۱۰ قسمت برتر سریال «فیوچراما» که باید قبل از آغاز فصل جدید تماشا کنید
اگر اهل تماشای انیمیشنهای طنز کلاسیک مانند «سیمپسونها» (The Simpsons) باشید، یا عاشق انیمیشنهای جدید مثل «ریک و مورتی» (Rick and morty)، حتماً تا به حال اسم «فیوچراما» (Futurama) به گوشتان خورده است. سریالی که خالقان «سیمپسونها» ساختهاند و الهامبخش «ریک و مورتی» بوده است. «فیوچراما» یک سریال انیمیشنی علمی-تخیلی و طنز است که تاریخ انقضا ندارد و هر موقع تماشایش کنید از شوخیها، داستانپردازیها و شخصیتهایش لذت خواهید برد.
دنیاسازی و شخصیتپردازی معرکه، پیچشهای داستانی خیرهکننده (گاهی به طرز قهقههآمیزی خیرهکننده!) و صداپیشگیهای به یاد ماندنی از ویژگیهای این سریال انیمیشنی است. یکی از سریالهای انیمیشنی برتر که با یک قسمت شما را به قهقهه میاندازد، در قسمتی دیگر شما را با کشمکشهای درونی شخصیتها و سردرگمی در عواطفشان متأثر میکند، یا اینکه ذهنتان را درگیر مسائل علمی-تخیلی و پیچیدگیهای جهان داستان میکند، به هر حال اگر اهل دل باشید، «فیوچراما» برایتان کم نمیگذارد.
پس از سالهای سال قرار است شبکهی Hulu فصل جدیدی از این سریال منتشر کند و جان دوبارهای به «فیوچراما» ببخشد. از همان اول هم طرفداران «فیوچراما» از پایان یافتنش، در حالی که میتوانست ادامه داشته باشد، ناراحت و شاکی بودند. بنابراین خبری بهتر از این نمیتوان به طرفداران سریال داد. اما برای تماشای فصل جدید باید آماده شد. و برای آماده شدن چه کاری بهتر از تماشای دوباره چند قسمت برتر سریال «فیوچراما»؟ یاد و خاطره «فیوچراما» با این کار برایمان زنده میشود و اگر در فصل جدید اشارهای به ماجراها و شوخیهای قدیمی سریال شد، با حافظهای که با سریال تجدید دیدار کرده، به استقبالش خواهیم رفت و نمیگذاریم ذرهای از اشارهها و شیطنتهای سریال از دستمان در برود.
این شما و این چندی از بهترین قسمتهای سریال «فیوچراما»:
۱. رفقای خدا (Godfellas)
- فصل ۳، قسمت ۲۰
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۸.۸
در پی درگیری با دزدان یدکی («فیوچراما» پر است از بازی با کلمات) بِندِر (با صدای جان دیماگیو) از سفینه پلنت اکسپرس به درون فضا پرتاب میشود. در حالی که فرای (با صدای بیلی وست) تمام تلاشش را میکند تا بهترین دوستش را پیدا کند و نجات بدهد، بندر با یک شهاب سنگ برخورد میکند و یک تمدن مینیاتوری از شهاب سنگ به روی بدنهی بندر منتقل میشود. طولی نمیکشد که این تمدن بندر را به عنوان خدا میپرستد. اما هر بار بندر قصد دارد بهشان کمک کند، نتیجهی عکس میدهد و باعث و بانی یک فاجعه میشود.
این قسمت که یکی از قسمتهای برتر سریال «فیوچراما» است، برداشت جالبی از ماهیت الهی دارد و از طریق بندر و تمدن مینیاتوری حرفهای قابل توجهی میزند. ماجرا وقتی جالب میشود که میبینیم بندر، آن ربات بدخلق و گاه بدجنس، واقعاً به این تمدنی که روی بدنهاش رشد کرده اهمیت میدهد و نگاهش به آنها چیزی فراتر از بنده و مرید است. کم پیش میآید که بندر این وجه احساسی و مهربانش را به نمایش بگذارد، و همین هم «رفقای خدا» را به یکی از بهترین قسمتهای «فیوچراما» تبدیل کرده است.
۲. انگل گمشده (Parasite Lost)
- فصل ۳، قسمت ۲
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۸.۹
فرای طبق معمول با گشنهبازی مختص خودش، پس از خوردن یک ساندویچ کثیف به کرمهای انگلی آلوده میشود. از قضا همان موقع فرای با لیلا (با صدای کیتی ساگال) قرار دارد. در حالی که حواس فرای با قرارش با لیلا پرت است، باقی اعضای پلنت اکسپرس از رباتهای مینیاتوری مشابه خودشان استفاده میکنند تا داخل بدن فرای بروند و انگلها را نابود کنند. اما کاشف به عمل میآید که این کرمهای انگلی درواقع دارند جسم و ذهن فرای را قویتر میکنند و از او انسان باهوشتر و تواناتری میسازند. اینجاست که لیلا میگوید شاید نیازی به بیرون انداختن کرمها نیست، شاید فرای همینطوری که هست، با وجود انگلها، بهتر است (از بس که فرای خنگ است!).
قسمت «انگل گمشده» یک ادای دین هجو از فیلم «سفر معجزهآسا» (The Fantastic Voyage) است. انیماتورها و نویسندگان سریال حین فکر کردن و اجرای شوخیها با اعضای بدن در این قسمت حسابی پیش خودشان خندیدهاند، چه برسد به ما. با این حال، هرچه «انگل گمشده» خندهدار است، مثل چند قسمت برتر دیگر «فیوچراما» درامش از هرچیز دیگری قویتر است. درنهایت فرای تصمیم میگیرد کرمهای انگل را از بدنش بیرون بیندازد، چون ترجیح میدهد لیلا عاشق خود خودش باشد، خود عادی و معمولیاش، و نه یک نسخه ایدهآل از او که به لطف انگلها به وجود آمده.
۳. جعبه تناقضساز فارنورث (The Farnsworth Parabox)
- فصل ۴، قسمت ۱۵
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۸.۹
وقتی آخرین آزمایش پروفسور (با صدای بیلی وست) جانش را به خطر میاندازد، آن را درون یک جعبه میگذارد و تصمیم میگیرد آن را داخل خورشید بیندازد تا نابود شود. پروفسور لیلا را مسئول نگهبانی از جعبه میکند و تأکید میکند که داخلش را نگاه نکند. ساعتها میگذرد و لیلای خسته، برای رفع کنجکاوی تصمیم میگیرد شیر یا خط بیندازد که آیا داخل جعبه را نگاه بکند یا نکند. سکه به نفع لیلا میافتد و بالأخره لیلا سرک میکشد ببیند داخل جعبه چیست، اما نگاه کردن همانا و افتادن به درون یک دنیای موازی، همان. لیلا وارد دنیایی میشود که برخلاف دنیای خودش، نتیجهی افتادن سکه باعث شده لیلا به داخل جعبه سرک نکشد. تازه، لیلا با این کارش تمام اعضای پلنت اکسپرس را به جز هرمس (با صدای فیل لامار) داخل دنیای موازی میکشاند.
نیمه اول این قسمت برتر «فیوچراما» صرف این میشود که اعضای پلنت اکسپرس با نسخههای موازی خودشان آشنا شوند و تفاوتها را ببینند. اما بزرگترین و جالبترین تفاوت را لیلا و فرای دارند. نسخههای موازی آن دو با هم رابطه عاطفی دارند و قرار میگذارند. همین هم باعث میشود لیلا به فرای فرصت بدهد و رابطه آنها هم درنهایت شکل بگیرد. نیمه دوم قسمت هم پریدن از یک دنیای موازی به دنیای دیگر است. نیمه دوم طوری جلو میرود که فیلم «دکتر استرنج در دیوانگی چندجهانی» (Dr. Strange in the Multiverse of Madness) جلویش کم میآورد، آن هم فقط در چهار دقیقه!
۴. رازوِلی که پایانش خوش است (Roswell That Ends Well)
- فصل ۳، قسمت ۱۹
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۱
در طول یک ابرنواختر، فرای مشغول پاپکورن درست کردن با مایکروویو است (باز هم گشنهبازی فرای!) که تصادفاً کل سفینه پلنت اکسپرس را به سال ۱۹۷۴ برمیگرداند و در زمان سفر میکنند. سفینهشان در نزدیکی شهر رازول ایالت نیو مکزیکو سقوط میکند و دکتر زویدبرگ (با صدای بیلی وست) و بندر با بدنی آسیبدیده، دستگیر شدهاند. فرای هم از فرصت به دست آمده استفاده میکند تا با پدربزرگش اینوس ملاقات کند (صداپیشگی اینوس هم به عهدهی بیلی وست است. این شما و این بیلی وست، آچارفرانسهی محبوب «فیوچراما»!).
از آنجایی که فرای از عصر ما به آیندهی دور (عصر باقی اعضای پلنت اکسپرس) سفر کرده، با دهه ۷۰ میلادی آشناست و احساس غریبی نمیکند. اما باقی اعضای پلنت اکسپرس درست مثل ماهیای که از آب بیرون افتاده باشد، نمیدانند چکار کنند. این شوخی ماهی و آب هم ارجاعی است به بازجویی دکتر رئیس جمهور وقت، هری ترومن از دکتر زویدبرگ (که از نظر فنی یک موجود دوزیست است). خط داستانی فرای هم در این قسمت لحظات خندهدار خودش را دارد و همچنین پیچشهای داستانیای که عواقب بلندمدت دارند و در ادامهی سریال میشود تأثیر آنها را دید. درمجموع «رازولی که پایانش خوش است» هم یک داستان سفر در زمان خندهدار و سرگرمکننده است، و هم قسمت مهمی از نظر داستانی به حساب میآید.
۵. نیش (The Sting)
- فصل ۴، قسمت ۱۲
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۱
پروفسور در پلنت اکسپرس تا به حال گروههای مختلفی را استخدام کرده و گاه دربارهشان صحبت میکند، در قسمت «نیش» لیلا مصمم میشود برای اثبات برتری گروه خودشان نسبت به گروه قبلی پروفسور، یک مأموریت سخت و خطرناک را به سرانجام برسانند. مأموریتشان چیست؟ جمعآوری عسل از یک گونه زنبور فضایی مرگبار. در حین انجام این کار، در کندوی زنبورهای فضایی، به یک بچه ملکه برمیخورند که با نیش زدن به فرای، باعث مرگش میشود. مدتی میگذرد و لیلا که غرق اندوه و پشیمانی است، فرای را در خوابهایش میبیند و شروع میکند این سؤال را از خودش پرسیدن: چه چیزی واقعی است و چه چیزی توهم و خیال؟
در قسمت «نیش» که یکی از قسمتهای برتر «فیوچراما» است، ساگال یکی از بهترین صداپیشگیهایش در نقش لیلا را ارائه میدهد و ما را همراه با این شخصیت، درگیر احساسات و شک و تردیدهایش میکند؛ ترس و اضطرابی که لیلا در مواجهه با فروپاشی واقعیت از آن لبریز میشود، باعث میشود خودمان هم درست مثل لیلا مسائل مختلف را زیر سؤال ببریم و با دیدهی تردید بهشان نگاه کنیم. پایان «نیش» به قدری هوشمندانه است که به کل آن قسمت معنای دوبارهای میبخشد و تمام دیالوگها و صحنههایی که از اول دیدهایم را در ذهنمان تغییر میدهد. همین هم «نیش» را برای تماشای دوباره و چندباره، به انتخاب خوبی بدل میکند.
۶. دستهای شیطان بازیچههای عاطلی هستند (The Devil’s Hands are Idle Playthings)
- فصل ۴، قسمت ۱۸
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۱
یک قسمت برتر دیگر «فیوچراما» که به خاطر روحیه ماجراجویانه و البته حماقت ذاتی فرای و بدجنسی بندر رقم میخورد. فرای برای تحت تأثیر قرار دادن لیلا، میخواهد نواختن هولوفونر را یکشبه یاد بگیرد، بنابراین چکار میکند؟ سراغ مربی یا استادی چیزی میرود؟ خیر، فرای همراه با رفیق شفیقش بندر، به جهنم رباتها میرود تا با شیطان رباتی (با صدای دن کاستلانتا) معامله کند. طی قراردادی که فرای با شیطانآهنی (بر وزن آدمآهنی) میبندد، فرای به یک نوازنده چیرهدست تبدیل میشود، اما بعداً باید دستانش را با دستان یک ربات، که از قضا خود شیطانآهنی است، عوض کند. فرای تا جایی پیش میرود که برای لیلا یک اپرای تمام عیار اجرا میکند و حسابی کیفش کوک است. اما دست آخر شیطانآهنی دستان وعده داده شده را میخواهد، پس سراغ فرای میرود.
«دستهای شیطان بازیچههای عاطلی هستند» یکی دیگر از قسمتهای معرکهی «فیوچراما» است که طنز و درام را به نحو احسن با هم ترکیب میکند. نمایش اپرایی که فرای برای لیلا اجرا میکند یکی از رمانتیکترین کارهایی است که در سریال میبینیم و نتیجهاش هم یک نمایش موسیقی به یاد ماندنی میشود. در همین حین، این قسمت آنقدر شوخیهای گیرایی دارد که اکثرشان به میمهای محبوب و پراستفادهی اینترنت تبدیل شدهاند. مثلاً دیالوگ دکتر زویدبرگ که میگوید: «بد مینوازی، باید احساس بدی هم {نسبت به خودت} داشته باشی.» (Your music is bad, and you should feel bad)
۷. مرحوم فیلیپ جی. فرای (The Late Philip J. Fry)
- فصل ۶، قسمت ۷
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۳
فرای هم برای کار و هم برای قرار ناهاری که با لیلا برای تولدش داشتند دیر میرسد و برای همین به لیلا قول میدهد برایش جبران کند و او را به یک رستوران مجلل و آنچنانی ببرد. اما قبل از آن، فرای مجبور است به دستور پروفسور همراه با بندر ماشین زمان جدید پروفسور را امتحان کنند. ماشین زمانی که فقط رو به جلو حرکت میکند. آنها تصادفاً ۱۰هزار سال جلو میروند و حالا راهی ندارند جز جلو رفتن تا زمانی که یک ماشین زمان پیدا شود که بتواند آنها را در زمان به عقب برگرداند.
«مرحوم فیلیپ جی. فرای» از انجایی جزو ده قسمت برتر «فیوچراما» شناخته شده است که توانسته تعادل بین درام داستان و یک ایدهی هوشمندانه و فکرشدهی علمیتخیلی را به بهترین نحو ممکن ایجاد کند و داستان شستهرفته و قشنگی هم دارد. این قسمت رابطهی لیلا و فرای را میکاود و برای ما باز میکند و نشانمان میدهد لیلا و فرای چه ارزشی برای یکدیگر قائل هستند. این در حالی است که همزمان ما را با یک داستان سفر در زمانی جذاب سرگرم میکند و سرنوشت سیاره زمین و هم جهان هستی را در آینده به تصویر میکشد. و طبق معمول هرچه دم دست باشد را به سخره میگیرد و با شوخیهای نقطهزنش ما را میخنداند.
۸. در همین حال (Meanwhile)
- فصل ۷، قسمت ۲۶
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۴
پس از اینکه لیلا در کره ماه تا پای مرگ میرود و برمیگردد، فرای بالأخره تصمیم میگیرد ازش خواستگاری کند. در همین حین پروفسور چیز جدیدی اختراع کرده است. یک دستگاه که میتواند جهان را ۱۰ ثانیه به عقب برگرداند. فرای طبق معمول ایدهی شاهکاری به سرش میزند و تصمیم میگیرد از این دستگاه در پیشنهاد ازدواج دادن به لیلا استفاده کند. اما از آنجایی که فرای عقل کل است، خودش را در یک چرخه زمانی گرفتار میکند. چرخهای که کل جهان هستی را تهدید میکند.
«در همین حال» قسمت پایانی سریال بود، که البته حالا شبکه Hulu تصمیم گرفته سریال را احیا کند و ادامه بدهد. «در همین حال» یکی از ترسناکترین و احساسیترین قسمتهای «فیوچراما» است. وقتی دستگاه زمانبرگردان خراب میشود، کل دنیا را مثل مجسمه خشک و ایستا میکند جز فرای و لیلا. این زوج عاشق، در حالی که کل دنیا خشکش زده، با هم پیر میشوند و کل دنیا را میگردند. یک پایان زیبا برای رمنسی که از ابتدای سریال بین فرای و لیلا وجود داشت. هرچند پایان این قسمت جا را برای داستانهای آینده باز گذاشت و یک پایان قطعی برای داستان «فیوچراما» نبود. این پایان باز ایدهی هرکسی بوده، کارش درست است. وگرنه ما امروز چشمانتظار فصل جدید «فیوچراما» نبودیم.
۹. شانس فرایی (The Luck of the Fryrish)
- فصل ۳، قسمت ۴
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۴
پس از بدشانسیهای پشت سر همی که بر سر فرای نازل میشود، فرای تصمیم میگیرد برود سراغ شبدر هفتپری که برایش خوششانسی میآورد. اما شبدر آنجایی که فرای گذاشته بود نیست و ظاهراً گم شده است، یا اینکه کسی آن را برداشته. فرای به این نتیجه میرسد که برادرش یانسی (با صدای تام کنی) شبدر را برداشته (در زمان خود فرای، وگرنه برادرش دیگر زنده نیست). این حدس فرای وقتی محتملتر میشود که فرای میبیند مجسمهای از برادرش ساختهاند که نام خودش را دارد؛ یعنی برادرش هویت و رویای فرای را دزدیده و فضانورد شده.
این قسمت «فیوچراما» پیام قدرتمندی درباره خانواده و میراث به مخاطب میدهد که باعث شده جزو قسمتهای برتر باشد. «شانس فرایی» با فلش بکهای متعدد به ما نشان میدهد یانسی به فرای حسادت میکرده و وجوهی از خانواده فرای را به نمایش میگذارد که در گذشته چیزی ازشان نمیدانستیم. وقتی که فلش بک پایانی را در انتهای قسمت میبینیم، همهچیز برایمان معنا پیدا میکند و یکی از احساسیترین لحظات «فیوچراما» رقم میخورد. این قسمت در شخصیتپردازی فرای نقش ویژهای ایفا میکند.
۱۰. وقوق ژوراسیک (Jurassic Bark)
- فصل ۴، قسمت ۷
- امتیاز IMDb به این قسمت: ۹.۵
فرای در یک موزه فسیل حیوان خانگیاش، سگی به نام سیمور را پیدا میکند و حسابی شوکه میشود. فرای هرکاری میکند تا بتواند فسیل سیمور را از موزه بگیرد، اعتراض میکند، تحصن میکند، حتی دیوانهوار میرقصد و بالأخره مسئولان موزه کوتاه میآیند و برای گم و گور شدن فرای هم که شده، فسیل را بهش میدهند. اینجاست که پروفسور به فرای میگوید میتواند سیمور را کلون کند و یک نسخهی دیگر از آن به وجود بیاورد. اما حالا که فرای دارد حیوان خانگی قدیمیاش را دوباره زنده میکند، حسودیهای بندر شروع میشود.
«وقوق ژوراسیک» هم خندهدار و هم احساسی است، اما علت اینکه عملاً بهترین قسمت «فیوچراما» شده، نقطه عطف تراژیکش است. وقتی فرای میفهمد سیمور پس از گم شدن فرای (که به آینده سفر کرده)، ۱۵ سال کامل به زندگیاش ادامه داده، تصمیم میگیرد پروسه کلون کردن سیمور را متوقف کند. اما در ادامه ما میبینیم که سیمور کل این مدت را در انتظار فرای سپری کرده و حتی یک لحظه هم از برگشتن او ناامید نشده. و انتظار این سگ درمانده، بدجوری ما را احساساتی میکند. بدجوری.
منبع: COLLIDER