نقد سریال «جنگل آسفالت»؛ غافلگیری یک درام در دل یک شهر بیقانون
«جنگل آسفالت» یکی از محصولات شبکه نمایشخانگی است که این روزها در پلتفرم نماوا منتشر میشود. پخش این سریال از نوروز ۱۴۰۳ شروع شد و تا به حال ۱۲ قسمت از آن بر روی خروجی این پلتفرم قرارگرفته. با پایان پخش سریال «اکازیون»، «جنگل آسفالت» تنها سریال در حال انتشار نماوا است. این مجموعه که اولین تجربه سریالسازی کارگردانش یعنی پژمان تیمورتاش است، با تبلیغات محیطی زیادی شروع به کار کرد، اما پس از مدتی در میان هیاهوی سریالهای دیگر پلتفرمهای نمایشخانگی کمی به حاشیه رانده شد. این در حالی است که این مجموعه، داستانی درام و پرکشش را روایت میکند و گروه بازیگرانش به جذابیت قصه کمک کردهاند. سریال «جنگل آسفالت» هم مانند هر محصول هنری نقاط مثبت و منفی دارد که در این نقد به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
هشدار: در نقد سریال «جنگل آسفالت» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
درباره قصه «جنگل آسفالت»
«جنگل آسفالت» در واقع یک نام است که تا به حال برای نامگذاری سه اثر مختلف شناختهشده از آن استفاده شده. در دهه ۴۰ میلادی نویسندهای آمریکایی به نام دبلیو.آر برنت، رمانی به این نام نوشت، درباره سرقت مقداری جواهرات در یکی از ایالات آمریکا. در سال ۱۹۵۰ جان هیوستون، کارگردان مشهور هالیوود، فیلمی نوآر براساس همان رمان و با اسم «جنگل آسفالت» را جلوی دوربین برد. فیلمی تحسین شده که در نقد زندگی شهری و مشکلاتی است که انسانها برای هم به وجود میآورند.
حتما در نقاط دیگر دنیا هم از این نام استفاده شده، اما برای اولینبار در ایران سال ۱۳۸۵ «جنگل آسفالت» ترکیبی بود که سروش لشگری، با نام هنری هیچکس، از این نام برای اولین آلبوم موسیقی رپ خود استفاده کرد. این آلبوم که به صورت غیرقانونی و زیرزمینی منتشر شد، در میان جوانان آن سالها از محبوبیت زیادی برخوردار بود. سروش لشگری هم در برخی قطعات موسیقی که در این آلبوم ساخته بود، به نقد اجتماعی تهران و مشکلات آدمها پرداخته بود.
حالا و پس از ۷۰ سال که از فیلم جان هیوستون و نزدیک به ۲۰ سال از آلبوم موسیقی هیچکس میگذرد، سریالی در شبکهنمایشخانگی در حال پخش است که همان نام را یدک میکشد و داستانی مشابه همان قصههای قبلی را روایت میکند. «جنگل آسفالت» ساخته پژمان تیمورتاش، قصه شهری است که آدمهایش به هم رحم نمیکنند. مادر به فرزند، مرد به همسر، خواهر و برادر به هم و…. در این داستان پول حرف اول را میزند و شاید قصهای تکراری است، اما همین پول است که برای همه تصمیم میگیرد. در این میان عشقهایی هم وجود دارد که تنها نقاط روشن زندگی در یک جنگل بیرحم است.
شاید یکی از نقاط قوت «جنگل آسفالت» این باشد که در این ۱۲ قسمت، بارها گرههای کوچک مختلف به داستان اصلی اضافه شده و در طی چند قسمت با روند قصه، گرههای کوچک بازگشایی و خرده روایتهایی جدید اضافه شده. این موضوع مخاطب را خسته نمیکند و به نحوی در هر قسمت یک غافلگیری برای او ایجاد میشود و مخاطب مجبور نیست مدتها منتظر بماند تا نتیجه داستان را متوجه شود. همین گره افکنیهای مداوم هم خودش نمادی از زندگی در یک جنگل بدون قانون است. جنگلی که یک نفر مقدار زیادی پول را بر میدارد، خانواده مقتول دیه را میگیرند اما رضایت نمیدهند، مجنونی از تیمارستان فرار میکند، مادری به فرزندانش رحم نمیکند و… با وجود همه اینها زندگی ادامه دارد و باید آدمها دوام بیاورند.
اگر بشود نامش را نقطه ضعف گذاشت، سیاهی اغراق شده زندگی که در «جنگل آسفالت» میبینیم، ممکن است مخاطبی که خودش در زندگی روزمره با گرفتاریهای فراوان روبرو است را دلزده کند. دیدن گرفتاریهای پشت سر هم و آدمهایی که جز منفعت خودشان به هیچچیز فکر نمیکنند، برای مخاطب این روزها که خودش در زندگی شاهد همین ماجراها است، دیگر جنبه سرگرمی ندارد. به همین دلیل «جنگل آسفالت» سریالی نیست برای اوقات فراغت و گذراندن وقت. مخاطب باید هزینهای پرداخت کند و درد و رنجی را ببیند و در میان آن هم دلخوش کند به عشقی که در زیر لایه اصلی داستان در جریان است.
هنوز داستان «جنگل آسفالت» تمام نشده و باید منتظر بود و دید در ادامه چه گرههایی به داستان اضافه خواهد شد. بازهم قرار است پول و روابط کاری برای آدمها تصمیم بگیرد یا بالاخره عشق کاری برای آدمهای این جنگل خواهد کرد؟
درباره سازندگان «جنگل آسفالت»
پژمان تیمورتاش، کارگردان سریال «جنگل آسفالت» با ساخت این مجموعه اولین تجربه سریالسازی خود را پشت سرگذاشته. او در کنار مهدی اسدزاده نویسندگی فیلمنامه این سریال را هم برعهده داشته. تیمورتاش کار سینما را با ساخت فیلمهای کوتاه در دهه ۸۰ شروع کرد و در اواسط دهه ۹۰ فیلم «مفتآباد» را کارگردانی کرد. او در زمینه نویسندگی هم فعال است و دو رمان تا به حال از او منتشر شده. تیمورتاش از میان قشر پایین جامعه به سینما راه پیدا کرده و خود این موضوع باعث شناخت درست از شرایطی شده که در دل جامعه در جریان است.
تیمورتاش متوجه شده که مخاطب ایرانی تشنه قصه شنیدن است. قصهای که ذهن را درگیر کند و بعد گره به گره باز شود. روایتگری و ایجاد غافلگیری در «جنگل آسفالت» برآمده از همین شناخت است. او با داستانی که خطی نیست و فراز و فرودهای جذابی دارد، خود را در مقابل سریالهای پرهیجان و پرخرج، اما ناتوان در روایتگری قرار داده و تا اینجای کار توانسته مخاطب کار خود را راضی نگه دارد. تیمورتاش پیش از این توانایی فنی کارگردانی خود را در آثار قبلی نشان داده. «جنگل آسفالت» هم از نظر قاببندی و دکوپاژ قابل قبول و تا اینجا بدون نقد منفی است. از نظر بازی گرفتن از بازیگران هم میتوان او را کارگردان خوششانسی دانست که در اولین تجربه سریالسازی توانسته گروه بازیگران قوی را گرد هم آورد که در جان بخشیدن به کاراکترهایش به او کمک کنند.
شخصیتپردازی «جنگل آسفالت» که توسط پژمان تیمورتاش و دیگر نویسنده این مجموعه انجام شده، از دیگر ویژگیهای این سریال است. کاراکترها بیشترشان خاکستری هستند و کلیشه خیر و شر مطلق در آنها دیده نمیشود. اینها کاراکترهایی هستند که همه در یک جنگل بیرحم زندگی میکنند و گاهی حس ترحم مخاطب را برانگیزند. آدمها شبیه واقعیت هستند. مثلا مادرهای این سریال هیچکدام دلسوزیها و از خودگذشتگیهای افراطی برای بچههایشان ندارند. اتفاقا میبینیم که مادر بد هم وجود دارد، مادری که با بیتوجهیش میتواند سرنوشت یک بچه را تا ابد خراب کند. یا در مثالی دیگر پولدارها حتی اگر از راه اشتباه هم به جایگاهی رسیده باشند، بازهم احساسات و عواطف عاشقانه سراغشان میآید. همیشه زنها گیر مردهای هوسران نمیافتند و عکس این موضوع هم صادق است و وجود دارد و….
تیمورتاش در کنار خود اسماعیل عفیفه را هم به عنوان تهیهکننده دارد. تهیهکننده با سابقه تلویزیون که در نمایش خانگی هم با فصل اول «شهرزاد»، نامش در آن دوران بسیار شنیده میشد. حالا عفیفه پس از سالها با یک مجموعه نمایشخانگی دیگر به این مدیا برگشته و از گروه بازیگران و تعدد لوکیشنها سریال به نظر میآید که فضای مناسبی برای تیمورتاش و گروه ایجاد کرده تا بتواند قصهای درام را از دل شهر روایت کنند.
گروه بازیگران «جنگل آسفالت»
شاید بهتر باشد از ترکیب «این گروه قوی» برای بازیگران «جنگل آسفالت» استفاده کنیم. این مجموعه از فرمول قدیمی سریالهای شبکهنمایش خانگی که بهرهگرفتن از یک گروه بزرگ از بازیگران است، استفاده کرده. گروهی که بزرگترین نقطه قوت این سریال است. اما ستاره سریال امیر جعفری است. او در نقش ایرج، کاراکتری را برعهده دارد که نماد کامل یک کلاهبردار خیانتکار است و حالا با مشکلاتی که برای فرزندانش پیش آمده هم به ناتوانی افتاده و هم کارهای اشتباهش یکی یکی رو میشود. جعفری همیشه در نقشهای خاکستری موفقتر است. او شبیه همین نقش را در سریال «میوه ممنوعه» بر عهده داشت، شخصیت منفی که نقطه ضعفهایی دارد که او را به زانو در میآورد.
ریما رامینفر را همیشه در نقش زنان دلسوز خانواده دیدهایم. اما حالا او مادری است که بچههایش را با کینه و سختگیری از خود رانده و زندگی او را در دوراهی سختی قرار میدهد. رامینفر شاید برای اولینبار است که نشان داده که از عهده نقش خاکستری هم بر میآید. قراردادن ریما رامینفر و امیر جعفری در کنار هم در خلق سکانسهای احساسی این دو نفر به عنوان زن و شوهر در سریال کمک کرده که یکی از نکات مورد توجه و وایرال شده «جنگل آسفالت» است. در کنار رامینفر، مریلا زارعی دیگر بازیگر با سابقه قراردارد. بازیگری که به صورت همزمان دو سریال با چهره و گریمی متفاوت را در نمایش خانگی تجربه کرد. او در سریال «افعی تهران» یک قاتل بود و حالا مادری مجنون و طرد شده که به اصرار پسرش به خانه آورده میشود. اما از خانوادهاش بیزار است. این دو بازیگر زن میانسال بازیهای قابل توجهی در این سریال دارند که در کنار بازی بازیگران جوان و چهره بسیار به چشم میآید.
شخصیتهای اصلی جوان سریال «جنگل آسفالت» بر عهده یک زوج دیگر سینمایی قرار داده شده؛ نوید محمدزاده در نقش پاشا و فرشته حسینی در نقش هنگامه. محمدزاده پس از مدتها در یک نقش خاکستری که وجه مثبت آن پررنگتر است قرار گرفته. نقشی که با سایر کاراکترهایی که در آثار مشهورش برعهده داشته متفاوت است. او استیصال یک عاشق، نگرانیهای برادرانه و موقعیت شغلی عجیبی که در سریال دارد را به خوبی با بازیاش به مخاطب نشان میدهد. اما شاید یکی از بزرگترین نقاط منفی سریال «جنگل آسفالت» شیوه دیالوگگویی نوید محمدزاده است. او در تلاش است که یک لات به اوج رسیده را با نحوه حرف زدنش به نمایش بگذارد. اما حرف زدنش بیشتر تصنعی شده و توی ذوق میزند.
فرشته حسینی که پیشتر در «قورباغه» کار در نمایشخانگی را تجربه کرده بود، این سریال دومین حضور در این رسانه است. حسینی تمام توان بازیگریش را در رسیدن به کاراکتر هنگامه خرج کرده. عاصی بودن، اصرار بر قوی ماندن در کنار حفظ زنانگی نقش هنگامه را به یکی از کارهای ماندگار کارنامه بازیگری او تبدیل خواهد کرد.
از بازیگران جوان دیگری که یکی از نقشهای اصلی این سریال را برعهده دارد، علیرضا جعفری است. او که از کودکی همیشه جلوی دوربین بوده، حالا تبدیل به یک جوان پر تجربه با بازی رئال شده. جعفری در سکانسهایی که حضور دارد بازی قابل توجهی ارائه میدهد و حتی در مواجهه با بازیگران مقابلش مثل نوید محمدزاده و امیر جعفری به همان پختگی نقش آفرینی میکند. مرجان اتفاقیان، معین شاه چراغی، امین میری و… بازیگران جوان دیگر این سریال هستند.
- روایتگری پرکشش، غافلگیری مخاطب، بازیهای خوب
- برای اوقات فراغت مناسب نیست
در «جنگل آسفالت» هر چند قسمت کاراکترهای جدیدی به داستان اضافه میشوند که مسیر قصه را تغییر میدهند. مثلا آزاده صمدی از قسمت ۷ به قصه اضافه شد. او مدتهاست بازی در نقش زنهای عصبی که با لوندی به خواستههایشان میرسند را بازی میکند. نقشی که خوب از پس آن بر میآید اما تبدیل به تکرار در کارنامه کاری او شده. از تیتراژ این سریال اینطور به نظر میرسد که هنوز شخصیتهای زیادی باقیمانده که به داستان اضافه شوند و همچنان قرار است «جنگل آسفالت» مخاطب را با گرههای جدید، غافلگیر کند.
شناسنامهی سریال «جنگل آسفالت»
کارگردان: پژمان تیمورتاش
بازیگران: امیر جعفری، نوید محمدزاده، فرشته حسینی، ریما رامینفر، آزاده صمدی، مریلا زارعی
محصول: ۱۴۰۲، ایران
خلاصه داستان:جنگل آسفالت در مورد دختری به نام هنگامه است که برادر کوچکتر او، دانیال، در آستانه قصاص قرار دارد و هنگامه برای نجات برادرش تمام تلاشش را میکند تا بتواند مبلغ مورد نظر اولیا دم را فراهم کند
منبع: دیجیکالا مگ
آخه بنده خدا نمره اینو از افعی تهران بیشتر گذاشتی،
یکم سخت گیری کنید تا فیلما ازموده شن
سریال معمولیای بود،
از نوید محمد زاده هم بر نمیومد این سریالا
اصلا با این نقد موافق نیستم
جالبه توی متن هم ذکر شده که شیوه دیالوگ گویی نوید محمدزاده تصنعی هست اما من خودم آدم هایی رو دیدم که شیوه تکلم و لحجه شون شبیه به هیچ آدمی که تا به امروز دیده ام نبوده و نحوه صبحت کردن به نظر من مثل قیافه آدم هاست یا بهتره بگم اثر انگشت یعنی در هیچ دو آدمی کامل یکسان نیست پس اینکه میبینیم نوید محمدزاده توی این سریال اومده و به کل به یک شکل دیگری صحبت میکنه نه تنها نقطه ضعف سریال محسوب نمیشه بلکه هنرمندی نوید محمدزاده رو نشون میده.
اگر دقت کرده باشید صدا در بازیگری بسیار مهم است و تاثیر گذار، که اگر برترین بازیگران دنیا رو آثارشون رو نگاه کنید میبینید که صدای اون ها تاثیر فوق العاده روی موفقیت شون داشته
در کل این سریال در زمان انتشار نظرات ما هنوز به انتهای خود نرسیده پس نمیتونید عنوان کنید که سریال معمولی بود یا عالی
البته من هم از بازیگری نوید محمدزاده خوشم نمیومد زیاد تا سریال آکتور رو دیدم و نظرم تغییر کرد نسبت بهشون