چرا فیلم «آواتار ۲» با دو میلیارد دلار فروش همچنان از لحاظ فرهنگی بی‌اهمیت به نظر می‌رسد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه

در «آواتار ۲: راه آب» (Avatar 2: The Way of Water) سیگورنی ویور (Sigourney Weaver) در نقش دو شخصیت بازی می‌کند: هم یک نوجوان ناوی (Na’vi)، هم مادر انسان زیست‌شناس او که در فیلم اول دار فانی را وداع گفت. همچنین «آواتار ۲» فروش گیشه‌ای ۲ میلیارد دلاری داشته است. وجه اشتراک این دو حقیقت چیست؟ هردو بسیار سوال‌برانگیزند.

سوال اینجاست: این فیلم چطور این همه پول درمی‌آورد؟ غیر از این، این فیلم چرا این همه پول درآورده است؟

موفقیت چشم‌گیر راه آب باعث شده بعضی افراد نظریه‌پردازی کنند که ارقام مربوط به فروش فیلم یک عملیات روانی است که استودیوی قرن بیستم و شرکت مادرش دیزنی علیه مردم آمریکا راه انداخته‌اند.

اگر سیگورنی ویور در قالب یک نوجوان دورگه‌ی ناوی از نو متولد می‌شد، این شکلی می‌شد. ویور صداپیشه‌ی او و مادرش (یک زیست‌شناس انسان) در آواتار ۲: راه آب است.

تئوری‌های توطئه به کنار، بحث‌های فعلی پیرامون «آواتار ۲» تا حد زیادی شبیه به بحث‌های انجام‌شده پیرامون آواتار در سال ۲۰۰۹ به نظر می‌رسند: جیمز کامرون بزرگ‌ترین فیلم تاریخ را ساخته بود، ولی کسی آن را به خاطر نداشت. این عجیب است که فیلمی که این همه پول درآورده، اثری است که انگار هیچ‌کس درباره‌ی آن حرف نمی‌زند.

ولی این تنها راه برای فکر کردن درباره‌ی موفقیت اقتصادی آواتار نیست و نباید هم اینطور باشد. وقتی به این‌که چه چیزی باعث می‌شود دنباله‌ی آواتار کار کند عمیق فکر کنید و از خود بپرسید که مردم چرا به سینما می‌روند تا آن را تماشا کنند، این سوال‌ها باعث می‌شوند که گفتگوی بزرگ‌تر و مهم‌تری شکل بگیرد: پیرامون این‌که آنچه در نظرمان «اهمیت فرهنگی» دارد چیست، چگونه بدون‌این که خودمان متوجه باشیم، به ما آموزش داده شده تا «اهمیت فرهنگی» را تعیین کنیم و رویکرد موذیانه و تقریباً تحسین‌برانگیزی که جیمز کامرون – تا جایی که توانسته – از طریق آن این پیش‌فرض‌ها را پس زده چیست.

آواتار روش معیار برای اندازه‌گیری اهمیت فرهنگی را ساختارشکنی کرده است

مهم‌ترین بحث پیرامون «تاثیر فرهنگی» این است که چگونه آن را اندازه‌گیری می‌کنیم. متاسفانه هرچه مردم بیشتر درباره‌ی چیزی حرف بزنند، تاثیر آن بیشتر می‌شود. طبق این معیار، فیلم‌های مارول و جنگ ستارگان (که مالک هردو دیزنی یعنی شرکت مادر آواتار است)، بهترین مثال در این زمینه هستند. هرکس که کوچک‌ترین درگیری‌ای با فرهنگ عامه داشته باشد، احتمالاً چه بخواهد چه نخواهد در جریان پروژه‌هایی که در بستر مارول و جنگ ستارگان ساخته می‌شوند قرار خواهد گرفت. مثلاً در حال حاضر مارول قرار است مرد مورچه‌ای و زنبورک: کوانتومینیا (Ant-Man and the Wasp: Quantumania) را منتشر کند و در حوزه‌ی جنگ ستارگان نیز فصل سوم مندلورین (The Mandalorian) در راه است.

یک دلیل مهم برای این‌که چرا این پروژه‌ها همیشه پس ذهن‌مان هستند این است که خود استودیوهای سازنده‌ی این آثار به ما اجازه نمی‌دهند فراموش‌شان کنیم، چون آن‌ها سیستم‌هایی هستند که به گونه‌ای طراحی شده‌اند که به هیچ‌کس اجازه ندهند پروژه‌ی بعدی‌شان را فراموش کند. مثلاً فیلم‌های مارول معروف به این هستند که پس از پایان تیتراژشان تیزری از فیلم بعدی پخش می‌شود. این خودش استراتژی‌ای برای این کار است. هر فیلم بخشی از یک ابرروایت بزرگ است و معمولاً نقشی محوری در پیشبرد این ابرروایت دارد.

غیر از فیلم‌ها، با تعداد زیادی سریال، تک‌اپیزودهای ویژه، کنفرانس‌های مطبوعاتی، کمیک‌بوک، ویدئوگیم، اسباب‌بازی، اکشن فیگور و تعداد زیادی محتوای دیگر مربوط به مجموعه‌های مشهور طرفیم، طوری‌که قرار نگرفتن در معرض مجموعه‌هایی چون مارول، جنگ ستارگان، هری پاتر و حتی پوکمون عملاً غیرممکن است.

طراحی کازپلی از جیک سالی (Jake Sully)، مردی که هوش و ذهنش به بدن ناوی‌ها منتقل شده است، کار سختی است.

عاملی که باعث شده آواتار یک مورد عجیب به نظر برسد این است که گویا وقتی پای این مجموعه در میان است، دیزنی و تهیه‌کنندگان اصلاً نگران این مسائل نیستند. تاکنون در این مجموعه دو فیلم منتشر شده و بین هرکدام بیشتر از یک دهه فاصله بوده است. بسته به فروش هر فیلم (البته اگر همه‌یشان به‌اندازه‌ی راه آب فروش بروند جای نگرانی نیست)، قرار است سه فیلم دیگر در این مجموعه منتشر شوند. انتشار فیلم پنجم برای سال ۲۰۲۸ برنامه‌ریزی شده و اساساً هرکدام قرار است عنوانی مستقل باشد.

رایان برودریک (Ryan Broderick)، خبرنگاری که تمرکزش روی فرهنگ و ترندهای اینترنتی است، به من توضیح داد: «وقتی به مجموعه‌ی آواتار نگاه کنید، می‌بینید که یک اثر اوریجینال است. درست است که پیرنگ کلی آن چندان خلاقانه نیست، ولی هیچ کتاب یا کمیک‌بوک دیگری نبود که آواتار از روی آن ساخته شده باشد و در آن دهه‌ای که ساختن فیلم جدید طول کشید، هیچ رمانی برای بسط دادن دنیای آواتار نوشته نشد. […] بیشتر آثار سرگرمی ژانری طوری تکامل پیدا کرده‌اند که انگار برای جوامع هواداری (Fandom) ساخته می‌شوند. ولی نکته‌ی عجیب آواتار این است که برای جامعه‌ی هواداری ساخته نشده و اگر هم جامعه‌ی هواداری داشته باشد، اعضای آن جز خود فیلم‌ها هیچ محتوای دیگری ندارند تا به آن رجوع کنند.»

کاور 360 درجه آواتار مدل GK-S21F مناسب برای گوشی موبایل سامسونگ Galaxy S21 FE

اگر «آواتار» را بر اساس معیارهایی بسنجیم که تاکنون با تکیه بر آن‌ها اثرگذاری فرهنگی را اندازه‌گیری می‌کردیم، این تصور که آواتار اثر فرهنگی ندارد تقویت می‌شود. همین که سر موفقیت تجاری فیلم گیج شده‌ایم نشان می‌دهد که چقدر برای مغز ما ایجاد تمایز بین موفقیت اقتصادی و اهمیت فرهنگی سخت شده است. به هر حال هر چیزی که از لحاظ تجاری موفق باشد، باید از لحاظ فرهنگی نیز قدرتمند باشد، نه؟

ولی به این فکر کرده‌اید که شاید غنای فرهنگی اصلاً هدف کامرون نبود؟ آیا این را در نظر گرفته‌اید که ایده‌ی «تاثیر فرهنگی» صرفاً یک سراب کاپیتالیستی است که استودیوهای فیلمسازی به خورد مردم می‌دهند تا بقای خود را تضمین کنند؟

جی.دی کانر (J.D. Connor)، استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در دپارتمان فیلم که یکی از تخصص‌هایش بررسی جنبه‌های اقتصادی صنعت سرگرمی است، به من گفت پیش از انتشار آواتار در سال ۲۰۰۹، استودیوها دنبال این بودند تا «دلیلی جدید و قانع‌کننده برای مردم پیدا کنند تا به سالن‌های سینما برگردند. در این نقطه بود که مارول موفق شد فرهنگ را از نو تعریف کند: جوش دادن معامله‌ای که مطابق با آن، بقای هر مجموعه کاملاً به فروش آتی فیلم‌هایی که هنوز ساخته نشده بودند وابسته بود. به همین ترتیب آواتار از ضمیر جمعی فرهنگی مردم خارج شد، چون جهان سینمایی مارول روش متفاوتی برای وجودیت داشتن در آن پیدا کرد.» در دنیایی که به تازگی رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ را پشت‌سر گذاشته بود، مارول بالاخره تعریف جدیدی از اهمیت فرهنگی ارائه داد.

همان‌طور که کانر می‌گوید، آواتار مجموعه‌ای است که – تا حد زیادی به‌خاطر موفقیت تجاری‌اش – ساز و کاری مشابه با یک سری مجموعه‌ی قدیمی همچون بیگانه (Alien) و سیاره‌ی میمون‌ها (Plant of the Apes) دارد. یعنی با وجود این‌که محتوای مکملی چون اسباب‌بازی و تی‌شرت و… برای خرید وجود داشت، جذابیت اصلی خود فیلم‌ها بودند، نه چیز دیگر.

طبق گفته‌ی کانر: «در آن دوران، بعید بود در جلسه‌ای وسط مراحل تولید کسی بگوید: «هی جیم، قطار هوایی این فیلم تو شهربازی قراره چجوری باشه؟ اسباب‌بازی این فیلم قراره چه‌شکلی باشه؟» درحالی‌که کسانی که مشغول ساختن فیلم‌های مارول هستند، چنین گفتگوهایی را با یکدیگر دارند.»

با توجه به جو اقتصادی فعلی و ساز و کار این فیلم‌ها، نادیده گرفتن این عوامل اصلاً عاقلانه نیست.

کانر گفت: «مطمئنم کامرون هم اکنون مجبور است چنین رویکردی اتخاذ کند. شاید وقتی داشتند در دیزنی نمایش پاندورا: دنیای آواتار‌ (Pandora: The World of Avatar) را می‌ساختند با او مشورت کردند، ولی مطمئناً این موضوع جزو اولویت‌هایش نبود.»

چرا موفقیت مجموعه‌ی «آواتار» اینقدر نامرئی به نظر می‌رسد؟

همچنان که «آواتار ۲» در حال تبدیل شدن به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های تمام دوران است، سوالی مهم درباره‌ی آن مطرح می‌شود: چه‌کسی در حال تماشای این فیلم است؟ آدم‌ها؟ این آدم‌ها در اتاق کنار ما هستند؟ (توضیح مترجم: اشاره به جمله‌ی طنزی که از زبان روان‌شناس‌ها بیان می‌شود.)

یکی از دلایل سوال‌برانگیز بودن این مسئله این است که آواتار جامعه‌ی هواداری پرسروصدا و قابل‌مشاهده ندارد. با توجه به این‌که مجموعه طرفداران پر و پا قرص ندارد، به نظر می‌رسد که نباید اینقدر عملکرد خوبی داشته باشد. عاملی که باعث می‌شود دقت پیش‌فرض‌هایمان درباره‌ی فیلم‌ها هرچه بیشتر پایین بیاید، این است که آواتار ۱ و ۲ جزو فیلم‌های آمریکایی نادری هستند که در خارج از آمریکا عملکرد بهتری دارند.

کانر به من گفت: «با این‌که عملکرد «آواتا»ر در آمریکا بسیار خوب است، عملکرد آن خارج از آمریکا فوق‌العاده است. مثلاً «تاپ گان ماوریک» (Top Gun Maverick) یک فیلم ۵۰-۵۰ است. یعنی ۵۰ درصد از فروش آن متعلق به داخل آمریکاست و ۵۰ درصد آن متعلق به خارج از آمریکا. ولی در مورد راه آب، رقم فروش بین‌المللی فیلم به ۷۰ الی ۷۵ درصد افزایش پیدا می‌کند.»

در لحظه‌ی نوشته شدن این مطلب «آواتار ۲» حدود ۲.۱ میلیارد دلار فروش داشته است. طبق آمار به دست‌آمده از Box Office Mojo، حدود ۶۲۰ میلیون دلار آن از مخاطبان آمریکایی به دست آمده است. طبق گفته‌ی کانر این رقم قابل‌احترامی است. با این حال اگر به فهرست پرفروش‌ترین فیلم‌ها بر اساس گیشه‌ی داخل آمریکا نگاه کنید، فیلم‌هایی چون «جنگ ستارگان: نیرو برمی‌خیزد» (Star Wars: Force Awakens)، «انتقام‌جویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) و «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (Spider-Man: No Way Home) همه حداقل فروش ۸۰۰ میلیون دلاری دارند. درآمد گیشه‌ای و تعداد فروش بلیط‌ها قابل‌تبدیل به یکدیگر نیستند (دلیل اصلی‌اش این است که بلیط آیمکس و سه‌بعدی گران‌تر است و این قیمت گران‌تر به رقم فروش کلی اضافه می‌شود)، ولی در نظر گرفتن این نکته که مجموعه‌های غیر آواتار در آمریکا به‌مراتب پرطرفدارتر هستند، ممکن است باعث شود آمریکایی‌ها موفقیت آواتار ۲ را دست‌کم بگیرند.

از طرف دیگر، فروش «آواتار» در خارج از آمریکا نزدیک به ۱.۵ میلیارد دلار است. هیچ‌کدام از رقبای آواتار داخل آمریکا توانایی رقابت با فروش آن خارج از آمریکا را ندارند. اگر این رقم را دقیق‌تر بررسی کنیم، می‌بینیم که فروش فیلم در چین ۲۲۹ میلیون دلار، در فرانسه ۱۳۰ میلیون دلار و در آلمان ۱۱۹ میلیون دلار است. این محبوبیت سوالی برمی‌انگیزد: آواتار چه ویژگی‌ای دارد که باعث شده مردم سرتاسر دنیا آن را دوست داشته باشند؟

یک کودک ناوی دورگه، در حال شنا کردن زیر آب

کانر در تعریف از کامرون و فیلم‌هایش از واژه‌ی «بدون اصطکاک» استفاده می‌کند. دلیل جذابیت فیلم‌های او این است که او می‌تواند خط روایی‌ای تولید کند که همه می‌توانند درک کنند و از آن لذت ببرند. شاید این نگاه ساده‌انگارانه یک جور طعنه‌زنی مخفیانه باشد، ولی کانر به من اطمینان خاطر داد که اینطور نیست.

کانر گفت: «فیلم‌های بسیاری هستند که خطوط روایی و پیرنگ‌های «ساده» دارند، ولی هیچ‌کدام‌شان نصف آواتار هم موفق نیستند.» مثلاً کانر خاطرنشان کرد که بسیاری از فیلم‌های محبوب دیزنی و پیکسار در روسیه عملکرد خوبی ندارند. طبق باور کانر، راز موفقیت کامرون کمال‌گرایی دیوانه‌وار اوست که اثر آن را در قصه‌گویی‌اش نیز می‌توان دید.

کانر توضیح داد: «هیچ‌کس به‌اندازه‌ی او از ساز و کار فیلم‌های بزرگ آگاهی ندارد، ولی نکته اینجاست که وقتی در حال تماشای فیلم‌های کامرون هستید، اثری از این آگاهی نمی‌بینید. یعنی وزن و سنگینی دانشش را حس نمی‌کنید. همه‌ی ناخالصی‌ها از سر راه کنار می‌روند، چون او کل دانشش درباره‌ی قصه‌گویی را به‌شکلی بسیار دقیق فیلتر می‌کند و به ساختارهای داستانی بسیار ساده‌ای تبدیل می‌کند که در آثارش می‌بینم. این مهارتی فوق‌العاده است!»

اساساً کامرون استاد ترجمه کردن تمام قطعات متحرک پشت دوربین به تمام چیزهایی است که تماشاچیان وقتی به سالن سینما می‌روند، می‌خواهند ببینند و حس کنند. این مهارتی نیست که تشخیص دادنش راحت باشد، ولی وقتی کارگردان‌ها فاقد این درک هستند، اثرش بسیار واضح است. اگر هم کامرون جایی خرابکاری می‌کرد، اثرش بسیار واضح می‌شد، خصوصاً با توجه به جهان پیچیده‌ای که فیلم‌های آواتار در آن واقع شده است.

استعداد ذاتی کامرون در زمینه‌ی «فیلتر کردن» دانشش درباره‌ی قصه‌گویی باعث شده او بتواند ایده‌های دیوانه‌واری چون انسان‌های گربه‌نمای غول‌پیکر، کودکان وحشی و حیوانات سمی را با داستانی درباره‌ی عطش سیری‌ناپذیر انسان‌ها برای مصرف‌گرایی ترکیب کند. شاید اگر کارگردان دیگری این ایده‌ها را در کنار هم به کار می‌گرفت، مخاطبان سینما را پس می‌زد، ولی در دستان کامرون این ترکیب به‌خوبی جواب می‌دهد.

برودریک، خبرنگار در حوزه‌ی فرهنگ اینترنتی توضیح داد: «دنیاسازی [فیلم‌های کامرون] برای یک فرد از همه‌جا بی‌خبر کاملاً غیرقابل‌درک است. ولی رویکرد کامرون در این زمینه که «این‌که من فیلمی بسازم که ممکن است مردم آن را نفهمند مهم نیست» تا حدی تحسین‌برانگیز است. به‌طور کلی منطق فیلم‌های مجموعه‌محور را زیرپا می‌گذارد.»

البته برودریک اذعان دارد که این مجموعه جنبه‌های قابل همذات‌پنداری دارد، مثلاً این مورد که جیک سالی، شخصیت اصلی مجموعه، «اولین انسان از بوستون است که به فضا رفته». و به نظر من یکی دیگر از نقاط قوت کامرون این است که می‌داند چطور شرورهایی طرح‌ریزی کند که به‌طور جهان‌شمول منفور هستند.

برودریک گفت: «هیچ‌کس بهتر از کامرون شخصیتی را که یک حرام‌زاده‌ی واقعی است نمی‌نویسد. مثل ترمیناتورهای پلید، شرور تایتانیک و…»

تشخیص دادن این‌که مردم از چه چیزی متنفرند یک مهارت است، و طبق نظر برودریک، مهارت کامرون در این زمینه حاکی از ارتباط نزدیک او با مخاطبانش است. او می‌داند که چه چیزی از لحاظ احساسی رویشان تاثیر می‌گذارد؛ می‌داند چه نوع شخصیتی خونشان را به جوش می‌آورد؛ معمولاً چنین شخصیتی تجلی طمع و اختلاف طبقاتی است. او بلد است چطور چیزهایی که ما را عصبانی می‌کنند به شخصیت‌هایی که روی پرده‌ی نقره‌ای ما را عصبانی می‌کنند، تبدیل کند.

از طرف دیگر، فیلم‌های آواتار به‌شکلی زیرکانه هر تصوری را پیرامون این‌که قهرمانان قصه آمریکایی هستند از بین می‌برند، در حالی‌که بعضی فیلم‌های دیگر به‌طور ضمنی به آمریکایی بودن قهرمانان‌شان اشاره می‌کنند. همچنین فیلم‌های آواتار در هسته‌ی خود داستان‌هایی هستند که درباره‌ی خطر عدم محافظت از محیط زیست هشدار می‌دهند. این دو عامل – یعنی آمریکایی نبودن قهرمان‌ها و پیام حفاظت از محیط زیست – هردو تاثیر قابل‌توجهی روی افزایش جذابیت فیلم‌ها برای مخاطبان خارج از آمریکا دارند، در حالی‌که شاید مخاطبان آمریکایی فیلم متوجه این مسئله نباشند.

با این‌که همه‌ی دلایل ذکرشده توضیح‌های تامل‌برانگیزی درباره‌ی دلیل جذابیت آواتار هستند، شاید ساده‌ترین و متقاعدکننده‌ترین دلیل این باشد که مردم می‌خواهند در سالن‌های سینما فیلم‌هایی را تماشا کنند که برای سالن‌های سینما ساخته شده‌اند. وقتی آواتار در سال ۲۰۰۹ روی پرده رفت،‌ مردم کرور کرور به تماشای آن شتافتند. از آن موقع تاکنون، فرهنگ فیلم دیدن مردم عوض شده است، ولی یک اصل ثابت مانده و آن هم این است که مردم برای تماشای فیلم‌های اکشن  و بلاک‌باستر همچون آواتار همچنان به سینما می‌روند.

برودریک گفت: «ما علاقه‌ی مردم برای تماشای صحنه‌های شگفت‌انگیز را دست‌کم می‌گیریم. جیمز کامرون هیچ‌گاه از ساختن فیلم‌هایی با چنین صحنه‌هایی دست برنداشت.»

و مردم هم از تماشای فیلم‌هایش دست برنداشته‌اند.

منبع: Vox



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X