۱۸ فیلم اقتباسی برتر از آثار فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایوفسکی یکی از مشهورترین نویسندگان روس تاریخ است که در آثارش به مضامین انسانی، هستیگرایانه، فلسفی و مذهبی میپرداخت و فضای سیاسی-اجتماعی کشورش در قرن نوزدهم را موشکافانه بررسی میکرد. بسیاری از دیدگاههای وی نسبت به انسان با گذر زمان نه تنها تضعیف نشدهاند بلکه در عصر مدرن حتی معنای عمیقتری پیدا کردهاند. در آثار او موضوعات مهم دیگری همچون خودکشی، فقر، دستکاری روانشناختی، اخلاقیات و رویاپردازی به چشم میخورد. او در نوشتههای اولیهاش از اِلمانهای رئالیسم ادبی و ناتورالیسم استفاده میکرد و از نویسندگان بزرگ پیش از خود الهام میگرفت اما با گذر زمان، به سبک و لحن مستقل خود رسید.
- زندگی دشوار فئودور داستایوفسکی و بازتاب آن در کتابهایش
- ۱۰ فیلم شاخص که با الهام از فرانتس کافکا ساخته شدهاند
- ۱۰ فیلم اقتباسی برتر از داستانهای پدر ادبیات علمی-تخیلی مدرن
در نگاه اول اینگونه به نظر میرسد که در دنیای سینما توجه چندانی به فئودور داستایوفسکی نشده است و شاید بیش از دو یا سه فیلم اقتباسی از قصههای او را به یاد نیاورید اما جالب است بدانید که تاکنون بیش از ۱۲۴ فیلم براساس قصههای این نابغهی ادبیات ساخته شده است. البته باید اعتراف کرد بسیاری از این آثار در حدواندازهی منبع اصلی نیستند و فیلمسازان معمولاً توانایی بازآفرینی درست موقعیتها و شخصیتهای داستایوفسکی را ندارند؛ با وجود این، فیلمسازان برجستهای همچون «روبر برسون»، «آندری وایدا» و «لوکینو ویسکونتی» اقتباسهای قابل دفاعی عرضه کردهاند. برای این مقاله، ۱۸ فیلم را انتخاب کردهایم که براساس مشهورترین رمانهای کوتاه و بلند داستایوفسکی ساخته شدهاند.
رمان جنایت و مکافات (Crime and Punishment)
اگر شما هم برای ۱۰ سال به سیبری تبعید شوید، همواره به دستان و پاهایتان زنجیر متصل باشد، هر روز رنج بکشید و برای بقا بجنگید، شاید پس از آزادی، آن تواناییهای سابق را نداشته باشید اما داستایوفسکی پس از یک تجربهی نزدیک به مرگ، بازگشت و یک «رمان کوچک» به نام جنایت و مکافات نوشت که تا به امروز بزرگترین اثرش به حساب میآید. قصه پیرامون «راسکولنیکُف» اتفاق میافتد، یک دانشجوی سابق که در مسیر «هدف والاتر»، مرتکب قتل میشود. جنایت و مکافات بیشتر از آثار دیگر داستایوفسکی در دنیای سینما اقتباس شده و نقدی است علیه فایدهگرایی (یوتیلیتاریانیسم) و خردگرایی (راسیونالیسم) که در قرن نوزدهم، غرب را فرا گرفته بود.
۱- جنایت و مکافات (محصول آمریکا)
- سال انتشار: ۱۹۳۵
- کارگردان: جوزف فون اشترنبرگ
- بازیگران: پیتر لوری، ادوارد آرنولد، الیزابت ریسدون، داگلاس دامبریل
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
انتقال مضامین و دنیای گستردهی رمان کلاسیکی همچون جنایت و مکافات به یک فیلم ۸۸ دقیقهای کار آسانی نیست، خصوصاً اگر یک استودیو شما را مجبور به ساخت آن کند. جوزف فون اشترنبرگ در رابطه با قراردادش برای ساخت این اقتباس میگوید «این فیلم همانقدر به متن اصلی رمان بیارتباط بود که گوشهی بلوار سانست و خیابان گاور به فضای روسی بیارتباط هستند».
فون اشترنبرگ در کتاب زندگینامهاش نوشت که از انتخاب بازیگران این فیلم پشیمان بود، خصوصا «پاتریک کمپبل» (بازیگر تئاتر مشهور انگلیسی) اما هیچ کنترلی روی انتخابها نداشت. او حتی پیتر لوری را نامناسب میدانست اما به این نکته اشاره کرد که حداقل لوری تنها کسی بود که رمان فئودور داستایوفسکی را خوانده است! اشترنبرگ از همان ابتدا بر این باور بود که این پروژه به یک فاجعه تبدیل میشود.
پیتر لوری در مصاحبهاش با نیویورک تایمز از ساخته شدن تصادفی این فیلم گفت. او برای قراردادی که با استودیوی «کلمبیا» داشت، از انگلستان به آمریکا آمد اما پروژهی مناسبی پیدا نمیکرد و برای ۱۰ ماه بیکار بود. او به استودیو، ساخت اقتباسی از جنایات و مکافات را پیشنهاد داد که پذیرفته شد. لوری به این شرط که فون اشترنبرگ فیلم را نوشته و کارگردانی کند، حاضر شد در فیلم «عشق دیوانهوار» از استودیوی «مترو گلدوین مایر» به ایفای نقش بپردازد.
فارغ از بازی خوب پیتر لوری در نقش راسکولنیکُف، فیلم به طور کلی مسیر خودش را میرود اما همین که مبتنی بر جنایت و مکافات است، آن را تا حد زیادی نجات میدهد.
۲- جنایت و مکافات (محصول فنلاند)
- سال انتشار: ۱۹۸۳
- کارگردان: آکی کائوریسماکی
- بازیگران: متی پلونپا، اسکو نیکاری، مارکو توئیکا، ریستو آلتونن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
برای فیلمساز مولفی که با سبک طنز ویژهی خود و خلق شخصیتهای بیروح و سرد شناخته میشود، شاید عجیب باشد که بدانید آکی کائوریسماکی کارنامهی هنری خود را با ساخت اقتباسی از فئودور داستایوفسکی آغاز کرد؛ ماجراهای جنایت و مکافات کائوریسماکی در شهر هلسینکی، پایتخت فنلاند اتفاق میافتد.
«آنتی» یک کارگر کشتارگاه است که یک پیرمرد را به قتل میرساند؛ اعمال او در ادامه نتایجی را برایش به همراه دارد که حتی تصورش را هم نمیکرد. فیلم تاریک و تلختر از ساختههای بعدی کائوریسماکی بوده و گاهی آماتور جلوه میکند اما همچنان اثر قابلتوجهی است که از زاویه دید تازهای به داستایوفسکی نزدیک میشود.
نوع نگاه فیلم، انتقادی است و به جای روسیه، جامعهی فنلاند را مورد بررسی قرار میدهد. قهرمان قصه نمادی برای طبقهی کارگر، بومیان، قشر بیکار و آدمهای بیگانه و منزوی جامعه است که کائوریسماکی در آثار بعدیاش به شکل دقیقتری به آنها پرداخت. در جنایت و مکافات یک دیدگاه تاریخی هم به چشم میخورد؛ رویدادهای فیلم اگرچه در عصر مدرن اتفاق میافتد اما تصویر رئیس جمهور «اورهو ککونن» در ادارهی پلیس، ارجاعی به گذشته است، یک نوستالژی و اشاره به دوران پیشین که در ساختههای بعدی کائوریسماکی نیز دیده میشود.
۳- نورته، پایان تاریخ (Norte, the End of History)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- محصول: فیلیپین
- کارگردان: لاو دیاز
- بازیگران: آنجلی بایانی، سید لوسِرو، آرچی اِلمنیا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
«سینمای آهسته» طرفداران و مخالفان متعددی دارد؛ در این گونهی هنری، برداشت بلند در مرکز توجه است و همه چیز به آرامی پیش میرود. وقتی به فیلم نورته میرسیم که حدود ۴ ساعت است، نماها آنقدر متمادی هستند که میتوانند برای مخاطب طاقتفرسا باشند؛ با این حال، همانند دیگر ساختههای اخیر این فیلمساز برجستهی فیلیپینی، همه چیز معنا دارد و ژرف اندیشانه عرضه میشود. لاو دیاز در ابتدا برای فیلم مورد انتقاد قرار گرفت، چون بیش از اندازه طولانی بود و سیاه و سفید بودن آن هم پس از چند ساعت، کمی آزاردهنده میشد. اما پس از نمایش در جشنوارهی کن سال ۲۰۱۳، تقریباً همه به این فیلم عشق ورزیدند. تماشای نورته آسان نیست اما اگر آن را به پایان برسانید، به راحتی فراموشش نخواهید کرد.
لاو دیاز سوال تازهای ایجاد نمیکند بلکه همان سوالات فئودور داستایوفسکی را میپرسد، با این تفاوت که سعی میکند حتی از متن این نویسنده هم انتقاد کند و آن را بشکافد تا جایی که دیگر چیزی باقی نماند. همانند دیگر ساختههای دیاز، نورته در یک حالت سکون و در حالی که هیچ چیز حل نشده است، به پایان میرسد،؛ گویی او خودش در مسیر یافتن جواب شکست خورده است و دیگر امیدی به پیدا کردن آن ندارد.
رمان ابله (The Idiot)
ابله اولین بار در سال ۱۸۶۸ به صورت پاورقی در یک مجلهی روسی به چاپ رسید و داستان «پرنس میشکین» را روایت میکند، آخرین بازمانده از یک خانوادهی اشرافیِ ورشکسته که هوش بالایی ندارد، ساده لوح و بیتزویر است، به هر کسی اعتماد میکند و ناخواسته خود را در قلب جامعهای رو به زوال، خودبین و پوچ میبیند که در روزمرگی و مادیات دستوپا میزند.
۴- ابله (محصول ژاپن)
- سال انتشار: ۱۹۵۱
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: ستسوکو هارا، یوشیکو کوگا، توشیرو میفونه، ماسایوکی موری
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۴ از ۱۰۰
شاید رویای همهی فیلمبینهای حرفهای و طرفداران کوروساوا این باشد که نسخهی ۲۶۵ دقیقهای ابله را تماشا کنند، نسخهای وفادارانه که متاسفانه گم شد. اما حتی نسخهی ۱۶۶ دقیقهای فعلی هم یک ادای دین فوقالعاده به فئودور داستایوفسکی است که فضای تابستانی و روسی قصه را با فضای سرد و برفی جزیرهی هوکایدو جایگزین میکند. فیلم یک تیم بازیگر اعجاب انگیز هم دارد: ماسایوکی موری، ستسوکو هارا و توشیرو میفونهی افسانهای.
ابله در ابتدا قرار بود در دو قسمت اکران شود. نسخهی اصلی ۲۶۵ دقیقهای در نمایشهای اولیه چندان موفق نبود و برخلاف خواستهی کوروساوا، تهیهکنندگان فیلم را دوباره تدوین و کوتاه کردند زیرا براین باور بودند که بیش از حد طولانی است. آکیرا کوروساوا این فیلم را «خرابکنندهی کارنامهی هنریاش» میداند. او میگوید: «رسانههای ژاپنی به فیلم حمله کردند، گویی آنها بازتابی از دیدگاه استودیو [و تهیهکنندگان] نسبت به من بودند».
۵- ناگهان بالتازار (Au Hasard Balthazar)
- سال انتشار: ۱۹۶۶
- محصول: فرانسه
- کارگردان: روبر برسون
- بازیگران: آن ویازمسکی، والتر گرین، فیلیپ آسِلین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
حضور ناگهان بالتازار در این فهرست شاید کمی تقلب باشد زیرا این فیلم کلاسیک ساختهی روبر برسون، برداشتی آزاد از رمان ابله است. با وجود این، هر فرصتی پیدا شود که بتوانیم به یکی از شاهکارهای تکرارنشدنی برسون بپردازیم را باید غنیمت شمرد. قهرمان قصه یک الاغ است که بیعدالتی و ظلمهای انسان را تجربه میکند و رنج میکشد؛ تماشای سیروسلوک این حیوان، سوزناک و غمانگیز است. همسر آتی «ژان-لوک گدار»، آن ویازمسکی که خود اصالتی روسی دارد، با این فیلم به سینمادوستان معرفی شد.
ناگهان بالتازار وجود شما را متشنج میکند و تصویری که از بشریت ارائه میدهد را در دنیای واقعی به چشم دیدهایم. روبر برسون فیلمی ساخته است که به سینمای هنری تعلق دارد اما همزمان، عامهپسند است. فیلم را باید نقطهی اوج مهارتهای فیلمسازی برسون بدانیم که یک تجربهی احساسی کامل را برای بیننده به ارمغان میآورد.
۶- عشق جنونآمیز (L’Amour Braque)
- سال انتشار: ۱۹۸۵
- محصول: فرانسه
- کارگردان: آنژی ژووافسکی
- بازیگران: سوفی مارسو، چکی کاریو، فرانسیس هوستر، مری-کریستین آدام
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
فیلمساز مولف لهستانی، آنژی ژووافسکی در اوایل سال ۲۰۱۶ پس از چند سال مبارزه با سرطان، چشم از جهان فرو بست اما آثار حیرتانگیزی از خود بر جای گذاشت. او هرگز در جریان اصلی دیده نشد اما در نگاه طرفداران سینمای هنری، جایگاه ویژهای دارد. شاهکار او قرار بود فیلم «بر گوی نقرهای» باشد که متاسفانه تکمیل نشد زیرا در لهستان کمونیستی جلوی دوربین رفته بود. ژووافسکی سپس به فرانسه رفت و در اولین قدم، اقتباسی آزاد از ابله را جلوی دوربین برد. عشق جنونآمیز همانطور که از نامش مشخص است، یک فیلم عاشقانهی نامتعارف و دیوانهوار است، سوفی مارسو که در «مهمانی» (۱۹۸۹) درخشیده بود، اینجا هم برگ برندهی فیلم به حساب میآید.
عشق جنونآمیز برای کسانی که میخواهند در مورد اخلاقیات به گفتگو بپردازند، اثر هیجانانگیزی است؛ همچنین برای کسانی که میخواهند عشق، اعتماد و نیک سرشتی را بررسی کنند، چیزهایی که گاهی فراموش میکنیم در این دنیای کابوسوار غیرقابلپیشبینی دیگر به راحتی پیدا نمیشوند.
۷- ناستازیا (Nastazja)
- سال انتشار: ۱۹۹۴
- محصول: لهستان
- کارگردان: آندری وایدا
- بازیگران: تاماسابورو باندو، توشییوکی ناگاشیما
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
استاد بزرگ سینما، آندری وایدا در دههی ۷۰ میلادی، یک نسخه از ناستازیا فیلیپُونا را روی صحنهی تئاتر برد که مبتنی بر فصل آخر رمان ابله بود. ۲۰ سال بعد، او این پروژه را به فیلم تبدیل کرد و بازیگر شاخص تئاتر، تاماسابورو باندو نقش هر دو شخصیت پرنس مشکین و ناستازیا فیلیپُونا را برعهده گرفت.
بخشهایی که تاماسابورو باندو در نقش ناستازیا ظاهر میشود از این جهت جذابیت دارد که او «مسخ واقعیت» نهفته در زنان را به تصویر میکشد، این احساس که آنها از محیط اطراف خود جدا افتادهاند و چنین چیزی در تاریخچهی لهستان نیز به چشم میخورد. نوع نگاه باندو به دخترک، درونیات این شخصیت را برملا میکند و باعث میشود تا مخاطب با او احساس نزدیکی داشته باشد. او تنها یک شخصیت در ظاهر زن خلق نکرده و قصد تقلید یا تحقیر زنان را ندارد، او تصویری از زنانگی ارائه میدهد که زاییدهی نوع نگاههای مردانه است و شاید نکته همین باشد.
رمان برادران کارامازوف (The Brothers Karamazov)
برادران کارامازوف از نظر وسعت و جزئیات، شاید بزرگترین نوشتهی فئودور داستایوفسکی باشد و به اعتقاد بسیاری از منتقدان، بهترین رمانش. او دو سال پایانی زندگیاش را به نگارش این قصه اختصاص داد و چهار ماه پس از تکمیلش درگذشت. قصه در روسیهی قرن نوزدهم اتفاق میافتد و سرگذشت سه برادر و روابطشان با پدر خانواده «فئودور» را روایت میکند. با توجه به محبوبیت بالای این رمان، تاکنون چند اقتباس سینمایی از آن ساخته شده است اما هیچکدام نتوانستهاند مخاطبان را قانع کنند که چرا برادران کارامازوف یک شاهکار ادبی است.
۸- برادران کارامازوف (محصول آمریکا)
- سال انتشار: ۱۹۵۸
- کارگردان: ریچارد بروکس
- بازیگران: یول برینر، ماریا شل، کلیر بلوم، لی جی. کاب، ویلیام شاتنر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۵ از ۱۰۰
در همان سالی که ریچارد بروکس با «گربه روی شیروانی داغ» از سوی منتقدان و سینمادوستان تحسین شد، تصمیم گرفت تا به مسیر متفاوتی برود و اقتباسی از رمان برادران کارامازوف بسازد. با اینکه بسیاری از بخشهای کلیدی رمان در این فیلم ۱۴۵ دقیقهای به چشم میخورد و بازیگران قانعکننده ظاهر شدهاند (خصوصا لی جی. کاب) اما متاسفانه آن فضاسازی، گیرایی و اِلمانهای تاثیرگذار قصه در فیلم وجود ندارند.
اما اگر از کنار نقاط ضعف فیلم عبور کنیم و چندان سختگیر نباشیم، باز هم پایانبندی آن اجازه نمیدهد تا این ساختهی بروکس خاطرهی خوشی برای طرفداران فیودور داستایفسکی باشد. سازندگان همان پایانی را برای این فیلم متصور شدهاند که از یک فیلم هالیوودی انتظار دارید، یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که قصهی اصلی را فوقالعاده کردهاند و ارائهی یک برداشت رنگارنگ و تصنعی. آنها گستاخانه، ماجراهای رمان را با یک پایان خوش به اتمام میرسانند.
رمان قمارباز (The Gambler)
یکی از رمانهای کوتاه فئودور داستایوفسکی که به شدت سینمایی و دراماتیک است. قمارباز در واقع مرثیهخوانی نویسنده برای اشتباهات گذشتهاش است و او در این اثر شبهزندگینامهای با اِلمانهای تراژدی و کمدی، از اعتیادش به قمار صحبت میکند. داستایوفسکی این کتاب را در شرایطی سخت و در ۲۶ روز نوشت تا بتواند با آن بدهیهایش را بدهد. او با ناشری به نام «اف.تی استلوفسکی» توافق کرد و اگر نمیتوانست این رمان را در زمان تعیینشده تحویل دهد، باید برای ۹ سال آینده بصورت رایگان برای استلوفسکی مینوشت. راوی قصه، «الکسی ایوانوویچ» است، معلمی که اعتیاد شدیدی به قمار دارد و آن را کلید حل همهی مشکلاتش میداند. او معلم فرزندان خانوادهای روسی و مهاجر است که در گذشته ثروتمند بودهاند اما اکثر داراییهای خود را با تصمیمات اشتباه و بیلیاقی از دست دادهاند.
۹- گناهکار بزرگ (The Great Sinner)
- سال انتشار: ۱۹۴۹
- محصول: آمریکا
- کارگردان: روبرت زیودماک
- بازیگران: گریگوری پک، اوا گاردنر، ملوین داگلاس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
طرفداران ژانر نوآر، روبرت زیودماک را با آثار کلاسیکی همچون «دستبرد» (۱۹۴۹) و «آدمکشها» (۱۹۴۶) میشناسند اما گناهکار بزرگ فیلم پرزرقوبرقتری است. با بودجهی مناسبی که مترو گلدوین مایر در اختیار او قرار داد، ابتدا قصد داشت تا «کرک داگلاس» را برای نقش اصلی استخدام کند اما داگلاس ترجیح داد تا در یک فیلم درام نوآر ورزشی کوچکتر به نام «قهرمان» بازی کند که برایش اولین نامزدی اسکار را به همراه داشت.
سازندگان تلاش کردند تا «لانا ترنر» را برای بازی در فیلم متقاعد کنند اما او نپذیرفت. با وجود این، اوا گاردنر به عنوان انتخاب دوم چندان هم بد نبود، خصوصا اگر قرار بود گریگوری پک در نهایت نقش اصلی را برعهده بگیرد. اما با این تیم بازیگری جذاب، یک بودجهی مناسب، یک فیلمساز مستعد در پشت دوربین و یک رمان سطح بالا که پتانسیلهای فراوانی دارد، گناهکار بزرگ به اثر مورد انتظار تبدیل نشد؛ شاید به خاطر فیلمنامهی سطحی و مصنوعی «کریستوفر ایشروود» که درک درستی از فئودور داستایوفسکی ندارد.
روبرت زیودماک همهی ابزار لازم برای خلق یک اقتباس درجه یک را در اختیار داشت اما گناهکار بزرگ را نمیتوانیم فیلم موفقی بدانیم. منتقد مجلهی «نیویورک هرالد تریبون» آن را «تفرعن آمیز و یک اثر سرگرمکنندهی کسالتآور» خواند. مجلهی «تایم» ضمن ستایش بازیگران نقش مکمل، به این نکته اشاره کرد که از دیالوگها، شخصیتها و فضاسازی رمان قمارباز، تنها یک چکیدهی مبتذل باقی مانده است.
۱۰- قمارباز (محصول انگلستان)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: کاروی ماک
- بازیگران: لوئیز راینر، مایکل گمبون، جودی می، پالی واکر، دومینیک وست
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
ناعادلانه است که کاروی ماک را تنها با ساخت یک اقتباس متوسط از قمارباز به یاد بیاوریم، این فیلمساز بزرگ مجارستانی کسی است که آثارش از اواسط دههی ۵۰ میلادی بارها به جشنوارهی کن دعوت شدهاند و معمولاً نمایندهی مجارستان در بخش بهترین فیلم خارجی زبان جوایز اسکار بودهاند، از جمله «عشق» (۱۹۷۱) که فیلم شگفت انگیزی است.
متاسفانه او در آثار انگلیسیزبان خود نتوانست حرفی برای گفتن داشته باشد، البته که قمارباز لحظات بامزهی خودش را دارد اما فیلمی فراموششده و دیدهنشده است که در نگاه اول به آثار تلویزیونی شباهت دارد. مایکل گمبون نقش فئودور داستایوفسکی را بازی میکند، دومینیک وست که بعدها با سریال «شنود» ستاره شد، اینجا در یکی از اولین نقشهایش قابل قبول است و بازیگر برندهی اسکار، «لوئیز راینر» را برای آخرین بار در یک فیلم تماشا میکنیم که اتفاق خوشایندی است.
ساختار «داستان در داستان» فیلم بیش از حد فشرده است و اغراقآمیز روایت میشود تا گاهی حس کنید در حال تماشای یک پارودی از آثار رومانتیک تاریخی هستید. قمارباز البته در مقایسه با دو فیلم فوقالذکر، سعی میکند دیدگاههای روانکاوانهای نسبت به زندگی داستایوفسکی داشته باشد و مخاطب را قانع میکند که چرا این نویسنده علاقهی سیرناپذیری به قمار داشت. چرخش داستانی جالب قصه اما زمانی رخ میدهد که پولینای واقعی از راه میرسد و به داستایوفسکی میگوید مسئولیتهایش را فراموش و با او به پاریس فرار کند.
رمان یادداشتهای زیرزمینی (Notes from Underground)
در کتاب «اگزیستانسیالیسم از داستایفسکی تا سارتر»، «والتر کافمن» به این نکته اشاره میکند که یادداشتهای زیرزمینی یکی از اولین رمانهای هستیگرایانهی تاریخ است و پربیراه نمیگوید. ماجراها در سن پترزبورگ اتفاق میافتد و با مونولوگی طولانی از یک راوی تلخ و خودتخریبگر به نام «مرد زیرزمینی» آغاز میشود. فئودور داستایوفسکی این کتاب را در سال ۱۸۶۴ چاپ کرد و بازتابی است از همهی رویدادهای سیاه و مشکلاتی که او در زندگیاش تجربه کرد. یادداشتهای زیرزمینی میتوانست به یک فیلم نوآر منحصربهفرد در دههی ۴۰ میلادی تبدیل شود اما در دهههای اخیر، فیلمسازان زیادی شجاعت اقتباس از آن را نداشتهاند.
۱۱- یادداشتهای زیرزمینی (محصول آمریکا)
- سال انتشار: ۱۹۹۵
- کارگردان: گری واکو
- بازیگران: هنری چرنی، ست گرین، شریل لی، جان فاورو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
این ساختهی گری واکو در نگاه اول سنخیتی با یادداشتهای زیرزمینی ندارد، ماجراها از دنیای سرد سن پترزبورگ به خیابانهای آفتابی لس آنجلس منتقل شدهاند و شخصیت اصلی به جای نوشتن خاطرات و تفکراتش، آنها را به صورت ویدیویی ضبط میکند. با وجود این، فیلم تا حد زیادی به رمان کوتاه فئودور داستایوفسکی وفادار است و پوچگرایی و خودتخریبگری شخصیت اصلی ملموس جلوه میکند. مرد زیرزمینی اینجا هم از زندگی مفلوکانه و افتضاح خود سخن میگوید. با بازی خوب هنری چرنی و شریل لی، این فیلمِ نادیده گرفته شده حتی با اینکه ناقص به نظر میرسد اما ارزش یک بار تماشا را دارد.
گاهی هیچ چیز جذابتر از این نیست که یک بازیگر با تمام وجود در نقش خود غرق شود و دیگر نتوانیم او را از آن شخصیت خیالی متمایز بدانیم. هنری چرنی در یادداشتهای زیرزمینی چنین شرایطی دارد و یک تنه فیلم را به اثری دیدنی تبدیل کرده است. ما مرد زیرزمینی را درک میکنیم زیرا نقابی بر چهره ندارد، او جلوی دوربین مینشیند و با شهامت از گناهان و شکستهایش صحبت میکند. همانطور که مرد زیرزمینی هم اشاره دارد، ماجراهایی که تعریف میکند تنها یک اعتراف نیستند، آنها داستانهایی اخلاقی هستند که نشان میدهند یک انسان چگونه زندگیاش را تباه کرد.
۱۲- یادداشتهایی از دنیای جدید (Notes from the New World)
- سال انتشار: ۲۰۱۱
- محصول: آمریکا
- کارگردان: ویتالی سومین
- بازیگران: ربکا لایت، ناتاشا بلیسک، ماکسیم پولک، رکس هاس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
یادداشتهایی از دنیای جدید، سرگذشت مردی به نام «استیون» را روایت میکند که به طور همزمان عاشق دو زن شده است که هیچکدامشان هم خود واقعیشان را نشان نمیدهند. استیون در همین حین با مافیای روسیه نیز روبرو میشود تا شرایط زندگیاش پیچیدهتر شود. فیلم برداشتی معاصر از رمان اصلی است و اتفاقات آن در لس آنجلس رخ میدهد، شهری که برای آدمهای قصه، محل برخورد رویاها و واقعیتهای تلخ است. «ویتالی سومین» پس از جلوی دوربین بردن اقتباسی از شبهای روشن، این فیلم را در راستای نقد دنیای پساکمونیستی و پستمدرن ساخت. او با یک بودجهی محدود، فیلم قابل دفاعی ساخته است که به فئودور داستایوفسکی ادای احترام میکند و گاهی یادآور ساختههای «دیوید لینچ» است.
ویتالی سومین در توصیف فیلم و شخصیت اصلی میگوید: «اکثر انسانهای عادی تاریخ در برههای از زندگی خود این حس را داشتهاند که هیچ کنترلی روی سرنوشت خود ندارند. در جامعهی مدرن اما شرایط کمی متفاوت است و بعضیها فکر میکنند با کمک گرفتن از تکنولوژی، میتوانند سرنوشت خود را به مسیر متفاوتی ببرند. استیون در محاصرهی تکنولوژیهای مدرن قرار دارد اما در نهایت آگاهی میشود که کنترلی روی آنها ندارد و تنها تصور میکرده که همه چیز در دستان او است. از این رو، این شخصیت تفاوتی با مرد زیرزمینی قصهی داستایوفسکی ندارد».
رمان همزاد (The Double)
ایدهی مواجهه با همزاد به تنهایی تعلیقآمیز و دراماتیک است، حالا تصور کنید که نویسندهی بزرگی همچون داستایوفسکی به سراغ آن برود. در رمان همزاد، داستایوفسکی کشمکشهای روانشناختی مردی را متصور میشود که با همزاد خود ملاقات میکند (کسی که از نظر ظاهری دقیقا شبیه او است اما از بُعد شخصیتی تفاوت دارد). از این رمان کوتاه میتوانید برداشتهای متفاوتی داشته باشید و حتی آن را یک ادای دین به مضامین آشنای «نیکلای گوگول» بدانید. همانند دیگر نوشتههای داستایوفسکی، به همزاد نیز کمتر از حد انتظار در دنیای سینما پرداخته شده است و هنوز منتظر فیلمی هستیم که بتواند عدالت را در رابطه با آن اجرا کرده و جزئیات چندلایهی روانی-اجتماعی آن را به تصویر بکشد.
۱۳- شریک (Partner)
- سال انتشار: ۱۹۶۸
- محصول: ایتالیا
- کارگردان: برناردو برتولوچی
- بازیگران: پیر کلمنتی، استفانیا ساندرلی، تینا امون، سرجو توفانو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
همهی کارگردانان بزرگ تاریخ، در دورهای از کارنامهی هنری خود، اثری با الهام مستقیم از یک فیلمساز دیگر ساختهاند. اما ادای دین برناردو برتولوچی به خلاقیتهای سینمایی ژان-لوک گدار در دههی ۶۰ میلادی، غافلگیرکننده است؛ به ویژه وقتی به یاد میآوریم که برتولوچی، خود یک فیلمساز صاحب سبک است که آثار هوشمندانهای همچون «دنبالهرو»، «آخرین تانگو در پاریس» و «رویاپردازان» را در کارنامه دارد.
شریک فارغ از وابستگیاش به داستایوفسکی، فیلمی است که شرایط سیاسی ایتالیای آن دوران را نیز منعکس میکند (به هر حال سال ۱۹۶۸ در تاریخ این کشور مهم است و اتفاقات سیاسی و اعتراضی متعددی به وقوع پیوست)، هرچند که در این زمینه چندان قانعکننده و تاثیرگذار نیست.
از همان تیتراژ افتتاحیه (که به موسیقی متن «انیو موریکونه» مزین شده است)، فیلم به طور کامل تحت تاثیر ژان-لوک گدار قرار دارد. برتولوچی برای درست درآوردن هر کدام از نماها، وسواس به خرج داده است و تمرکز ویژهای روی طراحی صداها و نورپردازی داشته است، سایههای بزرگ را در چند نما رویت میکنید و حتی شاهد ادای احترام به تبلیغات تلویزیونی ساختهی «سرگئی آیزنشتاین» خواهید بود که یکی از پایهگذاران مکتب مونتاژ است. برای افزایش جذابیت، سورئالیسمِ هجوآمیز و آشنای «لوئیس بونوئل» هم در فیلم وجود دارد!
۱۴- همزاد (محصول انگلستان)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- کارگردان: ریچارد آیوادی
- بازیگران: جسی آیزنبرگ، میا واشیکوفسکا، والاس شاون، نوآ تیلور، کتی موریارتی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
ریچارد آیوادی از آن هنرمندانی است که ظاهرا در همهی زمینهها توانایی دارد. او یک بازیگر برندهی جایزهی «بفتا» است (برای سریال کمدی «گروه آیتی»)، صداپیشگی کرده (در انیمیشنهای «غولهای پاکتی» و «کاراگاه موشه»)، سابقهی کارگردانی موزیک ویدئو دارد (برای گروههای موسیقی مشهوری همچون «کاسیبیان»، «آرکتیک مانکیز» و «ومپایر ویکند»)، او را در مقام مجری تلویزیون دیدهایم و در کنار همهی اینها، آیوادی یک فیلمساز مستعد هم هست.
با تشکر از بازی خوب جسی آیزنبرگ و میا واشیکوفسکا و کارگردانی ریچارد آیوادی، فیلم همزاد موفق شده تا ایدههای کلیشهای خود را به شکل غیرکلیشهای ارائه دهد. فیلم تعادل درستی میان فضای نوآر و طنز التقاطی خود برقرار میکند و با قاطعیت میتوان گفت همزاد یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی فئودور داستایوفسکی در دو دههی اخیر است.
داستان کوتاه موجودی لطیف (A Gentle Creature)
داستایوفسکی این داستان کوتاه را تحت تاثیر مرگ یک زن خیاط نوشت. او پس از رویت خبر مرگ این زن در روزنامه، روزها به آن فکر میکرد و در نهایت موجودی لطیف را به یاد او نوشت. داستان در رابطه با صاحب یک سمساری (پاون شاپ) است که همسرش را به خاطر خودکشی از دست داده است. دخترکی بعضی روزها به فروشگاه او میآید و مرد خیلی زود عاشق این دخترک میشود. موجودی لطیف همهی امضاهای داستایوفسکی را دارد و به آدمهایی میپردازد که در جستجوی مادیات و چیزهای دنیوی، از نظر معنوی دچار اضمحلال میشوند.
۱۵- زن نازنین (Une Femme Deuce)
- سال انتشار: ۱۹۶۹
- محصول: فرانسه
- کارگردان: روبر برسون
- بازیگران: دومنیک سندا، کلود اولیه
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
روبر برسون برای اولین فیلم رنگیاش، یک اثر اقتباسی از داستایوفسکی را انتخاب کرد؛ البته او تا پیش از این هم به سراغ این نویسندهی نامی رفته بود که بالاتر به آن اشاره کردیم (ناگهان بالتازار). زن نازنین فیلم جالبی است، شاید به این دلیل که سبک فیلمسازی برسون (آن فضای روحانی و مینیمال که در تلفیق با نابازیگران، حسوحال متفاوتی را به وجود میآورد) با مضامین فئودور داستایوفسکی تطابق دارد. دومنیک سندا با یک تماس تلفنی کوتاه، برای نقش اصلی انتخاب شد، او نقش یک زن فرشتهگونه و ظریف را بازی میکند که در ابتدای فیلم، روی زمین افتاده و مُرده است اما در قالب فلشبک به زندگی بازمیگردد تا سرگذشت و رابطهی غمانگیزی که با همسرش داشته است را مشاهده کنیم.
این فیلم درام روانشناختی از ساختههای پیشین روبر برسون سیاهتر است، شخصیت اصلی رنجهای فراوانی را متحمل میشود اما خبری از رستگاری نیست و ما هرگز متوجه نمیشویم دخترک قصه چرا به جای طلاق، خودکشی را برمیگزیند. زن نازنین اثری محزون در باب عواطف و احساسات انسانی است. مخمصهای که زوج قصه در آن گرفتار شدهاند، برای همهی بشریت در عصر مدرن صدق میکند، جایی که وابستگی فیزیکی باعث میشود تا ارزش و اهمیت روح انسان به حاشیه برود.
مضامین فیلم را بارها در آثار مختلف دیدهایم اما برسون آنها را دقیقتر بررسی میکند، اینکه انسانها چگونه از یکدیگر فاصله میگیرند، اینکه عشق خریدنی نیست و شاید تنها راه دستیابی به آن این باشد که ابتدا درون خودمان جستجو کنیم. بعضیها در پروسهی این کندوکاو درونی، در مقابل دنیا میایستند، خلاف جهت حرکت میکنند و نابودی خود را رقم میزنند.
داستان کوتاه شبهای روشن (White Nights)
یکی از بهترین داستانهای ادبی تمام دوران پیرامون تنهایی و عشق یکطرفه. پس از جنایات و مکافات، شبهای روشن بیشترین اقتباسهای سینمایی را دارد و احتمالا در سالهای آتی از آن عبور خواهد کرد. راویِ تنها و منزوی این قصه با دخترکی به نام «ناستنکا» ملاقات میکند و رابطهی عاشقانهی افلاطونی آنها به تدریج عمیقتر میشود. مطابق دیگر نوشتههای داستایوفسکی، راوی بینام و نشان داستان مصیبتهای زیادی را تجربه میکند و روزگار چندان با او مهربان نیست.
۱۶- شبهای روشن (محصول ایتالیا)
- سال انتشار: ۱۹۵۷
- کارگردان: لوکینو ویسکونتی
- بازیگران: مارچلو ماسترویانی، ماریا شل، ژان ماره، آلبرتو کارلونی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
فیلمساز صاحبسبک ایتالیایی، لوکینو ویسکونتی در اواسط دههی ۵۰ میلادی با یک چرخش ناگهانی، از نئورئالیسم «وسوسه» (۱۹۴۳) و «زمین میلرزد» (۱۹۴۸) فاصله گرفت و یک اثر شخصیتر ساخت. او این دهه را با شبهای روشن به پایان برد، فیلمی که برایش جایزهی شیر نقرهای جشنواره فیلم ونیز را به همراه داشت. مارچلو ماسترویانی که او را با «زندگی شیرین» (۱۹۶۰) به خوبی میشناسید، نقش یک مرد خجالتی و تنها به نام «ماریو» را بازی میکند که در نگاه اول، دلباختهی «ناتالیا» میشود، دخترکی که خود عاشق یک مرد دیگر است.
تلاشهای ناتالیا برای رسیدن به مرد رویاهایش بیثمر است، حتی با اینکه ماریو برخلاف میل باطنیاش، حاضر میشود به او کمک میکند تا به خواستهاش برسد. قصهی سادهی شبهای روشن، چندین لایه دارد و هدیهی کوچکی است از سوی استاد بزرگ ایتالیایی به شیفتگان سینما.
۱۷- چهار شب یک رویابین (Quatre Nuits d’un Rêveur)
- سال انتشار: ۱۹۷۱
- محصول: فرانسه
- کارگردان: روبر برسون
- بازیگران: ایزابل واینگارتن، پاتریک ژوئان، لیدیا بیوندی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
چهارمین اقتباس روبر برسون از فئودور داستایوفسکی و به احتمال قوی اثری که از اقتباسهای پیشین وی، کنجکاوی شما را بیشتر برمیانگیزد. داستان شبهای روشن به دلیل مضامین قابلفهم و سادهترش در مقایسه با دیگر نوشتههای این نویسنده، کار را برای فیلمسازان کمی آسانتر میکند اما برسون علاقهای به سادهسازی افراطی قصه ندارد و برای عرضهی درست مفاهیم مدنظر داستایوفسکی میکوشد.
در چهار شب یک رویابین، برسون از خامدستی زیبای رمانتیسیسم سخن میگوید اما نوع نگاهش پیشداورانه نیست؛ ما با شخصیتهایی همراه میشویم که یک حزن بنیادین آنها را به جلو میراند و رهایشان هم نمیکند. فیلم را باید ملایمترین و غیرمتعارفترین ساختهی فیلمساز بدانیم که دغدغهی اصلیاش بررسی فاصلهی میان روح و جسم است.
۱۸- طیفهای روز (Shades of Day)
- سال انتشار: ۲۰۰۶
- محصول: آمریکا
- کارگردان: ویتالی سومین
- بازیگران: کامیلا برگاستورم، الکساندر اسمیت، برایان پل استوارت، اسکات پیترز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
طیفهای روز یک نامهی عاشقانهی دیگر از ویتالی سومین به فئودور داستایوفسکی است و داستان کلاسیک این نویسنده را از سال ۱۸۴۸ به عصر مدرن و خیابانهای لس آنجلس میآورد. «استیون» با روزمرگی دستوپنجه نرم میکند و روزهایش را بدون مفهوم خاصی میگذراند. او یک نگهبان است که در گذشته رویای تبدیل شدن به یک فیلمنامهنویس موفق را داشت اما حالا این رویای شیرین را رها کرده است. یک روز، او با گروهی از جوانان بزهکار روبرو میشود که در حال آزار و اذیت یک دخترک هستند، او دخترک جوان را نجات میدهد و او را به خانهاش میبرد.
«لیندا» جهانِ استیون را تحتتاثیر قرار میدهد و او از زنده شدن این احساسات تازه، پریشانحال میشود اما نمیتواند جلوی خود را بگیرد و مجذوب دخترکی شده که عاشق مرد دیگری است. لیندا منتظر بازگشت به آغوش معشوقهی سابق خود است و در ادامه از استیون میخواهد تا این معشوقه را تعقیب کند اما استیون راه دیگری را در پیش میگیرد: او با رقیب عشقی خود یک دوستی را آغاز میکند.
منبع: Dostoevsky BTS