۱۰ الگوی بد در انیمیشنهای دیزنی و پیکسار
دیزنی به عنوان یکی از پرکارترین و به لحاظ فرهنگی موجهرین شرکتهای سینمایی تا به حال صدها شخصیت دوستداشتنی خلق کرده است. از شخصیتهای کلاسیک مثل میکی ماوس گرفته تا شاهزادهخانمهای محبوبی مانند بل از انیمیشن محبوب و تحسینشدهی «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) و مولان و کمی نزدیکتر می «قرمز شدن»، بدون شک این شخصیتها بامزه، ملموس و دوستداشتنیاند. با این حال، درست است که دیزنی صاحب و سازندهی بعضی از بهترین فیلمهای کودکانه است، اما همهی شخصیتهایش مثالزدنی نیستند. شاید قهرمانان محبوبی باشند اما بینقص نیستند. با اینکه بیشترشان در طول فیلمها یاد میگیرند تبدیل به آدمهای بهتری شوند، اما بدون شک بهترین الگوهای رفتاری برای بچهها نیستند. با ده الگوی بد انیمیشنهای دیزنی و پیکسار آشنا شوید.
۱۰. نیک وایلد در «زوتوپیا» (Zootopia) یک هنرمند تقلبی طماع است
نیک وایلد، شخصیت دوم «زوتوپیا» در ابتدای فیلم، روباهی است که هنرمندی کلاهبردار است. او کودکی سختی را پشت سر گذاشته، بیشتر به این خاطر که اجتماعی که در آن زندگی میکند روباه را غیر قابل اعتماد و حیلهگر میداند. بنابراین او همیت تصیمیم میگیرد همانطور باشد که از او انتظار میرفت.
با اینکه نیک با کمک کردن به افسر پلیس جودی هاپس برای حل یک سری قتل مشکوک که در زوتوپیا رخ میدهد، کارهای بدش را جبران میکند. اما تا پیش از این بدون شک او الگویی وحشتناک برای بچههاست. او نه تنها بیشتر عمرش را مشغول ارتکاب جرم بوده، بلکه جودی مجبور میشود او را تهدید کند تا کمکش کند.
۹. مینگ لی در «قرمز شدن» (Turning Red) زیاده از حد مراقب دخترش است
«قرمز شدن» دربارهی می است، دختری کرهای که میتواند با پاندایی قرمز تبدیل شود. پیش از آنکه او پاندای درونش را محدود کند، مادرش، مینگ لی هم همین توانایی را داشت. مینگ لی مادری بیش از حد نگران است که نمیتواند اجازه دهد که می بزرگ شود و اصرار میکند که می پاندای درونش را بپوشاند.
اگرچه در این شکی نیست که مینگ لی مادری مهربان است و از سر مهر است که این چنین رفتار میکند، بدون شک نمونهای وحشتناکی از مادرانگی است. مینگ با احساساتش هیچ ارتباطی ندارد، و همین باعث میشود که مشکل کنترل خشم داشته باشد. در واقع، او آنقدر عصبانی میشود که در پایان فیلم در برابر کارهای به زعم او سرکشانهی می به پاندایی هیولا تبدیل میشود. و بله، «قرمز شدن» محصول مشترک پیکسار و دیزنی است.
۸. علاءالدین برای جذب کردن جزمین دروغ میگوید
علاءالدین در انیمیشن «علاءالدین» یکی از محبوبترین شخصیتهای انیمیشنهای دیزنی است. حتی با اینکه او به سختی تلاشاش را میکند تا در شهر عقربه زنده بماند، اما رفتارش جذاب و مهربانانه است. جز این، خیلی هم بامزه است. او مجبور است برای زنده ماندن دزدی کند، اما این دلیل اینکه او را الگویی نامناسب بدانیم، نیست.
در طول فیلم، علاءالدین بابت تربیت و عقبهی خانوادگیاش شرمنده است. به همین دلیل، وقتی شاهدخت جزمین را میبیند، به دروغ به او میگوید که پسر شاهزاده علی است. و به لطف غول چراغ جادو میتواند دروغش را پنهان نگه دارد. به خاطر همین عدم صداقت آن هم در برابر دختری که به او علاقه دارد، علاءالدین الگوی خوبی نیست.
۷. آلما ماردیگل در «افسون» (Encanto) تقریباً خانوادهی خودش را نابود میکند
در «افسون» یکی از انیمیشنهای دیزنی در سالهای اخیر که بیش از آنچه باید مورد توجه قرار گرفته است، مادربزرگ و رئیس خانوادهی مادرسالار مادریگال بداخلاف و یکدنده است. با اینکه روشن است که او بهترینها را برای خانوادهاش میخواهد، در بسیاری اوقات اوضاع را فقط بدتر میکند. انتظارات محال او از بچهها و نوههایش شکافی را به وجود میآورد که تقریباً خانواده را از بین میبرد.
با اینکه آلما معتقد است دارد کار درست را انجام میدهد، اما روشن است که او محیطی پر از ترس و سرکوب را در خانهی خودش به وجود آورده است. او آشکارا میرابل را چون قدرتی جادویی ندارد، دوست ندارد. ایزابلا را مجبور میکند با کسی ازدواج کند که دوستش ندارد، و در نهایت برونو را به خاطر صداقت بیش از اندازهاش از خانواده بیرون میاندازد. او بدون شکل الگوی مناسبی برای تشکیل و مدیریت یک خانواده نیست.
۶. شادی در «درون بیرون» (Inside Out) با غم خیلی بد رفتار میکند
جوی یا شادی شخصیت اصلی یکی از قدرنادیدهترین انیمیشنهای دیزنی است. این شخصیت همانطور که از اسمش پیداست، بسیار مثبت و مسئول احساسات شادیبخش ذهن رایلی است. وقتی شادی تمام تلاشاش را میکند که احساسات رایلی را کنترل کند، امتناع شخصیت غم ذهن رایلی را به هم میریزد.
با اینکه فیلم استعارهای از سیر رشد در گذر تغییرات سختی است که در دوران بلوغ سراغ افراد میآید، این پیام را هم میدهد که تلاش برای نادیده گرفتن احساسات منفی تنها میتواند منجر به بروز احساسات مسئلهسازتری شود. شادی در نهایت یاد میگیرد که غم را بپذیرد، اما رفتار لجوجانهی او در ابتدای فیلم منشاء مشکلات بسیاری است.
۵. یوجین در «گیسوکمند» (Tangled) در گذشته دزدی غیر قابل اعتماد بود
یوجین یکی از شخصیتهای اصلی انیمیشن «گیسوکمند» است که با اسم مستعار فلین هم او را میشناسند. راپونزل یوجین را، وفتی در حال فرار از مأموران سلطنتی تصادفی سر از برج او درمیآورد، ملاقات میکند. او بعد وقتی راپونزل تهدیدش میکند که تاجی را که دزدیده است، پس ندهد، مجبور میشود به راپونزل کمک کند.
همهی اینها در نهایت باعث میشود که یوجین و راپونزل به هم علاقهمند شود. اما تا پیش از آن، یوجین دزدی غیر قابل اعتماد است. او نه تنها مجرم است، بلکه به همکارش خیانت میکند که بتواند فرار کند. این شخصیت در نهایت کارهای زشتش را جبران میکند و حتی جانش را برای راپونزل به خطر میاندازد، اما تا پیش از آن الگوی رفتاری خوبی برای بچهها نیست.
۴. بیپروایی و نافرمانی سیمبا در «شیر شاه» (The Lion King) منجر به قتل موفاسا شد
«شیر شاه» یکی از بهترین کلاسیکهای انیمیشنهای دیزنی است، اما سیمبا که قهرمان جوان قصه است، بهترین الگوی رفتاری برای بچهها نیست. سیمبا که بعد از پدرش سلطان و فرمانروای جنگل میشود، هدف نقشههای شوم عموی بدطینت که میخواهد جای او را بگیرد میشود. اسکار او را فریب میدهد که موفاسا پدرش را بکشد.
با این حال، اگر سیمبا بیملاحظه و خودرأی نبود، اسکار فرصت به قتل رساندن موفاسا را پیدا نمیکرد. سیمبا بیفکر است و فکر میکند از دیگران بیشتر میفهمد. او تصمیم میگیرد که هشدارهای پدرش را نادیده بگیرد و خودش را در معرض خطر قرار دهد، و همین تراژدی فیلم را رقم میزند.
۳. السا در «یخزده» (Frozen) نمیداند احساساتش را چطور مدیریت کند
در یکی از محبوبترین انیمیشنهای دیزنی در سالهای اخیر که تحولی در محصولات این کمپانی به حساب میآید، زندگی السا، یکی از شخصیتهای مهم این فیلم، وقتی تصادفاً خواهرش آنا را میزند، تحت تأثیر تواناییهای خطرناکش قرار میگیرد. این خطای تصادفی السا او را به انزوا میکشاند، تا اینکه مادر و پدرش از دنیا میروند و حالا او ملکهی آرندل میشود.
با این حال، وقتی السا کنترل احساساتش را از دست میدهد، در آرندل زمستانی ابدی شروع میشود و السا از شهر فرار میکند. آنا به دنبالش میرود. شیوهی مدیریت احساسی السا، انتخاب فاصلهگیری از آدمهای که بیش از همه دوست دارد، از او الگوی بسیار بدی میسازد. درست است که در نهایت خواهرانگی پیام این فیلم است اما تا پیش از رسیدن به این نقطه السا الگوی رفتاری خودخواه و نامناسب برای بچههاست.
۲. مایک وازوفسکی در «شرکت هیولاها» (Monsters, Inc.) بیفکر و یکدنده است
مایک وازوفسکی یکی از بامزهترین شخصیتهای فیلمهای کودکان است، اما میتواند غیر قابل اعتماد، بیملاحظه و لجباز باشد. با اینکه او دوستی وفادار برای بو و سولی است، گاهی متوجه نمیشود که چه چیز مهم است. همین موقعیتهای مسئلهساز به وجود میآورد.
برای مثال، وقتی مایک و سولی به دانشگاه هیولاها میروند، مایک به شکلی وسواسگونه دیگر پیروزی در مسابقات انجمن برادری میشود. بعد بیمسئولیت و بیفکر میشود و تقریباً بازیهای انجمن را خراب میکند. در «شرکت هیولاها» رفتار بیملاحظه و یکدندگی مایک، او و سولی را گرفتار بو میکند، که درابتدای فیلم بسیار دردسرساز است.
۱. کوزکو در «زندگی جدید امپراتور» (The Emperor’s New Groove) امپراتوری وحشتناک است
با اینکه کوزکو در طول انیمیشن محبوب و بامزهی «زندگی جدید امپراتور» یاد میگیرد که انسان و رهبر بهتری باشد، اما هیچ شکی نیست که در ابتدای فیلم، او امپراتوری وحشتناک است. کوزکو خودخواه، خودمحور، سطحی است و هیچ اهمیتی به اینکه دیگران را ناراحت کند نمیدهد.
کوزکو در گذشته فقط محبوبیت، زیبایی و تجملات برایش الویت داشت، و هیچ توجهی به اینکه کارهایش چه تأثیری روی دیگران میگذاشت، نمیکرد. حتی با اینکه فیلم دربارهی سیر تحول کوزکو از امپراتوری خودخواه به انسانی خوب است، اگر ایزما تصادفاً او را به یک شتر تبدیل نمیکرد، احتمالاً هیچ تغییری نمیکرد.
منبع: cbr
دوستان کلمه انیمیشن در باور غلط ما، فیلمی برای کودکان ترجمه میشه. در حالی که خیلی از انیمیشن ها فقط برای بزرگسالان ساخته میشن.با این وجود محدودیت هایی نسبت به فیلم دارن از جمله به تصویر نکشیدن برخی موضوعات. یکی از این محدودیت ها در مورد تاثیر انیمیشن در ضمیر ناخودآگاه کودکان هست.مثلا علت اینکه سیندرلا انیمیشنی نهی شده برای کودکان هست اینه که شخصیت اصلی با وجود «دروغ گفتن» و نپذیرفتن خودش به موفقیت میرسه و … این موجب بوجود آمدن اثری منفی در ذهن کودک میشه.صد البته که انیمیشن های دیزنی تاثیرات خوب فراوانی دارند اما از لحاظ روانشناسی کودک، یک خطا میتونه کل فیلم رو منفور کنه:
علاالدین با دروغ سعی در جذب معشوقش کرد و موفق شد.ای کاش در کنار این اثر زیبا، صداقت رو یاد میگرفتیم تا دروغ.
البته جز این موارد بقیه شاید از نظری نکات مثبتی بودن.مثلا در انیمیشن افسون نکته فوق العاده این رو داشت که متفاوت بودن و ساده بودن نشونه ضعف نیست.
در کل انیمیشن های لیست (که اکثرا از دیزنی بودن) انیمیشن های قدیمی و سابقه بیش از پنجاه سال قبل بودن. صد البته اون زمان چنین محدودیت هایی برای انیمیشن ها درنظر نگرفته بودن و انیمیشن های الان چنین مشکلاتی رو ندارن.
بیشتر این انیمیشن های که شما اینجا آوردید ، داستانشون با همین ویژگی های منفی شخصیت اصلی شکل گرفته و شخصیت اصلی در طول فیلم به خاطر ضرر های این ویژگی ها در حال رفع کردن آنهاست….و اینکه این ویژگی ها در باور پذیر کردن شخصیت هم تاثیر داشت و انیمیشن رو طبیعی تر جلوه می داد.
بیشتر چیزهایی که در این لیست بود در آخر این ویژگی بدشان درست شد
همین ویژگی های منفی باعث محبوب بودن این کاراکترا شده. هیچ کس انیمیشن یا فیلمی که کاراکتراش یا فرشتن یا شیطان رو دوست نداره (مثل خیلی از انیمیشنای ایرانی!)
شخصیتای انیمیشنی باید هم ویژگی مثبت داشته باشن هم منفی وگرنه باور پذیر نمیشن
و خب اینکه میگین الگو های خوبی نیستن بنظرم غلطه چون تو انیمیشن به هیچ عنوان این ویژگی های منفی رو خوب جلوه داده نمیشه و معمولا اخر فیلم کاراکتر خودش رو اصلاح میکنه و به ادم بهتری تبدیل میشه
به نظرم اینکه شما در این مطلب می گویید که آنها الگو های خوبی نیستن اشتباهه چون اونها در آخر هر فیلم به بچه یا هر مخاطبی دیگری می فهمانند که این کار غلطه و باید از این اشتباه درس بگیرید در داستان ها اگر رفتار منفی نباشد مفهوم خوبی وکارخوب درک نمی شود در زندگی واقعی هم همینطوره اگه تو دنیا رفتارهای منفی وجود نداشت دیگه کارهای خوب ارزشی نداشت و دیگه انسانی به هیچ کمالی دست پیدا نمی کرد و همه انسان های خوبی می شدیم ورفتارخوب از بد تمیز داده نمی شد (البته نه اینکه کارهای بد ورفتارهای بد خوب باشه اشتباه نگیرید منظورم این نبود )
جای کریس مک کلین «جزیره ی آرزو ها» هم بین این لیست خالی بود
واقعا بی رحمه😯
همشون عالینا
مثلا سیمبا فکر می کرد موفاسا به خاطر اون مرد
دیزنی بهترین چون اگه فیلم های اون نبود از انسان بودن این دنیا به کل متنفر بودم حس زندگی دارند تمااامم و تنها چیزای ک تو زندگیم یاد گرفتم فیلم های و انیمیشن های خارجی بوده فیلم روح هم خیلی خوب بود فهموند ک دنیا بعد و قبل از مرگ وحشتناک نیست هم چیز طبیعی عاشقشم 💜
دقیقا من عاشق فیلم روحم
به نظرم این روی مثبت ماجراس این که نشون بدن بدرفتاری ، خشونت ، یک دنده بودن و دروغ چقدر ممکنه به خودمون و خانواده و دوستا و اطرافیانمون آسیب برسونه و چه عواقبی داره همه این انیمیشن هایی که گفتین هم در نهایت پیام های مثبتی دارن
خب این خیلی اشتباهه چون در اخر همشون به اشتباهاتشون پی بردن و اگه انتظار دارید توی انیمیشن هیچ شخصیت بدی وجود نداشته باشه هیچ داستانی شکل نمیگیره و جذابیت انیمیشن ها هم برای اینه مثلا توی انیمیشن یخ زده اگه السا میتونست احساساتشو کنترل کنه هیچ داستانی صورت نمیگرفت و یا اگه توی انیمیشن زوتو پیا نیک کلاهبردار نبود هیچ داستانی وجود نداشتو با خرگوشه هم اشنا نمیشد
موافقم
واقعا درست گفتی و باهات موافقم
مایک وازوفسکی بی فکره؟؟؟
فقط خواستی یچیزی نوشته باشیا سید
این بچه منطقی و کمالگراعه
همه گاهی بی دقتی میکنن این دلیل نمیشه ک بهشون بگیم بدن
اینکه بهش بگی بی فکر هیچ معنی ای نداره
و صددرصد یکی از بهترین الگو ها برای بچه هاست