از گلن پاول تا زندایا؛ آیا نسل تازه‌ی ستاره‌های سینما در راه است؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۷ دقیقه
گلن پاول

مدت‌هاست که از مرگ ستاره‌های سینما حرف می‌زنند؛ اینکه بازیگران جوان نمی‌توانند به گرد پای بازیگرانی مثل تام کروز، جولیا رابرتز، ویل اسمیت و دیگر نام‌های بزرگی مثل آن‌ها برسند؛ نه فقط در توانایی‌های بازیگری، که در میزان شهرت و محبوبیت. اما صدای پای نسل تازه‌ای از ستاره‌های سینما به گوش می‌رسد. بحث درباره‌ی اینکه یک ستاره‌ی سینما باید دقیقا چه ویژگی‌هایی داشته باشد کم نیست. اگر از دیگران بپرسید که چند نمونه بازیگر ستاره برایتان نام ببرند، به سرعت تعداد زیادی برایتان ردیف می‌کنند؛ اما اگر از آن‌ها بخواهید علت انتخابشان را برایتان بگویند یا ویژگی‌های یک ستاره‌ی سینما را برایتان توصیف کنند، از انجام آن بازمی‌مانند.

محقق فیلم، ریچارد دایر، در کتاب خود «ستاره‌ها» (Stars) در ۱۹۷۹ میلادی ستاره را کسی توصیف کرده بود که همزمان که یک آدم معمولی است، خارق العاده هم هست. در کتاب جنین بیسینگر، «ماشین ستاره» (The Star Machine) که سال ۲۰۰۷ منتشر شده او درباره‌ی تولید ستاره‌ها در هالیوود در قالب خط تولید یک کارخانه توضیح داده و گفته: «گاهی اوقات یک محصول تولیدی عالی از آب درمی‌آید؛ گاهی اوقات هم خراب می‌شود.» و همانطور که لورن باکال گفته: «ستاره بودن حرفه نیست؛ بلکه یک تصادف است.»

و واقعا همینطور به نظر می‌رسد. هر بار که می‌خواهید به طور مشخص ویژگی‌های یک ستاره را دسته‌بندی کنید، یا بخواهید این ویژگی‌ها را در شخص دیگری بازتولید کنید، تمام معادلات به هم می‌ریزد. یک دوره‌ای ستاره‌های سینما امثال کسانی مثل مارلون براندو، پاول نیومن، جیمز دین و استیو مک‌کوئین بودند با سبک بازیگری خاص خودشان. اما این بازیگران به مرور جای خود را به ستارگانی مثل رابرت ردفورد، وارن بیتی و برن رینولدز دادند.

خیلی اوقات پیش می‌آید که تهیه‌کنندگان در هالیوود سراغ یک بازیگر مشخص می‌روند که فکر می‌کنند می‌توانند از او یک ستاره‌ی تمام عیار بسازند؛ کسی که می‌تواند جا پای بازیگرانی که پیش از این ذکر کردیم بگذارد. اما نتیجه‌اش هیچ وقت قابل پیش‌بینی نیست؛ برای نمونه، یک دوره‌ای می‌خواستند سم ورثینگتون (بازیگر فیلم «آواتار») را به مخاطبان سینما غالب کنند. اما تلاش‌های تهیه‌کنندگان هیچ وقت جواب نداد و بینندگان هیچوقت به چشم یک ستاره به ورثینگتون نگاه نکردند. در همین حال که استودیوهای هالیوود برای پیدا کردن ستاره‌ی بعدی سینما دست و پا می‌زنند و در میان مردان جوان خوش قدوهیکل دنبال بازیگری می‌گردند که تا چند سال آینده سرمایه‌ی زیادی روی او بگذارند و چندین برابرش را پس بگیرند، بازیگرانی به شهرت و محبوبیت عجیبی رسیده‌اند که هیچ وقت به ذهن این تهیه‌کنندگان نمی‌رسید.

مثلا، تیموتی شالامی که با بازی در فیلم مستقل لوکا گوادانینو تحت عنوان «مرا با نامت صدا کن» (Call Me By Your Name) به شهرت و نامزدی اسکار رسید، امروزه در پرفروش‌ترین فیلم‌ها حضور دارد و اصلا یکی از علل اصلی فروش این فیلم‌هاست و تمام استودیوها در هالیوود برای او سر و دست می‌شکنند.

از «مرا با نامت صدا کن»، تا «پادشاه» (The King)، «وانکا» (Wonka)، «تلماسه» (Dune) و حالا بازی در نقش باب دیلن در فیلم زندگینامه‌ای «یک ناشناخته کامل» (A Complete Unknown) می‌توان به قطعیت گفت این بازیگر جوان تا همین جای کار هم کارنامه‌ای عالی برای خود بسته است. این در حالی است که دهه‌های سابق کسی با شکل و شمایل شالامی در دنیای هالیوود، محکوم بود که تا آخر عمرش در نقش پسربچه‌های غرغرو و بامزه بازی کند. بنابراین، پیدا کردن یک فرمول ثابت برای اینکه ستاره‌ها در میدان سینما چگونه تولید می‌شوند تقریبا غیرممکن است و شاید به همین خاطر باشد که بحث‌های پیرامون آن اینقدر جذابیت دارند.

صحنه‌ی هالیوود پس از کووید دچار دگرگونی‌های زیادی شد؛ مثل هر جنبه‌ی دیگری از زندگی ما. اما با قرنطینه‌ها و تهدید تعطیل شدن سینماها که سایه‌اش از همیشه بر آن سنگین‌تر بود، سیستم هالیوود نیز تغییر کرد. در این برهه حتی شبکه‌های پخش خانگی هم به دردسر افتاده و از پیامدهای کووید در امان نبودند. همین موقع‌ها بود که مثل جین سیمونز که گفت «راک اند رول مرده است»، ‌همه این را ورد زبانشان کردند که ستاره‌های هالیوود دیگر مرده‌اند، یا سینما دیگر رنگ هیچ ستاره‌ای را به خودش نخواهید دید.

در همین راستا، همه انگشت اتهام را به سمت مارول گرفته و از اشباع سینما و تلویزیون از محتوای ابرقهرمانی گفتند. شاید استفاده‌ی مکرر از CGI، کانسپت‌های فراتر از حد تصور و انفجارهای بیش از حد در فیلم‌ها و سریال‌ها، مرکز توجه را از روی بازیگران برداشت که سالیان سال بود تصویر و داستان حول چهره‌ی آن‌ها می‌چرخید. چارلز برامسکو ، منتقد فیلم برای گاردین که علاقه‌ی خاصی به این محبث دارد، درباره‌ی تحولات از این دست در سینما توضیح داده: «کمبود یا مرگ ستاره‌های سینما از یک مشکل بزرگتر نشأت می‌گیرد، دور شدن استودیوها از فیلم‌های با بودجه‌ی کمتر که بازیگران بااستعداد در آن‌ها فرصت و حضور و بروز داشتند و می‌توانستند از این فیلم‌های مستقل، به عنوان سکوی پرتابی برای تبدیل شدن به نام‌های آشنا استفاده کنند.»

برامسکو در ادامه می‌گوید: «در سال‌های اخیر شاهد کاهش شدید فیلم‌ها در ژانر درام بزرگسال، کمدی یا کمدی‌های عاشقانه بوده‌ایم که زمانی از محبوب‌ترین ژانرهای هالیوود به حساب می‌آمدند. اما هالیوود امروز فکر می‌کند هر چه سرمایه‌اش را بیشتر روی فیلم‌های با بودجه‌ی زیاد با اکشن و CGI فراوان بگذارد، سود بیشتری نیز نصیبش می‌شود که نتیجه‌اش شده این کمبود ستاره‌ای که امروز با آن مواجهیم.»

این نام‌های تازه چه کسانی هستند؟

گلن پاول تاپ گان ماوریک

به نظر می‌رسد استودیوها اخیرا به اهمیت ژانرهایی مثل کمدی و رمانتیک پی برده‌اند و برای همین طی یک سال گذشته شاهد انتشار چندین فیلم در این ژانر بودیم که اتفاقا بحث‌های زیادی هم در اینترنت به راه انداختند. برای همین شاید تعجب نکنید اگر به شما بگوییم که یکی از داغ‌ترین ستاره‌های حال حاضر هالیوود، یعنی گلن پاول، شهرت و محبوبیت خود را مدیون بازی در فیلم کمدی رمانتیک «هر کسی جز تو» (Anyone But You) است که پارسال منتشر شد. در کنار او سیدنی سوئینی در این فیلم بازی می‌کند که او نیز به عنوان یکی از چهره‌های جوان و محبوب سینمای کنونی شناخته می‌شود.

«هر کسی جز تو» از همان فرمول فیلم‌های رمانتیک اواخر دهه‌ی نود میلادی تا اوایل دو هزار  پیروی می‌کند که دو بازیگر جذاب را مقابل هم می‌گذارد و آن‌ها، با اینکه غرور دست و پایشان را بسته است و در ظاهر از هم متنفرند، بالاخره به عشق خود به هم اعتراف می‌کنند؛ داستانی که بارها در هالیوود بیست سال گذشته تکرار شد. «هر کسی جز تو» توانست بیش از ۲۰۰ میلیون دلار در باکس‌آفیس جهانی درآمدزایی کند که برای فیلمی با بودجه‌ی اندک و داستانی کاملا کلیشه‌ای، دستاورد بزرگی به نظر می‌رسد.

جذابیت گلن پاول در همان معیارهای قدیمی ستاره‌های سینما خلاصه شده است؛ چشم‌های سبزآبی، موی بلوند، قدبلند و خوش هیکل و حتی نام او یادآور ستاره‌هایی از دهه‌ی چهل میلادی مثل تایرون پاور است. او خود را به عنوان یک بازیگر با بازی در فیلم‌هایی مثل کمدی جنجالی ۲۰۱۶ ریچارد لینکلتر «هر کسی یک چیزی می‌خواد!!» (Everybody Wants Some) و «ارقام پنهان» (Hidden Figures) در نقش یک فضانورد صاف و ساده جا انداخت و ظاهر و اجرایش نماد مردانگی سفیدپوست امریکایی هم به حساب می‌آمد.

سپس در «تاپ گان: ماوریک» (Top Gun: Maverick) یک نقش فرعی داشت و اتفاقا کاراکترش هم به شدت به کلیشه‌های قدیم سینما نزدیک بود؛ پسر جوانی که می‌خواهید از او متنفر باشید، اما آخر کار چاره‌ای ندارید جز اینکه تسلیم نیشخندها و جوک‌های مسخره‌اش شوید. نقطه‌ی قوتی که پاول دارد این است که از یک طرف او مثل تیموتی شالامی لاغر و نحیف نیست که به جای پسربچه‌ها اشتباهش بگیرند، از سمتی به قد و هیکل جیسون موموا نمی‌رسد؛ بلکه یک حد وسطی بین آن‌هاست که اگر رایان گاسلینگ، چنینگ تیتوم، برد پیت و تام کروز را با هم ترکیب می‌کردند نتیجه‌اش می‌شد گلن پاول.

تیم راثمن، رئیس استودیوی فیلمسازی سونی اخیرا به «ورایتی» گفته بود که گلن پاول نمونه‌ی کلاسیک زمانی است که استعداد و فرصت دست در دست هم قدم برمی‌دارند. چارلز برامسکو نیز درباره‌ی پاول گفته که با اینکه امروزه بسیاری از بازیگران می‌خواهند با مانور دادن روی سیستم‌های قدیمی هالیوود، خودشان را به عنوان ستاره‌های تازه‌ی سینما جا بزنند، گلن پاول به سادگی با استفاده از قدرت شبکه‌های اجتماعی توانسته خود را در دل بینندگان جا بیندازد.

گلن پاول در فیلم جنایی کمدی اخیر ریچارد لینکلتر، یعنی «هیت من» (Hit Man) نیز بازی کرده و باری دیگر توانایی‌های خود به عنوان نقش اصلی در فیلم‌های کمدی را به رخ می‌کشد؛ مخصوصا که عاشقانه‌ای نیز بین کاراکتر او و آدریا آریونا در فیلم در جریان است که جذابیت‌ها و توانایی‌های بازیگری او را در کنار هم در یک بشقاب تحویلتان می‌دهد؛ درست مثل فیلم «هر کسی جز تو». برای همین چیز عجیبی نیست که بینندگان هم به پاول روی خوش نشان داده و او را به عنوان یکی از ستاره‌های تازه‌ی سینما پذیرفته‌اند.

به جز عکس‌هایی که پاول از خودش و سگ‌اش در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد، مصاحبه‌هایش روی فرش قرمز و حمایت تمام و کمال تام کروز از جدیدترین فیلم او، یعنی «گردبادها» (Twisters)، به نظر می‌رسد روزی نیست که نام پاول را در خبرگزاری‌ها و مقاله‌های تازه نبینید. او اخیرا حرف‌هایی از فیلم سوم «تاپ گان» زده بود که دوباره نام پاول را به صدر اخبار بازگرداند. با اینکه گلن پاول در فیلم «گردبادها»، که از آن دست فیلم‌ها درباره‌ی بلایای طبیعی است، در نقش اصلی داستان ظاهر نشده، اما همچنان یک کاراکتر جذاب دارد که ثابت می‌کند این بازیگر می‌تواند در فیلم‌های بودجه بالا نیز خودی نشان دهد و در زمره‌ی بازیگران رده اول امروز سینما قرار بگیرد.

به جز گلن پاول، به نظر می‌رسد موج آرام اما مطمئنی از ستاره‌های تازه‌ی سینما سروکله‌اشان پیدا شده که می‌توان مسئولیت روشن نگه داشتن مشعل نسل قدیمی بازیگران سینما را به آن‌ها سپرد. پس از بازی در فیلم «باربی» دیگر کسی در این قضیه شکی ندارد که مارگو رابی یکی از این ستاره‌های تازه‌ی سینما است.

او در آغاز با بازی به عنوان دختران جذاب احمق و معشوقه‌ی نقش اصلی‌های فیلم‌ها، خود را در میان کاراکترهای تکراری و کلیشه‌ای یافت. فیلم «گرگ وال استریت» (Wolf of Wall Street) یکی از برجسته‌ترین نقش‌های او بود که در آن مارتین اسکورسیزی از رابی برای کاراکتر نائومی لاپاگلیا استفاده کرد. از آن زمان تا حالا اما مارگو رابی توانایی‌های خود را به عنوان یک بازیگر جدی به رخ کشیده است و در فیلم‌هایی مثل «من تونیا هستم» (I, Tonya) و «بابیلون» (Babylon) خوش درخشیده؛ مهم‌تر از آن اما او دیگر به چنان قدرت و ثروتی رسیده که افسار زندگی حرفه‌اش را به دست گرفته و سراغ فیلمسازی رفته و شرکت خودش را هم دارد.

آستین باتلر از ستاره‌های تازه‌ی سینما

به جز مارگو رابی، نام برجسته‌ی دیگری که در میان بازیگران جوان هالیوود به چشم می‌خورد آستین باتلر است؛ کسی که به خاطر بازی در نقش الویس پرسلی در فیلم زندگینامه‌ای باز لورمن درباره‌ی الویس سر زبان‌ها افتاد و به خاطر چهره، رفتار و منشی که دارد، موجب شده شهرت باتلر را با بازگشتی به ستاره‌های سینما به سبک هالیوود قدیم گره بزنند. شاید مثل خود باتلر، بینندگان هم در تمیز دادن او با کاراکترش در «الویس» دست به گریبان‌اند. همانطور که پاول شریدر گفته، چیزی که از یک بازیگر یک ستاره‌ی سینما می‌سازد، رمز و رازی است که با او می‌آید. امروزه بازیگران جذاب زیادی در سینما و تلویزیون حضور دارند؛ اما همه‌ی آن‌ها از نعمت مرموز بودن بهره‌مند نیستند که از آن‌ها یک ستاره می‌سازد و بی‌شک آستین باتلر از این قاعده پیروی کرده است.

آستین باتلر در زمره‌ی پسران امریکایی هالیوود قرار می‌گیرد که امروزه به ندرت سروکله‌اشان پیدا می‌شود. از تام هالند گرفته، تا جیکوب الوردی، نیکلاس گالیتزین، ایوان میچل، بری کیوگن، جاش اوکانر و بسیاری دیگر، هیچکدام امریکایی نیستند؛ هر چند، بار اغلب فیلم‌ها و سریال‌های داغ امروز هالیوود را به دوش می‌کشند. باتلر اما جنس‌اش با آن‌ها فرق می‌کند و بیشتر یادآور بازیگران امریکایی نسل قدیم هالیوود است. «هالیوود ریپوتر» لیست تازه‌ای از ستاره‌های حال حاضر هالیوود منتشر کرده و در آن آستین باتلر را در صدر این فهرست قرار داده است. پس از اکران فیلم «موتورسواران» (The Bikeriders) خیلی هم دور از ذهن نیست که «هالیوود ریپوتر» باتلر را بازیگری برای تمام فصول خوانده که زمزمه‌های پشت پرده‌ی استودیوها از او به عنوان یک بازیگر تمام‌عیار برای نقش اصلی فیلم‌ها یاد می‌کنند.

بازیگر دیگری که با اینکه استرالیایی است، اما نامش را کنار چهره‌های قدیم هالیوود می‌گذارند، جیکوب الوردی است که به جز قد بسیار بلندش (۱۹۶ سانتی‌متر) می‌تواند به راحتی به مرد اول فیلم‌های حال حاضر هالیوودی تبدیل شود. پاول شریدر کیفیت ستاره بودن او را بازگشتی به ستاره‌های قدیم سینما می‌داند با کاراکترهای ساکت اما قدرتمند که کنترل صحنه را در دست دارند. حتی سوفیا کوپولا (کارگردان فیلم «پریسیلا» که الوردی در آن نقش الویس پرسلی را بازی می‌کرد) ویژگی خاص مردانه‌ی الوردی را ستوده و او را با مانتی کلیفت و پاول نیومن مقایسه کرده است؛ وجه اشتراک الوردی با آن‌ها در مرموز بودن و مردانگی تشدیدشده‌ای است که او با خود به کاراکترهایش می‌آورد.

الوردی همچنین از آن دسته سلبریتی‌هایی است که به شدت از شبکه‌های اجتماعی فاصله گرفته و زندگی شخصی‌اش را وارد زندگی حرفه‌ای‌اش نمی‌کند؛ ویژگی که بر مرموز بودن او افزوده است. الوردی فعلا نقش‌های ابرقهرمانی را نیز نمی‌پذیرد و حتی از بازی در نقش سوپرمن صرف نظر کرده است که به نظر می‌رسد تلاشی از سوی او برای تثبیت جایگاه خود به عنوان یک بازیگر جدی سینما باشد؛ تصمیمی که در ادامه توضیح می‌دهیم می‌تواند به نفع او عمل کند.

نام دهان‌پرکن بعدی در زمره‌ی بازیگران رده اول هالیوود زندایا است که به سادگی بدون نام فامیل، زندایا خوانده می‌شود و همین باید به شما ایده‌ای از او در دنیای شهرت و ستاره بودن بدهد. با وجود سال‌های متمادی که زندایا از دوران کودکی در شبکه‌ی دیزنی حضور داشته، بسیاری این بازیگر جوان را به خاطر ایفای نقش ام‌جی در «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (Spider-Man: Homecoming) می‌شناسند.

زندایا، که یکی از تهیه‌کنندگان فیلم اخیر لوکا گوادانینو «چلنجرز» (Challengers) بوده، توانست به تنهایی برای این فیلم ده میلیون دلار کسب کند؛ موفقیت فیلم و درآمد زندایا اما دست در دست هم هستند؛ چراکه در وهله‌ی اول خوردن نام او بر این فیلم عاشقانه‌ی ورزشی، یکی از مهم‌ترین دلایل رفتن مردم به سینماها بود. اجرای زندایا در «چلنجرز» با نقدهای مثبتی همراه شد که نشان داد او توانایی بازی در فیلم‌های درام و کاراکترهای جدی‌تر را هم دارد و می‌تواند تازه‌ترین ستاره‌ی زن هالیوود فعلی باشد.

جاه‌طلبی‌های زندایا اما به بازیگری ختم نمی‌شود. دنی ویلنو، کارگردان فیلم‌های «تلماسه» گفته که تعجب نخواهد کرد اگر روزی زندایا فیلم خودش را بسازد؛ او همیشه بین فیلمبرداری در کنار فیلمبردار و کارگردان بوده تا از حرف‌هایی که بین آن‌ها رد و بدل می‌شود بیاموزد. زندایا همین نکته را درباره‌ی «چلنجرز» نیز گفت که هر چه بیشتر مدت بیشتری را جلوی دوربین می‌گذراند، بیشتر می‌خواهد از ماجرای پشت دوربین هم سر در بیاورد.

اما قدرت ستاره بودن زندایا به فیلم‌هایی که در آن‌ها بازی کرده منتهی نمی‌شود. فرش قرمزی نیست که زندایا با پا گذاشتن در آن سرها را به سمت خود نچرخاند. استایل خاص او و همکاری همیشگی‌اش با لاو روچ (استایلیست کسانی چون سلن دیون و آنیا تیلور جوی) همیشه نقل تمام محافل فشن است که کمک کرده زندایا حتی خارج از دنیای فیلمسازی، نام خود را سر زبان‌ها نگه دارد. زندایا، از بازیگری گرفته تا مدلینگ و تهیه‌کنندگی، توانمندی‌های فراتری از یک زن ۲۷ ساله به نمایش گذاشته است و ثابت کرده با وجود سن کم‌اش، می‌تواند به نماد مدرن نسل تازه‌ای از ستاره‌های سینما تبدیل شود.

ستاره‌های سینما چطور ساخته می‌شوند؟

زندایا از ستاره‌های تازه‌ی سینما

هیچکدام از این بازیگران یک‌شبه تبدیل به کسانی نشدند که لقب ستاره شایسته‌اشان باشد. در واقع، به سختی می‌توانید بازیگری را پیدا کنید که به سرعت پس از حضور جلوی دوربین مردم او را به عنوان ستاره بشناسند. البته همه‌ی این بازیگران وجه اشتراکی دارند؛ در کارنامه‌ی همه‌ی آن‌ها می‌توانید حداقل روی یک فیلم مشخص دست بگذارید که مسیر حرفه‌ای آن‌ها را از این رو به آن رو کردند. اما اگر نگاهی به پروژه‌های قبلی‌اشان بیندازید، اغلب پر است از فیلم‌ها و سریال‌های ناشناخته که دست به دست هم داده‌اند تا موفقیت امروز آن‌ها حاصل شود.

برای نمونه، آستین باتلر در کودکی خود در شبکه‌ی تلویزیونی نیکلودئون نقش بازی می‌کرد. مارگو رابی، مثل بسیاری از هم‌صنفی‌های استرالیایی خود، کارش را از بازی در سریال تلویزیونی محبوب «همسایگان» (Neighbours) در استرالیا آغاز کرد. گلن پاول پیش از آنکه بخواهد نقش فرعی در فیلم «تاپ گان: ماوریک» داشته باشد، در چهارده سالگی در فیلم «بچه‌های جاسوس ۳: بازی باخته» (Spy Kids 3D: Game Over) بود و در بزرگسالی در فیلم‌های کوچکی مثل «ارقام پنهان» ظاهر شد. بسیاری از این ستاره‌ها استارت حرفه‌ی خود را به عنوان بازیگر از تلویزیون زدند؛ مثلا، زندایا در کنار جیکوب الوردی و سیدنی سوئینی در سریال جنجالی «سرخوشی» (Euphoria) خودی نشان داد.

البته این چهره‌های محبوب از گذشته نقل محافل تمام خبرگزاری‌ها بوده‌اند و مجلات زرد از شایعات درباره‌اشان دست نمی‌کشند. اما وقتی برچسب ستاره‌های سینما به پیشانی بازیگری بخورد، دیگر تمام جنبه‌های شخصی زندگی آن‌ها را روی دایره می‌ریزند. همین یکی از بزرگترین نشانه‌ها و معیارهای ستاره‌های سینما است؛ یعنی هر چه تقاضا برای فضولی در زندگی شخصی این بازیگران بیشتر باشد، نشان می‌دهد که شهرت و محبوبیت آن‌ها هم بیشتر است.

پایگاه‌های هواداری این بازیگران با حضور فعال خود در شبکه‌های اجتماعی نقش پررنگی در شهرت روزافزون آن‌ها دارند. با درست کردن حساب‌های کاربری طرفداری، ساخت ادیت و فن‌کم، به اشتراک گذاشتن مصاحبه‌های آن‌ها در اینترنت، این طرفداران اساسا دیگر حکم مدیر تبلیغات این بازیگران را دارند؛ برای مثال، گلن پاول را در نظر بگیرید؛ از شبکه‌های اجتماعی او می‌توانید این را بفهمید که این بازیگر تگزاسی مادرش را دوست دارد، نام سگ‌اش بریسکت است، یک خلبان آموزش‌دیده به حساب می‌آید که هزینه‌های آموزش او را هم کسی نداده جز خود تام کروز.

کریستینا نیولند اشاره کرده که جذابیت‌های گلن پاول، بیش از آنکه به کسی مثل تام کروز شبیه باشد، به نسل‌های قبلی قهرمان‌های سینما مثل پاول نیومن می‌رسد: «او [گلن پاول] در تیپ کاراکترهای کسانی مثل پاول نیومن و رابرت ردفورد می‌گنجد؛ کسانی که چهره‌ای عالی دارند، اما از اینکه دستشان را کمی کثیف کنند هم ابایی ندارند. پاول می‌تواند نقش گاوچران‌ها را بازی کند، نقش اصلی فیلم‌های رمانتیک باشد یا در قامت قهرمان یک فیلم اکشن ماجراجویی ظاهر شود. او بازیگری است که هر دو مردان و زنان را به سمت خود جذب می‌کند و در مقایسه با دیگر ستاره‌ی مرد حال حاضر سینما، مثل تیموتی شالامی، مشخص است که چه نقش‌هایی نصیب او خواهد شد.»

نکته‌ی جالب درباره‌ی گلن پاول این است که او از مسخره کردن خود روی تصویر اجتناب نمی‌کند. به همان اندازه که پاول می‌تواند در نقش‌های جدی ظاهر شود، می‌تواند در کمدی‌ها خودی نشان دهد که اتفاقا همین کار را در فیلمی مثل «هیت من» می‌کند. این ویژگی را می‌توانید در بازیگری مثل رایان گاسلینگ هم پیدا کنید که پس از بازی در «باربی» سال گذشته دیگر یک ستاره‌ی بی‌بروبرگرد سینمای امروز به حساب می‌آید.

نیولند در این باره توضیح داده: «چیزی که گلن پاول را به بازیگر ناب امروزی تبدیل می‌کند، توانایی او در جدی نگرفتن خودش است؛ اینکه احمقانه و مسخره رفتار کند و در شبکه‌های اجتماعی هم خودش را دستمایه‌ی شوخی قرار دهد. این ویژگی پاول را در مقابل معیارهای سنتی مردانگی و ستاره‌های مرد هالیوود قرار می‌دهد. در عین حال، همین ویژگی است که باعث شده گلن پاول به عنوان یک سلبریتی خودمانی‌تر به نظر برسد؛ به طوری که انگار مثل دوستتان با او احساس نزدیکی می‌کنید.»

چارلز برامسکو بر جنبه‌ی شبکه‌های اجتماعی تأکید دارد و می‌گوید طرفداری امروزه به حدود عجیبی رسیده است. با رویکردی که رسانه‌ها در به تصویر کشیدن ستاره‌های سینما اتخاذ می‌کنند و با رونق گرفتن هر چه بیشتر شبکه‌های اجتماعی، طرفداران بیش از همیشه در این خیال به سر می‌برند که بازیگران محبوبشان دوست آن‌ها هستند و دقیقا همین نکته به یکی از عوامل محوری در ارتقای یک بازیگر از سطح معمولی به ستاره‌ی سینما تبدیل شده است.

این در حالی است که حفظ وجهه‌ی یک بازیگر امروز به یک شغل کامل تبدیل شده و نمایش‌های تبلیغاتی از سیستم سنتی آن‌ها دور شده‌اند. برای همین است که استودیوها برای داغ نگه داشتن فیلم‌هایشان، بازیگران را به برنامه‌هایی مثل «هات وانز» (Hot Ones) و «چیکن شاپ دیت» (Chicken Shop Date) می‌فرستند؛ برنامه‌هایی که می‌توانند یک جنبه‌ی معمولی‌تر از این ستاره‌های سینما را به تصویر بکشند که تصاویر فتوشاپ‌شده‌ی آن‌ها از فرش قرمز هرگز نمی‌توانند؛ برای مثال، در «هات وانز» سلبریتی‌ها باید همزمان که بال مرغ‌های وحشتناک تندی می‌خورند، به سوال‌های مصاحبه‌گر پاسخ بدهند؛ آن هم در حالی که آب دماغشان جاری است و از فرط تندی غذا به گریه افتاده‌اند.

پاول مسکال

در همین نمایش‌های تبلیغاتی است که گاه پیش‌فرض‌هایتان از ستاره‌های جوان سینما به هم می‌خورد؛ مثلا مارگو رابی که در زندگی روزمره هم مثل یک باربی واقعی می‌نماید، با توجه به پیش‌فرض‌های سابق ما از ستاره‌های هالیوود، باید یک آدم عقده‌ای بدعنق باشد که به هیچ چیز دیگر جز ظاهرش فکر نمی‌کند. اما علاوه بر توانمندی‌های عالی او به عنوان یک بازیگر و مخ اقتصادی که حالا به عنوان یک فیلمساز دارد، رفتار مارگو رابی با طرفدارانش خلاف آن را ثابت کرده است. اینجاست که معیار محبوبیت اهمیت زیادی پیدا می‌کند.

نمونه‌ی دیگر تیموتی شالامی است که ظاهر غلط‌اندازی دارد، اما مواجهه‌های طرفدارانش با او ثابت کرده شالامی قدردان این هواداران است و همیشه وقت می‌گذارد تا با طرفداران عکس گرفته یا به آن‌ها امضا بدهد. نکته‌ای که برای ستاره‌ی جوان دیگری مثل لیلی رز دپ مصداق ندارد و برای همین در رتبه‌بندی ستاره‌های تازه‌ی سینما، او را در جایگاه پایین‌تری قرار می‌دهند. هر چند شاید به خاطر بازی او در فیلم «نوسفراتو» (Nosferatu)، مدیران تبلیغاتی پشت دپ برنامه‌های دیگری برای افزایش محبوبیت او بین مردم داشته باشند.

برامسکو بر عنصر «محبوبیت» تأکید کرده و توضیح داده که هیچ جایگزینی برای کاریزما وجود ندارد؛ در حالی که بسیاری از بازیگران همچنان به تکنیک‌های قدیم برای جلب مخاطبان متوسل می‌شوند، کسی مثل گلن پاول راه جذب طرفدار را پیدا کرده است و همین، جایگاه او را به عنوان یک ستاره‌ی سینما بالاتر می‌برد. در مقابل جذابیت و چهره‌ی همیشه باز پاول، کسی مثل آستین باتلر را داریم که وجهه‌ی تودار و باطمأنینه‌ای از خود به تصویر می‌کشد که به سختی سروکله‌اش در شبکه‌های اجتماعی پیدا می‌شود. چه روش گلن پاول را اتخاذ کنید، چه روش آستین باتلر، به نظر می‌رسد مارکت طرفداری جا برای هردوی آن‌ها داشته باشد؛ دلیل دیگری که بر این امر صحه می‌گذارد که تبدیل شدن به ستاره‌های سینما، از هیچ روش و فرمول یکسانی پیروی نمی‌کند.

در گذشته استودیوها در هالیوود تیپ‌های شخصیتی مشخصی برای ستاره‌های خود داشتند؛ مثل یک خط تولید بازیگر در کارخانه که استراتژی‌های معینی هم برای تولید این محصول وجود دارد؛ مثلا یک بازیگر با چشمان تیره و رفتاری مرموز که می‌تواند در نقش غریبه‌ها بازی کند، یک زن دهان‌گشاد مثل خاله‌های فضول که جنبه‌ی کمدی فیلم‌ها به دوش او می‌افتد، یک زن سفیدپوست بلوند از همه‌جا بی‌خبر اما جذاب. داستان‌های قدیمی درباره‌ی اینکه ستاره‌های هالیوود از کجا سروکله‌اشان پیدا شده همه یک عنصر افسانه‌ای در خودشان دارد که آن‌ها را به داستان سیندرلا شبیه می‌کند؛ مثل ویوین لی جذاب که پس از تثبیت خود در دنیای تئاتر به جلوی دوربین رفت، یا بازیگرانی که در مسابقات زیبایی محله‌ی خودشان برنده شده بودند، یا مثل ستاره‌ی دهه چهل میلادی لانا ترنر که داشت میلک‌شیک می‌خورد و کسی او را کشف کرد، گاهی اوقت هم مثل باربارا استانویک از یک خانواده‌ی فرودست با گذشته‌ای غم‌انگیز می‌آیند.

اما امروزه کمتر بازیگرانی را پیدا می‌کنید که این داستان‌های افسانه‌ای که شانس به آن‌ها رو کرده برایشان صدق کند. برای همین کافی است حداقل یکی از فیلم‌های «ستاره‌ای متولد شده است» (A Star is Born) را دیده باشید تا بدانید این بازیگران بدون صیقل خوردن به الماس‌های سینما تبدیل نمی‌شوند؛ اگر هم تا به حال «ستاره‌ای متولد شده است» ندیده‌اید، نسخه‌ی ۱۹۵۴ با جودی گارلند را پیشنهاد می‌کنیم. در همین فیلم می‌توانید ببینید که فرایند تبدیل شدن به یک ستاره چه فرایند دشوار و طاقت‌فرسایی، هم برای خود بازیگر و هم تیمی است که پشت او قرار دارند؛ کسانی که برنامه‌های این ستاره را مدیریت می‌کنند، آرایش و پیرایش‌اش را بر عهده دارند، به او یاد می‌دهند چطور راه برود، غذا بخورد و حرف بزند، چطور جلوی دوربین بهترین رخ خود را نشان دهد و بالاخره حتی چطور بازیگری کند.

هرچند سیستم ستاره‌های حال حاضر هالیوود شاید دیگر مثل گذشته نباشد که گاه تا چند سال برای تمرین یک بازیگر اختصاص داده می‌شد. اما یک چیز واضح است و آن اینکه زمان و رسانه (چه در قالب سنتی آن و چه شبکه‌های اجتماعی کنونی) نقش بسیار مهمی در بالا بردن شهرت یک بازیگر و رساندن او به جایگاه ستاره‌ی سینما ایفا می‌کنند.

ویژگی‌هایی که یک ستاره‌ی سینما باید داشته باشد

جیکوب الوردی

سال‌هاست استودیوهای هالیوودی می‌کوشند نسخه‌ی کپی برای مریلین مونرو پیدا کنند؛ حالا هم دنبال کسی مثل تام کروز می‌گردند تا میراث‌دار او در فیلم‌های اکشن باشد. این نشان می‌دهد که با اینکه هیچ فرمول ثابتی برای تبدیل شدن به ستاره وجود ندارد، اما ایده‌های ما از اینکه ستاره‌های سینما باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند تغییر نکرده است. آژانس‌های استعدادیابی و استودیوهای هالیوود همه می‌کوشند تا موفقیت ستاره‌های پیشین سینما را تکرار کنند و گاهی حتی در آن موفق بوده‌اند. در این حالت دیگر فقط بحث کاریزما و توانمندی‌های خود بازیگر مطرح نیست؛ بلکه استراتژی‌های استودیو هم باید درست از آب دربیایند.

بهترین ستاره‌ها علاوه بر آنکه جذابیت خاص خودشان را دارند، نسبت به توانمندی‌های خود آگاهند. این آگاهی به آن‌ها اجازه می‌دهد در نقش‌هایی بازی کنند که مردم از آن‌ها توقع دارند؛ یعنی نقش‌هایی که به تیپ شخصیتی آن‌ها می‌خورد. در این میان، باید هوشمندانه چندتایی نقش متفاوت هم بگنجانند تا بینندگان، که به حضور این بازیگر در نقش‌های ثابت عادت داشته‌اند، از توانایی‌های بازیگری او جا خورده و از این پس او را به عنوان یک بازیگر درست و درمان در نظر بگیرند.

برای نمونه آستین باتلر را در نظر بگیرید که همان جذابیت‌ها و صدای خش‌دار خود را از فیلم «الویس» برداشت و در قالب یک کاراکتر به سبک مارلون براندو و جیمز دین به فیلم «موتورسواران» آورد. سیدنی سوئینی حتی نمونه‌ی بهتری است؛ او در آغاز به خاطر بازی در کاراکترهایی معروف شد که شخصیت آن‌ها در ظاهرشان خلاصه می‌شود؛ اما او آگاهانه با استفاده از شهرت کنونی‌اش می‌کوشد در نقش‌هایی بازی کند که توانمندی‌های او را به عنوان یک بازیگر را نشان می‌دهند. از جمله می‌توان به اجرای او در فیلم ترسناک «معصوم» (Immaculate) اشاره کرد که علاوه بر بازیگری در آن، سوئینی نقش پررنگی در تهیه‌کنندگی و در روی پرده رفتن این فیلم داشته است. دو پروژه‌ی آینده‌ی او نیز اصلا ایده‌هایی نیستند که یک سال پیش کسی برایشان سراغ سوئینی می‌رفت؛ از جمله بازسازی فیلم «باربارلا» (Barbarella) در نقشی که جین فاندا در آن بازی می‌کرد و تهیه‌کنندگی فیلمی درباره‌ی کریستی مارتین، اولین بوکسور زن حرفه‌ای.

با تمام این اوصاف، باز هم نمی‌توان پارامترهایی را که از یک بازیگر، یک ستاره‌ی سینما می‌سازد ارزیابی و دسته‌بندی کرد. محققان فیلم، منتقدان، بینندگان همه ایده‌های مختلف خودشان را از یک ستاره‌ی سینما دارند و نمی‌توان به یک توافق جمعی برای آن‌ها رسید و شاید تمام قضیه در همین خلاصه می‌شود: ویژگی‌های مشخصی برای یک ستاره‌ی سینما وجود ندارد. برخی ممکن است استعداد و مهارت‌های بازیگری فرد را ملاک قرار دهند؛ اما بسیاری از ستاره‌های افسانه‌ای سینما در نقش‌ها و فیلم‌های مختلفی بازی کرده‌اند که همه‌اشان هم بهترین نمودار توانمندی‌های آن‌ها به عنوان یک بازیگر نیستند؛ مثلا همفری بوگارت می‌تواند نوشیدنی در دست فقط سر جایش بنشیند و همه از بازیگری او به به‌به و چه‌چه می‌افتند. بازیگرانی از عصر مدرن مثل آستین باتلر هم همینطور که معیار دقیقی برای بازیگری او وجود ندارد؛ اما همه بدون استثناء او را یک ستاره‌ی به تمام معنا توصیف می‌کنند.

برخی ممکن است باکس آفیس فیلم‌های این بازیگران و میزان فروش آن‌ها را معیار ستاره بودن یا نبودن آن‌ها قرار دهند که در این صورت تیموتی شالامی، به خاطر فیلم‌هایی مثل «تلماسه ۲» و «وانکا» به راحتی تمام رقبا را کنار زده و به عنوان برترین ستاره‌ی حال حاضر سینما بر تخت می‌نشیند. در عین حال، این ایراد وارد است که تمام فروش این دو فیلم به خاطر جایگاه شالامی به عنوان یک ستاره نیست؛ بلکه اولی یک فرنچایز پرسابقه و معروف است و دومی پیش‌درآمدی بر یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های فرهنگ عامه. تازه برای خیلی‌ها پذیرش کسی با شکل و شمایل شالامی به عنوان نقش اصلی فیلم‌های بزرگی مثل «تلماسه» همچنان هم قابل پذیرش نیست؛ چه رسد به پذیرش او به عنوان یک ستاره‌ی بی‌چون و چرای سینما!

بین این معیارهای معقولانه‌تر، کسی ممکن است تنها بر زیبایی و جذابیت ظاهری این بازیگران دست بگذارد که نوعی میل در مخاطب هم برمی‌انگیزاند؛ توانایی که تنها از یک ستاره‌ی واقعی سینما برمی‌آید. اما این هم بدیهی است که معیارهای زیبایی برای هر کسی متفاوت‌اند و باز انتخاب اینکه کدام زیباست و شایسته‌ی ستاره بودن غیرممکن می‌شود. در این میان کسی را هم داریم مثل گلن پاول که در هیچ فرنچایز بزرگی بازی نکرده است و به جز حضور در دو بازراه‌اندازی دیرتر از موعد («تاپ گان: ماوریک» و «گردبادها») کارنامه‌ی چندان پرآب و تابی ندارد. اما همین فیلم‌های اخیر او موفقیت‌های باکس آفیس خوبی از آب درآمده‌اند و در مدت زمان کوتاهی، جایگاه او را از یک بازیگر نقش‌های فرعی، به یک ستاره‌ی سینما که قهرمان فیلم‌ها را بازی می‌کند ارتقاء داده است.

مثلا همین «تاپ گان: ماوریک» را در نظر بگیرید. پاول این آن فیلم در نقشی شبیه آدم‌بدها ظاهر شده؛ اما نه به سبک شرورهای فیلم‌های ابرقهرمانی. این فیلم، که از پرفروش‌ترین فیلم‌های ۲۰۲۲ میلادی بود، با بازگشت به نوستالژی دهه‌ی هشتاد، عطش بینندگان برای کاراکترهایی را سیراب کرد که همچنان قهرمان هستند و کارهای محیرالعقولی انجام می‌دهند؛ اما شنل به تن ندارند و جادو نمی‌کنند. نکته اما اینجاست که «تاپ گان: ماوریک» صحنه را برای خیزش مایلز تلر به عنوان ستاره‌ی بعدی سینما آماده کرده بود؛ اما در کمال تعجب، این گلن پاول با پوزخند مخصوص خودش بود که از دل موفقیت این فیلم بیرون آمده و امروزه به یک ستاره‌ی بی‌چون و چرای سینما تبدیل شده است.

حالا هم هالیوود برنامه‌های زیادی برای گلن پاول در ذهن دارد؛ از «هانتینگتون» (Huntington) یک فیلم کمیک تریلر مبتنی بر رمان کلاسیک الک گینس بگیر، تا بازسازی ادگار رایت از «مرد فراری» (The Running Man) آرنولد شوارتزنگر و جای تعجب ندارد که در نتیجه‌ی آن، دستمزد پاول نیز چندین برابر شده؛ مثل شالامی که پس از دریافت هشت میلیون دلار برای «وانکا»، دیگر دستمزدش به میلیون دلار دو رقمی شده است.

با اینکه هیچ کدام این معیارها به تنهایی نمی‌توانند نشان دهند کدام بازیگران ستاره‌های سینما هستند، اما اینکه نام بازیگر به پوستر خورده باشد و فروش آن بالاتر برود، بی‌شک به درک ما از ویژگی‌های یک ستاره کمک می‌کنند. در گذشته همین کافی بود که تام کروز، جولیا رابرتز یا ویل اسمیت در یک فیلم حضور داشته باشند؛ بینندگان برای دیدن فیلم صف می‌کشیدند. اما امروزه این نمی‌تواند معیار قرار بگیرد. چراکه به خاطر پلتفرم‌های پخش آنلاین دیگر هیچکس حاضر نیست به خاطر دیدن هیچ فیلمی صف بکشد؛ چون حداکثر چند ماه بعد فیلم به صورت آنلاین در هر جایی که بخواهید برایتان در دسترس خواهد بود.

در میان بازیگران جوانی که نام بردیم کسانی مثل پاول مسکال هم وجود دارند که اغلب در فیلم‌های مستقل بازی می‌کند و تا اینجای کار که نام و چهره‌اش خیلی برای باکس آفیس جواب نداده است؛ حالا که نقش اصلی فیلم ریدلی اسکات، «گلادیاتور ۲»، به او سپرده شده، باید صبر کنیم و ببینیم آیا جذابیت‌های ذاتی و توانمندی‌های مسکال برای کشاندن مخاطب به سینما کافی خواهد بود یا نه. تغییر مسیر مسکال از فیلم‌های مستقل کوچک، به فیلم بودجه بالایی مثل «گلادیاتور» نشان می‌دهد که ستاره‌های حال حاضر سینما ترجیح می‌دهند به سمت فیلم‌های عامه‌پسندی بروند که سودآوری آن‌ها تضمین شده است؛ مثلا جاش اوکانر پس از بازی در فیلمی مثل «سرزمین خود خدا» (God’s Own Country) و «فقط تو» (Only You)، حالا در فیلم‌هایی چون «چلنجرز» و قسمت سوم «چاقوکشی» (Wake Up Dead Man: A Knives Out Mystery) بازی می‌کند که حرکت او به سمت پروژه‌های گران‌تر را نشان می‌دهد.

در دهه‌ی ۲۰۱۰ میلادی با افول چهره‌های تازه در سینما مواجه بودیم. دوره‌ای که در آن درهای سینما به روی جوانان بااستعداد بسته بود و فقط چهار کریس پیشنهاد فیلم می‌گرفتند: کریس پرت، کریس پاین، کریس همزورث و کریس اوانز. همین چهار کریس اما تاکنون نتوانسته‌اند از قالب فیلم‌های ابرقهرمانی خود را نجات دهند و اثبات کنند توانایی‌های بازیگری‌اشان فراتر از ژانر ثابت ابرقهرمان‌های دی‌سی و مارول است. فیلم و سریال‌ها در ژانر ابرقهرمانی خوبی‌های زیادی دارند و می‌توانند به سرعت یک بازیگر را به شهرت و ثروت برسانند، اما نمی‌توانند ستاره بودن او را تضمین کنند؛ چرا که این فیلم‌‌ها و سریال‌ها در فرنچایزهایی می‌گنجند که عمر و محبوبیتشان از بازیگران آن‌ها فراتر می‌رود؛ در نتیجه، قدرت بازیگر در برابر آن‌ها هیچ است و طرفداران برای دیدن ابرقهرمان‌ها به سینما می‌روند؛ نه مشخصا بازیگر آن‌ها.

برای همین شاید گلن پاول شانس آورده که با اینکه هیکل و شمایل کریس‌های مارول و دی‌سی را دارد، تاکنون در هیچ فیلم ابرقهرمانی بازی نکرده است. این امر به او اجازه داده تا این سال‌ها خود را به عنوان یک ستاره‌ی واقعی سینما جا ببیندازد که توانایی اجرایی‌اش محدود به یک ژانر نمی‌شود. ژورنالیست وبسایت «تام و لورنزو» درباره‌ی گلن پاول گفته: «به نظر می‌رسد او بیشتر به این سمت تمایل دارد که خود را به قهرمان‌های فیلم‌های دهه‌ی نود میلادی نزدیک کند؛ نه اینکه شوارهای چسبان پوشیده و شنل ابرقهرمانی به تن کند. او نقش‌هایی را انتخاب کرده که به بیننده اجازه می‌دهند خود گلن پاول را ببینند؛ کیفیتی که در بازیگرانی مثل هریسون فورد سراغ دارید که حضور خودشان، فراتر از فیلمی است که در آن بازی می‌کنند.»

به هر حال، معیار ستاره بودن را هر چه که در نظر بگیرید، چه این جذابیت باشد، چه فروش بالا، هواداران دوآتشه در فضای مجازی یا شرکت در «هات وانز»، مای بیننده شانس آورده‌ایم که با تنوع بیشتری سروکار داریم. هر چند هنوز مسیر زیادی در پیش است تا بازیگران رنگین‌پوست هم جای خود را به عنوان ستاره‌های حال حاضر سینما تثبیت کنند. «مرد میمونی» (Monkey Man) دو پتل و سایمن باست در «بریجرتون» (Bridgerton) می‌توانند گواهی بر این باشند که راه امروزه از هر زمانی برای درخشش بازیگران مختلف هموارتر است و باید خوشحال باشیم که در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که هر روز چهره‌های بااستعداد جوان سروکله‌اشان پیدا می‌شود و نشان می‌دهد بالاخره از برهه‌ی برهوت ستاره‌های تازه‌ی سینما در ده سال اخیر عبور کرده‌ایم.

منبع: BBC



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X