۲۱ برنده‌ی اسکار بهترین کارگردانی در قرن ۲۱ از بدترین تا بهترین

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۵ دقیقه

در این لیست قرار است نگاهی به کارگردان‌های برنده‌ی اسکار در قرن ۲۱ و فیلم‌‌هایی که با آن به چنین موفقیتی دست یافته‌اند، بیاندازیم. بسیاری معتقدند که آکادمی علوم و هنرهای سینمایی یا همان اسکار باید برای اهدای جوایز و انتخاب بهترین‌های هر سال، اجازه دهد تا چند صباحی از اکران فیلم‌ها بگذرد تا مشخص شود که آن‌ها از آزمون سخت گذر زمان سربلند خارج می‌شوند یا نه. این کار باعث می‌شود تا بدون توجه به اینکه چه اثری، چه جایزه‌ای نصیبش شده، فیلم‌ها به حیات طبیعی خود ادامه دهند تا گذر ایام قضاوت کند کدام فیلم ارزش‌های خود را حفظ می‌کند و چه فیلمی فراموش می‌شود.

با نگاهی به بیست سال گذشته و مرور آثار برنده‌ی اسکار، نیاز به چنین نگاهی احساس می‌شود؛ چرا که برخی از فیلم‌ها از رقبای خود عقب ماندند و در تجدید دیدارها، مانند زمان درخشش در مراسم سالانه‌ی اسکار به نظر نمی‌رسند. چنین امری بیش از هر موضوع دیگری به کارگردانی اثر برمی‌گردد؛ اینکه آیا او توانسته فیلمی خلق کند که بهترین دستاورد سینمایی سال لقب گیرد یا نه؟ با مرور این لیست و همچنین نگاهی گذرا به رقبای آن‌ها مشخص می‌شود که اعضای رأی‌دهنده‌ی اسکار همیشه هم تصمیاتی درخشان نمی‌گیرند. گاهی تحت تأثیر جو زمانه یا مد روز به کسی رأی می‌دهند که پس از چند سال چیزی از درخشندگی آن فیلم و سازنده‌اش باقی نمی‌ماند یا حتی گاهی فقط تصمیمات احمقانه می‌گیرند.

از سوی دیگر نمی‌توان این موضوع را به همه‌ی سال‌ها نسبت داد. سال‌هایی هم بوده که جمع آرا به کسی که استحقاق آن را داشته رسیده اما با مروری گذرا در این زمینه هم متوجه خواهیم شد که این نتیجه بیشتر به لطف فاصله‌ی واضح خلاقیت آن کارگردان و کارش با دیگران است؛ وگرنه عمدتا در سال‌هایی که چند اثر شاخص هم‌زمان در رقابت حضور داشته، تصمیم گیرندگان راه به خطا برده‌اند. گرچه گاهی وجود چنین فاصله‌ای هم چندان تضمین کننده‌ی موفقیت نیست؛ فقط به یاد بیاورید که آلفرد هیچکاک و اورسون ولز هم هیچ‌گاه موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی نشدند.

دوباره به همین لیست نگاهی بیاندازید؛ آیا واقعا کسانی که همان زمان فیلم آرتیست میشل هازاناویشس را تماشا کرده‌اند، دوباره به دیدن آن خواهند نشست؟ من که بعید می‌دانم، اما موضوع به همین جا ختم نمی‌شود. پس با هم سفری به بیست سال گذشته خواهیم کرد تا با مرور سخت‌گیرانه‌ی سال به سال در قرن حاضر، ببینیم چه کارگردان‌هایی با وجود لیاقت و حضور همیشگی در ذهن و نگاه مخاطب، دست خالی سالن را ترک کردند و چه کارگردان‌هایی به آنچه که استحقاقش را داشتند، رسیدند.

در پایان باید این موضوع را عرض کنم که جشن سالانه‌ی اسکار گرچه یک رقابت است اما در عین حال مراسم باشکوهی است که اعضای هالیوود برگزار می‌کنند تا یک سال کار و فعالیت خود را جشن بگیرند. اما در این متن و در ادامه‌ی این لیست جنبه‌ی رقابتی آن مدنظر بوده است؛ چرا که استودیوها و کارگزاران هالیوود مبالغ هنگفتی را برای برنده شدن کاندیداهای مطلوب خود خرج می‌کنند.

۲۱. ران هاوارد برای یک ذهن زیبا (A Beautiful Mind)

فیلم یک ذهن زیبا

  • بازیگران: راسل کرو، اد هریس، جنیفر کانلی
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2001
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 74٪

با نگاه به مراسم هفتاد و چهارم اسکار بلافاصله این موضوع به ذهن می‌رسد که چگونه دیوید لینچ با ساختن جاده‌ی مالهالند (mulholland dr.) و پیتر جکسون به خاطر ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه (the lord of the rings: the fellowship of the ring) موفق به کسب جایزه‌ی اسکار نشدند.

فیلم یک ذهن زیبا به کارگردانی ران هاوارد اصلا فیلم بدی نیست. اما کسب جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی آن هم در حضور چنین رقبای قدرتمندی چندان منصفانه به نظر نمی‌رسد. شاید اگر ران هاوارد در سال ۱۹۹۵ به خاطر ساختن فیلم نمادین آپولو ۱۳ (Apollo 13) این جایزه را دریافت می‌کرد، موضوع چنین ناراحت کننده نمی‌شد.

داستان پر فراز و فرود زندگی یک دانشمند نابغه که به بیماری روانی مبتلا است، چنان دل رأی‌دهندگان را با خود برد که انبوهی جایزه تقدیمش کردند؛ یا شاید هم نه، آن‌ها فقط از اشتباهی که سال ۱۹۹۵ در حق ران هاوارد کردند، پشیمان بودند. این در حالی است که دو فیلم دیگر به ویژه شاهکار دیوید لینچ همواره جایی در صدر انتخاب‌های منتقدین برای حضور در لیست بهترین‌های قرن بیست‌ویکم قرار دارد. نتیجه هر چه باشد بعید است که فیلم یک ذهن زیبا به اندازه‌ی آن‌هایی که نام برده شد، بازبینی و مورد ارجاع قرار گرفته باشد.

«جان نش یک استاد نابغه‌ی دانشگاه است. او عاشق زنی می‌شود و با او ازدواج می‌کند اما گاهی یک مأمور سازمان سیا از او می‌خواهد تا از توانایی بی‌نظیرش در کشف رمزها استفاده کند تا به کشورش خدمت کند. اما…»

۲۰. گیلرمو دل‌تورو برای شکل آب (The Shape of Water)

فیلم شکل آب

  • بازیگران: سالی هاوکینز، مایکل شانون، اوکتاویا اسپنسر
  • محصول: آمریکا
  • سال: ۲۰۱۷
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۳ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 92٪

رشته‌ی خیال (phantom thread) به کارگردانی پل توماس اندرسون و دانکرک (Dunkirk) ساخته‌ی کریستوفر نولان هم فیلم‌های مهم‌تری از شکل آب هستند هم دستاورد کارگردان‌های آن‌ها به مراتب چشمگیرتر است. نولان با ضیافت بصری خود در به تصویر کشیدن نبرد معروف دانکرک یکی از مهم‌ترین فیلم‌های قرن حاضر را ساخته و اندرسون هم اثری خیال‌انگیز و ماندگار در باب حساسیت‌های یک عشق جنون‌آمیز از خود به یادگار گذاشته است. اما انگار اعضای آکادمی به مدهای روز و پسند صفحات مجازی و تلاش برای ساختن چهره‌ای لیبرال اما سطحی از خود، بیشتر علاقه دارند تا توجه ذات هنر.

شکل آب به‌راستی در برابر رقبای خود چیز خاصی برای عرضه ندارد و اگر داستان علاقه‌ی یک زن بخت برگشته به موجودی بد هیبت را در چارچوب مدنظر فیلم‌ساز، یعنی دفاع از حقوق اقلیت‌ها، جذاب یافتید که خوشا به حال شما. شکل آب می‌توانست فیلمی با جلوه‌های ویژه‌ی چشمگیر باشد که فروش خوبی هم داشته است. اما انتخابش به‌عنوان بهترین فیلم و دادن جایزه به دل‌تورو به‌عنوان بهترین کارگردان، چندان عاقلانه به نظر نمی‌رسد. این موضوع زمانی آزار دهنده می‌شود که توجه کنیم دل‌تورو برخلاف فیلم درخشان خود هزار توی پن (pan’s labyrinth) موفق نشد فضای فانتزی فیلم خود را درست ترسیم کند. نکند دوباره رأی‌دهندگان خواسته‌اند که جبران اشتباه گذشته‌ی خود را بکنند.

«در سال ۱۹۶۲ دو زن در یک سایت مخفی سازمان جاسوسی آمریکا به‌عنوان نظافت‌چی مشغول به کار هستند. یکی از آن‌ها که به دلیل عارضه‌ای توانایی حرف زدن ندارد، به طور مخفیانه متوجه حضور موجودی عجیب می‌شود که توسط دانشمندان محاصره شده تا تحت آزمایش قرار گیرد. این در حالی است که او یواش یواش به این موجود دل می‌بازد…»

۱۹. میشل هازاناویشس برای آرتیست (The Artist)

فیلم آرتیست

  • بازیگران: ژان دوژاردن، برنیس بژو
  • محصول: فرانسه
  • سال: 2011
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۹ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 95٪

به راستی چه انتخاب عجیبی. در مراسم اسکار سال ۲۰۱۱ هم مارتین اسکورسیزی کاندید دریافت جایزه‌ی بهترین کارگردانی است و هم الکساندر پین، وودی آلن و ترنس مالیک. آن‌هم به ترتیب به خاطر فیلم‌های ماندگار هوگو (hugo)، فرزندان (descendants)، نیمه شب در پاریس (midnight in paris) و درخت زندگی (tree of life). با یک حساب سرانگشتی مشخص می‌شود که هر کدام از این کارگردان‌ها با فیلم‌های همان سال خود شایستگی بیشتری برای کسب جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی داشتند.

روایت فیلم هازاناویشس و داستان صامت آن از ظرایف خاصی برخوردار است. اما واقعا می‌توان آن را دستاورد مهم‌تری از کار ترنس مالیک در درخت زندگی دانست؟ ترنس مالیک نه تنها در آن سال بلکه در هر زمان دیگری می‌توانست اسکار را به خانه ببرد و صدای اعتراض کسی هم در نیاید.

با نگاه به آن سال حتی می‌توان چنین ادعا کرد که وودی آلن و مارتین اسکورسیزی هم به اندازه‌ی مالیک لیاقت دریافت این جایزه را نداشتند اما در ظاهر اگر فرانسویان از دوره‌ای از سینمای آمریکا تعریف کنند و برای آن هورا بکشند، چنان آمریکایی‌ها را از خود بی‌خود می‌کند که ممکن است حتی مهم‌ترین فیلم‌های تاریخشان را هم نادیده بگیرند.

آرتیست داستان عاشقانه‌ی دل‌چسبی دارد اما حتی نمی‌توان آن را جزء بهترین عاشقانه‌های عصر حاضر به حساب آورد چه برسد به اعطای چنین جایگاهی که نام این فیلم را در تاریخ به‌عنوان تنها فیلم صامتی که در عصر حاضر اسکار گرفته، ماندگار می‌کند.

«داستانی عاشقانه که در کشاکش و جدل‌های دوران انتقال و تحول سینما از عصر صامت به زمان ناطق می‌گذرد.»

۱۸. تام هوپر برای سخنرانی پادشاه (The King’s Speech)

فیلم سخنرانی پادشاه

  • بازیگران: کالین فرث، جفری راش
  • محصول: انگلستان و استرالیا
  • سال: 2010
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 94٪

در سالی که دیوید ا. راسل مشت‌زن (fighter) را دارد و دیوید فینچر شبکه‌ی اجتماعی (the social network) را ساخته، دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردای توسط تام هوپر چندان منصفانه به نظر نمی‌رسد. در واقع دستاورد فینچر آن‌قدر چشمگیر است که نمی‌توان کسی لایق‌تر از او را تصور کرد. اما اگر نادیده گرفتن همیشگی فینچر را هم در نظر بگیریم، باز هم راسل شایستگی بیشتری دارد.

سخنرانی پادشاه درام خوبی دارد. داستانش را روان تعریف می‌کند و بازی بازیگرانش مخاطب را با خود همراه می‌کند. قهرمان داستان می‌تواند الهام بخش بسیاری برای غلبه کردن به ضعف‌های خود باشد اما این حجم از احساسات‌گرایی ما را به نتیجه‌ای نمی‌رساند مگر اینکه احتمالا اعضای آکادمی تحت تأثیر روایت ساده‌ دلانه‌ی آن قصد داشته‌اند، دل مخاطب زود باور و دل نازک را به دست بیورند.

غلبه‌ی سطحی نگری و دور شدن از ذات اصیل هنر گاهی چنین اعصاب خورد کن می‌شود. سخنرانی پادشاه پر از قاب‌های عجیب و غریب و تصاویر نه چندان حساب شده است. پس شاید بتوان کسب جوایز اسکار بازیگری آن را پذیرفت اما به هیچ عنوان نمی‌توان فراموش کرد که دیوید فینچر نادیده گرفته شد تا اسکار بهترین کارگردانی به تام هوپر برسد.

«جرج پنجم پادشاه وقت انگلستان در زمان جنگ جهانی اول از طریق رادیو برای مردم سخنرانی کرده است و الهام‌بخش مردم کشورش برای مقاومت در جنگ بوده. حال بعد از یک سری اتفاقات فرزند او که از لکنت زبان رنج می‌برد، به پادشاهی می‌رسد. حال این پادشاه جدید با آغاز جنگ دوم جهانی باید برای مردم صحبت کند. آن هم از طریق رادیو. برای این منظور یک گفتار درمانگر استخدام می‌شود تا با پادشاه تمرین کند…»

۱۷. کلویی ژائو برای سرزمین خانه به دوشان (Nomadland)

فیلم سرزمین خانه

  • بازیگران: فرانسیس مک‌دورمند، دیوید استراترن
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2020/ ۲۰۲۱
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۴ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 94٪

کلویی ژائو را باید آدم خوش‌شانسی به حساب آورد. شاید در شرایط دیگری به غیر از دوران همه‌گیری ویروس کورونا او نمی‌توانست در فصل جوایز از پس کار درخشان دیوید فینچر یعنی منک (mank) برآید. تا حدودی می‌توان با این ایده که سرزمین خانه به دوشان جایزه‌ی بهترین فیلم را کسب کند، کنار آمد اما دریافت اسکار بهترین کارگردانی چندان قابل باور نیست. مگر آن که تصور کنیم رأی‌دهندگان واقعا با دیوید فینچر مشکلی اساسی دارند.

کلویی ژائو خوب توانسته از پس دشت‌های باز مرکز آمریکا و جلوه‌های رئالیستی فیلمش بر آید اما ضیافت سیاه و سفید دیوید فینچر و بازسازی فضای سیمای آمریکا در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی، آن هم به شکلی که بلافاصله فیلم‌های کلاسیک آن زمان را یادآور شود، چیز دیگری است. اما کج سلیقی این دوستان گاهی انگار تمامی ندارد.

شاید کسب جایزه توسط سرزمین خانه به دوشان با آن فضای جمع و جور و حال و هوای هنری خود، باعث شود تا این تصور به وجود آید که سینمای هنری بیشتر در این سال‌ها مورد توجه اعضای اسکار است (رجوع شود به تناقض این موضوع با موارد ۱۹ و ۱۸) اما مگر هنر سینما غیر از آن کاری است که فینچر در منک انجام داده است.

«زنی در دهه‌ی هفتم زندگی خود تصمیم گرفته تا پس از مرگ شوهر خانه و زندگی خود را رها کند و در تریلرش مانند یک بی‌خانمان زندگی کند. او مشکلاتی اساسی با توجه به سن و سالش و نداشتن یک پناهگاه امن مالی دارد. در این میان وی با گروهی از آدم‌های مثل خودش آشنا می‌شود و…»

۱۶. بونگ جون- هو برای انگل (Parasite)

فیلم انگل

  • بازیگران: سو کانگ- هو، لی سون- کیون
  • محصول: کره جنوبی
  • سال: 2019
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۶ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 98٪

حقیقتا کارگردانی بونگ جون- هو در انگل کم‌نقص است. اما دلیل قرار گرفتنش در این جایگاه به حضور رقبای بسیار درخشانش بر می‌گردد؛ مارتین اسکورسیزی با ساختن مرد ایرلندی (the Irishman) بهترین فیلم خود را در قرن بیست‌ویکم ساخته و کارگردانی کوئنتین تارانتینو در روزی روزگاری در هالیوود (once upon a time in Hollywood) نشان از دوران اوج کارنامه‌ی او را دارد و شاید بتوان این فیلم او را بهترین فیلمش پس از پالپ فیکشن (pulp fiction) دانست. تازه سم مندس هم با آن دستاوردش در استفاده از تکنیک یک برداشته در فیلم ۱۹۱۷ در لیست نامزدها وجود دارد.

در چنین شرایطی کسب جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی برای بونگ جون- هو کمی عجیب به نظر می‌رسد. قضیه زمانی پیچیده‌تر می‌شود که توجه کنیم این فیلم محصول کره جنوبی، اسکار بهترین فیلم را هم از آن خود کرده است. از نادیده گرفتن همیشگی تارانتینو که بگذریم (که انگار نفرینی مانند طلسم دیوید فینچر سراغ او را هم گرفته است) به نظر می‌رسد که اعضای آکادمی روایت جدال طبقاتی انگل را به روایت اسطوره‌ی شکست اسکورسیزی ترجیح داده‌اند. البته اسکورسیزی عادت دارد که به خاطر ساخت بهترین فیلم‌هایش نادیده گرفته شود.

«یک خانوداه‌ی فقیر که در زیرزمینی در محله‌ای بدنام زندگی می‌کنند، تصمیم می‌گیرند تا خود را به جای افراد دیگری جا بزنند و از سادگی زن و شوهر ثروتمندی استفاده کنند. آن‌ها تمایل دارند تا انگل‌وار به این زندگی بچسبند و با دوز و کلک از مزایای آن استفاده بهره ببرند اما در ادامه متوجه یک راز مخوف در خانه‌ی این مردمان می‌شوند…»

۱۵. دنی بویل برای میلیونر زاغه‌نشین (Slumdog Millionaire)

فیلم میلیونر زاغه‌نشین

  • بازیگران: دو پاتل، فریدا پینتو
  • محصول: انگلستان
  • سال: 2008
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 91٪

در زمان اکران و در فصل جوایز، فیلم میلیونر زاغه‌نشین تبدیل به پدیده‌ای همه‌گیر شد و بسیار مورد توجه عامه‌ی مخاطب قرار گرفت. اما با گذشت بیش از یک دهه از آن زمان، چندان نامی از این فیلم دنی بویل باقی نمانده است. دنی بویل قرن بیست و یک را بیشتر به واسطه‌ی فیلمی مانند ۱۲۷ ساعت (۱۲۷ hours) و شاهکار ترسناکش ۲۸ روز بعد (۲۸ days later) می‌شناسند تا میلیونر زاغه‌نشین.

حال این فضا را با حضور رقیب قدری مانند دیوید فینچر برای کارگردانی مورد عجیب بنجامین باتن (the curious case of Benjamin button) در نظر بگیرید تا متوجه شوید چرا جایگاه دنی بویل برای کارگردانی میلیونر زاغه‌نشین نباید اینجا باشد. به نظر می‌رسد در قرن حاضر هر جا که فیلم‌سازی قصه‌ی پر آب و تاب و سوزناکی برای تعریف کردن داشته و توانسته از پس آن خوب برآید، دل رأی‌دهندگان را به دست آورده است؛ حال دیگر مهم نیست که دیگران چه کار درخشانی عرضه کرده‌اند. البته شاید اگر نامت دیوید فینچر باشد، هیچ‌گاه قرار نیست دست پر سالن را ترک کنی.

البته نباید فراموش کرد که میلیونر زاغه‌نشین یکی از سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌هایی است که تا کنون موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی به طور هم‌زمان شده است. اما صرف چنین دستاوردی کافی به نظر نمی‌رسد تا کارگردانی فینچر را نادیده بگیریم و همه‌ی جوایز سال را به پای دنی بویل و فیلمش بریزیم.

«پسری جوان و بی‌خانمان در مسابقه‌ی چه کسی می‌خواهد میلیونر شود؟ شرکت کرده است. در مرحله‌ی پایانی پلیس تصور می‌کند که چنین فردی خود را با تقلب به چنین جایگاهی رسانده است. پس او را شکنجه می‌کنند تا حقیقت را بگوید. اما او قرار نیست تسلیم شود و می‌خواهد حتما با جایزه‌ی نهایی سالن را ترک کند…»

۱۴. آنگ لی برای زندگی پی (Life of Pi)

فیلم زندگی پی

  • بازیگران: سوراج شارما، عرفان خان
  • محصول: آمریکا، انگلستان، کانادا، مکزیک، استرالیا، فرانسه، تایوان و هند
  • سال: 2012
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۹ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 86٪

زمان اکران فیلم زندگی پی بسیاری توانایی آنگ لی را ستودند اما همان زمان هم بودند کسانی که کار او را بیشتر تحت تأثیر پیشرفت جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری و تکنیک CGI می‌دانستند. حال فقط با گذشت ۹ سال مشخص شده که این گروه دوم چندان هم بیراه نمی‌گفتند. از آن سو با گذشت زمان، فیلم لینکولن (Lincoln) استیون اسپیلبرگ تبدیل به اثر بزرگ‌تری شده و بیشتر مورد ارجاع مخاطبان جدی سینما قرار می‌گیرد.

از کج سلیقگی مخاطبان و منتقدان سینما در آن سال همین بس که فقط به بازی درخشان دنیل دی لوییس در نقش رییس جمهور مشهور آمریکا توجه داشتند؛ انگار تمام درخشندگی این فیلم مربوط به حضور او است و اسپیلبرگ کار سختی نکرده است. رقبای دیگری هم بودند؛ دیوید ا راسل دفترچه‌ی امیدبخش (silver linings playbook) را داشت. اما رقیب اصلی میشاییل هانکه با فیلم عشق (amour) در آن سال بود. فیلمی که در جشنواره‌های اروپایی خوش درخشیده بود اما گویا آمریکایی‌ها با جلوه‌های موسوم به هنری آن چندان ارتباط برقرار نکردند. موضوعی که تناقض آشکاری با رفتار رأی‌دهندگان با شماره‌ی ۱۷ همین فهرست دارد.

خلاصه که سال ۲۰۱۲ از بدترین سال‌های آکادمی بود و باعث شد تا نام استیون اسپیلبرگ هم کنار نام کارگردانان سرشناس دیگری مانند اسکورسیزی یا فینچر و تارانتینو قرار گیرد که با بهترین کار خود در قرن حاضر موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی نشده‌اند. البته این نادیده گرفته شدن به احساساتی شدن گاه‌وبی‌گاه اعضای آکادمی هم باز می‌گردد؛ چرا که باز هم دستاورد یک فیلم سانتی‌مانتال را جدی‌تر از درام سیاسی اسپیلبرگ یا فیلم تلخ هانکه دانسته‌اند.

«خانواده‌ای باغ وحش خود را در هند می‌فروشند و همراه با حیوانات سوار بر یک کشتی راهی کانادا می‌شوند. اما در میانه‌ی راه کشتی غرق می‌شود و…»

۱۳. الخاندرو گونزالس ایناریتو برای بردمن (Birdman)

فیلم بردمن

  • بازیگران: مایکل کیتون، زک گالیفیاناکیس، ادوارد نورتون
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2014
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۷ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 91٪

آهسته آهسته انتخاب‌های اعضای آکادمی معقول‌تر می‌شود اما هنوز راه زیادی مانده تا به انتخاب‌های درست رسید. ایناریتو تصمیم گرفت تا بردمن را جوری بسازد تا تصوری از یک برداشت بلند در سراسر فیلم به وجود آید. کار درخشان امانوئل لوبزکی به‌عنوان مدیر فیلم‌بردار هم در به وجود آمدن این توهم، بی تأثیر نیست. اما جناب ایناریتو در آن سال دو رقیب قدرتمند دارد که به راحتی می‌توانستند جای او بر صندلی برنده‌ی اسکار بهترین کارگردانی تکیه بزنند؛ اول ریچارد لینکلیتر به خاطر کارگردانی پسرانگی (boyhood) و دیگری وس اندرسون به خاطر فیلم بی‌مانندش هتل بزرگ بوداپست (the grand Budapest hotel).

لینکلیتر ۱۲ سال تمام صبر کرد تا لحظه به لحظه فیلمش را بسازد. گرچه چنین کاری به خودی خود فیلمی را بزرگ نمی‌کند اما لینکلیتر به خواسته‌ی خود که همان ترسیم درست واقعیت زندگی یک پسربچه و گذار از دوران معصومیت و رسیدن به بزرگسالی است، می‌رسد. از سوی دیگر وس اندسون چنان فیلم خیال‌انگیزی خلق می‌کند و بازی با رنگ‌ها را چنان با آب و تاب اجرا می‌کند که تعریف دیگر از به کارگیری رنگ در سینما ارائه می‌دهد.

به نظر می‌رسد که هر کدام از این اتفاقات اگر در سال دیگری و برای فیلم‌های دیگری رخ می‌داد، کارگردان آن فیلم دست پر سالن را ترک می‌کرد اما کار خوب فیلم‌بردار بردمن چنان همه را تحت تأثیر قرار داد که جایزه‌ی کارگردانی هم به این فیلم برسد. البته که هالیوود نشان داده با فیلم‌هایی که به پشت پرده‌ی جریانات سینما می‌پردازند و بدون پرداختن به عمق ماجرا، ناخنکی به زندگی دست‌اندرکاران آن می‌زنند، ارتباط خوبی برقرار می‌کند.

«شخصی که زمانی بازیگر مطرحی در هالیوود بوده و امروز ستاره‌ی بخت و اقبالش افول کرده، تصور می‌کند موجودی به نام بردمن در ذهنش با او صحبت می‌کند. این بازیگر یواش یواش احساس می‌کند که قدرت‌های فوق طبیعی این موجود را دارا است اما…»

۱۲. کاترین بیگلو برای مهلکه (The Hurt Locker)

فیلم مهلکه

  • بازیگران: جرمی رنر، آنتونی مک‌کی
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2009
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۵ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 97٪

دو گانه‌ی مهلکه و آواتار (avatar) در سال ۲۰۰۹ آن قدر سر و صدا کرد که انگار مهلکه نماینده‌ی سینمای هنری است و آواتار نماینده‌ی سینمای عامه پسند و پیروزی هر کدام باعث محو جریان دیگر فیلم‌سازی می‌شود. اما قضیه خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها بود؛ کاترین بیگلو و جیمز کامرون، سابق بر این زن و شوهر بودند و رسانه‌ها هم با دامن زدن به چنین جریانات زرد و قرار دادن این دو مقابل هم، توانستند چند صباحی ارتزاق کنند. نتیجه هر چه که بود سبب نادیده گرفته شدن کارگردان شایسته‌ی آن سال یعنی کوئنتین تارانتینو با ساختن فیلم حرامزاده‌های بی‌آبرو (inglourious basreds) شد.

این هم طلسم تارانتینو و شانس بد او است که باید یکی از فیلم‌های درخشانش را در چنین سالی بسازد. حال سال‌ها از آن زمان گذشته و تاریخ همین یک دهه نشان داده که فیلم جیمز کامرون بیشتر به خاطر دستاوردهای فنی خود ستایش شد و فیلم کاترین بیگلو هم در جایگاهی بالاتر از فیلم همسر سابق، جایی پایین‌تر از حرامزاده‌های بی‌آبرو می‌ایستد.

البته شاید آکادمی کار بزرگی هم در آن سال انجام داد؛ آن‌ها از فرصت حضور یک فیلم خوب به کارگردانی یک زن استفاده کردند و بالاخره طلسم اسکار نگرفتن فیلم‌سازان زن را از بین بردند تا بیگلو اولین زن فیلم‌ساز تاریخ سینما باشد که اسکار را به خانه می‌برد. این هم از بدشانسی بعدی تارانتینو است که باید چنین چیزی را تحمل کند. گرچه نباید فراموش کرد که هم مهلکه و هم حرامزاده‌های بی‌آبرو از بهترین فیلم های جنگی تاریخ سینما هستند و فقط کمی اعتبار کار تارانتینو را باید بیشتر در نظر گرفت.

«فیلم داستان زندگی سربازی در جنگ عراق است که مأموریت او خنثی کردن بمب‌های کنار جاده‌ای است. قهرمان فیلم به خاطر انجام کارهایی بیش از وظایفش و به خطر انداختن جان خود، میان همقطارانش مشهور است. تا اینکه…»

۱۱. آنگ لی برای کوهستان بروک‌بک (Brokeback Mountain)

فیلم بروک

  • بازیگران: هیث لجر، جیک جلینهال
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2005
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۷ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 95٪

رقابت اصلی سال ۲۰۰۵ برای کسب جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی میان آنگ لی برای کوهستان بروک‌بک، استیون اسپیلبرگ برای کارگردانی مونیخ (munich) و پل هگیس برای فیلم تصادف (crash) بود. گرچه فیلم هگیس موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم شد اما جایزه‌ی کارگردانی به آنگ لی رسید و اسپیلبرگ دست خالی ماند. سال ۲۰۰۵ از آن سال‌هایی است که می‌توان آن را نشانه‌ای از درک درست رأی‌دهندگان از کارگردانی دانست. چرا که در نهایت جایزه‌ی این بخش به کسی رسید که شایسته‌ی دریافت آن بود.

پس ممکن است با خود بگویید که چرا کوهستان بروک‌بک در این جایگاه قرار دارد؟ جواب ساده است؛ بقیه‌ی فیلم‌های لیست از کارگردانی به مراتب بهتری برخوردار هستند و این از خوش شانسی آنگ لی بود که رقبایی مانند سال‌های دیگر وجود نداشت. آنگ لی پس از درخشش با فیلم ببر خیزان، اژدهای پنهان (crouching tiger, hidden dragon) و کسب جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، به هالیوود آمد تا پس از زمان ساختن عقل و احساس (sense and sensibility) شانس خود را دوباره امتحان کند. او بعد از ساخت دو فیلم نه چندان موفق با کارگردانی کوهستان بروک‌بک جا پای خود را در آمریکا محکم کرد.

روایت فیلم چندان در سیستم هالیوود امتحان نشده بود و همین موضوع ممکن بود شانسش را برای رقابت در فصل جوایز کاهش دهد اما کارگردانی خوب آنگ لی باعث شد تا نگاه‌ها بار دیگر به فیلمی از وی بازگردد. البته این موضوع چندان هم جای تعجب ندارد؛ به این دلیل که او قبلا هم موفق شده بود تا فیلم‌هایی با داستان‌های نامتعارف را خوب کارگردانی کند.

«فیلم روایت زندگی نامتعارف و عشق دو کارگر مزرعه به یکیدگر با گذر بیست سال از آن زندگی در کوهستان‌های وایومینگ است.»

۱۰. الخاندرو گونزالس ایناریتو برای از گور برخاسته (The Revenant)

فیلم از گور برخاسته

  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو، تام هاردی
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2015
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 78٪

احتمالا از خود خواهید پرسید چرا جایگاه این فیلم و کارگردانش این جا است؟ دلیلش حضور رقیبی مانند جرج میلر برای کارگردانی فیلم مد مکس: جاده‌ی خشم (mad max: fury road) است. در فیلم از گور برخاسته باز هم حضور درخشان امانوئل لوبزکی به‌عنوان مدیر فیلم‌بردار بیشتر از کارگردانی چشم می‌آید. تصاویر درخشان فیلم و همچنین توازن کار ایناریتو خوب است اما باید اعتبار بیشتر را به جرج میلر و فیلم پر از تعقیب و گریزش داد.

داستان آن سال به گونه‌ای بود که انگار از قبل مقدر شده تا الخاندرو گونزالس ایناریتو دو سال پشت سر هم جوایز را درو کند. کارگردانی او در از گور برخاسته هم بهتر از بردمن است اما انگار آکادمی هنوز هم با فیلم‌های اکشن و پساآخرالزمانی مشکل دارد که از فیلم درجه یک مد مکس رو برمی‌گرداند. مد مکس نه تنها مستحق دریافت جایزه‌ی بهترین کارگردانی بود بلکه به گفته‌ی بسیاری از منتقدان بهترین فیلم ساخته شده در آن سال بود. اما هیچ‌کدام باعث نشد تا به آنچه که شایستگی آن را داشت برسد.

حقیقتا هنوز هم دلیل این میزان توجه به ایناریتو را نمی‌دانم. درخشش دی‌کاپریو در نقش اصلی چشم‌گیر است اما انتخاب از گور برخاسته و ترجیح آن به مد مکس منصفانه نیست. به راحتی می‌توان کارگردانی جرج میلر را انقلابی در کارگردانی عصر دیجیتال دانست. او چنان داستان یک خطی خود را در عرض نزدیک به دو ساعت با آب وتاب فراوان تعریف می‌کند و سکانس‌هایی درخشان می‌آفریند که کمتر می‌توان نمونه‌ای برای آن پیدا کرد. این کمیاب بودن دقیقا همان چیزی است که فیلم ایناریتو از آن بی بهره است.

«داستان فیلم در قرن نوزدهم در آمریکا می‌گذرد. یک گروه شکارچی مأموریت دارند تا سفارش کارفرمای خود، که رساندن محموله‌هایی از پوست حیوانات است، را به مقصد برسانند. آن‌ها در حین بازگشت مورد حمله‌ی سرخ‌پوست‌ها قرار می‌گیرند. در ادامه‌ی ماجرا هیو گلس توسط خرسی حسابی زخمی می‌شود و اعضای گروه تصمیم می‌گیرند مسیر را بدون او ادامه دهند. اما پسر هیو و چند نفر دیگر به دستور فرمانده پیش او می‌مانند اما یکی از اعضا نقشه‌ی دیگری در سر دارد…»

۹. رومن پولانسکی برای پیانیست (The Pianist)

فیلم پیانیست

  • بازیگران: آدرین برودی، امیلیا فاکس
  • محصول: فرانسه، آلمان، لهستان و انگلستان
  • سال: 2002
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۵ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 95٪

رومن پولانسکی برای دریافت این جایزه رقبایی جدی در آن سال داشت. مارتین اسکورسیزی فیلم دار و دسته‌ی نیویورکی‌ها (gangs of new york) را ساخته بود، استیون دالدری با ساعت‌ها (the hours) در میان نامزدها بود، پدرو آلمودوار با فیلم با او حرف بزن (talk to her) در جهان حسابی سر و صدا کرده بود و راب مارشال به خاطر فیلم برنده‌ی اسکارش یعنی شیکاگو (chicago) نامزد شده بود.

همه‌ی این کارگردان‌ها می‌توانستند برنده‌ی آن سال باشند اما پیانیست شایستگی بیشتری داشت؛ پس جایی برای گله‌گذاری نیست. این موضوع به ویژه با گذر از این سال‌ها و پیدا شدن سر و کله‌ی طرفداران جدی فیلم پیانیست به خوبی قابل اثبات است. روایت پولانسکی از درد و رنج یک آدم درمانده در میان یک جنگ خانمان برانداز چنان قدرتمند و درگیر کننده است که مخاطب را با خود همراه می‌کند. به نظر می‌رسد او با توجه به تجربه‌ی شخصی خود از جنگ جهانی دوم، فیلمش را با تمام احساسش ساخته است.

گرچه اهدای این جایزه برای بسیاری به دلیل سابقه‌ی کیفری رومن پولانسکی چندان قابل هضم نبود اما نمی‌توان منکر توانایی‌های او در پرداخت یک جهان ویران شد. از سوی دیگر شاید برخی اسکورسیزی یا راب مارشال را شایسته‌تر بدانند؛ که در این صورت می‌توان آن‌ها را متوجه جایگاه فیلم پیانیست نسبت به دیگر فیلم‌ها پس از نزدیک به بیست سال کرد؛ جایگاهی که تصدیق می‌کند گرفتن اسکار بهترین فیلم هم حق پیانیست بود و نه شیکاگو.

«داستان فیلم روایت واقعی زندگی ولادیسلاو اشپیلمان، نوازنده‌ی پیانوی یهودی است که به همراه خانواده‌اش پس از اشغال لهستان توسط ارتش آلمان دستگیر می‌شود. او را به اردوگاه کار اجباری می‌فرستند اما…»

۸. کلینت ایستوود برای عزیز میلیون دلاری (Million Dollar Baby)

فیلم عزیز میلیون دلاری

  • بازیگران: هیلاری سوانک، کلینت ایستوود
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2004
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۱ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 90٪

بالاخره به نظر می‌رسید که مارتین اسکورسیزی با ساختن فیلم هوانورد (aviator) قرار است طلسم اسکار نگرفتن خود را بشکند. اما از شانس بد او کارگردانی درخشان کلینت ایستوود مانع آن شد. هوانورد بسیاری از عناصر دلخواه آکادمی را در خود داشت اما روایت درد و رنج و ظهور و سقوط یک انسان در عزیز میلیون دلاری مانع رسیدن او به مجسمه‌ی طلایی شد. کلینت ایستوود در سال گذشته با وجود نامزد شدن در همین بخش برای فیلم خوب رودخانه میستیک (mystic river) رقابت را به پیتر جکسون و ارباب حلقه‌هایش باخته بود. اما سال بعد توانست مجسمه‌ی اسکار را در دستان خود بگیرد.

تنها رقیب جدی دیگر آن سال الکساندر پین با فیلم راه‌های فرعی (sideways) است که چندان دل آکادمی را به دست نیاورد و رقابت اصلی میان ایستوود و اسکورسیزی باقی ماند؛ رقابت میان دو غول فیلم‌سازی. نتیجه‌ی سال ۲۰۰۴ هم مانند مورد قبلی این لیست می‌توانست جور دیگری رقم بخورد و کمتر کسی از آن شاکی باشد.

دوربین آرام ایستوود تصویری متفاوت از زندگی یک بوکسور نسبت به آنچه که سینمای هالیوود ترسیم می‌کند، ارائه می‌دهد و بازی هیلاری سوانک هم در هماهنگی کامل با فضای تلخ حاکم بر محیط، باعث می‌شود تا کارگردانی بیشتر به چشم بیاید. البته از ریتم و ضرباهنگ حساب شده‌ی فیلم نمی‌توان یاد نکرد و اینکه چگونه در ترکیب با قاب‌ها، یکی از بهترین فیلم‌های آمریکایی دهه‌ی اول قرن بیست و یک را رقم می‌زند.

«مگی دختری است که خانه را ترک کرده و در شهری دور افتاده در ایالت میزوری زندگی می‌کند. او که به‌عنوان پیش خدمت مشغول به کار است، تلاش می‌کند تا یک مربی موفق بوکس را متقاعد کند به او آموزش و تمرین دهد. این مربی در ابتدا نمی‌پذیرد چرا که تصور می‌کند زن بودن او و سن زیادش جلو موفقیت را می‌گیرد. اما…»

۷. آلفونسو کوآرون برای روما (Roma)

فیلم روما

  • بازیگران: پالیتزا آپاراچیو، مارینا د تاویرا
  • محصول: آمریکا و مکزیک
  • سال: 2018
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۷ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 95٪

روما به محض اکران سر و صدای زیادی به پا کرد و رسانه‌ها از همان زمان آن را شانس اول کسب جایزه ی اسکار می‌دانستند. الفونسو کوآرون چندان فیلم‌ساز پر کاری نیست اما همین که دست به خلق اثری می‌زند، بلافاصله با تحسین همگان مواجه می‌شود. این درست که او با بهترین فیلمش یعنی فرزندان بشر (children of men) چندان مورد توجه اسکار و آکادمی قرار نگرفت اما با ساختن دو فیلم روما و جاذبه تمام جوایز این جشن آمریکایی را درو کرد.

روما داستانی بسیار شخصی برای کوآرون است اما او موفق شده تا این داستان شخصی را چنان با احساس و انسانی بسازد که مخاطب ناآشنا با محیط و تاریخ مردم مکزیک را هم درگیر کند. نقطه قوت فیلم در شیوه‌ی تجربی پرداخت چنین داستانی است. روما بدون شک فیلم فرم تلخ و سرد فیلم‌ساز است. گرچه آن داستان پر فراز و فرود به دل می‌نشیند اما این شیوه‌ی اجرای کوآرون است که در یاد می‌ماند. تصویربرداری سیاه و سفید فیلم، فقط گذشته را بازسازی نمی‌کند بلکه سبب می‌شود تا احساسات و ترس حاکم بر فضای زندگی آدم‌ها درست منتقل شود.

به همین دلیل است که روما و آلفونسو کوآرون با وجود رقبای مهمی مانند پاوو پاولیکفسکی و فیلم جنگ سرد (cold war) و همچنین فیلم سوگلی (the favourite) به کارگردانی یورگوس لانتیموس، لیاقت دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را دارند.

زمانی ارزش کار کوآرون بیشتر می‌شود که بدانیم او تنها کسی است که هم‌زمان دو جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم‌بردار به خاطر یک فیلم را دریافت کرده است.

«در دهه‌ی ۱۹۷۰ یک خانواده از طبقه‌ی متوسط مکزیکوسیتی سعی می‌کنند تا زندگی خوبی کنار هم داشته باشند. کلیوو خدمت‌کاری است که برای آن‌ها کار می‌کند و فرزندان خانواده به او وابسته هستند. کلیوو با شخصی وارد رابطه می‌شود و همین زندگی او را تا آستانه‌ی نابودی پیش می‌برد. اما این خانواده‌ی به خوبی ثروتمند از او مراقبت می‌کنند تا اینکه پدر خانواده، خانه را ترک می‌کند و مشکلات آغاز می‌شود…»

۶. دیمین شزل برای لا لا لند (La La Land)

فیلم لالالند

  • بازیگران: رایان گاسلینگ، اما استون
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2016
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 91٪

دیمین شزل جوان‌ترین کارگردان برنده‌ی اسکار بهترین کارگردانی در تاریخ سینما است. او با فیلم ویپلش (whiplash) نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت و با لا لا لند موفق شد چشم‌های بسیاری را به سمت خود بازگرداند. رقبای اصلی او برای کسب جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی دنی ویلنوو برای ورود (arrival)، مل گیبسون با فیلم ستیغ اره‌ای (hacksaw ridge) و بری جنکینز برای کارگردانی فیلم مهتاب (moonlight) بودند که این آخری موفق شد در آن سال اسکار بهترین فیلم را از آن خود کند.

سینمای موزیکال سال‌ها است که دیگر مخاطب را به خود جذب نمی‌کند و استودیوها هم چندان به دنبال ساختن آن‌ها نیستند اما هر از گاهی حضور چنین فیلمی به ما یادآور می‌شود که این ژانر تا چه اندازه جان می‌دهد برای تعریف کردن داستان‌های عاشقانه و قصه‌های پریان. شزل در طراحی سکانس‌های رقص سنگ تمام گذاشته و کیفیت کار او در استفاده از رنگ و نور درخشان است. شاید همه‌ی این ها کافی باشد تا او را بهترین کارگردان آن سال بنامیم.

گرچه نمی‌توان از کار درخشان ویلنوو هم غافل شد. او شاید اگر در سال دیگری به رقابت می‌پرداخت یا لا لا لند و شزل را به‌عنوان رقیب اصلی در لیست نامزدها نداشت، موفق می‌شد جایزه‌ی کارگردانی را به خانه ببرد. اما یک نکته را هم باید در نظر گرفت: هالیوود هیچ‌گاه روی خوشی به فیلم‌های علمی- تخیلی نشان نداده است.

«بازیگر زن جوانی به نام میا در تلاش است تا به موفقیت برسد. او با وجود حضور مداوم در تست‌های بازیگری خود در یک کافی شاپ مشغول به کار است. وی با یک نوازنده‌ی پیانو به نام سباستین آشنا می‌شود. سباستین آرزو دارد که کلوب شخصی خود را افتتاح کند. برخورد این دو سبب به وجود آمدن یک عشق آرمانی می‌شود اما چالش‌هایی جدی در مسیر عشق آن‌ها قرار دارد…»

۵. استیون سودربرگ برای قاچاق (Traffic)

فیلم قاچاق

  • بازیگران: بنسیو دل‌تورو، مایکل داگلاس، کاترین زتا جونز
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2000
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۶ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 92٪

استیون سودربرگ جوان‌ترین برنده‌ی نخل طلای کن است. او این عنوان را در سال ۱۹۸۹ میلادی به دست آورد و ۱۱ سال بعد توانست با فیلم قاچاق اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کند. او برای کسب این جایزه رقبایی جدی مانند ریدلی اسکات برای کارگردانی گلادیاتور (gladiator)، آنگ لی برای ببر خیزان، اژدهای پنهان داشت. اما نکته‌ی جالب در سال ۲۰۰۰ نامزدی خودش برای کارگردانی فیلم ارین براکویچ (erin brockovich) است. به نظر می‌رسید که چیز مهیا است تا اسکار بهترین کارگردانی را بی برو برگرد به ریدلی اسکات اعطا کنند. گلادیاتور هم اسکار بهترین فیلم را برد و هم بازیگرش یعنی راسل کرو موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین نقش اول مرد شد. اما آکادمی بدون توجه به این حواشی کار درست را انجام داد و جایزه را به کارگردانی دقیق و حساب شده‌ی سودربرگ اعطا کرد.

ارین براکویچ و قاچاق دو فیلم کاملا متفاوت از هم هستند و هنوز هم حضور یک نام در لیست نامزدهای کارگردانی برای دو فیلم مختلف به نظر دیوانگی می‌رسد. اما گذشت زمان و ادامه‌ی کار سودربرگ مشخص کرد که او چه کارگردان بزرگی است. کارگردانی که از پس ساختن هر فیلمی در هر ژانری بر می‌آید. سودربرگ روایت پر احساس خود را با یک بینش سینمایی عمیق در هم می‌آمیزد تا نتیجه فراتر از حد انتظار از کار در آید. اما همه‌ی این ها در یک بازی رسانه‌ای زیر نام فیلم ریدلی اسکات گم شد.

فیلم گلادیاتور یکی از بهترین فیلم‌های آمریکایی قرن حاضر است اما این نباید به این معنا باشد که فیلم‌های دیگر مطرح همان سال مهجور بمانند و آنگونه که استحاقش را دارند، دیده نشوند.

«یک قاضی مطرح آمریکایی مأمور می‌شود تا مبارزه‌ای تمام عیار را بر علیه قاچاق مواد مخدر در آمریکا شروع کند. در این میان او متوجه می‌شود که دختر خودش هم به دام اعتیاد افتاده است…»

۴. مارتین اسکورسیزی برای رفتگان (The Departed)

فیلم رفتگان

  • بازیگران: جک نیکلسون، لئوناردو دی‌کاپریو، مت دیمون
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2006
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۵ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 90٪

بالاخره مارتین اسکورسیزی با ساخت رفتگان موفق شد به آنچه که سال‌ها استحقاقش را داشته، دست یابد و این ننگ که آکادمی هیچگاه به او توجه نمی‌کند دامان مراسم اسکار را نگیرد. رقبای او در آن سال پل گرینگرس، استیون فریزر، الخاندرو گونزالس ایناریتو و کلینت ایستوود به ترتیب برای کارگردانی فیلم‌های یونایتد ۹۳ (united 93)، ملکه (the queen)، بابل (babel) و نامه‌هایی از ایووجیما (letters from iwo jima) بودند. با وجود حضور این رقبای سرسخت، تصمیم‌گیری برای آکادمی چندان سخت نبود.

اسکورسیزی فیلمش را با الهام از فیلم هنگ کنگی اعمال شیطانی (infernal affairs) که در سال ۲۰۰۲ ساخته شده بود، عرضه کرد. در هر دو فیلم داستان حضور پلیسی مخفی در دل یک تشکیلات مافیایی به قصه‌ی اخلاقی خیانت و وفاداری پیوند می‌خورد تا درام اخلاقی عنصر پیش برنده‌ی اصلی باشد. پیچش‌های داستانی و به خطر افتادن هویت آدمی در دنیای مدرن دیگر مضمون هر دو فیلم است. اما آنچه که فیلم اسکورسیزی را شایسته‌ی دریافت اسکار بهترین فیلم و کارگردانی می‌کند، شخصیت‌ پردازی ریزبافتی است که او به کار برده.

بسیاری این فیلم اسکورسیزی را حتی بهترین اثر او در قرن حاضر نمی‌دانند و این نشان می‌دهد که آکادمی در طول این سال‌ها با عدم توجه به او چه اشتباهی مرتکب شده است. اگر نیک بنگریم و کارنامه‌ی وی را زیر و رو کنیم در خواهیم یافت که اسکار چند جایزه‌ی دیگر هم به او بدهکار است.

«یک افسر پلیس که به تازگی از دانشکده‌ی افسری مرخص شده، توسط مقامات بالاتر مأمور می‌شود تا در یک دار و دسته‌ی مافیایی نفوذ کند و پرده از جنایت‌های آن‌ها بردارد. اما قضیه زمانی پیچیده می‌شود که حضور یک جاسوس آن باند جنایتکار در تشکیلات پلیس احساس می‌شود و همه چیز به هم می‌ریزد …»

۳. پیتر جکسون برای ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه (The Lord of the Rings: The Return of the King)

فیلم ارباب حلقه‌ها

  • بازیگران: الیجا وود، ویگو مورتنسن، ایان مک‌کلن
  • محصول: آمریکا و نیوزیلند
  • سال: 2003
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۹ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 93٪

پیتر جکسون در نهایت برای سری فیلم‌های ارباب حلقه‌ها موفق به کسب جایزه‌ی اسکار شد. او زودتر از این‌ها و با ساخت دو فیلم قبلی این مجموعه باید به این عنوان دست می‌یافت اما انگار اعضای رأی‌دهنده تصمیم داشتند جشن با شکوهی برای خداحافظی با این مجموعه ترتیب دهند. این در حالی است که کلینت ایستوود به خاطر فیلم رودخانه‌ی میستیک رقیبی جدی برای او به شمار می‌رفت. البته در آن سال فرناندو میرلس هم به خاطر فیلم درخشان شهر خدا (city of god) نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی بود اما این نامزدی به خاطر برزیلی بودن زبان فیلم چندان جدی گرفته نمی‌شد.

ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه در آن سال رکورد باورنکردنی دریافت ۱۱ جایزه‌ی اسکار را به جا گذاشت اما مجسمه طلایی بهترین کارگردانی بیش از همه به دل نشست. داستان فرودو و دوستانش برای از بین بردن حلقه‌ای که باعث گسترش شرارت در هستی می‌شود، الهام بخش سینما در قرن حاضر شد و به همین دلیل باید تریلوژی ارباب حلقه‌ها را از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما دانست.

علاوه بر آن پیتر جکسون با ساخت این مجموعه دستور زبان سینما را گسترش داد. چنین دستاوردی هم توسط مخاطبان سینما و هم توسط منتقدین ارج نهاده شد تا سرانجام سازندگان این حماسه‌ی دیدنی به آنچه که استحقاق آن را داشتند، برسند.

خلاصه آنکه اعضای آکادمی با اعطای این مجسمه یکی از بهترین تصمیمات خود را در تاریخ برگزاری مراسم سالانه‌ی اسکار گرفتند.

«پس از تلاش‌های افراد مختلف در قصه‌های قبلی برای نابودی حلقه، فرودو و سم به همراه گالوم در جست‌وجوی راهی هستند تا به کوه نابودی برسند. از سوی دیگر یاران آن‌ها تلاش می‌کنند تا سرزمین‌های انسان‌ها را از خطر حملات اورک‌ها نجات دهند. تمام امید سرزمین میانی به فرودو و سم در این مسیر است چراکه سائورون هر روز نیرومندتر از دیروز می‌شود…»

۲. آلفونسو کوآرون برای جاذبه (Gravity)

فیلم جاذبه

  • بازیگران: ساندرا بولاک، جرج کلونی
  • محصول: آمریکا و انگلستان
  • سال: 2013
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7٫۷ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 96٪

یک محیط کوچک و یک بازیگر تمام آن چیزی است که آلفونسو کوآرون برای داستان خود در اختیار دارد. حتی گفتگوهای چندانی هم در فیلم وجود ندارد. اما او چنان استادانه داستان خود را پر تنش و با آب و تاب تعریف می‌کند که لحظه‌ای از نفس نمی‌افتد و مخاطب را تا آخر با خود همراه می‌کند. قصه‌ی تنهایی یک زن در یک پهنه‌ی بی‌نهایت و تلاش او در دستان کوآرون، تبدیل به فیلمی برای کشف رازها و چرایی حیات آدمی بر روی کره‌ی زمین می‌شود تا او هم فیلمی عمیق در باب معنای هستی ساخته باشد و هم مخاطب را سرگرم کند.

چنین کارگردانی خوبی جای عرضه‌ی اندام برای دیگر رقبا باقی نمی‌گذارد. درست است که مارتین اسکورسیزی با فیلم گرگ وال استریت (the wolf of wall street) شانس بالایی برای کسب جایزه داشته اما اعضای آکادمی با دادن اسکار به کوآرون تصمیم درستی گرفته‌اند. برگ برنده‌ی اصلی او فضاسازی دقیقی است که خلق کرده. چه در پرده‌ی اول فیلم و چه در زمان بازگشت به زمین هم احساسات شخصیت‌ها به درستی منتقل می‌شود و هم محیط برای مخاطب قابل باور می‌شود. همه‌ی این‌ها تنها به مدد پیشرفت تکنولوژی حاصل نمی‌شود، بلکه نیاز به نبوغی دارد تا این جهان خودبسنده را درست بسازد.

برای درک خلاقیت و توان فیلم‌ساز کوآرون در جاذبه فقط کافی است که به پلان نمادین پایانی فیلم با توجه به سرگذشت زن، نگاه کنید که چگونه مفهوم تولد دوباره و فتح زمین توسط انسان را در خود نهفته دارد.

«دو نفر از اعضای یک گروه پنج نفره برای یک پیاده‌روی فضایی و تعمیر تلسکوپ هابل از ایستگاه فضایی خارج شده‌اند. ناگهان یک پیام اضطراری مبنی بر انفجار یک ماهواره‌ی روسی مخابره می‌شود و در همان حال تکه‌های آن ماهواره به سرعت به سمت این تیم حرکت می‌کند…»

۱. برادران کوئن برای جایی برای پیرمردها نیست (No Country for old Men)

فیلم جایی برای یرمردها نیست

  • بازیگران: تامی لی جونز، خاویر باردم، جاش برولین
  • محصول: آمریکا
  • سال: 2007
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8٫۱ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: 93٪

دستاورد برادران کوئن با ساختن جایی برای پیرمردها نیست چنان درخشان است که به راحتی می‌توان آن را یکی از بهترین فیلم‌های قرن بیست و یکم به حساب آورد. این موضوع زمانی جذاب می‌شود که توجه کنیم این دو برادر این جایزه را در رقابت با فیلم باشکوه خون به پا خواهد شد (there will be blood) به کارگردانی پل توماس اندرسون به دست آورده‌اند. فیلمی که اگر جوایز آن سال را دریافت می‌کرد به‌راحتی می‌شد آن را در همین جایگاه، یعنی شماره‌ی یک قرار داد و باید پذیرفت که از بدشانسی اندرسون بوده که چنین رقیب قدری داشته است.

داستان تعقیب و گریز آدمی ساده و قاتلی خونخوار و کلانتری از کار افتاده که در تلاش است تا همه چیز را سر و سامان دهد، هم به قدر کافی مانند همه‌ی فیلم‌های برادران کوئن ارجاعات تاریخ سینمایی دارد و هم در سبک‌پردازی خود از جهانی استیلیزه و به اندازه بهره می‌برد که کمتر در هم‌نشینی با داستانی جنایی چنین جذاب از کار در می‌آید. همین موضوع باعث می‌شود تا جایی برای پیرمردها نیست را فیلم درخشانی در تشریح موضوع همراهی فرم و محتوا به حساب آورد و از تماشای چند باره‌ی‌ آن لذت برد و هر بار موارد جدیدی را در آن کشف کرد.

بسیار مایلم که بدانم رقابت بین خون به پا خواهد شد و جایی برای پیرمردها نیست، چه برای کسب جایزه‌ی بهترین فیلم و چه برای اسکار بهترین کارگردانی تا چه اندازه نزدیک بوده است. چرا که در قرن حاضر هیچ دو فیلمی این چنین شایستگی کسب این جوایز را نداشتند. خلاصه که گاهی آکادمی هم‌زمان هم می‌تواند خونسرد باشد و هم بخشنده.

«لوئلین ماس (جاش برولین) در صحرا به دنبال شکار می‌گردد. او به طور اتفاقی شاهد کشتار عده‌ای قاچاقچی می‌شود و دل را به دریا می‌زند و به سر صحنه‌ی جنایت می‌رود. وی کیف پر از پولی را در محل می‌یابد و تصمیم می‌گیرد آن را برای خودش نگه دارد اما خبر ندارد که پلیسی با تجربه و قاتلی خطرناک از دو راه مختلف در جست‌وجوی او هستند…»



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. .

    چرا جیمز کامرون داخل این مطلب نیست؟
    به نظر من جیمز کامرون بهترین کارگردان تاریخچه
    فیلم تایتانیک ،فیلم آواتار،فیلم آواتار ۲،فیلم ترمیناتور و…

  2. کارشناس ارشد فیلمسازی

    فاجعه دیدگاه و سلیقه شماست که به شاهکاری مثل مرد ایرلندی چنین لقبی میدی. کسی که این فیلم رو درک نکرده باشه و خوشش نیاد نباید اصلا درباره سینما حرف بزنه. امیدوارم در آینده به بلوغ کافی برسید

  3. مهدی مرادی

    به نظر من با توجه به انقلاب بزرگی که پیتر جکسون با ارباب حلقه ها در صنعت جلوه های ویژه به وجود آورد و همچنین معنای جدیدی به سینمای فانتزی بخشید و کلا باعث شد هالیوود بعد از ارباب حلقه ها از خیلی جهات مسیرش عوض بشه بدون شک مهم ترین و بهترین کارگردانی قرن شایسته پیتر جکسون هست.

  4. Shahab

    خب لیست خوبی تا حد زیادی به نظرم دوتا نقص فاحش داشت یکی اینکه انگل جزو بهترین فیلم های دهه بود تو هر سایت و آماری می تونید ببیند چطور می تونید این فیلم رو با دوتا فیلم فاجعه و مزخرف مثل روز روزگاری هالیوود و مرد ایراندی مقایسه‌ کنید خواهشا برای اسم کارگردان جو گیر نشید اصلا بعد از دیدن نصف فیلم حاضر نیستید بقیش زغو ببینید
    و دوم فیلم مزخرف مونلایت رو از لیست فراموش کردید که چطور به اون شکل عجیب جایزه اسکار ر بهش دادن

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X