۱۰ کتاب غیرقابل‌ اقتباس که کسی انتظار نداشت به فیلم و سریال تبدیل شوند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۲ دقیقه
کتاب غیرقابل‌اقتباس

درباره‌ی این‌که چه عواملی باعث می‌شوند اقتباس سینمایی از یک کتاب غیرقابل‌اقتباس شود، نظرهای متفاوتی وجود دارند. خلاصه‌ی این نظرها این است که برخی کتاب‌ها خسته‌کننده، بدون پیرنگ چفت‌وبست‌دار و درون‌‌نگر هستند؛ برخی کتاب‌ها هم زیادی جالب، هیجان‌انگیز، خیال‌انگیز یا پیچیده هستند. با این حال، همه روی یک چیز توافق نظر دارند:‌ این‌که بعضی کتاب‌ها به هیچ عنوان – تاکید می‌کنیم، به هیچ عنوان – نباید در قالب فیلم یا سریال تلویزیونی اقتباس شوند. با این حال، چیزی که باعث شده ایده‌ی اقتباس کتاب‌های غیرقابل‌اقتباس در قالب فیلم جالب شود، این است که هر از گاهی، فیلمی منتشر می‌شود که به همه ثابت می‌کند اشتباه می‌کرده‌اند، چون کتابی سخت را به‌شکلی اقتباس می‌کند که به‌نوبه‌ی خود اثری جدید و خوب است و از ارزش هنری‌ای برخوردار است که کاملاً زیر سایه‌ی اثر اقتباس‌شده قرار ندارد.

هر اقتباسی که از یک رسانه به رسانه‌ی دیگر انجام شود پیچیده است. برای اقتباس کتاب‌ها در قالب فیلم، باید از دل واژگان، تصویر بیرون کشید و دیالوگ‌ها و توصیف‌ها را که ذاتاً سرراست‌تر هستند، به احساسات پیچیده و بعضاً توضیح‌ناپذیری تبدیل کرد که بازیگران انتقال می‌دهند. کتاب‌ها مجبور نیستند از قوانین فیزیک و واقعیت پیروی کنند و فیلم‌ها می‌توانند به کمک یک نما یا یک حالت صورت، با چنان ظرافتی تصویری از انسانیت ترسیم کنند که بسیاری از نویسنده‌ها از انتقال آن روی کاغذ عاجزند. با وجود تمام این تفاوت‌ها، حتی سینمایی‌ترین کتاب‌ها هم برای تبدیل شدن به فیلم باید دستخوش تغییرات زیادی شوند. دلیلش هم نیازها و ملزومات متفاوتی است که هر رسانه دارد. برای تبدیل کردن رسانه‌ای واژه‌محور به رسانه‌ای تصویرمحور، لازم است که سوال‌های متفاوتی پرسید و تصمیم‌های تاز‌ه‌ای گرفت. ولی انجام همه‌ی این کارها در راستای اقتباس کتابی که ذاتاً آبش با پرده‌ی نقره‌ای توی یک جوی نمی‌رود – خواه به‌خاطر پیچیده بودن، خواه به‌خاطر خیال‌انگیز بودن، خواه به‌خاطر بیش‌ازحد عجیب بودن – دستاوردی بس بزرگ است.

شرح تاریخچه‌ی فیلم‌هایی که از کتاب‌های غیرقابل‌اقتباس اقتباس شده‌اند سخت است، چون ثبت کردن تمام آثاری که زمانی تصور می‌شد غیرقابل‌اقتباس هستند کار راحتی نیست. حتی اگر خود را محدود به آثار محبوب به زبان انگلیسی کنیم، این چالش همچنان به قوت خود باقی است. بنابراین به‌جای تعریف تاریخچه، بیایید چندتا مثال از بزرگ‌ترین کتاب‌هایی را که تصور می‌شد غیرقابل‌اقتباس هستند مرور کنیم و به تعدادی از فیلم‌ها و سریال‌هایی بپردازیم که سازندگان‌شان جرئت کردند با این چالش بزرگ دست‌وپنجه نرم کنند.

۱- تبصره ۲۲ (Catch 22)

تبصره ۲۲

CATCH-22, Alan Arkin, 1970.

  • سال انتشار: ۱۹۷۰
  • کارگردان: مایک نیکولاس

پیش از انتشار فیلم «تبصره ۲۲» در سال ۱۹۷۰، اقتباس‌های بلندپروازانه‌ی بسیاری وجود داشتند، مثل اقتباس جوزف استریک (Joseph Strick) از «اولیس» (Ulysses) در سال ۱۹۶۷، ولی دلیل موفقیت منحصربفرد «تبصره ۲۲» این است که با چالش‌های داستانی که از آن برگرفته شده، عمیقاً‌ آشناست. رمان «تبصره ۲۲»، اثر جوزف هلر (Joseph Heller) درباره‌ی یکی از خلبان‌های نیروی هوایی آمریکا در جنگ جهانی دوم است که از راه استدلال دایره‌ای گرفتار خدمت به ارتش شده است. خود رمان هم از لحاظ ساختاری، در قالب یک سری صحنه‌ی بی‌ربط و مضحک تعریف می‌شود که تا انتهای داستان، قطعات روایت کلی را آهسته و پیوسته در کنار هم قرار می‌دهند.

با این حال، اقتباس مایک نیکولاس رویکردی به‌مراتب سرراست‌تر را دنبال می‌کند و یک داستان واحد را تعریف می‌کند که وقایع آن به‌ترتیب اتفاق می‌افتند. این فیلم درباره‌ی جان یوسارین (John Yossarian) و هدفش برای مرخص شدن از خدمت در نیروی هوایی است، اما مشکل اینجاست که قانونی وجود دارد که می‌گوید اگر درخواست مرخص شدن از خدمت بکند، عاقل پنداشته می‌شود و در نتیجه برای خلبانی کفایت پیدا خواهد کرد. تا به اینجای کار، داستان شبیه کتاب است. ولی برای انتقال این ایده‌ی پیچیده روی پرده‌ی نقره‌ای، لازم بود که یک ایده‌ی مرکزی در مرکز توجه قرار بگیرد. نیکولاس به جای این‌که مثل هلر چند خرده‌روایت جدا از یکدیگر را تعریف کند، پیوند بین داستان یوسارین و داستان بقیه‌ی اعضای اسکادرانش را قوی‌تر می‌کند. در نتیجه‌ی این تصمیم، نکات ریزی که در رمان هلر فقط به‌صورت ضمنی مورد اشاره قرار گرفته بودند، در این فیلم با وضوح بیشتری قابل‌مشاهده‌اند. از این نظر، از همان اول درون‌مایه‌ای تثبیت می‌شود که مضحک بودن نیروی هوایی و تراژدی اسکادران را هرچه بیشتر زیر ذره‌بین قرار می‌دهد. این اقتباسی محتاطانه و پیچیده است که همه‌ی ایده‌های اصلی هلر در کتاب را دست‌نخورده باقی می‌گذارد و لحن کتاب را هم حفظ می‌کند، ولی لزوماً به تمام خرده‌روایت‌های داخل کتاب متعهد نیست.

شاید بتوان «تبصره ۲۲» را نقطه‌ی شروع برای تمام اقتباس‌های سینمایی از رمان‌های سخت که در ادامه ساخته شدند در نظر گرفت. نقطه‌ی قوت فیلمنامه‌ای که باک هنری (Buck Henry) نوشته این است که در آن رمان هلر را به اصلی‌ترین اجزای سازنده‌اش تقسیم و تمام نقاط عطف آن را حفظ کرده است؛ نتیجه‌ی نهایی اثری است که به منبع اقتباس شبیه است، ولی هویتی مستقل دارد. با این‌که راه‌وروشی که کتاب و فیلم برای قصه‌گویی دنبال می‌کنند متفاوت است، ولی رویکرد این اقتباس چندان هم به رویکرد الکس گارلند (Alex Garland) در راستای اقتباس «نابودی» (Annihilation)، رمان جف وندرمیر (Jeff VanderMeer) بی‌شباهت نیست. گارلند در اقتباس‌اش از «نابودی» یک سری ویژگی کلی و چندتا از نقاط عطف پیرنگ رمان اصلی را حفظ کرده، ولی تقریباً همه‌ی عناصر دیگر را حذف کرده، به این امید که بتواند آنطور که باید و شاید، وحشت فرگشت‌محور رمان اصلی را در قالب رسانه‌ای بصری اقتباس کند. دغدغه‌ی اصلی نیکولاس و هنری هم این بود که ابزوردیتی یا جو مضحک و دیوانه‌واری را که موتور اصلی داستان هلر بود در فیلم حفظ کنند.

کتاب تبصره ی 22 اثر جوزف هلر نشر چشمه

۲- سولاریس (Solaris)

سولاریس (Solaris)

  • سال انتشار: ۱۹۷۲
  • کارگردان: آندری تارکوفسکی

«سولاریس» که از رمانی به همین نام از استانیسلاو لم (Stanislaw Lem) اقتباس شده، درباره‌ی گروهی از دانشمندان است که در یک ایستگاه فضایی، در تلاش‌اند تا با گونه‌ای از موجودات بیگانه ارتباط برقرار کنند. به‌جای این‌که آن‌ها موفق شوند با بیگانگان ارتباط برقرار کنند، مجبور می‌شوند درباره‌ی وضعیت خود و جایگاه انسانیت در کائنات فکر کنند. اگر این ایده برای یک فیلم علمی‌تخیلی بیش‌ازحد درون‌نگرانه به نظر می‌رسد، کاملاً حق با شماست. یکی از دلایل سخت بودن اقتباس این رمان، میزان درون‌نگرانه بودن آن است.

با این حال، آندری تارکوفسکی در اقتباس سینمایی‌اش از رمان، راهی برای دور زدن این مشکل پیدا کرده است و آن هم این است که هرچه عمیق‌تر وارد ذهن و تجربه‌های فیزیکی شخصیت‌ها در فضا شود. فلسفه‌ی «سولاریس» هم مثل «تبصره ۲۲» اقتباس روح اثر اصلی است، نه خود آن، ولی دستاورد جدیدی که تارکوفسکی در اقتباس‌اش به آن رسیده، ترجمه‌ی آن درون‌مایه‌ها در قالب رسانه‌ای بصری است. تارکوفسکی داستان لم را چند قدم فراتر می‌برد و چشمه‌ای کوتاه از زندگی دانشمندان در زمین را نشان می‌دهد و بعد روی راهروهای نمور و خفه‌ی ایستگاه فضایی‌ای که در آن کار می‌کنند تمرکز می‌کند تا تفاوت بین این دو محیط را برجسته کند. این مسئله برای تارکوفسکی دریچه‌ای به سوی جنبه‌های ناراحت‌کننده و معذب‌کننده‌ی زندگی در فضا باز می‌کند و نمادهایی بصری و فیزیکی از استرس ذهنی‌ای که شخصیت‌ها مجبورند تحمل کنند در اختیار او قرار می‌دهد.

این رویکرد، یعنی بخشیدن جنبه‌های فیزیکی و سینمایی به داستانی به‌شدت درون‌نگرانه، پس از «سولاریس»، جزو یکی از بخش‌های حیاتی اقتباس داستان‌های سخت بوده است. مایک فلنگن (Mike Flanagan) هم در اقتباس «بازی جرالد» (Gerald’s Game)، اثر استیون کینگ، کاری مشابه انجام می‌دهد. این داستان درباره‌ی زنی است که دست‌هایش با دستبند به تخت بسته شده‌اند و پس از این‌که شوهرش روی بدنش می‌میرد، در آنجا گیر می‌افتد و شروع به توهم زدن می‌کند. در رمان کینگ، تمرکز عمدتاً روی رنج روان‌شناسانه‌ی وضعیتی است که زن به آن دچار شده، ولی فلنگن این رنج ذهنی را با فشار فیزیکی بسیار واقعی، و بسیار زننده‌ی بسته شدن به یک جا به‌مدت چند ساعت ترکیب می‌کند و بدین ترتیب یک اقتباس موفق می‌سازد، هرچند که این اقتباس موفق لزوماً فیلم فوق‌العاده‌ای نیست.

کتاب سولاریس اثر استانیسلاو لم انتشارات کتابسرای تندیس

۳- پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)

فیلم پرتقال کوکی، کتاب غیرقابل‌اقتباس

  • سال انتشار: ۱۹۷۱
  • کارگردان: استنلی کوبریک

روی کاغذ، «پرتقال کوکی» تقریباً از هیچ لحاظ مناسب اقتباس شدن نیست. رمان پر از صحنه‌های خشونت‌بار و جنسی است و با یک گویش عجیب‌وغریب به نام ندست (Nadsat) نوشته شده که آنتونی برجس (Anthony Burgess)، نویسنده‌ی کتاب، آن را ابداع کرده و ترکیبی از اصطلاحات کاکنی (انگلیسی عامیانه‌ی خود انگلستان) و روسی است. با این حال، هیچ‌کدام از این عوامل جلوی کوبریک را برای ساختن یک اقتباس سینمایی فوق‌العاده نگرفتند.

«پرتقال کوکی»، که کوبریک آن را چند سال پس از «۲۰۰۱: اودیسه‌ی فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) ساخت، اقتباسی وفادارانه از رمان است. سن الکس دلارج (Alex DeLarge)، شخصیت اصلی، از ۱۵ به ۱۸ افزایش داده شده است ‌(این امتیازی بود که کوبریک حدوداً یک دهه پیش، هنگام اقتباس «لولیتا» که چالش اقتباس‌اش بیشتر و میزان موفقیت‌اش کمتر بود، از آن برخوردار نبود)، ولی با این وجود وقایع دو نسخه از داستان تقریباً با هم یکسان هستند. الکس یک هیولای خطرناک و عاشق موسیقی کلاسیک است که با دوستانش در شهر می‌چرخد و دست به کارهای خشونت‌بار و ویران‌کننده می‌زند. پس از این‌که الکس برای جرم و جنایت‌هایش برای مدتی کوتاه به زندان انداخته می‌شود، یک آزمایش وحشتناک روی او انجام می‌شود تا حتی اگر فکر خشونت به سرش زد – یا فکر گوش دادن به لودویگ ون بتهوون – به‌طور فیزیکی حالش بد شود. با وجود این همه محتوای سوال‌برانگیز، در ایالات متحده به فیلم درجه‌سنی X داده شد و این درجه‌سنی فقط موقعی به R تغییر کرد که کوبریک حاضر شد تعدادی از صحنه‌های جنسی زننده‌ی فیلم را حذف کند.

موفقیت «پرتقال کوکی» به‌عنوان یک اقتباس، مثل اقتباس عالی و زننده‌ی دیوید کراننبرگ (David Cronenberg) از «نهار عریان» (Naked Lunch) در دهه‌ی ۹۰ یا اقتباس «ترس و نفرت در لاس وگاس» (Fear and Loathing in Las Vegas) به کارگردانی تری گیلیام (Terry Gilliam)، وامدار سبک و سیاق و چشم‌انداز واحد فیلمسازی است که آن را ساخته است. وقتی فیلمسازهای مولف تلاش می‌کنند تا کتاب‌های غیرممکن را اقتباس کنند، نتیجه‌ی حاصل‌شده همیشه جالب از آب درمی‌آید. تلاش پل توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson) برای اقتباس زیرپوستی «نفت!»‌ (Oil!) اثر اپتون سینکلیر (Upton Sicnlair)، در قالب «خون به‌پا خواهد شد» (There Will be Blood) یا تلاش انگ لی (Ang Lee) برای اقتباس «زندگی پی» (The Life of Pi) به‌محض این‌که فناوری جلوه‌های ویژه به‌قدری پیشرفت کرد تا این اقتباس امکان‌پذیر باشد، مثال‌های خوبی از چنین تلاش‌هایی هستند.

۴- ارباب حلقه‌ها (The Lord of the Rings)

ارباب حلقه‌ها (The Lord of the Rings)

  • سال انتشار: ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳
  • کارگردان: پیتر جکسون

دهه‌ی ۸۰ و ۹۰ از لحاظ تولید اقتباس‌های بلندپروازانه کاملاً بیابان برهوت نبودند، ولی در این دو دهه نویسندگان و کارگردان‌ها حاضر نبودند ریسک بزرگی انجام دهند. اما بعد پیتر جکسون با ساختن سه‌گانه‌ی «ارباب حلقه‌ها» صنعت سینما را برای همیشه تغییر داد.

از انتشار «بازگشت پادشاه» (The Return of the King)،‌ آخرین قسمت سه‌گانه، دو دهه گذشته است، برای همین شاید هیچ‌کس یادش نباشد که پیش از سه‌گانه‌ی جکسون، تصور اقتباس سینمایی «ارباب حلقه‌ها» چقدر غیرممکن به نظر می‌رسید. نسل اندر نسل فیلمساز و ذهن‌های خلاق (که اعضای گروه بیتلز هم جزوشان بود) به انجام این کار بزرگ فکر کردند، ولی هیچ‌کس موفق نشد پروژه‌ی ساخت اقتباس لایو اکشن از «ارباب حلقه‌ها»‌را به جریان بیندازد. دلیلش یا عدم علاقه‌ی شخص تالکین به این کار بود، یا چالش‌های تدارکاتی و عملیاتی برای اقتباس چنین داستان بزرگی در قالب فیلمی که شاید لازم بود کمی جمع‌وجورتر باشد‌، ولی باید به‌اندازه‌ی کتاب حماسی به نظر می‌رسید. ولی پس از این‌که پیتر جکسون، نیو لاین سینما (New Line Cinema) و شرکت برادران وارنر سر ساختن سه‌گانه‌ای که قرار بود تمام قسمت‌هایش همزمان فیلمبرداری شوند، به توافق رسیدند، یکی از بهترین و مهم‌ترین سه‌گانه‌های تاریخ سینما زاده شد.

دلیل موثر بودن سه‌گانه‌ی جکسون این است که به‌خوبی چشم‌انداز بزرگ و حس ماجراجویی نهفته در اثر تالکین را منتقل می‌کند. جکسون اشتباه فشرده‌سازی بیش‌ازحد داستان تالکین یا افراط‌ورزی در اقتباس آن را مرتکب نمی‌شود. به‌جایش او دقیقاً لحظات درست و ست‌پیس‌های درست را از دل کتاب‌ها بیرون می‌کشد تا روی پرده‌ی نقره‌ای نمایش دهد و دقیقاً هرجا که لازم است، جاهای خالی را با تخیل خودش پر می‌کند. برگ برنده‌ی دیگر جکسون طراحی صحنه است. او مناظر چشم‌نواز نیوزلند را به‌عنوان پس‌زمینه‌ی فیلم انتخاب کرد و با هزاران صنعت‌گر و طراح صحنه‌ی حرفه‌ای همکاری کرد تا در کنار هم، کامل‌ترین و متقاعدکننده‌ترین جهان فانتزی را که تا به آن لحظه روی پرده‌های سینما دیده شده است، بسازند. از مراتع میناس تیریت (Minas Trith) گرفته تا صخره‌هایی که گالوم، سم و فرودو در کوه هلاکت (Mount Doom) از آن‌ها بالا رفتند، هر متر از دنیای فیلم در آن واحد هم خیال‌انگیز و هم واقعی به نظر می‌رسد و این مسئله باعث شده هرکس که در حال تماشای فیلم‌هاست، احساس کند خودش هم به سرزمین میانه منتقل شده است.

تاثیر «ارباب حلقه‌ها» روی هالیوود فراتر از حد تصور است. این فیلم در پیدایش دوران بلاک‌باسترسازی که اکنون در آن به سر می‌بریم و در آن حقوق معنوی اثر به هر چیزی ارجحیت پیدا کرده، نقش داشت. ولی فیلم یک اثر دیگر هم داشت و آن هم این بود که باعث شد ایده‌ی ساختن فیلم بر اساس آثاری که فیلم ساختن از آن‌ها غیرممکن به نظر می‌رسد، جذاب به نظر برسد. متاسفانه یا خوشبختانه، به‌لطف این فیلم،‌ پروژه‌هایی که تا آن لحظه ساختن‌شان غیرممکن به نظر می‌رسید، ممکن به نظر رسیدند، خصوصاً در عرصه‌ی فانتزی. از یک طرف، این روند جدید ساخته شدن مجموعه‌هایی چون «بازی تاج‌وتخت» (Game of Thrones) را ممکن کرد. از طرف دیگر، باعث ساخته شدن فجایعی چون «برج تاریک» (The Dark Tower) در سال ۲۰۱۷ شد. در واقع این سه‌گانه آنقدر قدرتمند شد که ترکش‌هایش به خود دنیای تالکین هم برخورد کرد: این اثر باعث شد که «هابیت» (The Hobbit) – که فیلم ساختن از آن به‌مراتب از «ارباب حلقه‌ها راحت‌تر بود – به یک فاجعه‌ی سه‌قسمتی شلخته و مسخره تبدیل شود.

کتاب ارباب حلقه ها - یاران حلقه اثر جی .آر .آر تالکین

۵- اقتباس (Adaptation)‌

اقتباس سینمایی؛ کتاب غیرقابل‌اقتباس

  • سال انتشار: ۲۰۰۲
  • کارگردان: اسپایک جونز

«اقتباس» به‌راحتی منحصربفردترین رویکرد اقتباسی در این فهرست را دارد و در کنار این، نماینده‌ای بی‌نقص از مقوله‌ی اقتباس‌های سخت از کتاب در قالب فیلم است. این فیلم به‌نوعی داستانی بر اساس واقعیت است و واقعیت مربوطه، تلاش چارلی کافمن (Charlie Kaufman)، نویسنده‌ی فیلمنامه‌ی فیلم، برای نوشتن فیلمنامه‌ای اقتباسی از رمان جنایی «دزد ارکیده» (The Orchid Thief)، اثر سوزان اورلیان (Susan Orlean) است. با این‌که کتاب اورلیان جالب است، پتانسیل ذاتی برای تبدیل شدن به یک بلاک‌باستر را ندارد. این کتاب کند است و معمایی پرپیچ‌وخم در دل آن قرار دارد که چندان مناسب تبدیل شدن به فیلم نیست. این دقیقاً چیزی است که شخصیت کافمن، که نیکولاس کیج (Nicholas Cage) نقشش را بازی می‌کند، در تلاش برای اقتباس این کتاب در ظاهر غیرقابل‌اقتباس با رنج و سختی به آن پی می‌برد.

البته کافمن با نوشتن این کتاب، به شیوه‌ی چارلی کافمنی خود، در حال اقتباس «دزد ارکیده» نیز هست. سختی اقتباس آن خودش به این اقتباس تبدیل شده است. این رویکردی پیچیده و به‌شدت خلاقانه است که به‌لطف آن، سختی کار اقتباس و اجرای اقتباس به مفهومی یکسان تبدیل شده‌اند. واقعاً تصورش سخت است که کسی جز کافمن بتواند فیلمی چون «اقتباس» را بسازد که اینقدر راحت دیوار چهارم را می‌شکند، ولی تصور اقتباس رمان «خانه‌ی برگ‌ها» (House of Leaves)، اثر مارک زد. دنیلوسکی (Mark Z. Danielewski) با رویکرد خودارجاع‌دهنده‌ای مشابه که خود فرآیند اقتباس را به بخشی از معمای داستان تبدیل می‌کند، بسیار وسوسه‌برانگیز به نظر می‌رسد. البته این را هم باید در نظر گرفت که تنها راهی که ممکن است پازل پیچیده‌ای که دنیلوسکی در قالب کتاب نوشته، به صفحه‌ی نقره‌ای راه پیدا کند، استفاده از همین رویکرد است.

۶- جهان سینمایی مارول

جهان سینمایی مارول

  • سال انتشار: ۲۰۰۸ (تاریخ شروع)
  • کارگردان: افراد متفرقه

شاید این مورد غافلگیرکننده باشد، چون کمیک‌بوک‌های ابرقهرمانی اصلاً غیرقابل‌اقتباس پنداشته نمی‌شدند، ولی اگر جهان سینمایی مارول را به‌عنوان یک اثر کلی در نظر بگیریم، دلیل این انتخاب واضح‌تر خواهد شد. به‌هرحال، چه‌کسی فکرش را می‌کرد که کمیک‌های عجیب‌وغریب و سبک‌سرانه‌ی استن لی و جک کربی نه‌تنها روزی به جریان اصلی راه پیدا کنند، بلکه به‌مدت یک دهه‌ی کامل فرهنگ عامه را به‌طور کامل تسخیر کنند؟

آنچه باعث جالب شدن این داستان‌ها، خصوصاً در قالب اقتباس، شده است، شیوه‌‌ای است که از راه آن انتظارات مخاطب را مدیریت می‌کنند و دنیای داستان را در عرض چند فیلم گسترش می‌دهند تا بتوانند با مقیاس بسیار بزرگ کمیک‌ها رقابت کنند. امکان نداشت داستان با تانوس (Thanos) یا نگهبان‌های کهکشان (Guardians of the Galaxy) آغاز شود. داستان باید در سال ۲۰۰۸ شروع می‌شد، سالی که در آن تونی استارک با یک جعبه خرت‌وپرت یک لباس آهنی ساخت. از ۲۰۰۸ به بعد، جهان سینمایی مارول سال به سال گسترده‌تر شد تا این‌که در نهایت مقیاس تهدید به کل کائتات رسید و پای قدرت‌های فراتر از حد تصور و مفاهیم انتزاعی وسط کشیده شد. یکی از بزرگ‌ترین عوامل کمکی این است که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های دنیا در حال تامین بودجه‌ی این پروژه‌ی فرهنگی است و بازیگرانی بزرگ و مشهور را استخدام کرده تا با کمک استعداد و جذبه‌ی بازیگری‌شان، یک سری دیالوگ مسخره را که بخشی جدانشدنی از چنین داستان‌هایی هستند، باورپذیرتر و جذاب‌تر جلوه دهند.

ولی در نهایت، شیوه‌ی موفقیت جهانی سینمایی مارول تا حد زیادی شبیه به موفقیت سریال‌های تلویزیونی بود. وقتی «انتقام‌جویان: جنگ ابدیت» (Avengers: Infinity War) منتشر شد، مردم در حال تماشای شخصیت‌هایی بودند که ساعت‌ها با آن‌ها وقت گذرانده بودند و از لحاظ زمانی و احساسی رویشان سرمایه‌گذاری کرده بودند. در آن فیلم، آن‌ها شاهد ماموریت رفتن و شکست خوردن دوست‌هایشان بودند، نه یک سری نام آشنا که لباس‌های ابرقهرمانی پوشیده‌اند (متاسفانه در حال حاضر شخصیت‌های جهانی سینمایی مارول شبیه به «نام‌های آشنا که لباس‌های ابرقهرمانی پوشیده‌اند» به نظر می‌رسند).

جهان سینمایی مارول یک پروژه‌ی فرهنگی بزرگ و موفق بود که نمونه‌اش در هر نسل فقط یک بار پیش می‌آید. جهان‌سازی مارول در این مجموعه آنقدر موثر و چالش‌برانگیز بود و آنقدر با خوش‌شانسی همراه بود که باعث شد به‌مدت یک دهه، استودیوهای گمراه دیگر سعی کنند موفقیت مارول را تکرار کنند و شکست بخورند. نکته‌ی جالب اینجاست که پس از «پایان بازی» (Endgame)، به نظر می‌رسد حتی خود مارول هم نمی‌تواند موفقیت سابق‌اش را تکرار کند.

۷- بازی تاج‌وتخت (Game of Thrones)

بازی تاج‌وتخت؛ کتاب غیرقابل‌اقتباس

  • سال انتشار: ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹
  • سازندگان: دیوید بنیوف و دی.بی. وایس

«بازی تاج‌وتخت» شبکه‌ی HBO بدون‌شک دستاوردی فوق‌العاده است. با وجود پایان جنجال‌برانگیزش، این سریال موفق شد یکی از پیچیده‌ترین و طولانی‌ترین مجموعه‌های فانتزی را به محبوب‌ترین سریال تلویزیونی کل دنیا تبدیل کند. افزایش محبوبیت فصل‌های بعدی سریال با افزایش بودجه‌ی آن همراه بود و در نهایت آن را به یکی از گران‌قیمت‌ترین سریال‌های تلویزیون تبدیل کرد. با وجود تمام نقاط‌قوت فوق‌العاده‌‌ی سریال، احتمالاً ماندگارترین میراث «بازی تاج‌وتخت» انتقال پیامی مهم به نویسندگان و شبکه‌های تلویزیونی خواهد بود: این‌که تلویزیون بهترین بستر برای اقتباس مجموعه کتاب‌های بزرگ و پیچیده در قالب سریال بلاک‌باستری است که می‌تواند کل دنیا را قبضه کند.

موفقیت‌ «بازی تاج‌وتخت» واقعاً طوفانی بود. بخش زیادی از موفقیت سریال به انتخاب بازیگر و طراحی صحنه وابسته بود. این بازیگران و طراحان صحنه باید می‌توانستند جذابیت و زهرآلود بودن شخصیت‌های جورج آر. آر. مارتین و شکوه و کثیفی دنیای فانتزی مجموعه را منتقل کنند. ولی در پنج فصل اول، وقتی که دیوید بنیوف و دی.بی. وایس، سازندگان سریال، کتاب برای اقتباس کردن داشتند، استعداد آن‌ها در حذف کردن صحنه‌ها و خطوط داستانی و درک این‌که نگه داشتن کدام عناصر کتاب ضروری بود و کدام قسمت‌ها را می‌شد فشرده یا به‌کل حذف کرد، خلاصه می‌شد. شاید این کار ساده به نظر برسد، ولی انجام آن در بستر مجموعه‌ای که هزاران صفحه حجم دارد، اصلاً کار راحتی نیست. البته در نهایت تعداد خطوط داستانی که حذف یا فشرده شدند، از حدی که باید بیشتر شد و در فصل نهایی عواقب این تصمیم به بدترین شکل نمایان شد. ولی برای مدتی، «بازی تاج‌وتخت» اقتباسی موفق با مقیاسی آن‌چنان بزرگ بود که در فکر و خیال نمی‌گنجید.

۸- فساد ذاتی (Inherent Vice)

فساد ذاتی (Inherent Vice)

  • سال انتشار: ۲۰۱۴
  • کارگردان: پل توماس اندرسون

در قرن ۲۱، بیشتر نمونه‌ها از اقتباس شدنِ کتاب‌هایی که همه فکر می‌کردند غیرقابل‌اقتباس هستند، متعلق به آثار فانتزی و علمی‌تخیلی از نوع بلاک‌باستر هستند، ولی پل توماس اندرسون همچنان در حال جنگیدن در جبهه‌ی اقتباس آثار غیرژانری چالش‌برانگیز بود و وقتی تصمیم گرفت یکی از رمان‌های توماس پینچون (Thomas Pynchon) را اقتباس کند، به همه نشان داد که از رقیب‌های سرسخت واهمه‌ای ندارد. نسخه‌ی سینمایی «فساد ذاتی» شاهکار اندرسون با محوریت یک کارآگاه از هفت دولت آزاد، بسیار بهتر از چیزی که مردم انتظار داشتند ظاهر شد. البته شاید «فساد ذاتی» جزو قابل‌اقتباس‌ترین کتاب‌های پینچون باشد، ولی در عین حال هزارتوی پیچ‌درپیچی از پیرنگ‌ها، توطئه‌ها، مواد مخدر و آدم‌های از مرحله پرت است. ولی اندرسون با فشرده کردن داستان و تقلیل آن به حیاتی‌ترین عناصرش، این پیرنگ پیچ‌درپیچ را قابل‌مدیریت‌تر کرده است. از این نظر رویکرد او به رویکرد هنری در اقتباس «تبصره ۲۲» در سال ۱۹۷۰ بی‌شباهت نیست.

چالش اصلی اقتباس «فساد ذاتی» به حال‌هوای خواب‌آلود، رویاگونه و متوهمانه‌ی آن برمی‌گردد. داک اسپورتلو (Doc Sportello)، شخصیت اصلی رمان، یک هیپی پابه‌سن‌گذاشته‌ی موادکش است که نهایت تلاش خود را می‌کند تا تبدیل شدن حال‌وهوای مفرح و آسان‌گیر دهه‌ی ۶۰ آمریکا به فرهنگ اداری اوایل دهه‌ی ۷۰ را نادیده بگیرد. او در کمال بی‌خیالی در داستان شناور است و بدون این‌که خودش متوجه شود، از یک توطئه‌ی بزرگ به سمت توطئه‌ی بزرگی دیگر هدایت می‌شود. این لحنی است که پینچون استاد ایجاد آن است و انتقال دادنش به پرده‌ی نقره‌ای مدت‌ها بود که چالشی بس بزرگ به نظر می‌رسید. ولی اندرسون دستورالعمل پنهان برای اجرای درست آن را پیدا کرده است. بازی کمدی و گیج واکین فینکس (Joaquin Phoenix) در نقش داک، روایت روحانی کاترین واترسون (Katherine Waterson) و شیوه‌ی تدوین منحصربفرد اندرسون که شبیه به چینش رویاهای درهم‌وبرهمی است که حین بیدار شدن و در خواب فرو رفتن مداوم می‌بینید، همه دست به دست هم داده‌اند تا لحن خاص رمان پینچون به‌طور دقیق در فیلم پیاده شود.

اندرسون علناً اعلام کرده که یکی از هواداران بزرگ پینچون است و به نظر می‌رسد که این نویسنده‌ی مخفی‌کار آمریکایی هم از اندرسون خوشش می‌آید، ولی تاکنون «فساد ذاتی» تنها اقتباسی است که موفق شده از پینچون بسازد. ولی بعضی شایعات به گوش رسیده‌اند که می‌گویند فیلم جدید اندرسون که در خفا مشغول ساخت آن است، اقتباسی از «واین‌لند» (Vineland) پینچون است. البته بین هواداران این امید وجود دارد که اندرسون روزی «رنگین‌کمان جاذبه» (Gravity’s Rainbow)، شاهکار اصلی پینچون را اقتباس کند، چون این کتاب هم به‌خاطر شخصیت‌های مسخره، روایت بسیار کلان و تاکید شدید روی مونولوگ درونی، افکار شخصیت‌‌ها و اصطلاحات زبانی خاص، جزو آخرین رمان‌های بزرگ و غیرقابل‌اقتباس آمریکایی پنداشته می‌شود.

۹- تلماسه (Dune)

تلماسه؛ کتاب غیرقابل‌اقتباس

  • سال انتشار: ۲۰۲۱ و ۲۰۲۴
  • کارگردان: دنیس ویِلنِو

یکی از بهترین نمونه‌های اخیر از آثاری که به تالار مشاهیر «فیلم‌های موفقی که از کتاب‌های غیرقابل‌اقتباس اقتباس شده‌اند» راه پیدا کرده‌اند، اقتباس دوقسمتی دنیس ویلنو از «تلماسه»، اثر فرانک هِربِرت است. چالش‌برانگیز بودن فیلم ساختن از این رمان به‌خاطر ترکیب عناصری چون درون‌مایه‌های پیچیده، وحی‌های سایکیدلیک از آینده و جلوه‌های بصری خیره‌کننده قبلاً  بیش از یک بار ثابت شده بود؛ یک بار سر اقتباس بدفرجام دیوید لینچ از کتاب در سال ۱۹۸۴ که به‌خاطر دخالت تهیه‌کنندگان خراب شد، و دیگری تلاش الخاندرو خودوروفسکی (Alejandro Jodorowsky) برای اقتباس کتاب (که مستندی درباره‌ی چرایی و چگونگی ساخته نشدنش خودش به یک اثر کلاسیک در ژانر مستند تبدیل شده است). با این حال، این شکست‌های پیشین دنیس ویلنو را دلسرد نکردند و او اقتباس سینمایی به‌مراتب موفق‌تری از کتاب را کارگردانی کرد.

بخش زیادی از موفقیت این اقتباس وامدار استعداد ویلنو در به تصویر کشیدن مناظر خیره‌کننده و دنیایی کامل است. تصویری که ویلنو از سیاره‌ی آراکیس ترسیم کرده، مثل رمان هربرت، آنقدر دقیق است که انگار تمام جزییات زندگی روزمره‌ی فرمن‌ها (Fremen)، هارکونن‌ها (Harkonnen)، آتریدیس‌ها (Atreides) و تمام گروه‌های عجیب‌وغریب و منحصربفرد دیگر در داستان را لحاظ کرده است. توجه او به جزییات، به آفرینش دنیایی منجر شده که بسیار منسجم است و انگار آدم‌های واقعی در آن زندگی می‌کنند. این مسئله باعث شده داستان و تهدید نهفته در قلب آن جنبه‌ای شخصی پیدا کند، خاصیتی که گاهی به نظر می‌رسید حتی خود رمان هم از آن بی‌بهره است.

البته ویلنو در زمینه‌ی انجام اقتباس‌های سخت بی‌تجربه نیست. یکی دیگر از فیلم‌های او به نام «ورود» (Arrival) که در سال ۲۰۱۶ روی پرده رفت، اقتباسی از داستان کوتاه «داستان زندگی تو» (Story of Your Life)، نوشته‌ی تد چیانگ (Ted Chiang) بود، داستانی که آن هم مدت‌ها می‌شد غیرقابل‌اقتباس پنداشته می‌شد. دلیلش هم رابطه‌ی پیچیده‌ی داستان با زمان و زبان‌شناسی و روایت غیرخطی آن خطاب به جنینی است که هنوز متولد نشده و در نهایت به یک بچه تبدیل خواهد شد و به‌شکلی غم‌انگیز در سن کم خواهد مرد. راه‌حل ویلنو برای این چالش این بود که داستان را حول محور بازدید بیگانگان از زمین طرح‌ریزی کند و به‌جای این‌که بچه‌ی اشاره‌شده نقطه‌ی ثقل داستان باشد، نقش او به موخره‌ی داستان منتقل شد.

کتاب تلماسه اثر فرانک هربرت نشر کتابسرای تندیس

۱۰- مسئله‌ی سه‌ جسم (Three Body Problem)

مسئله‌ی سه‌ جسم (Three Body Problem)

  • سال انتشار: ۲۰۲۱ و ۲۰۲۴
  • سازندگان: دیوید بنیوف و دی.بی. وایس

تازه‌ترین عنوانی که در این فهرست جای گرفته، «مسئله‌ی سه جسم» است که سازندگان «بازی تاج‌وتخت» یعنی بنیوف و وایس آن را ساخته‌اند. این سریال اشکال‌های خاص خود را دارد، ولی در کمال تعجب بازگویی موفقی از سه‌گانه‌ی «یادآوری گذشته‌ی زمین» (A Remembrance of Earth’s Past)، اثر لیو سیشین (Liu Cixin) است، یک مجموعه‌ی علمی‌تخیلی پیچیده درباره‌ی نخستین ارتباط زمین با بیگانگان فضایی.

داستان سیشین در سه جلد تعریف می‌شود و هر جلد شخصیت اصلی متفاوت و عمدتاً بازیگران متفاوت دارد (البته بعضی شخصیت‌ها در هر ۳ کتاب پدیدار می‌شوند). این یعنی تعدادی از مهم‌ترین عناصر سه‌گانه تا جلد سوم معرفی نمی‌شوند. با این حال، بنیوف و وایس رویکردی متفاوت را در اقتباس‌‌شان دنبال می‌کنند؛ آن‌ها تمام شخصیت‌های مهم مجموعه را در اولین اپیزود معرفی و آن‌ها را تبدیل به یک گروه دوستی می‌کنند. از این نظر، خط زمانی سریال کاملاً با کتاب فرق دارد، چون در فصل اول سریال، به‌طور همزمان شاهد خطوط داستانی از جلد اول، دوم و سوم کتاب‌ها هستیم.

این استراتژی پیچیده‌ای است و راهی نسبتاً متبکرانه برای اقتباس داستانی است که در بازه‌ی بیش از ۴۰۰ سال اتفاق می‌افتد. ولی این رویکرد همچنین راهی برای حذف کردن بخش‌های خسته‌کننده‌تر و سنگین‌تر رمان‌هاست. به‌عنوان مثال، وقتی در جلد اول، بازی واقعیت مجازی «مسئله‌ی سه جسم» معرفی می‌شود، کتاب صفحه‌های طولانی را صرف توضیح علمی مسئله‌ی ریاضی‌ای می‌کند که اسم بازی از آن برگرفته شده است. در اقتباس نت‌فلیکس، این قسمت‌ها به  اطلاعاتی مختصر روی صفحه تقلیل داده شده‌اند و در عوض فضای بیشتری برای پرداختن به پیرنگ رمان‌های آتی باز شده است. این فقط یک نمونه است: سه جلد کتاب پر از قسمت‌هایی هستند که در آن‌ها نویسنده به تفصیل به پروسه‌ها و مسائل علمی می‌پردازد.

البته این حرف‌ها بدین معنا نیست که این اقتباس خیلی موثر واقع شده. یکی از ویژگی‌های کتاب که جای خالی آن در سریال بدجوری حس می‌شود، درون‌نگری شخصیت‌هاست. بنیوف و وایس تمام تلاش خود را می‌کنند تا آن را به سریال منتقل کنند، ولی هیچ‌گاه موفق نمی‌شوند. فراتر از این، این سریال به‌عنوان یک اقتباس از جایی به بعد زمین می‌خورد، چون بخش‌های زیادی از پیرنگی که لیو سیشین طرح‌ریزی کرده‌، فشرده‌سازی شده است. به هیچ‌کدام از خط‌های روایی، مثل فلش‌بک به انقلاب فرهنگی چین، زمان یا فضای کافی برای این‌که از لحاظ معنایی تاثیرگذار باشند، اختصاص داده نمی‌شود. با این حال، این سریال تلاشی تحسین‌برانگیز برای اقتباس مجموعه کتاب‌هایی است که به‌خاطر فرم و موضوع‌شان، اقتباس‌شان در قالب فیلم یا سریال غیرممکن به نظر می‌رسید. البته لازم به ذکر است که بنیوف و وایس هنوز به سخت‌ترین بخش اقتباس داستان نرسیده‌اند.

کتاب سه جرم کیهانی اثر سیکسین لیو نشر کتابسرای تندیس

منبع: Polygon

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما