بهترین بازیگران سال ۲۰۲۳ به انتخاب مجله تایم
در سال میلادی که رو به پایان است، سینما چند فیلم از کارگردانان مهم و برجسته را به خود دید که شاید بهترین آنها نباشند اما هرچه هستند، اورجینالاند. سال ۲۰۲۳ سال اکران همزمان «باربی» و «اوپنهایمر» بود؛ دو فیلمی که تبلیغات گستردهشان کل فیلمهای اکران تابستان را تحت الشعاع خود قرار داد و حالا که فصل جوایز است، پیشبینی میشود همین مسیر را ادامه دهد. صرفنظر از کیفیت تمام این فیلمها نکته مهم محصولات سینمایی امسال این بود که لزوماً بر اساس پروتکلهای اینترنتی موجود ساخته نشدند (اگر «باربی» را فاکتور بگیریم) یا به دنبال مخاطبی نبودند که فقط به بازسازی یا ادامه چیزهایی که در گذشته دیدهاند یا لذت بردهاند علاقه دارند. البته مثل همیشه هالیوود و سینمای جریان اصلی چند دنباله بهخصوص در اکران تابستان داشت اما به طور کلی، ایدههای اورجینال غالب بود. با این حال، حتی اگر محصولات سینمایی ناامیدکننده باشند، بازیگران هرگز ناامیدکننده نیستند، یعنی حتی در فیلم بد هم ممکن است شاهد بازی خوب از بازیگران باشیم. و این چیزی است که نه فقط در پایان سال ۲۰۲۳، که همیشه میتوان بابت آن خوشحال بود. بهترین بازیگران سال ۲۰۲۳ هم از این قاعده مستثنا نیستند.
۲۰۲۳ سالی بود که هم بازیگران و هم نویسندگان مجبور شدند برای حفظ روایت انسانی بجنگند تا هوش مصنوعی از راه نرسد و جایشان را بگیرد. در هجوم پیشرفتهای نجومی فناوری و در زمانهای که سینماگران برای کشاندن تماشاگران به سالنهای سینما، وظیفه دشواری بر عهده دارند، وظیفه بازیگران حتی دشوارتر است، چرا که مخاطبان فقط و فقط آنها را بر پرده سینما میبینند. شما نمیتوانید فیلمها را دوست داشته باشید، بی آنکه عملکرد بازیگران دوست داشته باشید؛ توانایی آنها را در بازتاب دادن آنچه زندگی روزمره ما را میسازند، ترسها، ناامنیها و شادیای که از عاشق شدن در خود حس میکنیم و معجزه تلاش برای حفظ آن، لذت یافتن زیبایی در روزمرگی. این ده بازیگر از نگاه نویسنده مجله تایم در سال ۲۰۲۳ این کار را به بهترین نحو انجام دادند؛ این بهترین بازیگران جهان ۲۰۲۳ که در بعضی از بهترین و مهمترین فیلمهای امسال ایفای نقش کردهاند، این درک را داشتهاند که هیچ جایگزینی برای انسان نیست.
۱۰. کوجی یاکوشو در «روزهای عالی» (Perfect Days)
چند سالی هست که دیگر تلاش میشود عدالت میان قومیت و نژاد بازیگران انتخابشده برای فیلمها رعایت شود. این را پروتکلهای جدید هالیوود دیکته میکند که اتفاق مبارکی است، هرچند شاید زورکی و تحمیلشده و در مواردی بیمورد به نظر برسد. اما باید به فال نیک گرفت که دیگر کل گروه بازیگران یک فیلم سفیدپوست نیستند (هرچند که همچنان غالباند و سهم نژادهای دیگر همچنان کمتر است)، یا فیلمهای بیشتری درباره رنگینپوستان (بخوانید نژادهای دیگر) ساخته میشود، یا جوایز سینمایی تنها به سفیدپوستان تعلق نمیگیرد. تأثیر این سیاستها را حتی میتوان در همین فهرست که بهترین بازیگران ۲۰۲۳ را شامل میشود، آشکار است.
امروز دیگر فیلمها و بازیگران آسیایی هم دیده میشوند؛ چه بسا جوایز مهم را هم دریافت کنند. پیش از زمانه اینترنت، سینماهای هنری مخاطبان سینما را با جهان آشنا میکرد. سینماروهای امریکایی از این طریق میتوانستند بازیگری مثل کوجی یاکوشو را که در کشور خودش ژاپن با فیلمهایی مثل «تامپوپو یا بیا برقصیم» (Tampopo or Shall We Dance?) معروف بود، بشناسند. برای سینماروهای قدیمی، بازی یاکوشو در «روزهای عالی» فیلم بینظیر ویم وندرس یک جور بازگشت به خانه است. شخصیت او هیرایاما بسته به نگاه شما، یا کاملاً از جهان فاصله گرفته یا کاملاً آن را در آغوش گرفته است.
او یک مستخدم اهل توکیو است که کارش تمیز کردن توالتهای عمومی است؛ او با اتومبیل خودش در حالی که موزیک گوش میدهد، از این کار به آن کار میرود. همراهان روزانه او پتی اسمیت، لو رید، د کینکس، نینا سیمون، هنرمندانی هستند که نشان میدهد او عاشق موسیقی یک دوره خاص است و هم گذشته را به حال پیوند میدهد. بازی یاکوشو معجزه رهایی است؛ او به نظارت هر آنچه در اطرافش هست، مینشیند- اشکالی که نور روی موجهای یک رودخانه میسازند، برگ درختانی که هر روز میبیند- انگار که دارد با هر نفسش جهان را میبلعد، به طور ناخودآگاه، ما را هم دعوت به همین کار میکند.
۹. ویرژینی افیرا در «خاطرات پاریس» (Revoir Paris) و «فرزند دیگران» (Other People’s Children)
بازیگران اروپایی البته نسبت به بازیگران دیگر نقاط دنیا بیشتر در امریکا و از طریق هالیوود، در جهان شناخته شدهاند. اما در سالهای اخیر به آنها هم توجه بیشتری نسبت به گذشته میشود. مثلاً فیلمهای بیشتری با حضور این بازیگران در امریکا اکران میشود. ویرژینی افیرا بازیگر فرانسوی بلژیکی در دو فیلم فرانسوی که سال ۲۰۲۳ در ایالات متحده اکران شد، «خاطرات پاریس» ساخته ربکا زلوتوفسکی و «فرزند دیگران» به کارگردانی آلیس وینکور، درخشید. در فیلم اول او نقش زنی میانسال مجرد و بی اولاد را بازی میکند که خوشبختی را در رابطهای عاشقانه که پایدار و ماندگار به نظر میرسد، پیدا میکند، اما نکته عجیب این زندگی جدید، وابستگی او به دختر کوچک دوستپسر تازهاش است.
در «خاطرات پاریس»، او زنی است که از حملهای تروریستی در کافهای در پاریس جان سالم به در برده است، اما تقریباً هیچ چیز از آن به یاد نمیآورد؛ و تنها راه بازگشت دوبارهاش به زندگی این است که کسانی را که زندگی آنها هم تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته است، پیدا کند. هر دو این شخصیتها زنانی هستند که با تغییر و تحول جدی مواجهند و در حالی که هر دو به نوعی به صلح میرسند، هیچیک در نهایت به شهود و اشراق ناگهانی که مشکلشان را حل کند، نمیرسند. افیرا شاید همچون فرشتههای بوتیچلی (نقاش ایتالیایی) درخشان باشد، اما این یکرنگی و صداقت اوست که آدم را به خودش جذب میکند. در هر دو نقش، او زنی است که در زندگیاش سنجیده و بااحتیاط قدم برمیدارد؛ چرا که برنامه داشتن مطمئنترین ضمانت برای انحراف از مسیر است.
۸. جان ماگارو در «زندگیهای گذشته» (Past Lives)، بهترین بازیگران ۲۰۲۳
در راستای توجه به فیلمها و بازیگران آسیایی، فیلم «زندگیهای گذشته» که البته در امریکا ساخته شده اما بازیگرانش کرهای هستند، در سال ۲۰۲۳ بسیار مورد توجه قرار گرفت و همانطور که میبینیم دو بازیگرش سر از فهرست بهترین بازیگران ۲۰۲۳ به انتخاب مجله تایم هم راه پیدا کردهاند. میتوان گفت که هیچ بازیگری بهتر از جان ماگارو نمیتوانست نقش مردی را که در رابطهای عاشقانه در حاشیه قرار میگیرد، بازی کند؛ مردی که منتظر است ببیند یارش بالاخره متوجه میشود که او مرد زندگیاش است. ماگارو بهترین گزینه برای این نقش بود. هر آنچه ماگارو میکند، دور از خودنمایی و مبالغه است، کمی عقبتر از ریتم، انگار که نمیتواند رنج شرمساری ناشی از زیادی عیان بودن را تحمل کند. اما انتخاب او در «زندگیهای گذشته» سلین سانگ برای نقش آرتور، همسر نورا، گرتا لی، زنی که با محبوب دوران بچگیاش در کره دوباره ارتباط برقرار میکند، فراتر از درست است.
عشق آرتور به نورا گاهی به حقارت و غرولند بچگانه تبدیل میشود و قابل درک است که چنین شود. اما او بیشتر مردی است که وفادار میماند، سعی میکند که درک کند، سعی میکند سر راه کسی قرار نگیرد اما در عین حال، سخت امیدوار است که عزیزترین کسش را از دست ندهد. جایی در فیلم، آرتور سعی میکند توضیح دهد که چرا زندگی با نورا را دوست دارد. از نگاه او، او جهان را به جای بزرگتری تبدیل میکند. او با صدای بلند میپرسد: «دارم فکر میکنم که آیا من هم همین کار را برای تو میکردم.» اما جواب را گدایی نمیکند. در عوض، او مردی سرگردان است، که شاید به طور موقت یا شاید هم نه، راهش را پیدا کند، فریاد نمیزند که کسی نجاتش دهد، فقط امیدوار است که فراموش نشود.
۷. لیلی گلداستون در «قاتلان ماه گل» (Killers of the Flower Moon)
به هر حال وقتی به آسیاییها توجه میشود، طبیعی است که به یک بومی امریکا (سرخپوست) هم توجه شود؛ مخصوصاً اگر فیلمی درباره این مردمان ظلمدیده، آن هم از کارگردانی مثل مارتین اسکورسیزی، ساخته شود. البته لیلی گلداستون شایسته این توجه هست. در اقتباس روایت تاریخی فوقالعاده دیوید گرن از قتل بومیان ثروتمند اوسیج به دست مردان سفیدپوست طماع در اوایل دهه ۱۹۲۰ میلادی در اوکلاهومای امریکا، مارتین اسکورسیزی تمرکز را از مردان سفیدپوست قانون که معمای این جنایات را حل کردند، برداشت و روی عاملان آن جنایات گذاشت؛ اما او این را هم میدانست که قلب تپنده فیلم مولی بورکهارت است، زن بومی اوسیج که خانواده متمولش هدف قاتلان است.
آنچه لیلی گلداستون در نقش مولی به «قاتلان ماه گل» میآورد، منحصربهفرد و شگفتآور است. حضور هوشیار و محتاط او تمام فیلم را تحت الشعاع خود قرار میدهد، و اینکه ببینیم چنین زنی، محتاطانه، عاشق مردی (ارنست بوکهارت با بازی لئوناردو دیکاپریو) میشود که در نهایت او را فریب میدهد، به معمای لایتناهی جذابیت عاشقانه مربوط است. در نگاه او به این مرد، اعتماد عمیقی است؛ تماشای از بین رفتن این اعتماد مثل تماشای کسوفی است که زمین را سرد میکند. این زنی است که هم حلقه مردان اطرافش به او خیانت میکنند و فراتر از آن، کشوری که در اصل بیش از هر کسی به او تعلق دارد. در بازی گلداستون، او همچون کسی است که آدم دیده، با او راه رفته، حرف زده، یک همسایه نه، شبح یک استعاره، کسی که تراژدی زندگیاش طنینانداز میشود.
۶. فرانتس روگوفسکی در «گذرگاهها» (Passages)
چه میشود که گاهی آدمهای بد از نگاه ما به شکل شگفتانگیزی جذاب هم میشوند؟ در «گذرگاهها» درام مثلث عاشقانه نیمه خندهدار نیمه غمانگیز آیرا ساکس، فرانتس روگوفسکی نقش توماس، یک فیلمساز خودشیفته را بازی میکند که برای شریک زندگیاش (بن ویشا) که آشکارا فهمیدهتر است، بیشتر مصیبت است. او تمام رفتارها و شلوغکاریهای توماس را تحمل میکند، تا جایی که او وارد رابطهای با زنی جوان (ادل اگزارکوپولوس) میشود، که برای توماس یک ماجراجویی تجربی هیجانانگیز است اما در نهایت، به همه آسیب میرساند. روگوفسکی در این نقش روی مرز متزلزلی راه میرود؛ خودخواهی او ظلم است و نابخشودنی. اما این بازیگر آلمانی به ما اجازه میدهد نیاز عریان پشت تمام این کارها ببینیم، چنان خالص و بیپرده که قضاوت کردن او را برایمان ناممکن میکند. ما دوست داریم که او را دوست داشته باشیم، اما با فاصله، که یعنی او کارش را به بهترین نحو انجام داده است.
۵. کیلی اسپینی در «پریسیلا» (Priscilla)، بهترین بازیگران ۲۰۲۳
پریسیلا پریسلی وقتی الویس پریسلی بیست و چهار ساله را دید، چهارده ساله بود. او به سرعت و به شدت عاشق الویس شد، چون که چرا نباید بشود؟ اصلاً کسی هست که عاشق الویس نشود؟ کیلی اسپینی در «پریسیلا» سوفیا کاپولا که بر اساس کتاب خاطرات چاپ سال ۱۹۸۵ او ساخته شده است، نقش زنی را بازی میکند که همسر یک سلطان میشود و قدم به رابطهای میگذارد که بعدها برایش تبدیل به زندان میشود. الویس (که اینجا نقشش را جیکوب الوردی بازی میکند) میخواست او را دوست داشته باشد، اما در عوض کنترل کرد؛ مهربانی و حساسیت پریسیلا بود که الویس را به خود جذب کرد، اما انگار او فکر میکرد میتواند گنجش را تا ابد در غل و زنجیر نگه دارد.
اسپینی نقش پریسیلای جوان را بازی میکند که به شکلی غیرطبیعی درک بالغانه دارد؛ او پیش از ازدواج با الویس نمیتوانست بداند که دارد قدم به چه دنیایی میگذارد، اما حتی با وجود سادگی و بیتجربگی هرگز مطیع و هالو نبود. ما در این فیلم او را که بزرگ و عاقلتر و مستقلتر میشود، میبینیم و با او در این رؤیای عجیب همراه میشویم. اسپینی سویه تاریک این رؤیا را نشانمان میدهد، بی آنکه افسون و جذبهاش را انکار کند. جوانها همیشه آنچه را به نفعشان هست، نمیخواهند، که خب این بخشی از جوانی است. اسپینی پشت آن نقاب فرینده موی پوشداده و خط چشم کلفت، آن واقعیت تلخ و شیرین زندگی را به ما نشان میدهد.
۴. بردلی کوپر در «مایسترو» (Maestro)
میگویند بردلی کوپر در «مایسترو» درباره زندگی حرفهای لئونارد برنستاین، موسیقیدان برجسته امریکایی آنقدر که باید و سزاوار است نگفته است، درباره موفقیتهای او هم به عنوان آهنگساز و هم رهبر ارکستر مهم، و مردی که عاشق آموختن لذتهای موسیقی کلاسیک به جوانان (و بزرگسالان) بود. اما فیلمی کوپر ساخته و در آن نقش اصلی را بازی کرده که بیشتر روی ازدواج پیچیده و گاهی توفانی او با فلیسیا مونتهآلگره بازیگر (با بازی کری مولیگان) تمرکز دارد، به جرئت میتوان گفت که جسورانهتر و پرکششتری از هر فیلم زندگینامه استانداردی است، و بازی کوپر فوقالعاده است؛ بازیای که شاید اسکار بهترین بازیگر مرد ۲۰۲۳ را برای او به ارمغان بیاورد. بحثهای اولیهای که بر سر بینی مصنوعی که کوپر برای گریم این نقش انتخاب کرد- بحثی که باعث شده بود عدهای مدتها پیش از اکران فیلم نسبت به آن موضع داشته باشند- نکته مهمی را تحت الشعاع خود قرار داد.
کوپر با انتخاب این گریم نمیخواست توجهها را به خودش جلب کند؛ بیشتر با این کار میخواست در نقش حل شود که خودش فراموش شود تا برنستاین بینظیر، خودشیفته و سرزنده بیرون بزند. نکته غافلگیرکننده درباره بازی کوپر این است که او به جای خودنمایی، در نقش گم میشود. نگاهش به فلیسیا که با گرایش جنسی برنستاین به سادگی کنار نمیآید، این حقیقت را برملا میکند که واقعاً هیچیک از ما نمیدانیم چطور «به سادگی» کسی را دوست بدریم. گاهی بیماری عشق او ساده است؛ گاهی او را میبینیم که از آنچه به نظرش مانع و محدودیتی بر سر آزادیاش است، برآشفته میشود. این یک بازی خویشتنداری و فروتنی است، در خدمت چهرهای حقیقی که متوقف نمیشود.
۳. گرتا لی در «زندگیهای گذشته» (Past Lives)
یکی از بهترین بازیگران کرهای ۲۰۲۳ بدون شک گرتا لی در فیلم تحسینشده «زندگیهای گذشته» بوده است. در این عاشقانه داغ سلین سانگ، نورا که گرتا لی نقشش را بازی میکند، نمایشنامهنویسی متولد کره است که در بچگی همراه خانوادهاش به تورنتو مهاجرت کردند و او حالا در نیویورک زندگی میکند. او با پسر محبوب دوران کودکی و همینطور فرهنگی که ترکش کرد، دوباره ارتباط برقرار میکند. همسرش که او هم نمایشنامهنویس است، در این اتفاق کنار نورا میایستد تا او احساساتش را نسبت به دوست قدیمیاش درست بشناسد. «زندگیهای گذشته» میخواهد بگوید ما همیشه نمیتوانیم مطمئن باشیم که دقیقاً از زندگی چه میخواهیم، حتی وقتی فکر میکنیم که همهچیز را میدانیم.
لی وضعیت تغییر غافلگیرکننده و ناگهانی نورا را به زیبایی بازی کرده است؛ او زنی است که از آنچه فکر میکرد با رضایت و خوشحالی کنار گذاشته است، از جمله تاحدودی هویت کرهایاش، شوکه شده و سردرگم است. اما این قصه جهانشمول هم هست. فرصتهای زندگی وسیعاند و در آغوش گرفتن آنها بخشی از چیزی است که ما را به پیش میبرد. لی این احساسات را به سطح میآورد؛ صورت او یک دنیا شگفتی و سردرگمی است، گاهی هر دو به طور همزمان. تغییراتی که ما فکر میکنیم نمیتوانیم دوامشان بیاوریم، اغلب همانهایی است که بیشتر از همه به ما احساس زنده بودن میدهند.
۲. کیلیان مورفی در «اوپنهایمر» (Oppenheimer)، بهترین بازیگران ۲۰۲۳
هنوز زود است بگوییم که بهترین بازیگر اسکار ۲۰۲۳ کیلیان مورفی خواهد بود. اما گمانهزنیها نشان میدهد که او و بردلی کوپر شانس بالایی دارند که بهترین بازیگر مرد اسکار ۲۰۲۳ شوند. آنچه کیلیان مورفی در «اوپنهایمر» کریستوفر نولان میکند، یادآور آن است که فوت و فن بازیگری برای پرده بزرگ، پردهای بسیار بزرگ، به زیبایی و ظرافت بال پروانه است. نولان میداند که نمیتواند قصه مردی را که او را پدر بمب اتمی مینامند، بدون گنجاندن آن میان چند قصه به یک اندازه مهم دیگر روایت کند؛ مثل قصه اینکه چطور دولت ایالات متحده وقتی دیگر نیازی به اوپنهایمر ندارد، وفاداری او را زیر سؤال میبرد، یا قصه اضطراب اخلاقی شخصی خودش به خاطر وحشتی که او باعث شده است سراسر جهان را فرا بگیرد. جی. رابرت اوپنهایمز شخصیت مهمی است، اما بازی مورفی که ما را به او نزدیکتر میکند، نتیجه یک نزدیکی شگفتآور است.
مورفی موفق شده است خجالت و اضطراب اوپنهایمر به عنوان دانشجویی جوان در کمبریج را که دلتنگ امریکاست، همینطور کاریزمای متکبرانه او به عنوان مرد جذاب و خوشفکر برکلی در جوانی و بعدها عذاب وجدان او به خاطر نقشش در ساخت سلاحی که میتوانست و هنوز میتواند پایان جهان را رقم بزند، به خوبی درک کند و به نمایش بگذارد. پوست مورفی یک حالت کاغذگونه و شفاف دارد؛ در این فیلم انگار که او دارد همهچیز را در برابر آشکار میکند و بهمان اجازه میدهد مردی را ببینیم که با اینکه باهوشتر از ماست، در عین حال، انسان است و مثل ما همان شبکه رگ و خون و اعصاب را دارد. عمق یک نقش بزرگ را برای پرده بزرگ اینطوری بازی میکنند؛ با گشودن پورتالی بین مخاطب و آن تصویر، آن پرتو نور که فاصله بین یک غول و انسان عادی را از میان برمیدارد.
۱. کری مولیگان در «مایسترو» (Maestro)
کری مولیگان هم یکی از بهترین بازیگران زن هالیوود ۲۰۲۳ بوده است. او در «مایسترو» بردلی کوپر نقش همسر بازیگر او را بازی میکند؛ در فیلمی که در واقع زندگینامه نیست، بیشتر پرترهای از یک ازدواج است؛ ازدواجی که در زمانه خودش رادیکال به حساب میآمد و شاید هنوز هم بیاید. در ابتدای فیلم، برنستاین، بازیگر کوستاریکایی شیلیایی، فلیسیا مونتهآلگره جوان و سرزنده را که کری مولیگان نقشش را بازی میکند، ملاقات میکند، و شما میتوانید جرقه سریع عشق را بینشان ببینید که درجا و انکارناپذیر است. فلیسیا از احوالات و گرایش جنسی دوگانه لئونارد باخبر است، با این حال او را دوست دارد.
این دو تصمیم میگیرند شانسشان را در ازدواج و تشکیل خانواده امتحان کنند، با اینکه لئونارد نمیتواند جلو سرگردانیهایش را بگیرد. بازی مولیگان هم باشکوه است هم لخت و عریانشده، و مثل نور سیگاری روشن در تاریکی، درخشان. فلیسیایی که او بازی کرده است، ظرفیت بالایی شعف و شادمانی دارد اما محدودیتهایش را هم میشناسد. اگر فیلم را ببینید صحنه روز شکرگزاری را، همانجا که فلیسیا بیرحمانه (و احتمالاً به درستی) ایرادات همسرش را با تکگویی میزند توی صورتش، هرگز فراموش نمیکنید. او با رفتار باوقار و بی عیب و نقصش انگار که مظهر ادب و نزاکت است، تا جایی که متوجه میشوید قرار است فیلم را به آتش بکشد.
منبع: Time