بهترین ترجمههای رضا رضایی؛ مترجم کتاب «غرور و تعصب»
رضا رضایی یکی از پرکارترین مترجمان ایران است. او را میتوان به راستی حرفهای دانست. از «جوان خام» اولین رمانی که ترجمه کرد تا امروز بیشتر از ۷۰ کتاب و ۳۰۰ مقاله و گزارش به فارسی برگردانده. کارنامهی حرفهای او به اندازهای پربار است که در نگاه اول غیر قابل باور به نظر میرسد. او یک تنه آثار برخی از بهترین نویسندگان ادبی، فلسفی، علمی، روانشناسی و موسیقی جهان را به بهترین وجه ترجمه کرده و میراثی گرانقدر برای علاقهمندان به ادبیات، فلسفه، هنر و علم بر جای گذاشته. در ادامه برخی از بهترین ترجمههای رضا رضایی معرفی خواهند شد، اما پیش از آن زندگیاش را مرور میکنیم.
یکی از بهترین مترجمهای ایرانی، رضا رضایی سال ۱۳۳۵ در شهر ساری مرکز استان مازندران به دنیا آمد. دوران دبستان و دبیرستان را در زادگاهاش گذراند. شانزدهساله بود که به شطرنج علاقهمند شد. شبانهروز شطرنج بازی میکرد، تئوریهایش را میخواند و تحلیل میکرد. همزمان در کلاسهای انجمن ایران و آمریکا حاضر میشد و زبان انگلیسی یاد میگرفت.
پیش از پایان دبیرستان و حضور در دانشگاه و تحصیل در رشتهی مهندسی مکانیک بالاترین مدرک انجمن ایران و آمریکا را به دست آورد. از سال ۱۳۵۶ ترجمه کرد. سرپرست باشگاه شطرنجی که عضوش بود کتاب آموزشی به او داد تا ترجمه کند. برگردان فارسی را تحویل داد اما به نام فرد دیگری منتشر شد. او به قدری شیفتهی ترجمه شد که دانشگاه را رها کرد و در مرکز نشر دانشگاهی به عنوان ویراستار مشغول کار شد. در عین حال مترجم و ویراستار مجلهی دانشمند هم بود.
در اوایل کارش متون فنی و اقتصادی ترجمه میکرد. اولین کتاب جدی که ترجمه کرد رمان «جوان خام» بود که سال ۱۳۶۸ منتشر شد. ولی برگردان دقیق آثار جین آستین، خواهران برونته، آیزایا برلین و … که نثری پاکیزه و روان دارند ناماش را بر سر زبان اهل کتاب و مطالعه انداخت.
بهترین ترجمههای رضا رضایی که باید بخوانید
۱- «اما»
جین آستین، یکی از برجستهترین نویسندگان ادبیات کلاسیک انگلستان، فرزند هفتم کشیشی ادیب بود. سال ۱۷۸۳ برای مدتی همراه خواهرش کاساندرا به آکسفورد فرستاده شد تا در مدرسهای ویژه تحصیل کنند. با معلمشان به بندر ساوتهمپتون در جنوب انگلستان رفتند اما شیوع بیماری تیفوس باعث شد به خانه برگردند. جین بار دیگر همراه خواهرش تحصیل در مدرسهی شبانهروزی را شروع کردند اما هزینههای سرسامآور و مرگ پدر مانع ادامهی تحصیل شدند.
جین که تقریبا همهی عمر در انزوایی خودخواسته در خانه و گوشهی دنج کتابخانهی بزرگ پدر مشغول خواندن و نوشتن بود بر خلاف خواهراناش هرگز ازدواج نکرد اما قصههایی نوشت که اغلب شخصیتهایش زن بودند و دغدغههای گوناگون داشتند.
آستین که افکار مترقی داشت، تلاش کرد شخصیتهای اصلی قصههایش به خودباوری و خودشناسی برسند. او مسئلهی ازدواج که به بحرانی عمیق در میان زنان جوان قرن هجدهم میلادی تبدیل شده بود را بررسی و تجزیه و تحلیل کرد. قوانین تبعیضآمیز و ضد زن مالکیت و وراثت را زیر سوال برد.
منتقدان معتقدند، شناخت عمیق جامعهی انگلستان، آگاهی از خلقوخو و روحیات افراد و به کارگیری هوشمندانهی کنایه و طنز باعث شده داستانهای این نویسنده در زمرهی آثار ماندگار ادبیات انگلستان قرار گیرند و تا امروز خوانده، نقد و اقتباس شوند.
اما وودهاوس دختری مجرد است که در کودکی مادرش فوت کرده و بیپشت و پناه است. خواهرش ازدواج کرده. اما مسئولیت نظافت و آشپزی و به طور کلی مدیریت خانهی خواهرش را بر عهده گرفته. او باهوش است ولی بعضی وقتها اختیار از دست میدهد و کارهای اشتباه میکند. قهرمان اصلی رمان که قسم خورده ازدواج نکند شیفته و شیدای جورج ناتیلی بردار شوهر خواهرش میشود که او را حمایت میکند.
اما دختری زیبا و ثروتمند است که دغدغه و نگرانی ندارد و با پدر بیمارش زندگی میکند. سرگرمی و تفریج عجیب او خواستگاری کردن از مردان است. از فراهم کردن مقدمات قرار عاشقانه برای دیگران لذت میبرد. او فکر میکند آقای آلتون عاشق دختر فقیری شده که او زیر بال و پرش را گرفته. هریت در عرش سیر میکند و در رویای زندگی با این مرد روزگار میگذراند. غافل از اینکه آقای آلتون دلباختهی اما است. هریت خبردار میشود و غرق افسردگی و اندوه میشود.
در بخشی از رمان «اما» که توسط نشر نی منتشر شده، میخوانیم:
«به ندرت، خیلی به ندرت پیش می آید که افشاسازی های هر انسانی، حقیقت کامل را دربرگرفته باشد؛ به ندرت پیش می آید که چیزی، کمی تغییر شکل نداده باشد یا اشتباه گرفته نشده باشد.»
۲- «غرور و تعصب»
این رمان از جمله بهترین و خواندنیترین رمانهای عاشقانهی تاریخ ادبیات است که نویسنده به آن علاقه داشته و «غرور و تعصب» را فرزند محبوباش دانسته.
جین آستین این اثر را سال ۱۸۱۳ وقتی تنها ۲۱ سال داشته منتشر کرده. رمان قصهی خانوادهی بنت را تعریف میکند. پنج خواهر – جین، الیزابت، مری، لیدیا و کیتی – دختران خانم و آقای بنت هستند. جین زیباترین دختر است که هواهان زیادی دارد. الیزابت که قصه را تعریف میکند شیفتهی کتاب و مطالعه است و مغرور و مستقل. زیبایی مری اما به پای باقی خواهرها نمیرسد. او پیانو میزند. کیتی و لیدیا دوقولوهای خانواده شیطان، بازیگوش و سر به هوا هستند.
ثروت مرد خانواده به دلیل آنکه پسر ندارد بعد از مرگ به کشیشی به نام ویلیام کالینز میرسد. راه حل این است که دست کم یکی از دخترها با پسری از خانوادهی متمول ازدواج کند تا بتواند باقی اعضا خانواده را تامین کند.
خانم بنت، مادر دخترها، خبر میشود جوان خوش قد و بالا و پولداری همسایهشان شده. آقای بنت، شوهرش، را با بدبختی راضی میکند تا به دیدن پسر خوشتیپ و ثروتمند برود. اعضای خانوواده به میهمانی دعوت میشوند که قرار است به افتخار ورود آقای بینلگی به شهر برگراز شود. میزبان میهمانی عاشق جین میشود و یخشان به هم میگیرد. اما این آقا ناگهانی از شهر میرود و همه انگشت به دهان میمانند. از طرف دیگر مردی که همیشه همراه بینگلی بوده و به شدت مغرور و خودخواه است شیفتهی الیزابت میشود. کم کم عشقی بین این دو به وجود میآید که سهلالوصول به نظر میرسد اما در عمل سرشار از سوءتفاهم، ناراحتی، غم، سرگشتگی و اندوه است ولی فرجامی خوش دارد. ازدواجشان موفق است.
نویسنده در این اثر زندگی اجتماعی و فرهنگی خانوادهها و موقعیت زنان در جامعهی قرن هجدهم و نوزدهم انگلستان را به تصویر کشیده.
در بخشی از رمان «غرور وتعصب» که توسط نشر نی منتشر شده و از ترجمههای درخشان رضا رضایی به حساب میآید، میخوانیم:
«کاملا درک می کنم. آن طور که مرسوم است دوشیزگان جوان در جواب به خواستگار مورد پسندشان پاسخ رد می دهند. اما با دومین درخواست پاسخشان مثبت خواهد بود.»
۳- «عقل و احساس»
دو نوع جهانبینی و روش زندگی وجود دارد. کسانی با تکیه بر عقل زندگیشان را بنا میکنند و بخش احساس وجودشان را خاموش. اما دیگرانی هستند که بر عکس گروه اول فرمان زندگی را با احساس میسپارند تا زندگیشان را به پیش ببرد. هر کدام از این جهانبینیها نقصها و محسناتی دارند. شاید مطالعهی رمان «عقل و احساس» که جین آستین در نوزدهسالگی دستنویس اولاش را نوشته به درک دو نوع متفاوت نگرش به زندگی کمک کند.
نویسنده که همچون رمان «غرور و تعصب» نوشتهی دیگرش به قوانین ضد زن در جامعهی بریتانیا معترض است در این اثر سرگذشت خانوادهی دشوود را تعریف میکند. آنها در ملکی بزرگ در نورلندپارک در منطقهی ساسکس زندگی میکنند. هنری دشوود جایی که زندگی میکند را از داییاش به ارث برده پسری از ازدواج قبلیاش و سه دختر – الینور، ماریان و مارگارت – از همسر فعلیاش دارد. وقتی پدر خانواده فوت میکند بر اساس قوانین ارث شش دانگ خانه به پسر خانواده میرسد که زیر قولی که به پدر داده میزند و همسر پدر و خواهرهای ناتنیاش را آواره میکند.
الینور دختر بزرگ خانواده عاقل، فهیم و مهربان است و رفتاری دلنشین دارد. عشقاش را با آب و تاب بروز نمیدهدو رفتار و کردارش بهاندازه است. ماریان، دختر دوم، مهربان و سرشار از احساس است. صبر و تحمل ندارد. عجول است. دنبال نیمهی گمشدهاش میگردد که مثل خودش پر شر و شور، احساساتی و بی فکر باشد.
در بخشی از رمان «عقل و احساس» که توسط نشر نی منتشر شده، میخوانیم:
«خوشبختی ات را بشناس. هیچ چیز نمی خواهی جز صبر، یا بگذار اسم جذاب تری رویش بگذاریم، امید.»
۴- «جوان خام»
فیدور داستایوفسکی یکی از قلههای ادبیات روسیه و جهان روز یازدهم نوامبر سال ۱۸۲۱ به دنیا آمد و روز ۹ فوریهی سال ۱۸۸۱ درگذشت. او در طول شصت سال زندگی فراز و فرودهای بسیار تجربه کرد. شخصیتهای قصهها و رمانهایش همیشه با مشکلات و آسیبهای روانی و عاطفی دست و پنجه نرم میکردند.
پدر و مادرش که مجلهی مشهوری ار میخریدند و مطالعه میکردند باعث شدند پسرشان با ادبیات معاصر کشورش و جهان آشنا شود. او در یکی از بهترین مدارس خصوصی مسکو درس خواند ولی بعد از مرگ مادرش از مدرسه بیرون کشیده و به دانشگاه فنی مهندسی فرستاده شد. متوف گوناگونی مثل رمان «اوژنی گرانده» نوشتهی بالزاک را به روسی برگرداند که چنگی به دل نمیزدند. شروع به نوشتن کرد و «بیچارگان» اولین رماناش را نوشت که بلینسکی منتقد مشهور آن دوران را شگفت زده و مجذوب کرد.
داستایوفسکی که تبعید و زندانی شدن در سیبری، فقر و ثروت، گمنامی و نامداری و سلامت و بیماری را تجربه کرد «جوان خام» را سال ۱۸۷۵ نوشت و منتشر کرد که زندگی آرکادی دولگوروکی جوان روشنفکر ۱۹ سالهای که فرزند نامشروع دریسلوف ملاکی زنباره است را روایت میکند.
قهرمان اصلی قصه روابطاش با پدر و جامعهای که در آن زندگی میکند را شرح میدهد. او که به معنای دقیق کلمه «جوان خام» است شخصی بیهویت است که هدفاش از نوشتن داستان را میگوید. بعد از پدرش، چگونگی به دنیا آمدناش، دلایل دوری از او، ارتباطاش با مادر و خواهرش و اینکه قصد دارد با دل و جرات زیاد زندگی خوبی برایشان بسازد حرف میزند. با وجود این به ضعف و سستی شخصیتاش معترف است. دالگورکی برای تجربه کردن احساس آرامش ناشی از در آغوش گرفتن آزادی میخواهد پولدار و قدرتمند شود. برنامهها و روشهای اجرای آنها را طراحی میکند ولی به دلیل پراکنده بودن هیچ وقت به نتیجه نمیرسند.
در بخشی از رمان «جوان خام» که توسط نشر اختران منتشر شده و از ترجمههای خواندنی رضا رضایی است، میخوانیم:
«بشریت در آستانه بازسازی است و این بازسازی شروع شده، اگر اعتقاد به روسیه را از دست داده اید، روسیه را به حال خود بگذارید، و برای آینده و مردم ناشناخته آینده، که از تمامی بشریت و بدون تمایز نژادی تشکیل خواهد شد کار کنید.»
۵- «شاه بیبی سرباز»
«شاه بیبی سرباز» در زمره آثار مشهور ولادیمر ناباکوف قرار ندارد ولی به دلایل گوناگون مثل خصوصیات درون و بیرون متنی از جمله رمانهای ویژهی نویسنده است.
ناباکوف «شاه بیبیسرباز» را بعد از مهاجرتاش از روسیه به اروپا نوشت، وقتی که خودش را نویسندهای روس میدانست و معرفی میکرد. هنوز به روسی مینوشت و معتقد نبود هجرتاش از موطن به خاطر انقلاب اکتبر به اندازهای طولانی شود که ناگزیر کشور دیگری را به عنوان وطن انتخاب کند و به زبان انگلیسی بنویسد.
نویسنده این نوشتهاش را سرزنده میدانست و معتقد بود فربت و زندگی در سرزمینی دور از وطن تاثیری بر آن نگذاشته است. ولادیمر ناباکوف که علاقهی زیادی به جمعآوری پروانه، بازی شطرنج و قمار کردن داشت، نام رماناش را به گونهای انتخاب کرد که به ورش بازی مرتبط باشد. در واقع با این کار به درونمایهی رمان که عشقی مثلثی است اشاره کرد. این عشق را دو مرد و یک زن تشکیل دادند که هر کدامشان شاه، بیبی و سرباز را به ذهن متبادر میکنند.
کتاب داستان زندگی پر از ماجرا و فراز و فرود زن و شوهری پولدار را روایت میکند که بعد از ورود یکی از قوم و خویشهایش شکل دیگری میگیرد. مارتا از همسرش دایر به اندازهای ناراحت و عصبانی است که دیگر نمیتواند کنارش زندگی کند. تنفر از همسر وجودش را گرفته. در عین حال زن تلاش میکند ثروت همسر را به دست بیاورد. در این میان نقش فرانتس (قوم و خویش زن و شوهر) تاثیرگذار و تعیین کننده است. او همزمان با زن و شوهر در ارتباط است.
نویسنده با ساختن فضایی جذاب و استفاده از چرخشهای دراماتیک قصهای خواندنی نوشته که مخاطب را تا انتها همراهاش میبرد. ناباکوف بیآنکه با تئوریها و تجزیه و تحلیلهای روانشناسی آشنا باشد به غرایز انسانی و عمل و عکسالعملها در ارتباطات میانفردی پرداخته است.
در بخشی از رمان «شاه بیبی سرباز» که توسط نشر ثالث منتشر شده، میخوانیم:
«چه چیزی مانعش می شد که دنیا را ببیند؟ استطاعتش را داشت، اما میان او و هر رویایی که سراغش می آمد، پرده ی نحسی حایل می شد. زن به این خوشگلی داشت عین مرمر ولی مثل مجردها زندگی می کرد.»
۶- «جین ایر»
شارلوت برونته در شهر تورنتون در منطقهی همشیر انگلستان به دنیا آمد. او و خواهرانش امیلی و آن از جمله نامدارترین نویسندگان بریتانیایی هستند که در عمر کوتاهشان آثار خواندنی خلق کردند.
شارلوت بچهی سوم خانوادهی هشت نفرهی پاتریک برونته کشیشی ایرلندیتبار بود. سال ۱۸۲۴ پاتریک برونته تصمیم گرفت دخترها و پسرش را برای یاد گرفتن دروس دینی به کلیسای شهر کاونبریج بفرستد. شرایط کلیسا و مدرسه به اندازهای بد بود که کاریا و الیزابت به بیماری سل مبتلا شدند و جان دادند. شارلوت همراه با خواهر و برادر کوچکاش به خانه برگشت. او در رمان خواندنیاش «جین ایر» با استفاده از فضای مدرسهی دینی یتیمخانهای مخوف خلق کرد.
شارلوت بعد از تحصیل و اموختن روشهای تدریس در مدرسهای معمولی به دانشآموزان درس میداد ولی از کارش لذت نمیبرد. او در «جین ایر» زندگی دختر یتیمی که داراییاش تحصیلات و اقوام بداخلاق و گند دماغ است را شرح میدهد.
جین شخصیت اصلی رمان پدر و مادرش را در کودکی از دست داده. اقوام بداخلاقاش او را به پرورشگاه تحویل میدهند. او در محیظی پادگانی رشد میکند و معلم میشود. برای تدریس به خانهی اشرافی آقای روچستر میرود. صاحبخانه کم کم به معلم دل میبندد. جین پی میبرد که مالک خانه یک بار ازدواج کرده، همسرش دیوانه است و در طبقهی بالای خانه زندگی میکند. جین از خانه خارج میشود. خواهرش همراه کشیشی او را بیهوش پیدا میکند. کشیش به جین دل میبازد و از او نگهداری میکند ولی شخصیت اصلی رمان صدای آقای روچستر را میشنود و خبردار میشود که همسر دیوانهی او خانه را آتش زده و به خاکستر تبدیل کرده. مالک خانه بیناییاش را از دست داده. جین با روچستر ازدواج میکند و صاحب پسر میشود.
در بخشی از رمان «جین ایر» که توسط نشر نی منتشر شده و از ترجمههای شاخص رضا رضایی است، میخوانیم:
«من مراقب خودم هستم. هرچه منزوی تر، کم دوست تر و بی ثبات تر باشم، از خودم بیشتر راضی خواهم بود.»
۷- «ذهن روسی در نظام شوروی»
آیزایا برلین فیلسوف سیاسی، نظریهپرداز سیاسی، جستارنویس و استاد دانشگاه بود. او یکی از طرفداران سرسخت لیبرالیسم بود.
آیزایا در خانوادهی ثروتمند و یهودی در ریگا پایتخت لتونی که آن زمان در قلمرو روسیه بود به دنیا آمد. پدرش تاجر چوب بود. خانوادهاش سال ۱۹۱۵ به شهر آندرهآپول که امروزه سنپترزبورگ نامیده میشود مهاجرت کردند و در میانهی دو انقلاب روسیه گیر کردند.
آیزایا سال ۱۹۲۱ همراه خانواده به انگلستان مهاجرت کرد. آنها در حومهی لندن مستقر شدند. آیزایا به دبیرستان سنتپل و بعد به کالج کورپوسکریستی دانشگاه آکسفورد رفت و در رشتههای تاریخ، زبانهای باستانی، سیاست، فلسفه و اقتصاد تحصیل کرد. به عضویت هیات علمی کالج السولز درآمد و تدریس کرد. در طول جنگ جهانی دوم در سفارت بریتانیا در واشنگتن کار کرد. به شوروی سفر کرد و با تعدادی از روشنفکران که از تصفیهها جان به در برده بودند ملاقات کرد. آشنایی با آنها و شنیدن سرگذشت دردناکشان او را از کمونیسم بیزار کرد. به دانشگاه آکسفورد برگشت و تا اوایل سال ۱۹۵۰ فلسفه تدریس کرد.
کتاب «ذهن روسی در نظام شوروی» در واقع روایت دیدههای ناظری بیرونی مطلع از فرهنگ روسیه در دوران حکومت استالین است. آیزایا برلین سال ۱۹۴۵ از طرف وزارت خارجهی بریتانیا به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد تا گزارشهایی از اوضاع و احوال مردم این کشور تهیه کند. او در این سفر با شاعران و نویسندگانی که از چنگال خونین استالین رها شده بودند حرف زد و به عمق ددمنشی و خونخواری حکومت استالینی پی برد.
نویسنده در مقالهی « هنر روسیه در دورهی استالین» مینویسد، پس از انقلاب اکتبر ممیزی سفت و سخت فقط به نویسندهها و اندیشههایی مجال میداد که خیلی دقیق گلچین شده بودند. چون جنگ و جدال در میدان سیاست و اقتصاد خطر بیشتری داشت و ممکن بود سر آدم را بر باد دهد.
برلین در مقالهی «سفر به لنینگراد» از سرعت بازسازی شهر پس از محاصرهی مشهور آن به خوبی یاد میکند و میبیند شاعران و نویسندگان این شهر از رفاه کمی بهره دارند. دربارهی زندگی سیاسی لنینگراد مینویسد، از جهت سیاسی زندگی در اینجا به سختی مسکو نبود. تا جایی که فهمیدم کسی تعقیبم نکرد. سه شب اجازه پیدا کردم با نویسندگان معاشرت کتم.
جذابترین بخش «ذهن روسی در نظام شوروی» گپ و گفت نویسنده با آنا آخماتووا و بوریس پاستارناک است. برلین در بعدازظهری افتابی در کلبهای در دهکدهی نویسندگان پاستارناک را ملاقات میکند. نویسندهی «دکتر ژیواگو» گفت: از انگلستان امدهاید. من در دههی ۱۹۳۰ به لندن رفته بودم. سال ۱۹۳۵ در راه برگشتن از کنگرهی ضد فاشیستی پاریس.
استاد دانشگاه آکسفورد تماس تلفنی استالین با پاستارناک را روایت میکند. استالین در نیمهشب به پاسترناک زد. استالین از پاسترناک پرسید که آیا موقع قرائت هجویهی کذایی حضور داشته یا نه. پاسترناک از جواب دادن طفره رفت و گفت که بسیار اهمیت دارد که استالین را ببیند چون مسائل مختلفی است که باید دربارهی آنها صحبت کنند. استالین با خونسردی سوال خود را تکرار کرد و عاقبت گفت من اگر دوست ماندلشتام بودم، بهتر بلد بودم از او دفاع کنم.» و گوشی را گذاشت. پس از این واقعه (چه دقیق بوده باشد، چه با قوهی خیال جرح و تعدیل شده باشد) پاسترناک بقیهی عمر را با همین خاطره سپری کرد. این را با صمیمیت و حزن تاثیرگذاری لااقل برای یک نفر شرح داد.
«ذهن روسی در نظام شوروی» مقالات ارزشمند دیگری هم دارد که نتیجهی پالایش مشاهدات در ذهن فیلسوف و نظریهپردازی طراز اول است. روایت آیزایا برلین نکات جالب توجه و خواندنی دربارهی یکی از مخوفترین نظامهای سیاسی قرن بیستم دارد.
در بخشی از کتاب «ذهن روسی در نظام شوروی» که توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«بعد از قدرتگرفتن استالین و استقرار ارتدوکسی جدید، باز تا مدتی این وضع ادامه داشت. گورکی در سال ۱۹۳۵ از دنیا رفت. تا موقعی که او زنده بود، بعضی از نویسندگان ممتاز و مطرح تا حدودی به اتکای جایگاه مهم و حیثیت و اعتبار او از سختگیری و پیگرد در امان میماندند. گورکی آگاهانه نقش «وجدان مردم روس» را ایفا میکرد و سنت لوناچارسکی (و حتی تروتسکی) را در حمایتکردن از هنرمندان آیندهدار در برابر اهرمهای خشک دیوانسالاری رسمی ادامه میداد.»
۸- «گتسبی بزرگ»
فرانسیس اسکات فیتزجرالد در ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶ در شهر سنتپل ایالت مینهسوتا به دنیا امد و از همان سالهای درس خواندن در دبستان دوست داشت نویسنده شود. او با نوشتن نمایشنامه، شعر و ترانه ناماش بر سر زبانها افتاد. سال ۱۹۱۳ بعد پایان دورهی دبیرستان به دانشگاه پرینستون رفت و تحصیل کرد ولی هیچ وقت مدرک نگرفت. بعد از دانشگاه با زلدا سئر آشنا شد و عاشقش شد اما جواب منفی شنید. از ارتش بیرون رفت. در حوزهی تبلیغات کار کرد تا پولدار شود. اولین رمانش را با نام «این سوی بهشت» نوشت. ماکسول پرکینز ویراستار مشهور اثرش را خواند و ویرایش کرد. مشهور و ثروتمند شد. سال ۱۹۲۴ به فرانسه رفت و نوشتن «گتسبی بزرگ» را شروع کرد. در انتهای تابستان آن سال متن رمان را برای ویراستارش فرستادو کتاب در آوریل سال ۱۹۲۵ منتشر شد.
کتاب ماجرای سه ماه از زندگی مردی ثروتمند، مرموز و عاشقپیشه که جیمز گتس نام دارد و خود را «گتسبی بزرگ» نامیده توسط نیک همسایهاش روایت میکند. او خانهای بزرگ در نزدیکی ویلای عشق قدیمیاش (دیدی) خریده و تلاش میکند از طریق پسرعمویش به او نزدیک شود.
راوی رمان که با سودای پولدار شدن به نیویورک مهاجرت کرده در اواسط تابستان پرماجرای قصه که گتسبی پس از سالها عشق دوران جوانیاش را میبیند، سی ساله میشود و ضمن تعریف کردن ماجراهایی که شاهد و ناظرش بوده با گتسبی و چند تن از دوستان و اطرافیانش حرف میزند و به اطلاعاتی از گذشتهی مبهم و شبههبرانگیز گتسبی دست پیدا میکند.
«گتسبی بزرگ» آینهی تمامنمای دورهی مهمی از تاریخ آمریکا در قرن بیستم است که به عصر جاز مشهور است. نویسنده با کمک گرفتن از زبانی ساده و جذاب، شخصیتهای ماندگار و فراموشنشدنی و تصاویری ناب و منحصربه فرد خلق کرده.
در بخشی از رمان «گتسبی بزرگ» که توسط نشر ماهی منتشر شده و یکی از بهترین ترجمههای رضا رضایی است، میخوانیم:
«قلباش تند و تندتر میزد. صورت سفید دِیزی در مقابل صورتاش قرار گرفت. میدانست اگر این دختر را ببوسد و خیالات نگفتنیاش را برای همیشه به عقد نَفَس فانی او درآورد، افکارش دیگر هیچگاه مانند فکر خدا مغشوش نخواهد بود.»
منبع: دیجیکالا مگ