۱۰ قسمت برتر سریال «آینه‌ی سیاه» براساس امتیاز IMDb

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۷ دقیقه
بهنرین قسمت‌های آینه‌ی سیاه براساس امتیاز IMDb

«اگر مدتی طولانی به آینه‌ی سیاه خیره شوید، آینه نیز به شما خیره خواهد شد.» نسخه‌ی دیگری از جمله مشهور «هرکس دیری بر مغاک چشم بدوزد، مغاک نیز بر او چشم خواهد دوخت»؛ مغاک استعاره‌ای از فضایی تاریک و بی‌انتها است که بدترین ترس‌هایمان در آن قرار دارند. این جمله‌ی تبلیغاتی سریال اختصاصی جذاب نتفلیکس، «آینه‌ی سیاه» است که پیش‌گویانه تاثیرات مخرب فناوری را نشان می‌دهد و به شیوه‌ی خودش از آن انتقاد می‌کند. سریالی آنتولوژی (اثری که در هر قسمت یا فصل آن از بازیگران و داستان متفاوتی استفاده می‌شود) در ژانر علمی-تخیلی که توسط چارلی بروکر خلق شده و نیمه‌ی تاریک رابطه‌ی انسان با تکنولوژی را بی‌پرده در معرض دید مخاطبانش می‌گذارد.

«آینه‌ی سیاه» به قدری خوب است که اگر قرار به انتخاب یکی از سریال‌های تلویزیونی قرن بیست و یکم به عنوان بهترین اثر باشد، این مجموعه‌ قطعا یکی از نامزدهای اصلی است. سریالی که از ایده‌ها و فناوری‌های دنیای واقعی الهام گرفته و آن‌ها را به سناریوهای هوشمندانه و اغلب وحشتناک و گزنده تبدیل کرده است. از این نظر «آینه‌ی سیاه» وارث واقعی سریال نوستالژیک و ماندگار «منطقه‌ی گرگ و میش» (که در ساخت خود از آن الهام گرفته) محسوب می‌شود. حتی بیشتر از ریبوت این سریال که در سال ۲۰۱۹ ساخته شد.

مانند بسیاری از آثار علمی-تخیلی «آینه‌ی سیاه» از آینده‌ی نزدیک برای هشدار دادن راجع به مشکلات زمان حال استفاده می‌کند. بهترین قسمت‌های آن تاثیر فناوری‌های پراستفاده و غالب امروزی نظیر تلفن‌های هوشمند، رسانه‌های اجتماعی، واقعیت مجازی و هواپیماهای بدون سرنشین را بررسی می‌کند و آن‌ها را به داستان و نقطه‌ی پایان منطقی خود تعمیم می‌دهند. نتیجه، خلق یکی از بهترین سریال‌های علمی-تخیلی ترسناک است که تاکنون ساخته شده. این سریال نقدهای بسیار مثبتی را از سوی منتقدان و تماشاگران دریافت کرد و همگان آن را در زمینه‌ی نویسندگی و طراحی داستان ستودند. «آینه‌ی سیاه» در مجموع موفق به کسب شش جایزه‌ی امی از جمله بهترین سریال و بهترین فیلمنامه شده است که نشان از کیفیت بالای آن دارد. سریالی که به تعبیر نشریه‌ی معتبر «کلایدر» با کامپیوتر و اینترنت همان کاری را می‌کند که «آرواره‌ها» (Jaws) با ساحل انجام داد.

۱۰. فصل سوم، قسمت دوم (Playtest)

یات راسل در نمایی از قسمت آزمایش بازی

  • کارگردان: دن تراختنبرگ
  • بازیگران: یات راسل، هانا جان کامن، وونمی موساکو
  • تاریخ انتشار: ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۱ از ۱۰

«پلی تست» یا «آزمایش بازی» دومین قسمت از فصل سوم سریال علمی – تخیلی «آینه‌ی سیاه» است. نویسنده‌ی این قسمت مانند اکثر قسمت‌های دیگر خالق اثر، یعنی چارلی بروکر است. در این قسمت یات راسل نقش مردی آمریکایی به نام کوپر را بازی می‌کند که طی سفری که به اروپا داشته، پول‌هایش در لندن تمام شده و نمی‌تواند به آمریکا بازگردد. نامزدش به او پیشنهاد می‌دهد که برای تامین هزینه‌های بازگشت در آزمایش‌های یک کمپانی بزرگ بازی‌سازی شرکت کند. او این پیشنهاد را قبول می‌کند و قرار می‌شود تا برای حضور در آزمایش‌های یک بازی ویدیویی ارزش افزوده که به بدترین ترس‌های بازیکن حمله می‌کند دستمزد دریافت کند. مدتی پس از شروع کار بازی به چیزی ترسناک‌تر از چیزی که پیش‌بینی شده تبدیل می‌شود و مرزهای بین شبیه‌سازی و واقعیت در آن از بین می‌رود.

چیزهایی که کوپر در این آزمایش تجربه می‌کند به طور کلی پایه‌ی باورهایش را می‌لرزاند و او را به فرد دیگری تبدیل می‌کند. این اپیزود یکی از بهترین قطعات ترسناک و روان‌شناختی در مجموعه‌ی «آینه‌ی سیاه» است که فیلم‌های دیوید کراننبرگ را به یاد مخاطب می‌آورد. طبق معمول نمایش این واقعیت که فناوری نشان داده شده از زمان حال چندان دور نیست همان چیزی است که قسمت را ارتقا می‌دهد. البته اوکولوس ریفت و هولولنس (شخصیت‌های بازی) همین الان هم وجود دارند هرچند که خوشبختانه! در مراحل ابتدایی خود هستند و تا رسیدن به چیزی که در سریال می‌بینیم باید فاصله‌ای نسبتا طولانی را طی کنند. «آزمایش بازی» سوالات جالبی را درباره‌ی استفاده از فناوری برای فرار از واقعیت و زندگی روزمره و تاثیراتی که از لحاظ روان‌شناسی روی ما می‌گذارد یا گذاشته است مطرح می‌کند و مخاطب را حسابی در این‌باره به چالش می‌کشد.

۹. فصل سوم، قسمت اول (Nosedive)

برایس دالاس هاوارد نقس اصلی قسمت سقوط ناگهانی را بر عهده دارد

  • کارگردان: جو رایت
  • بازیگران: برایس دالاس هاوارد، آلیس ایو، چری جونز
  • تاریخ انتشار: ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۳ از ۱۰

نقطه‌ی قوت اصلی این قسمت فیلمنامه‌ی استخوان‌دار رشیدا جونز و مایکل شور است که براساس داستانی از چارلی بروکر نوشته شده. آن‌ها در این کابوس پاستلی رنگ که در قسمت اول فصل سوم و به کارگردانی جو رایت ( کارگردان فیلم‌های«تاوان» (Atonement) و «تاریک‌ترین لحظه» (Darkest Hour) ) اتفاق می‌افتد حسابی شبکه‌های اجتماعی و قوانین و بازی‌های رایج در آن را که در این‌جا اصطلاحا «بازی استاتوس‌ها» نامیده شده است را به سیخ می‌کشند. این قسمت که در میان مخاطبان و منتقدان عمدتا به عنوان بهترین اپیزود کل مجموعه شناخته می‌شود، بسیار دلسرد کننده و دلهره‌آور است زیرا در دنیایی اتفاق میفتد که بسیار به واقعیت امروز جهان نزدیک است.

در جهان داستانی «سقوط ناگهانی» یا «نوزدایو» مردم می‌توانند از یک تا پنج براساس رفتار و تعاملی که دارند به یکدیگر امتیاز بدهند. همان‌طور که ما، امروزه به مشاغل و میزان رضایت‌مندی‌مان از آن‌ها امتیاز می‌دهیم. رتبه و امتیازاتی که یک فرد دریافت می‌کند تاثیر مستقیمی بر وضعیت زندگی او در جامعه دارد. در واقع این نمره‌ی شماست که تعیین می‌کند رفتار و برخورد افراد جامعه در مقابل‌تان چگونه باشد. برای مثال شخصی که از میانگین امتیاز پایینی برخوردار است نمی‌تواند در بیمارستان‌های مجهز بستری شود.

لیسی با بازی برایس دالاس هاوارد زن جوانی است که همواره به دنبال افزایش امتیاز خود است و به نحوی فقط برای رضایت دنبال کنندگانش زندگی می‌کند. اما وقوع اتفاقاتی که کنترل‌شان از دست او خارج است، دست به دست هم می‌دهند تا نمره‌ی او را به طور کامل خراب کنند. «سقوط ناگهانی» یک نمایش فوق‌العاده در مورد اثرات سمی و مخرب رسانه‌های اجتماعی است که در آن افراد به طور مداوم در مقابل یا توسط گروه دیگر مورد قضاوت قرار می‌گیرند. این قسمت همچنین به سیستم‌های دنیای واقعی مانند سیستم اعتبار اجتماعی برنامه‌ریزی شده در چین اشاره می‌کند که همه‌ی شهروندان را رتبه‌بندی می‌کند و براساس رفتارشان مزایا یا جریمه‌هایی را برایشان قائل می‌شود.

«آینه‌ی سیاه» در این اپیزود خود یک ساعت محتوای معرکه را پیش رویتان می‌گذارد که علاوه بر سرگرم کننده بودن، با داستان هشدار دهنده‌اش خطرات وسواس تایید اجتماعی که این روزها خیلی‌هایمان گرفتارش هستیم را گوشزد می‌کند. علاوه بر این‌ها باید بازی شگفت‌انگیز برایس دالاس هاوارد و موسیقی فوق‌العاده‌ی مکس ریشتر را هم اضافه کنیم که لذت تماشای این قسمت را دو چندان می‌کند.

۸. فصل چهارم، قسمت اول (USS Callister)

جسی پلیمونز (نفر جلو) که برکینگ بد سکوی پرتاب او در دنیای بازیگری بود

  • کارگردان: توبی هاینس
  • بازیگران: جسی پلیمونز، کریستین میلیوتی، جیمی سیمپسون
  • تاریخ انتشار: ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۳ از ۱۰

«یو اس اس کالیستر» قسمت افتتاحیه‌ی فصل چهارم است که چارلی بروکر فیلم‌نامه‌ی آن را به همراه ویلیام بریجز نوشت. یک همکاری کاملا مثبت که بسیار مورد توجه قرار گرفت و چهار جایزه‌ی امی را نصیب این قسمت کرد. تمرکز داستان در «یو اس اس کالیستر» روی شخصی به نام رابرت دالی (جسی پلیمونز) قرار دارد که یک برنامه‌نویس و توسعه دهنده‌ی نرم‌افزار تلخ و بداخلاق است. او که از بنیان‌گذاران اصلی یک بازی بسیار محبوب چند نفره است، احساس می‌کند همکارانش احترامی که شایسته‌اش است را به او نمی‌گذارند. او که از عدم شناخت و احترام همکارانش، به‌خصوص زنان ناامید شده است عصبانیت خود را از طریق یک ماجراجویی فضایی، مانند «پیشتازان فضا» (Star Trek)، که در آن از دی‌ان‌ای همکارانش برای ساختن شبیه‌سازی دیجیتال آن‌ها استفاده کرده است از بین می‌برد. در واقع او از دی‌ان‌ای آن‌ها برای ایجاد آواتارها در یک بازی شبیه به پیشتازان فضا استفاده می‌کند و خودش ریاست آن‌ها را بر عهده می‌گیرد.

رابرت به عنوان کاپیتان «یو اس اس کالیستر» بر کلون‌های دیجیتالی درون بازی تسلط دارد و می‌تواند به همکاران خود دستور دهد و آن‌ها را وادار کند که هرکاری که او می‌خواهد را انجام دهند. او حتی می‌تواند به میل خود آن‌ها را مجازات کند. این ماجرا چند مدتی ادامه پیدا می‌کند تا اینکه یکی از آن‌ها (کریس میلیوتی) تلاش می‌کند تا علیه او شورش کند. این اتفاق هنگامی رخ می‌دهد که دالی آواتار جدیدی به نام نانته را وارد بازی می‌کند. او که از واقعیت ماجرا باخبر شده سایر کلون‌های بازی را متقاعد می‌کند تا علیه دالی دست به عکس‌العمل بزنند.

«یو اس اس کالیستر» یکی از سرگرم کننده‌ترین قسمت‌های «آینه‌ی سیاه» است. این اپیزود هم ادای احترامی دوست داشتنی به آثار علمی و تخیلی دهه‌ی شصت است و همچنین ساختارشکنی‌ هوشمندانه‌ای راجع به استعاره‌های جنسیتی و اینسل‌های کنونی از هواداری‌های سمی دارد. البته که این قسمت به طرز شگفت‌انگیزی با خوش‌بینی به پایان می‌رسد و شرور قصه در آخر مزد کار بد خود را دریافت می‌کند.

۷. فصل سوم، قسمت سوم (Shut Up and Dance)

الکس لاوثر اجرای فوق‌العاده‌ای در قسمت خفه شو و برقص دارد

  • کارگردان: جیمز واتکینز
  • بازیگران: الکس لاوثر، جروم فلین، سوزانا دویله
  • تاریخ انتشار: ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶
  • امتیازIMDb به سریال: ۸.۴ از ۱۰

این قسمت تاثیرگذار و بسیار غم‌انگیز حول محور نوجوانی با نام کنی (الکس لاوثر) می‌چرخد که هنگام وب‌گردی توسط یک هکر مورد باج‌خواهی قرار می‌گیرد. هکر که ویدیویی شخصی از کنی را از طریق دوربین وب‌کم لپ‌تاپش به دست آورده به او دستور می‌دهد تا یک سری اقدامات جنایی عجیب و غریب انجام دهد. در ادامه کنی با مرد میانسالی (جروم فلین) آشنا می‌شود که او نیز توسط هکر مورد باج‌گیری قرار گرفته و همین وضعیت را پیچیده‌تر از قبل می‌کند. حالا هکر به هردوی آن‌ها دستور می‌دهد تا خواسته‌هایش را اجرا کنند و دست به سرقت بزنند.

«خفه شو و برقص» تقریبا تا میانه‌های خود اپیزودی خسته کننده و کسالت‌بار است اما درست زمانی که هیچ‌کس انتظارش را ندارد ضربه‌اش را وارد می‌کند و مخاطب را در تنشی واقعی گیر می‌اندازد. این پیچ و تاب داستانی تمام چیزهایی که پیش از این اتفاق افتاده را زیر سوال می‌برد و بیننده را در یک آزمون سخت اخلاقی قرار می‌دهد. طوری که پس از دیدن این قسمت نیاز به یک دوش آب سرد پیدا می‌کند. «خفه شو و برقص» احتمالا تاریک‌ترین و نابخشودنی‌ترین قسمت «آینه‌ی سیاه» است. طوری که با واکنش‌ها و حاشیه‌های فراوانی همراه بود و بسیاری نسبت به پایان بسیار تاریک آن واکنش منفی نشان دادند، هرچند که نشریه‌ی معتبر «ایندیپندنت» آن را یکی از سه قسمت برتر کل سریال دانست. این قسمت خارق‌العاده ممکن بود در یک آشفتگی نهیلیستی فرو بریزد و دچار سقوط و اضمحلال شود اما به لطف بازی‌های خوب لاوثر و فلین که الحق و الانصاف برای بازی در این نقش‌های دشوار شایسته‌ی ستایش هستند، یکدست و به‌ هم پیوسته است.

۶. فصل اول، قسمت سوم (The Entire History of You)

توبی کیبل و جودی ویتاکر در نمایی از قسمت همه‌ی تاریخچه‌ی تو

  • کارگردان: برایان ولش
  • بازیگران: توبی کیبل، جودی ویتاکر، تام کالین
  • تاریخ انتشار: ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۵ از ۱۰

قسمت سوم از فصل یک، «همه‌ی تاریخچه‌ی تو»، یک نگاه نو و واقعا ترسناک به این مسئله است که وقتی فرد بتواند به عقب برگردد و تک‌تک ثانیه‌های زندگی خود را مرور کند، چه اتفاقی ممکن است برای سلامت روانش بیفتد؟ حالا تلفن‌هایی که در همه‌جا وجود دارند ضبط بیشتر و بیشتر زندگی را برای مردم آسان‌تر کرده‌اند و این قسمت این ایده را پرورش داده و به نتیجه‌ی منطقی خود می‌رساند. لازم به ذکر است، «همه‌ی تاریخچه‌ی تو» تنها قسمتی از مجموعه است که چارلی بروکر در نوشتن آن هیچ دخالتی نداشته. داستان این قسمت در سال ۲۰۵۰ می‌گذرد. زمانی که فناوری «دانه» زندگی مردم را ضبط می‌کند. با استفاده از این تکنولوژی افراد قادر هستند که به وسیله‌ی لنز‌هایی مخصوص هرچه را که می‌بینند و می‌شنوند ضبط کنند و به وسیله‌ی کنترل کوچکی آن را روی نمایشگر با دیگران به اشتراک بگذارند. بنابراین آن‌ها می‌توانند خاطرات خود را هرلحظه که اراده کردند دوباره تماشا کنند.

داستان «همه‌ی تاریخچه‌ی تو» درباره‌ی وکیلی به نام لیام (توبی کیبل) است که پس از شرکت در یک مهمانی شام با همسرش فیون (جودی ویتاکر) و طی اتفاقاتی که در آن مراسم می‌افتد مشکوک می‌شود که او رابطه‌ی نامشروع داشته است. او وقتی به شک می‌افتد که می‌بیند همسرش گفتگویی بسیار صمیمی و نزدیک با دوستش جوناس (تام کالین) دارد.  بنابراین تمام آرشیو خاطرات خود را برای هر نشانه‌ای از خیانت بررسی می‌کند. او به عقب برگشته و هر تعاملی را که در خاطراتش با همسرش و جوناس دارد مرور می‌کند. رفتارهای وسواسی و بد لیام در این قسمت و تاریکی خاطراتش از نقاط قوت این قسمت عالی از سریال است.

«همه‌ی تاریخچه‌ی تو» را نویسنده‌ی بی‌نظیر بریتانیایی جسی آرمسترانگ نوشته که بیشتر او را با کارهای کمدی‌اش می‌شناسیم. این قسمت از نظر وسعت کوچکتر از بقیه‌ی قسمت‌های سریال است اما در طرح نهایی و محتوا زیرک‌تر عمل می‌کند. قسمتی که یک کاوش هوشمندانه درباره‌ی حافظه و خودفریبی است و به بهترین نحو آن را به تصویر می‌کشد. جالب است بدانید که پس از پخش این قسمت، رابرت داونی جونیور تصمیم گرفت تا به خاطر ایده‌ی بسیار جالبش یک فیلم سینمایی درباره‌ی آن بسازد.

۵. فصل سوم، قسمت ششم (Hated In The Nation)

نفرت در میان ملت از بازیگران سرشناسی همچون بندیکت وانگ بهره می‌برد

  • کارگردان: جیمز هاوس
  • بازیگران: کلی مک دونالد، فای مارسی، بندیکت وونگ
  • تاریخ انتشار: ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۵ از ۱۰

این قسمت چرخشی در سریال و قرار گرفتن در یک رویه‌ی پلیسی – جنایی بود. داستان پرداخت به شدت قوی و درستی دارد که در زمانی نزدیک به زمان یک فیلم سینمایی کاملا بیننده را درگیر خودش می‌کند. این قسمت با زمان ۸۹ دقیقه‌‌ای خود بیشترین زمان را در بین قسمت‌های رسمی سریال دارد. «نفرت در میان ملت» داستان دو کارگاه تازه‌کار (کلی مک دونالد و فای مارسی) است که در حال بررسی یک رشته قتل عجیب و غریب که به تازگی اتفاق افتاده‌اند هستند. با وقوع قتل‌های بعدی و کشف سرنخ‌های جدید مشخص می‌شود که تمام قربانیان پرونده افرادی هستند که مورد سوءاستفاده‌ی آنلاین قرار گرفته‌اند. و سلاح‌ قتل؟ دسته‌ای از زنبورهای ربات کوچک که برای گرده‌افشانی گل‌ها ایجاد شده‌اند، زیرا زنبور‌های واقعی در آستانه‌ی انقراض هستند و توانایی گرده افشانی خود را از دست داده‌اند.

«نفرت در میان ملت» مجموعه‌ای ترکیبی است که در مدت زمان پخش خود ایده‌هایی مانند اوباش رسانه‌ای، نابودی محیط زیست و فناوری نانو را بررسی می‌کند. به خصوص که پرداختن به نیمه‌ی تاریک راه‌اندازی هشتگ در شبکه‌های اجتماعی همچون توئیتر، حسابی سروصدا کرد و مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. این قسمت اگرچه بهترین اپیزود سریال نیست اما به خاطر برداشت منحصربه‌فردی که از ترس بزرگ عصر اینترنت، شرمساری آنلاین، که حداقل هرکدام‌مان یک بار به آن فکر کرده‌ایم ارزشش را دارد که در این لیست قرار بگیرد.

۴. فصل سوم، قسمت چهارم (San Junipero)

بازی گاگو امبتا را (راست) و مکنزی دیویس (چپ) از نقاط قوت سن یونیپرو محسوب می‌شود

  • کارگردان: اوون هریس
  • بازیگران: گاگو امبتا را، مکنزی دیویس، دنیس بورس
  • تاریخ انتشار: ۲۱ اکتبر ۲۰۱۶
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۶ از ۱۰

قسمت چهارم از فصل سوم مجموعه با نام «سن یونیپرو» در شهری خیالی به همین نام اتفاق می‌افتد. شهری تفریحی و ساحلی که در یک واقعیت شبیه‌سازی شده برای افراد مسن ایجاد شده است. جایی که کاربران می‌توانند از طریق آواتارهای جوان‌تر و به وسیله‌ی ذهن خود هنگام پیری و حتی پس از مرگ توانایی زندگی در این شهر را داشته باشند. این قسمت داستان دختری خجالتی به نام یورکی (مکنزی دیویس) و دختری برون‌گرا و شاد با نام کلی (گاگو امبتا را) است که در این شهر خیالی دوستی نزدیکی را باهم آغاز می‌کنند. این دو مدتی را در این شهر ساحلی به تفریح و خوش‌گذرانی سپری می‌کنند و برای قرار آینده‌شان برنامه‌ریزی می‌کنند، اما زمانی که هفته‌ی بعد کلی دوباره وارد برنامه می‌شود تا با یورکی ارتباط برقرار کند با نوشته‌ی لطفا زمانی دیگر امتحان کنید مواجه می‌شود. کلی در این لحظه به پوچی تمام این ماجراها و اینکه هیچ‌کدامشان تجسمی واقعی نداشته روبرو می‌شود و از دختری شاد و سرزنده به فردی افسرده بدل می‌گردد.

حقیقت، مرگ و زندگی پس از مرگ مفاهیمی هستند که «آینه‌ی سیاه» در این قسمت به آن‌ها می‌پردازد. «سن یونیپرو» یکی از زیباترین قسمت‌های «آینه‌ی سیاه» از نظر احساسی و یک استراحت درخشان و منحصربه‌فرد برای فرار مخاطب از وحشت‌های معمول آن است. حتی اگر کسی طرفدار فرمول معمولی «آینه‌ی سیاه» نباشد احتمالا عاشق فیلمنامه‌ی فوق‌العاده، سبک بصری (بخش زیادی از داستان این قسمت در دهه‌ی هشتاد میلادی می‌گذرد و دیدن مکان‌ها و پوشش‌های آن دوره بسیار لذت‌بخش است) و پیچش داستانی عالی «سن یونیپرو» خواهد شد. همچنین موسیقی متن این قسمت را کلینت منسل بزرگ ساخته و در دو رشته‌ی بهترین سریال تلویزیونی و بهترین فیلمنامه برنده‌ی جایزه‌ی امی شده است. علاوه بر این اجرای بازیگران، فیلمبرداری و کارگردانی تماما عالی و در سطح بسیار بالایی قرار دارند در کنار روایتی نشاط‌آور و شخصیت‌هایی خونگرم، احتمالا پویاترین قسمت سریال را می‌سازند.

۳. فصل چهارم، قسمت ششم (Black Museum)

موزه‌ی سیاه سه داستان موازی را پیش می‌برد که در انتها به هم وصل می‌شوند

  • کارگردان: کالم مک‌کارتی
  • بازیگران: داگلاس هادج، لتیتیا رایت، دنیل لاپاین
  • تاریخ انتشار: ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۶ از ۱۰

این قسمت از «آینه‌ی سیاه» داستان زنی به نام نیش (لتیشیا رایت) را دنبال می‌کند که در میانه‌‌ی مسیر سفر خود از مکانی به نام «موزه‌ی سیاه» دیدن می‌کند که در آن وسایل قدیمی مربوط به تکنولوژی نگهداری می‌شود. جایی که صاحب موزه داستان‌هایی در مورد برخی از جذاب‌ترین آثار موجود در آن برایش تعریف می‌کند. با این حال نیشا کارهای ناتمامی با متصدی موزه دارد.

این قسمت ظاهرا شامل تخم‌مرغ‌های عید پاک هم می‌شود و به هر قسمت از «آینه‌ی سیاه» که تا آن زمان ساخته شده است ارجاعاتی می‌دهد. بخشی از اقلامی که در موزه به نمایش گذاشته شده‌اند عبارت‌اند از یک زنبور روباتی (که در قسمت «نفرت در میان ملت» دیدیم)، تبلتی از قسمت «آرک آنجل» (Arkangel) و وان حمامی که در قسمت «کروکودیل» (Crocodile) شاهد آن بودیم. این قسمت با واکنش‌های متوسطی از سوی منتقدان همراه شد و نسبت به پایان‌بندی آن انتقاداتی را مطرح کردند. بعضی از منتقدان هم اعلام کردند که این قسمت شباهت فراوانی که قسمت «کریسمس سفید» دارد. با تمام این‌ها «موزه‌ی سیاه» به‌خاطر بازی درخشان بازیگرانش به خصوص لتیشیا رایت و فیلمنامه‌ای که همزمان سه داستان را جلو می‌برد شایستگی حضور در این لیست را به دست می‌آورد.

‌۲. فصل چهارم، قسمت چهارم (Hang the DJ)

جو کول (راست) و جورجیا کمپبل (چپ) بازیگران اصلی قسمت هنگ د دی‌جی هستند

  • کارگردان: تیموتی ون پتن
  • بازیگران: جورجینا کمپبل، جو کول، جینا برامهیل
  • تاریخ انتشار: ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷
  • امتیاز IMDb به سریال: ۸.۷ از ۱۰

داستان چهارمین قسمت از فصل چهار «آینه‌ی سیاه» در آینده‌ای نامشخص و جامعه‌ای حبس شده در داخل یک سرزمین که اطرافش را دیوارهای بلند پوشانده رخ می‌دهد. انسان‌ها توسط یک برنامه‌ی دوستیابی اینترنتی که افراد را برای مدت زمان مشخصی باهم هماهنگ می‌کند آشنا شده و می‌توانند مدتی را کنار یکدیگر زندگی کنند. فرانک (جو کول) و امی (جورجینا کمپبل) به واسطه‌ی این برنامه با هم ملاقات می‌کنند و به دلیل علاقه‌ای که میانشان شکل می‌گیرد به یکدیگر قول می‌دهند که تاریخ انقضای در نظر گرفته شده توسط برنامه را برای رابطه‌ی دوستی خود بررسی نکنند.

همه چیز از این نقطه شدت می‌گیرد، امی معتقد است که آن‌ها در داخل شبیه‌سازی ساخته شده توسط برنامه به دام افتاده‌اند و باید بر علیه این محدودیت (انقضای دوستی) که احساسات را نادیده می‌گیرد کاری انجام دهند. این اپیزود، یک کمدی رمانتیک و بیانگر دیدگاه «آینه‌ی سیاه» در رابطه با قرار آنلاین است. «هنگ د دی‌جی» به شدت یادآور فیلم «خرچنگ» اثر کارگردان یونانی یورگوس لانتیموس است. همچنین داستانی علمی – تخیلی درباره‌ی آغاز رابطه‌ی افراد با کسانی که علاقه‌ای به برقراری رابطه با آن‌ها ندارند و این حیرت‌انگیزترین قضیه در این نمایش است.

«هنگ د دیجی» در زمینه‌ی نویسندگی و تیم بازیگری ستایش همگان را برانگیخت و به لطف اجرا و بازی‌های خوب کمپبل و کول به قسمتی موفق در این مجموعه تبدیل ‌شد. آنابل جونز که در نوشتن این قسمت به چارلی بروکر کمک کرده‌ است در مصاحبه‌ای اعلام کرد که ایده اصلی داستان بعد از خواندن مقاله‌ای درباره‌ی شدت گرفتن دوستی‌های اینترنتی و احساس عمومی تنهایی که مردم با آن درگیر هستند به ذهن چارلی بروکر رسیده‌است.

۱. فصل دوم، قسمت چهارم (White Christmas)

جان هم در نمایی از قسمت کریسمس سفید

  • کارگردان: کارل تیبتز
  • بازیگران: جان هم، رف اسپال، اونا چاپلین
  • تاریخ انتشار: ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴
  • امتیاز IMDb به سریال: ۹.۱ از ۱۰

اما می‌رسیم به یکی از بهترین قسمت‌های این سریال، «کریسمس سفید» که چهارمین قسمت از فصل دوم سریال است. این قسمت به عنوان اپیزود ویژه‌ی کریسمس سال ۲۰۱۴ منتشر شد و در تمام مدت ۷۴ دقیقه‌ای خود تقریبا نمایشگر یک چیز است، جذابیت. «کریسمس سفید» با بازی جان هم و رف اسپال سه داستان به هم پیوسته درباره‌ی فناوری را روایت می‌کند. فناوری‌ کلیدی مورد بحث در این قسمت کوکی‌ها هستند. نمونه‌هایی دیجیتالی از افراد که در داخل یک شی ذخیره می‌شوند و و به به عنوان دستیار شخصی فرد عمل می‌کنند. فناوری دیگر بلاک کردن است که طی آن فردی می‌تواند فرد دیگر را در زندگی واقعی مسدود کند تا دیگر هیچ محتوایی را از طرف او دریافت نکند و آن‌ها را فقط به صورت شبحی خاکستری و مخدوش که غیرقابل تشخیص است ببیند.

داستان این اپیزود در آینده‌ای نامعلوم رخ می‌دهد. روزهای کریسمس است و دو مرد به نام‌های مت و جو در یک کلبه چوبی که در منطقه‌ای دورافتاده قرار دارد، تعطیلات خود را می‌گذرانند. هوای بد و برفی بیرون باعث شده تا هردو داخل کلبه حبس شوند. مت و جو برای گذران وقت شروع به صحبت کرده و هرکدام داستان زندگی خود را تعریف می‌کند که این روایت‌ها داستان این قسمت را تشکیل می‌دهند.

این اپیزود از سه داستان مجزا شکل گرفته که در انتها همه‌ی آن‌ها به هم وصل می‌شوند. جان هم، ریف اسپال، اونا چاپلین و ناتالیا تنا از جمله بازیگران این قسمت بسیار دیدنی هستند. مانند اکثر قسمت‌های «آینه‌ی سیاه» عناصر ترسناک و دلهره‌آور در تار و‌ پود این قسمت نیز تنیده‌اند و نوآوری‌های جذاب دنیای دیجیتال و فناوری به منابع سوءاستفاده و وحشت آفرینی بدل شده‌اند. برای مثال کپی‌های دیجیتالی درون کوکی‌ها که برای چندین ماه ذخیره شده‌اند را می‌توان در چند ثانیه تجربه کرد. شکلی غیرقابل انکار و وحشیانه از شکنجه. مفهوم پشت بلاک کردن هم به خوبی اجرا شده و شخصیت‌ هام قادر به برقراری ارتباط با همسر سابق یا دختر خودش نیست. به طور کلی این اپیزود درباره‌ی ارتباطات انسانی و شکست ترسناک و غم‌انگیز شخصیت‌های اصلی «کریسمس سفید» در یافتن آن است.

منبع: collider

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. Sina

    هوس کردم دوباره ریواچش کنم

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما