۲۵ اقتباس سینمایی برتر از آثار ادبی که حتما باید ببینید
در سینمای جهان اقتباس از آثار ادبی امری بسیار رایج است اما ساخت یک اقتباس سینمایی باکیفیت از یک رمان یا داستان کوتاه چندان هم ساده نیست. در واقع میدانیم که بسیاری از رمانهای معروف هنوز با فاصله از اقتباس سینماییشان جایگاه والاتری دارند و دنیای تصاویر در بعضی موارد نتوانسته به قدرت جادویی جهان تخیل و کلمات نزدیک شود.
با این همه تعداد قابل توجهی از شاهکارهای تاریخ سینما اقتباسهای تاثیرگذار ادبیاند و در بعضی از موارد این اقتباسها حتی از خود منبع اصلی هم مشهورتر، تحسینشدهتر و گاهی حتی برترند؛ از سهگانه معروف «پدرخوانده» گرفته تا «سکوت برهها» و «جایی برای پیرمردها نیست.» بد نیست نگاهی بیندازیم به ۴۰ نمونه از بهترین اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی که هر علاقهمند به سینما و ادبیات باید تماشا کند.
۱- پدرخوانده (The Godfather)
- کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۷۲
- امتیاز IMDb به فیلم: ۹.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
احتمالا «پدرخوانده» یکی از معدود آثار این لیست باشد که مخاطب خاص و عام را با هم راضی میکند و توسط میلیونها سینما دوست در سراسر جهان دیده و تحسین شده. این اثر برجسته فرانسیس فورد کوپولا را میتوان یکی از بهترین اقتباسهای تاریخ سینما در ژانر جنایی دانست. فیلمی که سوای مضمون جنایی در مفهومپردازی سینمایی عشق، خانواده، جاهطلبی و خواست قدرت و چندین مفهوم کلیدی دیگر بسیار موفق عمل کرده است؛ بیشک فیلم بخشی از این موفقیتش را مدیون کتاب ارزشمند ماریو پوزو، نویسنده ایتالیایی-آمریکایی است. پوزو این رمان پرفروش را سال ۱۹۶۹ منتشر کرد. داستان کتاب سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ و بخشی از پسزمینههای داستانی مرتبط با ویتو کورلئونه را پوشش میداد. موفقیت این رمان باعث شد پوزو سال ۱۹۸۴ دومین کتاب مجموعه پدرخوانده را تحت عنوان «سیسیلیها» منتشر کند. این کتاب دوم هم توسط مایکل چیمینو (کارگردان فیلم «شکارچی گوزن») سال ۱۹۸۷ مورد اقتباس قرار گرفت اما به دلیل مسائل مربوط به کپیرایت تمام بخشهای مرتبط با رمان پدرخوانده از آن حذف شود.
به شکل کلی مجموعه پدرخوانده بهعنوان یک سهگانه موفق (برخلاف بسیاری از مجموعه فیلمها که در آن شاهد افت محسوس مجموعه هستیم) شناخته میشود؛ با این وجود بسیاری از منتقدان باور دارند که بهترین و موفقترین فیلم این مجموعه اولین فیلم پدرخوانده است که در سال ۱۹۷۲ ساخته شد. بازی خیرهکننده مارلون براندو در کنار آلپاچینو و جیمز کان، فیلمنامه بینقص، موسیقی معروف فیلم و کارگردانی ظریف و دقیق کوپولا این اثر را به یکی از فیلمهای جاودان و فراموشنشدنی تاریخ سینما بدل کرد.
همانطور که گفته شد یکی از ویژگیهای فوقالعاده پدرخوانده که آن را تا این حد ماندگار کرده چندلایه بودن این فیلم است؛ فیلمی که برای مخاطب عام سینما سرگرمکننده است و او را راضی از سالن بیرون میفرستد و برای مخاطب جدیتر هم اثری است درگیرکننده و تأثیرگذار؛ این ویژگی مهم در رمان پوزو هم دیده میشود.
۲- سکوت برهها (The Silence of the Lambs)
- کارگردان: جاناتان دمی
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۹۱
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
«سکوت برهها» داستان یک زن کارآموز افبیآی را دنبال میکند که با یک روانپزشک قاتل (دکتر هانیبال لکتر) گفتوگو میکند تا بتواند یک پرونده جنایی را از طریق کمک او حل کند. در واقع دکتر لکتر یک غول ترسناک و در عین حال یک مرد سمپاتیبرانگیز است.
لکتر یک قاتل خطرناک است که قربانیانش را میخورد. او در طول فیلم چند پلیس را هم به قتل میرساند اما به نوعی با شخصیت اصلی زن فیلم برای دستگیری یک قاتل روانی دیگر همکاری دارد. شاید فاکتور اصلی شخصیت لکتر که او را جذاب کرده هوشمندی و صداقتش باشد. این در حالی است که بوفالو بیل، قاتل دیگر فیلم، یک مرد کاملا دیوانه تصویر شده که مخاطب به جز نفرت احساسی دربارهاش ندارد.
سکوت برهها براساس رمانی به همین نام نوشته توماس هریس ساخته شد و دومین کتاب او بود که مورد اقتباس سینمایی قرار میگرفت و شخصیت هانیبال لکتر را بهعنوان یک شخصیت مرکزی روی پرده میبرد.
جذابیت فیلم سکوت برهها در رابطه پیچیده میان دکتر لکتر و کلاریس استارلینگ (با بازی جودی فاستر) بهعنوان مأمور افبیآی است. کلاریس برای شناختن شیوههای رفتاری قاتل زنجیرهای به کمک دکتر لکتر نیاز دارد، از سوی دیگر دکتر هم قصد دارد از این فرصت استفاده کند تا علاوه بر بهبود شرایط و امکانات زندان خود به درون روان کلاریس نفوذ کند. او به ازای هربار تحلیل شخصیت قاتل زنجیرهای و راهنمایی کلاریس، یک قدم نیز به حریم خصوصی روانی او نزدیک میشود. در واقع شرایط و پویایی خاص این رابطه است که فیلم را این چنین ماندنی و قدرتمند کرده.
ایفای نقش دکتر هانیبال لکتر برای آنتونی هاپکینز جایزه اسکار و شهرتی گسترده را به ارمغان آورد؛ نقشی نه چندان بلند اما به شدت تاثیرگذار که تقریبا تمام فیلم را تحت تاثیر قرار داد. این تاثیرگذاری به حدی است که سکوت برهها اساسا مخاطب را به یاد هانیبال لکتر میاندازد. سکوت برهها را عموما بهعنوان یک فیلم جنایی میشناسند اما به شکل کلیتر نمیتوان از وجوه بسیار پررنگ ترسناک آن غافل بود. بخش مهمی از این حال و هوای ترسناک به دلیل ماجرای قاتل زنجیرهای فیلم، بوفالو بیل است. از طرف دیگر پیش از آن که کاملا با شخصیت مهم دیگر فیلم یعنی دکتر هانیبال لکتر آشنا شویم و به نوعی با او همذاتپنداری کنیم، نمیتوانیم تا حدی جلوی ترسمان را نسبت به ابعاد وحشتناک شخصیت عجیب و غریب او بگیریم. ترس سکوت برهها نوعی ترس روانشناختی است که درون لحظات پرتنش فیلم جا خوش کرده است.
۳- کشتن مرغ مقلد (To Kill a Mockingbird)
- کارگردان: رابرت مالیگن
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۶۲
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
اگر رمان دورانساز و تاثیرگذار «کشتن مرغ مقلد» نوشته هارپر لی را اثری درباب تساهل و شفقت در برابر نفرت و خشونت بدانیم، باید گفت اقتباس رابرت مالیگن هم از این رمان قادر است محتوای مرکزی رمان را برجسته کند.
فیلم سینمایی «کشتن مرغ مقلد» از همه جهات موفق بود و از این نظر هم با رمان شباهتهایی داشت؛ در حالی که هارپر لی برای نوشتن این رمان جایزه پولیتزر گرفت و اثرش در سطح بینالمللی خوانده شد، فیلم هم توانست در میان منتقدان و همچنین مخاطب عام تحسین و توجه گستردهای را جلب کند. «کشتن مرغ مقلد» در عین حال یک موفقیت تجاری بود و چیزی حدود ۶.۵ برابر بودجه تولید اولیهاش فروخت و سه جایزه اسکار از جمله جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را برای گریگوری پک در نقش آتیکوس فینچ به ارمغان آورد.
۴- رفقای خوب (Goodfellas)
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۹۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
فیلم سینمایی جنایی «رفقای خوب» آنقدر شناخته شده است که به سختی میتوان متنی نو با اشارههایی غیرتکراری دربارهاش نوشت؛ یکی از بهترین نمونههای آثار گانگستری و از فیلمهای برجسته کارنامه مارتین اسکورسیزی که از کتاب «وایزگای» اقتباس شده است.
«وایزگای» نوشته نیکولاس پیلگی، نویسنده و روزنامهنگار شناختهشده یک اثر غیرداستانی مشهور است که ماجراهای هنری هیل یک خلافکار که به خبرچین افبیآی تبدیل شده را درون یک خانواده مافیایی روایت میکند. با این حال فیلم «رفقای خوب» موفق شد حتی به شهرتی بیشتر از این کتاب موفق دست پیدا کند.
فیلمنامه فیلم جنایی «رفقای خوب» از طریق همکاری نیکولاس پیلگی و مارتین اسکورسیزی نوشته شد و ابتدا عنوانی مشابه کتاب داشت اما عاقبت با نظر هر دو نفر، عنوان فیلم تغییر کرد. ظاهرا بازیگران اصلی فیلم از جمله دنیرو، لیوتا و پشی برای درک کامل نقششان نیکولاس پیلگی نویسنده کتاب گفتوگوهای مفصلی داشتند و تلاش کردند از طریق محتواهای تحقیقاتی این نویسنده تا حد ممکن به واقعیت نقشهای خود نزدیک شوند.
۵- جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)
- کارگردان: برادران کوئن
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۲۰۰۷
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
برادران کوئن هنگام ساخت فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» متنی را یافتند که برای ساخت اثری در سبک نوآر و بیان معضلات وجودی زندگی در سرزمینی که به طور فزایندهای خشنتر میشود، به شدت مناسب بود؛ کتابی از کورمک مککارتی که به شکل عجیب و غریبی با سینمای برادران کوئن شباهت دارد. وقتی فیلم را ببینید و آن را با کتاب مقایسه کنید از وفاداری زیاد فیلم به کتاب حیرتزده خواهید شد چرا که احتمالا به سختی باور میکنید بخشی از کوئنیترین صحنههای فیلم در واقع دقیقا مو به مو در خود کتاب از پیش موجود بودهاند.
مناظر پراکنده و مینیمالیستی صحرای تگزاس در فیلمی مملو از دیالوگهای آغشته به نیهیلیسم، عناصری نبودند که موفقیت در باکس آفیس و جایزه اسکار را تضمین کنند اما کوئنها مسیر خود را طی کردند و با این حال، شاهکاری دیگر را به کارنامه کاری پربارشان افزودند. «جایی برای پیرمردها نیست» از نظر تجاری یک موفقیت اساسی بود. فیلمی که با بودجه ۲۵ میلیون دلاری ساخته شد اما فراتر از انتظار عمل کرد و بیش از ۱۵۰ میلیون دلار فروخت. فیلم در عین حال محبوب منتقدان بود، از نظر هنری به تحسین جهانی دست یافت و تعدادی از کارشناسان آن را یکی از بهترین آثار قرن اخیر نامیدند. وقتی فیلم برادران کوئن به اسکار رسید هم موفقیتها ادامه داشت. این پدیده ۴ جایزه اسکار دریافت کرد؛ از جمله جوایز مهمی چون اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی.
فیلم سینمایی «جایی برای پیرمردها نیست» که بر اساس داستان جنایی، خشونتبار و درخشان کورمک مککارتی ساخته شد را باید یکی از پختهترین و مهمترین آثار برادران کوئن در نظر گرفت؛ اثری که اغلب جذابیتهای فیلمهای کوئنها را در خود دارد. جسارت، طنز سیاه، خشونت، شخصیتهای شرور آرام که رفتارهای آنها اهداف معمولی و قابل فهمی را دنبال نمیکند، قهرمانهای خاکستری و تقریبا هر چیزی که از این دو برادر انتظار دارید.
داستان فیلم به سال ۱۹۸۰ برمیگردد. لوئلین ماس (با بازی جاش برولین) یک شکارچی است که در بیابانهای تگزاس شکار دندانگیری نصیبش نشده و اتفاقی به یک صحنه جنایت برمیخورد؛ صحنهای پر از جسد که به یک معامله ناموفق و مسلحانه مواد مخدر مربوط است. او کیفی پر از دلار پیدا کرده و آن را مخفی میکند و به این ترتیب خواسته یا ناخواسته پایش به یک ماجرای جنایی خطرناک و پیچیده باز میشود. خاویر باردم در نقش یک قاتل مزدور به نام آنتون چیگور برای یافتن پول اجیر شده و از این طریق وارد داستان میشود؛ مردی که هیچکس و هیچچیز جلودارش نیست.
۶- دیوانه از قفس پرید (One Flew Over the Cuckoo’s Nest)
- کارگردان: میلوش فورمن
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۷۵
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
یک خلافکار در دادگاه از طریق طرح ادعای جنون سعی میکند به جای زندان به بیمارستان روانی منتقل شود. او در این بیمارستان روانی علیه پرستاران سرکوبگر و مناسبات حاکم طغیان کرده و تعدادی از بیماران را هم در این نافرمانی با خود همراه میکند.
«دیوانه از قفس پرید» براساس رمانی به همین نام نوشته کن کیسی ساخته شد و به سرعت در میان یکی از بهترین آثار تاریخ سینما و یکی از بهترین و برجستهترین نقشآفرینیهای جک نیکلسون قرار گرفت. این اثر سینمایی پس از فیلم «یک شب اتفاق افتاد» (It Happened One Night)، دومین فیلمی بود که موفق شد هر پنج جایزه اسکار اصلی (بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، بهترین بازیگر نقش اصلی زن، بهترین فیلمنامه) را تصاحب کند. البته این دستاورد یک بار دیگر سال ۱۹۹۱ با فیلم سکوت برهها هم رخ داد.
رمان کن کیسی اثری بود ضداقتدارگرایی که به نوعی قدرت نهادهای مدرن از جمله نهادهای درمان روانی را به چالش میکشید و در برابر این اقتدار از آزادیهای فرد دفاع میکرد. این کتاب در میان تعداد زیادی از فهرستهای آثار برتر ادبی جا گرفته و توسط بسیاری از منتقدان ادبی تحسین شده است. جالب اینکه کن کیسی میانهی خوبی با اقتباس سینمایی کتابش نداشت و از آن ابراز نفرت کرده بود؛ این در حالی است که شایع شد او احتمالا هرگز این فیلم را ندیده بود. با این وجود این حواشی نتوانست از قدرت فیلم فورمن بکاهد.
فیلم میلوش فورمن تلاش مداومی دارد برای رسیدن به عمق شخصیتها و درونیترین لایههای احساساتشان؛ رسیدن به این درونیات و افشای مکانیزمهای سرکوبی که بسیاری از ساکنین بیمارستان روانی را به گرفتارانی در قفس و فرورفته در اسارتی خودخواسته تبدیل کرده است.
«دیوانه از قفس پرید» از نظر بسیاری بالاترین سطح بازیگری جک نیکلسون را به نمایش گذاشت و جلوههای بینهایت موثر از سینما را پیش چشم مخاطبان آورد. کارگردان فیلم میلوش فورمن از چهرههای برجسته سینمای چکسلواکی و موج نوی سینمای این کشور بود که به دلیل وقایع سیاسی به آمریکا مهاجرت کرد و در این کشور به ساخت آثار سینمایی مشغول شد.
۷- اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)
- کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۷۹
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
«اینک آخرالزمان» در میان مشهورترین فیلمهای مربوط به جنگ ویتنام، یکی از آثار برجسته تاریخ سینما است که ماجرای سروان بنجامین ویلارد را دنبال میکند؛ ویلارد باید در طول جنگ ویتنام برای انجام ماموریتی به جنگلهای کامبوج برود و سرهنگ کرتز را که میگویند دیوانه شده بکشد. کوپولا این اثر را با اقتباس از کتاب دل تاریکی اثر جوزف کنراد ساخت. همان سال اینک آخر الزمان موفق شد در کنار فیلم «طبل حلبی» (یکی دیگر از آثار این فهرست) نخل طلای جشنواره کن را به دست آورد.
از نظر بسیاری از منتقدان اینک آخرالزمان شاهکاری در هماهنگی صدا، تصویر و بازی بازیگران به حساب میآید. فیلمبرداری این اثر که توسط ویتوریو استورارو، فیلمبردار ایتالیایی برنده سه جایزه اسکار انجام شد چه در زمان ساخت و چه در سالهای پس از آن بسیار تحسین شده.
«اینک آخرالزمان» اقتباسی آزاد بود از رمان کوتاه «دل تاریکی» نوشته جوزف کنراد که سال ۱۸۹۹ منتشر شد. در این اثر داستانی ملوان چارلز مارلو ماجرای انتصابش به عنوان کاپیتان یک کشتی بخار متعلق به شرکتی بلژیکی را روایت میکند که در مناطق آفریقایی واقع شده بود. مارلو در این سفر به جستوجوی نماینده شرکت میرود و برای پیداکردن او وارد اعماق جنگلهای تاریک و مرموز آفریقا میشود.
۸- بلید رانر (Blade Runner)
- کارگردان: ریدلی اسکات
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۲
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
فیلم سینمایی «بلید رانر» که یکی از مشهورترین فیلمهای علمی-تخیلی تاریخ سینما است براساس اقتباسی آزاد از رمان «آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟» فیلیپ ک. دیک ساخته شد. این رمان ویرانشهری علمی-تخیلی اولینبار سال ۱۹۶۸ منتشر شد. وقایع رمان در سان فرانسیسکو طی دورانی پساآخرالزمانی میگذرد؛ دورهای که در آن زمین در یک جنگ هستهای جهانی آسیب گستردهای دیده و در آن گونههای مختلف یا نابود شده و یا در معرض نابودی کامل قرار گرفتهاند. در این شرایط ریک دکارد، یک جایزه بگیر مامور شده تا ۶ ربات انساننمای فراری را بکشد.
۹- روانی آمریکایی (American Psycho)
- کارگردان: ماری هرون
- محصول: ایالات متحده آمریکا، کانادا، ۲۰۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
« روانی آمریکایی» یک کمدی سیاه و یک اثر اسلشر از زیرگونههای ژانر ترسناک است که براساس رمان مشهور سال ۱۹۹۱ برت ایستون الیس به همین نام ساخته شد.
داستان فیلم در دهه ۱۹۸۰ میگذرد و اقدامات پاتریک بیتمن (با بازی کریستین بیل) را دنبال میکند؛ مردی که در نگاه اول یک مشاور مالی ساده به نظر میرسد اما به تدریج روشن میشود که زندگی خونین موازی خاصی در قامت یک قاتل زنجیرهای دارد.
این اثر سینمایی تاثیر زیادی در شهرت کریستین بیل داشت آن هم زمانی که هنوز صرفا بابت نقشش در فیلم «امپراتوری خورشید» (Empire of the Sun) استیون اسپیلبرگ شناخته میشد؛ او این نقش را در ۱۲ سالگی بازی کرده بود.
بیتمن مشاور مالی یک شرکت سرمایهگذاری، نمادی است از حرص، خودخواهی و البته بدبینی و خردهگیری نسبت به مردم عادی که در دهه ۱۹۸۰ در میان طبقه متوسط مرفه آمریکایی به چشم میخورد. او غرق در رویای موفقیت، مد و خوشپوشی است اما زیر این ظاهر فریبنده یک قاتل خونریز پنهان شده؛ در واقع با یک زندگی دوگانه تمامعیار طرفایم. با شروعشدن تحقیقات کارآگاه (با بازی ویلم دفو)، به تدریج خونسردی پاتریک بیتمن فرو میپاشد و خطوط میان واقعیت و فانتزیهای مریض او مبهمتر از قبل میشود.
گویی داستان برت ایستون الیس و فیلم ماری هرون به شکل ضمنی ادعا میکنند از حرص و فرهنگ خاص طبقاتی جدید تا تبدیلشدن به یک قاتل زنجیرهای آنقدرها هم که به نظر میرسد راه زیادی نیست؛ ادعایی که ظاهرا مناقشهبرانگیز است اما در واقع به خشونت نهفته در سازوکارهای فرهنگی و اجتماعی موجود آن دوران اشاره دارد.
روانی آمریکایی که موفقترین اقتباس رمان پرفروش ایستون الیس است بخش بزرگ موفقیت خود را مدیون کارگردانی ماری هرون است؛ زنی در میان کارگردانان مستقل آمریکایی که موفق شد این بازنمایی زیست دهه هشتاد طبقه متوسط آمریکا را به اثری پیچیدهتر و البته چندلایهتر از آنچه به ظاهر بود تبدیل کرده و نقدی بر زنستیزی و قدرت مردانه را هم به اثر وارد کند در حالی که کمدی سیاه درونی فیلم هم کارکرد فوقالعاده خود را حفظ کرده است.
روانی آمریکایی به شکل نسبی در گیشه موفق بود گرچه مخاطبان خود را به دو دسته تقسیم کرد؛ با این حال امروز اثر به یک کالت تبدیل شده و یکی از سرگرمکنندهترین عناوین این لیست است چرا که طنز و خشونت خونین را با مهارت در هم آمیخته. همین کیفیت باعث شده اثر در جلب نظر منتقدان هم موفق عمل کند و بابت بازی شخصیت نقش اول و همچنین فیلمنامه حسابشدهاش مورد تحسین قرار بگیرد.
۱۰- خواب ابدی (The Big Sleep)
- کارگردان: هاوارد هاکس
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۴۶
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
هامفری بوگارت برجستهترین ستارههای هالیوود در دهه ۱۹۴۰ میلادی شهرت خود را مدیون حضور در تعداد زیادی از فیلمهای نوآر برجسته از جمله فیلم سینمایی «خواب ابدی» است. در خواب ابدی بوگارت نقش فیلیپ مارلو را ایفا میکند؛ مارلو از شخصیتهای مرکزی فیلم و همچنین کتاب «خواب ابدی» اثر نویسنده بزرگ آثار کارآگاهی ریموند چندلر است. چندلر از نویسندگان مشهور کتابهای پلیسی و جنایی است که فیلمهای متعددی از آثار او اقتباس شده؛ از جمله آنها میتوان به فیلمهای «بدرود، محبوبم» در سال ۱۹۴۰ میلادی، «بانوی دریاچه» در سال ۱۹۴۳ میلادی و «خداحافظی طولانی» در سال ۱۹۵۳ میلادی اشاره کرد.
در داستان فیلم «خواب ابدی»، مارلو که یک کارآگاه خصوصی است به خانه ژنرال استرن وود احضار میشود تا ماجرای بدهکاریهای دختر جوانش کارمن (با بازی مارتا ویگرز) را حل و فصل کند اما بزودی مشخص میشود نیت اصلی ژنرال چیز دیگری است و ماجرا پیچیدهتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میرسیده است.
«خواب ابدی» یکی از مشهورترین آثار نوار و در میان چند فیلم اولی است که احتمالا یک علاقهمند به این آثار باید تماشا کند. هنرنمایی زوج موفق بوگارت-باکال در کنار کارگردانی هاوارد هاکس شناختهشدهترین فیلم اقتباسشده از آثار ریموند چندلر را رقم زده است. فیلم سینمایی «خواب ابدی» در سال ۱۹۷۸ با بازی رابرت میچام و به کارگردانی مایکل وینر بازسازی شد.
۱۱- درخشش (The Shining)
- کارگردان: استنلی کوبریک
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
«درخشش» یکی از مشهورترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما، تنها اثر کوبریک در ژانر وحشت است و بر اساس رمانی از استیون کینگ ساخته شده است؛ گرچه میدانیم کوبریک داستان اصلی کینگ را با تغییراتی جلوی دروبین برد که نارضایتی گسترده این نویسنده را برانگیخت. اما انکارناپذیر است که مخاطبان آثار سینمایی اهمیت چندانی برای این نارضایتی کینگ قایل نشدند و هنوز هم مهمترین اقتباس هنری آثار این نویسنده مشهور کتابهای ترسناک همین فیلم ساخته کوبریک به حساب میآید.
فیلم داستان نویسندهای را روایت میکند که طی یک زمستان سخت بهعنوان سرایدار با خانوادهاش در هتلی خالی از سکنه اقامت دارد؛ این فضا قرار است آرامش و فرصتی برای نویسنده فراهم کند تا کتابش را بنویسد اما به جای آن فضایی ترسناک و وهمآلود ایجاد میکند.
گرچه ترس در فیلم «درخشش» بیشتر جنبه ذهنی دارد و از فضای اسرارآمیز هتل منتقل میشود اما فیلم در دوره خود جلوههای بصری موثری را به کار گرفته بود. بازی نیکلسون در این اثر سینمایی خیرهکننده است اما سوای کیفیتش یک ویژگی خاص داد؛ در واقع تمام احساسات فیلم و آن ترس ذهنی نیرومندی که درون مخاطب ایجاد میکند همزمان با حرکت نیکلسون به سمت لایههای مرکزی نقشاش رشد مییابد.
فیلم با ایده مرکزی مردی که از نظر روانی بیش از حد تحت فشار قرار گرفته کار میکند. ترکیبی از استفاده سطح بالای تکنیک به همراه عناصر سینمایی کوبریک و بازیگرفتن از ستارهای چون نیکلسون «درخشش» را میان آثار جاودانه تاریخ سینما قرار داده است.
۱۲- بازمانده روز (The Remains of the Day)
- کارگردان: جیمز آیوری
- محصول: آمریکا، بریتانیا، ۱۹۹۳
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
«بازمانده روز» فیلم مهمی است که از یک رمان بزرگ برنده جایزه بوکر اثر نویسنده برنده جایزه نوبل کازو ایشیگورو اقتباس شده است.
رمان ایشیگورو روایتی اول شخص را درباره استیونز، یک پیشخدمت انگلیسی بیان میکند که زندگیاش را وقف خدمت به لرد دارلینگتون کرده است؛ مردی که اخیرا درگذشته و استیونز از طریق فلاشبک ماجراهای آن دوران را روایت میکند.
گرچه جیمز آیوری در این اقتباس سینمایی مختصری دوره زمانی را جابهجا کرده اما در مجموع برخوردی مناسب با کتاب داشته و با لحنی بدیع، ایدههای مرکزی کتاب را در ارتباط با وفاداری و منزلت اشرافی به شکلی بیعیب و نقص منتقل کرده است. درست همانند رمان فیلم هم انگلستان را در دورهای میان مدرنیته و حکومت طبقه اشراف به تصویر میکشد.
۱۳- کوهستان بروکبک (Brokeback Mountain)
- کارگردان: انگ لی
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۲۰۰۵
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
فیلم سینمایی «کوهستان بروکبک» یک نئووسترن عاشقانه است که براساس داستان کوتاهی از انی پرو به همین نام ساخته شد.
هنگامی که این فیلم اکران شد پرو در واکنش گفت که شاید تنها نویسنده در آمریکا باشد که اثر داستانیاش به تمامی و به شکل کامل به پرده سینما راه پیدا کرده است. اظهاراتی که ظاهرا از رضایت او نسبت به این اقتباس حکایت داشت.
کوهستان بروکبک یک اثر سینمایی استثنایی است؛ یک فیلم عاشقانه متفاوت که در عین پیشروبودن و بازنمایی مسائل عاطفی پیچیده میتواند از سطح داستان خود فراتر رفته و درباره هر نوع رابطه عاطفی هم صادق باشد.
۱۴- عقل و احساس (Sense and Sensibility)
- کارگردان: انگ لی
- محصول: ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، ۱۹۹۵
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
«عقل و احساس» یا «حس و حساسیت» اولین رمان منتشرشده جین آستین بود. یک رمان عاشقانه بیپروا که به شکل جنبی نوعی نقد اجتماعی گزنده را هم درون خودش جا داده بود.
اقتباس انگ لی از این اثر ادبی کاملا به روح زمانه اوایل قرن نوزدهم وفادار ماند اما آن حال و هوا را با شیوههای پذیرفتهشده هالیوود ترکیب کرد تا اثری تماشایی پدید آورد.
اما تامپسون فیلمنامه «عقل و احساس» را به رشته تحریر درآورد و در کنار بازیگرانی چون کیت وینسلت و هیو گرانت به عنوان بازیگر هم در این اثر سینمایی که بهترین اقتباس از رمان آستین به حساب میآید ایفای نقش کرد. تامپسون موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم برای این اثر سینمایی به خود اختصاص دهد.
۱۵- در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet on the Western Front)
- کارگردان: لوئیس مایلستون
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۳۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
فیلم سینمایی تحسینشده و اسکارگرفتهی «در جبهه غرب خبری نیست» سال ۱۹۳۰ ساخته شد. این ساخته لوییس مایلستون کارگردان مولداویاییتبار زاده آمریکا یکی از فیلمهای کلیدی تاریخ سینما در حوزه توصیف جنگ است. کریستوفر نولان معتقد است شدت و وحشت موجود در جنگ جایی بهتر از این فیلم به نمایش در نیامده است.
در جبهه غرب خبری نیست روایتگر سرنوشت تعدادی نوجوان آلمانی است که معلمشان آنها را قانع کرده برای شرکت در جنگ جهانی اول ثبت نام کنند. فیلم در طول بسط این روایت، تجربه این نوجوانان را از حضور در میدان نبرد نشان میدهد. تماشای «در جبهه غرب خبری نیست» که به طرز فوقالعادهای کارگردانی شده و از آثار شاخص سینمای آمریکا طی دهه ۳۰ میلادی است برای درک جنگ و دشواریهای آن ضروری به نظر میرسد.
این اثر ضدجنگ فقط یک سال پس از انتشار رمان اریش ماریا رمارک نویسنده آلمانی از این رمان اقتباس شد؛ رمانی که به عنوان یکی از مشهورترین آثار ضد جنگ تاریخ شناخته میشود. سرنوشت کتاب رمارک در دوران نازی هم جالب توجه بود؛ این رمان به دلیل محتوای ضد جنگش در آن دوران در میان آثار مخرب دستهبندی و ممنوع شد. اریش ماریا رمارک نویسنده این کتاب هم در پی این واقعه سلب تابعیت شد و تا زمان مرگش خارج از آلمان زندگی کرد.
۱۶- طبل حلبی (The Tin Drum)
- کارگردان: فولکر شلوندورف
- محصول: آلمان غربی، فرانسه، یوگسلاوی، ۱۹۷۹
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۳ از ۱۰۰
«طبل حلبی» یکی از مشهورترین آثار گونتر گراس نویسنده مشهور و برجسته آلمانی است و اولین کتاب سهگانه او است که با رمانهای موش و گربه و سالهای سگی تکمیل شد.
تفریبا دو دهه پس از انتشار رمان گراس، فولکر شلوندورف تصمیم گرفت فیلمی با اقتباس از این رمان شاخص بسازد؛ نتیجه یک درام جنگی مملو از طنز سیاه بود که از عناصر رئالیسم جادویی بهره میگرفت. «طبل حلبی» داستان اسکار، کودکی را روایت میکرد که ظاهرا از سهسالگی بزرگتر نمیشود اما گرچه قد و قواره یک کودک را دارد از نظر فکری رشد میکند. او با حس تحقیر نسبت به بزرگسالان اطرافش و طبقه متوسط آن دوران آلمان روزگار میگذارند و از نزدیک شاهد نیروی نهفته آنها برای خدمت به ظلم، ظهور حزب نازی و جنگ متعاقب آن است. «طبل حلبی» موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان و نخل طلای جشنواره بینالمللی فیلم کن را تصاحب کند.
۱۷- یوزپلنگ (The Leopard)
- کارگردان: لوکینو ویسکونتی
- محصول: ایتالیا، فرانسه، ۱۹۶۳
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
«یوزپلنگ» اثر تاریخی و حماسی مشهور لوکینو ویسکونتی که جایگاه برجستهای میان آثار بزرگ تاریخ سینما دارد و نخل طلای جشنواره بینالمللی کن را هم به دست آورده است اقتباسی بود از رمانی دقیقا به همین نام نوشته جوزپه تومازی دی لامپه دوزا.
این کتاب بر وقایعنگاری تغییرات زندگی و جامعه سیسیل طی جنبش سیاسی اجتماعی وحدت ایتالیا میپرداخت. رمان پس از مرگ نویسندهاش و دوبار ردشدن توسط دو ناشر بزرگ، عاقبت سال ۱۹۵۸ منتشر و به یکی از آثار بسیار پرفروش تاریخ ایتالیا و البته یکی از مهمترین رمانهای دوران مدرن ادبیات ایتالیا بدل شد.
۱۸- موبی دیک (Moby-Dick)
- کارگردان: جان هیوستون
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۵۶
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: –
موبی دیک رمان معروف و شناختهشده هرمان ملویل همیشه به عنوان یکی از آثار ادبی برجسته و ماندگار تاریخ ادبیات شناخته شده اما دیدگاه نافذ و تواناییهای خاص جان هیوستون در ساخت این اقتباس هم باعث شد فیلم او همچون رمان اثری ماندگار از کار دربیاید.
در فیلم سینمایی «موبی دیک» گریگوری پک در نقش ایهب ناخدای ستمگر و خودخواه کشتی بازی خارقالعادهای از خود به جا گذاشته اما اورسن ولز با ایفای نقش کوتاه پدر ماپل حتی در لحظاتی از پک هم فراتر رفته و تمام هوش و حواس مخاطبان را جلب خود میکند.
گرچه میان کتاب و اقتباس سینماییاش تفاوتهایی وجود دارد اما طرفداران داستان ملویل عموما این فیلم جسور و درخشان را تحسین میکنند.
۱۹- لولیتا (Lolita)
- کارگردان: ستنلی کوبریک
- محصول: ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، ۱۹۶۲
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۶ از ۱۰۰
در یکی از پوسترهای فیلم «لولیتا»، اقتباس استنلی کوبریک از رمان بدنام و پرحاشیه ولادیمیر ناباکوف چنین نوشته شده بود: «آنها چگونه فیلمی از لولیتا ساختند؟»
محتوای این پوستر خود حکایتگر چالش بزرگی بود که کوبریک یا اساسا هر هنرمند دیگری که قصد ساخت این اقتباس را داشت باید با آن روبرو میشد. محتوای رمان اساسا برمبنای پدوفیلیا بنا شده بود، این محتوا باید با قواعد مرتبط با سانسور در دهه ۱۹۶۰ تطبیق داده میشد و بسیاری صحنههای جنسی پررنگ اثر هم باید کمرنگ شده یا بدون بازنمایی کامل به شکلی ضمنی صرفا به آن اشاره میشد.
در نهایت به باور خیلی از سینمادوستان کوبریک موفق شد از پس این وظیفه دشوار بربیاد و با نبوغ ویژهاش اثری به یادماندنی را با اقتباس از این رمان جنجالبرانگیز خلق کند.
۲۰- بلندیهای بادیگر (Wuthering Heights)
- کارگردان: ویلیام وایلر
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۳۹
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: –
«بلندیهای بادیگر» نوشته امیلی برونته یکی از مشهورترین داستانهای عاشقانه درباره یک رابطه عاطفی بیسرانجام و نافرجام است و در اقتباس سینمایی این رمان نقش زوج مرکزی این رابطه عاشقانه روی دوش لارنس اولیویه و مرل اوبرون قرار گرفته است.
ویلیام وایلر یکی از کارگردانهای بزرگ آمریکایی که طی چندین دهه آثار مهمی در سینمای آمریکا اکران کرد، برای رعایت اختصار در این اقتباس قسمت دوم رمان را حذف کرد اما در نهایت این فیلم موفق شده تمام عظمت گوتیک رمان اصلی را به تصویر بکشد.
۲۱- سهگانه ارباب حلقهها (The Lord of the Rings)
- کارگردان: پیتر جکسون
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۲۰۰۱، ۲۰۰۲، ۲۰۰۳
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰، ۸.۸ از ۱۰، ۹ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰، ۸۷ از ۱۰۰، ۹۴ از ۱۰۰
سهگانه «ارباب حلقهها» یکی از شاهکارهای بزرگ فیلمسازی در اوایل قرن ۲۱ بود که با اقتباس وفادارانه، تاثیرگذار و موفقیتآمیز یک اثر ادبی شناختهشده امکانپذیر شد.
اگر حماسه برجسته جی. آر. آر. تالکین به دستان هنرمندی ناتوان یا نامناسب سپرده میشد احتمال داشت که فاجعهای تلخ را در پی داشته باشد اما کاری که پیتر جکسون به همراه فران والش و فیلیپا بوینز انجام دادند این بود که یک فیلمنامه ملموس و حسابشده نوشتند تا هر سه فیلم را به طور یکپارچه برای روایت داستانی حماسی و افسانهای به هم متصل کند.
داستان هابیتی که با حضور هشت همراهش برای نابودکردن حلقهای قدرتمند و نجات سرزمین میانه از دست ارباب تاریکی راهی سفری پرمخاطره میشود در تاریخچه هالیوود نمونهای نادر است. فیلمبرداری پی در پی سه قسمت با تکنیک قوی، شخصیتپردازی سطح بالا و جهانسازی موفق سه گانه «ارباب حلقهها» را در جایگاه یک اثر کلاسیک قرار داده است.
۲۲- راشامون (Rashomon)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- محصول: ژاپن، ۱۹۵۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۸ از ۱۰۰
راشومون یکی از مشهورترین آثار تاریخ سینما و از مطرحترین آثار کارگردان ژاپنی آکیرا کوروساوا است.
راشومون اقتباسی است از داستان کوتاهی به نام «در یک بیشه» (In a Grove) نوشته ریونوسوکه آکوتاگاوا که از او به عنوان پدر داستان کوتاه ژاپن نام برده میشود. نکته جالب اینکه نام داستان هم از نام یکی دیگر از داستانهای کوتاه همین نویسنده گرفته شده است. فیلم درباره جنایتی است که در یک جنگل رخ داده و از طریق فلاشبک (گاهی فلاشبکی در یک فلاشبک دیگر) به روایت داستان خود میپردازد؛ داستانی که از زبان افراد مختلف به شکلهای گوناگون بیان میشود و مخاطب را در ابهام فرو میبرد.
کوروساوا خود در توضیح فیلمنامهای که با همکاری شینوبو هاشیموتو برای این اثر نوشت چنین گفت: «انسانها قادر نیستند با خود درباره خودشان صادق باشند. حتی شخصیتی که مرده است هم وقتی با زندگان سخن میگوید نمیتواند دروغگویی را رها کند. خودپرستی گناهی است که انسان آن را همراه خود به دوش میکشد. این فیلم همچون یک طومار تصویری است که توسط نفس افراد گشوده و نمایش داده میشود. بعضی میگویند ابدا قادر نیستند فیلمنامه را درک کنند؛ دلیل این عدم درک این است که قلب آدمی غیرقابل درک است.»
راشومون از چندین زاویه فیلمی ویژه در نظر گرفته میشود؛ استفاده از شیوه خاص روایی که در آن کاراکترها از زاویه دید خود یک موضوع واحد را به شیوهای متناقض با یکدیگر بازگو میکنند یکی از این نکات پراهمیت است. از سوی دیگر برندهشدن جوایز گوناگون جهانی و اساسا تبدیلشدن فیلم به سکوی پرتاب سینمای ژاپن که باعث شد نه تنها کوروساوا بلکه کلیت سینمای ژاپن مورد توجه ناظران غربی قرار بگیرد از دیگر ویژگیهای پراهمیت فیلم است. راشومون اولین فیلم ژاپنی بود که چنین تحسینی را برمیانگیخت و در نهایت توانست چندین جایزه از جمله شیر طلایی جشنواره ونیز و یک جایزه افتخاری اسکار برای سازندگانش به ارمغان بیاورد.
۲۳- بربادرفته (Gone with the Wind)
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۳۹
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
به سختی میتوان لیستی از اقتباسهای موفق را گردآورد و به فیلم سینمایی «بربادرفته» اشاره نکرد. این داستان عاشقانه حماسی و تاریخی که در جنوب آمریکا و در پس زمینه جنگ داخلی میگذرد داستان اسکارلت اوهارا دختری با اراده و صاحب مزرعه را روایت میکند که ماجراهایی عاشقانه را در این بستر پرفراز و نشیب از سرمیگذارند.
بربادرفته از رمانی به همین نام نوشته مارگارت میچل اقتباس شد و نویسنده برای این اثر ادبیاش سال ۱۹۳۷ برنده جایزه پولیتزر شد. نسخه اصلی رمان حجم قابل توجه ۱۰۳۷ صفحهای داشت و فیلم هم به همین ترتیب برای بیان تمام بخشهای اثر ادبی محدودیتی به خود نداد و طی اثری حدودا چهارساعته به بیان سینمایی این محتوا پرداخت.
۲۴- دکتر ژیواگو (Doctor Zhivago)
- کارگردان: دیوید لین
- محصول: بریتانیا، ایتالیا، ایالات متحده آمریکا، ۱۹۶۵
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
فیلم سینمایی «دکتر ژیواگو» اقتباس پویا و قابل تحسین دیوید لین از اثر ادبی بوریس پاسترناک نابغه از جمله آثاری است که حتما باید در چنین لیستی قرار بگیرند.
داستان دکتر ژیواگو درباره پزشک و شاعری است به همین نام و از نظر زمانی وقایع آن بین انقلاب روسیه و جنگ جهانی دوم رخ میدهد. به دلیل مواضع مستقل نویسنده کتاب درباره انقلاب اکتبر روسیه او موفق نشد اثر ادبیاش را در اتحاد جماهیر شوروی به چاپ رساند در نتیجه نسخهای از آن به میلان قاچاق شد و کتاب برای بار اول سال ۱۹۵۷ در کشور ایتالیا به چاپ رسید. یک سال بعد بوریس پاسترناک جایزه نوبل ادبیات را گرفت و این واقعه که حکایت از جایگاه برجسته نویسنده کتاب دکتر ژیواگو داشت باعث خشم و شرمساری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی شد.
طی سالهای اخیر اقتباسهای متفاوت و گوناگونی از دکتر ژیواگو ساخته شده اما به نظر میرسد هنوز هم هیچ یک از این آثار نتوانسته به شهرت و تاثیرگذاری اقتباس دیوید لین برسد. فیلم لین ۸ سال پس از انتشار کتاب ساخته شد و نقش اصلی اثر یعنی دکتر یوری ژیواگو برعهده عمر شریف قرار گرفت. گرچه طی این سالها کماکان کتاب پاسترناک در شوروی ممنوع بود اما روز به روز در غرب بر محبوبیتش افزوده میشد. این شرایط باعث شد که طرح ساخت اقتباس سینمایی از این فیلم هم به جایی بیرون شوروی منتقل شود و در نتیجه دیوید لین این وظیفه را برعهده گرفت و فیلم را هم به جای شوروی در اسپانیا ساخت. «دکتر ژیواگو» نهایتا تبدیل شد به محصول مشترکی که استودیوی آمریکایی مترو گلدوین مایر و کارلو پونتی تهیهکننده مشهور ایتالیایی با همکاری یکدیگر ساختند.
۲۵- جنگیر (The Exorcist)
- کارگردان: ویلیام فریدکین
- محصول: ایالات متحده آمریکا، ۱۹۷۳
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
اولین قسمت از مجموعه سینمایی «جنگیر» براساس رمان مشهور و پرفروش ویلیام پیتر بلتی ساخته شد؛ بلتی خود فیلمنامه این اثر سینمایی را هم به رشته تحریر درآورد و بابتش جایزه اسکار گرفت. فیلم فروشی خیرهکننده داشت و گرچه منتقدان دربارهاش نگاهی یکدست نداشتند اما استقبال مخاطبان به حدی بود که صفهای طولانی برای تماشای آن تشکیل شد. «جنگیر» که با بودجه ۱۲ میلیون دلاری ساخته شده بود در نهایت ۴۴۱ میلیون دلار فروخت و از نظر تجاری درخششی کامل را تجربه کرد.
تقریبا نیم قرن پس از اکران، باید «جنگیر» را هنوز یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما در نظر گرفت. شاید مهمترین دلیلی که فیلم را چنین ماندگار کرد تضاد عمیقی بود که میان دختری معصوم و اهریمن پلیدی که روح او را تسخیر کرده وجود داشت؛ این تضاد عامل ایجاد یک ترس ذهنی کنترلناپذیر و ریشهای بود که طی سالها و با وجود ساخت تعداد زیادی فیلم مشابه کمتر اثری توانسته در ساخت چیزی شبیه به آن موفق باشد.
«جنگیر» به عنوان یکی از شناختهشدهترین و مشهورترین آثار ژانر وحشت که توسط ویلیام فریدکین کارگردانی شده است فضایی فراطبیعی دارد و داستان دختری را روایت میکند که دچار تشنج و بیماری شده؛ بعد از بینتیجه بودن درمانهای معمول مشخص میشود شیطان بدن دختر را تسخیر کرده است.
تاثیرات فرهنگی فیلم و گفتوگوهای انتقادی مختلف پیرامون آن باعث شد «جنگیر» به اولین فیلم ترسناکی تبدیل شود که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد؛ البته این تنها یکی از ۱۰ جایزهای بود که فیلم برای دریافت آن نامزد شده بود. جنگیر تا زمان اکران فیلم سینمایی «آن» (It) طی سال ۲۰۱۷، به عنوان پرفروشترین فیلم ترسناک با درجهبندی R رکورددار بود و از این نظر هم جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده بود.