۲۵ فیلم سایبرپانکی برتر تاریخ سینما از بدترین تا بهترین
سایبرپانک یکی از زیرسبکهای ژانر علمی-تخیلی است که معمولا اِلمانهای علمی در تلفیق با فناوریهای پیشرفته را شامل میشود و جامعهی آیندهنگرانهای را به تصویر میکشد که در شرف نابودی است یا فساد و جنایت در آن موج میزند. اغلب داستانها و فیلمهای سایبرپانکی در آیندهی نزدیک و در یک پادآرمانشهر اتفاق میافتند؛ دنیایی که از تکنولوژیهای فوق مدرن بهره میبرد اما کیفیت زندگی مردمان آن در پایینترین حد ممکن است.
این ژانر معمولا از ویژگیهای مرسوم فیلم نوآر و داستانهای جنایی استفاده میکند و نگاهی پستمدرنیستی به ضعفها و معایب جامعهی غرق در تکنولوژی دارد. برداشت تاریک و عموما منفیگرایانهی این ژانر از یک آیندهی ویران، دقیقا نقطهی مقابل دیدگاههای آرمانشهری نسبت به آینده است که در آثار سینمایی دههی ۴۰ الی ۵۰ میلادی به چشم میخورد.
- ۵ انیمهی سایبرپانکی که پیش از «بلید رانر: لوتوس سیاه» باید ببینید
- ۱۰ فیلم علمی-تخیلی جسورانه که ارزش بارها دیدن را دارند
شخصیتهای اصلی این نوع فیلمها، معمولا ضدقهرمانانی هستند که از سوی جامعه طرد شدهاند، خلافکار یا شورشی به حساب میآیند یا آنکه هیچ سنخیتی با آدمهای عادی جامعه ندارند. این شخصیتها عمدتا از سوی نظام حاکم یا ابرشرکتهای پرنفوذ تحت فشار قرار دارند و به مسیرهای تازهای سوق داده میشوند.
یکی از امضاهای این ژانر، ارتباط مغز انسان با سیستمهای کامپیوتری است که منجر به ایجاد فساد در دنیای واقعی میشود. این پیشبینی که سقوط انسان توسط اینترنت و تکنولوژی رقم خواهد خورد، حضور پررنگی در فیلمهای سایبرپانکی دارد. هوش مصنوعیهای خودآگاه، رنگبندیهای نئونی، ایدههای فلسفی در رابطه با دنیا، انسان و جامعه، دیگر چیزهایی هستند که در این زیرسبک پیدا میکنید.
۲۵- نمسیس (Nemesis)
- سال انتشار: ۱۹۹۲
- کارگردان: آلبرت پایون
- بازیگران: اولیویه گرونر، تیم تامرسون، کری هیرویوکی تاگاوا، یوجی اوکاموتو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۰ از ۱۰۰
آلبرت پایون یکی از پادشاهان فیلمهای «درجه ب» و مخصوص رسانههای خانگی است و فیلمهای افتضاحی در کارنامه دارد که هیچ نکتهی مثبتی در آنها دیده نمیشود جز اینکه وجود داشته باشند اما این مسئله در رابطه با یک فیلم صدق نمیکند. نمسیس همهی آنچیزی است که از یک اثر دههی ۹۰ میلادی انتظار دارید و با اینکه یک فیلم درجه دو به حساب میآید اما به شدت سایبرپانکی است.
اگر صادق باشیم، نمسیس فیلم خوبی نیست؛ تنها ساخته شده است تا بفروشد و در این مسیر از همه چیز سرقت میکند، از «بلید رانر» تا «نابودگر» اما به شکلی عجیبی، این تقلیدها جواب داده است. فیلم یک حس خوب و جذابِ دهه نودی دارد و یادآور بازیهای سگا جنسیس است؛ فیلمی که میتوانستید آن را روی نوار ویاچاس پیدا کنید و مطمئن باشید شما را سرگرم خواهد کرد.
نمسیس داستان چندان خوبی هم ندارد اما شامل همهی ویژگیهای مرسوم ژانر سایبرپانک میشود. «الکس رین» (اولیویه گرونر) در دنیایی از سایبروگها، انسانهای پیشرفته و دولتهای دسیسهگر زندگی میکند. چیزی که نمسیس درست انجام میدهد، این است که یک مثال خوب از فیلمهای درجه ب باشد که در آن دوران طرفداران زیادی داشتند. این نوع آثار حالا حضور کمرنگی در بازار دارند و با اینکه از نظر کیفی راضیکننده نیستند اما تماشای آنها همیشه لذتبخش است.
۲۴- کسری از ثانیه (Split Second)
- سال انتشار: ۱۹۹۲
- کارگردان: تونی میلم
- بازیگران: روتخر هاور، کیم کاترال، الستر دانکن، مایکل جی. پولارد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۲۶ از ۱۰۰
کسری از ثانیه یک فیلم علمی تخیلیِ ترسناک محسوب میشود که ظاهرا از مجموعهی «بیگانه» الهام گرفته است اما مشخصات یک فیلم سایبرپانکی را هم دارد. چیزی که فیلم را از نمونههای مشابه متمایز میکند، فضاسازی و طراحی محیط آن است؛ برخلاف اکثر فیلمهای سایبرپانکی که شهر اصلی خود را برپایهی «نئو توکیو» (یک نسخهی آیندهگرایانه از شهر توکیو) طراحی کردهاند، این فیلم در کوچه پسکوچههای انگلستان جریان دارد.
داستان پیرامون یک مامور پلیس به نام «هارلی استون» (روتخر هاور افسانهای) اتفاق میافتد که در تلاش است تا یک پروندهی قتلهای زنجیرهای را حل کند. این قتلها که شباهت زیادی به قتل همکار سابق او دارند، باعث میشوند تا استون به مرز دیوانگی برسد.
کسری از ثانیه یک نمونهی شاخص دیگر از فیلمهای علمی تخیلی درجه ب دههی ۹۰ میلادی است که شامل اِلمانهای سایبرپانک میشدند. لندنِ نئونی فیلم در تلفیق با لحن نوآرِ کابوسواری که تونی میلم خلق کرده است، تا انتها جذاب باقی میماند. فیلم شبیه نوزادی است که از ازدواج بلید رانر، «شبح درون پوسته» و بیگانه متولد شده است. ساخت چنین فیلم عجیبی تنها در دههی ۹۰ میلادی امکانپذیر بود.
۲۳- سخت افزار (Hardware)
- سال انتشار: ۱۹۹۰
- کارگردان: ریچارد استنلی
- بازیگران: دیلان مکدرموت، استیسی تراویس، جان لینچ، ویلیام هوتکینز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۰ از ۱۰۰
ریچارد استنلی دو سال قبل، پس از یک غیبت ۲۵ ساله با «رنگ خارج از فضا» به دنیای سینما بازگشت. سینمادوستان قدیمی اما استنلی را به خوبی میشناسند (بیشتر با اتفاقات پیرامون فیلم «جزیره دکتر مورو»)، او سخت افزار را هم در کارنامه دارد که یک فیلم سایبرپانکی کلاسیک است.
سخت افزار در سالهای اخیر به یک فیلم کالت تبدیل شده اما هنوز هم سزاوار بیشتر دیدهشدن است. فیلم در دورانی عرضه شد که ژانر سایبرپانک در اوج محبوبیت قرار داشت و هر انتظاری که از این ژانر دارید را برآورده میکند. این اثر شاید شاهکار نباشد اما با کمترین بودجه و امکانات، دستاوردهای بزرگی از خود بر جای میگذارد.
یک زبالهگرد صحرانشین به نام «مُو» (دیلان مکدرموت)، قطعات باقیمانده از یک ربات را پیدا میکند و کلهی آن را به نامزدش «جیل» (استیسی تراویس) هدیه میدهد. جیل که با فلز، مجسمهسازی میکند، سَر ربات را برای یکی از پروژههایش استفاده میکند اما چیزی که آنها نمیدانند این است که کلهی این ربات، به تدریج هوشیاری خود را بدست میآورد.
سخت افزار از این جهت خاص است که برداشت سینمای آمریکا از این ژانر را ارائه نمیدهد و حسوحال بریتانیایی دارد (زیرا از یک داستان کوتاه انگلیسی اقتباس شده است). فیلم از آن آثاری است که به ما یادآوری میکند در مدیوم سینما چه کارهای بزرگی میتوان انجام داد، آنهم بدون نیاز به بودجههای نجومی.
فیلم شامل مضامین فلسفی هم میشود اما برای لذت بردن از اثر، لزومی ندارد حتما آنها را بفهمید. این ساختهی ریچارد استنلی میتواند مخاطب عام را راضی کند اما اگر بخواهید نگاه عمیقتری به آن داشته باشید، ناامید نخواهید شد.
۲۲- دِرِد (Dredd)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- کارگردان: پیت تراویس
- بازیگران: کارل اربن، اولیویا ترلبی، وود هریس، لینا هیدی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
اگر فکر میکنید همهی فیلمهای سایبرپانکی، اکشن را فدای فلسفه میکنند، میتوانید دِرِد را تماشا کنید. این فیلم شاید ژانر مذکور را متحول نکند اما همهی استانداردها را رعایت میکند. نسخهی سال ۱۹۹۵ که «سیلوستر استالونه» نقش اصلی آن را برعهده داشت، فیلم ضعیفی بود که تحت تاثیر «پلیس آهنی» قرار دارد اما نسخهی بازسازی سال ۲۰۱۲ با فاصله، فیلم بهتری است.
ماجراها در دنیایی رخ میدهد که تشعشعات هستهای آن را به مرز نابودی رسانده و قوانین تغییر پیدا کرده است؛ مجرمان دیگر به دادگاه نمیروند و پلیسها به عنوان قاضی، میتوانند هرجایی حکم صادر کرده و آن حکم را اجرا کنند. دِرِد یکی از این قاضیها است که با کسی شوخی ندارد.
ما همراه با دِرِد و یک قاضی جوان به نام «اندرسون» (اولیویا ترلبی)، به شهر «مگا سیتی وان» قدم میگذاریم که طبق سنت ژانر سایبرپانک، جرم و جنایت در خیابانهای آن بیداد میکند و قاچاق داروهای روانگردان، شرایط را پیچیدهتر کرده است. دِرِد و اندرسون برای جلوگیری از عرضهی این داروها، باید با یک قاچاقچی بیرحم (لینا هیدی) دستوپنجه نرم کنند.
در دورانی که آثار اکشن دیزنی و مارول در کانون توجه قرار دارند، تماشای یک اکشن بزرگسالانه میتواند اتفاق مثبتی باشد. سکانسهای اکشن فیلم عالی کار شدهاند و تلفیق ایدههای «یورش: رستگاری» و «جان سخت» با عناصر سایبرپانکی به خوبی جواب داده است.
با هر نمایی که پیت تراویس ثبت کرده، به مخاطب یادآوری میشود اوضاع تا چه اندازه بد است و شخصیتهای اصلی برای نجات معدود انسانهای باقیمانده، چه مسیر سختی در پیش دارند. پس از تماشای دِرِد، شاید به این مسئله فکر کنید که بازی «سایبرپانک ۲۰۷۷» احتمالا بعضی از ایدههایش را با الهام از این فیلم پیادهسازی کرده است.
۲۱- گزارش اقلیت (Minority Report)
- سال انتشار: ۲۰۰۲
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: تام کروز، کالین فارل، سامانتا مورتون، استیو هریس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
یکی از اولین بلاکباسترهای قرن ۲۱ که یکی از بهترین فیلمهای سایبرپانکی تاریخ هم در نظر گرفته میشود. اقتباسی از داستان کوتاهی به همین نام، نوشتهی «فیلیپ کی. دیک»، حضور استیون اسپیلبرگ در پشت و تام کروز در جلوی دوربین، همگی نشان میدهند که این فیلم محکوم به موفقیت بود.
همانند داستانهای نوآر کلاسیک، فیلم در رابطه با مرد شرافتمندی است که مجبور به فرار میشود تا بتواند بیگناهی خود را ثابت کند. فیلم آیندهای را متصور میشود که در آن، یک تکنولوژی پیشرفتهی پیشبینی، قتلها را زودتر به پلیسها اطلاع میدهد تا جلوی آن را بگیرند. با تشکر از این سیستم کارآمد، جرم و جنایت در جامعه کاهش چشمگیری داشته است.
یک روز، «اندرتون» (تام کروز) که خود مجری قانون است، به قتل متهم میشود. او جنایتی انجام نداده است اما سیستم میگوید این کار را انجام خواهد داد. داستان فیلم با فضاهای سایبرپانکی گره خورده است و در مورد ارادهی آزاد انسان، چند سوال فلسفی از مخاطبان میپرسد: آیا اندرتون محکوم به ارتکاب این قتل است یا میتواند سرنوشت خود را تغییر دهد؟
گزارش اقلیت تلفیق اِلمانهای نوآر و تکنولوژی را به درستی انجام داده و استیون اسپیلبرگ موفق شده است تا واشینگتن دی.سی سال ۲۰۵۴ را به شکل واقعگرایانهای ارائه دهد.
۲۰- لوپر (Looper)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- کارگردان: ریان جانسون
- بازیگران: بروس ویلیس، جوزف گوردون-لویت، امیلی بلانت، جف دانیلز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
اکثر فیلمهای مرتبط با «سفر در زمان» دارای شکافهای داستانی ملموسی هستند و در بخشهای پایانی با مشکل روبرو میشوند، زیرا فرصت پاسخگویی به تمامی سوالات وجود ندارد، نمیتوان برای همهی اتفاقات دلایل منطقی آورد و سازندگان امیدوارند که یک پایان خوش، مخاطب را راضی کند تا از کنار مشکلات فیلمنامه بگذرد.
اما این ساختهی ریان جانسون، از زمره آثار نوآورانهای است که سازوکار سفر در زمان آن اتفاقا پایه و اساس درستی دارد و ژانر علمی تخیلی را به خوبی با اکشن جدی و سیاه ترکیب میکند.
در سال ۲۰۴۴، «جوئی» ۲۵ ساله (جوزف گوردون-لویت)، به عنوان «لوپر» برای یک سازمان مجرمانه فعالیت میکند. از آنجایی که تکنولوژیهای آینده، اجازه نمیدهند تا خلافکاران بتوانند اجساد را پنهان کنند، آنها برای انجام کارهای کثیف خود، از تکنولوژی سفر در زمان استفاده میکنند که در سال ۲۰۷۴ اختراع شده است.
قربانیانی که از سال ۲۰۷۴ به سال ۲۰۴۴ فرستاده میشوند، توسط لوپرها به قتل میرسند و صورت آنها با کیسه پوشانده شده تا چهرهشان دیده نشود. این سازمان برای اینکه از مشکلات جانبی جلوگیری کند، لوپرهای بازنشسته را هم به گذشته میفرستد تا کشته شوند. در همین راستا، جوئی پیر (بروس ویلیس) به گذشته فرستاده میشود تا توسط خود جوانش از بین برود.
۱۹- عنصر پنجم (The Fifth Element)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: لوک بسون
- بازیگران: بروس ویلیس، گری اولدمن، میلا یوویچ، ایان هولم
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
داستان این فیلم علمی تخیلی فرانسوی (که انگلیسیزبان است)، در رابطه با یک راننده تاکسی و سرباز سابق نیروهای ویژه (بروس ویلیس) است که باید از یک دختر جوان مرموز (میلا یوویچ) محافظت کند و کرهی زمین را در سال ۲۲۶۳ نجات دهد.
برای نجات زمین، دو شخصیت اصلی باید چهار سنگ باستانی را پیدا کنند که پیروزی زمین در مواجهه با یک حملهی بزرگ فضایی را رقم میزند. این سنگها در سال ۱۹۱۴ توسط یک نژاد از موجودات فضایی پنهان میشوند که وعده دادهاند در صورت بازگشت نیروی شیطانی، به انسانها تحویل داده شوند. این نیروی شیطانی، هر پنج هزار سال یک بار، بازمیگردد تا همه چیز را نابود کند.
رابط این موجودات فضایی، یک کشیش (ایان هولم) است و همانطور که وعده داده بودند، با ظهور دوبارهی شیطان بزرگ، آنها به سوی زمین حرکت میکنند تا این سنگها را بازگردانند. چهار سنگ مذکور، در تلفیق با «عنصر پنجم»، به یک سلاح قدرتمند تبدیل میشوند.
در مسیر بازگشت به زمین، نیروهای نژاد «منگلور» به رهبری «امانوئل زورگ» (گری اولدمن) به این موجودات حمله میکنند تا سنگها را از آنها بدزدند (این نژاد به نیروی شیطانی بزرگ خدمت میکند). زورگ متوجه میشود که سنگها در سفینهی این موجودات فضایی وجود ندارد اما «دستِ» عنصر پنجم را پیدا میکند و آن را به آزمایشگاه خود در شهر نیویورک بازمیگرداند تا بازسازیاش کنند. دانشمندان در نهایت یک موجود انساننما خلق میکنند که در واقع همان دخترک است.
عنصر پنجم جایزهی بهترین جلوههای ویژه را از آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا (بفتا) دریافت کرد و نامزد هفت جایزه سزار شد که از میان آنها، سه جایزهی بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی تولید را به خانه برد.
۱۸- روزهای عجیب و غریب (Strange Days)
- سال انتشار: ۱۹۹۵
- کارگردان: کاترین بیگلو
- بازیگران: رالف فاینز، آنجلا باست، جولیت لوئیس، تام سایزمور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۵ از ۱۰۰
اتفاقات این فیلم در یک دنیای موازی و در دو روز پایانی سال ۱۹۹۹ در لس آنجلس اتفاق میافتد. در این جهان موازی، یک دستگاه غیرقانونی (به نام «اسکویید») اختراع شده است که اگر کسی از آن استفاده کند، خاطرات و احساسات او ضبط میشود. در نتیجه، افراد دیگر هم میتوانند به این موارد دست پیدا کنند و دنیا را از چشمان فردی ببینند که خاطرات او ضبط شده است.
«لنی نِرو» (رالف فاینز) یک افسر پلیس سابق است که حالا در بازار سیاه، به خرید و فروش فایلهای ضبط شدهی اسکویید میپردازد. این فایلها شامل چیزهای مختلفی میشوند از جمله قتل و اعمال خشنی که آدمها انجام دادهاند. لنی در ادامه تصمیم میگیرد پروندهی یکی از این قتلها را حل کند اما با چالشهای تازهای روبرو میشود.
این تریلر روانشناختی که فیلمنامهی آن را «جیمز کامرون» نوشته است، آینده را در قالب گذشته نشان میدهد. فضای متشنجی که کاترین بیگلو خلق کرده، در کنار بازی قابلتوجه فاینز و آنجلا باست کمک کرده است تا لس آنجلس دههی ۹۰ میلادی، حس یک پادآرمانشهر سایبرپانکی مدرن را داشته باشد.
روزهای عجیب و غریب در جوایز ساترن، ۵ نامزدی بدست آورد و آنجلا باست جایزهی بهترین بازیگر زن را به خانه برد. همچنین کاترین بیگلو به اولین کارگردان زن تاریخ تبدیل شد که جایزهی بهترین کارگردانی ساترن را کسب میکند.
۱۷- شهر کودکان گمشده (The City Of Lost Children)
- سال انتشار: ۱۹۹۵
- کارگردان: ژان-پیر ژونه، مارک کارو
- بازیگران: ران پرلمن، دنیل امیلفورک، ژودیت ویته، دومینیک پینان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
این ساختهی ژان-پیر ژونه، یک فیلم فانتزی سایبرپانکی پیچیده است که اتفاقات آن پیرامون «کِرَنک» (دنیل امیلفورک) رخ میدهد، یک دانشمند دیوانه که کودکان را میرباید تا رویاهای آنها را به سرقت ببرد، زیرا توانایی رویاپردازی ندارد و این مسئله باعث شده تا به پیری زودرس مبتلا شود.
در سوی دیگر، «وان» (ران پرلمن) که در یک کارناوال کار میکند، در جستجوی برادر کوچک گمشدهاش است. او در ادامه با همکاری دخترکی به نام «مییِت» (ژودیت ویته) که از اعضای یک گروه گنگستری است، تلاش میکند تا برادرش را پیدا کند.
فیلم از نظر بصری، شاید به ساختههای دیگر ژان-پیر ژونه همانند «اغذیهفروشی» و «سرنوشت شگفتانگیز املی پولن» نزدیک باشد اما چیزی که آن را متمایز میکند، طراحی صحنهی بهیادماندنی، استفادهی درست از رنگها و طراحی منحصربهفرد لباسها است که شهر کودکان گمشده را به یک اثر سایبرپانکی/استیمپانکی کلاسیک تبدیل میکند.
۱۶- اگزیستنز (eXistenZ)
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جنیفر جیسن لی، جود لا، ایان هولم، دان مککلر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۴ از ۱۰۰
دیوید کراننبرگ استاد پیوند زدن اِلمانهای علمی تخیلی با «بادی هارور» است و بارها به این مضمون پرداخته که وابستگی افراطی انسان به تکنولوژیهای پیشرفته تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد. در اگزیستنز، او این حرفها را در رابطه با بازیهای ویدیویی و سوء برداشت از واقعیت، زده است.
داستان در آیندهی نزدیک رخ میدهد؛ جایی که کنسولهای بازی واقعیت مجازیِ ارگانیک، جایگزین کنسولهای الکترونیکی شدهاند. برای انجام بازیها، این کنسول باید مستقیما به بدن انسان متصل شود تا بازیکن بتواند به دنیای آن قدم بگذارد.
«آلِگرا گِلِر» (جنیفر جیسن لی) یک طراح بازی است که در پروسهی آزمایش ساختهی جدیدش، «اگزیستنز»، از سوی گروه «رئالیستها» مورد هجوم قرار میگیرد. رئالیستها مخالف سرسخت این کنسولهای واقعیت مجازی هستند و میگویند که دنیاهای واقعیت مجازی، به دنیای واقعی ضربه میزنند. یکی از نگهبانان شرکت، «تد پیکول» (جود لا) به کمک آلگرا گلر میآید و او را نجات میدهد اما براساس شلیک گلوله، تنها نسخهی بازی اگزیستنز دچار آسیب شده است.
گلر برای اینکه بازی را آزمایش کند، حالا به یک بازیکن دیگر هم نیاز دارد و تد پیکول با اینکه مخالف این کار است اما در نهایت راضی میشود به او کمک کند.
۱۵- شهر تاریک (Dark City)
- سال انتشار: ۱۹۹۸
- کارگردان: الکس پرویاس
- بازیگران: روفوس سوئل، کیفر ساترلند، جنیفر کانلی، ویلیام هرت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
این فیلم نئو-نوآر ساختهی الکس پرویاس، داستان «جان مُرداک» (روفوس سوئل) را روایت میکند که در وان حمام یک هتل بیدار میشود و مبتلا به فراموشی است، در نتیجه همانند مخاطب هیچ درکی از اتفاقات اطرافش ندارد. او در ادامه تماسی از سوی «دکتر شِریبر» (کیفر ساترلند) دریافت میکند و به او اطلاع داده میشود که از سوی گروهی به نام «بیگانگان» تحت تعقیب قرار دارد. مُرداک جسد یک زن را هم در اتاقش پیدا میکند تا شرایط پیچیدهتر شود.
در ادامه مشخص میشود که نیروهای پلیس نیز در جستجوی این مرد هستند و او را یک قاتل زنجیرهای میدانند اما مُرداک به یاد ندارد کسی را کشته باشد. او در ادامه واقعیتهای تازهای را در رابطه با زندگی شخصیاش کشف میکند، از جمله اینکه نام همسرش «اِما» (جنیفر کانلی) است و همانند بیگانگان، از قدرتهای ذهنی بهره میبرد.
مُرداک همچنین متوجه میشود که شهر به تاریکی مطلق دچار است اما هیچکس جز او، به این مشکل اهمیتی نمیدهد. در نیمههای شب، بیگانگان زمان را متوقف میکنند و همهی آدمها بیهوش میشوند. آنها سپس هویت و خاطرات مردم را تغییر میدهند. مُرداک که به دلایل نامشخص، تحت تاثیر این اتفاقات قرار نگرفته، کاملا هوشیار است و همه چیز را به چشم میبیند.
شهر تاریک در گیشه شکست خورد اما نقدهای مثبتی دریافت کرد و به یک اثر کالت تبدیل شد. فیلم از این نظر به «متروپلیس» نزدیک است که همانند آن، به تمثیل غار افلاطون میپردازد و نشان میدهد افرادی که میخواهند جامعه را تغییر دهند یا سوالات کلیدی مطرح میکنند، سریعا از سوی دیگران سرکوب میشوند.
فیلم یک سوال مهم دیگر هم میپرسد. هنگامی که بیگانگان هرچیزی که این آدمها را تبدیل به انسان میکند، تغییر میدهند (همانند هویت، خاطرات و روابط)، چه چیزی باعث میشود تا این افراد را همچنان انسان بدانیم؟ «استیون کینگ» در کتاب «تلفن همراه» به این نکته اشاره میکند که انسان وحشیترین حیوان است و چیزی که او را تبدیل به انسان میکند، خاطراتی است که با خود همراه دارد. اگر خاطرات را از آدمی بگیریم، دیگر چیزی از او باقی نمیماند.
۱۴- یادآوری کامل (Total Recall)
- سال انتشار: ۱۹۹۰
- کارگردان: پل ورهوفن
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، ریچل تیکوتین، شارون استون، مایکل ایرون ساید
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰
اقتباسی از داستان کوتاه «ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن می سازیم» نوشتهی فیلیپ کی. دیک، داستان فیلم در سال ۲۰۸۴ اتفاق میافتد و در رابطه با یک کارگر به نام «داگلاس کوایید» (آرنولد شوارتزنگر) است که گاهی خواب مریخ و یک زن مرموز را میبیند. همسرش، «لوری» (شارون استون) به او میگوید اهمیتی به این رویاها ندهد و به آنها فکر نکند.
داگلاس در ادامه به سراغ «ریکال» میرود، یک شرکت بزرگ که در زمینهی قرار دادن خاطرات در ذهن فعالیت دارد. وی درخواست میکند تا خاطرات یک ماجراجویی فضایی به مریخ را وارد ذهن او کنند اما قبل از اینکه این کار انجام شود، اتفاق عجیبی رخ میدهد و داگلاس ناگهان خاطرات عجیبی را به یاد میآورد، از جمله اینکه یک مامور مخفی است.
منتقد ورایتی، «اوون گلیبرمن» در توصیف یادآوری کامل گفته است: «فیلم به عنوان یک هجونامهی آیندهنگرانهی تفکربرانگیز آغاز و سپس به یک نسخهی خشن و پُست-پانک از ایندیانا جونز تبدیل میشود». این تقریبا همان چیزی است که فیلمنامهنویسان اثر، «دان اوبانون» و «رونالد شوسِت» که «بیگانه» را در کارنامه دارند، به دیوید کراننبرگ گفتند: «ما میخواهیم مهاجمان صندوق گمشده را در فضا بسازیم». البته کراننبرگ در نهایت از این پروژه کنار رفت اما پل ورهوفن یک جایگزین مناسب برای او بود. فیلم جایزهی اسکار بهترین جلوههای ویژه را نیز بدست آورد.
۱۳- فرار لوگان (Logan’s Run)
- سال انتشار: ۱۹۷۶
- کارگردان: مایکل اندرسون
- بازیگران: مایکل یورک، جنی اگاتر، ریچارد جردن، راسکو لی براون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۳ از ۱۰۰
اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی «ویلیام اف. نولان»، ماجراها در سال ۲۲۷۴ و در یک پادآرمانشهر رخ میدهد. بشریت زندگی لذتجویانهای را تحت کنترل یک کامپیوتر پیشرفته تجربه میکند؛ ابررایانهای که روی همه چیز کنترل دارد، حتی زادآوری انسانها. برای جلوگیری از افزایش جمعیت، هرکسی به سن ۳۰ سالگی برسد، کشته میشود.
آنهایی که نمیخواهند کشته شوند و فرار میکنند را «رانر» مینامند. رانرها از سوی نیروهای پلیس شهر که «مردان شنی» خطاب میشوند، تحت تعقیب قرار میگیرند و به کام مرگ میروند.
یکی از ماموران پلیس، «لوگان ۵» (مایکل یورک)، در میان متعلقات یکی از رانرهای کشته شده، یک سمبل عنخ پیدا میکند و در ادامه با دختری آشنا میشود که او نیز این سمبل را بر گردن دارد. لوگان که کنجکاو شده است، این سمبل را نزد کامپیوتر میبرد و به او گفته میشود نماد یک گروه مخفی است که به رانرها کمک میکند تا به یک منطقهی مرموز به نام «پناهگاه» برسند. ظاهرا پناهگاه جایی است که رانرها امنیت کامل دارند و میتوانند زندگی کوچک و آرامی داشته باشند. لوگان از سوی کامپیوتر به صورت مخفیانه مامور میشود تا این منطقه را پیدا و آن را نابود کند.
کامپیوتر، چهار سال از فرصت لوگان برای ادامهی زندگی را کسر کرده و او را به یک رانر تبدیل میکند تا با جلب نظر دخترکی که نماد عنخ را برگردن داشت، با گروه مخفی ارتباط برقرار کند و مسیر پناهگاه به او نشان داده شود.
۱۲- پلیس آهنی (RoboCop)
- سال انتشار: ۱۹۸۷
- کارگردان: پل ورهوفن
- بازیگران: پیتر ولر، نانسی آلن، رانی کاکس، کورتوود اسمیت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
یکی از ساختههای مشهور پل ورهوفن که سینمادوستان از آن خاطرات زیادی دارند. داستان در آیندهی نزدیک و در شهر دیترویت اتفاق میافتد که غرق در فساد، جرم و جنایت است. افسر پلیس، «الکس مورفی» (پیتر ولر) به شکل بیرحمانهای به قتل میرسد اما به عنوان یک سایبورگ احیا میشود تا شهر را پاکسازی کند و جنایتها را کاهش دهد. شرکت «او سی پی» در ازای تولید این سایبورگ و طبق قراردادی که با نیروهای پلیس دارد، بخشهایی از شهر را دریافت میکند تا آنها را به آرمانشهری به نام «دلتا سیتی» تبدیل کند.
نویسندهی فیلم، «ادوارد نومیر» زمانی به این ایده رسید که با پوستری از فیلم بلید رانر روبرو شد. او از دوستش پرسید این فیلم راجع به چیست و این پاسخ را شنید: «در رابطه با پلیسی است که رباتها را شکار میکند». نومیر به این فکر کرد که داستانی پیرامون یک ربات پلیس تا چه اندازه میتواند جذاب باشد.
اعضای بدن الکس مورفی (به جز مغز و دستگاه گورش) با قطعات الکتریکی و مکانیکی جایگزین و او به پلیس آهنی تبدیل میشود. مورفی در ادامه باید سه هدف اصلی را دنبال کند: کسب اعتماد مردم جامعه، محافظت از بیگناهان و اجرای قانون. الکس که نباید احساس داشته باشد، ناگهان گذشته، خانوادهاش و کسی که او را به قتل رساند را به یاد میآورد و تصمیم میگیرد تا انتقام مرگ خود را بگیرد.
این فیلم خشونتبار، از جامعهی مدرن انتقاد میکند و با تشکر از بازی درخشان پیتر ولر، نه تنها یک فیلم علمی تخیلی کلاسیک است، بلکه یک اکشن درجه یک نیز به حساب میآید.
۱۱- آلفاویل (Alphaville)
- سال انتشار: ۱۹۶۵
- کارگردان: ژان-لوک گدار
- بازیگران: ادی کنستانتین، آنا کارینا، هوارد ورنون، آکیم تامیروف
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
«آلفاویل: یک ماجرای عجیب لمی کوشن» اولین ساختهی ژان-لوک گدار در ژانر علمی تخیلی است و بدیهی بود که بخواهد امضاها و سبک نوآر مشهور خود را برای تولید این فیلم سایبرپانکی نیز به کار بگیرد.
مامور مخفی، «لمی کوشن» (ادی کنستانتین) در پوشش یک خبرنگار، وارد پادآرمانشهر مرموزِ آلفاویل میشود که یک نظام دیکتاتوری بر آن حاکم است. او چند ماموریت اصلی دارد، ابتدا باید مامور گمشدهای به نام «هنری دیکسون» (آکیم تامیروف) را پیدا کند، سپس خالق آلفاویل، «پروفسور فون براون» را به قتل برساند و در پایان، رایانهی «آلفا ۶۰» که کنترل شهر را برعهده دارد، نابود کند.
آلفا ۶۰ که مشخصا با الهام از ایدهی «گفتارنو» از رمان ۱۹۸۴ نوشتهی «جرج اورول» طراحی شده، آزاداندیشی و مفاهیم فردگرایانه همچون عشق، شعرسرایی و احساسات را ممنوع کرده است. انسانهایی که از خود احساس نشان دهند، بازجویی و در نهایت اعدام میشوند. این تصمیمات، باعث شدهاند تا آلفاویل به یک شهر منزوی و جداافتاده تبدیل شود که آزادی در آن معنایی ندارد.
همانند اکثر ساختههای ژان-لوک گدار، نقشآفرینیها و دیالوگها تا حد زیادی فیالبداهه هستند و هیچ لوکیشنی به صورت اختصاصی برای فیلم طراحی نشده است. در عوض، گدار از مناطق واقعی پاریس و معماریهای متفاوت این شهر استفاده کرده است تا فضای متفاوتی را به وجود بیاورد. این تصمیم به خوبی جواب داده و بعضی از مناطق فیلم با اینکه در دنیای واقعی وجود دارند اما عجیب و آیندهگرایانه جلوه میکنند.
۱۰- اکس ماکینا (Ex Machina)
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- کارگردان: الکس گارلند
- بازیگران: دامنل گلیسون، آلیسیا ویکاندر، اسکار آیزاک، سونویا میزونو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
اولین ساختهی الکس گارلند که تلفیقی از ژانرهای علمی تخیلی و تریلر روانشناختی ارائه میدهد. داستان در رابطه با یک برنامهنویس به نام «کالب اسمیت» (دامنل گلیسون) است که برای یک شرکت بزرگ نرمافزاری و صاحب بزرگترین موتور جستجوی جهان کار میکند. او به طور تصادفی جایزهی ملاقات با رئیس شرکت، «ناتان بیتمن» (اسکار آیزاک) را بدست میآورد و فرصت پیدا میکند تا یک هفته را در خانهی شخصی او بگذارند.
اما ناتان بیتمن هدف بزرگتری دارد؛ کالب در واقع قرار است ربات انساننمای ساخته شده توسط او را آزمایش و بررسی کند. این ربات که «اِیوا» (آلیسیا ویکاندر) نامگذاری شده، از یک هوش مصنوعی پیشرفته بهره میبرد. در این آزمایش، اِیوا سعی میکند کالب را راضی کند که انسان است اما کالب میداند او چیزی بیشتر از یک هوش مصنوعی نیست. هدف دوم آزمایش این است که آیا کالب میتواند با اِیوا ارتباط احساسی و نزدیکی داشته باشد یا خیر.
این اتفاق رخ میدهد و کالب به اِیوا نزدیک میشود. اِیوا در ادامه با قطع برق، سامانهی نظارتی بیتمن را به صورت موقتی خاموش میکند تا به کالب حقیقت را بگوید: ناتان بیتمن یک دروغگو است و نمیتوان به او اعتماد کرد.
اکس ماکینا همانند یک اثر لایواکشن معمولی ساخته و جلوههای ویژه پس از پایان فیلمبرداری به آن اضافه شد. فیلم در نهایت جایزهی اسکار بهترین جلوههای ویژه را به خانه برد و نامزد بهترین فیلمنامهی اورجینال هم شد. آلیسیا ویکاندر نیز نامزدی جوایز بفتا، گلدن گلوب و ساترن را بدست آورد.
۹- ویدئودروم (Videodrome)
- سال انتشار: ۱۹۸۳
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جیمز وودز، دبی هری، لالی کادو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۸ از ۱۰۰
این فیلم علمی تخیلی ترسناک کانادایی، داستان «مکس رِن» (جیمز وودز) را روایت میکند؛ مدیر یک ایستگاه تلویزیونی که تصادفا سیگنالی را کشف میکند که حاوی برنامههای خشن است. این سیگنال، ویدیوهایی از شکنجههای واقعی انسان را پخش میکند.
قربانیان گمنامی که این شبکه نشان میدهد، به شدت شکنجه شده و در نهایت به قتل میرسند. مکس پس از تماشای این برنامهها، به این نتیجه میرسد که میتوانند آیندهی تلویزیون باشند، در نتیجه به تیمش دستور میدهد تا آنها را به صورت غیرمجاز پخش کنند.
اما این سیگنال تنها برای پخش تصاویر خشن نیست، بلکه ویدیوهای آن قادر هستند تا ذهن و روان بیننده را دستخوش تغییر کنند و باعث شوند تا دچار توهم شود. مکس از تصمیم خود برای پخش این سیگنال، دفاع میکند و همچنان آن را آیندهی تلویزیون میداند اما آگاه نیست که ناخواسته با تماشای برنامههای این شبکه، دچار توهم و اختلالات پارانوئیدی شده است.
این توهمات شدت پیدا میکنند و به تدریج مخاطب نمیتواند تشخیص دهد چه چیزی حقیقت و چه چیزی توهم است. لحظات سورئال این فیلم هنوز هم تعلیقآمیز جلوه میکنند و بیننده را تحت تاثیر قرار میدهند. ویدئودروم در سالهای اخیر به یک اثر کالت تبدیل شده است و سینمادوستان، آن را یکی از ماندگارترین ساختههای دیوید کراننبرگ توصیف میکنند.
فیلم در دورانی که اینترنت همه چیز را به تسخیر خود در آورده، حتی معنادارتر شده است و از زاویهی متفاوتی به ژانر سایبرپانک نزدیک میشود که بیشتر از آینده، به حال نزدیک است.
۸- ۱۲ میمون (۱۲ Monkeys)
- سال انتشار: ۱۹۹۵
- کارگردان: تری گیلیام
- بازیگران: بروس ویلیس، برد پیت، مادلین استو، فرانک گورشین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
۱۲ میمون با الهام از فیلم کوتاه «اسلکه» (۱۹۶۲) اثر «کریس مارکر» ساخته شده است. در سال ۱۹۹۷، انتشار یک ویروس کشنده از سوی گروه مرموزی به نام «ارتش دوازده میمون»، مرگ نزدیک به ۵ میلیارد انسان را رقم میزند و معدود آدمهای باقیمانده، برای بقاء، مجبور میشوند در زیرزمین زندگی سختی را آغاز کنند.
در سال ۲۰۳۵، «جیمز کول» (بروس ویلیس) مامور میشود تا در زمان سفر کرده و به عقب بازگردد تا با جمعآوری اطلاعات و پیدا کردن یک نمونهی خالص از ویروس، به آینده بازگردد و به دانشمندان کمک کند تا آن را مهار کنند. با این وجود، اشتباها به جای سال ۱۹۹۶، به سال ۱۹۹۰ میرود و سریعا دستگیر میشود. کسی حرفهای او را باور نمیکند و در نهایت به عنوان یک بیمار، در آسایشگاه روانی بستری میشود.
کول در آسایشگاه، با یک بیمار دیگر به نام «جفری» (برد پیت) آشنا میشود که یکی از آدمهای مشکوک به همکاری با ارتش دوازده میمون است. این فیلم فلسفی، به مضامین مهمی میپردازد و به شکلی ساخته شده است که از اتفاقات آن میتوانید برداشتهای مختلفی داشته باشید. برد پیت برای ۱۲ میمون نامزد بهترین بازیگر مرد نقش مکمل اسکار شد و جایزهی گلدن گلوب را به خانه برد. این ساختهی تری گیلیام در سالهای اخیر بیشتر درک شده و طرفداران بیشتری پیدا کرده است.
۷- آکیرا (Akira)
- سال انتشار: ۱۹۸۸
- کارگردان: کاتسوهیرو اوتومو
- صداپیشگان: میتسو ایواتا، نوزومی ساساکی، مامی کویاما، تارو ایشیدا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
بدون شک، یکی از بهترین انیمههای سینمایی تاریخ؛ این ساختهی کاتسوهیرو اوتومو، نسخهی پادآرمانشهری توکیو در سال ۲۰۱۹ را به نمایش میگذارد.
در سال ۱۹۸۸، یک انفجار بزرگ، جنگ جهانی سوم را آغاز میکند و جهان را به هرج و مرج میکشاند. توکیو به تدریج بازسازی و در سال ۲۰۱۹، به «نئو توکیو» تبدیل میشود؛ یک کلانشهر بزرگ که جنایت در آن به بالاترین سطح رسیده است، گروههای تروریستی ضددولتی فعال هستند، شورشهای متعددی اتفاق میافتد و خشونت به یک اتفاق عادی تبدیل شده است.
نوجوانی به نام «تتسو شیما» که از اعضای یک گروه خلافکار موتورسواری است، پس از یک تصادف، قدرتهای تلهکینزی پیدا میکند. او همچنین مطلع میشود که علت انفجار بزرگ ۳۰ سال قبل، کودکی به نام «آکیرا» است که او نیز از قدرتهای تلهکینزی بهره میبرد. تتسو همراه با رهبر گروه، «کانِدا»، تصمیم میگیرد تا آکیرا را که از سوی دولت زندانی شده است، پیدا کند و نجات دهد.
حتی کسانی که علاقهی چندانی به انیمهها ندارند هم نام آکیرا را شنیدهاند یا حداقل یک بار این فیلم کالت را تماشا کردهاند. این انیمهی مشهور، در دهههای اخیر به منبع الهام فیلمسازان متعددی تبدیل شده است.
۶- گاتاکا (Gattaca)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: اندرو نیکول
- بازیگران: ایتن هاک، اما تورمن، جود لا، آلن آرکین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
گاتاکا جامعهای را به تصویر میکشد که دغدغهی اصلیاش اصلاح نژادی است. در دنیای این فیلم، نوزادانی که ژن خوبی دارند، به واسطهی مهندسی ژنتیک، بهترین ویژگیهای والدین خود را به ارث میبرند تا «انسانهای معتبر» در نظر گرفته شوند و میتوانند در آینده، زندگی ایدهآلی داشته باشند. آنهایی که ژن خوبی ندارند و ممکن است به اختلالات ژنتیکی دچار شوند، مهندسی ژنتیکی نمیشوند، «نامعتبر» به حساب میآیند و زندگی بدی را پشتسر میگذارند.
«وینسنت فریمن» (ایتن هاک) یک نامعتبر است که به همین دلیل، نمیتواند پلههای ترقی را طی کند و به عنوان یک نظافتچی برای یک شرکت بزرگ کار میکند. در ادامه اما دریچهای به سوی زندگی بهتر رو به وینسنت باز میشود.
یکی از مفاهیم مهم گاتاکا، «سرنوشت» است زیرا انسانهای فیلم براساس قابلیتهای بیولوژیکی طبقهبندی شدهاند و در همین راستا، با محدودیتهای زیادی در زندگی روبرو هستند. ژنتیک وینسنت به او میگوید که احتمالا به اختلالات اساسی دچار خواهد شد و نهایت تا ۳۰ سالگی زنده میماند، بنابراین تنها کاری که میتواند انجام دهد، نظافت اتاقها است.
وینسنت برای اینکه به معتبرها بپیوندد، خود را «جروم یوجین مورو» (جود لا) معرفی میکند؛ یک شناگر مشهور که قطع نخاع شده و میخواهد به او کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشد. با این حال، مسیری که شخصیت اصلی باید طی کند تا سرنوشت خود را رقم بزند، آسان نیست. ناگفته نماند که نام فیلم از حرف اول چهار باز نوکلئوتیدی دیانای (گوانین، آدنین، تیمین و سیتوزین) تشکیل شده است.
۵- چشمانت را باز کن (Open Your Eyes)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: آلخاندرو آمنابار
- بازیگران: ادواردو نوریگا، پنهلوپه کروز، نجوا نیمری، فله مارتینس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
این تریلر روانشناختی اسپانیایی، روی مرز واقعیت و تخیل قدم میزند. چشمانت را باز کن، داستان زندگی جوان خوشچهرهی ۲۵ سالهای به نام «سزار» (ادواردو نوریگا) را روایت میکند که پس از یک تصادف، چهرهاش زننده و زشت میشود. این تصادف را دخترکی به نام «نوریا» (نجوا نیمری) ترتیب داده که مجنون و دیوانهی سزار است و تحمل دیدن او با فرد دیگری را ندارد.
سزار که حالا به دلایلی نامشخص در زندان است، اتفاقاتی که در گذشته رخ داده را در قالب فلشبک برای روانپزشک خود، «آنتونیو» (چِته لِرا) تعریف میکند. سزار به «سوفیا» (پنهلوپه کروز)، نامزد بهترین دوستش علاقهمند است و یک شب، او را به خانهاش میرساند و شب را تا صبح آنجا میماند. نوریا که سزار را تعقیب کرده است، او را سوار ماشینش میکند و آن تصادف مرگبار را رقم میزند.
پس از تصادف، صوفیا به سزار کمک میکند تا با شرایط سخت فعلیاش روبرو شود و دکترها به او اطلاع میدهند با عمل میتوانند ظاهر سابقش را بازگردانند. همه چیز در مسیر بهبود است تا اینکه سزار مرتکب قتل میشود.
اگر بخواهیم دلایل سایبرپانکی بودن فیلم را بیان کنیم، داستانش به طور کامل فاش میشود اما باید بدانید این ساختهی آلخاندرو آمنابار بهتر از آن چیزی است که انتظار دارید. فیلم یک نسخهی بازسازی آمریکایی نیز دارد (آسمان وانیلی) که «تام کروز» نقش اصلی آن را ایفا میکند. جالب است بدانید که در آن فیلم هم پنهلوپه کروز نقش صوفیا را ایفا میکند!
۴- متروپلیس (Metropolis)
- سال انتشار: ۱۹۲۷
- کارگردان: فریتس لانگ
- بازیگران: آلفرد آبل، بریگیته هلم، گوستاو فروهلیش، گریته برگر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
این فیلم اکسپرسیونیستی آلمانی را به عنوان اولین و یکی از تاثیرگذارترین آثار علمی تخیلی تاریخ میشناسند. این ساختهی فریتس لانگ به منبع الهام بسیاری از فیلمسازان تبدیل شد و ردپای آن را در تعدادی از بزرگترین فیلمهای چند دههی اخیر میتوان مشاهده کرد. متروپلیس بدون شک نقطهی اوج «عصر طلایی سینمای آلمان» بود که در زمان اکران، نقدهای چندان مثبتی دریافت نکرد اما به تدریج، پتانسیلهای واقعی آن درک شد.
در دنیای این فیلم، شکاف طبقاتی در مرکز توجه قرار دارد؛ ثروتمندان زندگی عیاشانهای را در آسمانخراشهای خود تجربه میکنند و طبقهی پایین جامعه، تمام روز را صرف کار روی ماشینها میکند تا انرژی شهر تامین شود. در این میان، «فِرِد» (گوستاو فروهلیش)، پسر شهردار شهر و از طبقهی ثروتمند، به «ماریا» (بریگیته هلم)، یک فعال حقوق کارگران، علاقهمند میشود؛ او تصمیم میگیرد تا زندگی ثروتمندانهاش را ترک کند و در جستجوی ماریا، به دنیای زیرزمینی کارگران قدم بگذارد.
متروپلیس اولین ربات تاریخ سینما (Maschinenmensch) را معرفی کرد. این ربات توسط دانشمند دیوانه، «روتوانگ» (رودولف کلاین-روگه) ساخته شده تا به عشق سابق او شباهت داشته باشد. روتوانگ در ادامه از سوی شهردار دستور میگیرد تا این ربات را شبیه ماریا کند. ماریای دروغین سپس نزد طبقهی کارگر رفته و آنها را فریب میدهد تا شورش کنند.
فیلم شاید اِلمانهای سایبرپانکی آثار مدرن را نداشته باشد اما همین یک ربات و پادآرمانشهری که فریتس لانگ نزدیک به ۹۵ سال قبل خلق کرد، کافی است تا آن را سایبرپانکی بدانیم.
۳- نابودگر (The Terminator)
- سال انتشار: ۱۹۸۴
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، مایکل بین، لیندا همیلتون، پل وینفیلد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
یکی از مشهورترین فیلمهای اکشن و علمی تخیلی تاریخ؛ «ترمیناتور» (آرنولد شوارتزنگر) یک سایبورگ آدمکش است که از سال ۲۰۲۹ به ۱۹۸۴ فرستاده میشود تا «سارا کانر» (لیندا همیلتون) و «کایل ریس» (مایکل بین) را به قتل برساند.
کایل ریس سربازی است که او نیز از آینده آمده تا از سارا کانر محافظت کند. او توضیح میدهد که در آیندهی نزدیک، یک هوش مصنوعی به نام «اسکاینت» به هوشیاری کامل میرسد و یک آخرالزمان هستهای را آغاز میکند. سارا کانر باید زنده بماند زیرا در آینده، کودکی به نام «جان» را به دنیا میآورد که به رهبر انسانها علیه اسکاینت تبدیل خواهد شد.
با نزدیک شدن نیروی مقاومت به پیروزی، اسکاینت چارهای ندارد جز اینکه یک نابودگر انساننما را به گذشته بفرستد تا با کشتن سارا، جلوی تولد جان را گرفته و اجازه ندهد تا ارتش مقاومت تشکیل شود. جیمز کامرون، حق امتیاز نابودگر را به قیمت ۱ دلار به «گیل آن هرد» فروخت، با این شرط که کارگردانیاش را به او بسپارد. این فیلم به موفقیت خیرهکنندهای رسید و پایهگذار یکی از پرطرفدارترین مجموعههای سینمایی دنیا شد.
۲- ماتریکس (The Matrix)
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- کارگردان: واچوفسکیها
- بازیگران: کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری-ان ماس، هوگو ویوینگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
از ماتریکس چه میتوان گفت؟ این فیلم علمی تخیلی اکشن نئو-نوآرِ انقلابی از واچوفسکیها، پادآرمانشهری را به تصویر میکشد که در واقع یک دنیای مجازی است و به آن ماتریکس میگویند؛ این دنیای در ظاهر واقعی، توسط ماشینهای هوشمندی ساخته شده که از بدن انسانها برای تولید انرژی استفاده میکنند.
«توماس اندرسون» (کیانو ریوز) یک برنامهنویس است که زندگی دوگانهای دارد و به عنوان یک هکر با نام مستعار «نئو» فعالیت میکند. او در فضای آنلاین، مرتبا نام ماتریکس را میشنود و کنجکاو است از آن بیشتر بداند تا اینکه یک هکر دیگر به نام «ترینیتی» (کری-ان ماس) با او تماس میگیرد و میگوید با «مورفئوس» (لارنس فیشبرن) ملاقات کند تا جواب سوالاتش در رابطه با اینکه ماتریکس چیست را بگیرد. ملاقات این دو اما مطابق برنامه پیش نمیرود و «مامور اسمیت» (هوگو ویوینگ) از راه میرسد.
آنها در نهایت دیدار میکنند و مورفئوس به نئو میگوید که اگر میخواهد واقعیت را ببیند، باید قرص قرمز را مصرف کند اما اگر علاقهای به دانستن ندارد و میخواهد به زندگی سابق خود بازگردد، قرص آبی باعث میشود تا همه چیز را فراموش کند. نئو قرص قرمز را انتخاب میکند تا زندگیاش برای همیشه دستخوش تغییر شود.
ماتریکس همان فیلمی است که زمان/تأخیر گلوله (Bullet Time) را به محبوبیت رساند و در کنار مفاهیم فلسفی عمیق، فصل تازهای را برای ژانر اکشن آغاز کرد. این فیلم برندهی چهار جایزهی اسکار شد و تا به امروز، سه دنباله برای آن ساخته شده است که متاسفانه هیچکدام در حدواندازهی قسمت اول نیستند.
۱- بلید رانر / بلید رانر ۲۰۴۹
- سال انتشار: ۱۹۸۲ / ۲۰۱۷
- کارگردان: ریدلی اسکات / دنی ویلنوو
- بازیگران: هریسون فورد، روتخر هاور، ادوارد جیمز آلموس / رایان گاسلینگ، جرد لتو، آنا د آرماس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰ / ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰ / ۸۸ از ۱۰۰
هرگاه که از ژانر سایبرپانک در سینما صحبت میشود، اولین فیلمی که به ذهن میرسد بلید رانر است. اقتباسی درخشان از رمان «آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟» نوشتهی فیلیپ ک. دیک که نمونهی مشابهای ندارد.
اتفاقات فیلم در سال ۲۰۱۹ رخ میدهد، در دنیایی که آدمهای مصنوعی به نام «رپلیکانت» تولید میشوند و از نظر ظاهری کاملا شبیه انسان واقعی هستند. رپلیکانتها فقط در کلونیهای فضایی اجازهی فعالیت دارند و نباید وارد کره زمین شوند. «بلید رانرها» شکارچیان جایزهبگیری هستند که رپلیکانتهای فراری را در زمین پیدا کرده و آنها را میکشند (یا بازنشسته میکنند).
«دکارد» (هریسون فورد) یک بلید رانر سابق است که حاضر میشود گروهی از رپلیکانتها که در شهر لس آنجلس پنهان شدهاند را شکار کند. آنها که از مدل «نکسوس-۶» هستند، معمولا چهار سال عمر بیشتر عمر نمیکنند و به زمین آمدهاند تا فرصت بیشتری برای زندگی داشته باشند.
بلید رانر از زوایای مختلف، یک شاهکار است؛ فیلمی در ظاهر اکشن که از عناصر علمی تخیلی بهره میبرد، ساختار روایت فیلمهای نوآر را دارد و به رابطهی انسان و تکنولوژی میپردازد. ما با فیلمی سراسر سمبولیک روبرو هستیم که از اندیشههای هومر تا پرومتهی مدرن را پوشش میدهد. بلید رانر اثری است که باید آن را چند بار تماشا کنید تا باورش کنید، فیلم خارقالعادهای که به ژانر سایبرپانک معنای تازهای بخشید.
در سوی دیگر، دنبالهی آن به کارگردانی دنی ویلنوو را داریم که بدون شک یکی از بهترین فیلمهای سایبرپانکی قرن ۲۱ است. واقعا چه کسی جز ویلنوو شجاعت داشت تا دنبالهای برای بلید رانر بسازد؟ احتمالا هیچکس اما او این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده است. اگر نسخهی اصلی ریدلی اسکات، ژانر سایبرپانک را در کانون توجه قرار داد، بلید رانر ۲۰۴۹ ویلنو آن را مدرنتر و در سطح تازهای از کیفیت به مخاطبان نسل جدید معرفی کرد. این فیلم چه از نظر بصری و چه از نظر محتوا، قدرت ایستادگی در مقابل نسخهی اصلی را دارد و حتی در بعضی از بخشها، آن را کنار میزند.
ویلنوو برای ۲۰۴۹ از یک رنگبندی تازه استفاده کرده و با تشکر از فیلمبرداری «راجر دیکینز»، با یکی از چشمنوازترین آثار یک دههی گذشته روبرو هستیم. داستان، پیرامون «کِی» (رایان گاسلینگ) اتفاق میافتد، یک مامور پلیس لس آنجلس که راز مهمی را کشف میکند. او برای پیدا کردن جواب، به دنبال بلید رانری میرود که سه دههی قبل، ناپدید شد و آن کسی نیست جز ریک دکارد.
بلید رانر ۲۰۴۹ از آن دنبالههای کمیاب است که ترسی از تغییر ندارد، داستان خود را با حوصله پیش میبرد و مفاهیم قسمت پیشین را به خوبی گسترش میدهد. فیلم به نسخهی ۱۹۸۲ احترام میگذارد اما در عین حال، دنیای مستقل و تازهای را میسازد. اگر به ژانر سایبرپانک علاقهمند هستید، ۲۰۴۹ شما راضی خواهد کرد.
فیلمهای سایبرپانکی دیگری که سزاوار حضور در این فهرست بودند
- «شبح درون پوسته» به کارگردانی «مامورو اوشی» (۱۹۹۵)
- «هوش مصنوعی» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» (۲۰۰۱)
- «تتسوئو: مرد آهنین» به کارگردانی «شینیا تسوکاموتو» (۱۹۸۹)
- «ارتقا» به کارگردانی «لی ونل» (۲۰۱۸)
- «الیسیوم» به کارگردانی «نیل بلومکمپ» (۲۰۱۳)
- «آلیتا: فرشته جنگ» به کارگردانی «رابرت رودریگز» (۲۰۱۹)
- «بازیکن شماره یک آماده» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» (۲۰۱۸)
- «اَپلسید» به کارگردانی شینجی «آراماکی» (۲۰۰۴)
- «متصرف» به کارگردانی «برندون کراننبرگ» (۲۰۲۰)
منبع: Taste of Cinema
کاش اجازه بدید یه در براتون ارسال کنم
با فاصله زیاد blade runner جناب اسکات در رتبه اول قرار داره .
سلام
اول اینکه لطفا دیوید کروننبرگ را در هیچ داستانی دخالت ندید برای اینکه این فیلمساز کلا خودش سایکو میباشد به معنای واقعی،من فیلمساز از سالهای خیلی دور(شما دهه شصتیها اصلا نمیدانید یعنی چه) و حتی فیلمهای قبل از «مگس» که یک بازسازی بود را نمیشناسید…بگذریم…
دیوید کروننبرگ(نه کراننبرگ،نه کرانبرگ)…( تلفظ صحیح یک اسم خاص مخصوصا اسم افراد را یاد بگیرید،انگار اسم خودتان را کسی غلط بگوید یا بنویسد)
شما که این مطلب را منتشر کردید،همین الان آیا فیلم سکنرز را دیده اید؟؟؟!!! عمرا اگر حتی فهمیده باشید من اسم فیلمی که نوشتم اصل و فرعش چیست!!!
لطفا فقط از فیلمها و فیلمسازهای ۱۰ سال اخیر که ترند شدن حرف و مطلب بگذارید…!!! چون قبل از این سالها را اصلا نمیشناسید و البته………. در تخصص شما نیست!!!
بنده یک فیلمساز و اساسا یک مدیر فیلمبرداری حرفه ای و قدیمی هستم که اینها را به شما میگویم و الخ… خوش و سلامت باشید💜
بلیدرانر هردو بهترینها و تکرار نشدنیها هستند👍
ممنون که مارو از جهل بیرون آوردی استاد
درسته که سریاله اما بهترین سایبرپانکی که دیدم و از همه نظر از بلید رانر هم بهتر بود Altered carbon است و بس.