در ستایش آنا کارینا؛ چهرهی عشق در سینمای موج نوی فرانسه
آنا کارینا، چهرهی بزرگ سینمای موج نوی فرانسه، دیروز در سن ۷۹ سالگی درگذشت؛ بازیگری که پایش را از بازی فراتر گذاشت و به عنصری جدا نشدنی از سبک و سیاق تازهای از سینما بدل شد. اغراق نکردهایم اگر بگوییم آنا کارینا چاشنی مهم عصری تکرار نشدنی از سینما بود. بدون آنا کارینا، نه ژان لوک گدار، گدار میشد و نه موج نوی فرانسه، راه فراری از پوچی و واقعیت به مخاطب خود ارایه میداد.
برخلاف دیدگاهی که شاید امروزه از سینمای موج نوی فرانسه داشته باشیم، این فیلمها در زمان پیدایش، از محبوبترینها و پرفروشترین ساختههای فرانسه بودند؛ طوری که مخاطبان سینما در فرانسه در مقابل گزینههای هالیوودی و این سبک جدید سینما، بیشتر سراغ ساختههای موج نو را میگرفتند.
آنا کارینا شاید کار خود را از تبلیغهای تلویزیونی و به لطف چهرهاش شروع کرده بود، ولی به سرعت و به کمک ژان لوک گدار، به ستارهی سینمای دههی شصت فرانسه تبدیل شد؛ آن هم طی قصهای معروف که در آن آنا بارها دست رد به سینهی گدار میزند، ولی نهایتا کوتاه میآید.
سادگی آنا، موضوعی که در چهره و رفتار او به وضوح نمایان است، عنصری است که گدار را به انتخاب او برانگیخت. گدار قصد داشت تا این سادگی را در مقابل پیچیدگیهای ساختههای خود قرار دهد و تعادلی بسیار خوب در فیلمهای خود برقرار کند.
مردان در فیلمهای گدار، نماد منطق، فلسفه و صد البته اسلحه هستند؛ مردانی که بخش بزرگی از ساختههای این کارگردان و پیشبرندهی سینمای موج نوی فرانسه را به بازی با لغات سپری کردهاند. در این میان، گدار بار بزرگی را بر دوش آنا میگذارد. در مقابل مردان روشنفکر قصههای گدار، تمام جنبههای آشوب، دیوانگی و عشق به آنا سپرده میشود.
آنا کارینا، دخترک غمگین، ساده و افسردهی سینمای موج نوی فرانسه است؛ دخترکی که در پوچی فیلمهای گدار، رگههایی از امید میبیند، لحظهای لبخند میزند و ادامه میدهد.
در قصههای گدار، آنا دختر بچهای است که میان آدمبزرگهایی که همه چیز را جدی میگیرند، گیر کرده است. ولی آنا، دقیقا مثل یک دختر بچه، میداند که نباید زندگی را چیزی بیشتر از یک بازی بداند.
شخصیت آنا در بسیاری از فیلمهای گدار به ندرت با نام خاصی خطاب میشود، انگار که گدار تمام و کمال خود آنا را فیلمبرداری کرده است. با تمام این اوصاف، نامردی کردهایم اگر به توانایی بازی آنا کارینا اعتبار ندهیم. آنچه آنا از خود در «پیهرو دیوانه» نشان میدهد، از زمین تا آسمان با آنچه از آنا در «آلفاویل» میبینیم فرق میکند. بازی آنا در «زندگی او را کن»، آنقدر شگفتانگیز از آب در میآید که آنا چپ و راست برای آن نقش تحسین میشود و جایزه میگیرد. اگر پایمان را فراتر از گدار بگذاریم، با مجموعهای متعدد از فیلمها و بازیهای مختلف از آنا برخورد میکنیم؛ نقشهایی که هیچ شباهتی با بازیهای معمول و مشهور او و هیچ ارتباطی با سینمای موج نوی فرانسه ندارند.
آنا پس از دههی شصت میلادی، یعنی دورهی اوج و شهرتش، حتی سطح بازی خود را بالاتر میبرد. «ژاک ریوت» در یکی از فیلمهای بزرگ خود نقش اصلی را به او میدهد و نهایتا هم خود آنا شروع به کارگردانی میکند.
با این حال، در تمام دورانها، آنچه از آنا کارینا به یاد میماند، شخصیتهای او در فیلمهایی مثل «یک زن، زن است» یا «سرباز کوچک» و اساسا ساختههای گدار در دههی شصت هستند.
در سوگ از دست دادن آنا کارینا، همگی باید یک بار دیگر به تماشای «دستهی غریبهها» بنشینیم.