بهترین کتابهای جو دیسپنزا که باید بخوانید
جو دیسپنزا نویسندهی موفق، سخنرانی، پژوهشگر و جراح و عصبشناس آثاری دوبارهی قدرت ذهن موشته. کتابهای جو دیسپنزا به هزاران نفر در گوشه و کنار جهان کمک کرده تا با تکیه بر خودباوری و ایمان به شفا یا فتن مثل ققنوس از خاکستر مشکلات، مصیبتها و سختیها برخیزند و به زندگی ادامه دهند.
جو ۲۲ مارس سال ۱۹۶۲ در نیویورک به دنیا آمد. در خانوادهای از طبقهی متوسط رشد کرد و کودکی و نوجوانی نسبتا آرامی داشت. دانشآموز درسخوان و موفقی بود. تقریبا همیشه جزو سه نفر اول کلاس و مدرسهاس قرار داشت. بعد از پایان دوران دبیرستان به دانشگاه رفت و در رشتهی پزشکی تحصیل کرد. بعد از مدتها تلاش و ممارت شبانهروزی بالاخره توانست به عنوان عصبشناس و متخصص بیولوژی سلولی در بیمارستان رایینر شهر واشنگتن مشغول کار شود.
کمتر از دو سال بعد از فعالیت در بیمارستان، مطباش را سال ۱۹۸۸ در همان شهر افتتاح کرد. اما اتفاقی که زندگیای جو دیسپنزا را زیر و رو و او را به فرد دیگری تبدیل کرد، سال ۱۹۸۶ اتفاق افتاد. جو برای شرکت در مسابقه و رویدادی علمی به شهر پالم اسپرینگز در ایالت کالیفرنیا سفر کرده بود. چند روز آنجا بود و همراه با دوستانتش خوش گذراندند و اطلاعات زیادی از رویداد علمی به دست آورد. در مسیر بازگشت به خانه با اتومبیل شاسی بلندی تصادف کرد. برخورد به اندازهای شدید بود که به بیرون پرت شد و چندین مهرهی کمرش شکست. انتقال غیر اصولی به بیمارستان هم باعث تشدید آسیبها شد. پزشکان بعد از انجام دادن آزمایشها متعدد و بررسی تصویربرداریها به او خبر دادند باید تن به جراحی دشواری بدهد که احتمال موفقیتاش ۵۰ درصد است. جو بین دوراهی انجام دادن جراحی یا بازگشت به خانه و قرار گرفتن در موقعیتی دشوار گیر کرده بود. بعد از چند روز فکر و خیال کردن بالاخره به خانه برگشت و سعی کرد با استفاده از دانستهها و آموختههایش سلامتاش را بازپس گیرد. استفاده از دانستهها و آموختههایش سلامتاش را بازپس گیرد. اتفاقی باورنکردنی افتاد و دهن همهی پزشکان، جراحان که همکار جو بودند بازماند. او در کمتر از دوازده ماه توانست روی پاهایش بایستد و راه برود.
دکتر جو دیسپنزا با استفاده از مراقبه، مثبتاندیشی و ایمان داشتن به شفا پیدا کردن توانست بهبود باید. بعد از به دست آوردن بهبودی کامل جو تصمیم گرفت تجربهی از دست دادن ارزشمندترین داراییاش که سلامتی بود و دوباره به چنگ آوردناش را تعریف کند. به گوشهوکنار جهان سفر رسیدن به اهداف، تلاش و کوشش مداوم و مراقبه گفت.
دکتر دیسپنزا یادداشتهایی که در طول سفرها و سخنرانیها در کتابچهای نوشته بود را جمعآوری کرد و اولین کتاباش را نوشت که با استقبال گسترده روبرو شد و اثرش در فهرست پرفروشهای روزنامهی نیویورکتایمز قرار گرفت. کتابهای جو دیسپنزا یکی از سردمداران ادبیات روانشناسی موفقیت، انرژی درمانی و توسعهی فردی هزاران نفر را به مبارزه کردن برای رسیدن به اهداف، به دست آوردن سلامتی، ترک کردن مواد مخدر و الکل، شکست دادن افسردگی حاد و… ترغیب و تشویق کرده است.
بهترین کتابهای جو دیسپنزا و ترتیب خواندن آنها
۱- «ماورای طبیعی شدن»
جو دیسپنزا عصیبشناس قابلی است و به علم پزشکی، روانپزشکی، روانپزشکی، کارکرد عصبها و ارتباطشان با بخشهای گوناگون بدن مسلط است. او با تکیه بر دانستههای علمی و تجربیاتاش که در طول درمان به دست آورده تلاش کرده در کتاب ماورای طبیعی شدن نشان دهد چطور میتوان ماورای زندگی عادی زفت و همه چیز را تغییر داد.
جو دیسپنزا به انرژی درمانی باور دارد و در یکی از سخنرانیهایش گفته انسانها با استفاده از قدرت ذهن و باور میتوانند ژنهاشان را تغییر دهند در این اثر چهارده فصلی با کمک گرفتن از فیزیک کوانتم، بیولوژی مولکولی و اپیژنیک سعی کرده درهی عمیقی که میان تفکر علمی و تجربهی افراد قرار دارد را پر کند. نویسنده قدرت ذهن را از زوایای گوناگون تحلیل و بررسی و روشهای استفاده از آن برای رسیدن به اهداف و خواستهها را واکاوی کرده است.
دکتر دیسپنزا قصهی زندگی کسانی که با بهره گرفتن از باورشان توانستهاند به خواستههایشان برسند را روایت کرده. او از افرادی گفته که غرق در رنج و درد بودهاند و بعد از عمل کردن به توصیههای او و انجام دادن تمرینهای مراقبه و متمرکز شدن به درون شفا پیدا کرده و آرام شدهاند. او به مخاطبان میآموزد با انجام دادن تمرینهای خاص مراقبه و تمدد اعصاب مرکز انرژی بدنشان را پاکسازی کنند.
در بخشی از کتاب «ماورای طبیعی شدن» یکی از پرفروشترین کتابهای روانشناسی که با ترجمهی روزبه ملکزاده توسط نشر پردیس آبادیس منتشر شده، میخوانیم:
«اگر میخواهید ماوراءالطبیعه را در زندگی خودتان تجربه کنید، مثلاً بدنتان را بهبود بخشید، فرصتهای غیر قابل تصوری برای خود ایجاد کنید و تجربههای متعالی و عرفانی داشته باشید باید ابتدا مفهوم لحظهٔ اکنون را به طور کامل فرا گیرید: اکنونِ ابدی.»
۲- «کمال ذهن»
مهم نیست چند ساعت در روز کار میکنید. دنیا دیگر به اعمال فیزیکی پاداش نمیدهد. تنها راه رسیدن به نتایج بزرگ در زندگی تنظیم درست انرژی و مسلط شدن بر قدرت ذهن است.
جو دیسپنزا در کتابهای خود معتقد است رفتن به سراغ مشکلات زندگی با ذهن پرورش داده نشده مثل رفتن به جنگ با اسلحهی خالی است. از میان برداشتن مشکلات سخت نیست اگر یاد بگیریم از قدرت ذهن استفاده کنیم.
اینها جملاتی هستند که هر روز میلیونها نفر به زبان میآورند اما باز هم با افرادی که شایسته نیستند ارتباط برقرار میکنند، مشاغلی را انتخاب میکنند که برایشان ساخته شدهاند و گرفتار مسائل و معضلاتی مششوند که آنها را سردرگم، ناامید و درهمشکسته میکند. برای خلاص شدن از آنها چه باید کرد؟
امروزه علم اثبات کرده انسانها به احساساتشان وابسته میشوند و مغز به تداوم این نوع اعتیاد کمک میکند. حال اینکه دکتر دیسپنزا عصبشناس و نویسندهی معتبر در کتاب «کمال ذهن» نشان داده مغز به احساسات منفی وابسته و معتاد میشود. برای از بین بردن این وابستگی به تفکر و باور تازه نیاز است. آنها مغز، رفتار، واکنشهای عاطفی و الگوهای شکلگیری عادت را عوض میکنند.
نویسندهی کتاب معتقد است اکثر قریب به اتفاق مردم از نمیدانند بردهی زرخرید عواطفشان هستند. باید به آنها آموخت با تغییر نوع فکر کردن و یادگیری تغییر سیمکشی مغز به راحتی میتوان از شر ناامیدی و چرخهای معیوب خلاص شد و به شادی، رضایت، رشد و اهداف رسید. به بیان ساده این کتاب فاصلهای که بین معنویت و علم افتاده را از بین میبرد و مطالعهاش برای عامهی مردم و متخصصان، دانشمندان و پزشکان مفید است.
در بخشی از کتاب «کمال ذهن» که با ترجمهی روزبه ملکزاده و همین برین توسط نشر پردیس آباریس منتشر شده، میخوانیم:
«وقتی انسان در حالت پایداری از استرس باشد، انسجام مرکز قلبی اش از بین رفته و توانایی آفرینش او دچار اختلال می شود. مغز در پاسخ به ریتم آشفتۀ قلب از هم پاشیده و انسجامش را از دست می دهد و این عدم انسجام در دو شاخۀ سیستم عصبی خودمختار بازتاب می یابد.»
۳- «شکست عادتهای کهنه»
برخی از افراد شاد، سرخوش و شنگول هستند. گروهی غمگین، خمود، بیحوصله و در خود فرو رفتهاند. بعضی پر جنبوجوشاند و لحظهای آرام و قرار ندارند. در مقابل عدهای آرام و کم تحرکاند. گروهی از افراد خوشبین و امیدوارند، اما کسانی هستند که مثل یکی از شخصیتهای سریال ماجراهای گالیور ورد زبانشان این است: «من میدونم موفق نمیشویم» همهی تفاوتهایی که ذکر شد ناسی از ژنتیک است. ژنها نقش بسیار زیاد و تعیین کنندهای در زندگی انسان ایفا میکنند. اما دکتر جو دیسپنزا اعلام کرده علم جدیدی در حال ظهور است. که انسان با استفاده از آن میتواند واقعیتی که میخواهد را بسازد.
جو دیسپنزا در یکی دیگر از کتابهای موفق خود، «شکست عادتهای کهنه» با درهم آمیختن فیزیک کوانتم، عصبشناسی، شیمی مغز، زیستشناسی و زنتیک نشان میدهد هر یکی از افراد ابزارهای لازم برای تغییر در زندگیشان را در وجودشان دارند اما باید روش استفاده از آنها را بیاموزند.
نویسنده باور دارد اگر دنیای درونی، افکار و احساسات فرد دگرگون و عوض شدود جهان خارج به این زیر و رو شدن پاسخ خواهد داد و تغییرات مثبت به تدریج نمایان خواهد شد.
دکتر جو دیسپنزا ۳۵ سال است که با استفاده از گروهی حرفهای و کاربلد در آزمایشگاه شخصیاش بعد از تحقیقیات طولانیمدت پی برد انیشتن و نیکلا تسلا به نیرویی به نام متافیزیک اشاره کردهاند و در آن زمینه حرفها زدهاند. او ایمان دارد انسان چیزی جر انرژی نیست که مهمترین بخشاش متافیزیک است که در درون انسان نهفته و بالقوه است.
دیسپنزا فهمیده انرژی متافیزیک و امواج مغز سلامت، ثروت، عمر، سرزندگی، شادی و امید به زندگی را تعیین میکند. انسانها اگر بتوانند این امواج را کنترل کنند و در جهت مثبت به کار گیرند به شادی و رضایت و اهدافشان میرسند.
در بخشی از کتاب «شکست عادتهای کهنه» که با ترجمهی روزبه ملکزاده توسط نشر پردیس آباریس منتشر شده، میخوانیم:
«تمام تغییر از فکر شروع میشود: ما میتوانیم فوراً پیوندهای عصبی جدیدی ایجاد کنیم و مدارهایی بسازیم تا این افکار جدید را بازتاب دهند. هیچ چیز برای مغز، هیجانانگیزتر از یادگیری، یعنی جذب شناخت و تجربیات جدید نیست. مغز به این موضوعات علاقمند است. مغز تمام سیگنالهایی را که از حواس پنجگانه دریافت میکند، پردازش میکند.»
منبع: دیجیکالا مگ