بهترین کتابهای جنایی از نویسندگان زن ایرانی
گرچه در ادبیات جنایی جهان از دست کم یکسده پیش تاکنون در کتابهای ملکههای جنایتی مثل پاتریشیا هایاسمیت، آگاتا کریستی، پی دی جیمز، مارچری آلینگهام و نایو مارش کارآگاههای جذاب قتلها و جنایات را کشف میکنند اما اینگونهی ادبی در ایران تا یکدهه قبل کاملا مردانه بود. قصهی «آفت» حسینقلی مستعان، هزاران صفحه داستان جنایی امیر عشیری و پرویز قاضیسعید، پلیسینویسان مشهور از دههی سی تا اواخر دههی پنجاه شمسی به سرعت نایاب میشد. اما سه دهه بعد، کتابهای جنایی از نویسندههای زن مستعد ایرانی، این ژانر را متحول و پرطرفدار کردند.
زنان از اواخر دههی شصت و ابتدای دههی هفتاد شمسی ژانرنویسی را با عاشقانهنویسی آغاز کردند اما اندکاندک به جنایینویسی رو آوردند. یکی از موفقترین ملکههای جنایت ایران مونا زارع است. او که سال ۹۴ سه رمان عاشقانه با نام مستعار مژگان زارع روانهی بازار کرده بود، رمان «قتل کیارش» را در سایت اینترنتی «نودوهشتیها» منتشر کرد که با استقبال گستردهی مخاطبان روبرو شد. موفقیت کمنظیر این رمان او را ترغیب کرد جنایینویسی را ادامه دهد و آثاری خواندنی به پیشخان کتابفروشیها بفرستد. ساناز زمانی، فرناز شهیدثالث، مهدیه زرگر، لادن نیکنام، فرزانه کرمپور و مریم محمدی دیگر ملکههای جنایت ایران هستند که آثارشان معرفی خواهد شد.
۱- این خانه پلاک ندارد
لادن نیکنام و فرزانه کرمپور نویسندگان و روزنامهنگاران شناخته شدهای هستند که دست کم دو رمان با همکاری یکدیگر نوشتهاند. آنها که اینبار جنایینویسی را آزمودهاند، قصهی زنی جوان را روایت کردهاند که برای کم کردن هزینهی زندگی میخواهد همخانه پیدا کند. او و همخانه، علایم، نشانهها و هشدارهایی میبینند که نگرانشان میکند. بالاخره بعد از گذشت مدتی پی بردند خانه واقعا پلاک ندارد و …
در بخشی از رمان «این خانه پلاک ندارد» که توسط نشر ققنوس منتشر شده، میخوانیم:
«قبل از اینکه جواب بدهد، صدای زنگ تلفن میآید. بیخداحافظی غیب میشود و صدای تقتق پاشنههای دمپاییاش روی سنگ را میشنوم. شیلنگ را درست میکنم و مشغول آبپاشی میشوم که دوباره صدای دمپاییها را میشنوم.»
۲- بیتابوت
لالهی زارع را میتوان یکی از نخستین جنایینویسان ایران دانست. او بعد از انتشار اینترنتی رمان «قتل کیارش» که محبوبترین اثر مخاطبان سایت «نودوهشتیها» بود، «بیتابوت» را منتشر کرد که قصهی پلیسی بهنام روزبه افشار را روایت میکند. این سروان دایرهی جنایی، نیمهی روزی دلگیر به میدان راهآهن و سرویس بهداشتی ایستگاه راهآهن تهران میرود تا جسدی که در چمدانی بزرگ، خونآلود و پاره جا داده شده را ببیند و تحقیقاتاش را شروع کند. تنها سرنخاش کاغذی است که در پارچهای سبزرنگ پیچیده شده.
در بخشی از رمان «بیتابوت» -یکی از کتابهای جنایی برتر از نویسندههای زن ایرانی- که توسط نشر هیلا منتشر شده، میخوانیم:
«کسی در ایستگاه راهآهن کشته شده بود. در این وقت سال ایستگاه شلوغتر از هر وقت دیگر بود. کی توانسته بود آنجا آدم بکشد؟ همانطور بیلباس دور خودش میچرخید. حدس میزد قتل بر اثر درگیری نبوده وگرنه منادی آنجا نبود.»
۳- جمجمهی جوان
در «جمجمهی جوان» یکی از کتابهای ملکههای جنایت ایران، اینبار هم کارآگاه جذاب و جوان دایرهی جنایی درگیر پروندهی پیچیدهای شده است. در حین تخریب ساختمانی کلنگی و گودبرداریاش در یکی از دالانهای کوچهی مروی چنگک لودر جمجمهی انسان را از زیر زمین بیرون میکشید. سروان روزبه افشار که چند خیابان دورتر در حال حلوفصل پروندهی نزاع خیابانی است به کوچهی مروی فراخوانده میشود. افرادی که جلوی گود خانهی مخروبه جمع شده بودند را کنار میزند، درون گود میپرید و جمجمه را بررسی میکند. او که حس کرده این پرونده جالب و هیجانانگیز است، بالافاصله دستبهکار میشود.
در بخشی از رمان «جمجمهی جوان» که توسط نشر هیلا منتشر شده، میخوانیم:
«افشار حالا میدانست که آن خانهٔ کلنگی مال جهانگیر صارمیان، یکی از ساکنان قدیمی محله، بوده که با قولنامهٔ دستی فروخته بود به مهندس بسازبفروشی از همان محله تا از آن ساختمانی با کاربری تجاری دربیاورد. ظاهراً مهندس خیلی دوندگی کرده بود تا اجازهٔ ساختن ملک را بهش بدهند.»
۴- اقامت ابدی
افسران پلیس، بهخصوص کارآگاهان بخش جنایی، که هر روز با قتل و جنایت سروکار دارند از اضطراب بعد از حادثه، افسردگی و خمودی رنج میبرند. سرگرد ریاحی، کارآگاه مغموم، مسئولیتپذیر و اخلاقگرای نیروی انتظامی که ساناز زمانی یکی از ملکههای جنایت ایران خلق کرده در روزهای پایانی سال درگیر پروندهی قتل دو نفر میشود که در مسیر فرودگاه امام خمینی جانشان گرفته شده است. یکی از آنها قصد مهاجرت از کشور داشته و دیگری رانندهاش بوده. سرگرد ریاحی که زندگی شخصی پرفرازونشیبی دارد و با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکند، شبانهروز تلاش میکند تا بتواند راز این جنایت هولناک را برملا کند.
در بخشی از رمان «اقامت ابدی» که توسط نشر هیلا منتشر شده، میخوانیم:
«هنوز شب بود که روزِ سرگرد ریاحی آغاز شد. خوابآلود به شرح کوتاه همکارش از کلیات صحنهٔ جرم گوش داد و همزمان با دهندرّهای که اشک از چشمانش راه انداخت آدرس محل وقوع قتل را روی کاغذ کوچک فسفریِ چسبدار روی میز آشپزخانه یادداشت کرد.»
۵- محرمانه میلان
فرناز شهیدثالث چهرهی شناخته شدهای در روزنامهنگاری دودههی اخیر است. او که سالها در روزنامهها، مجلات و رادیو فعالیت و تجربهاندوزی کرده و صدها صفحه مطلب نوشته و در دانشگاه پاویا ایتالیا ارتباطات میانفرهنگی خوانده، اینبار قصهنویسی را آزموده و داستانی جنایی نوشته است. عکاسی ایرانیافغان که تئو نام دارد و سعی میکند ملیتاش افشا نشود برای برگزاری نمایشگاه عکس به میلان، پایتخت هنری و اقتصادی ایتالیا، دعوت میشود. چهرهها و شخصیتهای هنری برای آشنایی و حشر و نشر با او سر و دست میشکنند. تئو قصد دارد با زیبارویی در رستورانی مشهور ملاقات کند. بعد از ورود به رستوران چیزی به یاد ندارد. وقتی چشم باز میکند روی تخت بیمارستان است. بعدها متوجه میشود در کیفی که حمل میکرده بمب جاسازی شده منفجر و باعث کشته شدن چند نفر شده است. اکنون باید تلاش کند بیگناهیاش را اثبات کند.
در بخشی از رمان «محرمانه میلان» -یکی دیگر از کتابهای جنایی شاخص از نویسندههای زن ایرانی- که توسط نشر شهرستان ادب منتشر شده، میخوانیم:
«نمایشگاه عکس. به میلان دعوت شده بود. ماجرا در ذهنش تکهتکه بود و تکههای پراکنده آرامآرام خودشان را نشان میدادند. یادش آمد بعد از نمایشگاه با نادیا قرار داشت. زنی جذاب بود و هوسانگیز.»
منبع: دیجیکالا مگ