چرا فیلم اطلاعات مرکزی یکی از بهترین بازیهای دواین جانسون است؟
در دورانی که فرنچایزهای تکراری و برندهای معتبر جای ستارگان سینما را گرفتهاند، دواین جانسون شاید ثابتترین فرد گیشه در نسل خود باشد. تعداد کمی از بازیگران هستند که بتوانند تنها بر اساس نام خود، سر و صدا ایجاد کنند و موجب فروش فیلمی شوند و جانسون هم بهعنوان یکی از این معدود نفرات، به طور کلی قادر به جذب مخاطب است. افراد کمی، جانسون را در آینده نزدیک، بازیگری برنده جایزه اسکار میدانند اما وقتی صحبت از جذابیت خالص به میان میآید، چشمپوشی از او دشوار است.
جانسون از این نظر، منحصربهفرد و یک ستاره کمدی و قهرمانی اکشن است اما آثار او بیشتر به فیلمهای جریان اصلی محدود میشوند. جانسون با بستن قراردادهایی که میزان آسیب و ضرر او در سینما را به کمترین میزان ممکن میرساند، بهندرت در پروژههای آزمایشی شرکت میکند، چرا که آنها دایره کاری او را محدودتر میکنند. این موضوع، مایهی تأسف است، زیرا اجراهای وی در طنز دیستوپیایی ریچارد کلی، داستانهای سرزمینهای جنوبی و کمدی دارک مایکل بی، گنج و رنج، از جالبترین نقشهای او هستند.
- اولین تیزر بلک ادم منتشر شد؛ دواین جانسون چهرهی جدید دنیای DC
- ۹ فیلم و سریال دواین جانسون که در آینده منتشر خواهد شد
- از دواین جانسون تا دنیل کریگ؛ پردرآمدترین بازیگران هالیوود در سال ۲۰۲۱
با این حال، آنها به وضوح بخشی جدا از آثار جانسون به حساب میآیند. او در آخرین فیلم سینمایی خود، وضعیت قرمز، تقریبا در نقش اصلی بازی میکند. جان هارتلی یک افسر مجری قانون شیک است که کاملا نسبت به شرایط، آگاهی دارد و همچنین همان دیالوگهای تک خطی لازم استودیو را بیان مینماید.
با این حال، جانسون در همکاری قبلی با کارگردان این فیلم، راوسون مارشال توربر، موفق شد نقش فردی آسیبپذیرتر و عجیب و غریب را در یک فیلم جریان اصلی و خوشایند مردم، به نمایش بگذارد. در ابتدا، باب استون، شخصیت او در فیلم اطلاعات مرکزی، تفاوت چندانی با مأموران مخفی و ابرسربازان مختلفی که او نقش آنها را در طول سالهای گذشته بازی میکرد ندارد اما با گذشت زمان میبینیم که او یک مأمور سیا و همچنین فردی وسواسی، با خصوصیات کودکانه و کاملا متوهم است. جانسون انتظارات مخاطبان از شخصیت سینمایی خودش را زیر و رو کرد و در نتیجه، اطلاعات مرکزی، یکی از بهترین بازیهای او تاکنون است.
پسزمینهی غمانگیز باب در همان لحظات ابتدایی فیلم و در فلشبکی به یک خاطره دردناک دبیرستانی، رونمایی میشود. رابی ویردیخت که به طرزی بیمارگونه، چاق و ضداجتماعی است، در طول یکی از مراسمات مدرسه، دائما مورد آزار و اذیت و تحقیر قرار میگیرد. تنها فردی که به او محبت میکند، کالوین جوینر (کوین هارت) ورزشکار ستاره مدرسه، معروف به جت طلایی است. کالوین هیچ کار غیرعادی دیگری انجام نمیدهد و ففط کمک کوچکی به رابی میکند اما این خاطره برای همیشه در ذهن ویردیخت باقی میماند.
فیلم به چندین سال بعد میرود و کالوین بزرگتر را میبینیم که مدتهاست این اتفاق را فراموش کرده است. او ترجیح میدهد دبیرستان را به طور کلی فراموش کند، زیرا لقب جت طلایی در تاریکی شغل کسلکننده او بهعنوان یک حسابدار، ناپدید شده است. او از دعوت مردی مرموز به نام باب استون، گیج میشود و حتی بیشتر از این متعجب است که این مرد، کالوین را با همان نام مستعار قدیمی صدا میزند. باب میخواهد با جت طلایی که اکنون بیرمق شده است، یاد و خاطرات دوران گذشته را تکرار کند، زیرا در ذهن او آنها همیشه بهترین دوستان یکدیگر بودهاند.
در ادامه میبینیم که جانسون به شکلی دراماتیک دگرگون شده است و اتفاقاتی عجیب و غریب باعث میشود تا این دو دوباره با هم دیدار کنند و متوجه میشویم که باب دچار یک سوءتفاهم اساسی غمانگیز شده است. کالوین او را به یاد نمیآورد اما باب به دلیل لحظه کوتاه مهربانی او، خود را متقاعد کرده است که بین آن دو رابطه عمیقی وجود دارد. این مسأله باعث میشود که اجرای استاندارد و معمول هارت حتی جالبتر شود و به هر دو شخصیت، خط داستانی جذابی میبخشد. در واقع هر دو در حال سرکوب تجربیاتی هستند که آنها را شکل دادهاند.
جانسون آن دیالوگهای همیشگی و استاندارد خود را ارائه نمیکند، زیرا شخصیت باب سعی ندارد که کسی غیر از کالوین را تحت تأثیر قرار دهد. بازی او در سایر آثار توربر مانند آسمانخراش و وضعیت قرمز، به دلیل جذابیت شخصیتش، آرام و باثبات بود اما در اینجا در ارائهی نقش یک کاراکتر نسبتا احمق و عجیب و غریب، بسیار مؤثرتر عمل میکند. پس تصادفی نیست که جدا از دنیای سریع و خشمگین، موفقترین فرنچایز جانسون، سری بازسازیشده جومانجی است که به طور مشابه او را در نقش یک بچه در بدن یک بزرگسال نشان میدهد.
جانسون توانایی فیزیکی ذاتی خود را نه تنها برای مخاطبان، بلکه برای کالوین هم انکار میکند. این موضوع به فیلم اطلاعات مرکزی کمک میکند تا معما و تعلیق خود را حفظ کند. باب به کالوین میگوید که در حال تعقیب یک جنایتکار خطرناک به نام گورکن سیاه است اما مأموران سیا به کالوین اطلاع میدهند که باب یک قاتل واقعی است و شریک قبلی خود، فیل استانتون (آرون پل) را کشته است. باب از اطلاعات شرکت حسابداری برای تحقیق درباره عملیات تسلیحاتی غیرقانونی در خارج از کشور استفاده میکند و این قضیه، سوءظن کالوین را تشدید مینماید.
پیچش نهایی فیلم از همان ابتدا قابل پیشبینی است و بدیهی است که استانتون در واقع، زنده و همان گورکن سیاه است. با این حال، شواهدی کوتاه و لحظهای کافی است تا کالوین متقاعد شود که باب ممکن است در نتیجه نوجوانی آسیبزای خود، یک وجهه تاریک داشته باشد. پارانویای کالوین، به خودی خود شبیه به یک طرح داستانی کند است که در آن، مخاطب منتظر است تا همان چیزی را که از ابتدا از آن آگاهی دارد، ببیند اما جانسون آنقدر متقاعدکننده است که سردرگمی کالوین موجه به نظر میرسد.
ظهور مجدد استانتون، اتفاق غم انگیز دیگری برای باب رقم میزند. استانتون با وجود نشانههای آشکار فعالیتهای جنایتکارانهاش که برای هر مأمور اصلی میدانی واضح بود، موفق شد با متقاعد کردن باب و یادآوری رفاقت قدیمی بین خودشان، از سوءظن فرار کند. این صحنه یکی دیگر از چیزهایی است که جانسون، دوباره طرح داستان واضح و کند فیلم را نجات میدهد، زیرا شوک او از خیانت استانتون، با دلشکستگی همراه است. این اتفاق همان قلدریهای دیگران در دوران نوجوانی و خاطرات بد او را زنده میکند اما مسألهی ناامیدکنندهتر برای او این است که ببیند کسی که فکر میکرد میتواند به او تکیه کند، برای رسیدن به اهداف شوم خود، از جانسون سواستفاده نماید. این اتفاق موجب میشود تا کالوین، خاطرات باب را به یاد آورد.
آسیبپذیری جانسون هنگام تفکر درباره این موضوع، قسمت پایانی اکشن فیلم را جذابتر میکند. توربر مطمئنا در زمینهی طرح یا سبک، فردی مبتکر و خلاق نیست اما از دارایی خود بهترین استفاده را میکند و سکانسهای اکشن و سرگرمکنندهای ارائه میدهد. باب به محوطهی کمپ خود بازمیگردد، یک قلدر پیر را اذیت میکند و عنوان پادشاه را که زمانی متعلق به کالوین بود، به دست میآورد.
امیدواریم روزی برسد که دواین جانسون تصمیم بگیرد دوباره با یک سازنده مؤلف کار کند اما اگر کلر دنیس، کارگردانی هابز و شاو ۲ را بر عهده نگیرد، این اتفاق به این زودیها نخواهد افتاد. این بدان معنا نیست که او دیگر بازیگر جالبی نخواهد بود. اطلاعات مرکزی یک دستاورد چشمگیر است، زیرا فیلم بدون یک بازی و اجرای جذاب و عجیب و غریب در هسته خود، به وضوح نمیتوانست به موفقیت برسد. خودآگاهی جانسون به ندرت مورد تردید قرار میگیرد و با توجه به طرفداران جذابیت ذاتی قابل توجه او، فضای خوبی برای حضور وی در نقشهای متنوع آثار جریان اصلی وجود دارد.
منبع: collider