معرفی کتاب «و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود»؛ روایت بکمن از آلزایمر

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود

کتاب «و هر روز راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» نوشته‌ی فردریک بکمن اثری کم‌حجم اما عمیق است که به یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های انسان‌ها می‌پردازد: ترس از دست دادن یا فراموش شدن. این کتاب بیشتر از هر چیزی توصیفی آرام و تلخ از خداحافظی است. بکمن در بخش اول کتاب می‌نویسد: «این کتاب داستانی است درباره‌ی خاطره‌ها و گم‌شدنشان، یک نامه‌ی عاشقانه و همزمان وداعی آرام بین یک پدربزرگ با نوه‌اش و یک پدر با پسرش. درباره‌ی ترس و عشق، و اینکه چگونه این دو اغلب همراه هم هستند».

وداعی که بکمن در این داستان مطرح می‌کند، در فضایی آرام و از خلال گفت‌وگوهای عمیق پیش می‌رود؛ زیرا پدربزرگ کم‌کم نوآ (نوه‌اش) و تمام خاطراتش را ترک می‌کند. این خداحافظی برای پدربزرگ دشوار است چون رابطه او و نوآ فقط یک رابطه معمولی نیست؛ آن‌ها زمان زیادی را باهم سپری می‌کنند، به کمپ می‌روند و می‌توانند ساعت‌ها درباره ریاضیات حرف بزنند. داستان از طریق فصول پراکنده در زمان‌های مختلف روایت می‌شود، که این امر نشان‌دهنده ذهن آشفته‌ای است که در تلاش برای حفظ زیباترین و ارزشمندترین خاطراتش است. خاطراتی که لحظه‌به‌لحظه از دست می‌روند و شخصیت داستان را دچار ترس و سردرگمی می‌کنند. این حس ترس و از دست دادن، بخشی از تجربه‌ی هر کسی است که با بیماری آلزایمر دست و پنجه نرم می‌کند.

«و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» داستانی تأثیرگذار و احساسی درباره‌ی بیماری آلزایمر و تأثیرات آن بر خانواده است. در این داستان، از دست رفتن تدریجی خاطرات و فاصله گرفتن ذهن از واقعیت به زیبایی به تصویر کشیده شده است، در حالی که بدن همچنان به زندگی ادامه می‌دهد. بکمن با روایتی دقیق و احساسی، دنیای خانواده‌ای را به ما نشان می‌دهد که با این بیماری روبرو هستند و هر روز با چالش‌ها و دردهای تازه‌ای مواجه می‌شوند. در این داستان، سه نسل از یک خانواده در کنار هم قرار می‌گیرند: پدربزرگ، پدر و پسر. ذهن پدربزرگ به تدریج این جمع سه‌نفره را ترک می‌کند، گاه حتی قبل از اینکه خودش یا اطرافیان متوجه این تغییر شوند. در طول داستان، بکمن با دیدی احساسی به فراز و فرودهای این روند می‌پردازد. از لحظات شفاف و زنده ذهن پدربزرگ گرفته تا لحظات مبهم و تاریکی که تمام شخصیت‌ها را درگیر می‌کند. یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب، پرداختن به تأثیرات بیماری آلزایمر از زوایای مختلف است. ما در این کتاب با پرسش‌های کودکانه نوآ درباره بیماری پدربزرگ، و احساسات پیچیده و تلخ پدر، و البته ملغمه‌ای از ترس و غم و پذیرش در پدربزرگ مواجه می‌شویم. این زوایای متنوع به خواننده فرصت می‌دهند که تجربه‌ای عمیق و جامع از آلزایمر و تأثیر آن بر بیمار و خانواده‌اش داشته باشد.

تد و پدرش دوباره در حال جروبحث هستند. تد از او خواهش می‌کند که بنشیند و پدر وحشیانه فریاد می‌کشد: «امروز وقت ندارم دوچرخه‌سواری بادت بدم تد! باید به کارم برسم.»
«می‌دونم بابا! مشکلی نیست.»
«محض رضای خدا، من فقط سیگارهامو می‌خوام! بگو سیگارم رو کجا قایم کردی.»
تد می‌گوید: «سال‌ها پیش ترک کردی.»
«تو از کدوم جهنمی می‌دونی؟»
«می‌دونم بابا چون وقتی ترک کردی که من به دنیا اومدم.»

سبک نوشتاری بکمن در کتاب «و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» به‌طرز شگفت‌انگیزی ساده اما پرعمق است. او موفق شده با استفاده از کلماتی ساده، پیچیدگی‌های احساسی و ذهنی شخصیت‌ها را به زیبایی منتقل کند. این سادگی در عین حال به خواننده این امکان را می‌دهد که به راحتی با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند و ارتباطی عمیق‌تر با داستان برقرار سازد. بکمن همچنین به شکلی هنرمندانه‌ تضاد بین لحظات روشن و تاریک ذهن را به تصویر کشیده است. لحظاتی که ذهن پدربزرگ شفاف است و پر از امید و خاطرات زیباست، در برابر لحظاتی که این ذهن در تاریکی فرو می‌رود و او و خانواده‌اش را با واقعیتی تلخ مواجه می‌کند. این تضادها باعث می‌شوند که داستان به شکلی واقعی‌تر و ملموس‌تر در ذهن خواننده باقی بماند.

کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود اثر فردریک بکمن نشر نون

«نوآ-نوآ یه قولی به من بده، آخرین قول. وقتی که خداحافظیت کامل شد، برو و پشت سرت رو هم نگاه نکن. زندگیتو بکن. خیلی دردناکه دلتنگ کسی بشی که هنوز اینجاست.»
پسرک زمان زیادی را به فکرکردن می‌گذراند. سپس می‌گوید: «ولی بیماری ذهن تو یک نکته‌ی مثبت هم داره، رازنگهدار خوبی هستی و این برای یه بابابزرگ چیز خوبیه.»
بابابزرگ با سر تایید می‌کند.
«درسته، درسته… چی بود؟»

داستان کتاب «و هر روز راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» فقط درباره بیماری آلزایمر نیست؛ بلکه درباره‌ی زندگی، عشق، و از دست دادن هم هست. بکمن با مهارت بالای خود در نمایش احساسات انسانی، کتابی خلق کرده که تا مدت‌ها در ذهن و قلب خواننده باقی خواهد ماند. این اثر به همه‌ی کسانی که به دنبال داستانی عمیق و احساسی هستند، توصیه می‌شود. بکمن با نثری ساده اما تأثیرگذار، شخصیت‌ها را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که خواننده به سادگی می‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند و در فضای داستان غرق شود.

من آلزایمر ندارم. دست‌کم هنوز ندارم! اما خوب می‌دانم شنیدن اینکه لازم نیست از فراموشی بترسم چون اگر عزیزی را از یاد ببرم دوباره این شانس را دارم که او را از نو بشناسم، دلگرمم می‌کند. این همان حرفی بود که نوآ به پدربزرگش زد و او را به خنده وا داشت. در نهایت، کتاب «و هر روز راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» با وجود کوتاه بودنش، اثری است که تأثیر عمیقی بر خواننده می‌گذارد. این داستان به ما یادآوری می‌کند که چگونه خاطرات و ذهن انسان، حتی در لحظات ضعف و بیماری، می‌توانند پیوندهای عاطفی‌مان را تقویت کنند. این کتاب به خواننده یادآوری می‌کند که زمان محدود است و باید از لحظات با عزیزانمان نهایت استفاده را ببریم.

منبع: دیجی‌کالا مگ

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما