم.
فیلمنامهی لینکلیتر، هوشمندانه و سرشار از دیالوگهای تند و معنادار است و سبک انیمیشنی استفاده شده، به تاثیرگذاری قصه کمک کرده است. فیلم از یک تیم بازیگری درجه یک نیز بهره میبرد، البته کیانو ریوز و وینونا رایدر در حد انتظار ظاهر نمیشوند اما رابرت داونی جونیور، روری کوچرین و وودی هارلسون ضعفها را جبران میکنند. برگ برندهی یک پویندهی تاریک قصهاش است که پیچیدگیهای زیادی دارد و گاهی تعلیقآمیز یا حتی ترسناک میشود.
داستان در رابطه با یک مادهی شیمیایی توهمزا و اعتیادآور است که ۲۰ درصد جامعه از آن استفاده میکند. این مادهی مخدر باعث میشود تا دو نیمهی مغز به طور کامل از یکدیگر جدا شوند و شخص مصرفکننده به طور همزمان دارای دو هویت باشد که به خاطر تداخل آنها، فرد به اختلال دوگانگی شخصیتی دچار میشود. دولت ایالات متحده برای اینکه جلوی این ماده را بگیرد، یک سیستم نظارت پیچیده طراحی کرده که حریم خصوصی افراد را نقض میکند اما این تنها راهی است که میتوان جلوی قاچاقیان و سازندگان این مادهی مخدر را گرفت. مامور مخفی، «باب آرکتور»، به زنجیرهی تأمین این ماده نفوذ میکند تا به منبع اصلی برسد اما در حین انجام این ماموریت، معتاد میشود و با تنزل پیدا کردن قدرت مغزش، نمیتواند تشخیص دهد واقعا چه کسی است یا دارد چه کاری انجام میدهد.
یک پویندهی تاریک در کنار بررسی معضل اعتیاد، به مضامین مهمی همچون هویت، آزادی و پارانویا میپردازد. در دنیای این قصهی تراژیک، همهی آدمها چه خوب و چه بد، تاوان میدهند. این ساختهی ریچارد لینکلیتر همانند منبع الهامش، یک اثر کلاسیک تاثیرگذار است.
۳- گزارش اقلیت (Minority Report)
- سال انتشار: ۲۰۰۲
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: تام کروز، کالین فارل، سامانتا مورتون، استیو هریس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
گزارش اقلیت یک فیلم کمیاب است که بزرگان هالیوود (اسپیلبرگ و تام کروز) را با قصههای پیچیدهی فلسفی و اخلاقمدارانهی فیلیپ کی دیک پیوند میزند. اقتباسی از داستان کوتاهی به همین نام (۱۹۵۶)، فیلم نه تنها یک اقتباس وفادارانه است بلکه یک اثر بلاکباستری درجه یک هم هست که تا آخرین نما هیجانانگیز دنبال میشود.
یک قصهی نوآر که در قلب آینده اتفاق میافتد، گزارش اقلیت داستان مامور پلیسی به نام «اندرتون» را روایت میکند، مردی که برای اثبات بیگناهی خود باید فرار کند و پرده از حقیقت بردارد. فیلم آیندهای را متصور میشود که در آن، یک الگوریتم پیشرفته برای پیشبینی طراحی شده است که قتلها را قبل از وقوع، به نیروهای پلیس اطلاع میدهد تا جلوی آن را بگیرند.
با تشکر از این سیستم کارآمد، آمار جرم و جنایت در جامعه کاهش چشمگیری داشته و اوضاع رو به بهبود است تا اینکه اندرتون به عنوان مجری قانون، خود به قتل متهم میشود. او جنایتی مرتکب نشده است اما سیستم میگوید این کار را به زودی انجام خواهد داد.
با حضور «یانوش کامینسکی» در مقام فیلمبردار، روح «اینگمار برگمان» در فیلم زنده شده است و حضور «ماکس فون سیدو» به این یادآوری شیرین، وضوح بیشتری میبخشد. حتی اگر علاقهای به دیک ندارید، گزارش اقلیت اثر برجستهای است که باید تماشا کنید. فیلم فارغ از جذابیتهایش، یک نقد اجتماعی هم هست و در رابطه با آیندهی انسان و خطرات تکنولوژی هشدار میدهد. فیلم در مورد شبکههای اجتماعی، نفوذ سرویسهای امنیتی و شرایط فعلی جوامع مدرن نیز حرفهای مهمی میزند. استیون اسپیلبرگ درک درست و عمیقی از فیلیپ کی دیک دارد، به این امید که یک قصهی دیگر از او را اقتباس کند.
۲- بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049)
- سال انتشار: ۲۰۱۷
- کارگردان: دنی ویلنوو
- بازیگران: رایان گاسلینگ، هریسون فورد، آنا د آرماس، جرد لتو، رابین رایت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
چه کسی شجاعت و جسارت ساخت دنبالهی یکی از بهترین فیلمهای علمی-تخیلی سایبرپانکی تاریخ را داشت؟ ظاهراً دنی ویلنوو، فیلمساز کانادایی برجستهای که کار غیرممکن را انجام داد و دنبالهای حیرتانگیز برای بلید رانر ساخت. این فیلم نه تنها به فضای نوآر و شاعرانهی قسمت اول وفادار است، بلکه باید آن را یک جواهر هنری بدانیم که از منظر احساسی، مخاطب را بیشتر درگیر میکند و از نظر روایت کاملتر است.
در دنیای این فیلم به آدمهای مصنوعی، «رپلیکانت» میگویند؛ این رباتها از نظر ظاهری دقیقا شبیه یک انسان واقعی هستند اما برخلاف آنها، اجازهی ورود به کرهی زمین را ندارند و فقط در کلونیهای فضایی استفاده میشوند. در سوی مقابل، «بلید رانرها» شکارچیان جایزهبگیر یا مامورانی هستند که رپلیکانتهای فراری و سرکش را پیدا میکنند و آنها را از بین میبرند.
ماجراها ۳۰ سال پس از قسمت اصلی رخ میدهد و این بار با ماموری به نام «کِی» همراه میشویم، یک «رپلیکانت» که رپلیکانتهای فراری را بازنشسته میکند یا به قتل میرساند. او مدارکی بدست میآورد که یک رپلیکانت توانسته صاحب یک فرزند شود و دستور میگیرد تا این کودک را به قتل رسانده و جلوی یک انقلاب احتمالی از سوی رپلیکانتها را بگیرد.
با اینکه در ۲۰۴۹ خبری از شخصیتمنفیهای نمادین قسمت اصلی نیست («والاس» و «لاو» شخصیتهای جذابی هستند اما عمق، پویایی و فرهمندی «رُی بتی» و «پریس» را ندارند) اما فیلم این ضعف را با یک فیلمبرداری شاهکار و جلوههای بصری تحسینبرانگیز جبران میکند.
دنیای پادآرمانشهری فیلم از نظر زیبایی و وسعت، از قسمت اول بهتر است و سوالات رایجی که در نوشتههای فیلیپ کی دیک به چشم میخورند، اینجا هم پرسیده میشوند تا مطمئن باشیم که فیلمساز از ابعاد فلسفی دنیایی که بر پایهی تفکرات دیک استوار است، آگاهی دارد.
بلید رانر ۲۰۴۹ ذهن شما را به کار میگیرد، از نظر فنی یکی از بینقصترین آثار چند سال گذشته است و تا مدتها به معماهای هیجانانگیز و مبهم آن فکر خواهید کرد. ۲۰۴۹ تجسم کامل فیلیپ کی دیک در مدیوم سینما است و همانند قسمت اول، برای دههها در رابطه با مضامین و محتواهای آن صحبت خواهد شد.
۱- بلید رانر (Blade Runner)
- سال انتشار: ۱۹۸۲
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: هریسون فورد، روتخر هاور، شان یانگ، ادوارد جیمز آلموس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
نمیتوان انکار کرد که بلید رانر، شناختهشدهترین و تحسینشدهترین اقتباس فیلیپ کی دیک است، یک شاهکار بلامنازع و برداشتی قابل دفاع از رمان «آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟». با بلید رانر، ریدلی اسکات یک دنیای دیستوپیایی غرق در پارانویا خلق کرد که معمولاً جایگاه نخست را در میان آثار سایبرپانکی به خود اختصاص میدهد و هر سینمادوستی باید حداقل یک بار آن را تماشا کند.
«دکارد» یک بلید رانر بازنشسته است که پس از ورود غیرمجاز چهار آدم مصنوعی به لس آنجلس، از بازنشستگی خارج میشود تا آنها را پیدا کند. او در همین حین، با دختری به نام «ریچل» ملاقات میکند که از ذات واقعی خود خبر ندارد و نمیداند یک رپلیکانت است. دکارت در مسیر یافتن این آدمهای مصنوعی، نسبت به دانستههایش دچار تردید میشود و دیگر نمیداند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. او در نهایت به نقطهای میرسد که حتی دیگر از هویت خود مطمئن نیست.
ریدلی اسکات نوع نگاه فیلیپ کی دیک را با ایدههایی از ژانرهای دیگر (نوآر، اکشن، عاشقانه و ترسناک) تلفیق کرده و از آثاری همچون «عروس فرانکشتاین» و «متروپلیس» الهام گرفته است. ما با فیلمی سراسر نمادین روبرو هستیم که از پندارهای «هومر» تا «پرومتهی مدرن» اثر «مری شِلی» را پوشش میدهد و سایبرپانک را به عنوان یک زیرژانر عمیق و فلسفی معرفی میکند.
نکتهی جالب دیگر در رابطه با بلید رانر این است که چندین نسخهی مختلف از آن وجود دارد (همانند نسخهی اکران شده در سینماها، نسخهی ویژهی کارگردان و نسخهی تدوین نهایی)، هر کدام از آنها چیزی به قصه اضافه یا چیزی از آن کم میکنند، در نتیجه هرگز نمیتوانیم قاطعانه بگوییم کدام نسخه اصلی است که شاید نکته همین باشد.
منبع: Taste of Cinema
ماتریکس خیلی از زمانه خودش جلوتر بود. ترکیب عرفان و اکشن یک معجون واقعی بود و نشون می داد نویسنده در دنیای وحشی خودش اتصالی با عوالم دیگه برقرار کرده
بلید رانر اسکات با اختلاف در صدر آثار سایبرپانکی قرار داره…. سکانس فراموش نشدنی اشکی در باران از لحظات ماندگار تاریخ سینماست و موسیقی ماندگار ونجلیس ، چقدر این اثر از زمانه خودش جلوتر بود و هنوز هم مثل نگینی می درخشه