چرا فیلمهای کمدی عاشقانه، ستارگان ۲۰ سال پیش را به روی پرده بازگرداندهاند؟
به نوتیسد (Noticed) ستون ترندهای فرهنگی در مجلهی وکس (Vox) خوش آمدید. تازگیها ترندی به راه افتاده است که آن را همهجا میبینید. بگذارید برایتان توضیح دهیم. اول اینکه این ترند اصلاً چیست؟ فیلمهای کمدی عاشقانه، کمارزش و کمهزینهای که دیگر چشم دیدنشان را نداشتیم، بار دیگر به سینماها بازگشتهاند. حالا پیچش داستانی اینجاست که همهی آن بازیگرانی که زمانی در چنین سبک فیلمهایی بازی میکردند و این فیلمها هم به طور مرتب، بر پردههای سینما میرفتند، دوباره برگشتهاند و این ژانر را در دست گرفتهاند. ستارههای دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ مثل جولیا رابرتس و جرج کلونی تا ساندرا بولاک و جنیفر لوپز که بار دیگر با کمدیهای عاشقانه به صحنه بازگشتهاند و این مطلب به این موضوع میپردازد که چرا چنین ترندی در سینمای هالیوود به راه افتاده است.
کجا میتوان این فیلمهای کمدی عاشقانه را دید؟
در حال حاضر، میتوانید جرج کلونی و جولیا رابرتس را در حال سر و کله زدن، عاشق شدن و سرمستانه رقصیدن در فیلم «بلیت بهشت» (Ticket to Paradise) ببینید. جولیا رابرتس در فیلم یک رقص سرمستانه را با دل و جان اجرا میکند. اوایل سال جاری، ساندرا بولاک با فیلم «شهر گمشده» (The Lost City) بر پردههای سینما ظاهر شد. سال ۲۰۱۸ کیانو ریوز و وینونا رایدر در فیلم «مقصد عروسی» (Destination Wedding) در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. جنیفر لوپز هم، که حوزهای نیست در آن موفق نشده باشد، در دو فیلم در همین ژانر بازی کرده است که به فاصلهی یازده ماه اکران خواهند شد. یکی از آنها فیلم «با من ازدواج کن» (Marry Me) محصول فوریهی گذشته است که در آن با اوون ویلسون همبازی شد و دیگری فیلم «عروسی شاتگان» (Shotgun Wedding) با بازی جاش دوهامل است که ژانویهی آینده اکران خواهد شد؛ جای تعجب ندارد که خانم لوپز با بازی دو فیلم عروسیمحور به طرز آیرانیکی در همین سال با نامزد از دسترفتهی دوران جوانی بن افلک دوباره وصلت کرد.
حالا چه شد که این فیلمها اینقدر همهگیر شدند؟
در دههی ۲۰۱۰ بود که این سبک فیلمهای کمهزینه به مرور از هالیوود ناپدید شدند. در گذشته، این فیلمهای مخصوص بزرگسالان که دربارهی عشق، عدالت و سبک و سیاق زندگی امریکایی بودند، در محور اصلی تجارت در سینما قرار داشتند. از آنجا که در این فیلمها خبری از بدلکاریها گرانقیمت و مواد منفجره نبود، برای جذب مخاطب به قدرت ستارههای خود تکیه میکردند. در دههی ۱۹۹۰ وقتی پا به سینما میگذاشتید به احتمال قوی برای کاریزما و گیرایی یک ستارهی سینما بر پردههای نمایش میرفتید؛ مثل لبخند درخشان جولیا رابرتس یا جذابیت کری گرانتوار گونهی جورج کلونی!
زمانی که تجارت سینما، تحت فشار دو عامل، یکی بحران مالی سال ۲۰۰۸ و دیگری ظهور استریمرها (سرویسهای پخش آنلاین) قرار گرفت، استودیوها دیگر به فیلمهای کمهزینه اتکا نکردند. در عوض تصمیم گرفتند انرژی خود را بر فیلمهای موفق پولسازی که پر از ابرقهرمان و تکنولوژی سیجیآی هستند، متمرکز کنند و در این بین، فضای کمی را هم برای فیلمهای پرستیژدار باب میل اسکار و فیلمهای هنری مستقل کنار بگذارند. جذابیتهای ساده و قابلاتکای فیلمهای کمهزینه هم به کلی به تلویزیون منتقل شد یا اینکه مستقیماً از پردههای سینما به مقصد استریمرها رفت.
با این حال، هیچ یک از این فرمتهای جدید، یعنی فیلمهای ابرقهرمانی، فیلمهای پرستیژدار یا سریالهای تلویزیونی، برای ساختن یک ستارهی سینما به شکل سنتی آن، مناسب نبودند. در فیلمهای ابرقهرمانی بازیگرها چندان مهم نیستند؛ مهم آیپی (IP) مربوط به آنها در فیلم است. تلویزیون احساس صمیمیت ساده و بیآلایشی را بین مخاطب و بازیگر ایجاد میکند که لزوماً در سینما منجر به موفقیت در گیشه نمیشوند.
به نظر میرسد فیلمهای پرستیژدار همچنان میتوانند ردّ فیلمهای کمدی عاشقانه را، پس از مرگ تدریجی این ژانر در دههی ۲۰۰۰، از روی ستارههایی مثل جنیفر لارنس یا آنیا تیلور-جوی پاک کنند؛ به این ترتیب ستارههای زن جدید ما تمایل چندانی به نقشآفرینی مجدد در این فیلمها ندارند. نسل جدید بازیگرانی هم که در کمدیهای عاشقانه بازی میکنند، مثل زوئی دویچ، محدود به حضور یافتن در سرویسهای پخش آنلای هستند.
همهی اینها به این معنی است که اگر یک استودیو دوباره بخواهد فیلمی کمهزینه مثل یک کمدی عاشقانه بسازد، تعداد کمی از ستارههای سینما هستند که برای نقشآفرینی در آن در دسترساند. بدون حضور یک ستارهی واقعی در نقش اول، اکران یک فیلم با بودجهی متوسط در سینماها قابلتوجیه نیست. مردم برای تماشای چنین فیلمی به سینما نخواهند رفت؛ مخصوصاً وقتی که میتوانند در خانه روی مبلهای خود لم بدهند و کمدیهای عاشقانهی کریسمسی شبکهی هالمارک (Hallmark) را تماشا کنند. در نتیجه، راهحلی که مدیران استودیوها به آن رسیدند این بود که به سراغ نسل قبلی ستارههای سینما بروند. شاید در تاریخ ستارگان سینما، این ستارهها بهخصوص برای بازگشت به سنگرهای فیلمسازی رنگارنگ و حد متوسط سابق، مناسب باشند.
ستارگان امروزی به چیزی دسترسی دارند که ما با حسن تعبیر آن را «تکنولوژیهای ضد پیری» مینامیم؛ چیزهایی مثل رژیم غذایی حرفهای، ورزش و مراقبتهای پوستی که همگی به آنها اعتراف می کنند؛ همینطور ابزارهای کمکی دیگری مثل استفاده از جراحیهای پلاستیک و استروئیدها که پوشیده باقی ماندهاند. این هنرهای مرموزانه و پنهان به کلونی این امکان را میدهند که در شصت و یک سالگی پیراهن خود را جلو دوربین دربیاورد و رابرتس هم بتواند در پنجاه و چهار سالگی بدون اینکه مخاطب پیریهراس و متظاهر امریکایی را شوکه کند لباس شنا بپوشد. به هر حال، کلونی و رابرتس شبیه سایر افراد میانسال به نظر نمیآیند. آنها شبیه ستارههای سینما هستند.
بنابراین، وقتی یکی از کمدیهای عاشقانهی جدید را که به سبکوسیاق آن سالها ساخته شده است تماشا میکنید، معمولاً یک کمدی عاشقانه نمیبینید که مثل فیلمهای نانسی مایرز، بخشی از جذابیتش پیر بودن دو عاشق داستان باشد؛ در عوض، آن فیلم درست شبیه فیلمهایی است که مخاطب امریکایی و البته به لطف تبلیغات گسترده و انحصارطلبانهی هالیوود، جهانی با آنها بزرگ شده است، کمدیهایی که هنوز هم هر سال در حال و هوای کریسمس یا در شبی پاییزی یا زمانی که میخواهید در گوشهی دنجی آرام بگیرید، تماشا میکنید. خلاصه که همچنان همان فیلمها هستند و حتی ستارههایشان هم تغییر نکرده است!
فیلمهای با بودجهی متوسط ممکن است دیگر هرگز آن محبوبیت میان فرهنگ عامه را که در دههی ۱۹۹۰ داشتند به دست نیاورند. سینماها در حال حاضر به ابرقهرمانها، به لباسهای مبدل و کتابهای مصور و به رویدادهای کراس اور بزرگ سینمایی تعلق دارند. اما حداقل در این چند سال میتوانیم به سینماها برگردیم و بار دیگر رؤیای دریافت یک ایمیل، اشاره به فیلم کمدی عاشقانهی «ایمیل داری» (You’ve Got Mail)، را در سر بپرورانیم.
منبع: vox