۹ بار که بتمن شکست بسیار سنگینی خورد

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
9 شکست بتمن

بتمن شاید بهترین کارآگاه دنیا و یکی از محبوب‌ترین و قدرتمندترین ابرقهرمان‌ها باشد، ولی هنوز هم یک انسان است و تمام انسان‌ها دچار اشتباه و خطا می‌شوند و خیلی وقت‌ها شکست‌های سنگین و بدی می‌خورند.

برای سال‌ها بتمن را به شکل یک ابرقهرمان شکست‌ناپذیر به تصویر می‌کشیدند. دیگر شخصیت‌های دنیای او و خواننده‌های کمیک‌ها، بتمن را به‌عنوان مردی می‌شناختند که حواسش به تمام جوانب هست و محال است خطایی از او رخ دهد. همان‌طور که بزرگ‌ترین دشمن او جوکر در جایی گفت «هر بار که سعی می‌کنم از طرح و نقشه‌های بتمن جلو بزنم، می‌بینم اون دوباره طرح و نقشه‌ی دیگه‌ای کشیده». همین ویژگی‌ها باعث شده تا وقتی بتمن دچار اشتباه می‌شود و خطایی جبران‌ناپذیر می‌کند، بیشتر از حالت عادی شوکه شویم و حس کنیم انگار تمام باورهای ما فروپاشیده.

برخی از این شکست‌ها و اشتباهات در نتیجه‌ی نقشه‌ها و دسیسه‌های دشمنان بتمن بوده،‌ ولی همه می‌دانیم که بزرگ‌ترین و مرگ‌بارترین خطری که شوالیه‌ی تاریکی محبوب ما را تهدید می‌کند، خود بتمن و افکار پیچیده‌ی درونش است. بروس وین مردی زخم‌خورده و غمگین است که گذشته‌ی تلخ و تکان‌دهنده‌اش هرگز او را رها نمی‌کند و مدام با خودش و حسرت‌هایش کلنجار می‌رود. نویسنده‌های کمیک بوک‌ها معمولا بتمن را به شکل مردی با اراده‌ی پولادین تصویر می‌کنند که تمام احساساتش را تحت کنترل گرفته. اما واقعیت این است که او در اکثر اوقات تمام احساسات و ترس‌ها و نگرانی‌هایش را سرکوب می‌کند و آن‌ها را به تاریک‌ترین بخش اعماق وجودش می‌فرستد.

رویکرد بتمن نسبت به افکار و احساسات خطرناکش شبیه رفتاری است که با خلافکارها و دشمن‌هایش نشان می‌دهد؛ آن‌ها را با قدرت و اراده‌‌ای مهارناپذیر به زانو در می‌آورد و پشت میله‌های زندان می‌اندازد. ولی خودش هم به خوبی می‌داند این راه حل نهایی نیست و مثل جوکر که بارها از تیمارستان آرکام فرار کرده، افکار آزاردهنده‌ی او هم روزی از اعماق ذهنش بیرون خواهند آمد.

۹. غرور و تکبر بتمن منجر به جنگی بزرگ بین جنایتکاران شد

تصویری از کمیک بوک بتمن

استفانی براون یکی از غنی‌ترین و پرجزئیات‌ترین گذشته‌ها را در بین شخصیت‌های دی‌سی دارد و مسیر پر پیچ و خمی را طی کرده. از زمانی که فقط او را به‌عنوان دختر Clue Master می‌شناختیم تا الان که خودش را به جایگاه بت‌گرل رسانده، سختی‌ها و ماجراهای زیادی را از سر گذرانده.  استفانی بلاها و اتفاق‌های زیادی را تجربه کرده. او هم در زمانی کشته شده هم باردار و حتی در مقطعی عضو پرندگان شکاری بوده. ولی شاید به‌یادماندنی‌ترین لحظه‌ی زندگی او جایی است که برای مدت کوتاهی نقش رابین را ایفا می‌کرد.

بعد از اینکه پدر تیم دریک متوجه می‌شود پسرش رابین است، او را مجبور می‌‌کند تا بین پدرش و بتمن یکی را انتخاب کند. تیم طرف پدرش را می‌گیرد و بروس هم از این اتفاق حسابی دلگیر می‌شود. بتمن سراغ استفانی براون می‌رود و به او پیشنهاد می‌دهد که جایگزین رابین شود. استفانی رابطه‌ی عاشقانه‌ی پر فراز و نشیبی با تیم دارد. مدام از هم جدا می‌شوند و مدتی بعد دوباره همه چیز را از سر می‌گیرند. بتمن تا قبل از این ماجرا با استفانی میانه‌ی خوبی نداشت ولی حالا تصمیم می‌گرفت به او فرصتی بدهد.

اما چیزی نمی‌گذرد که همه چیز به هم می‌ریزد و اوضاع ناجور می‌شود. تقریبا بلافاصله بعد از اینکه استفانی خودش را به‌عنوان رابین جدید می‌پذیرد، بتمن عذرش را می‌خواهد. استفانی که حسابی سرخورده و ناراحت شده، به تلافی این ماجرا نقشه‌ی بتمن را برای ناکارآمد کردن گروه‌های خلافکار گاتهام می‌دزدد و سعی می‌کند به تنهایی آن را اجرا کند.

استفانی بخش مهمی از نقشه‌ی بتمن را فراموش می‌کند و ناخواسته جنگ و درگیری تمام‌عیاری بین گروه‌های جنایتکار گاتهام به راه می‌اندازد. جنگی که کل شهر را به هم می‌ریزد و گاتهام را در آستانه‌ی فروپاشی کامل قرار می‌دهد.

۸. از پرومتئوس شکست خورد

بتمن در مقابل پرومتئوس

وقتی گفتیم بزرگ‌ترین دشمن بتمن خودش است، شوخی نمی‌کردیم. گرنت موریسون،‌ نویسنده‌ی معروف کمیک بوک‌های بتمن در نسخه‌ای که از لیگ عدالت طراحی کرد سراغ همین ماجرا و ایده رفت و شخصیت شرور مرگباری را معرفی کرد به نام پرومتئوس. ضدقهرمانی که به نوعی نسخه‌ی پلید و بدذات بتمن به حساب می‌آمد. پرومتئوس معتقد بود که باید با شیوه‌های سریع‌تری ریشه‌ی جرم و جنایت را خشکاند و به متد و روش بتمن که نیازمند یک عمر تعهد و فداکاری بود، اعتنایی نمی‌کرد.

پرومتئوس کلاهی مخصوص روی سرش داشت که با آن می‌توانست مهارت‌ها و تکنیک‌های مبارزه‌‌ی قدرتمندترین جنگجویان دنیا را مستقیما درون ذهنش بارگذاری کند. وقتی به مقر لیگ عدالت در ماه حمله می‌کند، در مبارزه‌ای تن به تن مقابل بتمن می‌ایستد. در آنجا به شوالیه‌ی تاریکی می‌گوید که مهارت‌های ۳۰ نفر از بهترین و قدرتمندترین استادان هنرهای رزمی دنیا را درون ذهنش آپلود کرده، و در این میان مهارت‌ها و تکنیک‌های مبارزه‌ای خود بتمن را هم گنجانده. پرومتئوس با گفتن این ماجرا، سعی می‌کند اعتماد به نفس و شجاعت بتمن را زیر سؤال ببرد.

اگرچه بخش زیادی از این مبارزه را مستقیما در کمیک نمی‌بینیم، ولی وقتی گرین لنترن می‌آید و بتمن را شکست‌خورده و زخمی روی زمین می‌بیند در حالی که پرومتئوس پیروزمندانه بالای سرش نیشخند می‌زند، واقعا شوکه و متحیر می‌شویم.

۷. خیانت هارولد

بتمن طی سالیان پرشمار متحدان و دوستان و مأموران و دستیاران زیادی داشته و تعجبی ندارد که خیلی از خواننده‌های کمیک‌های بتمن تعدادی از آن‌ها را که به اندازه‌ی بقیه در داستان‌ها ظاهر نمی‌شوند، فراموش کنند.

قابل درک است اگر نویسنده‌های کمیک‌ها تصمیم بگیرند مثلا بتمن یکی از این شخصیت‌ها را فراموش کند و دیگر اشاره‌ای به آن نشود. هر چه نباشد بی‌توجهی به آن‌ها راحت‌تر از این است که یک داستان پر و پیمان برای حذف و کشته شدنشان بنویسند. ولی با همه‌ی این‌ها، اگر بتمن کسی را فراموش کند که اطلاعات حیاتی زیادی دارد و از تمام اسرار او (از جمله‌ هویتش) باخبر است، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

جف لوب در سری کمیک‌های «هاش» (Hush) سراغ همین ماجرا رفت و شخصیتی به نام هارولد را دوباره وارد بازی کرد. هارولد مکانیکی بود که یک زمانی تجهیزات و ابزارآلات بتمن را بررسی و تعمیر می‌کرد و به نظر می‌رسید نقش چندان مهمی نداشته باشد.

هارولد در ابتدا شخصیتی با روحیاتی بچگانه بود که از نظر ظاهری به کازیمودو گوژپشت نوتردام شباهت داشت و بازیچه‌ی دست پنگوئن قرار گرفته بود. بتمن او را از چنگال پنگوئن نجات می‌داد تا بتوند زندگی تازه‌ای داشته باشد. بروس وین هارولد را به غار مخفی بتمن می‌برد و از او می‌خواست تا روی بت‌موبیل کار کند. با وجود اینکه طی چند سال بعد از این ماجرا شخصیت هارولد را هر از گاهی در کمیک‌ها می‌دیدیم، ولی خیلی زود فراموش شد و برای مدتی طولانی در هیچ داستانی نیامد.

وقتی هاش و همدست پنهانیش ریدلر فعالیت‌هایشان را برای تزریق ترس و وحشت به مردم گاتهام آغاز کردند، فهمیدیم که یک نفر اطلاعاتی حیاتی و مهم در اختیارشان قرار داده. اطلاعاتی که نقشی اساسی در به سرانجام رسیدن دسیسه‌ها و توطئه‌های آن‌ها ایفا می‌کرد. هاش و ریدلر به هارولد کمک کرده بودند تا از شر نقص جسمانیش خلاص شود، و هارولد هم در ازای این کمک به آن‌ها اطلاعات زیادی درباره‌ی بتمن داده بود. البته این شخصیت بخت‌برگشته سرنوشت شومی داشت و خیانتش در نهایت منجر به مرگش شد.

۶. دسیسه‌چینی دیوید کین و فقدانی که گریبان بتمن را گرفت

بروس وین قادر است از پس هر مانع و دشمنی که دنیای دی‌سی سر راهش قرار می‌دهد بر بیاید. هم سارقین بانک را به راحتی شکست می‌دهد و هم موجودات بیگانه و فرازمینی را. اما وقتی مسائل احساسی و عاطفی پیش می‌آید، بتمن با سخت‌ترین و چالشی‌ترین مشکلش رو‌به‌رو می‌شود و معمولا با پیچیده‌ترین موانع دست‌وپنجه نرم می‌کند. او با مفهوم فقدان و غم بیگانه نیست، ولی همیشه فاصله‌اش را با آن حفظ می‌کند و وقتی قرار است از نظر حسی درگیر اتفاقی ناگوار شود، یا آن را در عمیق‌ترین بخش‌های ذهنش پنهان می‌کند، یا از آن بهره می‌گیرد تا خشم و خروشش را چند برابر کند و روی سر دشمنانش فرو بریزد.

وقتی زن مورد علاقه‌اش وسپر فیرچایلد به دست دیوید کین کشته می‌شود و همه خود بروس وین را مقصر ماجرا می‌دانند، دوستان و متحدان بتمن تمام تلاش خودشان را می‌کنند تا او را از این بحران بیرون بیاورند. اما مرگ وسپر و تیراندازی مرگباری که به تازگی رخ داده و دوست و یاور دیرین بتمن یعنی جیم گوردون را به سمت بازنشستگی سوق داده، وضعیت روحی روانی بروس وین را حسابی به هم ریخته. حالا بروس با احساساتی درگیر شده که همیشه سعی می‌کرد پشت سد مستحکم ذهنش نگهشان دارد. سد شکسته و کاری از دست کسی بر نمی‌آید.

بروس وین به جای اینکه با غم و فقدان عمیقش کنار بیاید، تصمیم عجیب و تکان‌دهنده‌ای می‌گیرد؛ هویت اولش را تمام و کمال کنار می‌گذارد و برای همیشه بتمن می‌شود، جوری که انگار کسی به نام بروس وین وجود خارجی نداشته.

متحدان و دوستان او، به‌ویژه نایت‌وینگ، در شوک و حیرت می‌مانند و با قلبی شکسته به کارهای دوست و همراه همیشگی‌اشان نگاه می‌کنند. از طرفی هم دیوید کین به همه این باور را القا کرده که بروس وین وسپر را به قتل رسانده تا هویت پنهانیش لو نرود. چیزی که بحران را پیچیده‌تر می‌کند.

همه گمان می‌کنند بروس وین یک قاتل فراری است، و غم‌انگیزترین نکته‌ی ماجرا این است که قاتل واقعی وسپر آزاد است و بی‌دغدغه برای خودش می‌چرخد.

۵. نزدیک بود جوکر را به قتل برساند

این پرسشی است که بارها از بتمن می‌پرسند و خودمان هم برایمان ایجاد شده؛ چرا او جوکر را نمی‌کشد و این موش و گربه بازی را تمام نمی‌کند؟

تقریبا هر نویسنده‌ای که درباره‌ی رابطه‌ی پر افت و خیز و چالشی بتمن و جوکر نوشته، این سوال را به شیوه‌ی خاص خودش جواب داده است. بیشتر پاسخ‌ها حول همان اصول اخلاقی همیشگی بتمن می‌چرخد، اینکه او حاضر نیست جان انسان دیگری را بگیرد و اصلا همین قضیه است که او را از شرورهایی مثل جوکر جدا می‌کند.

جوکر هر جرم و جنایت مرگ‌بار و خطرناک و ناجوری هم مرتکب می‌شود، این قهرمان شنل‌پوش ما رضایت به کشتن او نمی‌دهد و به ورطه‌ی قتل و گرفتن جان یک آدمیزاد نمی‌افتد. اما هر کسی به هر حال ظرفیتی دارد و بتمن هم استثنا نیست. فرانک میلر در کمیک‌هایی که نوشت، سراغ سال‌های آخر زندگی بتمن رفت. یعنی جایی که دیگر حسابی خسته و فرسوده شده و مثل قبل صبور نیست. میلر در این کمیک‌ها سوالی چالشی و مهم مطرح می‌کرد؛ وقتی یک نفر سال‌ها با جوکر و جنون ویرانگرش سر و کله بزند، چه بلایی سر سلامت روان خودش خواهد آمد؟

در اینجا متوجه می‌شویم که فشار روانی و تنش‌های روحی بی‌شماری که بتمن به خاطر جوکر تحمل کرده، او را به نقطه‌ای می‌رساند که تا دو قدمی انجام بدترین کار عمرش می‌رود. بعد از اینکه جوکر یک کشتار جمعی دیگر به راه می‌اندازد، بتمن به دنبال او می‌افتد و وقتی سرانجام پیدایش می‌کند، تسلیم خشم درونش می‌شود و به قصد کشت او را می‌زند. بتمن جوری به جان جوکر می‌افتد که چیزی نمی‌ماند واقعا کشته شود. اما سرانجام او را فلج و نیمه‌جان رها می‌کند و می‌رود.

۴. گاتهام تبدیل به سرزمینی بی‌صاحب شد و بتمن نتوانست کاری کند

فهرست شخصیت‌های پلیدی که زندگی بتمن و دنیایش را ویران کردند بلندبالا و طولانی است. اسم‌هایی که در صدر این فهرست حضور دارند تعدادی از بدنام‌ترین و بدذات‌ترین شخصیت‌های شرور کمیک بوکی هستند. کسانی مثل جوکر، بین و رأس‌الغول. نیکلاس اسکرچ، یک ستاره‌ی راک شیطان‌پرست و رهبر فرقه‌ای پلید، یکی از همین ضدقهرمان‌های رده‌بالای بتمن است که شاید به اندازه‌ی بقیه معروف و شناخته‌شده نباشد، ولی خطر و تهدیدش کمتر از آن‌ها نیست.

در پی یک زلزله‌ی ویران‌گر و وحشتناک، گاتهام گرفتار بحرانی بی‌سابقه می‌شود و آینده‌ی این شهر بزرگ در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد. بتمن به همراه متحدان و دوستان و مردم منتظر دولت ایالات متحده می‌مانند تا ببینند افراد حکومت چه واکنشی نشان خواهند داد. بروس وین که می‌داند این مشکل بزرگ با زور بازو حل نمی‌شود، به واشنگتن می‌رود تا از اعضای کنگره تقاضا کند به داد شهرش برسند و در این اوضاع بغرنج تنهایشان نگذارند.

اما وقتی بروس وین به واشنگتن می‌رود با سناتوری فاسد مواجه می‌شود که تحت سلطه‌ی نیکلاس اسکرچ و فرقه‌ی شیطانی او قرار گرفته. این ستاره‌ی راک از نفوذ رسانه‌ایش استفاده می‌کند تا مردم را علیه گاتهام بشوراند، به پیروانش در فرقه دستور می‌دهد که افراد سیاسی و قدرتمند را با تهدید و رشوه تحت امر خودشان در بیاروند، و کاری می‌کند تا بروس وین شبیه یک مرد فاسد خودخواه به نظر برسد.

اسکرچ سرانجام با اقداماتش کاری می‌کند تا دولت آمریکا گاتهام را به‌عنوان یک سرزمین بی‌صاحب معرفی کند. شهری مخروبه که به کل از بقیه‌ی آمریکا جداست.

۳. رأس‌الغول لیگ عدالت را نابود کرد

تصویری از سوپرمن در کمیک بوک

همزمان که نقش و جایگاه بتمن در جهان گسترده‌تر کمیک‌های دی‌سی بالاتر رفت، بدبینی و بدگمانیش هم بیشتر شد. بروس وین برای تمام عواقب و اتفاق‌های احتمالی آینده برنامه‌ریزی می‌کند و همیشه چند قدم از دشمنانش جلوتر است. فرقی نمی‌کند دشمنانش سارقین بانک هستند یا موجوداتی با قدرت‌های فرازمینی.

وقتی تعدادی از نیرومندترین موجودات زمین که قدرت‌های خداگونه دارند کنار هم جمع می‌شوند و به همراه بتمن گروهی به نام لیگ عدالت تشکیل می‌دهند، بروس چاره‌ای ندارد جز اینکه برای روز مبادا برنامه‌ریزی کند، روزی که هر کدام از این افراد شبه‌خدا عنان از کف بدهند و علیه زمین و انسان‌ها گام بردارند. بتمن خودش هم عضوی از لیگ عدالت است و افراد حاضر در آن را از دوستان خودش می‌داند، ولی زندگی و اتفاق‌های غیرمنتظره‌ی آن شوخی‌بردار نیست.

وقتی رأس‌الغول، این شخصیت شرور نامیرا که مغز متفکر جرایم و جنایت‌هایی بزرگ است، تصمیم می‌گیرد نقشه‌ای برای کم کردن جمعیت زمین بکشد، به ذهنش می‌زند که بهتر است اعضای لیگ عدالت را خنثی کند تا مانع کارش نشوند. رأس‌الغول پرونده‌ها و استراتژی‌های مخفی بتمن را می‌دزدد،‌ پرونده‌هایی که در آن‌ها قید شده هر کدام از اعضای لیگ عدالت را چگونه باید نابود کرد.

رأس‌الغول که منابع و پول‌های لازم برای اجرایی کردن این استراتژی‌ها را دارد،‌ طی تنها چند ساعت تمام قهرمان‌های بزرگ زمین را به زانو در می‌آورد. تمام این فجایع به لطف بتمن و بدبینی‌های او به وجود آمد.

۲. مرگ جیسون تاد

جوکر جیسون تاد را می‌کشد

این اتفاق تلخ‌ترین و جدی‌ترین لحظه‌ی زندگی بتمن به حساب می‌آمد. مردی که از کودکی با زشتی‌ها و پلیدی‌های دنیا دست و پنجه نرم کرده بود و هیچ روز بدون دغدغه‌ای را به چشم نمی‌دید، با یکی از بی‌رحمانه‌ترین چالش‌هایش روبه‌رو می‌شد.

دیک گریسون بعد از اینکه در کنار بتمن نقش رابین را ایفا کرد و حسابی ورزیده و آموزش‌دیده شد، شخصیت مستقل خودش را پیدا کرد و نام نایت‌وینگ را روی خودش گذاشت و به این ترتیب جای رابین خالی ماند. دی‌سی خواننده‌های کمیک‌هایش را با جیسون تاد آشنا کرد، پسر جوان یتیمی که بتمن او را برای اول هنگام دزدیدن چرخ‌های بت‌موبیل ملاقات کرد.

بروس وین فکر می‌کرد قرار است جیسون را هم مثل دیک گریسون زیر پر و بال خودش بگیرد و به او آموزش دهد. ولی جیسون اصلا شبیه دیک نبود و خواننده‌های کمیک‌ها هم این را می‌دانستند. وقتی بروس موفق نشد این پسر کله‌شق و سرسخت را تربیت کند تا رابین تازه‌ی کمیک‌ها باشد، هواداران بتمن طی یک نظرسنجی تلفنی رأی دادند که در شماره‌های بعدی کمیک بتمن، او را بکشند و از داستان حذف کنند.

در پی این ماجراها، خط داستانی جدیدی نوشتند که طی آن جیسون متوجه می‌شد مادر خونیش زنده است و بتمن را وادار می‌کرد تا در پیدا کردنش به او یاری برساند. بعد از چند سرنخ بی‌نتیجه، جیسون سرانجام مادرش را پیدا می‌کرد و متوجه می‌شد که جوکر او را اسیر کرده. در این زمان بتمن مشغول کارهای دیگری بود و جیسون که فکر می‌کرد به قدر کافی تمرین دیده، به تنهایی سراغ جوکر رفت تا مادرش را نجات دهد. تصمیمی که منجر به کشته شدن جیسون شد. مرگی خونین و دردناک و تکان‌دهنده که زخمی ماندگار و عمیق روی فکر و روان بتمن گذاشت.

۱. بین، کمر بتمن را شکست

بین کمر بتمن را می‌شکند

صدای شکسته شدن کمر بتمن چنان مهیب و سنگین بود که در کل دنیای کمیک بوک‌ها شنیده شد، اتفاقی که یکی از لحظات تأثیرگذار دهه‌ی ۹۰ به حساب می‌آمد. در پی موفقیت‌های تجاری کمیک مرگ سوپرمن، دی‌سی بیشتر ابرقهرمان‌هایش را تغییر داد و جایگزین‌های قدرتمندتری برایشان نوشت.

هال جوردن بعد از اینکه از مسیر خیر و نیکی منحرف می‌شد، از بین می‌رفت و جایش را کایل رینر می‌گرفت. واندر وومن که به دست نرون کشته می‌شد، به مقامی والاتر می‌رسید و از آن به بعد او را با نام الهه‌ی حقیقت می‌شناختند. در این دوران تقریبا هیچ قهرمان و ابرقهرمانی دست‌نخورده باقی نماند و همه دچار تغییر و تحولاتی عظیم شدند.

در همین زمان بین نقشه‌ای نبوغ‌آمیز کشید؛ تمام زندانیان آرکام را فراری داد و مسلح کرد تا بتمن را از نظر روحی و جسمی فرسوده کند. اما دلیل شکست ابرقهرمان محبوب ما این اتفاق نبود. بار دیگر غرور و تکبر او بود که کار دستش داد. بتمن کمک و یاری دوستانش را نپذیرفت و تصمیم گرفت یک‌تنه مقابل بین بایستد و همان اشتباه جیسون تاد را مرتکب شد.

وقتی بتمن بدون لحظه‌ای درنگ یک‌تنه با بزرگ‌ترین و قدرتمندترین دشمنانش مبارزه کرد و رابین را دور از خودش نگه داشت و به دیک گریسون هم چیزی درباره‌ی تصمیماتش نگفت، شکست سنگینش در مقابل بین اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید.

منبع: WhatCulture



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. m.k

    ممنون خوب بود

  2. Seeed

    جالب بود دمتون گرم.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X