۱۲ فیلم برتر ایرانی که به موضوع سینما میپردازند
در سینما خود موضوع سینما همیشه برای فیلمسازان دغدغه و جالب بوده است؛ اینکه به قلب آن بروند و از عشق به این پدیدهی شگفتانگیز بگویند یا به حاشیهها و دردسرهای تولید و پشتپردهاش بپردازند. شاید بتوان ادعا کرد که برای بازیگر مهیجترین تجربهی بازیگری این است که نقش خودش را روی پرده بازی کند. و برای مخاطب، تماشای فیلم در دل فیلمی دیگر، آن زمان که کسی کات میدهد و تو با این حقیقت مواجه میشوی که شاهد یک فیلم هستی، تجربهای وجودی را رقم میزند.
موضوع سینما در سینمای ایران به حدی کنجکاویبرانگیز بوده است که تنها فیلم بهجامانده از دوران صامت «حاجی آقا آکتور سینما» محصول ۱۳۱۲ به کارگردانی اوانس اوهانیانس است. فیلم دربارهی یک کارگردان سینماست (اوهانیاس) که تصمیم میگیرد مخفیانه از حاجی آقا (حبیبالله خان مراد)، شخص متمولی که با سینما مخالف است، فیلم بگیرد و در نهایت فیلم را برای حاجی آقا پخش میکند و اعتمادش را به سینما جلب میکند. این از جمله تلاشهای سینماگران اولیهی ایرانی برای تشویق پذیرش پدیدهای مدرن در جامعهای سنتی بوده است.
در سینمای بعد از انقلاب توجه سینماگران ایرانی به موضوع سینما در آثارشان، به طور ویژه آنها که با نگاهی مستند به سینما میپرداختند، چشمگیر بوده است. بیشتر این آثار در واکنشی شخصی به آنچه فیلمساز در روند فیلمسازی در سینمای ایران با آن مواجه شده، با نگاهی منتقدانه ساخته شده است. محسن مخملباف به عنوان مثال بعضی از بهترین کارهایش را، که از غیرمتعارفترین، پر سر و صداترین و پرفروشترین محصولات سینمای ایران نیز بودهاند، با تمرکز مستقیم بر موضوع سینما ساخته است. سایرین هر یک بنا به دغدغهی شخصی خود از زوایای متفاوت به این موضوع پرداختهاند؛ این میان نام بزرگان سینما پررنگتر از سایرین است. تعدادی از این فیلمها هم که متعلق به سینمای بدنه بودهاند، اغلب به پشت صحنه و عواقب شهرت ناشی از ستاره بودن در سینما پرداختهاند؛ از میان این آثار آنها که از نکات مثبتی برخوردار بودند در فهرست پیشرو قرار گرفتهاند. امسال در جشنوارهی فیلم فجر هم فیلمی به نام «شهرک» با بازی ساعد سهیلی حضور دارد که قصهی جوانی علاقهمند به بازیگری را روایت میکند که در تست یک فیلم سینمایی بزرگ قبول میشود. این از معدود دفعاتی است که فیلمی دربارهی ورود یک تازهوارد به سینما ساخته شده است.
۱. سینما سینماست
- نویسنده و کارگردان: ضیاء الدین دری
- بازیگران: رضا کیانیان، یاسمین ملک نصر، مریم مقدم، کوروش تهامی، محمدرضا شریفی نیا، بهناز جعفری
- محصول ۱۳۷۵
فضای حاکم بر سینما و پشت پردهی سینما همیشه یکی از دلایل بدبینی جامعهی ایرانی، به طور ویژه بخش محافظهکار و سنتی جامعه، به سینما بوده است. این پدیدهی مدرن و مناسباتش از گذشته تا به امروز به طور مداوم واکنشهای افراطی را برانگیخته است، چه در تقابل با جامعه چه دستهای که از اساس این هنر (به طور کلی هنر) و متعلقات آن را عامل انحراف اخلاقی میدانند.
«سینما سینماست» فیلم محصول ۱۳۷۵ ضیاء الدین دری در دفاع از سینما و ساحتش روی همین موضوع دست گذاشته است. فیلم داستان دختری به نام ماندانا (مریم مقدم) را روایت میکند که از سوی رضا کیانیان، که البته با نام خودش در فیلم ظاهر میشود اما در مقام کارگردان، برای بازی در فیلمش انتخاب میشود. از آنجا که کارگردان بعد از مدتها بازیگر مورد پسندش را پیدا کرده است، سعی میکند ماندانا را ترغیب کند که در فیلمش حضور پیدا کند. اما پدر به ظاهر مدرن ماندانا با این پیشنهاد مخالف است. دلیلش هم این است که سینما را برای دخترش مناسب نمیداند. ماندانا نامزدی، با بازی کوروش تهامی جوان، هم دارد که او هم از اساس با پیشنهاد کارگردان و تمایل ماندانا به حضور در سینما مشکل دارد و احساس میکند دارد نامزدش را از دست میدهد.
فیلم به کشمکشهای ماندانا با خانوادهاش و رابطهی نزدیک اما سالمی که با کارگردان برقرار میکند میپردازد. همان تقابل سنت و مدرنیته و میل جوان به سوی مدرنیته. تا جایی که آقای کیانیان با دیگر دوستان همکارش در سینما از جمله یاسمین ملک نصر- که پیش از این تجربهی کار در فیلم «مادرم گیسو» ساختهی سیامک شایقی و «درد مشترک» ساختهی ملک نصر را داشتهاند و در فیلم به شوخی ارجاع کوتاهی به «درد مشترک» میدهند- بساط فیلمسازیشان را جمع میکنند میبرند به خانهی پدر ماندانا و مانیفستی را در دفاع از ساحت سینما فریاد میزنند؛ نقطهی اوج فیلم و یکی از سکانسهای خوبش که رضا کیانیان و یاسمین ملک نصر سهم پررنگی در کیفیت آن دارند.
۲. مزاحم
- نویسنده و کارگردان: سیروس الوند
- بازیگران: خسرو شکیبایی، میترا حجار، امین حیایی، لعیا زنگنه، همایون ارشادی، سعید پیردوست، علیاصغر طبسی، نادیا دلدار گلچین، صدرالدین حجازی
- محصول ۱۳۸۰
فیلمی از ابتدای دههی هشتاد سینمای ایران به کارگردانی سیروس الوند که خسرو شکیبایی را بعد از دورهی دوم بازیگری و اوج شهرت و محبوبیت- که همزمان با آغاز موج ستارهسازی گسترده در سینمای ایران است- در نقش بازیگری به نام نیما دادگر دارد. فیلم به طور مستقیم به سینما نمیپردازد، دربارهی بازیگری است که همسر جوان زیبایش غزال (میترا حجار)، که او هم بازیگر است و هر دو در حال بازی در فیلمی هستند، تلفنهای مشکوکی از ظاهراً زنی دریافت میکند که ادعا میکند همسر سابق نیما (لعیا زنگنه) را کشته است و حالا غزال همسر فعلیاش را تهدید به قتل میکند. اما در نهایت مشخص میشود که آن زن در واقع مرد جوانی (امین حیایی) است که پیش از این نامزد غزال بوده و هر دو زمانی با هم شیفته و علاقهمند و پیگیر بازیگری بودند. اما وقتی در یک تست بازیگری که از قضا نیما دادگر جزو داورانش است شرکت میکنند، غزال قبول میشود و پسر که چندان بیاستعداد هم نیست رد میشود.
این درام معمایی روانشناختی تلاش دارد به مشکلات زندگی خصوصی و عمومی یک بازیگر مشهور بپردازد و اینکه چطور نادیده گرفتن کسی که استعدادی در خود و میل به دیده شدن دارد، میتواند منجر به مشکلات روانی و انتقامجویی در او شود. کمی هم به این موضوع بدنه کنایه میزند که چطور جنسیت در پشت پردهی سینما میتواند در آیندهی علاقهمندان به بازیگری تأثیر داشته باشد. فیلم البته بعد از فاش کردن معمای قصه به شخصیت نیما و غزال نگاه منفی ندارد و به شخصیت جوان عاشق ناکام به دیدهی ترحم مینگرد. اما موفق شده است داستان معمایی جذابی را با بازی خوب بازیگران، به طور ویژه خسرو شکیبایی که طبق معمول حضورش در فیلم غنیمت است و همچنین چهرهپردازی خوبش، که نامزد دریافت جایزه از جشنوارهی فیلم فجر شد، پیش ببرد. خود سیروس الوند هم حضور کوتاهی در فیلم دارد.
۳. دو فیلم با یک بلیت
- نویسنده و کارگردان: داریوش فرهنگ
- بازیگران: مهدی هاشمی، داریوش فرهنگ، افسانه بایگان، آتیلا پسیانی، سیامک اطلسی، شهلا ریاحی، حسین محباهری
- محصول ۱۳۶۹
فیلم کمدی درام داریوش فرهنگ که از نهمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر جوایز زیادی از جمله جایزهی ویژهی هیئت داوران بهترین فیلم و سیمرغ بلورین بهترین نقش اول مرد برای مهدی هاشمی را دریافت کرده است، به طور مستقیم به فیلمسازی در سینما اشاره دارد. کارگردانی (داریوش فرهنگ) بعد از سالها از امریکا برگشته و قصد دارد اولین فیلمش را بسازد. فیلم او حادثهای است و بازیگر نقش اول (مهدی هاشمی) بر اثر سانحهای حین فیلمبرداری مصدوم میشود. کارگردان باید به ساخت فیلم ادامه بدهد و به دنبال کسی برای جایگزین کردن بازیگر نقش اصلی است تا بتواند بعضی صحنهها را به عنوان بدل با او بگیرد.
او فروشندهی دورهگردی به نام رضا پیمان (باز هم مهدی هاشمی) را پیدا میکند که شباهت زیادی به ستارهی فیلم دارد و به او پیشنهاد حضور در فیلم را میدهند. رضا میپذیرد و از سویی چون مصدومیت ستارهی فیلم باعث میشود نتواند دیگر در فیلم حضور پیدا کند، کارگردان مجبور میشود تمام فیلم را با رضا تصویربرداری کند. رضا پیمان که حضور در این فضای تازه از حد ظرفیتهای شخصیتیاش بالاتر است، به سودای شهرت هم خانوادهاش را ترک میکند و هم به بازیگر نقش اول زن فیلم (افسانه بایگان) ابراز علاقه میکند. البته در نهایت به این نتیجه میرسد که هیچچیز خانوادهاش نمیشود و از سینما خداحافظی میکند.
فیلم یکی از بهترین بازیهای کارنامهی مهدی هاشمی است که در آن در در واقع در سه نقش ظاهر شده است. او در تفکیک میان نمایش نقش خود بازیگرش در صحنه و زندگی واقعی و شخصیت رضا پیمان کاملاً باورپذیر عمل کرده است. فیلم به مفاهیمی همچون از خود بیگانگی در مواجهه با مقولهی شهرت، دردسرها و موانع و محدویتهای فیلمسازی و بازیگری در سینمای ایران، که دومی شخصیت بازیگر زن فیلم را به ستوه آورده و قصد مهاجرت را به جانش انداخته است، با نگاهی کمدی و رویکردی حتیالامکان صادقانه میپردازد.
۴. سلام سینما
- نویسنده و کارگردان: محسن مخملباف
- محصول ۱۳۷۳
پروژهی مستند و پژوهشی محسن مخملباف که با انتشار یک آگهی تست بازیگری در روزنامهها برای ساخت فیلم جدید این فیلمساز به مناسبت فرارسیدن سدهی اول سینما شروع شد، یکی از پرفروشترین فیلمهای دههی هفتاد و پرسروصداترین فیلم مستند داستانی سینمای ایران است. البته صف کشیدن برای فیلمهای مخملباف آن زمان چیز تازهای نبود اما «سلام سینما» به دلیل ارتباط مستقیم با مخاطبان و علاقهمندان سینما تجربهی بدیعی را برای مخاطبان و سینمای ایران رقم زد.
نزدیک به پنج هزار نفر به دنبال فراخوان بازیگری مخملباف، در زمانهای که تنها راه ارتباطی آنهم غیرمستقیم با مخاطبان و علاقهمندان سینما تنها نشریات چاپی بوده است، در محل فیلمبرداری که باغ فردوس تهران بود حضور یافتند و عدهی زیادیشان جلو دوربین مخملباف رفتند. سیر و نتیجهی آنچه در این فرایند رخ داد یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهای سینمایی را دربارهی سینما تقدیم ما کرده است.
فیلم بی آنکه قصهای از پیش نوشته داشته باشد، به طور مستقیم و ملموس تقابل خیال و واقعیت را در مواجهه با دوربین به نمایش میکشد و در لحظاتی کمدی موقعیت، که در عین حال حس شرمساری غیرمستقیم را هم به مخاطب میدهد، خلق میکند. مخملباف با فرمانهایی که به هنرجویان میدهد و گاه بازیهای احساسی و روانیای که با آنها (و با ما) میکند ماهیت سینما را عریان به تصویر میکشد. از میان این جمعیت هزار نفری که مقابل مخملباف، به هر سازی که او میزند، میرقصند فقط چند نفر برجسته میشوند که یکی از آنها شقایق جودت است که برای بازی در فیلم بعدی مخملباف «گبه» انتخاب میشود.
۵. پله آخر
- نویسنده و کارگردان: علی مصفا
- بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا، علیرضا آقاخانی، حامد بهداد
- محصول ۱۳۹۰
«پله آخر» دومین اثر علی مصفا در مقام کارگردان (و نویسنده و تهیهکننده) که برداشت آزادی از «مردگان» اثر جیمز جویس و «مرگ ایوان ایلیچ» اثر لئو تولستوی است، قصهی لیلا (لیلا حاتمی) بازیگر سینما را روایت میکند که به تازگی شوهرش خسرو شهیدی (علی مصفا) را از دست داده و به ناگاه سر صحنهی فیلمبرداری خندهای به سراغش میآید و رهایش نمیکند.
ما قصه را از زبان خسرو میشنویم که راوی مردهی قصه است و معمای مرگش را در نگاه به زندگی شخصی و زناشوییاش برای ما باز میکند. از نگاه او همسر پرمشغلهاش به او علاقهای نداشته و در واقع یکی از بستگان مشترکشان، امیر (علیرضا آقاخانی) را پیش از ازدواج با او دوست داشته و همهی اینها در کنار شانس، سوءتفاهم و امیال نادانستهی درونی لیلا و امیر، مرگ ناگهانی او را رقم میزند.
«پلهی آخر» به طور مستقیم دربارهی سینما نیست، بیشتر وامدار ادبیات است. اما به دلیل دغدغهی شخصی فیلمساز تصویری هجوآمیز از پشت صحنهی سینما و زندگی حرفهای یک بازیگر را نشان میدهد. تقابل رؤیا و واقعیت که در این مدیوم هنری همان سینما در برابر زندگی باشد، از مؤلفههای دیگری است که این اثر مستقل برگزیده را به فیلمی دربارهی سینما تبدیل میکند. فیلم از سیامین دورهی جشنوارهی فیلم فجر جایزهی بهترین فیلمنامهی اقتباسی و از چهل و هفتمین دورهی جشنوارهی فیلم کارلووی واری جایزهی بهترین بازیگر زن برای لیلا حاتمی و بهترین پوستر فیلم برای محمدحسین شهیدی را برده است.
۶. شبح کژدم
- نویسنده و کارگردان: کیانوش عیاری
- بازیگران: جهانگیر الماسی، محسن رضایی، کاظم افرندنیا، ناصر آقایی، فرزانه کابلی، نعمت الله گرجی، اکبر دودکار
- محصول ۱۳۶۵
یکی از فیلمهای پیشگام سینمای ایران و از جمله ساختههای خوب کیانوش عیاری که همچون بسیاری از فیلمهای با محوریت موضوع سینما فیلم در دل فیلم است. یک روایت قصهی محمود (جهانگیر الماسی) فیلمساز فیلمهای هشت میلیمتریِ شیفتهی سینما و سینمای هشت میلیمتری است که فیلمنامهای به نام «کژدم» نوشته و میخواهد آن را بسازد اما امکانات لازم برای این کار را ندارد و نمیتواند تهیهکننده پیدا کند. روایت دیگر خود فیلمنامهی محمود است که قصهی جوانی است که با همکاری دوست و نامزدش به یک طلافروشی دستبرد میزنند. نقطهی تلاقی این دو روایت جایی است که محمود در درگیری با سوژهی قصهاش تصمیم میگیرد به همراه دوستش حسن (حسن رضایی)، که سیاهی لشگر فیلمهای اکشن به اصطلاح کتکخور سینماست، قصهی فیلمنامه را در زندگی واقعی پیاده کند اما آخر قصهی واقعی متفاوت از فیلمنامه تمام میشود.
عیاری با این شکل روایت و پیشبرد دو قصه در دل هم با نگاهی انتقادی فضای حاکم بر سینمای قبل انقلاب و فرایند ساخت فیلم را به تصویر میکشد و هم با قهرمانش همدلی میکند که چون نمیتواند رؤیاهاش را به حقیقت تبدیل کند، جایی میان مرز واقعیت و خیال، آنجا که سوژه یقهی مؤلف را میگیرد، گم میشود و به ضد قهرمان تبدیل میشود. از سویی، از ماهیت خودشیفتهی بیرحم سینما که میتواند شیفتگانش را در خود ببلعد، پرده برمیدارد و در دل تمام اینها طمع حاصل از پول را نیز نکوهش میکند.
۷. هنرپیشه
- کارگردان: محسن مخملباف
- نویسنده: قربان دردی طغانپور
- بازیگران: اکبر عبدی، فاطمه معتمدآریا، ماهایا پطروسیان، حمیده خیرآبادی، حسین پناهی، محمدرضا شریفینیا، سمیرا مخملباف، آزیتا حاجیان، پروین سلیمانی
- محصول ۱۳۷۱
باز هم مخملباف و باز هم دغدغهی پرداختن به سینما در فیلمی که جوایز یازدهمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر را درو کرد و یکی از فیلمهای پیشرو و غیرمتعارف سینمای ایران را برای ما به یادگار گذاشت. فیلم دربارهی اکبر عبدی ستارهی محبوب و پولساز فیلمهای کمدی و تجاری است که همسرش سیمین (سیمین/فاطمه معتمدآریا) بچهدار نمیشود و به همین خاطر بلای جان اکبر شده است. سیمین برای آنکه به شوهرش فرزندی بدهد دختری کولی (ماهایا پطروسیان) را که لال است از خیابان میآورد و به عقد اکبر درمیآورد. اکبر که دوست دارد در فیلمهای هنری بازی کند، برای تأمین مخارج خانه تن به بازی در فیلمهای تجاری میدهد و در عین حال ارتباطی عاطفی با کولی برقرار میکند.
مخملباف در «هنرپیشه» همانطور که از عنوان فیلم پیداست، روی زندگی شخصی یک بازیگر سینما و حساسیتهایی که به واسطهی حرفه و روحیهاش دارد دست گذاشته است، اینکه چطور وقتی در چرخهی این حرفه به شهرتی میرسد هر روز مجبور است به نقشی تازه دربیاید و در عین حال باید نقش خطیر و دشواری را که قرعهاش در زندگی شخصی به نامش افتاده است بازی کند. این میان نگاه همیشه کنجکاو مخاطبی که تصویر بازیگر را روی پردهی سینما میبیند بربتابد. این مصداق گویای این گزاره است که بازیگر مال خودش نیست. مخملباف اینجا هم از نگاه انتقادی هجوآمیز به پشت صحنهی سینما غافل نمیماند. در کنارش به موضوعاتی مثل فقر و اختلاف طبقاتی، خرافیگری، مسئلهی نازایی و تأثیر رواننژندیاش بر زنان میپردازد.
«هنرپیشه» در زمان اوج شهرت اکبر عبدی ساخته شده است و او از هنرنمایی و به رخ کشیدن استعدادهای بازیگریاش کم نمیگذارد. همینطور عبدالله اسکندری چهرهپرداز که به واسطهی نقش اکبر عبدی باید او را به شمایل مختلف درآورد. طراحی صحنهی مدرن (و حتی پستمدرن) «هنرپیشه» از زمانهی خودش جلوتر بوده و همچنان بدیع و منحصربهفرد است.
۸. کلاس هنرپیشگی
- نویسنده و کارگردان: علیرضا داوودنژاد
- بازیگران: احترام السادات حبیبیان، کبری حسنزاده، اقدس سعادت رضایی، محمدرضا داوودنژاد، رضا داوودنژاد، زهرا داوودنژاد، فاطمه داوودنژاد، علی داوودنژاد
عباس حبیبیان،زهرا حبیبیان، پردیس احمدیه - محصول ۱۳۹۰
این اولین بار نیست که علیرضا داوودنژاد به قول خودش اعضای خانوادهاش را دور هم جمع کرده و فیلم ساخته است. او که پیش از این با آثاری همچون «مصائب شیرین» قالب مستندنما را با حضور اعضای خانوادهاش در نقش بازیگران امتحان کرده بود در «کلاس هنرپیشگی» رسماً تمام خانوادهاش را جمع میکند تا فیلمی دربارهی عشق به سینما و بازیگری بسازد، و البته عشق به زندگی و همنوع.
فیلم داستان خانوادهای را روایت میکند، که داوودنژاد از ابتدا نسبت خود با آنها را با حضور در صحنه اعلام میکند، اما ما قرار است آنها را به عنوان بازیگرهای قصه بپذیریم و میپذیریم. به مادربزرگ این خانواده (احترام السادت حبیبان که با نام خودش در فیلم حضور دارد)، که با پسر و نوهاش (محمدرضا و رضا داوودنژاد که بر خلاف زندگی واقعی که عمو و عموزاده هستند، اینجا نقش پدر و پسر را بازی میکنند) در یک خانه زندگی میکند، خبر میرسد که سکه گران شده است و از سوی یکی از پسرانش تحت فشار قرار میگیرد که خانهی مادری را بفروشند و تبدیل به سکه کنند. محمدرضا که مادر به ساعتها خودش را در اتاق حبس کردن اعتراض دارد، با این کار مخالف است و همین مخالفت سرمنشاء دعوای خانوادگی است. دعوایی که مادربزرگ را به نشانهی اعتراض به سکوت میکشاند و خانواده را تا مرز از هم پاشیدن پیش میبرد. یک خرده روایت مثلث عشقی هم این میان بین یکی از نوههای مادربزرگ، علی عاشقپیشهی و آس و پاس (علی داوودنژاد که او هم با اسم خودش در فیلم حضور دارد) و دخترعمویش نیکی (پردیس احمدیه) و شخص سومی با نام کوشان (کوشان بهرامی)، پسری ثروتمند و به ظاهر تازه به دوران رسیده، شکل میگیرد که فکر میکند میتواند با پول حتی عشق را هم بخرد.
خوشبختانه در نهایت از آنجا که با فیلم مواجهیم و در عالم سینما عشق میتواند به خواست کارگردان بر ثروت پیروز شود، نه خانوادهی دوستداشتنی داوودنژاد از هم میپاشد و نه عشق معصوم علی و نیکی بیسرانجام میماند. و این بزرگترین و مهمترین پیام و هدف «کلاس هنرپیشگی» است؛ پیروزی عشق در زندگی.
داوودنژاد با گسستی که به طور دائم در روایت قصه و فرایند فیلمسازی به وجود میآورد، به مخاطب یادآوری میکند که این سینماست اما میتوان سینما را زندگی یا زندگی را تبدیل به سینما کرد. او که آشکارا در پرداخت قصه از بعضی روایتهای شخصی خانوادگی خود استفاده کرده است، اجازه نمیدهد این قصهی تقریباً و به ظاهر شخصی در لحظاتی که سینما در حال شکل گرفتن یا همان کلاس هنرپیشگی برپاست، از قالب سینما بیرون بزند. حفظ انسجام خط داستانی و مستندنمای فیلم از جمله نکات تحسینبرانگیز و مبتکرانهی این فیلمساز در کارنامهی هنریاش و در سینمای ایران است. نگاه فوق انسانی او به روابط پیچیدهی انسانی محال است مخاطب را شیفتهی این خانوادهی شلوغ و پر سر و صدا که مادیات سایهای بر مهر و احترامشان نسبت به یکدیگر انداخته است و بیرون آمدنشان از این منجلاب نکند. فیلم در بخش جایزهی ویژهی هیئت داوران سی و یکمین جشنوارهی فیلم فجر سیمرغ بلورین را دریافت کرده است.
۹. میکس
- نویسنده و کارگردان: داریوش مهرجویی
- بازیگران: خسرو شکیبایی، لیلا حاتمی، عزتالله انتظامی، علی مصفا، محمدرضا شریفینیا، فردوس کاویانی، ناصر چشمآذر، گوهر خیر اندیش، نگار فروزنده، بیتا فرهی
- محصول ۱۳۸۷
فیلم شخصی داریوش مهرجویی بعد از چندین سال تجربهی سانسور و توقیف فیلم و استرس ناشی از به موقع رساندن فیلم به جشنواره دربارهی مرحلهی فنی تولید فیلم یعنی «میکس» آن و هجو سینماست. کلاژی است از سایر فیلمهای شاخص کارگردان و دردسرهایی که یک فیلمساز برای ساخت فیلم در سینمای ایران به دلایل گوناگون از کمبود امکانات گرفته تا بودجه و کمکاری عوامل و مشکلات شخصی هنرمندان متحمل میشود.
بیشتر فیلم در فضای بسته و تاریک اتاق میکس در میان بعضی صداگذاران و صدابرداران نامآشنای سینما میگذرد و تداعیکنندهی سالن تاریک سینماست. در همین فضای تنگ پر رفت و آمد و در محاصرهی نگاتیوها، ما شاهد تلاشهای فیلمسازی به نام خسرو (خسرو شکیبایی) هستیم که تحت فشار تهیهکننده باید هر طور شده فیلمش را به سرانجام برساند. اما فیلم مشکل صدا دارد و بعضی بازیگران باید دوباره به استودیو بیایند تا دیالوگهایشان را دوباره ضبط کنند. ما اینجا شاهد حضور گوهر خیراندیش و فردوس کاویانی هستیم که میآیند بخشی از دیالوگهای فیلم «بانو» را در استودیو ضبط میکنند. یا موسیقی متن فیلم آماده نیست و کارگردان شخصاً به سراغ آهنگساز فیلمش ناصر چشمآذر، که در فیلم نقش خودش را بازی میکند و در بسیاری از فیلمهای مهرجویی با او همکاری داشته است، میرود و آنچه در سکانس خانهی چشمآذر میبینیم روشن است که برگرفته از رابطهی حقیقی مهرجویی با این آهنگساز فقید بوده است.
حضور لیلا حاتمی و علی مصفا که بعد از بازی در فیلم «لیلا» در واقعیت و روی پردهی سینما تبدیل به زوج شدند، و رابطهی شکرآبی که به عنوان دو بازیگر در «میکس» بینشان وجود دارد که حتی حاضر نیستند مقابل هم قرار بگیرند تا کارگردان بتواند صحنهی حضور آنها در فیلمش را زیر باران دوباره بگیرد، پارودی جالبی از روابط پشت پردهی بازیگران و همچنین در تضاد با نسبت این دو بازیگر در دنیای واقعی به وجود آورده است. نگاه ابزود یا «جفنگ» همیشگی مهرجویی بر «میکس» هم حاکم است، به خصوص در سکانس پایانی که حلقههای فیلم با فاصله به سالن نمایش میرسد و تماشاگران که کلافه شدهاند در مقابل چشمان بعضی بازیگران فیلم از جمله عزتالله انتظامی، لیلا حاتمی، بیتا فرهی و … روی سن سالن نمایشی مضحک اجرا میکنند.
۱۰. کلوزاپ
- نویسنده و کارگردان: عباس کیارستمی
- بازیگران: حسین سبزیان، حسن فرازمند، هوشنگ شماعی، ابوالفضل آهن خواه، مهرداد آهن خواه، نیّر محسنی زنوزی، محسن مخملباف، عباس کیارستمی
- محصول ۱۳۶۸
فیلمی پرافتخار و در سطح جهانی تحسینشده با عناوین ریز و درشت از عباس کیارستمی دربارهی سینما که از قضا ارتباطی با محسن مخملباف دارد. سوژهای ناب برای سینمای کیارستمی که در واقع معرف سبک فیلمسازی کیارستمی به سینمای جهان و منبع الهام فیلمسازان زیادی از نسلهای آیندهی ایران بوده است، مستندی داستانی بر اساس رویدادی واقعی است که در اواخر دههی شصت در شمال تهران رخ داد و کیارستمی خبر آن را در مقالهای که حسن فرازمند برای مجلهی سروش نوشته بود خواند.
ماجرا از این قرار بوده است که شخصی به نام حسین سبزیان به دلیل شباهت به محسن مخملباف خودش را به نام او به خانوادهی آهنخواه جا میزند و به بهانهی ساختن یک فیلم به خانهی آنها راه پیدا میکند، به پسر علاقهمند به سینمای خانواده نزدیک میشود، خانه را تبدیل به لوکیشن میکند و شروع میکند به تمرین صحنههای فیلم با اعضای خانواده. اما در نهایت به دلیل شک پدر خانواده لو میرود و کار به مطبوعات و دادگاه میکشد.
آنچه در فیلم روایت میشود شرح مستند وقایعی است که در روند این ماجرا رخ داده است. از آشنایی سبزیان با این خانواده تا دادگاه و روز آزادی سبزیان که محسن مخملباف واقعی به دیدارش میرود و این دو سوار بر موتور به اتفاق به دیدار خانوادهی آهنخواه میروند تا رفع کدورت کنند. در خلال فیلم، سبزیان در مقابل دوربین و در دادگاهی که کیارستمی برایش ترتیب داده است، از انگیزههای ارتکاب این جرم و عمل غیراخلاقی میگوید.
۱۱. وقتی همه خوابیم
- نویسنده و کارگردان: بهرام بیضایی
- بازیگران: مژده شمسایی، علیرضا جلالیتبار، مجید مظفّری، هدایت هاشمی، حسام نوّاب صفوی، شقایق فراهانی، سحر دولتشاهی، سید مهرداد ضیایی، میرطاهر مظلومی، حسین محب اهری
- محصول ۱۳۸۷
آخرین فیلمی که بهرام بیضایی پیش از مهاجرتش برای سینمای ایران ساخت و اگر سینما کمی با او مهربانتر بود هرگز ساخته نمیشد و اصلاً آخرین فیلم این کارگردان و پژوهشگر بزرگ نمیشد. فیلمی که با سرمایهی شخصی تهیه شد و مستقیماً به پشت پردهی سینما میپردازد و تصویری عریان از چکیدهای از آنچه بر بیضایی احتمالاً در تمام سالهای فعالیتش در سینما و به طور ویژه پروژهی یکی مانده به آخرش «لبهی پرتگاه» که نیمهتمام ماند، گذشت به نمایش میگذارد.
آنها که سینما را دنبال میکنند، از ماجرای ساخت فیلم باخبرند. بیضایی به دلیل اختلاف با تهیهکننده(گفته میشود به دلیل تحمیل یک بازیگر ستاره از سوی تهیهکننده و همینطور اختلاف با این بازیگر) پروژهی «لبهی پرتگاه» را متوقف گذاشت و تصمیم گرفت فیلم در فیلمی دربارهی همین ماجرا بسازد.
در یکسوم ابتدایی فیلم ما با داستان چکامه چمانی (مژده شمسایی) مواجهیم که همسر و فرزندش را در تصادف رانندگی از دست داده است و با فردی به نام نجات شکوندی (علیرضا جلاییتبار) که تازه از زندان آزاد شده آشنا میشود و از طرفی با فشار وکیل خانوادهی راننده برای رضایت دادن مواجه است. اما به زودی متوجه میشویم که یک گروه کارگردانی در حال ساخت این فیلم است و بازیگر زن نقش اول پرند پایا نام دارد و بازیگر نقش زندانی مانی اورنگ.
در ادامه تهیهکننده و سرمایهگذاران فیلم تغییراتی را به فیلم تحمیل میکنند که کارگردان مجبور میشود بر خلاف میلش به آنها تن بدهد. مثلاً بازیگر ژیگولویی به نام شایان شبرخ (حسام نوابصفوی) جایگزین مانی اورنگ میشود و بازیگر زنی به نام خاطره مقبول (شقایق فراهانی) که تمام اجزای صورتش (با گریم گلدرشت) جراحی زیبایی شده است، نقشی فرعی را در فیلم میگیرد که پیش از این پرند پایا خودش بازی میکرده است. در نهایت فیلم تبدیل به چیزی میشود که با فیلمنامهی کارگردان زمین تا آسمان فرق دارد و قهرمان فیلم همسو با جریانی که در پشت پرده حاکم است به مرگ خودخواسته تن میدهد که کنایهای است به وضعیت فیلمسازی در سینمای ایران از نگاه بیضایی؛ مثله شدن هنر و از بین رفتن خلاقیت در ازای پول، قدرت و امیال نفسانی. «وقتی همه خوابیم» تندترین و صریحترین مانیفست افشاگرایانه بهرام بیضایی در برابر سینمای ایران است؛ که از جشنوارهی فیلم فجر سال ۱۳۸۷ در رشتههای تدوین، چهرهپردازی و طراحی صحنه و لباس برندهی جایزه شده است.
۱۲. ناصرالدین شاه آکتور سینما
- نویسنده و کارگردان: محسن مخملباف
- بازیگران: عزتالله انتظامی، مهدی هاشمی، اکبر عبدی، محمدعلی کشاورز، فاطمه معتمدآریا، ماهایا پطروسیان، داریوش ارجمند، جهانگیر فروهر، مرتضی احمدی، شاپور بخشایی، سعید امیرسلیمانی، محرم زینالزاده، پروانه معصومی
- محصول ۱۳۷۰
اولین فیلم پست مدرن سینمای ایران یک کمدی فانتزی است در مدح سینما و ادای احترام به سینما با اشاره به بعضی آثار مهم تاریخ سینمای ایران و البته به هجو کشیدن سینما و بعضی آثار مهم تاریخ سینمای ایران، با حضور بعضی از شاخصترین چهرههای سینما با کمی نگاه طنز منتقدانه به بخشی از تاریخ ایران با تمرکز بر ورود دوربین فیلمبرداری و «سینماتوگراف» به ایران؛ باز هم از محسن مخملباف که دورهی تازهای را در زندگی حرفهایاش از سر میگذراند و این فیلم را در واکنش به موضعی که در برابر فیلمهای پیشین این کارگردان گرفته بودند ساخت و همچون سایر آثار او جنجالبرانگیز شد.
سوای حواشی سرنوشتساز این فیلم در سینمای ایران، فیلم داستان میرزا ابراهیمخان عکاسباشی (مهدی هاشمی) را روایت میکند که در آرزوی ازدواج با معشوقش آتیه (پروانه معصومی با شمایل نقشی که در فیلم «رگبار» بهرام بیضایی بازی کرد) است. او که در سفر شیفتهی سینماتوگراف میشود، میخواهد راه سینماتوگراف را ادامه دهد اما واهمه دارد که بیماری مظفرالدین شاه (عزتالله انتظامی) آیندهی سینماتوگراف را در معرض خطر قرار دهد. طی یک سری اتفاقات تخیلی ابراهیمخان عکاسباشی برای کسب اجازهی فیلمسازی به جای آنکه نزد ولیعهد فرستاده شود، به قبل، به دوران ناصرالدین شاه (باز هم عزتالله انتظامی) فرستاده میشود و حالا شاه قاجار مخالف سینماست و شخصاً فیلمها را سانسور میکند. اما لابهلای کشمکش با عکاسباشی و مواجههی با سینما عاشق یکی از هنرپیشههای فیلمی قدیمی (گلنار در فیلم «دختر لر»، اولین فیلم ناطق سینمای ایران) میشود و برای آن که به معشوق برسد حکومت را رها میکند و به دنبال سینما میرود.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما» که اسمش را از «حاجی آقا آکتور سینما» وام گرفته است، با وجود تمام اعتراضاتی که از سوی محافظهکاران و تندروها دریافت کرد، از دهمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس، بهترین چهرهپردازی، بهترین جلوههای ویژهی بصر و بهترین تدوین را دریافت کرد.
فاطمه فاطمه است! ضیاءالدین دری. به مولا🗿