عتیق رحیمی مردی از خاک افغانستان؛ استاد در تلفیق ادبیات و سینما
عتیق رحیمی نه تنها نامی آشنا در میان مردم افغانستان است بلکه او را به عنوان نویسنده و فیلمسازی جهانی میشناسند. کتابها و فیلمهای وی موفق به کسب جوایز بینالمللی شدهاند و او تاکنون چند رمان خود را به فیلم تبدیل کرده است. اگرچه رحیمی در افغانستان متولد شد اما در زمان جنگهای داخلی افغانستان در سال ۱۹۸۴ درحالی که فقط ۲۲ سال داشت به پاکستان گریخت و پس از درخواست پناهندگی از سفارت فرانسه به پاریس رفت و از آن سال به بعد در فرانسه زندگی و فعالیت میکند.
رحیمی، نخستین رمان خود به نام «خاکستر و خاک» را در سال ۱۹۹۶ نوشت. این رمان در سال ۲۰۰۰ توسط سابرینا نوری از فارسی به فرانسه ترجمه شد و در همان سال انتشار یافت. رحیمی در سال ۲۰۰۴ بر اساس رمان خاکستر و خاک، نخستین فیلم خود به نام خاک و خاکستر را کارگردانی کرد. او با این فیلم در جشنوارهی سینمایی کن ۲۰۰۴ شرکت کرد و جایزهی بخش نگاهی به سوی آینده را به دست آورد. او در ۱۰ نوامبر ۲۰۰۸ جایزهی معتبر گنکور را برای رمان سنگصبور دریافت کرد.
رحیمی را به عنوان نویسندهای میشناسند که آثارش تلفیقی هوشمندانه از ریشههای افغان و تاثیرات فرهنگ فرانسوی میباشد. وی که آثار ماندگاری چون فیلم سنگصبور و خاکستر و خاک را در کارنامهی خود دارد، آخرین ساختهی خود، بانوی نیل را برای نخستینبار در جشنواره تیف ۲۰۱۹ به نمایش گذاشت. این فیلم موفق به کسب جایزهی خرس بلورین بهترین فیلم بخش نسلها در جشنواری برلین شد.
«بانوی رود نیل» اولین فیلم سینمایی به زبان فرانسه از عتیق رحیمی است که موضوع آن افغانستان نیست. این فیلم به ریشههای بروز جنگ رواندا، نقش استعمار و سیاست، دین و قومیت و استبدادی اشاره دارد که باعث جنگ میشود.
عتیق رحیمی اینبار برای ساخت فیلم جدیدش به سراغ رمانهای خودش نرفته بلکه به سراغ رمانی با همین نام؛ نوشتهی اسکولستیک موکاسونگه نویسندهی آفریقایی رفته و فیلمنامهی آنرا نوشته است. رمان بانوی رود نیل قبلا جایزهی ادبی رنودو را در فرانسه دریافت کرده بود.
عتیق رحیمی در خصوص علت انتخاب موضوع نسلکشی در روآندا برای ساخت فیلم جدیدش گفته؛ «همیشه دوست داشتم که زمانی فیلمی دربارهی آفریقا بسازم. حوادث سالهای جنگ داخلی در افغانستان و کشتار و ویرانی آن، همیشه در ذهنم با کشتار روآندا در همان دوره گره خورده بود. دوست داشتم یک روایت انسانی را تصویر کنم و از اینرو رمان خانم موکاسونگه را به فیلمنامه تبدیل کردم.»
او دربارهی ارتباط سینما و ادبیات میگوید:
سینما به عنوان شکلی از هنر ارتباط تنگاتنگی با ادبیات دارد و معتقدم تمام آثار ساخته شده به نوعی اقتباس محسوب میشوند؛ به این دلیل که فیلمنامه به واسطه کلمات شکل میگیرد و این کلمات به واسطهی فیلمساز به تصویر تبدیل میشود. این پروسه سینما را به وجود میآورد. امروزه، ۶۰٪ فیلمهای تولید شده از رمانها اقتباس میشوند. برخی از این رمانها شناخته شده هستند و برخی دیگر ناشناخته؛ پس نمیتوان گفت این جریان تازه است. این یک روش قدیمی است، روشی که شناخته شده است.
رحیمی را نویسنده و کارگردان فارسیزبان با ملیت افغانستانی، فرانسوی میشناسند. او متولد ۲۶ فوریه ۱۹۶۲ در کابل است. رحیمی در دبیرستان فرانسوی کابل تحصیل کرد و زبان فرانسوی را در همان دوران فرا گرفت. او در زمان جنگهای داخلی افغانستان در سال ۱۹۸۴ به پاکستان گریخت و پس از درخواست پناهندگی از سفارت فرانسه به پاریس رفت. رحیمی پس از ورود به فرانسه، در دانشگاه رووان به تحصیل ادبیات مدرن فرانسه پرداخت و پس از آن مدرک دکترایش را در رشتهی سینما از سوربون دریافت کرد.
در سال ۱۹۸۹ برادر کمونیست او در افغانستان کشته شد، اما عتیق یک سال بعد از مرگ برادرش آگاه شد. هماکنون پدر و مادر رحیمی و یکی از خواهرانش در آمریکا و خواهر دیگرش در کابل زندگی میکنند. رحیمی در سال ۲۰۰۲ به افغانستان بازگشت و در کشورش به فعالیتهای هنری مانند ساخت فیلم و مجموعههای تلویزیونی پرداخت. او با رحیمه رحیمی ازدواج کرده است و یک پسر و یک دختر دارد و هماکنون در پاریس ساکن است.
او سه رمان نخست خود را به زبان فارسی و رمان سنگصبور را به زبان فرانسوی نوشت. رحیمی در ۱۰ نوامبر ۲۰۰۸ با رمان سنگصبور، برندهی جایزهی گنکور شد. این جایزهی ادبی هر ساله از سوی آکادمی گنکور فرانسه به برترین اثر ادبی که به زبان فرانسوی نوشته شده باشد، اعطا میشود. آخرین رمان او سقاءها (Les porteurs d’eau) نام دارد که در آغاز ۲۰۱۹ در پاریس انتشار یافت و در ۱۳۹۸ به فارسی نیز ترجمه شده است.
او در خصوص نوشتن رمان به زبان فرانسه میگوید:
از آن خاطر به زبان فرانسوی مینویسم که چشم مردم خوانندهی خارجی را به نادیدههای افغانستان و آن چه مردم افغانستان با آن روزانه درگیرند باز کنم.
به قول او مردم افغانستان هوشمندانه میدانند آن چه در اطراف آنها میگذرد و جامعه جهانیست که افغانستان را از دید رسانهها میبینند. او میخواهد منبع جایگزینی برای مخاطب خود تهیه کند.
خاکستر و خاک
رمان کم حجم اما عمیق خاکستر و خاک اثر عتیق رحیمی در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. این کتاب اولین رمان او است که نقطهی جهشی در کارنامهی او محسوب میشود. رحیمی در این اثر یک داستان تاریخی و اسطورهای خلق کرده است. یک تراژدی؛ که تنهایی انسان را به تصویر میکشد. کتاب صوتی این رمان با صدای خود عتیق رحیمی در فیدیبو شنیدنی است.
قصه دربارهی پدربزرگی به نام «دستگیر» است که به همراه نوهاش، «یاسین» که از پیچ جادهاى در شمال شهر پل خمرى (در افغانستان) به معدن ذغال سنگ مىرسد، رد مىشوند و به روى پلى که بر فراز رودخانهاى خشک کشیده شده است به انتظار رسیدن کامیونى که آنها را به معدن ببرد مىنشینند. آنها که خانهی روستاییشان طی بمباران نیروهای روس نابود شده و حالا منتظر کامیونی هستند تا آنها را پیش پسر پیرمرد ببرد که در یک معدن زغالسنگ دورافتاده است تا خبر کشته شدن مادر، همسر، برادر و باقى خانواده را به پسرش مراد برساند. در همین چند ساعت انتظار و راهسپارى در جادهاى پر خاک و غبار، از لابهلاى رویاها و تصویرهایى که در مقابل چشم «دستگیر» ظاهر مىشوند و از خلال مکالمات بسیار کوتاهى که میان سه، چهار نفر شخصیت گذراى داستان صورت مىگیرد. به ماجرا پى مىبریم و عمق اندوه پیرمرد را درمىیابیم.
این کتاب در سال ۱۳۸۲ برندهی جایزهی ادبی یلدا در بخش نویسندگان غیر ایرانی شد و تاکنون به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده است.
در بخسی از کتاب میخوانیم:
چشمهایت باز میشود. عرق سردی روی پوستت حس میکنی. نمیتوان خوابید، آرام خوابید. اینک یک هفته است که آرام نخوابیدهای. همین که چشمهایت را میبندی مراد است و مادرش. یاسین است و مادرش. خاک است و آتش. فریاد است و اشک … و دوباره بیداری. اینک چشمها میسوزند. از بیخوابی میسوزند. چشمها دیگر توان دیدن ندارند. چشمها خستهاند.
گفتنی است این کتاب در سال ۲۰۰۴ توسط خود رحیمی تبدیل به فیلم شد و جوایز فراوانی به دست آورد.
فیلمنامهی این فیلم را کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس ایرانی با اقتباس از رمان خاکستر و خاک اثر عتیق رحیمی نوشت و این فیلم در سال ۲۰۰۴ توسط رحیمی کارگردانی شد. این فیلم در جشنوارههای مختلف سینمایی شرکت کرده و بیش از ۱۰ جایزه به دست آورده است. فیلم خاک و خاکستر در بخش جایزهی نگاهی نو در جشنوارهی فیلم کن ۲۰۰۴ به نمایش درآمد و جایزهی بخش نگاهی به سوی آینده را به دست آورد. همچنین این فیلم جایزهی کشتی بادبانی طلایی جشنوارهی فیلم زنگبار ۲۰۰۵ را به دست آورد.
سنگصبور
سنگصبور نخستین رمان عتیق رحیمی به زبان فرانسوی است که در ۱۵۵ صفحه در سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات «پی، او، ایل» به چاپ رسید. این رمان موفق به کسب جایزهی کنگور ۲۰۰۸ شد. در مصاحبهای که رحیمی به مناسبت چاپ این رمان داشته علت این که زبان فرانسه را برای نوشتن انتخاب کرده گفته است: «با زبان مادری ممنوعها و تابوها را هم میآموزی، در حالیکه در زبان دوم چنین خودسانسوریهایی وجود ندارد.»
این کتاب نگاهی داستانی به زندگی زنان افغانستان در دوران حکومت طالبان دارد. پس ازقتل نادیه انجمن؛ شاعر جوان به دست شوهرش، عتیق رحیمی سفری به هرات میکند. در این سفر او شوهر و قاتل نادیه انجمن را که در حالت اغماء و تقریبا بیجان در کلینیک زندان نگهداری میشد ملاقات میکند. رحیمی در حالیکه چشم به قاتل دوخته است با خود میاندیشد؛ اگر من زن بودم کنار او میماندم تا حداقل همهی حرفهای نگفته را به صورت او تف میکردم. همین تصویر جانمایهی رمان سنگ صبور میشود.
قصه دربارهی مردی در حالت اغما است که بر بستر مرگ افتاده و تنها از طریق سِرُم تغذیه میکند. زن که از دست شوهرش جان سالم به در برده، پرستاری مرد محتضر خود را میکند. زن بر بالین مرد نشسته و تسبیح میگرداند و دعا میکند. کمکم زن از دعا و تسبیح صرفنظر میکند و در خود جرأت پرخاش و گفتگوی صریح با مرد بیجان خود را مییابد. این گفتگوی یک جانبه که از آغاز تا پایان کتاب ادامه دارد در واقع بیان شکوههای زن است از ازدواج اجباری، تا تجاوز به عنف، تجاوز از سوی محارم و بدتر از همه رابطهی خفقانآور مردش با او. دیگر این زن نیست که باید سنگصبور باشد، اینبار این مرد است که به اجبار به سنگصبوری محکوم است.
در سال ۲۰۱۲ کشور افغانستان و فرانسه فیلمی را بر اساس رمانی با همین نام نوشتهی ژان کلود کریر و خود رحیمی ساختند که کارگردانی آن نیز بر عهدهی عتیق رحیمی بود. این فیلم نمایندهی افغانستان در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در مراسم اسکار بود.
گلشیفته فراهانی، حمید جاودان، مسیح مروت و حسینا بورقان از بازیگران این فیلم هستند. گفتنی است که گلشیفته فراهانی، برای بازی در این فیلم نامزد بهترین بازیگر بااستعداد زن جوان در سی و نهمین دورهی جشنوارهی سینمایی سزار فرانسه شد.
هزار توی خواب و هراس
کتاب هزار توی خوابوهراس، رمانی نوشتهی عتیق رحیمی است که اولینبار در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسید که در ایران توسط انتشارات ثالث منتشر شده است. رمان در زمان آشوبهاى سیاسى در افغانستان مىگذرد. هرچند راوى اشارههاى اندکى به وضعیت سیاسى کشورش میکند، اما سایهی آن بر سراسر رمان گسترده است.
کتاب از ابتدا به زبان فارسی دری نوشته شد و بعد به انگلیسی ترجمه شد اما چاپ آن در ایران در واقع ترجمهای از نسخهی انگلیسی آن بود. این اتفاق اعتراض شدید عتیق رحیمی را در پی داشت؛ که چرا باید کتابی که به زبان فارسی نوشته شده از زبان انگلیسی ترجمه شود؟! او در یکی از مصاحبههایش در این خصوص گفته بود: «هدایت، چوبک و آلاحمد را در افغانستان با ترجمه نمیخوانند که حالا ما را در ایران ترجمه کنند.»
قصه دربارهی فرهاد، دانشجویی معمولی است که به شراب، زنان و شعر علاقه دارد و نسبت به باورهای مذهبی پدربزرگش بیاعتناست. اما در یک شب، همهی تصوراتش تغییر میکند. فرهاد با یکی از دوستانش که قصد فرار به پاکستان را دارد، برای نوشیدن و معاشرت بیرون رفته است. شبی مست کرده و اسم شب را فراموش میکند و سربازها او را دستگیر میکنند و به باد کتک میگیرند. او زخمی و کتک خورده در کوچهای میافتد. زنی به او کمک میکند اما سربازها همچنان به دنبالش هستند و فرهاد گیج است انگار همه چیز را در حالهای از رویا و غبار میبیند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
باید از دو چیز زنها بر حذر باشی. موهایش و اشکهایش. خدا میداند چرا پدربزرگم این حرف را به پدرم زد. بعد ادامه داد؛ موهایش به زنجیرت میکشد و اشکهایش غرقت میکند.
تصویر بازگشت
کتاب تصویر بازگشت، اثر عتیق رحیمی است که در ۱۲۰ صفحه از سوی نشر چشمه منتشر شده است. این کتاب پیش از این در سال ۲۰۰۵ در فرانسه و به زبان فرانسوی منتشر شده بود.
این کتاب مجموعهای از عکسهای سیاه و سفید است که نویسنده هنگام بازگشت به افغانستان در سال ۲۰۰۲ از شهر کابل گرفته است. این عکسها با متنی شاعرانه در حواشی همراه است و داستان مردی را بیان میکند که از تبعید و غربت به وطنش برمیگردد تا بار دیگر هویت گمشدهی خود را پیدا کند.
در بخشی از متن کتاب آمده است:
این زخمها را باید به تصویر کشید. قبل از تو عکاسان بزرگی آمدند و از زخمها تصویرهای بس زیبا برداشتند اما من در جست وجوی زیبایی نیستم. من در جست و جوی بازآفرینی احساسی هستم که با نگاه به جای زخم به انسان دست میدهد. هر بار که به جای زخم مینگریم، خواهی نخواهی به دردش میاندیشیم. مگر زخم از خودت باشد. من هم در جست و جوی زخمهای خودم هستم. زمانی در این شهرک تمام نوازندگان میزیستند. همه با هم با ساز سخن میگفتند، با ساز میجنگیدند، با ساز میگریستند، با ساز میخندیدند، با ساز خدا را میپرستیدند، خدا صدا بود، نوا بود، نوای نی، پیامآوران داد زدند که غیر از ایشان هیچ کس دیگری حق شنیدن صدای خدا را ندارد. به آسمان رعد و برق انداختند تا صدای خدا به مردم شهر نرسد و صدای مردم شهر به خدا.
لعنت به داستایوفسکی
رمان لعنت به داستایوسکی، اثر عتیق رحیمی است که نخستینبار در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. برادر کمونیست عتیق رحیمی در افغانستان کشته شد اما خودش یک سال بعد از این اتفاق خبردار شد. بنابراین رحیمی به خوبی با فضای جنگ و ایدئولوژی کمونیسم آگاه است و در این رمانش به آن میپردازد.
لعنت به داستایوسکی تا حدودی بازنویسی رمان جنایت و مکافات داستایوسکی است اما این بار نه در سنپترزبورگ بلکه در کابل. درست در زمانی که افغانستان درگیر جنگهای داخلی است. جنگ و خونریزی یکی از عناصر اصلی این رمان محسوب میشود.
رسول، شخصیت اصلی رمان میخواهد پا جای پای راسکلنیکف بگذارد. او با پافشاری پدرِ کمونیست خود به شوروی میرود تا در آنجا تحصیل کند. رسول در شوروی شیفتهی شخصیت داستایوسکی میشود و کتابهای او را میخواند. اما از همه بیشتر تحت تاثیر رمان جنایت و مکافات قرار میگیرد. او پس از بازگشت به کشورش از همهی ایدئولوژیها و جنگهای به بار آمده متنفر است و حتی هنگامی که به او پیشنهاد میشود به واسطه زبان خارجی که میداند کار پردرآمدی در این جنگ قبول کند، خیلی سریع آن را رد میکند.
تمام دنیای رسول در یک اتاق کوچک اجارهای است، اتاقی که پر است از کتابهای داستایوفسکی، یادگاریهایی از زمانی که در لنینگراد ادبیات روسی میخواند، زمانی که رسول، درست مانند صحنههای آغازین کتاب جنایت و مکافات، کسی را با تبر به قتل میرساند، همذات پنداریاش با شخصیت اصلی شاهکار داستایوفسکی کامل میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
درست در همان لحظه که رسول تبر را بلند میکند تا بر فرق پیرزن فرود بیاورد، فکر جنایت و مکافات در ذهنش برق میزند. از بنجان به لرزه در میآید. دستهایش میلرزد و تبر در دستهایش میلغزد. سر پیرزن را میشکافد و در جمجمه فرو میرود. پیرزن بیصدا روی فرش سرخ و سیاه میغلتد. روسریاش با طرح شکوفههای سیب در هوا شناور میشود و بعد روی جسد درشت و شل و ولش میافتد.