۶ زندگینامه که در پیچ و خم زندگی چراغ راه شما خواهند شد
مطالعهی زندگینامهی افراد یک جامعه درست مثل سفری است که خواننده را با شکستها و موفقیتها، رنجها و خوشیها، تلخیها و شرینیهایی که نگارنده از سر گذرانده است، همراه میکند. خواننده از مسیر خواندن این تجربهها آنچه را که نویسنده طی یک عمر تجربه کرده است، یاد میگیرد و چراغ راهنمایی برای زندگانی خود قرار میدهد. کتابهای زندگینامه داستانهایی واقعی هستند که از پس پیچ و خمهایی واقعی آمدهاند و این موضوع تأثیرگذاری زندگینامهها را صد چندان میکند. در این مطلب به بررسی و معرفی ۶ کتاب زندگینامه میپردازیم که میتوانند در پیچ و خم زندگی چراغ راه شما باشند.
۱. زندگینامه من
الکس فرگوسن متولد ۳۱ دسامبر ۱۹۴۱ در شهر گوان اسکاتلند است و عمدهی شهرت او به مربیگری در منچستر یونایتد برمیگردد. فرگوسن طولانیترین سرمربی تاریخ منچستر یونایتد بود و باشگاه در دوره مربیگری او به بیش از ۳۰ عنوان قهرمانی داخلی و بینالمللی رسید.
فرگوسن وقتی ۱۶ ساله بود و در یک کارخانه آچارسازی کار میکرد، به باشگاه دسته دوم فوتبال اسکاتلند کوئینز پارک پیوست و در آنجا بهعنوان یک بازیکن آماتور بازی میکرد. از زمانی که در سال ۱۹۶۴ با تیم دستهی اول «دانفرملاین» قرارداد امضا کرد، فوتبال حرفهای او آغاز شد.
طی چهار سال گذشته سر الکس فرگوسن سرگرم نگارش و خلاصهبرداری از وقایع مهم زندگی کاری خود بود. او در کتاب «زندگینامه من» که در ایران بهعنوان «زندگی من» هم ترجمه شده است، به بررسی و تشریح تمام وقایع زندگیاش میپردازد.
سر الکس فرگوسن پس از ۲۷ سال حضور در باشگاه منچستر یونایتد، اعلام بازنشستگی کرد. او بعد از کسب افتخارات و در حالی که سیزدهمین قهرمانی لیگ برتر انگلیس را به ارمغان آورده بود، باشگاه را ترک کرد. از او بهعنوان بزرگترین سرمربی تاریخ فوتبال بریتانیا یاد میشود.
در ربع پایانی قرن گذشته تغییرات شگرفی در باشگاه منچستریونایتد صورت گرفت، با این حال تنها خصوصیت ثابت این تیم کیفیت بالای کادر مربیگری و روند رو به موفقیت این باشگاه بود. این روند رو به رشد قهرمانیهای پیاپی در لیگ برتر را برای این تیم فراهم کرد و در سال ۲۰۰۸ هم به دومین عنوان قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا منجر شد. سر الکس فرگوسن یک فرهنگ هدفمند، پذیرفتنی و رشک برانگیز را در باشگاه منچستر بهوجود آورد که تا امروز ادامه یافته است. در کتاب زندگینامه من او نحوهی مدیریت این تغییرات شگرف و روند تبدیل شدن منچستر یونایتد به یک باشگاه ورزشی جهانی را مورد بحث قرار میدهد.
سر الکس فرگوسن همچنین نگرش خود دربارهی روانشناسی مدیریت و علایق خود خارج از زمین فوتبال را به اشتراک میگذارد.
در بخشی از کتاب «زندگینامه من» میخوانیم:
وقتی به سمت اتوبوس تیم میرفتم میخواستم از این لحظات آخر هم تا جای ممکن استفاده کنیم. البته رها کردن فوتبال و این دنیای هیجانانگیز برای من مشکل بود چون میدانستم دیگر وقتش فرا رسیده است. شب قبل از بازی، بازیکنان به من گفته بودندکه یک متن قدردانی از من آماده کردهاند. البته بهترین هدیه آنها یک ساعت رولکس ۱۹۴۱ بود؛ سال تولد من. ساعت روی ۳:۰۳ بعدازظهر تنظیم شده بود. لحظهای که من به دنیا آمدم. ۳۱ دسامبر ۱۹۴۱ در گلاسکو. و البته یک آلبوم از عکسهای من در طول دوران کاریام در منچستر یونایتد به همراه عکس بازیکنان و خانوادهام. ریو فردیناند عاشق ساعتهای مچی است و ایده هدیه اصلی هم متعلق به او بود.
۲. هیچ دوستی بهجز کوهستان
بهروز بوچانی متولد ۱ مرداد ۱۳۶۲ در استان ایلام است. او در سال ۱۳۹۱ پس از ورود مأموران به دفتر روزنامهای که تأسیس کرده بود، از ایران فرار کرد.
«هیچ دوستی بهجز کوهستان» اثری بی نظیر از بهروز بوچانی (شاعر، نویسنده و فیلمساز ایرانی کرد زبان) است که در زندان مانوس (manus) نوشته شده است و روایتی خواندنی از ۵ سال حبس او را در مسیر پناهندگی به استرالیا، شرح میدهد. بهروز بووچانی در مسیر رفتن به استرالیا مرگ را از نزدیک لمس کرد. او نوشتههای خود را دربارهی وقایع از طریق پیامرسان واتساپ به دوستش امید توفیقیان در ایران ارسال میکرد و دوستش این نوشتهها را در قالب یک کتاب جمعآوری و منتشر کرد.
کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان برندهی جایزهی ادبی ویکتوریا برای آثار غیرداستانی و همچنین بهترین کتاب ۲۰۱۸ شد. بهروز بوچانی در مصاحبه با گاردین استرالیا گفت: «مهمترین چیز این است که ما باید این داستان را به اشتراک بگذاریم و این داستان فقط داستان من نیست. ما باید این داستان را در زبانهای مختلف به اشتراک بگذاریم و سینما یک زبان بسیار مهم و قدرتمند است.»
کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان توسط دکتر عمر توفیقیان از فارسی به انگلیسی هم ترجمه شده است. این کتاب در دنیا جنجالی شد و جوایز زیادی هم به آن تعلق گرفت.
در قسمتی از کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان میخوانیم:
میخواستم دستخالی از گیت فرودگاه عبور کنم، اما از مأمورها ترسیده بودم چون مطمئنا برایشان جای سؤال داشت که چه طور این پسر لاغر میخواهد بیهیچ وسیلهای به خارج از کشور برود. به همین خاطر بلافاصله یک کولهپشتی خریدم و پرش کردم از یکمشت روزنامه باطله و چند دست لباس بهدردنخور، و با ژستی توریستی وارد شدم. اگر از مأمورها نمیترسیدم، مثل کسی بودم که سر کوچه میرود تا یک بسته سیگار بخرد. این واقعیت آن روز من بود. شاید سبک بارترین و بیچیزترین مهاجر تاریخ همهی فرودگاههای دنیا بودم. در فرودگاه تهران هر چه فکر میکردم نمیدانستم چه با خود از ایران ببرم. واقعاً هم چیز باارزشی نداشتم. سهم من از سی سال زندگی و دوندگی در ایران هیچ بود. چه میتوانستم بیاورم جز یک کتاب شعر.
۳. من ملاله هستم
ملاله یوسفزی متولد ۲۱ تیر ماه سال ۱۳۷۶ از سوات پاکستان است و در حال حاضر در بیرمینگهام انگلستان زندگی میکند. این فعال پاکستانی در زمان نوجوانیاش در ملا عام علیه ممنوعیت تحصیل دختران صحبت کرد، ممنوعیتی که به واسطهی تحریک طالبان پاکستان تحمیل شده بود. «من ملاله هستم» اثری از ملاله یوسفزی و ترجمهی حسن حاج سیدجوادی و گودرز شیدایی است.
زمانی که طالبان کنترل دره اسوات در پاکستان را بهدست گرفت، دختری به اعتراض در آمد. ملاله یوسف زی ساکت نماند و برای حق تحصیل مبارزه کرد. سه شنبه، نهم اکتبر ۲۰۱۲، هنگامی که تنها پانزده داشت، بهای سنگینی را پرداخت. ملاله وقتی در حال بازگشت از مدرسه به خانه بود، با شلیکی به سر از فاصلهای نزدیک مورد هدف قرار گرفت، بهگونهای که کمتر کسی انتظار زنده ماندنش را داشت. برخلاف انتظار، بهبود معجزه آسای ملاله او را راهی سفری خارق العاده از یک درهی دور افتاده در پاکستان به تالارهای سازمان ملل در نیویورک نمود. در شانزده سالگی، او تبدیل به نمادی جهانی از اعتراض مصالحت آمیز و همچنین جوانترین کاندیدای جایزه صلح نوبل شد.
من ملاله هستم داستانی جذاب است که در بر گیرندهی شرح حال خانوادهای در پاکستان است. خانوادهای که توسط تروریسم از بین رفته و در حال تلاش برای گرفتن حق تحصیل زنان است. در این خانواده پدر که خود مالک مدرسه است، دخترش را تشویق به مدرسه رفتن و نوشتن میکند. کتاب توصیفگر پدر و مادری است که عشق شدیدی به دخترشان دارند، در شرایطی که در جامعهاشان پسران ارجحیت دارند. این کتاب قدرت صدای یک فرد است که دنیا را تشویق میکند به سمت تغییر حرکت کند.
در قسمتی از کتاب من ملاله هستم میخوانیم:
امروز در آیینه به خودم خیره شدم و لحظه ای در اندیشه فرو رفتم. یک بار از خداوند خواسته بودم که یک یا دو اینچ قد مرا بلندتر کند. اما او مرا به بلندای آسمان رساند به قدری که دیگر نمیتوانم خودم را اندازه بگیرم. بنابراین به عهدی که با خداوند بسته بودم عمل کردم و صد رکعت نماز نافله خواندم.
۴. شدن
میشل اوباما متولد ۱۷ ژانویه ۱۹۶۴ در شیکاگو است. او بانوی اول آمریکا و همسر باراک اوباما است که چهل و چهارمین رییس جمهور ایالات متحده بود. او اولین بانوی اول سیاهپوست بود.
او قبل از حضور در دانشکدهی حقوق هاروارد، در رشتهی جامعه شناسی در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی تحصیل کرد. میشل اوباما از سال ۲۰۰۱ بهعنوان مدیر اجرایی روابط اجتماعی و امور خارجی در دانشگاه شیکاگو و همچنین بهعنوان عضو هیأت مدیره شورای معتبر امور جهانی شیکاگو مشغول به فعالیت بود. میشل اوباما بهعنوان یکی از برجستهترین و جذابترین زنان عصر ما ظاهر شده است.
کتاب «شدن» اثر میشل اوباما همان اوایل انتشارش از پرفروشترین کتابها شد و در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۸ به انتشار رسید و به بیش از ۲۴ زبان دنیا ترجمه شده است. این کتاب در سه بخش «من شدن»، «ما شدن» و «بیشتر شدن» منتشرشده است و در واقع زندگینامهی دختر فقیری است که به کاخ سفید میرسد.
میشل اوباما در کتاب «شدن» با قصه پردازی مسحورکننده، خوانندگان را به دنیای خود دعوت میکند. او با صداقت بینظیر و شوخ طبعی خود، پیروزیها و ناکامیهای خود را، چه دولتی و چه خصوصی توصیف میکند و داستان کامل زندگی خود را تعریف میکند.
در قسمتی از کتاب «شدن» میخوانیم:
خانمهای کلیسا گاهی میآمدند و سرود کلیسایی تمرین میکردند و صدای ایمان و پارسایی آنها در دیوارها طنین افکن میشد. بر اساس قوانین رابی، بچههایی که درس پیانو میدیدند، اجازه داشتند فقط روی یک آواز کار کنند. از اتاقم به تلاش آنها گوش میدادم که نتهای خود را پشت سر هم تمرین میکردند و تأیید او را به دست میآوردند، «ترانههای عید پاک» و «لالایی برامس» را تمرین میکردند و پس از تلاشهای زیاد بالاخره موفق میشدند. موسیقی هیچ گاه آزاردهنده نبود؛ فقط همیشه به گوش میرسید. این موسیقی از پلکانی که محل زندگی ما را از محل سکونت رابی جدا میکرد، بالا میخزید.
۵. دختری با هفت اسم
هیئون سئو لی در کرهی شمالی بزرگ شد اما در سال ۱۹۹۷ به چین فرار کرد. در سال ۲۰۰۸، پس از ده سال او به سئول در کره جنوبی نقل مکان نمود. او که بهتازگی از دانشگاه مطالعات خارجی هانکوک فارغ التحصیل شده است، بهعنوان یک سخنران بینالمللی در زمینهی حقوق بشر و آگاهی بخشی دربارهی شرایط سخت کره شمالی فعالیت دارد.
او بهعنوان مدافع حقوق مهاجرین، افراد زیادی را تشویق به فرار از کرهی شمالی کرده است. سخنرانی او در TED بیش از ۴ میلیون بار به اشتراک گذاشته شده است. او در حال حاضر با همسر آمریکایی خود برایان گلیسان در کرهی جنوبی زندگی میکند.
کتاب «دختری با هفت نام» اثر هیئون سئو لی نگاهی خارق العاده به زندگی تحت لوای یکی از بیرحمانهترین و مرموزترین دیکتاتوریهاست و داستان مخاطرات دهشتناک یک زن برای فرار از دستگیری و تلاش او برای کمک به فرار خانوادهاش است.
بهعنوان دختری که در کره شمالی بزرگ شده، هیون سئو لی یکی از میلیونها انسانی بود که در چنگال یک حکومت کمونیستی مرموز و خشن به دام افتادهاند. زندگی در مرز چین او را در معرض دنیایی فراتر از مرزهای حکومت دیکتاتوری قرار داده و سؤالاتی را به ذهن او آورد که در نهایت او را به این نتیجه رساند که سراسر زندگی اش دچار شستشوی مغزی بوده است.
وجود سرکوب، فقر و قحطی او را به این نتیجه رساند که کشورش نمیتواند آنطور که گفته میشد بهترین کشور این کرهی خاکی باشد. او در هفده سالگی تصمیم به فرار از کره شمالی گرفت. در آن زمان نمیتوانست تصور کند که تنها ۱۲ سال بعد میتواند دوباره خانوادهاش را ببیند.
این کتاب درک عمیقی از مفهوم دیکتاتوری در مقابل آزادی را یادآور میشود. زندگی در ترس و وحشتی که برای همهی انسانهایی که در لوای یک دیکتاتوری زندگی میکنند، ملموس و حزنانگیز است. سئون از مفاهیم صحبت میکند، از اینکه تا زمانی آزادی نباشد، نمیتوان درک کرد که چه اسارتی داشتهایم و این موضوع در کشور دیکتاتوری او به سرحد خود رسیده است.
در قسمتی از کتاب دختری با هفت نام میخوانیم:
پدرم کجا بود؟ در یک چشم بههمزدن تمام همسایهها دورمان جمع شدند. یک نفر با سطل روی آتش آب میریخت. انگار با این کارش آتشسوزی مهار میشد. صدای غژغژ کردن و از هم گسیختن چوبها بلند شد و بعد هم کل سقف آتش گرفت. گریه نمیکردم. حتی نفس هم نمیکشیدم. چرا پدرم از خانه بیرون نمیآمد؟ شاید فقط چند ثانیه گذشت اما مثل چند ساعت طول کشید. ناگهان از خانه بیرون آمد و سمت ما دوید. بدجور سرفه میکرد. تمام هیکلش از دود، سیاه شده بود و صورتش از روغن برق میزد. در هر دستش دو قاب مستطیلی بود.
۶. دست نیافتنی
علیرضا حیدری متولد ۱۴ اسفند ماه ۱۳۵۴ در شهر ملایر است. او کشتیگیر ایرانی است که در المپیک تابستانی ۱۳۸۳ در وزن ۹۶ کیلوگرم کشتی آزاد شرکت کرد و مدال برنز را به دست آورد. او همچنین هفت بار قهرمان آسیا شد و در مسابقات جهانی یک مدال طلا، سه مدال نقره و یک برنز کسب کرده است. علیرضا حیدری بهعنوان بهترین ورزشکار سال ۱۳۷۸ در ایران انتخاب شد.
کتاب «دست نیافتنی» اثر طاها صفر، ماحصل ۶۰ ساعت مصاحبه با علیرضا حیدری است. در این کتاب به تشریح دوران ورزشی حرفهای علیرضا حیدری پرداخته شده است و تجربیات این سالها با خواننده به اشتراک گذاشته میشود. علیرضا حیدری در پایان دوران ورزشی خود تجربهی سرمربیگری تیم ملی کشتی ایران را هم به کارنامهی خودش افزود.
در قسمتی از کتاب دست نیافتنی آمده است:
باخت در فینال مسابقات جهانی ترکیه، نقطهی شروعی برای بازگشتِ مسیر بیراههای بود که گیرش افتاده بودم. شرمنده بودم. بهترین گواهم نیمهشب آنکاراست. جایی که به همه چیز فکر کردم، الا اینکه سگید مرتضیعلیاف در مسابقهی اول، مقابل کورتانیدزه باخته بود. الدار کورتارنیدزه. اردار نامیاست که در زبانهای مختلف معانی متفاوتی دارد. در زبانهای اروپای شمالی به معنی جنگجویی آتشین است. آتشی ناآرام که قرار بود به کاخ آرزوها و غرورم بگیرد.