۳۰ فیلم کلاسیک برتر از جهان سیاه، رازآمیز و پرفریب نوآر
تعداد زیادی از فیلمهای مهم تاریخ سینما از جمله ۳۰ فیلم کلاسیک برتری که قصد بررسیشان را داریم از آثار جریان نوآر به حساب میآیند. فیلم نوآر عبارتی است که ابتدا توسط منتقدان فرانسوی هنگام روبروشدن با فیلمهای آمریکایی در سال ۱۹۴۶ ابداع شد. این فیلمها که نوعی تریلر به حساب میآمدند به عنوان زیرژانری از آثار جنایی یا گنگستری نیز دستهبندی شدهاند اما در تحلیلی متفاوت میتوان این آثار کلاسیک را درون یک موج سینمایی قرار داد که از اوایل دهه ۱۹۴۰ آغاز شد و تا سالهای پایانی دهه ۱۹۵۰ ادامه یافت.
این آثار از چندین جریان سینمایی و ادبی پیش از خود الهام گرفته بودند. برای مثال فیلمهای جریان رئالیسم شاعرانه فرانسه در نیمه اول دهه ۱۹۳۰ به دلیل بدبینی و فضای تیره و تار خود روی فیلم نوار تاثیر گذاشتند. تاثیر پررنگتر اما سهم جریان اکسپرسیونیستی سینمای آلمان بود که در دهه ۱۹۲۰ با سبک خاص نورپردازی، استفاده از سایهها و تصاویر معوج پرکنتراست شناخته شد.
این ویژگیهای بصری مورد اشاره را باید در کنار عناصر داستانی و روایی فیلم نوار درک کرد که از داستانهای کارآگاهی آمریکایی وام گرفته شده بود؛ رمانهای کارآگاهی خشنی که در پرداخت قصه و قهرمانهای فیلم نوار نقشی بهسزا داشتند.
فیلم نوار دستمایههای جنایی را درون سبک خاص خود پرداخت میکرد و در نهایت اثری رازآلود و پرابهامتر از یک فیلم جنایی معمولی تحویل مخاطب میداد. در فیلم نوار شخصیتهای اصلی عموما مردانی خشن و خاکستری بودند که همچون نورپردازی سایه-روشن صورتشان شخصیتهایی سایه-روشن داشتند. صحنهها فضاهایی سیاه و تیره را به تصویر میکشیدند که نوعی تباهی، فساد، خطر و بحران اخلاقی عمومی را نمایان میکرد. در عین حال این آثار زنانی را به جهان سینما معرفی کرد که تحت عنوان «فمفتال» شناخته شدند.
این زنان ویژگیهای اغواگرانه مرگباری داشتند و در نهایت موجبات نابودی قهرمان مرد را فراهم میآوردند. بعضی منتقدان معتقدند فیلم نوار که اساسا خاستگاهی آمریکایی دارد بازتاب وضعیت ملتهب جامعه آمریکای پس از جنگ است در شرایطی که مردان از جنگ بازگشته بودند و زنان که در غیاب مردان در جامعه نقش فعالتری ایفا کرده بودند باید به خانه برمیگشتند. از سوی دیگر نگاه این مردان به جامعه و آنچه در غیابشان بر شهر و زیست اجتماعی گذشته بود نگاهی همراه با تردید، بدگمانی و ابهامهای اخلاقی بود.
گرچه در دهههای بعد از دوره کلاسیک فیلم نوار، آثاری ساخته شدند که عناصری از این فیلمها را به همراه داشتند اما در این مقاله قصد معرفی ۳۰ فیلم نوار برتر را داریم که در میان بهترین و بزرگترین آثار کلاسیک این جریان سینمایی قرار دارند.
۳۰ فیلم کلاسیک برتر از جهان نوآر
۳۰ – وقتی شهر میخوابد (While the City Sleeps)
کارگردان: فریتس لانگ
سال ساخت: ۱۹۵۶
در حالی که یک قاتل سریالی زنان را مورد حمله قرار میدهد و خبر فعالیتهای او در شهر پیچیده، ایموس کاین صاحب یک رسانه خبری (با بازی رابرت وارویک) میمیرد و پسرش والتر (با بازی وینسنت پرایس) به عنوان صاحب جدید این شرکت رسانهای رقابتی بین مدیران قسمتهای مختلف شرکت ایجاد میکند تا ببیند چه کسی میتواند راز این قتلها را کشف کرده، به این داستان خاتمه دهد و در قبال آن ترفیع شغلی بگیرد.
در بین تمام خبرنگاران والتر مابلی – با بازی دینا اندروز بازیگر کهنهکار آثار نوار- شخصیتی است که برای دستگیر کردن قاتل سریالی تلاش میکند. او در حالی این پرونده جنایی را دنبال میکند که همزمان با مشکلات شخصی و دردسرهای گوناگون در محل کارش نیز دستبهگریبان است.
فیلم کلاسیک «وقتی شهر میخوابد» به کارگردانی فریتس لانگ با به تصویر کشیدن اتفاقات پشت پرده جهان رسانه در عصری که مطبوعات و روزنامهنگاری سنتی هنوز در صدر قرار داشت اثری سرگرمکننده از آب درآمده است. این فیلم سینمایی هنوز هم پس از دههها مورد توجه منتقدان قرار دارد و بسیاری معتقدند این فیلم نوار نسبت به کیفیتش در زمان ساخت آنطور که باید مورد تحسین قرار نگرفته است.
۲۹- اوج التهاب (White Heat)
کارگردان: رائول والش
سال ساخت: ۱۹۴۹
فیلم سینمایی «اوج التهاب» به کارگردانی رائول والش یک اثر گنگستری است. جیمز کاگنی در نقش کودی جرت سردسته تبهکاران است که با گروهش به یک قطار پستی دستبرد میزنند اما در نهایت این سرقت با مشکلاتی روبرو میشود. کودی به زندان میافتد و در زندان با هنک فالون همراه میشود. فالون یک مامور مخفی است که تلاش میکند کسی را که با پولهای کودی مشغول پولشویی است پیدا کند.
این فیلم کلاسیک بیشتر از آنکه یک نوآر به تماممعنا باشد فیلمی گانگستری با رگههایی از نوآر است. اثری فراموشنشدنی از والش با درخشش کاگنی و اوبراین. این اثر سینمایی را یکی از بهترین فیلمهای گنگستری همه دورانها نامیدهاند و فیلمی در نظر گرفته میشود که از نظر فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی اثرات عمیقی از خود به جای گذاشته. اوج التهاب صحنههای ماندگاری دارد که در دهههای بعد برخی آثار سینمایی به آنها ارجاع دادند.
۲۸- متأسفم، شماره اشتباه است (Sorry, Wrong Number)
کارگردان: آناتول لیتواک
سال ساخت: ۱۹۴۸
فیلمهای نوآر زیادی بر اساس نمایشهای رادیویی که در دهه ۱۹۳۰ تا اوایل دهه ۱۹۴۰ میلادی پخش شدند ساخته شد و از آنجا که فیلم سینمایی «متأسفم، شماره اشتباه است» کمی بعد از دوره کلاسیک رادیو اکران شده از شناختهشدهترین آثار نوآر آن دوره که براساس این نمایشنامهها ساخته شدند به حساب میآید.
لیونا استیونسن (با بازی باربارا استانویک ) زن ثروتمند، بهانه گیر، سلطهجو و به شدت بدگمانى است که شبى حین تلاش براى تماس گرفتن با دفتر شوهرش هنری (با بازی برت لنکستر)، مکالمه دو مرد درباره یک قتل را که برای ساعت ۱۱:۱۵ شب برنامهریزی شده میشنود.
متأسفم، شماره اشتباه است اثری است که قواعد آشنای فیلم نوارهای آن دوره را کاملا رعایت میکند. در حالی که فیلم مشغول روایت زمان حال است از طریق فلاش بک داستان را پربارتر میکند. فیلم از نظر بصری بسیار تیره است و دوربین تلاش میکند سطح بالایی از تنش و تعلیق را به مخاطب القا کند.
این فیلم کلاسیک توسط پارامونت پیکچرز یکی از استودیوهای تحت تاثیر اروپا درهالیوود تولید شد و آناتول لیتواک کارگردانی این اثر نوآر را بر عهده داشت. فرانتس واکسمن موسیقی این فیلم نوار را ساخت؛ مردی که در آن سالها در تولید موسیقی تعداد قابل توجهی از فیلمهای نوآر نقش داشت.
۲۷- جیببر خیابان جنوبی (Pickup on South Street)
کارگردان: ساموئل فولر
سال ساخت: ۱۹۵۳
فیلم سینمایی «جیببر خیابان جنوبی» اثر کارگردان کاربلد و سازشناپذیر آمریکایی ساموئل فولر با نقشآفرینی بازیگر شناختهشده فیلمهای نوآر ریچارد ویدمارک در نقش اسکیپ مککوی همراه است.
اسکیپ که یک جیببر است بیآنکه از محتوای کیف خبر داشته باشد کیف پول زنی را میدزد که حاوی یک میکروفیلم شامل اسرار دولتی است. در عین حال زن نیز از محتویات کیف بیخبر بوده و به همراه جیببر، ناخواسته با ماموران دولتی درگیر میشوند. آن دو برای نجات جان خود مجبورند به هم اعتماد کنند.
جیببر خیابان جنوبی فیلمی خشن و بیرحم است که در اوج دوران مککارتیسم ساخته شده و با نمایش درگیریها، کتککاریها و زندگی واقعی جاری در خیابان چندان قواعد خشک دولتی آن دوره را مد نظر ندارد.
این فیلم کلاسیک توسط استودیوی فاکس قرن بیستم تولید شد؛ در ابتدا مرلین مونرو برای ایفای نقش کندی پیشنهاد شده بود اما در نهایت فولر در تصمیمی غیرمنتظره این نقش را به جین پیترز سپرد.
۲۶- در مکانی پرت (In a Lonely Place)
کارگردان: نیکلاس ری
سال ساخت: ۱۹۵۰
تفاوت فیلم نوآرهای دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی در فیلم سینمایی «در مکانی پرت» بسیار مشهود است؛ اثری به کارگردانی نیکلاس ری با هنرنمایی هامفری بوگارت در نقش «دیکس استیل».
دیکس – فیلمنامهنویسی که مدتها دست به قلم نبرده – شخصیتی پیچیده، تندخو و عصبی است. او یک شب با اتومبیل خود زنی به نام میلدرد را به خانهاش میرساند. زن همان شب به قتل میرسد و طبیعتا دیکس به عنوان مظنون اصلی قتل او شناخته میشود. همسایه میلدرد لورل گری (با بازی گلوریا گراهام) به عنوان شاهد در دادگاه فراخوانده شده تا شهادت دهد که دیکس را آن شب در آپارتمان دیده است یا نه. در حالیکه رسیدگی به پرونده ادامه دارد رابطهای پرتلاطم بین دیکس و لورل شکل میگیرد.
پیچیدگی شخصیتها و تناقض در انگیزهها فیلم سینمایی در مکانی پرت را به یک فیلم نوار غیرمعمول و از آثار شاخص و پیچیده سینمای کلاسیک تبدیل کرده است. اثری که نشان میدهد چگونه فیلم نوارها میتوانند سبکها و فضاهای غیرقابل پیشبینی، غنی و مبتکرانه را بیافرینند.
این فیلم کلاسیک هنگام اکران در مجموع مورد علاقه منتقدان قرار گرفت اما با این وجود چون اثری به سرراستی باقی فیلمهای مشابهش نبود در برخی از منتقدین تردیدهایی ایجاد کرد. گذر زمان اما ثابت کرد فیلم یکی از برجستهترین آثار نیکلاس ری و یکی از ماندگارترین فیلمهای نوار سراسر دهه ۱۹۵۰ بوده است.
۲۵- کی لارگو (Key Largo)
کارگردان: جان هیوستن
سال ساخت: ۱۹۴۸
فیلم سینمایی «کی لارگو» با نقشآفرینی هامفری بوگارت از بازیگران تعیینکننده سینمای نوآر و همسرش لورن باکال به همراه بازیگر کهنهکار فیلمهای گنگستری دهه ۱۹۳۰ میلادی ادوارد جی رابینسون به کارگردانی جان هیوستن محصول سال ۱۹۴۸ میلادی است.
بوگارت در نقش فرانک مککلود کهنهسرباز جنگ به هتل کی لارگو که توسط جیمز تمپل (با بازی لیونل باریمور) اداره میشود رفته تا او را از مرگ پسرش آگاه کرده و از او دلجویی کند. جانی روکو (با بازی رابینسون) تبهکاری که چند سال پیش به تبعید محکوم شده نیز در هتل اقامت دارد و به همراه گروه خود منتظر برقراری ارتباط با شرکای تبهکارش است. روکو بعد از کشتن یک افسر پلیس در یک درگیری خشونتآمیز تمپل و مککلود را در هتل گروگان میگیرد.
کی لارگو اثری باشکوه است که مانند بیشتر آثار هیوستن شخصیتها را در بهترین و بدترین شرایط همراه با استرس بسیار زیاد و موقعیتهای سخت نشان میدهد. اگرچه کی لارگو برخلاف عموم فیلمهای نوآر پایانی نسبتا خوشبینانه دارد اما با داشتن شخصیتهای پیچیده، فضای تیرهوتار و سایر عناصر فرمی و محتوایی آشنای این سبک در دسته آثار نوار قرار میگیرد.
این فیلم کلاسیک چهارمین و آخرین فیلمی بود که در آن زوج بوگارت- باکال حضور داشتند؛ این زوج که در سال ۱۹۴۵ ازدواج کردند در سه فیلم دیگر دهه ۴۰ طی سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۷ به همکاری پرداخته بودند.
۲۴- هیچهایکر (The Hitch-Hiker)
کارگردان: آیدا لوپینو
سال ساخت: ۱۹۵۳
فیلم سینمایی «هیچهایکر» از جمله فیلم نوارهای مطرح نادری است که توسط یک هنرپیشنه و کارگردان زن یعنی آیدا لوپینو ساخته شد.
ادموند اوبرایان و فرانک لاوجوی در نقش روی و گیلبرت دو دوستاند که برای ماهیگیری به خلیج کالیفرنیا سفر میکنند. آنها مردی به نام امت مایرز (با بازی ویلیام تالکن) را سوار ماشین میکنند که یک قاتل روانی فراری از زندان است. مایرز که تحت تعقیب پلیس است آن دو را مجبور میکند او را به مکزیک ببرند.
لوپینو با این اثر سینمایی شجاعانه و پرتعلیق فضای شهری معمول و متعارف در آثار نوآر را تغییر میدهد و به جای آن مخاطب را به صحرایی خشک میبرد تا درگیر تقلای دو مرد شود که سعی دارند جان خود را از مصیبتی که گرفتارش شدهاند نجات دهند. هیچهایکر بر اساس یک داستان واقعی که چندین سال قبل رخ داده بود ساخته شد و از این نظر یک احساس واقعگرایانه را هم به درام میافزاید.
۲۳- دیوانه تفنگ (Gun Crazy)
کارگردان: جوزف اچ. لوئیس
سال ساخت: ۱۹۵۰
بارت تیر (با بازی جان دال) مرد دردسرسازی است که میانه خوبی با اسلحه دارد. او وقتی در یک شهربازی مشغول به کار است با تیرانداز ماهری به نام لوری استار (با بازی پگی کامینز) آشنا میشود. زمانی که آنها به دست رئیس حسودشان اخراج میشوند تصمیم میگیرند باهم ازدواج کرده و یک زندگی معمولی را آغاز کنند اما در نهایت خود را در یک زندگی تبهکارانه غرق میکنند.
لوری شوهرش را متقاعد میکند که در یک سرقت شرکت کنند. سرقتی که در نهایت به بازشدن پای پلیس و اتفاقات خشونتآمیز گستردهای منجر میشود.
این فیلم کلاسیک اثر جوزف اچ.لوئیس در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ یک اثر کالت به حساب میآمد و در حال حاضر در میان آثار پرنفوذ نوار طبقهبندی میشود. جوزف اچ.لوئیس کارگردان این فیلم سینمایی چندین اثر نوآر قابل توجه دیگر همچون «اسم من جولیا راس است» و «کمبوی بزرگ» را در کارنامه حرفهای دارد.
با گذشت ۱۷ سال از ساخت این اثر سینمایی فیلم جنایی مشهور بانی و کلاید روایتگر داستان یک زوج تبهکار در شرایطی ساخته شد که تا حد زیادی از دیوانه تفنگ تاثیر پذیرفته بود.
۲۲- بانویی پشت پنجره (The Woman in the Window)
کارگردان: فریتس لانگ
سال ساخت: ۱۹۴۴
بسیاری ازاقدامات شخصیتهای فیلم نوآر بر پایه انگیزههای روانشناختی عمیقا درونی بنا شده است. این امر در فیلم سینمایی «بانویی پشت پنجره» به کارگردانی فریتس لانگ بسیار مشهود است.
ادوارد جی رابینسون در نقش یک پروفسور جرمشناس به نام ریچارد وانلی بعد از اینکه همسر و فرزندانش را برای تعطیلات راهی سفر میکند برای شام با دوستانش در یک کلاب قرار میگذارد. در هنگام ورود به کلاب او تصویر زنی زیبا به نام آلیس رید را در پنجرهای نزدیک ساختمان میبیند. بعد از شام او آلیس را اتفاقی در خیابان دیده و به آپارتمانش میرود. شخصی به نام کلئود مازارد که شیفته آلیس است با دیدن این صحنه برآشفته شده و پس از یک درگیری مختصر با ریچارد کشته میشود. رید و وانلی جسد را بیرون شهر دفن میکنند اما سرنخهای زیادی به جا میگذارند. اوضاع وقتی پیچیدهتر میشود که رید به وسیله مردی که سابقا پلیس بوده تهدید میشود.
آیا وانلی میتواند از دامی که به خاطر فریبندگی آلیس در آن گرفتار شده فرار کند؟ برای یافتن پاسخ باید به تماشای فیلم بانویی پشت پنجره و فیلم نوآر دیگری به نام «خیابان اسکارلت» که فریتس لانگ یک سال بعد از آن ساخته است نشست.
این فیلم کلاسیک با تاکید بر تفسیرهای روانشناختی فرویدی برای رفتار مجرمانه یک اثر پیشرو در زمینه آثار روانشناختی و یکی از هیجانانگیزترین آثار کلاسیک نوآر به حساب میآید.
فریتس لانگ کارگردان آلمانی مشهوری است که بابت ساخت آثاری چون «ام» و «متروپولیس» در سینمای آلمان به شهرت رسید اما همزمان با قدرت گرفتن هر چه بیشتر نازیها این کشور را ترک و به هالیوود مهاجرت کرد. لانگ که از چهرههای شاخص موج اکسپرسیونیستی سینمای آلمان بود عناصری از همان موج سینمایی با ویژگیهای سبکی ویژه آن را به هالیوود آورد و در فیلمهای نوآر شاخصی که ساخت به کار بست.
۲۱- میلدرد پیرس (Mildred Pierce)
کارگردان: مایکل کورتیز
سال ساخت: ۱۹۴۵
استودیوی برادران وارنر با تولید آثار بسیاری که بر مشکلات اجتماعی و رفتارهای مجرمانه تمرکز کردهاند یکی از اولین و موفقترین استودیوهای تولید فیلم نوآر به حساب میآید. وقتی جوآن کراوفورد (بازیگر اصلی فیلم) شرکت رسانهای مترو گلدوین مایر را ترک کرد و به برادران وارنر پیوست نخستین حضور خود به عنوان یک ستاره را در فیلم «میلدرد پیرس» رقم زد و به موفقیتی بزرگ دست یافت.
به نظر میرسد در فیلم سینمایی میلدرد پیرس با دو جهان مختلف روبرو میشویم. یک جهان کمکنتراست و نسبتا پرنور که در طول روز میگذرد و فضایی ملودراماتیک دارد. دیگری اما جهان شبانه نوآر است که زندگی بیرونی میلدرد با دخترش ودا (با بازی آن بلایت) و شوهر دومش مونته براگون (با بازی زکری اسکات) را نمایش میدهد؛ جهانی که با کنتراست بالا و در سایهروشنهای معمول آثار این سبک فیلمبرداری شده است.
وقتی میلدرد که زنی است سختکوش (جوآن کراوفورد) از شوهر اولش برت پیرس (با بازی بروس بنت) جدا میشود تصمیم میگیرد برای خودش و دخترش وردا زندگی جدیدی بسازد. میلدرد رستورانی زنجیرهای را با کمک یک مدیر تجاری به نام والی فای (با بازی جک کارسون) تاسیس میکند، او میتواند هر آنچه لازم است را در اختیار دخترش بگذارد تا اینکه براگون وارد زندگیاش میشود.
این فیلم کلاسیک مانند بسیاری از آثار نوآر درباره یک جنایت است و تقریبا تمام طرح داستانی را از طریق فلاش بک روایت میکند.
کراوفورد با بازی استادانهاش در ملیدرد پیرس توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را تصاحب کند و کار حرفهای او با استودیوی برادران وارنر برای بیش از یک دهه ادامه داشت.
۲۰- شب شکارچی (The Night of the Hunter)
کارگردان: چارلز لوتن
سال ساخت: ۱۹۵۵
فیلم کلاسیک «شب شکارچی» یکی از جذابترین فیلمهای دهه ۱۹۵۰ میلادی و تنها فیلمی است که بازیگر بزرگ انگلیسی چارلز لوتن کارگردانی کرده است.
رابرت میچام در نقش هاری پاول یک قاتل بیرحم ظاهر شده که در زندان با شخصی به نام بن پارتر آشنا میشود و درمییابد پارتر پیش از دستگیری پولهای دزدیده شده از بانک را مخفی کرده است. پارتر اعدام میشود و پاول بعد از رهایی از زندان سراغ بیوه او (با بازی شلی وینترز) رفته تا شاید بتواند پولهای پنهانشده را پیدا کند.
گرچه شب شکارچی یکی از جذابترین، خلاقانهترین و پیچیدهترین آثار نوآر دهه ۱۹۵۰ بود نتوانست در گیشه موفق شود. شاید یکی از دلایلی که لوتون دیگر فیلم نساخت هم همین نکته باشد. با وجود شکست تجاری فیلم و نادیدهگرفتن آن در زمان اکران، شب شکارچی به مرور نفوذ گستردهای میان اهالی سینما پیدا کرد و در حال حاضر همچون اثری بزرگ و ماندگار ستایش میشود.
۱۹- لورا (Laura)
کارگردان: اتو پرمینگر
سال ساخت: ۱۹۴۴
شاید بتوان جین تیرنی را یکی از برجستهترین بازیگران فیلمهای نوآر و فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما و فیلم سینمایی «لورا» به کارگردانی اتو پرمینگر را یکی از بهترین نمونههای این جریان سینمایی در نظر گرفت.
لورا نیز مانند فیلم سینمایی بانویی پشن پنجره درباره افسونشدن یک مرد بوسیله زنی زیبا است اما در این مورد با زنی ظاهرا مرده طرفیم. یک کاراگاه پلیس به نام مارک مکفرسون (با بازی دینا اندروز) درحال رسدیگی به پرونده قتل وحشیانه یک زن به نام لورا است؛ مکفرسون هنگام رسیدگی به این پرونده جنایت در مورد شخصیت لورا وسواس بیشتری به خرج میدهد. ماجرا به حدی پیش میرود که گویا او عاشق زنی شده که به قتل رسیده است.
مانند بسیاری از فیلمهای نوآر لورا نیز از طریق فلاش بک روایت میشود. اثر استادانه پرمینگر که یک آلمانی دیگر مهاجرتکرده به هالیوود است و در ساخت فیلمهای نوآر چیرهدست ظاهر شده توسط استودیوی فاکس قرن بیستم و بر اساس رمانی به همین نام اثر ورا کسپری ساخته شده است.
شهرت لورا به عنوان یک اثر برجسته کلاسیک و یک فیلم نوار درجه یک عالمگیر است؛ این اثر سینمایی در فهرست فیلمهایی که هر علاقهمند به آثار نوار باید ببینید جایگاهی غیرقابل انکار دارد.
۱۸- گیلدا (Gilda)
کارگردان: چارلز ویدور
سال ساخت: ۱۹۴۶
«گیلدا» اثری ماندگار در جهان نوار و یکی از بهترین فیلم های کلاسیک جهان است که با بازی ریتا هیورث یکی از بازیگرن زن تعیینکننده در دوران آثار کلاسیک همراه است. مانند بسیاری از فیلمهای نوآر جانی فارل (با بازی گلن فورد) به عنوان راوی، داستان را از زمان رسیدنش به آرژانتین، زمان کوتاهی که در کازینو میگذراند و نهایتا ارتباطش با صاحب کازینو که مردی است به نام بالین مانسن (با بازی جرج مکریدی) روایت میکند. جانی به عنوان همکار مانسن استخدام میشود اما ورود زنی جوان به داستان شرایط را تغییر میدهد.
حضور فم فتال، خیانت، نفرت، سوظن همه از عناصر آشنای این جهان سینمایی هستند که در فیلم به چشم میخورند. نکته جالب توجه اینکه رودولف ماته فیلمبرداری این اثر سینمایی را به عهده داشته. ماته خود در سال ۱۹۵۰ کارگردانی یکی از فیلمهای درخشان نوآر به نام «دی او ای» را بر عهده داشته است.
۱۷- بانویی از شانگهای (The Lady from Shanghai)
کارگردان: اورسن ولز
سال ساخت: ۱۹۴۷
اورسن ولز این شانس را داشت که بعد از مشاجره با استودیوی آر ک ئو تولید فیلم دیگری را برعهده بگیرد و در این شرایط بود که فیلم «بیگانه» ساخته شد. بیگانه یک نوآر قدرتمند و یکی از بهترین فیلمهای کلاسیک با بازی ستارههایی چون لرتا یونگ و ادوارد جی. رابینسون محصول سال ۱۹۴۶ میلادی بود. هنگامی که فیلم سینمایی بیگانه موفقت تجاری خوبی کسب کرد ولز دست بازتری پیدا کرد تا یکی از جذابترین و منحصربهفردترین آثار نوآر خود را خلق کند؛ فیلم سینمایی «بانویی از شانگهای» که همسرش ریتا هیورث نقش اصلی آن را برعهده داشت.
بانویی از شانگهای فیلمی بود با یک طرح داستانی بسیار پیچیده و بغرنج که هنگام اکران منتقدان را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد اما از آن دست آثار نوار بود که مرور زمان رفته رفته جایگاه رفیعتری را در اختیارشان قرار داد. در سالهای بعد فیلم بخاطر طراحی صحنه، فیلمبرداری، ویژگیهای خاص زیباییشناختی و تاثیرگذاری فرهنگی و تاریخی مورد ستایش قرار گرفت.
یک ملوان ایرلندی به نام مایکل اوهارا (با بازی اورسن ولز) در نیویورک با زنی به نام السا بنیستر (با بازی ریتا هیورث) آشنا میشود. این آشنایی زمانی اتفاق میافتد که مایکل السا را از دست چند زورگیر خیابانی نجات میدهد. السا به مایکل پیشنهاد میکند که به عنوان یک ملوان کارکشته با او و همسرش آرتور بنیستر (با بازی اورت اسلون) که وکیل مشهوری است در قایق تفریحیشان برای سیاحت جهان همراه شود.
بانویی از شانگهای صحنههای مشهوری دارد که بخش مهمی از حافظه بصری علاقهمندان به آثار نوار را تشکیل داده است. برای مثال میتوان به صحنه مربوط به تالار آینهها اشاره کرد که شهرتی جاودانه یافته است. نکته جالب توجه اینکه هری کوهن تهیهکننده و رییس وقت استودیوی کلمبیا پیکچرز از سبک بصری اورسن ولز و پیچیدگیهای بیش از حد روایت فیلم ابدا راضی نبود و به همین دلیل با فیلمبرداری مجدد بعضی صحنهها و در عین حال تدوین مجدد فیلم تلاش کرد جلوی شکست تجاری محتمل آن را بگیرد.
با وجود دخالت اساسی رییس استودیو و سرمایهگذار این فیلم کلاسیک، بانویی از شانگهای فیلمی است کاملا متعلق به اورسن ولز با نگاه خاص و بیهمتای او به سینما.
۱۶- خواب ابدی (The Big Sleep)
کارگردان: هاوارد هاکس
سال ساخت: ۱۹۴۶
هامفری بوگارت برجستهترین ستارههای هالیوود و تعدادی از بهترین فیلم های کلاسیک جهان در دهه ۱۹۴۰ میلادی شهرت خود را مدیون حضور در تعداد زیادی از فیلمهای نوآر برجسته از جمله فیلم سینمایی «خواب ابدی» است.
در خواب ابدی بوگارت نقش فیلیپ مارلو را ایفا میکند؛ مارلو از شخصیتهای مرکزی فیلم و همچنین کتاب خواب ابدی اثر نویسنده بزرگ آثار کارآگاهی ریموند چندلر است. مارلو که یک کارآگاه خصوصی است به خانه ژنرال استرن وود احضار میشود تا ماجرای بدهکاریهای دختر جوانش کارمن (با بازی مارتا ویگرز) را حل و فصل کند اما بزودی مشخص میشود نیت اصلی ژنرال چیز دیگری است و ماجرا پیچیدهتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میرسیده است.
خواب ابدی یکی از مشهورترین آثار نوار و در میان چند فیلم اولی است که احتمالا یک علاقهمند به این آثار باید تماشا کند. هنرنمایی زوج موفق بوگارت-باکال در کنار کارگردانی هاوارد هاکس شناختهشدهترین فیلم اقتباسشده از آثار ریموند چندلر را رقم زده است.
چنان که پیشتر به شکل مختصر اشاره شد چندلر از نویسندگان مشهور کتابهای پلیسی و جنایی است که فیلمهای متعددی از آثار او اقتباس شده؛ از جمله آنها میتوان به فیلمهای «بدرود، محبوبم» در سال ۱۹۴۰ میلادی، «بانوی دریاچه» در سال ۱۹۴۳ میلادی و «خداحافظی طولانی» در سال ۱۹۵۳ میلادی اشاره کرد.
فیلم سینمایی خواب ابدی در سال ۱۹۷۸ با بازی رابرت میچام و به کارگردانی مایکل وینر بازسازی شد.
۱۵- بوی خوش موفقیت (Sweet Smell of Success)
کارگردان: الکساندر مکندریک
سال ساخت: ۱۹۵۷
در دهه ۱۹۵۰ میلادی سبک فیلم نوآر نسبت به قبل تغییر کرد و تنوع این آثار به شکل فوقالعادهای افزایش یافت. یکی از نمونههای بارز این تنوع سبکی فیلم سینمایی «بوی خوش موفقیت» بود که از آثار برجسته سینمای کلاسیک هم به حساب میآید.
تونی کرتیس در فیلم سینمایی بوی خوش موفقیت نقش سیدنی فالکو یک خبرنگار جز را بازی میکند. سیدنی حاضر است دست به هر کاری بزند تا جایی در ستون روزنامهای داشته باشد که جیجی هانکستر (با بازی برت لنکستر) – یکی از قدرتمندترین روزنامهنگاران نیویورک – در آن مینویسد. هانکستر میخواهد رابطه خواهرش سوزان (با بازی سوزان هریسون) با یک موزیسین جاز به نام استیو دالاس (با بازی مارتین میلنر) پایان یابد و به همین دلیل فالکو را تحت فشار میگذارد تاعلیه دالاس اقدام کند و برای او پاپوش بدوزد.
الکساندر مکندریک کارگردان بریتنیایی فیلم بوی خوش موفقیت فیلم را در خیابانهای پایین شهر نیویورک و بر اساس رمان کوتاهی از ارنست لمان ساخته است. این اثر سینمایی برای مخاطبان دهه ۱۹۵۰ میلادی بسیار خشن محسوب میشد و نتوانست موفقیت تجاری قابل توجهی کسب کند اما دیدگاه تلخ، خشن و بدبینانه فیلم در کنار سبک فیلمبرداری و قدرت فیلمنامه در دهههای بعد مورد توجه گسترده مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و امروزه به عنوان یک فیلم درخشان کلاسیک تحسین میشود.
همانطور که تا اینجای کار مشخص است تعداد قابل توجهی از آثار نوار در زمان اکران با انتقاد مواجه شدند یا در جلب نظر تماشاگران موفق عمل نکردند اما تغییر ذائقه مخاطبان و دیدگاههای منتقدان جدید سرنوشت این آثار را در تاریخ سینما تغییر دادند.
۱۴- کشتن (The Killing)
کارگردان: استنلی کوبریک
سال ساخت: ۱۹۵۶
«کشتن» فرصتی برای استنلی کوبریک جوان بود تا پس از «هراس و هوس» یک فیلم بلند داستانی دیگر بسازد و به عنوان یک چهره جدی خود را در سینمای آمریکا مطرح کند.
کشتن با اقتباسی از کتاب لیونل وایت روزنامهنگار و نویسنده کتابهای جنایی ساخته شد. کوبریک به همراه فیلمنامهنویس کهنهکار آمریکایی جیم تامپسون فیلمنامه را آماده کرد. داستان فیلم درباره یک سرقت به رهبری جانی کلی (با بازی استرلینگ هایدن) است. جانی تیمی را تشکیل میدهد تا از یک اتاق شمارش پول درطول یک مسابقه بزرگ اسبسواری دزدی کنند.
سبک غیرخطی داستانی که کوبریک در فیلم کشتن به کار میگیرد در دوره خود بسیار قابل توجه بود چرا که تماشاگر را قادر میسازد از دیدگاههای مختلف به جزئیات یک سرقت بزرگ نزدیک شود. این سبک بعدها مورد توجه کارگردانهای زیادی از جمله کوئنتین تارانتینو قرار گرفت و فیلم سگهای انباری تارانتیو در سال ۱۹۹۲ از فیلم کشتن استنلی کوبریک تاثیر زیادی پذیرفته است.
فیلم کلاسیک کشتن در اکران اولیه خود با استقبال خوبی روبرو نشد و در عمل یک شکست تجاری جدی بود اما همان زمان مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و در فهرست فیلمهای برتر سال نشریات سینمایی جا داشت. یک سال بعد کوبریک فیلم «راههای افتخار» را ساخت و جای پای خود را در سینمای آمریکا مستحکمتر از قبل کرد.
۱۳- جنگل آسفالت (The Asphalt Jungle)
کارگردان: جان هیوستون
سال ساخت: ۱۹۵۰
فیلم سینمایی «جنگل آسفالت» به کارگردانی جان هیوستون با بازی استرلینگ هایدن و سم جافی محصول سال ۱۹۵۰ میلادی است. داک (با بازی سم جافی) پس از آزادی از زندان برای یک سرقت جواهرات نقشه میکشد. دیک هندلی (با بازی استرلینگ هایدن) با او همراه میشود تا با این پول بتواند مزرعه اسب کنتاکی که پدرش از دست داده بود را دوباره خریداری کند. آلونزو امریچ یک وکیل دادگستری است که روی جواهرات دزدیده شده سرمایهگذاری کرده و به سارقین گفته است که جواهرات را به پول تبدیل خواهد کرد.
فیلم کلاسیک جنگل آسفالت از چند نظر جالب توجه است. از یک سو فیلم فرصت یکی از اولین حضورهای سینمایی مرلین مونرو چهره مشهور هالیوود را در یک نقش حاشیهای فراهم کرد. از طرف دیگر تضاد درونی میان فضای شهری جنگل آسفالت بیرحم و خشنی که دیکس و گروهش در آن ساکن هستند با زیباییها و زندگی روستایی مزرعه اسب که دیکس آرزوی بازپسگرفتن آن را در سر دارد بسیار قابل توجه است.
جنگل آسفالت را باید یک فیلم قدرتمند دیگر از کارگردانی در نظر بگیریم که فیلم نوارهای مهمی همچون شاهین مالت را در کارنامه کاری پربار خود دارد.
۱۲- پستچی همیشه دو بار زنگ میزند (The Postman Always Rings Twice)
کارگردان: تی گارنت
سال ساخت: ۱۹۴۶
مترو گلدوین مایر یک استودیوی قدرتمند فیلمسازی است که بیشتر از آنکه فیلم نوآر تولید کند در دوره ساخت فیلمهای کلاسیک بر آثار رمانتیک و موزیکال متمرکز بود اما فیلم سینمایی «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند» محصول این استودیو در سال ۱۹۴۶ با بازیگرانی چون لانا ترنر و جان گارفیلد یکی از بهترین آثار نوآر تاریخ سینما محسوب میشود.
فرانک چمبرز (با بازی جان گارفیلد) ولگردی است که در یک سالن غذاخوری کنار جادهای متعلق به کورا اسمیت (با بازی لانا ترنر) و شوهر پیرش نیک (با بازی سسیل کلاوای) حضور مییابد. نیک از روابطی که بین فرانک و کورا شکل گرفته است آگاه نیست و بنابراین فرانک را برای کمک به گرداندن سالن غذاخوری استخدام میکند. به تدریج فرانک برای کمک کردن به خودش و کورا، همچنین خلاص شدن از دست نیک و به چنگ آوردن سالن غذاخوری نقشهای میکشد که در فیلمهای نوآر روش مرسومی است: قتل. اولین تلاش او با شکست مواجه میشود اما ظاهرا قصد ندارد به این سادگی نقشهاش را رها کند.
فیلم کلاسیک پستچی همیشه دوبار زنگ میزند به نوعی یادآور یک فیلم نوار معروف دیگر یعنی «غرامت مضاعف» است چرا که در این اثر هم کشش عاطفی در نهایت منجر به قتل میشود؛ در واقع بسیاری از فیلمهای نوار از همین الگو تبعیت میکنند و فم فتال با جاذبههای خود نقش ویرانگری در فیلم و اساسا در زندگی نقش اصلی مرد ایفا میکند. در جهان فیلمهای نوآر عموما تنشها و پیچیدگیهای روابط احساسی سرانجام خوشی ندارند و این اثر سینمایی نمونه بارز چنین موقعیتی است. پستچی همیشه دو بار زنگ میزند در سال ۱۹۸۱ با بازی جک نیکلسون و جسیکا لانگ بازسازی شد که از نظر منتقدین کیفیت اثر قبلی را تکرار نکرد و از نظر تجاری نیز به موفقیت فیلم قبلی نبود.
اما اقتباس از رمان جیمز کین صرفا متعلق به این دو فیلم نیست بلکه پیش از آن در سال ۱۹۳۹ توسط پیر شنال فرانسوی و در سال ۱۹۴۳ توسط لوکینو ویسکونتی مورد اقتباس قرار گرفت. اقتباس ویسکونتی از این فیلم به اثر مشهوری تحت عنوان «وسوسه» منجر شد که اولین فیلم ویسکونتی و به باور برخی مورخین تاریخ سینما نخستین فیلم نئورئالیستی سینمای ایتالیا بود.
۱۱- میانبر (Detour)
کارگردان: ادگار جی. اولمر
سال ساخت: ۱۹۴۵
فیلم سینمایی «میانبر» اثری کمبودجه با بازیگران کمتر شناختهشدهای چون تام نیل در نقش آل رابرت و آن سوج در نقش ورا شاید در میان فیلمهای نوآر و فیلمهای کلاسیک این لیست که همگی در استودیوهای بزرگ و با ستارههای درجهیک تولید شدهاند کمی غیرعادی به نظر برسد. کارگردان اتریشی ادگار جی.اولمر این اثر سینمایی را در یک بازه کوتاه زمانی و با بودجه کم کارگردانی کرد. اولمر متعلق به نسل کارگردانهای مهاجری بود که به آمریکا آمدند و همچون بعضی دیگر از همکاران آلمانیاش در تولید فیلمهای اکسپرسیونیستی دهه ۱۹۲۰ مشارکت داشت.
فیلم سینمایی میانبر هم مثل اغلب آثار این لیست برای روایت داستان خود از فلاشبک استفاده میکند. آل رابرت موزیسینی از نیویورک است که با نامزدش مشاجره میکند؛ نامزد او در سودای شهرت و پول به هالیوود میرود. رابرت که پولی در بساط ندارد با یک سفر هیچهایکی به دنبال نامزدش روانه میشود. او سوار ماشین مردی معتاد به قرص میشود که در میان راه میمیرد؛ رابرت ترجیح میدهد به جای خبر کردن پلیس و پذیرفتن ریسک متهم شدن به قتل از اتومبیل، پولها و هویت مرد استفاده کند.
فیلم کلاسیک میانبر که سالها بعد در طول دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی شهرت فراوانی کسب کرد نمونه خوبی برای بیان کردن جهان کابوسمانند آثار نوآر است؛ جهانی که در آن مردی نهچندان گناهکار گرفتار موقعیتی پیچیده شده و از هیچ طریقی نمیتواند خود را نجات دهد.
میانبر شاهد خوبی بر این ادعاست که فیلم نوآر ضرورتا به ستارههای مشهور نیازمند نیست و میتواند با بودجه کم در زمانی کوتاه ساخته شود و نهایتا به شهرتی که شایستگیاش را دارد برسد.
میانبر از جمله فیلمهایی است که در میان آثار فهرست ملی ثبت فیلم آمریکا قرار گرفته. در واقع هر سال تعدادی از آثار سینمایی که تاثیرگذاری عمیق فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی داشتهاند وارد این فهرست میشوند.
۱۰- دی. او. ای (.D.O.A)
کارگردان: رودولف ماته
سال ساخت: ۱۹۵۰
فیلم سینمایی «دی.او.ای» در اواسط دوران سینمای نوآر اکران شد. ستاره فیلمهای نوآر ادموند اوبرایان در نقش فرانک بیگلو حسابدار شهر کوچکی است که نامزدش پاملا را ترک کرده و برای تعطیلات به سان فرانسیسکو آمده است. او با افرادی ملاقات میکند و به یک کلاب شبانه به نام «فیشرمن وارف» میرود. همان شب در اثر یک نوشیدنی زهرآلود مسموم میشود. به نظر میرسد غریبهای مرموز قصد کشتن او را دارد.
دی ای او به کارگردانی رودولف ماته با نقشآفرینی بازیگران معمول و شناختهشده فیلمهای نوآر همچون پالما بریتن، بورلی گارلند و نویل برند با یک خط داستانی منحصربهفرد پیش میرود. فیلم آنقدر پرنفوذ و موفق بود که در سال ۱۹۸۸ اینبار با بازی دنیس کواید و مگ رایان بازسازی شد اما به قدرتمندی نسخه اصلی از آب در نیامد.
این فیلم کلاسیک از آن دست آثار نوار است که صحنههای معروف و موثری دارد؛ برای مثال منتقد وبسایت بیبیسی صحنه آغازین فیلم را به عنوان یکی از خلاقانهترین صحنههای افتتاحیه یک فیلم معرفی کرده است.
۹- تعقیب بزرگ (The Big Heat)
کارگردان: فریتس لانگ
سال ساخت: ۱۹۵۳
پس از خودکشی اسرارآمیز یک پلیس به نام تام دانکن یک کاراگاه پلیس درستکار به نام دیو بانیون (با بازی گلن فورد) وارد ماجرا میشود و داستانی خشونتبار میان او و گروهی از تبهکاران شکل میگیرد. اتومبیل بانیون توسط تبهکاران در جریان این پرونده منفجر شده و همسرش کشته میشود. بعد از این ماجرا بانیون از سمت خود استعفا داده و برای پیدا کردن قاتلان همسرش و اجرای عدالت دستبهکار میشود.
یک نکته جالب درباره فیلم سینمایی «تعقیب بزرگ» واژگونسازی برخی قراردادهای همیشگی به کار رفته در آثار نوار است. برای مثال چنان که پیش از این هم اشاره شد در اغلب این فیلمها زنان نقش مخربی دارند به این معنا که باعث ایجاد مشکلات جدی برای مرد و در نهایت نابودی یا تباهشدن زندگی او میشوند. در تعقیب بزرگ اما ماجرا به نوعی برعکس است و شخصیت اصلی مرد با ورود به زندگی هر زنی باعث ایجاد بحران میشود؛ در واقع آنچه تحت عنوان فم فتال میشناختیم کاملا واژگون شده است.
۸- مرد سوم (The Third Man)
کارگردان: کارول رید
سال ساخت: ۱۹۴۹
تا اینجای کار در معرفی بسیاری از فیلمهای این لیست به شهرت و نفوذ اثر اشاره کردهایم. به این ترتیب هنگام اشاره به شهرت و تاثیرگذاری «مرد سوم» باید تاکید دوچندانی به کار ببریم تا عمق برجستگی این فیلم نوار و یکی از بهترین فیلم های کلاسیک تاریخ سینما برای خواننده مشخص شود.
فیلم سینمایی مردم سوم از معدود فیلمهای غیرآمریکایی است که به عنوان یک اثر نوآر بسیار تحسین شده. این فیلم روایت زندگی هالی مارتینز (با بازی جوزف کاتن) یک نویسنده است که طبق خواسته دوست قدیمیاش هری لایم (با بازی اورسن ولز) به شهر وین آمده است اما پس از رسیدن به شهر متوجه میشود لایم همان روز در یک تصادف اتومبیل در خیابان روبروی خانهاش کشته شده است.هالی با آنا اشمیت (با بازی آلبدا والی) بازیگر و نامزد لایم همراه شده و شروع به بررسی مظنونین و داستانهای متناقضی میکند که مرگ دوستش را احاطه کردهاند.
فیلم کلاسیک مرد سوم اثری بهیادماندنی است نه فقط برای فیلمبرداری و سبک بصریاش بلکه برای زوایای خاص دوربینش (که یادآور فیلمهایی است که اورسن ولز کارگردانی کرده است). همچنین استفاده از موسیقی متنی نوآورانه از جمله ویژگیهایی بود که به فیلم جلوه بیشتری بخشید.
شاید همین ویژگیها بود که باعث شد این اثر سینمایی به کارگردانی کارول رید بعد از اکران موفقیت قابل توجهی به دست آورد؛ موفقیتی که در سالهای بعد گستردهتر شد.
در سال ۱۹۹۹ میلادی فیلم سینمایی مرد سوم عنوان «بهترین فیلم بریتانیایی قرن بیستم» را توسط بنیاد فیلم بریتانیا کسب کرد که گواهی بر شکوه و عظمت این اثر سینمایی است.
۷- شاهین مالت (The Maltese Falcon)
کارگردان: جان هیوستون
سال ساخت: ۱۹۴۱
فیلم سینمایی «شاهین مالت» اولین اثر کارگردان مطرح آثار نوآر جان هیوستن است که برخی آن را سرآغاز آثار نوآر میدانند و از بهترین فیلمهای کلاسیک به حساب میآید.
شاهین مالت بر اساس رمانی به همین نام نوشته دشیل همت ساخته شده است. بوگارت در نقش سم اسپید و جروم کوآن در نقش مایلز آرچز زنی به نام مارلی (با بازی مری استور) را در دفتر کاراگاهی خود در سان فرانسیسکو ملاقات میکنند. مارلی ادعا میکند مردی به نام ترزبی خواهرش را ربوده است.
مانند بسیاری از آثار هیوستون این اثر سینمایی نیز درباره گروهی از افراد تبهکار است که به دنبال رسیدن به منفعت خود هستند اما سرانجام هیچیک به خواستهشان نمیرسند.
فیلم سینمایی شاهین مالت در استودیوی برادران وارنر تولید شده و از اولین آثار کاراگاهی است که موفقیت تجاری بسیاری در سال ۱۹۴۰ میلادی کسب کرد. بوگارت با بازی درخشان و تاثیرگذار خود در کسب این موفقیت سهم بهسزایی داشت و این اثر سینمایی شروعی برای نقشآفرینیهای بعدی او به عنوان یک ستاره در هالیوود و بویژه فیلمهای نوار بود.
چنان که اشاره شد شاهین مالت براساس رمان دشیل همت ساخته شده است. همت در کنار ریموند چندلر از معروفترین نویسندگان رمانهای پلیسی در آمریکا بودند که بسیاری از فیلمهای نوار براساس اقتباس از کتابهای این دو ساخته شد. دشیل همت سابقه فعالیت در آژانس تحقیقاتی پینکرتون را داشت؛ یک موسسه خصوصی که در حوزه امنیت فعالیت داشت و به این ترتیب همت به دلیل شغل خود از نزدیک جهان کارآگاهان خصوصی را درک کرده بود. نام کامل همت «ساموئل دشیل همت» بود و نام شخصیت اصلی کتاب شاهین مالت نیز سم است.
۶- سانست بلوار (Sunset Boulevard)
کارگردان: بیلی وایلدر
سال ساخت: ۱۹۵۰
بیلی وایلدر نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «سانست بلوار» با این اثر در سال ۱۹۵۰ میلادی فیلم درخشانی را به کارنامه آثار نوار افزود. روایت فیلم درباره یک ستاره خاموششده جهان سینمای صامت به نام نورما دزموند (با بازی گلوریا سوانسون) است که به فیلمنامهنویس جوانی به نام جو گلیس (با بازی ویلیام هولدن) علاقهمند میشود. او قرار است برای بازگشت دوباره نورما فیلمنامهای بنویسد اما صرفا برای رهایی از دست او و موقعیتی که گرفتارش شده است.
فیلم سینمایی سانست بلوار با داستانی از رویاهای شکستخورده اثری نمادین از هالیوود پر زرق و برق رو به افول است و در میان فیلمهای کلاسیک مهم تاریخ سینما قرار دارد. خیابانی که تحت عنوان سانست بلوار شناخته شده است از سال ۱۹۱۱ با تولیدات سینمایی هالیوود عجین شده است چرا که اولین استودیو شهر در این خیابان افتتاح یافت. همین موضوع نیز باعث شد فعالین صنعت سینما به تدریج در این خیابان و منطقه ساکن شوند. با سروشکل گرفتن سیستم ستارهپروری در هالیوود خانههای لوکس و پرزرق و برق در این منطقه ساخته شد و ستارگان سینما جایگزین کارکنان اولیه شدند.
بیلی وایلدر که در دوران جوانی در دهه ۱۹۲۰ در آلمان زندگی میکرد و اصالتا نیز متولد امپراتوری اتریش-مجارستان بود بعد از مهاجرت به آمریکا به فرهنگ این کشور بیش از پیش علاقهمند شد. در آن زمان یعنی اواخر دهه ۱۹۴۰ که وایلدر در لس آنجلس زندگی میکرد هنوز ستارگان بسیاری از دوران سینمای صامت در این محل زندگی میکردند گرچه دیگر بخشی از صنعت سینمای آمریکا و هالیوود آن روزها نبودند. وایلدر کنجکاو بود که این ستارگان که حالا دیگر کم فروغ شدهاند چگونه روزها را سپری میکنند و از همین مسیر و با همین خیالات بود که فیلم سانست بلوار متولد شد.
سانست بلوار از حضور افتخاری هنرمندان مهشور دوره صامت سینما و عصر طلایی هالیوود بهره گرفته و چهرههایی چون باستر کیتون، سیسیل بی. دمیل، هدا هاپر، اچ.بی. وارنر و آنا کیو. نیلسن هرچند کوتاه در آن حضور یافتهاند.
این فیلم کلاسیک هنگام اکران به شکل گستردهای توسط منتقدان مورد تمجید قرار گرفت. سانست بلوار در ۱۱ رشته مختلف نامزد دریافت جایزه اسکار شد از جمله در هر ۴ رشته مربوط به بازیگری و در نهایت موفق شد سه جایزه اسکار به دست بیاورد.
۵- غرامت مضاعف (Double Indemnity)
کارگردان: بیلی وایلدر
سال ساخت: ۱۹۴۴
فیلم سینمایی «غرامت مضاعف» به کارگردانی بیلی وایلدر سه سال بعد از شاهین مالت (پیشگام آثار نوار) ساخته شد. غرامت مضاعف بیشترین عناصر تعیینکننده نوآر را در دوره کلاسیک فیلم نوآر درون خود جا داده بود و به نوعی از پایهگذاران مهم این جنبش بود.
در فیلم وایلدر قهرمان مانند شخصیت اسپید در شاهین مالت مردی شریف و بیعیب و ایراد نیست. آلتر نف (با بازی فرد مکموری) یک فروشنده بیمه عمر است که در دام زنی به نام فیلیس دیتریکستون (با بازی باربارا استانویک) گرفتار میشود.
فیلیس، والتر را متقاعد میکند که در قتل همسرش با او شریک شود و وانمود کند که شوهر او در اثر یک حادثه مرده است تا بتواند به عنوان یک بیوه از غرامت مضاعف بیمه عمر شوهرش استفاده کند. بارتون کییس (با بازی ادوارد جی.رابینسون) رئیس و دوست صمیمی نف بلافاصله به این موضوع که نقشهای پلید در جریان است شک میکند اما هنوز نمیداند که دوست و همکارش والتر در یک جنایت شریک شده است.
داستان فیلم با یک فلاشبک و با صدای والتر روایت میشود. این ویژگی به عنوان یک عنصر همیشگی در آثار نوآر تا پنج سال بعد از این فیلم ادامه مییابد و پس از آن هم در برخی دیگر از نمونهها به چشم میخورد. تاریکی، ابهام، تصادف، بازی سرنوشت و بدگمانی که به وفور در این اثر سینمایی به چشم میآید هم از مضامین مشترک میان بسیاری از فیلم نوارهایی است که در سالهای بعد شاهد ساختشان هستیم.
وایلدرغرامت مضاعف را بر اساس رمانی از نویسنده مشهور جیمز ام.کین ساخت و فیلمنامهنویسی آن را به همراه نویسنده مشهور و کاربلدی چون ریموند چندلر به عهده داشت. از دیگر امتیازات فیلم موسیقی متن تاثیرگذار آن بود که توسط میکلوش روژا – یک مهاجر اروپایی که برای بسیاری از آثار نوآر بهترین موسیقیهای متن را خلق کرده – ساخته شده است.
نگاه منتقدان به غرامت مضاعف کاملا همراه با تحسین بود. فیلم در ۷ رشته از جوایز اسکار نامزد شد اما در کمال تعجب هیچ جایزهای دریافت نکرد تا به لیست آثار برجستهای بپیوندد که اسکار نگرفتهاند. وایلدر غرامت مضاعف را بهترین فیلمش در نظر میگرفت از این نظر که معتقد بود از نظر فیلمنامهنویسی و فیلمبرداری کم نقصترین فیلمی است که کارگردانی کرده است. ظاهرا جیمز ام.کین نیز از اقتباس این اثر کاملا ابراز رضایت کرده بود و وایلدر این رضایت را همواره به عنوان یکی از افتخارات کارنامه کاریاش در نظر میگرفت.
۴- مرا مرگبار ببوس (Kiss Me Deadly)
کارگردان: رابرت آلدریچ
سال ساخت: ۱۹۵۵
فیلمهای نوار در دهه ۱۹۴۰ میلادی خشونتبار بودند اما به تدریج با برداشتهشدن برخی قوانین محدودکننده مربوط به نظامنامه تولید فیلم در آمریکا، خشونت به کار رفته در این آثار هم عیانتر و شدیدتر از قبل شد.
از نخستین شخصیتهای اصلی که در آثار سینمایی این سالها به چشم آمد مایک همر (با بازی رالف میکر) شخصیت مرکزی فیلم «مرا مرگبار ببوس» بود. این اثر سینمایی براساس داستانی به همین نام نوشته میکی اسپیلین ساخته شد و فیلمنامه آن نیز با همکاری مشترک ای.آی. بزریدس و رابرت آلدریچ به رشته تحریر درآمد.
داستان فیلم در شبی تاریک هنگامی که مایک درحال رانندگی است آغاز میشود. مایک زنی به نام کریستینا (با بازی کلوریس لیچمن در سالهای آغازین فعالیت حرفهایاش) را سوار میکند؛ کریستیانا کشته میشود و مایک که روانه بیمارستان شده کنجکاو است بفهمد این زن جوان کشته شده که به تازگی از یک بیمارستان روانی هم فرار کرده بوده از چه چیزی چنان میترسیده و چرا آن شب سوار ماشین او شده است.
فیلم کلاسیک مرا مرگبار ببوس که ظاهرا طی یک زمانبندی فشرده فیلمبرداری شده بود بعد از اکران تغییراتی داشت از جمله اینکه پایانبندی فیلم عوض شد گرچه در حال حاضر فیلم به شکل اولیه خود نیز با کیفیتی مطلوب منتشر شده است. آلدریچ کارگردان این اثر سینمایی در سالهای بعد آثار برجسته دیگری همچون «چه بر سر بیبی جین آمد» و «طولانیترین فاصله» را هم کارگردانی کرده است.
از جمله تغییراتی که فیلم نسبت به رمانی که از آن اقتباس شده بود داشت اضافهکردن برخی المانهای جاسوسی بود که بعدها به شکلی تکامل یافتهتر در سایر آثار سینمایی جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت.
۳- آدمکشها (The Killers)
کارگردان: روبرت زیودماک
سال ساخت: ۱۹۴۶
فیلم سینمایی «آدمکشها» در میان فیلمهای کلاسیک قرار دارد که کمی بعد از پایان جنگ جهانی دوم ساخته شد. فیلم تمام عناصر آشنای نوآر را درون خود دارد و در سالهایی ساخته شد که شاهد کلاسیکترین نمونهها بودیم.
بیست دقیقه آغازین فیلم سینمایی آدمکشها مستقیما بر اساس داستان کوتاهی به همین نام اثر ارنست همینگوی ساخته شده است. همینگوی که عموما از اقتباسهای سینمایی آثارش ناراضی بود و معتقد بود فیلمها به شکل نامطلوبی آثار ادبی را تحریف میکنند از طرفداران این فیلم سینمایی بود و گفته بود بهترین اقتباسی است که تا به حال از داستانهایش صورت گرفته است.
آدمکشها روایتگر داستان دو قاتل حرفهای است که وارد یک شهر کوچک میشوند تا محل زندگی اول اندرسون (با بازی برت لنکستر، در اولین نقش خود) مشهور به سویید را شناسایی کنند. گرچه سویید از ماجرا خبردار میشود اما سرنوشت خود را میپذیرد و به جای فرار ترجیح میدهد توسط قاتلین در رختخوابش کشته شود. مرگ اندرسون توسط مامور بیمه عمر جیم ریردون (با بازی ادموند اوبراین) مورد بررسی قرار میگیرد و درحالیکه ریردون با دوستان سویید مصاحبه میکند داستان در قالب فلاشبک روایت میشود.
فیلم کلاسیک آدمکشها را رابرت سیودماک کارگردانی کرده، این هنرمند پس از این فیلم تعداد زیادی فیلم نوآر دیگر ساخته است. آدمکشها به عنوان اولین نقشآفرینی لنکستر این بازیگر را به عنوان یک ستاره به جهان سینما معرفی کرد.
همانطور که لابد تا به حال و با خواندن کلیاتی از داستانهای فیلمهای نوار متوجه شدهاید در دنیای نوآر زنها آنچنان قابل اعتماد نیستند و مردان عموما در دام آنها گرفتار شده، وارد داستانهای پیچیدهای میشوند که با جنایت همراه است و خلاصی از آن ناممکن به نظر میرسد. حتی در شرایطی که شخصیت اصلی ظاهرا موفق شده خود را از وضعیت پیچیده رها کند دست سرنوشت و سایه گذشته او را رها نمیکند. با در نظر گرفتن این حال و هوا در آثار نوار میتوان فیلم سینمایی آدمکشها و تصمیم قهرمان آن در پذیرفتن دست تقدیر را هم بهتر درک کرد.
۲- نشانی از شر (Touch of Evil)
کارگردان: اورسن ولز
سال ساخت: ۱۹۵۸
اواخر سال ۱۹۵۰ میلادی زمان افول جهان کلاسیک نوآر به حساب میآید، زمانی که ستاره بزرگ استودیوی یونیورسال چارلتون هستون به همراه جنت لی و اورسن ولز در فیلم سینمایی «نشانی از شر» به کارگردانی اورسن ولز حضور پیدا کردند. این اثر سینمایی اقتباسی است از کتاب نشان شر نوشته ویت مسترسون؛ فیلمی درخشان که در آن برخی بازیگران قدیمی هالیوود همچون مارلنه دیتریش، ژاژا گابور و جوزف کاتن نیز حضور داشتند.
چارلتون هستون در نقش میگوئل وارگاس به همراه همسرش سوزی (با بازی جنت لی) برای ماه عسل به شهری مرزی در مکزیک رفته است. او درحال رفتن به مکزیکو سیتی است تا علیه گراندی خلافکار بزرگ مواد مخدر شهادت دهد. وارگاس و سوزی شاهد انفجاری بودهاند که منجر به مرگ یک پیمانکار آمریکایی شده است. هنگ کوینلین (با بازی ولز) پلیسی است که روی این پرونده کار میکند.
بیباکی ولز در به تصویر کشیدن داستان فیلم بسیار هنرمندانه اما در آن دوران خلاف عرف بود. استودیوی یونیورسال فیلم را مجددا تدوین کرده و با برخی تغییرات اکران کرد به این امید که از نظر تجاری موفقیت بیشتری به دست آورد.
با وجود تلاشهای یونیورسال فیلم در گیشه شکست خورد اما به مرور زمان و طی سالهای بعد به جایگاه بسیار برجستهای در میان فیلمهای نوار و تاریخ سینما دست یافت. در واقع این اثر نیز مثل بیشتر فیلمهای اورسن ولز در سالهای بعد از اکران بیشترین توجه را به خود جلب کرد.
در سال ۱۹۹۸ نشانی از شر دوباره منتشر شد و تلاش شد فیلم در حد امکان به دیدگاه نسخه اصلی ولز نزدیک باشد.
فیلم کلاسیک نشانی از شر سفری به دنیای کابوسمانند فساد، گناه و شر است آن هم به کارگردانی فیلمساز کاربلد، خیالاندیش و مبتکری که از بزرگان سینما در تمام دورانها در نظر گرفته میشود. این فیلم سینمایی بر بیشتر آثاری که در سالهای بعد ساخته شدند – به خصوص فیلم روانی ساخته هیچکاک- تاثیر گذاشته است.
نشانی از شر نوعی پایان بود بر آثار کلاسیک نوآر. فیلمهایی که در سالهای بعد ظرف دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ساخته شدند گرچه از برخی زوایا شباهتهایی با فیلمهای دوره کلاسیک داشتند اما از بعضی نظرات چه در سطح فرم و چه در حوزه محتوا متفاوت بودند. این آثار جدید را نئو نوار نامیدند که باید در فرصتی مجزا مورد بررسی قرار گیرند.
در سال ۲۰۱۲ نشریه معتبر سایت اند ساند از منتقدان و کارگردانها سینما خواست برترین فیلمهای تاریخ سینما را از نگاه خود انتخاب کنند. این دو گروه دو فهرست مجزا از آثار برتر تاریخ سینما منتشر کردند که در هر دو نام فیلم نشانی از شر به چشم میخورد؛ این اثر در فهرست منتقدان رتبه ۵۷ و در فهرست کارگردانها رتبه ۲۶ را به خود اختصاص داده بود.
۱- از درون گذشته (Out of the Past)
کارگردان: ژاک تورنر
سال ساخت: ۱۹۴۷
فیلم کلاسیک «از درون گذشته» محصول استودیوی آر.کی.او در سال ۱۹۴۷ به کارگردانی ژاک تورنر روایت زندگی یک کاراگاه خصوصی به نام جف (با بازی رابرت میچام) است که از گذشته خود فرار میکند.
همانطور که از نام فیلم پیدا است چیزی از درون گذشته شخصیت اصلی فیلم را رها نکرده و به مخمصه میاندازد. گذشتهای که گریبانگیر میشود و از آن راه گریزی نیست از تمهای معروف این دسته از آثار سینمایی است.
جف شخصیت اصلی فیلم در شهر کالیفرنیا صاحب یک پمپ بنزین است. وقتی جویی جف را در کالیفرنیا ملاقات میکند به او میگوید تبهکار بدنامی به نام اس ویت استرلینگ (با بازی کرک داگلاس) میخواهد او را ببیند. جف همراه زنی به دریاچه تاهو میرود تا ویت را ببیند و در حین رانندگی برای زن گذشتهاش را روایت میکند؛ گذشتهای که مثل همیشه و طبق الگویی که تا به حال بارها اشاره کردیم از طریق فلاشبک روایت میشود.
جف با بازی میچام نمونه تمامعیاری از قهرمان یا بهتر است بگوییم ضدقهرمان (قهرمانی که فاقد ویژگیهای مرسوم قهرمان باشد) در آثار نوآر است. شخصیتی محکم و بسیار سرسخت که در دام فتنه، فریب و خیانت گرفتار میآید و حتی وقتی در شهری کوچک مخفی میشود نمیتواند از چنگال گذشته و سرنوشت فرار کند.
از نکات جالب توجه فیلم سینمایی از درون گذشته حضور کرک داگلاس بود. همانطور که اشاره شد داگلاس نقش استرلینگ را بازی کرد و روبروی شخصیت اصلی قرار گرفت، آن زمان کرک داگلاس هنوز چهره شناخته شدهای نبود. او یک سال قبل در فیلم سینمایی «عشق عجیب مارتا ایورس» یک نقش فرعی بازی کرده بود و اینبار نقش جدیتری را در یک فیلم نوار آزمود؛ اثری که به شکلی جدی در مشهورشدنش نقش بازی کرد و راه را برای حضور در آثار بعدی گشود.
فیلم سینمایی از درون گذشته توسط منتقدان تحسین شد و امروزه از نگاه بسیاری به عنوان یکی از بهترین آثار نوار شناخته میشود. فیلم به دلیل پرداخت دقیق شخصیتها، روند پرکشش داستانی و بازیهای تماشایی به شکل گستردهای مورد تمجید قرار گرفته است. علاوه بر همه نکات مثبت مربوط به این فیلم راجر ایبرت منتقد مشهور آمریکایی در نوشتهای به نکتهای بامزه دربار فیلم اشاره کرده بود. به گفته ایبرت این اثر را باید یکی از بهترین فیلم نوآرها که بهترین نمونههای سیگارکشیدن در سینما را روی پرده آوردهاند در نظر گرفت.
تقریبا چیزی حدود ۴ دهه بعد در سال ۱۹۸۴ فیلم در قالب یک نئونوار رمانتیک توسط تیلور هاکفورد بازسازی شد. در این بازسازی شخصیت دو مرد اصلی به جف بریجز و جیمز وودز سپرده شده بود.
فکر نمیکردم غرامت مضاعف اول نباشه
بنظر من که اوله.
کشتن و التهاب شدید و خواب ابدی هم محشرن
۴تاشو ندیده بودم برم ببینم
باتشکر.
سلام…لیست بسیار خوبی هست…فقط چند نوار کلاسیک را از قلم انداختین…مانند ۱۲ مرد خشمگین…ace in the hole….شاهد برای تعقیب…در ضمن بفرمایید از کجا میشه این فیلمها را دانلود کرد
مرد سوم از همش بهتره .
stray dog?
بسیار عالی و بسیار لیست خوب بود
فقط یک نکته کوچک در مورد سانست بلوارد وایلدر اریک فون اشتروهم بزرگ هم به لیست بزرگانی چون دمیل و کیتون اضافه کنید
اسچیلیندر لیست از همه اینا بهتره
اخه احمق فهرست شیندلر نوآره؟ نوار میدونی چیه
منظورش اینه که کلا همه این فیلما کشکن فقط شیندلرز لیست خوبه که من باهاش مخالفم چون شیندلر پره از تحریف و دروغه