۱۰ فیلم برتر دربارهی کنترل ذهن
کنترل ذهن و اِعمال نفوذِ روانشناختی، موضوع پیچیده و ترسناکی است اما در دنیای سینما، همواره به شکلهای جذابی ارائه شده و معمولا سرگرمکننده است که فیلمها به این مباحث بپردازند و ساختار داستان خود را حول محور آنها بنا کنند.
کنترل ذهن، شستشوی مغزی و تغییر تفکرات یا نوع نگاه آدمها با روشهای سلطهجویانه، به شکلهای مختلفی در تاریخ وجود داشته است. واژهی شستشوی مغزی، اولین بار در سال ۱۹۵۰ توسط نویسندهی آمریکایی، «ادوارد هانتر»، استفاده شد که توضیح میداد دولت چین، برای اینکه مردمش را مجبور به همکاری کند، از چنین تکنیکهایی استفاده میکند.
نمونههای کنترل ذهن دیگری هم در دهههای اخیر وجود داشته است که اکثرشان بهصورت رسمی تایید نشدهاند؛ از آزمایشهای دوران نازیها و بعضی از پروندههای جنایی ایالات متحده تا تعدادی از پروندههای قاچاق انسان در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی و گرایش ناگهانی جوانان به جنبشهای مختلف و فرقههای مذهبی. البته هنوز هم بسیاری از دانشمندان، کنترل ذهن و شستشوی مغزی را چندان علمی نمیدانند و نسبت به ماهیت آن دچار تردید هستند.
در دنیای سینما، کنترل ذهن معمولا با ژانر علمی-تخیلی درهم آمیخته میشود اما چنین ایدهای را در ژانرهای ترسناک، کمدی و سینمای هنری هم میتوانیم پیدا کنیم. همهی آثار این فهرست، کنجکاویهای شما را برنمیانگیزند، سوالی ایجاد نمیکنند و صرفا برای سرگرمی ساخته شدهاند اما فیلمهایی هم داریم که نوع نگاههای تازهای ارائه میدهد.
۱۰- تیاچاکس ۱۱۳۸ (THX 1138)
- سال انتشار: ۱۹۷۱
- کارگردان: جرج لوکاس
- بازیگران: رابرت دووال، دونالد پلیسنس، ایان ولف
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
فیلم، پادآرمانشهری در آینده را به تصویر میکشد که در آن زادآوری ممنوع است و آدمها بهواسطهی داروهایی خاص، شستشوی مغزی میشوند تا توانایی انجام کارهای خطرناک یا قیام علیه نظام حاکم را نداشته باشند؛ نیروهای پلیس هم معمولا رفتار خشونتآمیزی با مردم دارند. تیاچاکس ۱۱۳۸ اولین اثر جرج لوکاس است که آن را براساس یکی از فیلمهای کوتاه دانشگاهیاش ساخت و یکی از دلایلی بود که او در نهایت توانست «جنگ ستارگان» را خلق کند.
تیاچاکس ۱۱۳۸ دیدگاههای سیاهی نسبت به آینده دارد و در رابطه با نفوذ و سلطنت نظامهای تمامیتخواه هشدار میدهد. لوکاس با اینکه هنوز در ابتدای مسیر کارنامهی هنریاش قرار دارد اما توانسته ایدههایش را به شکلی درست پیادهسازی کند. فیلم از نظر طراحی صحنه، مینیمال است و این مسئله به فضاسازی منحصربهفرد آن کمک شایانی کرده است. موضوع کنترل ذهن هم حضور پررنگی در فیلم دارد و کارهایی که نظام حاکمِ بیرحمِ داستان برای کنترل مردم انجام میدهد را باور میکنید.
رابرت دووال و دونالد پلیسنس در نقشهای اصلی، یکی از دلایلی هستند که تیاچاکس به یک فیلم کالت تبدیل شد و اگر از طرفداران نسخههای کلاسیک جنگ ستارگان هستید، از این ساختهی نامتعارف او حیرتزده خواهید شد. ناگفته نماند که تهیهکنندگی این فیلم کوچک را «فرانسیس فورد کاپولا» برعهده داشته است.
۹- دهکدهی نفرینشدگان (Village of the Damned)
- سال انتشار: ۱۹۶۰
- کارگردان: ولف ریلا
- بازیگران: جرج سندرز، باربارا شلی، مارتین استفنز، ریچارد ورنر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
اقتباسی از رمان «فاخته های میدویچ» نوشتهی «جان ویندهام»؛ این ساختهی ولف ریلا، همان چیزی است که از آثار ترسناک علمی-تخیلی دههی ۶۰ میلادی انتظار دارید و داستان خود را همراه با پارانویا و تعلیق ارائه میدهد.
ماجراها در یک روستای انگلیسی اتفاق میافتد؛ جایی که یک اتفاق مرموز و غیرقابلتوضیح رخ میدهد و همهی ساکنان دهکده برای «۶ ساعت» بیهوش میشوند. دو ماه بعد، مشخص میشود که همهی زنان و دختران شهر باردار شدهاند. هفت ماه بعد، همهی نوزادان به طور همزمان و در یک روز، به دنیا میآیند.
این کودکان سرعت رشد بالایی دارند، از نظر ظاهری به یکدیگر شبیه هستند و از موهای رنگ بلوند بهره میبرند. آرامش ترسناکی در وجود آنها نهفته است و گویی از احساسات تهی هستند. به تدریج معلوم میشود که آنها دارای قدرتهای فراروانی نیز هستند، میتوانند ذهن آدمها را بخوانند یا آنها را کنترل کرده و مجبورشان کنند تا به خودشان یا دیگران آسیب بزنند.
این فیلم کلاسیک بریتانیایی (که یک دنباله، یک بازسازی و تعداد زیادی پارودی برای آن ساخته شد)، کودکان را به نمادی برای شَر تبدیل کرده است که میتوانند مغز انسانها را کنترل کنند. البته دهکدهی نفرینشدگان نمیخواهد یک فیلم عمیق یا تفکربرانگیز باشد، میخواهد مخاطب را بترساند و در این زمینه کاملا موفق میشود.
۸- جان مالکوویچ بودن (Being John Malkovich)
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- کارگردان: اسپایک جونز
- بازیگران: جان کیوساک، کامرون دیاز، کاترین کینر، اورسن بین، جان مالکوویچ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
اولین ساختهی اسپایک جونز که نه تنها او را به شهرت رساند بلکه «چارلی کافمن» را به عنوان یکی از بهترین فیلمنامهنویسان چند دههی اخیر معرفی کرد. این فیلم جریانساز و خیالاندیش، ایدههایش در رابطه با کنترل ذهن را به شکل ملموستری به نمایش میگذارد و آنها را به یک اِلمان کلیدی در داستان تبدیل کرده است که مخاطب را به تفکر وادار میکند و تاثیرگذاری پایانبندی تراژدی-کمدی فیلم را افزایش میدهد. جونز و کافمن در کنار کنترل ذهن، به مضامینی همچون هویت، شهرت، مزاحمت، جاسوسی و سوءاستفاده پرداختهاند و این درونمایهها را به شکلی نوآورانه ارائه دادهاند.
به ایدهی کلی داستان در همان نام فیلم اشاره شده است. «کریگ» که یک عروسکگردان است، در دفتر کار خود، یک درب مخفی پیدا میکند که ظاهرا به مغز بازیگر سرشناس، جان مالکوویچ راه دارد. او میتواند همه چیز را از زاویه دید مالکوویچ مشاهده و دقیقا همان چیزهایی را تجربه کند که این بازیگر تجربه میکند.
کریگ که شغلش به عنوان یک عروسکگردان هرگز برایش موفقیتآمیز نبوده است، با کمی آزمونوخطا یاد میگیرد که با هجوم به ذهن مالکوویچ، چگونه بدنش را کنترل و از طریق او صحبت کند. به عبارت دیگر، او حالا یک عروسک خیمهشببازی واقعی دارد.
فیلم در ادامه عجیبتر هم میشود و شخصیتهای فرعی بهطور مشترک به ذهن مالکوویچ قدم میگذارند! فیلم اگرچه کمدی است و گاهی مخاطب را میخنداند اما برداشتی که از کنترل ذهن ارائه میدهد، ترسناک است و سوالات مهمی ایجاد میکند. کنترل ذهن میتواند بسیار اعتیادآور باشد و حتی اگر یک آدم معمولی به چنین قدرتی دست پیدا کند، ممکن است وسوسه شود و دست به کارهای ناشایستی بزند. این فیلم ذهن شما را هم به راحتی رها نمیکند و نمای پایانی آن را تا مدتها به یاد خواهید داشت.
۷- اسکنرها (Scanners)
- سال انتشار: ۱۹۸۱
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جنیفر اونیل، استیون لک، پاتریک مک گوهان، مایکل ایرون ساید
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۰ از ۱۰۰
اسکنرها، استاد بزرگ ژانر ترسناک، دیوید کراننبرگ را به شهرت جهانی رساند و او به مولفی تبدیل شد که اتفاقا در دنیای واقعی هم ذهنها را منفجر میکند. کراننبرگ فیلم را «اثری در رابطه با سَرها» توصیف کرده است و پس از تماشای آن، احتمالا شما هم به نتیجهی مشابهای خواهید رسید. این فیلم ترسناک علمی-تخیلی، در کنار بهره بردن از اِلمانهای وهمانگیز، به ایدههای عجیب و انتزاعی میپردازد و از نظر بصری هم یک تجربهی سینمایی جذاب است.
در دنیای فیلم، اسکنرها آدمهای خاصی هستند که قدرتهای ویژهای همچون «دورآگاهی» و «جابهجایی اجسام با ذهن» دارند. یک شرکت خصوصی به نام «کانسِک» که در زمینهی توسعهی سیستمهای امنیتی فعالیت میکند و اهداف شومی دارد، این اسکنرها را پیدا میکند تا آنها را برای اهداف شخصی به کار بگیرد. اسکنری به نام «دریل ریووک» تصمیم میگیرد تا در مقابل کانسِک ایستادگی کند؛ در مقابل، کانسِک اسکنر دیگری به نام «کامرون ویل» را میفرستاد تا جلوی ریووک را بگیرد.
اسکنرها اولین ساختهی دیوید کراننبرگ است که سیاست را در مرکز توجه قرار میدهد؛ او ایدههای نظامی-تسحیلاتی را زیر ذرهبین برده است. فیلم، آغازگر یک مجموعه هم بود که در ادامه چند دنباله و نسخهی فرعی برای آن ساخته شد اما کراننبرگ هیچ مشارکتی در تولید آنها نداشت و از نظر کیفی هم نمیتوانند به نسخهی اصلی نزدیک شوند.
۶- برزیل (Brazil)
- سال انتشار: ۱۹۸۵
- کارگردان: تری گیلیام
- بازیگران: رابرت دنیرو، جاناتان پرایس، کاترین هلموند، ایان هولم
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
برزیل، دنیای مخوف و خفقانآوری دارد که میتوان آن را بازتابی اغراقآمیز از جامعهی مدرن دانست. بوروکراسی همه چیز را تحتتاثیر قرار داده است، تروریستها ماسکهایی با چهرهی کودک بر صورت دارند و حتی بعضی از آدمها (همانند مادر سم) برای بازگردانی جوانیشان، انواع عملهای زیبایی صورت را انجام میدهد.
در میان فیلمهایی که با روح و روان شما بازی میکنند، این هجونامهی تری گیلیام جایگاه ویژهای دارد. این اثر فانتزی علمی-تخیلی، آیندهای را به تصویر میکشد که از نظر ظاهری، به گذشته شباهت دارد و تحتتاثیر دیوانسالاری است. «سم لوری» یک مرد معمولی به حساب میآید که اهداف بزرگی ندارد، او تنها میخواهد در این پادآرمانشهرِ مصرفگرا و ملالآور، یک زندگی عادی داشته باشد. شغلِ فعلی او آیندهای ندارد و به اجبار، برای یک نظام تمامیتخواه کار میکند تا روزگار بگذارند.
سم برای فرار از روزمرگی و زندگی کسالتآورش، گاهی رویاپردازی میکند. او در رویاهایش، معمولا یک ناجی است که قدرت پرواز کردن دارد؛ صدای زنی را میشنود که نام وی را صدا میزند و با یک ربات عجیبوغریب روبرو میشود که میخواهد دخترک را به قتل برساند. شرایط زمانی عوض میشود که سم بهصورت تصادفی، در دنیای واقعی با همان دخترک ملاقات میکند. او که شوکه شده است، این ملاقات را به فال نیک میگیرد و مصمم میشود تا سبک زندگی غیرقابلتحمل خود را کنار بگذارد اما نظام اجازهی چنین کاری را نمیدهد.
اعضای وزارتخانه تلاش میکنند تا نظر سم را تغییر دهند و از پیوستن او به جنبشهای مقاومت (که برای نظام یک تهدید به حساب میآیند) جلوگیری کنند. او در نهایت دستگیر و نزد دوست قدیمیاش، «جک لینت» فرستاده میشود که در زمینهی کنترل ذهن فعالیت میکند. سم میداند که در چه مخمصهای گرفتاره شده و ممکن است ذهنش علیه خودش مورد استفاده قرار بگیرد.
نام اصلی این فیلم «۱۹۸۴ و نیم» بود. یک ادای دین به رمان «۱۹۸۴» نوشتهی «جرج اورول» و فیلم «هشتونیم» ساختهی «فدریکو فلینی». تری گیلیام در این رابطه میگوید: «فلینی یکی از فیلمسازان محبوب من بود و در سال ۱۹۸۴ هم بودیم، بنابراین گفتم آنها را با یکدیگر تلفیق کنیم». این فیلم سورئال، احتمالا بهترین تلفیق ممکن از ۱۹۸۴ و هشتونیم را ارائه میدهد و خطرات ناشی از شستشوی مغزی، سلطهجویی و نفوذ نهادهای حاکم در زندگی ما را یادآور میشود.
۵- رنگ سرچشمه (Upstream Color)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- کارگردان: شین کاروث
- بازیگران: ایمی سایمتز، شین کاروث
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
این ساختهی شین کاروث، میتواند یک تجربهی دگرجهانی برای سینمادوستان باشد؛ البته برای هر نوع سلیقهای مناسب نیست اما اگر با این فیلم ارتباط برقرار کنید، شاید متأثر از تصاویر شاعرانهای که دارد و روایت شجاعانهاش، آن را هرگز از یاد نبرید. چنانچه رنگ سرچشمه را تماشا نکردهاید، توصیه ما این است به طور کلی در رابطه با آن مطالعه نکنید و مستقیما به سراغش بروید اما اگر کنجکاو هستید، خلاصهی داستان اثر در پایین شرح داده شده است.
ایمی سایمتز در نقش «کریس» میدرخشد؛ زنی بداقبال که متوجه میشود توسط یک سارق، شستشوی مغزی شده است تا حساب بانکی خود را خالی کند و همهی پولها را به راحتی در اختیار او قرار دهد. این سارق، از یک نوع کرم انگلی خاص استفاده میکند که خوابآور هم هست و فرد را از نظر روانی تحتتاثیر قرار میدهد. او به واسطهی این انگل، کریس را هیپنوتیزم میکند و با کنترل ذهنش، همهی پولهای دخترک در بانک را بدست میآورد.
دخترک پس از چند روز اسارت، به زندگی عادی بازمیگردد و با غذا خوردن، کرمهای درون معدهاش رشد میکنند. او متوجهی این کرمها میشود و سعی میکند تا با چاقو بیرونشان بیاورد اما تلاشهایش بیفایده است. در ادامه، کریس موجی را حس کرده و به سوی آن میرود. این موج را یک پرورشدهندهی خوک به نام «سمپلر» تولید میکند. سمپلر با جراحی، انگل را از بدن کریس خارج کرده و آن را به بدن یک خوک منتقل میکند. از اینجا به بعد، زندگی کریس با این خوک گره میخورد و گویی روح او در آن خوک قرار گرفته و توسط سمپلر کنترل میشود.
رنگ سرچشمه فیلم پیچیده و تأملبرانگیزی است که میتوانیم آن را یکی از بهترین فیلمهای هنری یک دههی اخیر قلمداد کنیم، اثری که شما را ناراحت میکند و پیامهایش را جسورانه ارائه میدهد. برای طرفداران جدیتر ژانر علمی-تخیلی، این فیلم محسورکننده نباید نادیده گرفته شود.
۴- کاندیدای منچوری (The Manchurian Candidate)
- سال انتشار: ۱۹۶۲
- کارگردان: جان فرانکن هایمر
- بازیگران: فرانک سیناترا، لارنس هاروی، جنت لی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
یک تریلر نئو-نوآر شاخص دیگر از کارگردان افسانهای ژانر اکشن؛ جان فرانکن هایمر همواره نشان داده که بلد است چگونه هیجان ایجاد کند و تعلیق بسازد. اوج مهارتهای او را در فیلم کاندیدای منچوری میتوانید مشاهده کنید که از آثار شاخص دههی ۶۰ میلادی هم به حساب میآید. هایمر برای اینکه مخاطب را غافلگیر کند، گاهی دست به ریسک زده و به سراغ ایدههای داستانی جاهطلبانهای رفته تا لحظات متفاوتی خلق کند. این رویکرد او ممکن بود جواب ندهد اما خوشبختانه این فیلم دیدنی از آب درآمده است.
داستان در رابطه با مردی به نام «ریموند شاو» از یک خانوادهی سیاسی است که توسط کمونیستها شستشوی مغزی و سپس به ایالات متحده فرستاده میشود. او بدون اینکه بداند، حالا یک آدمکش محسوب میشود که برای تحقق آرمانهای کمونیستها فعالیت میکند؛ آنها میخواهند تا نامزد ریاست جمهوری جناح راست را به قتل برسانند و سرنگونی آمریکا را رقم بزنند. فیلم، اقتباسی است از رمانی به همین نام، نوشتهی «ریچارد کاندون» که در سال ۱۹۵۹ به یکی از پرفروشترین کتابهای سال تبدیل شد.
فرانکن هایمر در این فیلم کلاسیک، عناصر هجوآمیز و کمدی سیاه را هم به اثر تزریق کرده است تا با یک تریلرِ سیاسی روانشناختیِ ناهمتا روبرو باشیم. بعضی از منتقدان، اعتقاد دارند که «دومیها» (۱۹۶۶) از این فیلمساز، اثر بهتری است اما اگر از طرفداران آثار مرتبط با جنگ سرد و جاسوسی هستید یا به فرانک سیناترا علاقه دارید، این فیلم شما را راضی خواهد کرد. کاندیدای منچوری تاثیر زیادی روی فرهنگ عامه گذاشت و فیلمهای متعددی با الهام از آن ساخته شد.
۳- پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)
- سال انتشار: ۱۹۷۱
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: مالکوم مکداول، پاتریک مگی، میریام کارلین، آدرین کوری
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
یک فیلم جنایی پادآرمانشهری با اِلمانهای کمدی سیاه که اصطلاح «خشونت افراطی» یا همان «فراخشونت» را در کانون توجه قرار دارد.
این ساختهی بحثبرانگیز استنلی کوبریک، اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشتهی «آنتونی برجس» است اما تفاوتهایی کلیدی با منبع اصلی دارد (خصوصا در پایانبندی). در نتیجه، شاید عاشقش شوید یا شاید هم نسبت به آن تنفر پیدا کنید اما فیلم پرتغال کوکی را نمیتوان نادیده گرفت.
داستان در آیندهای رخ میدهد که غرق در فساد، جرم و جنایت است. یک بزهکار جوان انگلیسی به نام «الکس»، رهبری گروهی از جوانان ناپایدار و دمدمیمزاج را برعهده دارد و آنها انواع کارهای خلافکارانه را انجام میدهند، از سرقت و کتکزدن آدمها تا تعرض و تخریب اموال. الکس در نهایت توسط نیروهای پلیس دستگیر و برای قتل، به ۱۴ سال زندان محکوم میشود.
دو سال بعد، به الکس پیشنهاد میشود تا در آزمایشی به نام «لودویکو» شرکت کند که یک نوع «بیزاریدرمانی» همراه با کنترل ذهن است و روی کاغذ، شاید بتواند این جوانک را در کمتر از دو هفته بهبود ببخشد و تفکرات آشوبگرایانهای او را درمان کند. این آزمایشات برای دو هفته ادامه پیدا میکند و پس از آن به نظر میرسد که الکس واقعا بهتر شده اما در واقع، قدرت اختیار و ارادهی آزاد خود را از دست داده است. آزادی الکس از زندان، شاید آغازی دوباره برای او باشد اما در ادامه به یک کابوس تبدیل میشود.
تکنیکها و مهارتهای فیلمسازی کوبریک افسانهای در این فیلم هم حضور پررنگی دارد اما سکانسهای طولانی از سوءاستفاده، خشونت و زنستیزی، شاید بعضی از مخاطبان را پس بزند. و اینکه شخصیت متجاوز داستان تحتتاثیر شستشوی مغزی، به مردی ناتوان و مفلوک تبدیل شده است که مخاطب باید برای او دل بسوزاند، شاید برای هر نوع سلیقهای قابلقبول نباشد. با این حال، پرتقال کوکی تفکربرانگیز، به شکل تاریکی بامزه و هیپنوتیزمکننده است.
۲- برو بیرون (Get Out)
- سال انتشار: ۲۰۱۷
- کارگردان: جوردن پیل
- بازیگران: دنیل کالویا، الیسون ویلیامز، برادلی وایتفورد، کلب لندری جونز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
برو بیرون، گاهی بهطرز باورنکردنی ترسناک و گاهی به شدت بامزه است و معضل نژادپرستی را از زاویه دید تازهای موشکافی میکند. جوردن پیل در اولین ساختهاش، خود را به عنوان یکی از استعدادهای جدید ژانر ترسناک مطرح کرد و در کنار فیلمسازانی همچون «آری آستر»، فصل تازهای را برای ژانر ترسناک رقم زد. این فیلم ثابت کرد که ژانر ترسناک را میتوان جدی گرفت و از آن انتظار پرداختن به مضامین مهم دنیای واقعی را داشت.
«کریس» جوان سیاهپوستی است که به ملاقات خانوادهی سفیدپوست نامزدش «رُز» میرود. فارغ از خدمتکاران خانوادهی «آرمیتاژ»، هیچ سیاهپوست دیگری آنجا حضور ندارد و کریس نمیداند آنها چه برخوردی با او خواهند داشت؛ حتی با اینکه میداند آنها روشنفکر، تحصیلکرده و در مجموع صمیمی هستند. همه چیز در نگاه اول خوب به نظر میرسد اما کریس به تدریج احساس میکند که این خانواده، رازی را پنهان کردهاند؛ رازهایی که در ادامه آشکار میشوند تا هم مخاطب و هم شخصیت اصلی، شوکه شوند.
برو بیرون میخواهد نشان دهد که بعضی از آدمهای مدرن با اینکه مشکلی با هیچ نژادی ندارند، چگونه ناخواسته شرایط را برای یک نژاد دیگر سخت میکنند. به عبارت دیگر، مشکل فیلم با نژادپرستان نیست زیرا تکلیف آنها مشخص است، جوردن پیل با آنهایی کار دارد که «ادعای نژادپرست نبودن» میکنند اما باعث میشوند تا سیاهپوستان قصه احساس انزوای بیشتری داشته باشند. این مسئله در بخش مهمانی فیلم وضوح بیشتری پیدا میکند، جایی که مهمانها در تلاش هستند تا کریس احساس خوبی داشته باشد اما کوششهایشان نتیجهی عکس میدهد.
برو بیرون بیشتر از اینکه یک کمدی باشد، یک نقد اجتماعی است و پیامهایش را به شکلی درست، در بطن اتفاقات ترسناکی که به نمایش درمیآید، ارائه میدهد. شاید نقطهی اوج فیلم، جایی باشد که کریس هیپنوتیزم شده است، به «مکان غرقشده» قدم میگذارد و کنترل ذهنش دیگر در دستان او نیست. البته مکان غرقشده تنهایی جایی نیست که کریس ناتوانی را تجربه میکند، او در زندگی اصلیاش هم به چنین مشکلی دچار است.
جوردن پیل برای ارائهی تعلیق عجله نمیکند و پیامها را در اولویت قرار میدهد؛ چرخشهای داستانی که او برای فیلم طراحی کرده هم فوقالعاده از کار درآمدهاند و هوشمندانه هستند.
۱- آنها زندگی میکنند (They Live)
- سال انتشار: ۱۹۸۸
- کارگردان: جان کارپنتر
- بازیگران: رودی پیپر، کیث دیوید، مگ فاستر، ریموند سنت ژاکوس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
«مارتین اسکورسیزی» در یکی از گفتگوهایش، راجع به این فیلم گفته است: «یکی از بهترین ساختههای یک فیلمساز خوب» و چه کسی میتواند با او مخالفت کند؟
آنها زندگی میکنند، کلاس درسی برای کسب آگاهی در مورد نشانهشناسی، فریبکاریهای رسانهای و کنترل ذهن است. جان کارپنتر در این فیلم «درجه ب»، اِلمانهای ترسناک و علمی-تخیلی را با یکدیگر ترکیب کرده است و اگر با این کارگردان آشنا هستید، احتمالا میدانید باید انتظار چه چیزهایی را داشته باشید.
فیلم اقتباسی از داستان کوتاه «ساعت هشت صبح» نوشتهی «ری نلسون» است و به موجودات فضایی میپردازد که با انتشار پیامهای زیرآستانهای در رسانهها، انسانها را کنترل میکنند. آنها تلویزیون، تبلیغات، رادیو و رسانههای نوشتاری را به کار میگیرند تا به اهداف خود برسند. در این میان، مردی با نام مستعار «نادا»، متوجه میشود که با یک عینک مخصوص، میتواند حقیقت را فاش کند.
این عینک، سیگنالهای موجودات فضایی را میشکند و پیامهای مخفی آنها را نشان میدهد. مثلا روی اسکانسها نوشته است «این خدای شماست». احتمالا در زندگی شخصی هم بارها از پیامهای زیرآستانهای شنیدهاید، تکنیکی که گاهی آگهیسازان، موزیسینها یا حتی فیلمسازان استفاده میکنند تا بدون اینکه بدانید، یک تبلیغ، یک موسیقی یا یک نما، روی شما تاثیر بگذارد. تئوریهای توطئهی زیادی در این رابطه وجود دارد و بعضیها معتقد هستند که رسانهها و نظامهای حاکم، بهواسطهی این پیامهای مخفی، اجتماع را به شکلهای مختلف کنترل میکنند.
آنها زندگی میکنند، حفرههای داستانی متعددی دارد و توصیه میکنیم نگاه ریزبینانهای به آن نداشته باشید؛ فیلم گاهی منطق را هم کنار میگذارد (خصوصا در پایانبندی که ناامید کننده است). با وجود این، با یک اثر بهشدت سرگرمکننده روبرو هستیم و چند سکانس فراموشنشدنی هم در فیلم وجود دارد. این فیلم کالت با گذر زمان، معنای عمیقتری پیدا کرده است و بدونشک ارزش تماشا کردن دارد.
منبع: Taste of Cinema
تی اچ ایکس رو ندیدم ولی احتمالا یه چیزی تو مایه های ایران الان خودمون باشه.
بیست تومن ممد مبارک🥳✋