۱۵ کتاب منتخب انتشارات کولهپشتی که نباید از دست بدهید
بعضی از انتشارات خود را محدود به ژانر و موضوع خاصی نکردهاند و کتابهایی آنقدر متفاوت منتشر کردهاند که اگر مخاطب ثابت این انتشارات باشید و اهل مطالعه در ژانرهای مختلف، برای پیدا کردن خواندنیهای هر ژانر باید ساعتها پشت جلد بخوانید و دربارهی کتابها پرس و جو کنید تا بتوانید در نهایت کتابهای سازگار با سلیقهیتان را انتخاب کنید. انتشارات کولهپشتی یکی از این انتشارات است که در کنار کیفیت خوب چاپ و ترجمه کتاب، طیف وسیعی از موضوعات و ژانر را نیز پوشش میدهد. در فهرست پیش رو منتخبی از کتابهای این انتشارات برای سلیقههای گوناگون را بررسی کردهایم تا اگر تصمیم دارید به غرفهی این انتشارات سری بزنید، از قبل لیست خرید آماده داشته باشید. یادمان باشد همزمان با لذت بردن از کتابهایی در ژانرهای محبوبمان، بد نیست گاهی از منطقه امنمان خارج شویم و موضوعات جدید را امتحان کنیم. خواندن کتابهای خوب هر ژانر قطعاً چیزی به زندگیمان اضافه خواهد کرد.
۱. بدخواهی
در دهههای اخیر نویسندههای ژاپنی چه در ادبیات، چه در صنعت ویدیو گیم و… نشان دادهاند استعداد خاصی در خلق داستانهای معمایی دارند. یکی از مطرحترین نویسندههای ژانر معمایی کیگو هیگاشینو است که جایزه ادوگاوا رمپو (نام یکی از مهمترین نویسندههای ژاپنی این ژانر) را هم برنده شده. اما «بدخواهی» درباره چیست؟ همین اول کار پیشفرضتان از داستان پلیسی-معمایی را کنار بگذارید. «بدخواهی» (نه آنقدرها زود، اما) خیلی زود ما را از هویت قاتل باخبر میکند و معمای اصلی داستان، انگیزه و علت قتل است.
داستان دربارهی نویسندهای است که جنازهی دوست نویسندهاش را پیدا میکند. رمان درواقع یادداشتهای این نویسنده و کارآگاه پرونده قتل است. هر یک از این شخصیت از زاویهای متفاوت پرونده قتل را دنبال میکنند تا به جواب معما برسند. «بدخواهی» تلاقی نگاه یک نویسنده و یک کارآگاه پلیس است و معمایی که شما را با مطرح کردن مسائل روانشناختی، دنبال خودش میکشاند. این کتاب از انتشارات کولهپشتی با ترجمهی نسرین حیدری به چاپ رسیده است.
کاگا یک دفتر یادداشت از جیب کتش درآورد. «مهمترین نکته، لحظهی مرگه. ما میدونیم کونیهیکو هیداکا در فاصلهی بین ساعت پنج تا هفت کشته شده، اما براساس گزارش پزشکی قانونی، خیلی بعیده که بعد از ساعت شش مرده باشه. تخمین زمان مرگ براساس وضعیت گوارش غذا، یه روش بسیار قابل اعتماده و در پروندهای مثل این، میتونه زمان نسبتاً دقیق مرگ رو در بازهی زمانی کمتر از دو ساعت نیز مشخص کنه. هر چند هنوز هم ما یه شاهد داریم که شهادت میده هیداکا پس از ساعت شش زنده بوده.»
۲. کلارا و خورشید
«کلارا و خورشید» اولین رمان ایشی گورو بود که بعد از برنده شدن جایزه نوبل از این نویسنده منتشر شد، به همین دلیل هم همه مشتاق بودند بدانند کتاب جدید این نویسنده چه از آب درآمده و آیا هنوز هم مثل کتابهای قبلیاش خوب است یا نه. این کتاب در ایران هم از نشرهای مختلفی منتشر شده که یکی از بهترین ترجمهها مربوط به انتشارات کولهپشتی است.
«کلارا و خورشید» داستانیست از زبان یک ربات خانگی. رباتی که درست مثل بچهها آرام آرام دنیای بیرون از مغازه را کشف میکند، با انسانها و پیچیدگیهای آنها آشنا میشود و حقایق تلخ را دربارهشان میآموزد. اگر بیست سال بعد به جایی برسیم که همهمان یکی از این رباتهای هوشمند در خانه داشته باشیم، خواندن «کلارا و خورشید» باعث میشود کمتر از گل به رباتتان نگویید! ایشی گورو کاری کرده با این ربات سادهدل و مظلوم همذاتپنداری کنید، برایش دل بسوزانید و گاهی هم وقتی از دریچه چشمهای او تنهایی انسان مدرن را میبینید شگفتزده بشوید.
ترسم از اینکه به موقع به انبار آقای مکبین نرسم باعث شد سر راهم فقط نیمنگاهی به خانۀ ریک بیندازم و بعد به مسیر میانبری رسیدم که پیش از این هرگز ندیده بودم. به یک دروازۀ قابعکسی دیگر رسیدم و بعد چمنها آنقدر بلند شدند که دیگر نمیتوانستم انبار آقای مکبین را ببینم. زمین به چند کادر تقسیم شد، بعضیها بزرگتر از بقیه بودند و آگاه از اینکه فضای هر کادر با دیگری متفاوت است به راهم ادامه دادم. یک لحظه چمن نرم و منعطف بود و راه رفتن روی زمین آسان؛ بعد از مرز یک کادر میگذشتم و همهجا تاریک میشد، هرچقدر فشار میدادم، چمن تکان نمیخورد و اطرافم صداهای عجیب میشنیدم.
۳. صداهایی از چرنوبیل
سوتلانا آلکسیویچ از واقعیتها مینویسد؛ سراغ آدمهای عادی میرود و برشی از زندگیشان را به خواننده اهدا میکند. «صداهایی از چرنوبیل» که حاصل تلاش ده سالهی الکسیویچ برای جمعآوری مستندات و نقبزدن در حادثه چرنوبیل از طریق گفتوگو با بالغ بر ۵۰۰ شاهد عینی، شامل: پزشکان، فیزیکدانان، آتشنشانها، پاکسازیکنندهها و مردم معمولی است، به شما خواهد گفت مردم آن منطقه چه چیزهای وحشتناکی پشت سر گذاشتند و دولتمردان شوروی چطور با تلاش برای سرپوش گذاشتن و دروغهای مکرر کابوسشان را از آنچه که بود هم بدتر کردند.
«صداهایی از چرنوبیل» تاریخ شفاهی فاجعهای است که آثارش هنوز روی بازماندگانش باقی مانده، زخمی که هنوز کاملاً بسته نشده. میتوانید این اثر تاثیرگذار و دردناک را از انتشارات کولهپشتی با ترجمهی حدیث حسینی تهیه کنید.
در دفترش مینویسد: «وقتی مردم، منو بسوزون، دلم نمیخواد بترسی.» شایعاتی بود که چرنوبیلیها حتی بعد از مرگ هم رادیواکتیوی بودند. در جایی خوانده بودم که قبرهای آتشنشانهای چرنوبیل که در بیمارستان مسکو مُردند و در گورستانی به نام میتینو، نزدیک مسکو به خاک سپرده شدند، هنوز هم آلوده به رادیواکتیو است و مردم از نزدیکش رد نمیشوند و خویشاوندانشان را هم آنجا دفن نمیکنند. حتی مُردهها هم از مُردههای چرنوبیلی میترسند؛ چون هیچکس نمیداند چرنوبیل چیست.
۴. خالکوب آشویتس
باور داشتن به عشق در هر شرایطی، شاید باعث شود در برخی جمعها مسخرهتان کنند. خیلیها فکر میکنند در شرایط بحرانی و سخت، عشق دیگر جایی ندارد. اما اگر از لالی سوکولوف و گیتا بپرسید پاسخشان متفاوت خواهد بود. کتاب خالکوب آشویتس براساس زندگی لالی سوکولوف نوشته شده و داستان واقعی از عشقیست که در مخوفترین اردوگاه نازیها شکل گرفته.
اگر به رمانهای تاریخی مربوط به جنگ جهانی دوم و واقعه هولوکاست علاقه دارید، کتاب «خالکوب آشویتس» نوشتهی هر موریس از انتشارات کولهپشتی را نباید از دست بدهید.
لالی سعی می کند سرش را بلند نکند. دستش را دراز می کند تا تکه کاغذی را که به او داده می شود، بگیرد. باید آن پنج شماره را روی ساعد دخترکی که کاغذ را در دست دارد خالکوبی کند. شماره دیگری هم آنجا هست، اما کمرنگ شده. سوزن را در ساعد چپ دخترک فرو می برد و یک ۳ روی آن حک می کند و تلاش می کند این کار را با ملایمت انجام دهد. خون بیرون می زند، اما سوزن به قدر کافی فرو نرفته و لالی مجبور است دوباره آن عدد را خالکوبی کند. دخترک از دردی که به او وارد می شود و لالی می داند چقدر شدید است، خم به ابرو نمی آورد. لالی خون را پاک می کند و جوهر سبزرنگ را روی زخم می مالد.
۵. برنامهریزی به روش بولت ژورنال
شاید شما با دنیای برنامهریزی آشنا باشید و شاید نباشید؛ در هر حال چه دانشآموز و کنکوری باشید، چه دانشجو و مشغول به کار حین تحصیل، چه کسی که در تلاش است در کنار زندگی شخصی و کار خود، زمانی هرچند کم برای رسیدن به علایقش را پیدا کند، حتماً با مسئلهی مدیریت زمان روبهرو شدهاید و به دنبال راهحلی برای کم کردن اتلاف وقت و مدیریت بهتر زمان گشتهاید. «کتاب برنامهریزی به روش بولت ژورنال» میتواند راهحلی باشد که شما در جستوجویش بودهاید.
سال ها بود که رایدر کارول سیستمهای برنامهریزی آنلاین و آفلاین متعددی را امتحان می کرد، اما هیچ یک از آنها با روشی که ذهن او کار میکرد تناسب نداشت. درنهایت خودش روشی به نام بولت ژورنال تدوین کرد که به سرعت فراگیر و تبدیل به یک جنبش جهانی شد. این روش در مورد مسئلهای است که کارول آن را زندگی هدفمند می نامد که به معنای از بین بردن حواسپرتی و متمرکز کردن وقت و انرژی برای جستجوی آنچیزی است که در کار و زندگی شخصی شما، واقعا معنادار است. کتاب برنامه ریزی به روش بولت ژورنال به شما نشان می دهد که چگونه گذشته را ردیابی کنید، به امروز برنامه دهید، آینده را طراحی کنید.
ما با متعهد شدن به کاغذ، زندگی را در افکارمان استنشاق میکنیم. ابزارهای محدودی مانند کلمات، تصاویر و یادداشتها وجود دارند که میتوانند به وسیله نوک یک قلم، جهانهای درون و بیرون را به یکدیگر متصل کنند. در دنیایی که به سمت حذف ماهیت فیزیکی اطلاعات حرکت میکند، شاید روشی که نگارش به روش قدیمی را میطلبد، پسرفت به نظر برسد. ولی مطالعاتی در حال انجام است که کاربردی بودن با دست نوشتن را در دنیای دیجیتال نشان میدهد.
۶. سفر با اپیکور (سفری به یونان باستان در جست و جوی یک زندگی رضایت بخش)
خیلیها تا به سن سی سالگی میرسند دغدغهی پیری (خیلی خیلی زودتر از موعد) سراغشان میآید و خیلیهای دیگر هم واقعاً دارند به وادی پیری قدم برمیدارند و احساس فرسودگی تمام وجودشان را گرفته، انگار که زندگی تمام شده باشد و حالا باید بنشینند به تماشا تا تیتراژ پایانی هم بگذرد و نوشتهی «پایان» جلوی چشمشان ظاهر شود. در کتاب «سفر با اپیکور»، که یکی از خاصترین کتاب های منتشر شده از انتشارات کولهپشتی است، دانیل کلاین به جزیره یونانی هیدرا سفر می کند تا از اسرار سالمندی شادمانه پرده بردارد. این کتاب به شما نشان خواهد داد این دوران آنقدرها که فکر میکنید هم بد نیست و از زوایای مختلف و از دید فیلسوفهای مختلف به مسائل پیری بپردازد. پیری هم لذتهای مخصوص خودش را دارد و بخشی از زندگی ماست که به جای ترسیدن و فرار از آن، باید یاد بگیریم سنجیده و آگاه به استقبالش برویم و مثل باقی بخشهای زندگیمان یاد بگیریم خیلی ساده از آن لذت ببریم.
لذت بردن از همنشینیِ بدون چشمداشت با دوستان، کاملاً متفاوت از تمایلات شخصی است که هنوز غرق در زندگی شغلی و روابط خود است. شخصی که صرفاً درگیر کسب درآمد است، در خدمت هدفی است که هیچ ارتباطی با دوستی خالصانه ندارد. یک رئیس ازآنرو دستور میدهد که بهدنبال نتیجه است و متابعت زیردست او از دستورهای رئیس به همین علت روی میدهد که مهمترین نتیجهاش گرفتن حقوقِ سرِ ماه است. در این میان، قوانین کار و اخلاق حرفهای که رئیس را به رعایت حقوق کارمندان و همکارانش دعوت میکند، پشیزی ارزش ندارد و حقیقت آن است که محیط تجاری برای همیشه سیاستزده و حیلهگرانه باقی خواهد ماند.
۷. عشق و ژلاتو
هیچچیز مثل رمانهای ماجراجویانه و عاشقانه برای نوجوانهایی که تازه کتابخوان شدهاند لذتبخش نیست. «عشق و ژلاتو» نوشتهی جنا اوانس ولچ دقیقا از همان رمانهاست. لینا دختریست که برای پیدا کردن و شناختن پدرش تابستان را به ایتالیا سفر کرده اما انگیزه و امید چندانی برای این کار ندارد. تا اینکه دفترچهی قدیمی مادرش را پیدا میکند و با زندگی پر رمز و راز و هیجانانگیزی که زمانی مادرش در ایتالیا داشته آشنا میشود.
فقط اینکه، هویت واقعی هاوارد چیزی بود که مادرم حداقل باید اشارهای به آن میکرد. هاوارد در صندوق را بست و من صاف نشستم و کمی توی کولهپشتیام سرک کشیدم تا چند ثانیه دیگر برای خودم وقت بخرم. «لینا، فکر کن. تو توی یه کشور غریب، تنهایی. یه غول واقعی به عنوان پدرت پا گذاشته توی زندگی ت و خونه جدیدت میتونه محل فیلمبرداری یه فیلم آخرالزمانی زامبی باشه! یه کاری بکن.» اما چه کاری؟ به جز قاپیدن کلید ماشین از هاوارد، هیچ راهی برای نرفتن به داخل آن خانه به ذهنم نمیرسید. درنهایت، کمربندم را باز کردم و دنبال او به طرف در ورودی رفتم.
۸. کوه میان ما
تاحالا شده به غریبهای که هیچچیز ازش نمیدانید اعتماد کنید؟ یا توی موقعیتی قرار گرفته باشید که جز اعتماد کردن به چنین غریبهای چاره دیگری نداشته باشید؟ بن و اشلی در رمان کوه میان ما دو غریبهای هستند که به لطف کولاک و حادثهای که گریبانشان را میگیرد، مجبور میشوند برای بقا به یکدیگر تکیه کنند و در سختترین شرایط، با کمک هم تلاش کنند زنده بمانند. آیا این دو نفر از سرمای فزاینده، درحالی که نه غذا دارند و نه تجهیزات و سرپناه، میتوانند تا زمانی که کسی برای نجاتشان بیاید دوام بیاورند؟ اصلاً کسی قرار است برای نجاتشان بیاید؟ سرانجام این دو نفر چه خواهد شد؟
«کوه میان ما» نوشتهی چارلز مارتین از آن رمانهایی است که قدرت عشق را به رخ شما خواهد کشید. در سال ۲۰۱۷ از این کتاب فیلمی با همین نام به کارگردانی هانی ابواسعد و با بازی ادریس البا و کیت وینسلت اقتباس شده است.
«وانمود نمیکنم آدم مهمی هستم، اما اینها را به خاطر خودم نمی خواهم. به خاطر آن دختر میخواهم که آنجا با پای شکسته و روحی درهمشکسته رنج میکشد. فکر میکند من نمیفهمم، اما میفهمم. او سرسخت و محکم است، اما شرایط در اینجا به صورتی است که هرکسی را درهممیشکند.» به اطراف نگاه کردم. «اینجا شرایط خیلی سخت است و امید خیلی زود به ناامیدی تبدیل می شود.» اشکی از چشمم غلتید و روی گونهام افتاد. دستهایم دچار بریدگی، ساییدگی و ترک خوردگی شده بودند. سرم را تکان دادم، با لبی لرزان گفتم: «تو و من… ما نتوانستیم صحبتهایمان را به پایان برسانیم، اما میتوانم این را به تو بگویم که زندگی با قلبی شکسته، مانند این است که با نیمی از جانت زندگی کنی و این به آن معنا نیست که نیم دیگرت زنده است. این یعنی نیمی از تو مرده است و این اصلا زندگی نیست.»
۹. انجمن جین آستن
کتاب «انجمن جین آستن» ادای دین ناتالی جنر به نویسندهی محبوبش، جین آستن است. ادای دینی که بیش از آنچه تصورش را میکرد محبوبیت پیدا کرد. جنگ جهانی دوم تمام شده، اما بلافاصله جنگی دیگر، هرچند کوچک، در چاوتون شروع به تاختن میکند؛ چاوتون یک روستای کوچک و کمجمعیت در انگلیس است که جین آستن آخرین سالهای زندگیاش را آنجا گذارنده.
به خاطر همین جنگ و خطری که برای میراث این نویسنده بزرگ داشته، ناگهان چند نفر از ناکجا سروکلهشان پیدا میشود تا میراث نویسندهای که خودش و آثارش را دوست میدارند، حفظ کنند. آدمهایی سر تا پا متفاوت که به خاطر هدف یکسانشان با هم متحد میشوند. «انجمن جین آستن» رمانیست درباره رمانها و کسانی که حاضرند برای رمانهای محبوبشان از جان مایه بگذارند!
۱۰. مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است
نام فردریک بکمن با رمان «مردی به نام اوه» سر زبانها افتاد و این نویسنده سوئدی را به جهانیان و البته ایرانیها شناساند. رمانهای فردریک بکمن به حال و هوای گرم و صمیمیتی که به مخاطب القا میکنند معروفند. بکمن در به بازی گرفتن احساسات خواننده تبحر دارد. «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» داستان پیرزنی هفتاد و هفت ساله است که با نوه هفت سالهاش زندگی میکند و…
این رمان از متفاوت بودن حرف میزند، از خیالپردازی و نحوههای متفاوت روبهرویی با واقعیت، از امید، عشق و پذیرش. این کتاب داستانیست دربارهی مرگ و زندگی و هرآنچه میان آنها وجود دارد. داستان دختری هفت ساله که برای بزرگسالها نوشته شده.
فقط آدمهای پرمدعای دنیای واقعی که هیچ چیز را بهتر نمیدانند ممکن است جملهای تا این حد احمقانه بگویند که «فقط یک کابوس بوده.» هیچ «فقط» کابوسی وجود ندارد؛ کابوسها موجودات زنده هستند، ابرهای سیاه و کوچک ناامنی و اندوه که شبها وقتی همه خواباند یواشکی بین خانهها رفت و آمد میکنند، همه در و پنجرهها را امتحان میکنند تا راه ورودی پیدا کنند و اضطراب به بار بیاورند.
۱۱. بریت ماری اینجا بود
«بریت ماری اینجا بود» داستان کسیست که میداند ماهی را هروقت از آب بگیری، تازه است. شاید باورش سخت باشد، اما حتی اگر هفتاد سال سن داشته باشی و به قول گفتنی پایت لب گور باشد، باز هم برای دنبال کردن رویاهایت دیر نیست!
بریت ماری زنی هفتاد ساله است که در گذشته خواهرش را از دست داده، خواهری که دختر محبوب و زیبای خانواده بوده و مرگش کمر پدر و مادر بریت را شکسته و دلمردهشان کرده. همین باعث شده بریت در مواجهه با وجوه مختلف زندگیاش احساس تنهایی کند و مجبور باشد روی پای خودش بایستد…
بریت ماری یکی از شخصیتهای کتاب «مادر بزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف» است. در نتیجه خواندن این دو کتاب فردیک بکمن به دنبال هم میتواند بسیار لذتبخش باشد.
تمام ازدواج ها یک بعد تاریک دارند، چون تمام آدم ها نقطه ضعف هایی دارند. تمام کسانی که با یک نفر دیگر زندگی می کنند یاد می گیرند به طریقی با ضعف های آن ها کنار بیایند.
۱۲. کتابخانه نیمهشب
«کتابخانه نیمهشب» یک راست میرود سراغ حسرتهای زندگی شما. کاری میکند همهشان را به یاد بیاورید. کاری میکند تک تک رابطههای بیسرانجام، فرصتهای شغلی از دست رفته و رشتههایی که دوست داشتهاید زمانی درش تحصیل کنید را یک بار دیگر مرور کنید و با خودتان فکر کنید اگر آن مسیر را میرفتید زندگیتان چه شکلی میشد؟
داستان درباره نوراست، زنی که انگار تمام تصمیمات اشتباه را یکجا گرفته و حالا دیگر امیدی به زندگیاش نیست، برای همین هم تصمیم میگیرد خودکشی کند. اما نورا نمیمیرد. فرصت دوبارهای به نورا داده میشود تا همان زندگی ایدهآلش را پیدا کند. نورا به کتابخانهای برده میشود که تمام کتابهایش، نسخههای متفاوت از زندگی خودش است. در یک زندگی نورا در شغلش موفق است و در دیگری بهترین معشوق را دارد و در زندگی دیگر وضعش از همیشه بدتر است.
«کتابخانهی نیمهشب» داستانی تخیلی است که شما را با واقعیت زندگی روبهرو میکند و یادتان میدهد چطور با حسرتها و اگرها و شایدهای زندگیتان کنار بیایید. داستانی روان، گیرا و درگیرکنندهی دیگر از مت هیگ. نویسندهای که به داستانهای علمی-تخیلی با مضمونی روانشناسانه شناخته میشود.
هر زندگی میلیون ها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که به نوبهی خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.
۱۳. به کشتنش میارزد
این یکی از آن داستانهاست که نویسنده، پیتر سوانسون، برای باورپذیریاش زحمت زیادی کشیده و البته شما هم باید کمی اهل داستانهای دیوانهوار جنایی باشید تا از آن لذت ببرید. تصورش را بکنید، زن و مردی غریبه توی فرودگاه قبل از پرواز با یکدیگر همصحبت میشوند و ناگهان به خودشان میآیند و میبینند دارند با هم نقشه قتل شوهر زن را میریزند و کاملاً برای انجامش مصمماند.
این کتاب از انتشارات کولهپشتی داستانی فریبنده با تعلیق روانشناختی جذاب که شما را به حال و هوای فیلمهای هیچکاک میبرد. داستانی جنایی که میان یک بازی نه چندان جدی فاش میشود. پیچوتاب این اثر فقط در طرح آن نیست بلکه در سر توطئهگران است. اگر زمان کافی برای مطالعهی کتاب «به کشتنش میارزد» ندارید، به سراغ آن نروید. زیرا تا آن را به پایان نبرید، قدرتش را نخواهید داشت که کتاب را کنار بگذارید.
خودش را معرفی کرد. اسمی که بلافاصله از یادم رفت. و من هم اسمم را به او گفتم، فقط تد، و نه تد سیورسان، حداقل نه همان موقع. در سالن بیش از حد خالی و روشن فرودگاه هیترو نشستیم و نوشیدنیهایمان را نوشیدیم، چند جملهای ردوبدل کردیم و معلوم شد هردویمان منتظر پرواز مستقیم به فرودگاه لوگان بوستون هستیم. او یک رمان کمقطر از کیفدستیاش بیرون کشید و شروع کرد به خواندن. این به من فرصتی داد تا دقیق نگاهش کنم.
۱۴. حلقه قتل پنجشنبهها
داستانی جنایی، بامزه و هیجانانگیز به قلم ریچارد آزمن. چهار دوست سالمند را تصور کنید که در دهکده خلوتشان کاری ندارند مگر صحبت درباره پروندههای حل نشده. تا اینکه ناگهان جنازهای پیدا میشود، عکسی مرموز و قاتلی که دست از کشتن برنمیدارد! حالا به جای پروندهای قدیمی، یک پرونده جاری وجود دارد که این چهار دوست فرصت حل کردنش را دارند. البته پلیس تازهواردی هم هست که میتواند کمکشان کند، اما باید دید…
اگر به دنبال رمانی هستید که همزمان سرگرم کننده باشد و هم سرشار از تعلیقها و رمز و رازهای جنایی، کتاب «حلقه قتل پنجشنبهها» اثر پرفروش ریچارد آزمن منتشر شده از انتشارات کولهپشتی را از دست ندهید. این کتاب در سال ۲۰۲۰ منتشر شد و در همین مدت کم تبدیل به یکی از آثار پرفروش و پرطرفدار در دنیای ادبیات جنایی شد. موضوع این رمان دربردارنده تمام عناصر و نشانههای داستانهای معماگونه و جنایی ادبیات کلاسیک است؛ از ریتم تند آثار آگاتا کریسیتی گرفته تا شخصیتهایی پر شور هیجانی که بیشتر در آثار فردریک بکمن به چشم میخورد. مکالمات بین شخصیتهای کتاب «حلقه قتل پنجشنبهها» اغلب کوتاه و کوبنده هستند، روایت هیجانانگیز، صمیمیت و شیوایی در نحوه بیان و بافت روانشناختی اثر کمک میکنند تا هر چه بیشتر جذب این اثر شوید و لحظهای از خواندن آن دست نکشید.
بعد از هیجاناتِ دیروز در قبرستان، کریس و دانا به فیرهیون برگشته و حدسِ جو کیپریانو درباره تحقیقات اصلی را بررسی کرده بودند. هیچ افسری از پلیس کِنت به قبرس شمالی نرفته بود. هیچ حرفی راجع به ارتباطات خانوادگی جیانی زده نشده بود. در کل هیچ تحقیق معناداری انجام نپذیرفته بود. کریس نام دو افسری را که به نیکوزیا فرستاده شده بودند دیده بود. تعجبی نداشت. آنها با چیزی بیشتر از پوستهایی برنزه و سردردهایی از سرِ خماری برنگشته بودند.
۱۵. مادمازل شنل
خواندن این کتاب برای کسانی که مد و فشن را دنبال میکنند و به تاریخچهاش علاقه دارند واجب است. رمان «مادمازل شنل» نوشتهی سی. دبلیو. گورتنر درباره زندگی کوکو شنل است که نه تنها یک طراح تأثیرگذار بود، بلکه انقلابی را در جهان مد راه انداخت که در نهایت به خلق امپراتوری خودش منجر شد. اما زندگی این شخصیت جنجالی احتمالاً با آنچه شما تصور کردهاید سر تا پا متفاوت است. شاید کمتر کسی بداند در زندگی این شخصیت فقر مطلق، یتیمخانه، کار کردن از سن کم و همهجور بدبختی و بلایی بوده است. از همهی اینها گذشته، مهم اینجاست کوکو شنل چطور کوکو شنل شد، چطور توانست خودش را بالا بکشد و این اسم افسانهای و پر زرق و برق امروزی را از خودش به جای بگذارد؟
ویچی نخستین شهری بود که به عمرم میدیدم. شهری بازسازیشده با بلوارهای پهن و به گفتۀ عمه لوئیز پر از هتلها، قمارخانهها و آدمهای پولداری که به اشتیاق آبهای درمانی اسپاها شهر را شلوغ نگه میداشتند. بعد از اینکه در مسافرخانۀ ارزانی که هر تخت را به سه نفر کرایه میداد، جا گرفتیم، همراه لوئیز برای تحویل سفارشات آمادهشده به مغازههای مختلف سر زدیم و بعد از آن تمام بعدازظهر را به خرید خردهجات موردِنیاز لوئیز و کلاههای من گذراندیم. پولم تنها به خرید سه کلاه رسید، اما آنقدر ذوقزده بودم که گویی دوازدهتا خریدهام.