ژولیت بینوش؛ فراتر از کلیشهها (پرترهی یک بازیگر)
فیلمهای فرانسوی همیشه ما را وا داشتهاند که فراتر از حد و مرزها، به جهان نگاه کنیم. بازیگران فرانسوی به ویژه زنها این میان نقش بسیار مهمی را در این تغییر دیدگاه ایفا میکنند. یکی از چندین بازیگر ویژهی فرانسوی، ژولیت بینوش است که نه تنها این افسانهی ابدی را که فیلمهای فرانسوی فقط دربارهی عشق، شکلات و غذاهای عجیب و غریب هستند، در ذهن ما در هم شکسته است، بلکه هربار روی پردهی سینما ظاهر شده، ما را به هزار و یک شکل عاشق اروپا و آداب و رسومش کرده است. اما بینوش فقط به بازتاب چهرهای زیبا از فرانسه و اروپا محدود نمیشود، او سالهاست نه تنها جایگاه خودش را به عنوان بازیگر در سینمای هالیوود تثبیت کرده، بلکه با آن میمیک خاص صورت و حرکات ظریفش، بسیاری از کارگردانهای برتر ملیتهای دیگر از جمله ایران، بریتانیا، تایوان و … را هم به خود جذب کرده است. این اتفاق در زندگی هنری بازیگران به ندرت رخ میدهد و نشان از تواناییهای چندجانبهی این بازیگر دارد.
این بازیگر، هنرمند و رقصنده که حرفهاش را با حضور در فیلمهای غیرانگلیسیزبان فیلمسازان بزرگی همچون ژان لوک گدار، «درود بر مریم» (Hail Mary) و ژاک دوایون، «زندگی خانوادگی» (Family Life)، هر دو از محصولات ۱۹۸۵ آغاز کرد، اولین حضور بینالمللی خود را در فیلم انگلیسیزبان «سبکی تحملناپذیر هستی» داشت. این اولین بازیگر اروپایی برندهی «تاج سهگانهی بازیگری» (برندهی سه جایزهی اسکار، تونی و امی) در سی و پنج سال حضور درخشانش در سینما، روی بسیاری از کلیشهها پا گذاشته، منبع الهام و شگفتی مخاطبان بوده و با نقشآفرینیهای خیرهکنندهاش ما را به گریه یا خنده وا داشته است. بینوش که یکی از بازیگران برتر فرانسوی و به طور قطع، یکی از بهترین بازیگران اروپایی (و البته کمی قدرنادیده) سینماست، تا کنون در سینمای انگلیسی و فرانسویزبان ثابت کرده است که حضورش در موفقیت فیلمهای جریان اصلی و مستقل هنری تأثیر بسیار زیادی دارد.
بینوش در بیشتر فیلمهایش که عموماً نقش هنرمند، نقاش، مجسمهساز و … را در آنها ایفا کرده است، احساسات پنهانی انسانی همچون نیاز، میل شدید به گذر از مرزهای تحمیلی از سوی دیگران را، چنان صادقانه و جسورانه، عریان به نمایش میکشد که بهراحتی در مخاطب حس همذاتپنداری ایجاد میکند. به قول کریستن استورات، همبازی او در «ابرهای سیلس ماریا»، بینوش در چشمان مخاطب زل میزند و حقیقت را میگوید. اگر این صداقت و جسارت را در اوایل مسیر حرفهای او در قصههای داغ عاشقانه دیدهایم، در گذر زمان، تو گویی نقشهایش هم با خودش پا به سن گذاشتهاند و از تمرکز بر صرف ویژگیهای بیرونی زنانه، به کاوش عمیق درونی رسیدهاند؛ چنانچه در فیلمهایی همچون «ابرهای سیلس ماریا»، «انتظار» و «حیات والا» (High Life)، که در آن نقش مکمل دارد، دیدهایم.
او در کل کارنامهی هنریاش، نقشهایی را انتخاب کرده است که به لحاظ احساسی دو سر طیف را تجربه میکنند؛ وقار و عصیان، نشاط و فلاکت، خودآگاهی و آزادی. از درامهای احساساتی گریهآور، تراژدیهای دلخراش یا قصههایی که جزئیات زندگی روزمرهی اروپایی را با پسزمینهی جنبش اصلاحات اجتماعی به تصویر میکشد، بینوش به تدریج نقشهایی را با محوریت موضوعاتی همچون از دست رفتن هویت، عدم باروری، از دست رفتن جذابیت و … ایفا میکند. حالا از میان نزدیک به هفتاد حضور ژولیت بینوش در بعضی از برترین آثار سینمایی جهان، نگاهی به دوازده نقشآفرینی ماندگار او میاندازیم.
۱. بگذار آفتاب بیاید تو (Un beau Soleil intérieur)
- محصول ۲۰۱۷، فرانسه
- کارگردان: کلر دنیس
- دیگر بازیگران: زاویه بووا، ژراژ دپاردیو، نیکولا دوووشل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷ %
درام عاشقانهی فرانسویزبان «بگذارید آفتاب بیاید تو» (با عنوان انگلیسی Let the Sunshine In) که اقتباسی است از «سخن عاشق» (A Lover’s Discourse: Fragments) رولان بارت، فیلسوف و نظریهپردازی فرانسوی، یکی از نقاط عطف بازیگری بینوش در یک دههی اخیر به شمار میآید. او در این فیلم نقش هنرمندی چهل ساله به نام ایزابل را بازی میکند که به تازگی متارکه کرده و در زنجیرهای معیوب از روابط عاشقانهی نامطلوب، در جهانی که احساسات زنانه اسبابِ بازی جهان مردانه است، با تعهدی تقریباً مذهبی همچنان امیدوار به امکان وقوع عشقی ابدی، بیپروا به استقبال تجربههای تازه میرود. ترکیبی از آسیبپذیری و قدرتی که او در نمایش این شخصیت به کار میگیرد، این سؤال را در ذهن مخاطب به وجود میآورد که مگر میشود فردی چنین آسیبدیده، تا این اندازه پذیرای تجربهی تازهای هر چند دردناک باشد؟
او نومیدانه در پی عشق است، اما تنها به این محدود نیست، عمیقاً با زنانگی خودش در ارتباط است. گویا هر بار شکست را تجربه میکند، میل و تعهدش به ورود به تجربهای تازه بیشتر میشود. او خودش و آنچه حالش را خوب میکند، میشناسد. همین حس آرامش و ناراحتی توأمان که تناقض ایجاد میکند، گواهی است بر دامنهی وسیع تواناییهای بینوش در مقام یک بازیگر. کلر دنیس، کارگردان فیلم (که در «حیات والا» هم با هم کار کردهاند) دربارهی بینوش میگوید: «او مثل سنگ محکم است. اعتماد من به او، از جنس رفاقت، استحکام و قدرت است. کل فیلم میتواند به او تکیه کند. به همین خاطر میتوان نقشهای سخت و ریسکی را به او سپرد. اگر قوی نباشی، خطر نمیکنی. بینوش آسیبپذیر است، چون شجاعت دارد.»
۲. ابرهای سیلس ماریا (Clouds of Sils Maria)
- محصول ۲۰۱۴، فرانسه، آلمان، سوئیس
- کارگردان: اولیویه آسایاس
- دیگر بازیگران: کریستن استوارت، کلوئی گریس مورتز، لارس ایدینجر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ %
بینوش در یکی دیگر از حضورهای جسورانهاش بر پردهی سینما در «ابرهای سیلس ماریا» که تا حدی از زندگی خودش الهام گرفته است، نقش بازیگری سلبریتی به نام ماریا را بازی میکند که همزمان با طلاق از همسرش، با دستیارش (کریستن استوارت)، برای بزرگداشت کارگردان تئاتری که دوست قدیمی اوست و اولین حضور بر صحنه را در جوانی با او تجربه کرده است، در راه سوئیس است. در مسیر، خبر میرسد که دوستش از دنیا رفته است و او با وجود این، بر خلاف میلش، در مراسم حضور پیدا میکند. اینجا ما باز هم با یک بینوش باورپذیر مواجهیم، اما اینبار در نقش یک بازیگر، بازیگری که هم ایگومحور است و در عین مهارت در ایفای نقش بازیگری، از آنچه در پشت پرده میگذرد، خسته است. او بیست سال پیش با ایفای نقش دختری جذاب و جوان به نام سیگرید در نمایش دوست به تازگی از دنیا رفتهاش به سرعت به شهرت رسید و حالا در میانسالی به او پیشنهاد میشود که نه نقش سیگرید، که نقش رئیسش، هلنا، که سیگرید او را به خودکشی وا میدارد، بازی کند.
حتی به عنوان مخاطب هم نمیتوانی راحت بپذیری ژولیت بینوشِ همچنان زیبا و جذاب، بهعلاوهی پختگی حاصل از میانسالی، را در نقش زنی که به تحریک دختری جاهطلب دست به خودویرانگری میزند، ببینی. مخصوصاً بعد از مواجهه با دختر جوان پرحاشیهای (کلوئی گریس مورتز) که قرار است در نسخهی تازهی نمایش، نقش سیگرید را بازی کند. این چالشی است که به آسانی میتوان باور کرد بر سر راه خود بینوش، و نه فقط ماریای فیلم، قرار گرفته است. بازتاب گذشته و حال و اینکه زندگی چطور همچون دایره است، معمای درام روانشناختی «ابرهای سیلس ماریا» است. پیشنهاد نقش هلنا به ماریا او را محکوم به مواجهه با ضعفهای شخصیتی و حسادتهای حرفهای میکند؛ تنشی که در رابطه با دستیارش هم دارد، این معما را برایش پیچیدهتر میکند. او برای پذیرفتن این نقش چارهای جز در هم شکستن ایگویش ندارد و رفتن دستیارش، این کار را برای او راحتتر میکند.
۳. پرواز بادکنک قرمز (Le voyage du ballon rouge)
- محصول ۲۰۰۷، فرانسه، تایوان
- کارگردان: هو شیائو-شین
- دیگر بازیگران: سیمون ایتِنو، ایپولیت ژیراردو، فنگ سانگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲ %
فیلمی دربارهی الگووارههای فرهنگی (با عنوان انگلیسی Flight of the Red Balloon) که قصهی خانوادهای فرانسوی را از نگاه دانشجویی چینی روایت میکند. بینوش نقش سوزان، عروسکگردانی را بازی میکند که با پسرش سیمون (سیمون ایتِنو) در آپارتمانی در پاریس زندگی میکنند. سوزان که مشغول تهیهی یک نمایش عروسکی چینی بر اساس یک متن باستانی چینی است، دانشجویی چینی در رشتهی فیلمسازی به نام سانگ (فنگ سانگ) را استخدام میکند تا پرستار بچهاش باشد. سانگ که در حال کار روی پروژهی دانشگاهی، فیلمی کوتاه در ادای احترام به «بالن قرمز» (The Red Balloon)، فیلم ۱۹۵۶ معروف آلبر لاموریس، کارگردان فرانسوی است، رابطهی خوبی را با این مادر و پسر برقرار میکند. تمام فیلم دربارهی بادبادک قرمزی است که سانگ و سیمون را در ماجراجوییهایشان دنبال میکند.
۴. انتظار (L’attesa)
- محصول ۲۰۱۵، ایتالیا، فرانسه
- کارگردان: پییِرو ماسینا
- دیگر بازیگران: لو دو لاژ، جورجو کولانجلی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۱ %
درام «انتظار» (با عنوان انگلیسی The Wait) ساختهی دستیار کارگردان پائولو سورنتینو در «زیبایی بزرگ» (The Great Beauty) ، اقتباسی است آزاد از دو اثر لوئیجی پیراندلو، رماننویس ایتالیایی برندهی نوبل، که در سیسیلی حول مادری به نام آنا (بینوش) میگذرد که به ناگاه پسرش را از دست میدهد و برایش سخت است این خبر را به نامزد پسر (لو دو لاژ) که برای تعطیلات عید پاک به دیدن آنها آمده است، بدهد. ما در این فیلم، که به لحاظ تحول شخصیت و فیلمبرداری هم فوقالعاده است، شاهد یکی از بهترین نقشآفرینیهای بینوش هستیم. مایک لسال از روزنامهی سانفرانسیسکو کرونیکل (San Francisco Chronicle) دربارهی بازی بینوش میگوید: «اگر میخواهید نمایشی دقیق از پیچیدگیهای روح انسان را ببینید، به تماشای خانم بینوش در این فیلم بنشینید.»
۵. شکلات (Chocolat)
- محصول ۲۰۰۰، بریتانیا، ایالات متحده
- کارگردان: لاسه هالستروم
- دیگر بازیگران: جانی دپ، لنا اولین، آلفرد مولینا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۲ %
فیلمی که نامزد اسکار بهترین فیلم شد و برای بینوش نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را به همراه داشت، کمدی درام فرانسوی/ انگلیسیزبان بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی جوآن هریس (منتشرشده در ۱۹۹۹)، قصهی یک زن شکلاتپز مرموز را به همراه دختر کوچکش روایت میکند که در آغاز فصل روزه قدم به یک شهر خیالی فرانسوی میگذارند و قنادی خود را راه میاندازند.
چه چیزی بهتر از نقشی اگزاتیک برای بینوش در شهری مخوف میتواند باشد؟ زنی غریبه که با زبان شیرین شکلات با مردمان سختگیر یک روستا از عشق و دوستی میگوید. اگرچه محلیها در ابتدای ورود از این زن جذاب و خندهرو و رفتارهای آزادایخواهانهاش استقبال نمیکنند، اما میراث ارزشمندی که او از مادربزرگش با خود حمل میکند، چنان قدرتمند عمل میکند که موفق میشود در نهایت در مقابل سنتهای خشک و دست و پاگیر بایستد و دل مردمان روستا، حتی کشیش و مردان غریبه با عشق، را به دست بیاورد.
۶. پنهان (Caché)
- محصول ۲۰۰۵، فرانسه، اتریش، آلمان، ایتالیا
- کارگردان: میشائل هانکه
- دیگر بازیگران: دنیل اوتوی، آنی ژیراردو، موریس بنیشو، دنیل دووال، ناتالی ریچارد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ %
بینوش در یکی از تحسینشدهترین فیلمهای کارنامهی هنریاش، نقش آنا لورنت را بازی میکند که به همراه همسرش جورج (دنیل اوتوی) زندگی آرام و متمولی را از سر میگذرانند، اما با دریافت نوارهای ویدیویی از منبعی ناشناس بیرون خانهشان دچار آشفتگی میشوند. البته در ابتدا نوارها را جدی نمیگیرند، اما وجود جزئیات شخصی در آنها باعث نگرانیشان میشود. از آنجا که اطلاعاتی از منبع دریافت نوارها در دست ندارند و محتوا هم، با اینکه نشان میدهد کسی آنها را زیر نظر دارد، تهدیدکننده نیست، پلیس با آنها همکاری نمیکند. اما جورج از نشانههایی که در فیلمها وجود دارد که او را به خاطرات کودکیاش و مقاومت در برابر به فرزندخواندگی پذیرفتن یتیمی الجزیرهای به نام مجید (موریس بنیشو) ارجاع میدهد، سر از خانهی مجید درمیآورد و به او مشکوک است. مجید که والدینش را در کشتار ۱۹۶۱ پاریس از دست داده، بعد از مدتی اقامت در خانهی کودکی جورج به دلایلی به یتیمخانه سپرده میشود. در ادامهی اتفاقاتی که در قصه میافتد، جورج به همسرش اعتراف میکند که چرا خانوادهاش مجید را به یتیمخانه فرستادند و چرا در این ماجرا، بی آنکه بداند، مقصر است.
این تریلر روانشناختی فرانسویزبان (با عنوان انگلیسی Hidden) که عنوان یکی از بهترین فیلمهای دههی ۲۰۰۰ و صد فیلم برتر قرن بیست و یکم از نگاه بیبیسی را با خود به یدک میکشد، از فستیوال کن سه جایزه از جمله جایزهی بهترین کارگردانی را برده و نامزد و برندهی بیشمار جایزهی دیگر شده است. این فیلم که در اعتراض به انکار کشتار ۱۹۶۱ پاریس از سوی دولت فرانسه ساخته شده است، کنایهای است به مفاهیمی همچون عذاب وجدان جمعی و حافظهی جمعی و بیانیهای است خطاب به جنگ الجزایر و استعمار.
۷. کپی برابر اصل (Copie Conforme)
- محصول ۲۰۱۰، فرانسه، ایتالیا، بلژیک
- کارگردان: عباس کیارستمی
- دیگر بازیگران: ویلیام شیمل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ %
طبعاً مایهی خوشحالی است که بینوش جایزهی کن بهترین بازیگر زن را برای فیلمی برده است که کارگردانش یک ایرانی است و در عینحال، یکی از بهترین کارهای این بازیگر فرانسوی هم به شمار میآید. او در این فیلم نقش عتیقهفروشی به نام الی را بازی میکند که با نویسندهای به نام جیمز میلر (ویلیام شیمل) همراه میشود که مشخص نیست چه رابطهای با او دارد. بنابراین فیلم تا حد زیادی شخصی تلقی میشود. فیلم با جشن امضای کتاب میلر که همان عنوان فیلم را دارد، در توسکانیِ ایتالیا شروع میشود؛ نویسندهای که معتقد است از آنجا که همهچیز، حتی نقاشی معروف داوینچی، «لبخند مونالیزا»، کپی چیزی دیگر است، هیچ چیز «اصیل» نیست. الی که در این مراسم حضور دارد تا نویسنده کتابش را برایش امضا کند، به میلر ابراز توجه میکند و آنها با ماشین الی میروند تا شهر گشتی با هم بزنند و میلر کتابهایش را امضا کند.
با اینکه مکالمات این دو از جایی به بعد شبیه مکالمات زوجی ازدواجکرده است، اینکه چرا مشخص نیست که آیا این دو واقعاً زوج هستند یا نه، دقیقاً همان نکتهای است که مخاطب را به شگفتی وا میدارد. بینوش که در این فیلم نقشی زنی تنها و ناراضی از زندگی را بازی میکند، مهارت خود در بازی احساسی را به کار میگیرد و بعد به تحریکپذیری بیش از حد میرسد، تا ما را در تشخیص مرز بین واقعیت و بازیگری دچار سرگردانی کند.
۸. سبکی تحملناپذیر هستی (The Unbearable Lightness of Being)
- محصول ۱۹۸۸، ایالات متحده
- کارگردان: فیلیپ کافمن
- دیگر بازیگران: دنیل دی لوئیس، لنا اونیل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ %
درام انگلیسیزبان «سبکی تحملناپذیر هستی» که بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی میلان کوندرا (ما با نام «بار هستی» این رمان را میشناسیم) ساخته شده است، در دههی شصت میلادی در چکسلواکی حول شخصیت توماس، جراح مغز و اعصاب اغواگری میگذرد که بینوش نقش ترسا، معشوقه و بعد همسر زیبا و معصومش را بازی میکند. او که پیشخدمتی شهرستانی و کمرو است، بر خلاف توماس، به زندگی ابدی با یک جفت اعتقاد دارد. توماس یک معشوقهی سابق به نام سابرینا (لنا اونیل) هم دارد که در ابتدا با ازدواج این دو مخالف است، اما حملهی روسیه به چکسلواکی در پسزمینهی این روابط عاشقانهی چندگانه، اوضاع را به گونهای تغییر میدهد که همه را متحول میکند، و حتی توماس تقریباً غیرسیاسی را از رابطهی صرفاً مبتنی بر روابط جنسی به پیوندی عمیق احساسی با ترسا در بحبوحهی «بهار پراگ» میرساند. و این است «سبکی تحملناپذیر هستی»؛ نمایش زندگی هنری و روشنفکری چکسلواکی در بهار پراگ و تأثیر سرکوب کمونیستی از پس حملهی پیمان ورشو به چکسلواکی در ۱۹۶۸.
بینوش در این فیلم معصومیت را چنان موقرانه به تصویر میکشد که در مخاطب احساس مهر و نگرانی را یکجا به وجود میآورد. اما همچون بیشتر شخصیتهای آسیبپذیری که او بازی میکند، ترسا به هیچ وجه ترحمبرانگیز نیست. البته این تا حد زیادی مدیون زیبایی بینوش هم هست، که حتی وقتی گریه میکند یا عاجزانه از معشوقش میخواهد که ترکش نکند، باوقار و درخشان است. این قابلیت مدیون انعطافپذیری سریع او هم هست که زنهایی که بازی میکند، همچون آدمهای زندگی واقعی، تقلیلناپذیرند.
۹. کامی کلودل ۱۹۱۵ (Camille Claudel 1915)
- محصول ۲۰۱۳، فرانسه
- کارگردان: برونو دومون
- دیگر بازیگران: ژان لوک وینسنت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ %
بینوش در یکی از معدود بازیهای نقش اول از ۲۰۱۰ به این طرف، در این فیلم زندگینامهای فرانسویزبان، در نقش کامی کلودل، مجسمهساز فرانسوی در فرانسهی ۱۹۱۵ ظاهر شده است که به رغم سلامت عقل، خانوادهاش او را به زور در آسایشگاه بستری میکنند. کامی که شاگرد و معشوقهی آگوست رودن، مجسمهساز معروف فرانسوی بود، بعد از جدایی از او، تمام کارهایش از جمله مجسمههایش را از بین میبرد و ظاهراً دچار پارانویا (کژپنداری) میشود. او باقی عمرش را با برچسب دیوانه که هرگز نشده و نبوده است، میگذراند. نقشآفرینی بینوش در این فیلم حظ بصری است و تحول شخصیت را به خوبی اجرا کرده است. برونو دومون از حالت دخترانهی بینوش مثل یک جور سلاح در قصهای دربارهی زنی میانسال که درگیر و مجنون گذشتهاش است، استفاده میکند. تماشای این فیلم مثل ورق زدن کتابی تاریخی است.
۱۰. بیمار انگلیسی (The English Patient)
- محصول ۱۹۹۶، ایالات متحده، بریتانیا
- کارگردان: آنتونی مینگلا
- دیگر بازیگران: رالف فاینس، کریستین اسکات توماس، ناوین اندروز، ویلم دفو، کالین فرث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ %
درام حماسی جنگی عاشقانهی آنتونی مینگلا، بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی مایکل اونداتیه، شاعر و نویسندهی کانادایی سریلانکاییتبار، اولین و تنها اسکار بهترین بازیگر نقش البته مکمل را برای بینوش به همراه داشت. او در فیلمی که هم به مذاق مخاطبان خوش آمد و هم منتقدان، نقش هانا، پرستاری فرانسویتبار را در نبرد ایتالیا در جنگ جهانی دوم بازی میکند که در حال حاضر مسئول مراقبت از بیماری انگلیسی در صومعهای ایتالیایی است. قهرمان مشهور این قصه (رالف فاینس)، که گویا نقشهکشی عضو انجمن سلطنتی جغرافیاست، با لهجهی انگلیسی حرف میزند و چنان سوخته است که چهرهاش قابل تشخیص نیست. او قصهی زندگی و رابطهی عاشقانهی نافرجام پیش از جنگش با زنی به نام کاترین (کریستین اسکات توماس) را برای پرستارش تعریف میکند، اما تنها مخاطب است که با با فلشبکها از تمام قصه و هویت واقعی بیمار باخبر است، نه پرستار و مردی که تا آخر فیلم به او مشکوک است.
این فیلم انگلیسی/ آلمانی/ ایتالیایی/ عربی زبان بیش از دوازده نامزدی اسکار از جمله جایزهی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن و مرد را از آن خود کرد و از جمله ۵۵ فیلم بریتانیایی برتر قرن بیستم به شمار میرود. داستان عاشقانهی این فیلم گرچه تراژیک، محسورکننده است. فاینس و بینوش میدرخشند.
۱۱. عشاق روی پل (Les Amants du Pont-Neuf)
- محصول ۱۹۹۱، فرانسه
- کارگردان: لئوس کاراکس
- دیگر بازیگران: دونی لوان، کلاس میشل گروبر
- امیتاز راتن تومیتوز: ۸۵ %
این فیلم فرانسویزبان (با عنوان انگلیسی The Lovers on the Bridge) که در اطراف پل پون نوف، قدیمیترین پل پاریس میگذرد، قصهی عاشقانهی الکس (دونی لوان)، هنرمندی خیابانی و معتاد و الکلی بیخانمان، میشل، نقاشی را که به خاطر رابطهای ناکام و ابتلا به یک بیماری که دارد به تدریج بیناییاش را از او میگیرد، بیخانمان شده است، روایت میکند. فیلم زندگی خیابانی سخت آنها را به همراه هانس (کلاس میشل گروبر)، خانهبهدوشی پا به سن گذاشته، به تصویر میکشد. میشل با از دست دادن تدریجی بیناییاش به الکس وابستهتر میشود، و این در حالی است که خانوادهاش برای درمان بیماری او به دنبالش هستند. الکس که اعلامیههای خانوادهی میشل را در خیابان میبیند، از ترس اینکه او بعد از معالجه ترکش کند، این خبر را از میشل پنهان میکند. قصهای که به زیبایی به تصویر کشیده شده است، با پاریس قدیمی در پسزمینه، و بینوش جوان و زیبا قطعاً احساسات شما را به بازی خواهد گرفت.
۱۲. سه رنگ: آبی (Trois Couleurs: Bleu)
- محصول ۱۹۹۳
- کارگردان: کریشتوف کیشلوفسکی
- دیگر بازیگران: بنوآ رژان، هلن ونسان، امانوئل ریوا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ %
گل سرسبد فیلمهای بینوش که برایش جایزهی بهترین بازیگر سزار و ونیز و همینطور نامزدی گلدن گلوب را به همراه داشت، او را در نقش زنی نشان میدهد که همچون بسیاری از نقشهای او، قادر به پذیرش فاصلهی پرنشدنی بین دو ضمیر خودآگاه نیست و خودش را در شرایطی سخت قرار میدهد. ژولی فیلم «آبی» همسرِ آهنگساز و دخترش را در تصادفی از دست داده است و بعد از یک خودکشی نافرجام در بیمارستان، حالا که از بند پیوندهای خانوادگی رها شده است، به پاریس میآید و تلاش میکند خودش را از همهچیز و همهکس جدا و فارغ از تمام پیوندها، در تنهایی زندگی کند. اما بهزودی درمییابد که نمیتواند از خاطرات همسرش، که رازی را هم با خود به گور برده است، و ارتباطات انسانی فرار کند.
این درام فرانسویزبان برندهی جایزهی شیر طلایی، که اغلب از آن به عنوان یک کلاسیک کالت و یکی از بهترینهای کارهای کیشلوفسکی یاد میشود، قسمت اول سهگانه رنگهای این سینماگر لهستانی است که به مفاهیمی همچون آرمانهای آزادیخواهانهی انقلاب فرانسه، برابری و برادری میپردازد. البته به گفتهی کارگردان این سهگانه بیشتر بر آزادی احساسی تمرکز دارد.
منبع: thecinemaholic, throughtheclutter, nytimes