۱۲ پایانبندی متفاوت فیلمها که هیچکس ندیده است
فیلمسازی فرآیندی پیچیده و چندوجهی است و اینکه نتیجهی یک فیلم بهخصوص چطور رقم میخورد به انواع و اقسام عوامل متفاوت بستگی دارد. از تغییرات سر صحنه و دخالتهای مدیران استودیو گرفته تا واکنشی که مخاطبها در اکرانهای آزمایشی نشان میدهند. پس اینکه پایانبندی یک فیلم نوشته یا حتی فیلمبرداری شده، یک چیز قطعی نیست و هر آن ممکن است تغییراتی رویش اعمال شود و در نهایت پایانی متفاوت در تدوین آخر فیلم قرار بگیرد. برای همین با انبوهی از فیلمها طرف هستیم که پایانشان تغییر کرده و به خاطر فیلمبرداریهای مجدد یا بازنویسیهای دقیقه نودی، دچار تحولات بزرگی شده است.
در ادامه با تعدادی از معروفترین فیلمهایی آشنا میشویم که پایانشان در ابتدا قرار بوده چیز دیگری باشد و بعد تغییر کرده. از تغییرات وسط تولید در فیلمهای ابرقهرمانی بلاک باستر گرفته تا تجربههای سینمایی مستقلی که پایان اصلیشان دچار تغییر شده. پایانبندیهایی که در ادامه میخوانید ممکن بود همه چیز این فیلمها را دگرگون کنند و نتیجهی کاملا متفاوتی برای هرکدام از آنها رقم بزنند. با ما همراه باشید تا ببینید چه میشد اگر این پایانبندیها دستنخورده باقی میماندند.
۱. طلوع مردگان (Dawn of the Dead) – قرار بود هیچکس در انتها زنده نماند
سال ۱۹۷۸، جرج رومرو به ژانر مورد علاقهاش یعنی فیلمهای ترسناک زامبیمحور بازگشت و بعد از اینکه با «شب مردگان زنده» (The Night of the Living Dead) انقلابی در این عرصه به پا کرد، دوباره سعی کرد تجربههای جدیدی را رقم بزند. طلوع مردگان دربارهی چهار بازماندهی آخرالزمان زامبیها بود که در یک سوپرمارکت بزرگ محلی جمع میشدند تا از شر زامبیها در امان بمانند و طعمهی انبوهی جسد متحرک که کل دنیا را گرفته بودند نشوند. در پایان فیلم، زامبیها این سوپرمارکت را هم قبضه میکنند و در نهایت تنها دو نفر زنده میمانند، پیتر و فرانسین. این دو سرانجام از مهلکه میگریزند و سوار بر یک هلیکوپتر دور میشوند.
اما در فیلمنامهی طلوع مردگان با پایان دیگری مواجه میشویم. گویا در ابتدا قرار بوده هیچکس زنده نماند و تمام شخصیتهای فیلم بمیرند، و در پایان هم قرار بود ببینیم پیتر و فرانسین خودکشی میکنند تا زنده زنده خورده نشوند. برنامه این بود که پیتر به خودش شلیک کند، و فرانسین هم سرش را روی پرههای چرخان هلیکوپتر بگذارد. حتی عروسکی هم طراحی کرده بودند تا این صحنهی متلاشی شدن سر فرانسین را با آن فیلمبرداری کنند. اما رومرو حس کرد که این پایانبندی تلخ و غمانگیز زیادهروی است و در جریان تولید فیلم، پایان متفاوتی برای فیلمش نوشت.
۲. اینک آخرالزمان (Apocalypse Now) – قرار بود کرتز و ویلارد متحد شوند
فرانسیس فورد کاپولا با اینک آخرالزمان سراغ جنگ ویتنام رفت و تصویری تکاندهند، تلخ و سوررئال از این جنگ به تصویر کشید و برای ساختش نگاهی گذرا به رمان «قلب تاریکی» (Heart of Darkness) نوشتهی جوزف کونراد انداخت. ارتش آمریکا گروهی نظامی به رهبری کاپیتان ویلارد را به مأموریتی میفرستد تا سرهنگ شورشی والتر کرتز را ترور کنند. در پایان فیلم، ویلارد تصمیم میگیرد تا خودش شخصا مأموریت را به سرانجام برساند و یکتنه کرتز را از بین میبرد.
معضلات و مشکلات تمامنشدنی حین فیلمبرداری اینک آخرالزمان بر کسی پوشیده نیست و حالا یکی از داستانهای معروف هالیوود به حساب میآید. مستندی هم به نام «قلب تاریکی: آخرالزمان یک فیلمساز» (Hearts of Darkness: A Filmmaker’s Apocalypse) ساخته شده که مشقتهای تولید این فیلم را شرح میدهد. یکی از تغییراتی که حین فیلمبرداری اینک آخرالزمان روی قصه اعمال شد، همین پایانبندی است. به گفتهی فیلمنامهنویس فیلم جان میلیوس، در ابتدا قرار بود ویلارد و کرتز متحد شوند و با کمک هم حملهای را که به مقر کرتز شده بود، خنثی کنند. برای اینکه به پایانبندی بهتر و مثبتتری برسند، و همچنین به منظور اینکه مارلون براندو نقش پرجنب و جوش و پرتحرکی بازی نکند، این پایان را تغییر دادند.
۳. بیگانه (Alien) – قرار بود ریپلی کشته شود
ریدلی اسکات با فیلم بیگانه، تلفیقی جذاب از ژانر علمی-تخیلی و ترسناک ساخت و ماجرای خدمهی نگونبخت سفینهای را روایت کرد که گیر موجودی فضایی و خونخوار به نام زینومورف میافتادند و یکی یکی طعمهی این هیولا میشدند. در پایان، الن ریپلی تنها بازماندهی این سفینه، خودش را نجات میداد و سفینه را در حالت نابودی خودکار قرار میداد و خودش سوار بر یک شاتل فضایی، دور میشد. غافل از اینکه زینومورف هم خودش را پنهانی در این شاتل جای داده و در سفینهی اصلی نابود نشده. ریپلی که مستأصل شده و راه فراری ندارد، زینومورف را از شاتل بیرون میاندازد تا در گسترهی فضا نابود شود.
اما ریدلی اسکات قصد داشت پایان دیگری برای فیلم بیگانه رقم بزند و قرار بود ریپلی هم کشته شود. در این نسخه، زینومورف سر ریپلی را از بدنش جدا میکرد و سوار بر این شاتل فضایی، به دنبال قربانیهای بیشتر میگشت. مدیران استودیو از این پایانبندی تلخ و ناراحتکننده حسابی عصبانی شدند و ریدلی اسکات را تهدید کردند که اگر پایان بهتر و رضایتبخشی برایش نسازد، اخراجش خواهند کرد.
۴. درخشش (The Shining) – سکانس مؤخره
با اینکه نویسندهی رمان درخشش استیفن کینگ بارها و به شکل علنی گفته که از اقتباس استنلی کوبریک اصلا راضی نیست، اما این فیلم همیشه بهعنوان یک فیلم ترسناک کلاسیک شناخته میشود. جک تورنس و خانوادهاش در هتلی بزرگ و قدیمی ساکن میشوند تا در زمان سرما و برف و کولاک که مشتری ندارند، حواسشان به هتل باشد. اما جک و خانوادهاش نمیدانند که ارواحی شیطانی همه جای این هتل را اشغال کردهاند. ارواحی که رفتهرفته روی ذهن و روح و روان جک تأثیر میگذارند و او را از مردی آرام و خانوادهدوست، به هیولایی تبر به دست تبدیل میکنند. در انتهای داستان، جک که کاملا عقلش را از دست داده و در جنون و دیوانگی غرق شده، در هزارتوی محوطهی بیرونی هتل به دنبال پسرش دنی میافتد تا او را بکشد، اما در اثر سرما جان خودش را از دست میدهد. دنی و مادرش هم از این جهنم یخزده فرار میکنند.
یک هفته بعد از نمایشهای اولیهی فیلم در نیو یورک، استنلی کوبریک به آپاراتچیهای سینما سپرد که سکانس مؤخره و دو دقیقهای فیلم را از انتهایش حذف کنند و آن را برای استودیو وارنر بفرستند. در این سکانس مؤخره، مدیر هتل استوارت اولمن را میدیدیم که به بیمارستان و ملاقات دنی و وندی میآمد و به آنها میگفت که جسد جک را هرگز پیدا نکردند. ذهن کسانی که این سکانس را دیده بودند، درگیر پرسشی اساسی شد ولی کوبریک ترجیح داد آن را حذف کند چون حس میکرد فیلمش بدون این نتیجهگیری بهتر از آب در میآید.
۵. زیبای صورتی (Pretty in Pink) – قرار بود داکی و اندی به هم برسند
یکی از بهیادماندنیترین فیلمهای تینیجری دههی ۸۰ میلادی که داستانی دربارهی بلوغ روایت میکرد و فیلمنامهاش را جان هیوز افسانهای نوشته بود. در بطن این فیلم یک مثلث عشقی بین اندی والش، داکی دیل و بلین مکدونا جریان دارد. در پایان، داکی به اندی میگوید که میتواند با خیال راحت سراغ بلین برود و نگران ناراحتی او نباشد. خود داکی هم با زندگیاش کنار میآید و سعی میکند عشق را جای دیگری پیدا کند.
اما در ابتدا بنا بود پایان دیگری برای این فیلم رقم بخورد. به این صورت که داکی و اندی در مراسم رقص پایان سال دبیرستان به هم ابراز علاقه میکردند و بلین هم جدا میماند. بعد از اینکه در نمایشهای آزمایشی بازخوردهای منفی از مخاطبان دریافت کردند، هیوز پایان متفاوتی برای فیلم نوشت که در یک روز فیلمبرداری شد، آن هم ماهها بعد از فیلمبرداری اصلی.
۶. شیر شاه (The Lion King) – نزدیک بود تلخترین پایان تاریخ دیزنی را داشته باشد
از فروش فوقالعادهاش در گیشه بگوییم یا اقتباس تئاتری و موزیکالش که برندهی جایزهی تونی شد، شیر شاه یکی از موفقترین و محبوبترین ساختههای دیزنی است. سیمبا، وارث و شاهزادهی سرزمینی وسیع، بعد از اینکه عموی پلید شرورش پدر پادشاهش را به قتل میرساند، از زادگاهش تبعید میشد. در پایانبندی اصلی، سیمبا با اسکار رو در رو میشود و در نهایت اسکار شکست میخورد و کفتارهای تحت امرش، به خودش حمله میکنند.
در پایانی متفاوت، اسکار در مبارزهی با سیمبا پیروز میشد و برادرزادهاش را از بالای صخره به پایین پرتاب میکرد و سرزمینشان را میدیدیم که زیر پای اسکار در آتش میسوخت. در این صحنه اسکار قهقهههای مستانه و شیطانی میزد و از اینکه سیمبا را در نبرد تن به تن شکست داده در پوست خودش نمیگنجید، اما همزمان زنده زنده در آتش میسوخت. از سیمبا هم کاری به جز نگاه کردن بر نمیآمد. این پایان برای یک انیمیشن زیادی تلخ و جدی بود و آن را با پایان فعلی جایگزین کردند، که در آن سیمبا مشخصا در نبرد تن به تن پیروز میشود و اسکار هم بیرون قاب و دور از چشم تماشاگر از بین میرود.
۷. مردان سیاهپوش ۲ (Men in Black II) – برجهای دوقلو
در قسمت دوم مردان سیاهپوش، مأمور جی با بازی ویل اسمیت سراغ مأمور کی (تامی لی جونز) میرفت که خودش را بازنشسته کرده بود و سعی داشت او را راضی کند که با هم برای نابودی یک موجود فضایی تازه تلاش کنند. سرلینا که یک موجود فضایی تغییرشکلدهنده است به نیو یورک میآید تا از یک منبع انرژی پنهانی استفاده کند و زمین و کل هستی و کیهان را به نابودی بکشاند. در فصل فینال فیلم نبردی بزرگ بر فراز آسمان منهتن در میگیرد و جی و کی موفق میشوند سرلینا را برای همیشه شکست دهند.
پایان اصلی مردان سیاهپوش دو در مقابل برجهای دوقلو رقم میخورد. در پی حملهی تروریستی علیه برجهای تجارت جهانی، این پایان را به احترام به قربانیان حادثه تغییر دادند. همچنین تمام نماهای فیلم که در آنها تصویر برجهای دوقلو دیده میشدند یا حذف کردند یا دوباره فیلمبرداری کردند.
۸. ۲۸ روز بعد – قرار نبود جیم زنده بماند
دنی بویل و فیلمنامهنویسش الکس گارلند با این فیلم تغییر و تحول و انقلابی در فیلمهای ترسناک آخرالزمانی و زامبیمحور ایجاد کردند. انسانهایی که در این فیلم آلوده به ویروس خطرناک میشوند، مردهی متحرک نیستند ولی به اندازهی هر زامبی دیگری ترسناک به نظر میرسند و هر کسی را که سر راهشان باشد تکه پاره میکنند. ۲۸ روز بعد از شیوع ویروس، مرد جوانی به نام جیم در یک بیمارستان به هوش میآید و سعی میکند در یک دنیای آخرالزمانی زنده بماند و در این بین با افراد دیگری هم آشنا میشود.
در پایان ۲۸ روز بعد میبینیم که جیم و رفقای بازماندهاش به دست ارتش نجات پیدا میکنند، اما در ابتدا پایانهای دیگری برای فیلم در نظر گرفته بودند. در یکی از پایانها، جیم تمام خون بدنش را به فرانک (که آلوده شده بود) منتقل میکرد تا او بتواند زنده بماند و با دخترش برود.
۹. داجبال: داستان یک بازندهی واقعی (Dodgeball: A True Underdog Story)
در فیلم داجبال: داستان یک بازندهی واقعی بن استیلر و وینس وان بازی کردهاند، آن هم زمانی که در اوج بودند و بازیگرهای کمدی محبوبی به حساب میآمدند. وینس وان نقش پیتر لافلور را بازی میکند، که مالک یک باشگاه بدنسازی معمولی است. استیلر هم نقش مردی دیوانه به نام وایت گودمن را بازی میکند که خودش را با تستوسترون خفه کرده و میخواهد خیلی بزرگ و قدرتمند به نظر برسد. مالکیت باشگاه پیتر به خطر میافتد و برای تعیین صاحب اصلی آن، مسابقهی وسطی بین دو گروه برگزار میکنند، پیتر رهبری یک گروه را برعهده میگیرد و وایت گودمن هم گروه دیگری را.
پایانبندی فعلی فیلم با پیروزی پیتر رقم میخورد و پیتر در جریان یک پنالتی، موفق میشود وایت را شکست دهد. اما در پایان اصلی فیلم خبری از پنالتی نبود و استیو در حرکتی قهرمانانه همه چیز را به نفع پیت تغییر میداد.
۱۰- جنگ جهانی زد (World War Z) – قرار بود با نبردی بزرگ و نفسگیر به پایان برسد
برد پیت در جنگ جهانی زد نقش محقق سازمان ملل را بازی میکند که بعد از شیوع ویروسی عجیب و تبدیل شدن اکثریت مردم دنیا به زامبیهایی سریع و وحشی، به دنبال پیدا کردن درمان و راهکاری برای این مشکل راهی کشورهای متفاوت دنیا میشود. در پایان فعلی فیلم، برد پیت به ولز سفر میکند و در آنجا به راهکاری میرسند و متوجه میشوند که زامبیها به آدمهای سالم حمله میکنند، و از این طریق فکر ساختن واکسنی به ذهنش میرسد تا بتواند مردم را از دید زامبیها پنهان نگه دارد.
جنگ جهانی زد تولید پرمشکلی داشت و در مراحل مختلف با معضلات جدی و بدی مواجه بود و حتی چند بار تا یک قدمی کنسلی رفت. برای پایان فیلم چند فیلمنامهنویس متفاوت را آوردند که هر کدام ایدهی خودش را داشت. در یکی از نسخهها، شخصیت برد پیت قرار بود از کره شمالی بخواهد به آمریکا حمله کند تا زامبیها ریشهکن شوند. یکی دیگر از نسخهها،نبردی نهایی را در میدان سرخ مسکو به تصویر میکشید.
۱۱. انتقامجویان: عصر اولتران (Avengers: Age of Ultron) – قرار بود کوئیکسیلور زنده بماند
یکی از صحنههای مرگ مهم جهان سینمایی مارول، همین کشته شدن کوئیکسیلور بود. قهرمان سریع و پرشتاب مارول خودش را فدا میکرد تا هاوکآی و یک بچه را نجات دهد. اما جاس ویدن یک پایان دیگر هم فیلمبرداری کرد که هرگز استفاده نشد، پایانی که در آن کوئیک سیلور زنده میماند.
در این نسخه، قرار بود کوئیکسیلور از رگبار گلولهها جان سالم به در ببرد و در نهایت هم به همراه دیگر انتقامجویان، به آمریکا بازگردد. ویدن همچنین قصد داشت در این صحنه کاپیتان مارول و مرد عنکبوتی را هم بیاورد. اما در آن زمان هنوز مارول موفق نشده بود با سونی به توافق برسد تا بتواند مرد عنکبوتی را به تیم انتقامجویان بیاورد. از سوی دیگر هم کوین فایگی حس میکرد کاپیتان مارول باید با یک فیلم مستقل مخصوص خودش معرفی شود و بعد به تیم بپیوندد.
۱۲. برو بیرون (Get Out) – قرار بود کریس نجات پیدا نکند
جوردن پیل بعد از اینکه سالها بهعنوان کمدین شناخته میشد، اولین تجربهی کارگردانیاش را با فیلم ترسناک برو بیرون از سر گذراند و به همه فهماند که با کسی شوخی ندارد. فیلم داستان مرد سیاهپوست جوانی به نام کریس است که به دیدن خانوادهی دوستدخترش میرود، غافل از اینکه رازی عجیب و ترسناک پشت پردهی این خانواده جریان دارد و آنها سالهاست که سیاهپوستها را میربایند و ذهن و خودآگاهیشان را درون مغزشان جاسازی میکنند تا از بدن آنها بهره ببرند و جاودانه شوند. کریس در نهایت موفق میشود که فرار کند و زندانبانهایش را بکشد.
اما جوردن پیل پایان دیگری هم برای این فیلم نوشته بود. به این ترتیب که وقتی کریس فرار میکرد و به شهر میرسید، میفهمیدیم که از قبل تحت کنترل سفیدپوستها در آمده. جوردن پیل در نهایت تصمیم گرفت پایان مثبتتر را انتخاب کند و کریس را نجاتیافته نگه دارد.
منبع: Looper