بهترین ترجمههای حسن کامشاد که باید بخوانید
حسن کامشاد یا آنطور که در شناسنامهاش ثبت شده سید حسن میرمحمدصادقی پیش از انقلاب ایران مترجم شناخته شدهای نبود. او بیشتر شهرتاش را وامدار دورهی بازنشستگیاش است. وقتی به ترجمههای حسن کامشاد نگاه میکنیم از بازنشسته شدناش خوشحال و مسرور میشویم.
کتابخوانها اولبار در سالهای انتهای دههی چهل و سال ابتدای دههی پنجاه شمسی ناماش را به خاطر ترجمهی کتاب مهم «تاریخ چیست؟» اثر ای. اچ. کار شنیدند. جوانان با مطالعهی این ترجمه به تاریخ علاقهمند شدند. یکی از آنها عباس امانت مورخ شناخته شده و استاد تاریخ دانشگاه ییل است که بعدها به کامشاد گفت: «باور میکنید بعد از مطالعهی کتاب تاریخ چیست تصمیم گرفتم بروم تاریخ بخوانم؟»
از ویژگیهای انقلاب ایران این است که آدمهای لایق زباندان را مجبور کرد به ترجمه روی آوردند و کتابهای ارزشمند منتشر کردند. عزتالله فولادوند با ترجمهی «جامعه باز و دشمنان آن» اثر کارل پوپر، نجف دریابندری با برگردان «پیرمرد و دریا» و «بیلیباتگیت» و دکتر محمدرضا باطنی با فرهنگنویسی کتابهای خواندنی و آثار ماندگاری خلق کردند.
زندگی آدم بالا و پایین دارد. گاهی در اوج است و برخی اوقات در فرود. حسن کامشاد – یکی از بهترین مترجمهای ایرانی – هم از این قاعده مستثنا نیست. زندگی او اما با کمی فرود همیشه در اوج بوده. علی مراد دوست دوران بچگیاش باور داشت حسن نظر کرده است. کامشاد روزی به روزنامهنگار شناخته شدهای گفت: «راستش کم کم خودم هم دارد باورم میشود که نظر کردهام.»
حسن روز چهارم اولین ماه تابستان ۱۳۰۴ در محلهی گود لرهای اصفهان به دنیا آمد. پدرش میرزا سید علی آقا تاجر شناخته شدهی پوست و روده در پشت قرآن نوست: «تولد نور چشمی حسن آقا ولد آقای آقا میرزا علی آقا به تاریخ یکشنبه یک ساعت به غروب مانده ۳ ذیحجهالحرام سنهی ۱۳۴۳»
پدر و مادر آقا میرزا علی آقا در جوانی مرده بودند و ارث دندانگیری برای پسر یکییک دانهشان گذاشته بودند که بر اثر ندانمکاری از دست رفت.
پدرش متدین و خدا ترس بود و زودتر از موعد مقرر تشکیل خانواده داد. حسن بچهی شیطان و بازیگوش بود و از دیوار راست بالا میرفت. بعد از شیطنتهای بسیار به دبستان علمیهی اصفهان رفت و درس و مشق شروع شد. وقتی تصدیق شش ابتدایی را گرفت، پدر میخواست او را به حجرهاش ببرد. دست به دامن دایی شد. داییاش تنها فرد تحصیلکردهی خانواده در میان هفت خواهر به دنیا آمده بود خاطرش عزیز بود. او به خواهرزادهاش گفت: « تو باید درست را ادامه دهی. با پدرت حرف میزنم.» چند روز بعد پدر اسم پسر را در هنرستان صنعتی اصفهان نوشت، بعد به دبیرستان ادب رفت و سال ۱۳۲۳ دورهی متوسطه را تمام کرد. دیپلم را در رشتهی ادبی از دبیرستان صارمیهی اصفهان همراه با همکلاسهایش – مصطفی رحیمی، ارحام صدر و شاهرخ مسکوب – گرفت.
حسن اولین ترجمهها را حین تحصیل در دبیرستان صارمیه انجام داد. او مقالاتی که نخستوزیران تبعیدی در دورهی جنگ جهانی در لندن نوشته بودند را به فارسی برگرداند و داییاش سید حسین نورصادقی در روزنامهی نقش جهان منتشر کرد.
تابستان ۱۳۲۴ بعد از عبور از سد کنکور همراه شاهرخ مسکوب به تهران آمد. در مسافرخانهای در سهراه امینحضور اتراق کردند. اتاقشان دو تخت داشت و یک زیلو. از میز و صندلی خبری نبود. وقتی بساط ناهار را کف اتاق پهن میکردند از توی خیابان پیدا بود. در این دوران بود که حسن نام خانوادگیاش را به کامشاد تغییر داد.
در دانشکدهی حقوق کمتر درس میخواند و بیشتر وقتاش را به بحث و گفتوگو دربارهی سیاست در باشگاه دانشکده میگذراند. اکثر دانشجوها همدیگر را به عضویت در حزب توده تشویق میکردند.
سالهای تحصیل در دانشکده به همزیستی با حزب توده گذشت. سادهدل و تهی ذهن بود که گزافهگوییهای حزب هوش از سرش میبرد. پدرش ورشکست شد. املاکاش را به ثمن بخس میفروخت. باید کاری میکرد. سال ۱۳۲۷ در شرکت نفت با حقوق ماهانه ۹۸۰ تومان استخدام شد.
آبادان شهری متفاوت با اصفهان و تهران بود. گرمای طاقتفرسا، شرجی کلافهکننده، قورباغهها، مارمولکها، بوی آزاردهندهی گاز، مخزنهای نفتکشها، دودکشهای پلایشگاه، صدای سوت پالایشگاه و… زندگی کردن را سخت میکرد. حسن اغلب ناخوش بود و در مریضخانه بستری. در امتحان بورش تحصیلی فولبرایت شرکت کرد و پذیرفته شد. برای شاهرخ مسکوب نامه نوشت و خبر قبولی را داد. جوابی که دریافت کرد ناامید کننده بود: «میخواهی بروی انگلیسی یاد بگیری یا عیش و نوش کنی؟ به جای رفتن به ینگهی دنیا بنشین و کتاب citizen tom paine را ترجمه کن. بیشتر انگلیسی یاد میگیری.» این کار را کرد و مترجم شد. از آن پس تا روز ۲۸ مرداد در خدمت حزب توده گذشت. نیمه مخفی بود که پیشنهاد طلایی ابراهیم کلستان پیش آمد. بعد از ملاقات با پروفسور لیوی در لابی هتل دربند همراه دکتر عباس زریاب خویی پیش مجتبی مینوی رفت تا راه و چاه زندگی در انگلستان را بیاموزد. در پنج سالی که در کمبریج بود، علاوه بر تدریس کردن درس خواند و با مدرک دکترای زبان فارسی از کمبریج فارغالتحصیل شد. کتاب «پایهگذاران نثر جیدی فارسی» رسالهی دکترایش بود.
اما زندگی فرهنگی او جذابیت بیشتری دارد که بعد از بازنشگستگی با ترجمههای درخشان رنگ و لعاب گرفته.
صبح از خواب بیدار شد یادش افتاد که دیگر اداره ندارد. پس غلتی زد و دوباره خوابید. مدتی بعد صبحانه را با خیال راحت خورد، اصلاح کرد و روزنامه خواند. از خانه بیرون زد و پیاده تا میدان ترافالگارد رفت و روبروی گالری ملی ایستاد. در عالم هپروت غرق تماشای تابلوی تعمید مسیح بود که کسی پهلویش را قلقلک داد. صادق چوبک بود. در کافهی گالری قهوه خوردند و گپ زدند. چوبک گفت: «کتابت را به انگلیسی دربارهی ادبیات جدید فارسی و یکی دو ترجمهات به فارسی را خواندهام. چرا همین کار را ادامه نمیدهد؟»
ترجمهی کتاب «امپراتور» اثر روزنامهنگار برجسته ریشارد کاپوشچینسکی به پایان رسید که دربارهی هیلاسلاسی و اطرافیان امپراتور بود. بعد از آن ترجمههای او یکی بعد از دیگری منتشر شدند که در ادامه معرفی خواهند شد.
بهترین ترجمههای حسن کامشاد
۱- «تاریخ چیست؟»
ادوارد هالت کار مورخ، دیپلمات، روزنامهنگار و نظریهپرداز روابط بینالملل یکی از مخالفان تجربهگرایی در تاریخنویسی بود. نوشتهی او «تاریخ چیست؟» یکی از آثار کلاسیک و موثر در حوزهی فلسفهی تاریخ است. نویسنده در فصول متعدد سرفصلهای اصلی تاریخنگاری را میکاود و تجزیه و تحلیل میکند.
ادوارد هلت کار با بهره گرفتن از نمونههای تاریخی تاثیر ارزشها، باورها و تعصبات مورخان بر تاریخنویسی را میسنجد و نقش شواهد و منابع بر شکلگیری تفسیرها را ارزیابی میکند.
نویسنده تاریخ را رشتهای پویا و تحت تاثیر دیدگاهها و فرضیات گوناگون میداند. او تحلیل انتقادی و درک چندوجهی تاریخ را راهگشا میداند و به مخاطبان یادآور میشود تاریخ نه تنها داستانهایی از گذشته بلکه یک فرآیند فکری پیچیده است که مورخان نقش تعیین کننده و فعالی در شکلگیریاش دارند.
در بخشی از کتاب «تاریخ چیست؟» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«کلارک در نتیجه دخالت عقاید و ارزش های شخصی در نوشتن تاریخ، اعتبار همه ی تواریخ را یکسان می پنداشت و چنین عقیده داشت که حقیقت تاریخی «عینی» وجود ندارد.»
۲- «تام پین»
این رمان یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد از جمله پرفروشترین آثار هاوارد فاست است. سال ۱۹۴۳ منتشر شد و هنوز بعد از گذشت تقریبا ۹ دهه همچنان خواندنی و پر طرفدار است. «تام پین» مردی پرشور و نترس، دست و دلباز، دریادل بود که خلق و خوی ثابتی نداشت. انقلابی بودن را سبک زندگی و شغل میدید. آمریکاییها عاشق این رمان هستند چون علاوه بر مرور روزهای انقلاب و به دست آوردن استقلالشان به ارزشهایی مثل صداقت، ایستادگی و ثابت قدمی میپردازد.
هنوز بعد از بیش از دویست سال که از استقلال آمریکا میگذرد نام «تام پین» آنطور که باید و شاید شناخت شده نیست. او به عنوان پدر دموکراسی مدرن به دلیل اینکه از طبقهی فرودست و فقیر به پا خواسته بود، ظاهری آشفته داشت، بد لباس بود و همیشه از شورش خلق میگفت و از حقوقشان دفاع میکرد دشمنان زیادی داشت که سعی میکردند ناماش بر سر زبانها نیفتد. او سالهای پایانی عمر را در سختی و ناامیدی و فقر گذراند و درگذشت.
ترجمه کتاب برای کامشاد کار آسانی نبود. هر جملهی کتاب چندین بار مراجعه به فرهنگ انگلیسی فارسی حییم لازم داشت، معنای بسیاری از اصطلاحات را نمیفهمید. زیر چادر در تپههای مسجدسلیمان ساعتها مینشست و با کتاب ور میرفت. سرانجام به هر جانکندنی بود ترجمه را تمام کرد.
در بخشی از کتاب «تام پین» که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«پین سی و هفت ساله بود که از انگلستان راهی امریکا شد. تنها و بیکس و تهیدست بود. تحصیلات رسمی و به ظاهر سرمایه فکری نداشت. اما هنوز یکسال از ورودش نگذشته نام او بر سر زبان همه مهاجر نشینان بود. کتاب کوچکی نوشت که همچون جرقه آتش انقلاب را بر افروخت.»
۳- «ایران برآمدن رضاخان / برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها»
سیروس غنی سال ۱۳۷۵ اعلام کرد مدتهاست سرگرم پژوهش و نوشتن کتابی به زبان انگلیسی دربراهی رفتن قاجار و آمدن رضاشاه بوده و دستنوشتهاش را در اختیار حسن کامشاد گذاشت. او بعد از مطالعهی اثر و مشاهدهی منابع و ماخذ تازهای که از آنها استفاده کرده برگردان آن را شروع کرد. نویسنده در بخشهای گوناگون نام عبدالحسین میرزا فرمانفرما و پسر بزرگاش نصرتالدوله را به عنوان حامیان بریتانیا در ایران و دارندهی نشان افتخار از پادشاه انگلستان خوانده است. این موضوع به خانوادهی فرمانفرمائیان گران آمد و کار به قهر و قطع ارتباط کشید.
تاریخ ایران همیشه در چنبرهی شایعات،حدس و گمان، خیالات، توهمات و تحمیل نظرات نادرستی برخی افراد بوده که جای شناخت چهرهها و شخصیتهای تاریخی مهم را تنگ کرده.
سیروس غنی نویسنده و حقوقدان و فرزند قاسم غنی سیاستمدار، پزشک، دیپلمات و ادیب ایران با نگارش کتاب «ایران برآمدن رضاخان / بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها» تلاش کرده دوران حکمرانی رضا شاه، چگونگی به قدرت رسیدناش، سقوط سلسلهی قاجار و نقش دول خارجی را بررسی و تجزیه و تحلیل کند. او اسناد دولت انگلیس را با دقت جستوجو کرده تا گفتهها دربارهی رضاخان را پیدا کند. رضاخان در این اثر نه قهرمان بیعیب و نقص و نه قلدر و قزاقی بیفضیلت است.
لرد کزرن وزیر خارجهی قلدر و مغرور بریتانیا وقتی فهمید ایرانیان زیر بار تحتالحمایگی نخواهند رفت و خطر گسترش انقلاب اکتبر را محتمل دید به اجبار قبول کرد باید دربارهی ایران سیاستی متفاوت اتخاذ کند. قبل از این سیاست بریتانیا تضعیف حکومت مرکزی بود. اما از آن به بعد انگلستان تلاش کرد حکومت مرکزی مقتدری بر سر کار بیاید.
ژنرال آیرون ساید به ایران رفت تا علاوه بر فراهم کردن مقدمات خروج نیروهای انگلیس از ایران دنبال فردی قدرتمند بگردد. او نجات ایران را در گرو پیدا کردن چنین فردی میدانست. به محض دیدن رضا خان او را ناجی ایران دانست. اما لرد کرزن و لورین وزیرمختار انگلیس موافق نبودند. او را میهنپرست میدانستند و احتمال میدادند آبشان با او به یک جوی نرود. بر خلاف قول رایج او ساخته و پرداختهی انگلیسها نبود. اسناد گردآوری شده در این کتاب نشان میدهند لورین و دولت بریتانیا چارهای جز انتخاب او نداشتند. قدرت او که خلاف نظر بریتانیا بیشتر و بیشتر میشد روزگار نوکران بریتانیا مثل سردار خزعل را سیاه و تباه کرد.
با این وجود کتاب یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد تنها به بخشی کوتاه از زندگی رضا شاه میپردازد. او با وجود گستردن استبداد و برخورد خشن با مخالفان بیتردید معمار ایران نوین است.
در بخشی از کتاب «ایران برآمدن رضاخان / بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها» که با ترجمهی حسن کامشاد توسط نشر نیلوفر منتشر شده، میخوانیم:
«ساختار سازمان حکومتی امروز ایران در زمان زمامداری رضاشاه ریخته شد و شالوده اصلی آن، با همه تلاش پیگیر دولتمردان کنونی برای دگرگونی آن دستگاه، هنوز برجا مانده است. مجموعه قوانین و مقرراتی که در این دوره وضع شد، از جمله قانون جامع مدنی، هنوز حاکم بر روابط دولت و مردم و افراد با یکدیگر است.»
۴- «قبله عالم»
حسن کامشاد در دههی هفتاد شمسی پر کار بود. در بیش از نیمی از این دهه یازده ترجمهاش منتشر شدند.
نیمههای شبی بارانی تلفن خانهی کامشاد به صدا درآمد و صدایی ناآشنا خود را عباس امانت معرفی کرد. پس از مختصر سلام و احوالپرسی گفت کتاب سیروس غنی را دربارهی رضاشاه هم به انگلیسی هم به فارسی خوانده و به اصل موضوع پرداخت که خودش کتابی کم و بیش در همین مایع دربارهی ناصرالدین شاه دارد که ابتدا رسالهی دکترایش در آکسفورد بوده و بعدها گسترش یافته و دلش میخواهد به فارسی برگردانده شود. کامشاد نسخهی انگلیسی کتاب را خواند، سر شوق آمد و تصمیم گرفت ترجمهاش کند. ترجمهی این کتاب سختترین کاری بود ککه کامشاد انجام داد. برگردان فارسی اثر پنج سال زمانبرد. «قبله عالم» پر از اسناد، مکاتبات و نقل قول از کتب و ماخذ دوران قاجار است که به انگلیسی برگردانده شده. مترجم باید اصل مدارک را پیدا میکرد و جمله یا عبارت مورد نظر را عینا در متن میآورد.
در کتاب ۹ فصلی «قبله عالم» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد نویسنده در فصول و اول و دوم کودکی و ولیعهدی ناصرالدین میرزان را روایت میکند. آنجا دربارهی تنهایی دوران کودکی ناصرالدین میرزا میخوانیم و میبینیم که او تا دوازده سالگی به ترکی آذربایجانی حرف میزد و با زبان شعر و ادبیات فارسی آشنا نبود. از محبت پدر محروم بود چون محمد شاه فکر میکرد او فرزند مشروعاش نیست. با ملکجهان مادر شاهزاده که به مهدعلیا و کی از پرنفوذترین زنان قاجار مشهور است آشنا میشویم که اهل شعر بود و استقلال رای داشت و در به تخت نشستن پسرش تاثیر زیادی داشت. ناصرالدین میرزا تحت تاثیر مادام گلساز معلم زبان فرانسهاش بود.
بخشهای سوم و چهارم به تاجگذاری و رابطهی پادشاه و میرزا تقیخان اختصاص یافته. پی میبریم که دربار قاجار در آن زمان نمیتوانسته هزینهی سفر ولیعهد به تهران را تامین کند. به ناچار دست به دامان تجار تبریز شدند. او که به تخت نشستن را مدیون مادرش و میرزا تقیخان بود بالافاصله بعد از به قدرت رسیدن میرزا تقیخان را به صدارت منصوب کرد.
فصل پنچم دربارهی کشمکش و درگیری پادشاه و میرزا آقاخان نوری است. مهد علیا با استفاده از شایعهی همدلی آقاخان با بابیان صدراعظم جدید را از میدان به در کرد. از استخدام منجمان باخبر میشویم. نفوذ انها به اندازهای بوده که در برناری میرزا آقاخان نوری موثر بودند.
در بخشهای ششم و هفتم به دیپلماسی و روابط خارجی دربار ناصرالدین شاه با دول خارجی، به خصوص روسیه و بریتانیا، اختصاص دارد. در شب ۲۷ نوامبر ۱۸۵۵ که شب تولد حضرت محمد بود، شاه جوان خواب دید در باغی دلگشا قدم میزد. درختی بزرگ در وسط باغ بود و درخت ویکتوریا نام داشت و به قول شاه این درخت همان کشور و سلطنت انگلیس بود. دستور دادن درخت را از بیخ بر کنند. در همین دوران بود که شاه سرمشق خود را در سطخ جهانی در ناپلئون، و در سطح داخاب در نادرشاه جستوجو میکرد و میگفت حاضر نیست سلطان حسین ثانی باشد. میخواست با اوردن فرانسه و آمریکا به ایران وزنهای در برابر انگلیس ایجاد کند. اما اینها گویی همه سوداهای جوانی بود. انگلیسها که استقلال رای شاه جوان را برنمیتابیدند منتظر فرصت بودند تا از او زهر چشمی بگیرند. مخاصرهی هرات که تا آن موقع جزو ممالک محروسهی ایران بود این فرصت را در اختیارشان گذاشت. به ایران حملهی نظامی کردند و طولی نکشید که ناتوانی نیروهای ایرانی در برابر ارتش مجهز انگلستان حتی برای «خاقان بن خاقان» هم مسجل شد.
شاه به تلافی شکستی که از انگلستان خورده بود، خشم خود را متوجه مردم ایران کرد. میخواست از تودهی ناراضی زهر چشمی بگیرد. میخواست پیش از آنکه علیه بیتدبیری «قبله عالم» قدمی بردارند با اعمالی خشونتبار، از جمله مثله کردن برخی از یاغیان در ملا عام و… هر قیامی را در نطفه خفه کند.
در بخشی از کتاب «قبله عالم» که توسط نشر کارنامه منتشر شده، میخوانیم:
«وخامت اوضاع آذربایجان و نگرانی از سرنوشت ناصرالدین، میرزاتقی خان را برآن داشت که این مطالب محرمانه را با کنسول بریتانیا در میان گذارد، و علاوه بر آن، خواستار مداخله انگلیسی ها بشود.»
۵- «خاورمیانه / دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز»
همزمان با ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ کتاب «چه شد چنین شد؟» از ادوارد لوئیس منتشر شد و ماهها در صدر فهرست پرفروشترین کتابها قرار داشت. کامشاد ترجمه را شروع کرد اما بعد از مدتی پی برد بیشتر مطالباش از کتاب «خاورمیانه / دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز» گرفته شده. ترجمهی کتاب خاورمیانه را شروع کرد و به دردسر افتاد.
برنارد لوئیس استاد بازنشستهی مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون بود. او در لندن از پدر و مادری یهودی متولد شد. تخصصاش در تاریخ اسلام و اثر متقابل میان اسلام و جهان غرب بود. او به ویژه به خاطر پژوهشهایش دربارهی تاریخ امپراتوری عثمانی و منازعهی زیرکانهاش با پروفسور ادوارد سعید بر سر کشمکش میان اسرائیل و فلسطین شناخته میشود.
در دایرهالمعارف مورخان و نوشتههای تاریخی نوشته مارتین کرامر که پایاننامهی دکترا او توسط لوئیس هدایت میشد در دوران حرفهای ۶۰ سالهی لوئیس، او را به عنوان مؤثرترین مورخ فراجنگ اسلام و خاورمیانه میخواند.
لوئیس یکی از برجستهترین خاورمیانهشناسان غربی است. نظرات کارشناسی لوئیس، دربارهی خاورمیانه کانون گستردهترین توجهات است. خوشبختانه کتاب «خاورمیانه / دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد را پیش از منصوب شدناش به عنوان مشاور خاورمیانهی کاخ سفید نوشته. اهل نظر این کتاب را دایرهالمعارف کوچک تاریخ منطقه خواندهاند. بررسی دو هزار سال تاریخ و فرهنگ سرزمینی، خاستگاه سه دین عمدهی جهان و شماری تمدنها، تشریح تاثیر عظیم این منطقه بر زندگی مغربزمین و اثرگذاری متقابل مغرب بر جهان اسلام کار هر کسی نیست و با استادی کمنظیری در این کتاب به قلم اماده است. هر خط کتاب بیاغراق، حاوی نکتهای تاریخی است و دانش تازهای به خوانندهی مشتاق یاد میدهد. نویسنده زیروبم این تاریخ، سیر پیشرفت و علل پسرف کشورهای اسلامی را به خوبی میشناسد و به زبان، فرهنگ، زندگی و عادات اقوام مختلف منطقه مسلط است.
در بخشی از کتاب «خاورمیانه / دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز» که توسط نشر نی منتشر شده، میخوانیم:
«مشتریان قهوه خانه ی خاورمیانه با اشخاصی که در فرنگ، به ویژه در شهرهای سواحل مدیترانه، در کافه می نشینند به ظاهر فرق چندانی ندارند. اما این ها با اجدادشان که پنجاه سال پیش، و از آن بیشتر با آنانی که صد سال پیش، همین جا می نشستند بسی تفاوت کرده اند.»
۶- «استالین مخوف»
ژوزف استالین انقلابی و رهبر سیاسی اهل شوروی بود که این کشور را از سال ۱۹۲۴ تا سال ۱۹۵۳، زمان مرگاش، رهبری کرد. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و در مدرسهای دینی تحصیل کرد و به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه پیوست. سردبیری پراودا روزنامهی حزب را بر عهده داشت و از طریق سرقت، ادمربایی، باجگیری و… سرمایه جمع میکرد. بارها دستگیر و به سیبری تبعید شد. استالین از اعضای برجستهی حزب در جنگ داخلی روسیه فعال بود. برنامههای پنج سالهی او باعث اشتراگی شدن زمینهای کشاورزی و ایجاد اقتصاد دستوری متمرکز شد. کمبود شدید مواد غذایی باعث قحطی سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ و مرگ میلیونها نفر شد. استالین پاکسازی بزرگ را با هدف ریشهکنی دشمنان طبقهی کارگر شروع کرد. یک میلیون نفر در اردوگاههای کار اجباری زندانی و دست کم هفتصد هزار نفر اعدام شدند. قحطی مصنوعی که او در اوکراین ایجاد کرد باعث مرگ پنج میلیون اوکراینی شد. به طور کلی ۲۰ میلیون شهروند شوروی و صد میلیون تن در سراسر جهان را به کشتن داد. با این حال مجلهی تایم در ۱۹۴۱ او را مرد سال دانست و ژان پل سارتر، اچ. جی. ولز، برنارد شا، وینستون چرچیل، تی. اس. الیوت و… از او حمایت کردند.
خروشچف سال ۱۹۵۶ جنایات استالین را افشا کرد. مارتین ایمیس کتاب «استالین مخوف» را به کینهتوزی پدرش نوشت که زمانی عضو حزب کمونیست بود اما در دهههای آخر عمر محافظهکار دوآتشه شد. کتاب ولوله به پا کرد. بین روشنفکران دودستگی به وجود آورد. دوستی ها را به دشمنی تبدیل کرد. حسن کامشاد بعد از خواندن کتاب ترجمهی ان را دینی بر گردن خود دانست. به تئاتری در لندن رفت تا با نویسنده صحبت کند و سوالاتی دربارهی نوشتهاش بپرسد. به نویسنده گفت: «دارم کتابات را به فارسی ترجمه میکنم.» مارتین ایمیس نگاهی خریدار به مترج انداخت و گفت: «مطمئنی؟» ترجمهی فارسی منتشر شد و دل مخاطبان و منتقدان را برد.
در بخشی از کتاب «استالین مخوف» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد که توسط نشر نی منتشر شده، میخوانیم:
«رفقای آکسفوردی در آن زمان، در ۱۹۴۱، چقدر می دانستند؟ اعتراض همگانی به اردوگاه های کار اجباری شوروی از مدتی پیش، در واقع از ۱۹۳۱، شروع شده بود. گزارش های موثق زیادی نیز از آشفتگی های خشونت آمیز اشتراکی کردن کشاورزی (۱۹۲۹-۱۹۳۴) و قحطی ۱۹۳۳ در دست بود.»
۷- «درک یک پایان»
اکثر قریب به اتفاق مردم نمیدانند چرا بعضی آدمها نویسنده میشوند. یعنی شور و شوق نوشتن آنقدر در آنها زیاد میشود که باید قلم به دست بگیرند و کلمات را روی کاغذ بیاورند و خلاص شوند.
از اتفاق، جواب دادن به این سوال برای نویسندهها هم سخت است. به چهرهی آنها هنگام پاسخ دادن به این سوال دقیق شوید. تقلا میکنند تا حسی که وا میداردشان کلمات را روی کاغذ بیاورند، بیان کنند.
لابد جولین بارنز را میشناسید. نویسنده و منتقد برجستهی بریتانیایی که جستارنویس و قصهنویس معرکهای است، اما او هم در مقابل سوال «چرا نویسنده شدی؟» یا «چرا مینویسی؟» سپر میاندازد. به نظر میرسد بهترین راه برای پیدا کردن دلیل نویسنده شدن او مرور زندگی و کتابهایش باشد که در ادامه معرفی میکنیم.
۱۹ روز از آغاز سال ۱۹۴۵ گذشته بود. جنگ دوم جهانی خونریز و ویرانگر پیش میرفت. اما خانوادهی بارنز در حومهی شهر لستر در مرکز بریتانیا در محلهای آرام غرقِ مطالعه و تدریس زبان فرانسه بودند که فریاد همسر باردار آقای بارنز سکوت را شکست و ورود فرزند را نوید داد. چند ساعت به انتهای شب مانده بود که پسری با چشمهای رنگی که «جولیان» نامیده شد فریادزنان حضورش را اعلام کرد.
والدیناش برایش قصه میخواندند تا بخوابد. پسر که کمکم به صدا، نور و افراد واکنش نشان میداد، بالافاصله بعد از شنیدن صدای مادر و پدر به سوی آنها برمیگشت و نگاهشان میکرد. جولیان که لالای مادرش قصههایی بود که در گوشاش نجوا شده بود، دستش را به قفسهی کتابخانه گرفت و ایستاد. اولین قدمها را به سوی اتاق کار و مطالعهی والدیناش برداشت. اسباببازیهایش نه ماشین، توپ فوتبال، آچار و پیچگوشتی که کتاب، مجله، قلم و کاغذ بود.
او که پروردهی فضای ادبی – هنری بود که والدیناش ساخته بودند، بعد از ورود به دبستان دلبستهی ادبیات فرانسه شد. بیوقفه مطالعه میکرد و هیچوقت نویسنده شدن وسوسهاش نکرد. اما مادرش میگفت پسرش تخیل قدرتمندی دارد و روزی خواهد نوشت.
بعد از اتمام تحصیل در دبیرستان city of London school به کالج مگدالن آکسفورد رفت و در رشتهی زبانهای اروپایی فارغالتحصیل شد.
سه سال به عنوان دستیار فرهنگنویس در موسسهی فرهنگ آکسفورد مشغول کار شد. وقتی در مجلات نیواستیتمن و نیوریویو مرور کتاب مینوشت از اختلال خجالت حاد رنج میبرد. در جلسات هفتگی صم بکم گوشهای مینشست تا جلبتوجه نکند. بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶ در تلویزیون و هفتهنامهی آبزرور کار کرد.
بارنز که هیچوقت نوشتن رمان وسوسهاش نکرده بود، اولین قصهاش به نام «مترولند» را در ابتدای دههی هشتاد میلادی منتشر کرد. او که تا دو دهه بعد از آن بیش از دوازده رمان به دست داده بود، انتشار رمان «درک یک پایان» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد زندگیاش را متحول کرد. جایزهی معتبر منبوکر را برد و ناماش بیش از پیش مطرح شد.
نویسنده و جستارنویس بریتانیایی بعد از دههها قلم زدن در مطبوعات و خلق انبوهی قصه و جستار به گونهای مینویسد که آثارش سرشار از بداعت، رویاپردازی، شرح وقایع و جزئیات است که خواندنشان عیش مدام است.
در بخشی از رمان «درک یک پایان» که توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«چقدر پیش میآید که داستان زندگی خود را تعریف کنیم؟ چقدر آن را اصلاح میکنیم و تغییر میدهیم؟ زیرکانه برشهایی از آن را نمایش میدهیم و بخشهای دیگری از آن را تزئین میکنیم؟ و با گذشت زمان تعداد کسانی که از گذشته همراه ما باقی ماندهاند، کمتر و کمتر میشود و دیگر کسی نیست که به ما یادآوری کند آنچه به عنوان داستان زندگی خود میگوییم بیشتر داستانمان است تا زندگیمان.»
۸- «تاریخ بیخردی»
باربارا تاکمن سال ۱۹۱۲ در خانوادهای بانفوذ در نیویورک به دنیا آمد. در ۲۱سالگی با سمت پژوهشگر در شورای آمریکایی موسسهی روابط اقیانوس آرام مشغول به کار شد. او همچنین خبرنگار خارجی مجلهی پدرش The Nation شد و در مورد جنگ داخلی اسپانیا از مادرید گزارش میداد و اولین کتابش، با موضوع روابط بریتانیا و اسپانیا از سال ۱۷۰۰، در سال ۱۹۳۸ منتشر شد. کار او برای دفتر اطلاعات جنگ، در طول جنگ جهانی دوم، بیشتر توجه او را بر تاریخ جنگ متمرکز کرد و دربارهی تاریخ روابط بین بریتانیا و اسرائیل، انقلاب آمریکا و چین مدرن نوشت. در حالی که برخی از مورخان از نداشتن مدرک دکتری او انتقاد میکردند، تاکمن به دلیل سبک خواندنی و جذاب نوشتههایش که باعث شد تاریخ برای طیف وسیعتری از خوانندگان در دسترس باشد دو جایزهی پولیتزر برنده و تحسین شد.
حسن کامشاد سالها پیش در باغی همراه ابراهیم گلستان قدم میزد که این کتاب را برای ترجمه به او پیشنهاد داد. نویسنده به چهار واقعهی مهم عمر چند هزارساله بشر با محوریت ندانمکاریهای صاحبان قدرت و متولیان سیاست میپردازد. شاید در تمام زمانها و حتی در شکوفاترین نظامهای سیاسی، کسانی باشند که ایرادات و انتقاداتی جدی بر طرز تفکر سیاسیون بگیرند و اعمال و کردارشان را احمقانه تلقی کنند که در ماجراهای تاریخی نقل شده، بیخردی و اشتباه سیاستمداران در آنها پنهان نیست، به گونهای که به سادگی میتوان با تصویری از آن دوره تاریخی به پیروی سیاستمداران از تصمیمات مخالف با منافع خود و کشورشان مواجه شد.
کامشاد بعد از دو سال کتاب را به فارسی برگرداند که با استقبال مخاطبان روبهرو شده و به چاپ شانزدهم رسیده است.
در بخشی از کتاب «تاریخ بیخردی» یکی از بهترین ترجمههای حسن کامشاد که توسط نشر کارنامه منتشر شده، میخوانیم:
«دولت ها به ندرت انتخابی بین فاجعه و حماقت بودند.»
منبع: دیجیکالا مگ