«تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم»؛ داستانی از جنگ جهانی دوم که جایزه پولیتزر گرفت
«رمان تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» بازخوانی جنگ جهانی دوم از زبان دختر و پسری نوجوان است و یک رمان ضدجنگ و سرشار از عواطف انسانی محسوب میشود. پیش از آشنایی با کتاب به صورت مختصر با نویسنده آن آشنا خواهیم شد و به ریشههای وقوع جنگ جهانی دوم خواهیم پرداخت.
درباره «آنتونی دوئر»
«آنتونی دوئر» نویسنده و رماننویسنده آمریکایی در ۲۷ اکتبر سال ۱۹۷۳ در کلیولند واقع در ایالت اوهایوی آمریکا دیده به جهان گشود. او در شهر کلیولند دوران کودکی خود را گذراند و در مدرسهای نزدیک به محل زندگیاش تحصیل کرد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و متوسطه، او برای خواندن رشته تاریخ به دانشگاه بروانزویک در مین رفت و در سال ۱۹۹۵ وقتی ۲۲ ساله بود از تحصیل در این رشته فارغالتحصیل شد. تسلط این نویسنده به تاریخ باعث شده است که داستانهایش جذابیت خاصی پیدا کنند. دوئر علاوه بر داستاننویسی ستوننویس روزنامه بوستون گلوب و یکی از اعضای تحریریه نشریه آنلاینمورنینگ است. نزدیکی او یا فضای رسانه، در گرفتن جایزه پولیتزر بیتاثیر نبوده است. دوئر در حال حاضر به همراه همسر و فرزندانش دوقلوی خود در آیداهو زندگی میکند. آنتونی دوئر بابت نوشتن رمان تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم در سال ۲۰۱۵ برنده جایزه پولیتزر شد. او همچنین برنده جایزه کمکهزینه گوگنهایم و نامزد جایزه کتاب ملی آمریکا در بخش داستانی بوده است. او در حال ۴۹ سال دارد. کتابهای سرزمین خیال و دیوار خاطرات نیز از دیگر آثار ترجمه شده این نویسنده به فارسی هستند.
درباره زمینههای جنگ جهانی دوم
برای فهم دلایل وقوع جنگ جهانی دوم باید دو دهه به عقب بازگشت.
۱. جنگ جهانی اول: کشور آلمان و مردمش همواره احساس میکردند که نسبت به بقیه اروپا عقب ماندهاند. بسیاری از کشورهای اروپایی برای خود مستعمراتی داشتند اما آلمان ره عنوان یک کشور تازهتاسیس از چنین چیزی بیبهره بود. از سوی دیگر فرانسه و بریتانیا حاضر نبودند که آلمان را سهیم در قدرت کنند. در نتیجه این اتفاقات جنگ جهانی اول رخ داد و آلمان نهایتا تسلیم شد.
۲. جریمههای سنگین و تحقیر آلمان: مطابق معاهده ورسای آلمان باید جریمه سنگینی را به متفقین پرداخت میکرد و بخشی از سرزمین خود را از دست میداد. این امر فشار مالی سنگینی را به آلمانیها تحمیل میکرد و صورت تحقیرآمیزی داشت.
۳. ناکامی جمهوری وایمار در اداره آلمان: آلمان پس از جنگ جهانی اول، درگیر یک جنگ داخلی شد. پس از آن نیز دولتهای ائتلافی این جمهوری بسیار ضعیف بودند و بر اثر اختلاف خیلی زود سقوط میکردند. در نتیجه نظام سیاسی آلمان بسیار بیثبات بود.
۴. رشد فاشیسم و نازیسم در اروپا: تورم هولناکی که آلمان تجریه میکرد بستر مناسبی برای رشد افکار افراطی در این کشور بود. این ایدئولوژی کشورهای لیبرال غربی را دشمن میدید و یهودیان را مقصر شکست آلمان در جنگ جهانی اول میدانست. حزب نازی آلمان خیلی زود توانست اکثریت پارلمان را از آن خود کند و دولت تشکیل دهد.
۵. مماشات دولتهای غربی در برابر آلمان: فرانسه و بریتانیا نسبت به توسعهطلبی دولت آلمان نازی واکنش درخوری نشان نمیدادند. دولت آلمان نازی یک به یک تعهداتش را زیر پا میگذاشت و قبل از شروع جنگ جهانی دوم کشورهای اتریش و چکسلواکی را به خود الحاق کرده بود. مجموعه این اقدامات سبب شد تا آلمان جسورتر شود و با حمله به لهستان و اعلان جنگ فرانسه و بریتانیا به آلمان جنگ جهانی دوم آغاز شود.
درباره «کتاب تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم»
این کتاب در سال ۲۰۱۴ به چاپ رسید و سال بعد از انتشارش نویسنده را به جایزه پولیتزر برای داستان رساند. کتاب در دو بخش به ظاهر مجزا دنبال میشور و کمتر انتظار میرود که این بخشها به هم ارتباط پیدا کنند. ولی جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه باعث میشود که دنیای این دو نوجوان با یکدیگر ارتباط پیدا کند. ماری لاورا به همراه پدرش در نزدیکی موزه تاریخ طبیعی پاریس کار میکند و پدر او از کارکنان این موزه است. ماری آبمروارید ذاتی دارد و در سن ۶ سالگی هر دو چشمش در اثر این بیماری نابینا میشود. او باید از دیگر خصوصیات و حسهایش برای فهم دنیای بیرون استفاده کند. به همین دلیل پدرش برای او مینیاتوری بسیار نزدیک به دنیای واقعی از شهر پاریس(در حقیقت محله نزدیک خودشان) میسازد تا او مسیر بازگشت به خانه را بلد باشد. وقتی ماری لاورا دوازده ساله است شهر پاریس (در سال ۱۹۴۰) به اشغال آلمانیها در میآید. بسیاری از فرانسویها اقدام به ترک پاریس میکنند. همانطور که گفتیم پدر ماری از کارکنان موزه است و وظیفهای مهم دارد. او باید مانع از این شود که یک گوهر ارزشمند به دست نازیها بیافتد. به همین خاطر او به همراه دخترش پاریس را به مقصد سنت مالو ترک میکند. شهری آرام و ساحلی که دخترش در آن میتواند بی جار و جنجال زندگی کند.
در طرف دیگر داستان پسری یتیم به نام ورنر همراه با خواهرش درمنطقهای معدنی در آلمان زندگی میکند. او و خواهرش مدتها در این آرزو بودهاند که پدرشان از ویرانههای فرو ریخته معدن بیرون بیاید اما چنین اتفاقی نیافتاده است و آن دو در یک یتیمخانه زندگی میکنند. وضعیت آنها چندان در این یتیمخانه اصلا مساعد نیست. غذا و لباسشان تعریفی ندارد. با وجودی که بسیاری از افراد و کودکان آنجا با وجود استعدادی که دارند چندان خوششانس نیستند که به دانشگاه راه پیدا کنند و همانند پدرانشان در سن ۱۵ سالگی به کار در معادن مشغول میشوند. اما ورنر قرار است که سرنوشت متفاوتی داشته باشد. روزی ورنر یک رادیوی ساده پیدا میکند و با تعمیر کردن آن و دادن تغییراتی روی آن به دنیای بیرون، جایی فراتر از معادن شهرشان راه پیدا میکند. نبوغ او در تعمیر رادیوها و رانش فنی بالایش باعث میشود که بتواند از شهرشان خارج شود. او را به عنوان عضو سازمان جوانان هیتلری میپذیرند و مسئولیت کشف مخالفین را به او میسپارند چون دانش فنی این کار را دارو و میتواند همه چیز را ردیابی کند. او در هنگامیکه آلمان بخش اعظم اروپا را اشغال کرده است به مناطق مختلفی سفر میکند. اولین اتفاق این داستان در هفتم آگوست سال ۱۹۴۴ ( دو ماه پس از عملیات آزادسازی نورماندی) رخ میدهد ک شهر تاریخی سنت مالو با بمباران شدیدی تخریب شد. از اینجاست که داستان شروع میشود و سرنوشت ماری لاورا و ورنر با یکدیگر گره میخورد.
نقد کتاب «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم»
کتاب «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» یک اثر ضدجنگ است و به وضوح چهره هولناک جنگ و ویرانیهایش را اشاره میکند. ” جنگ چه بلاهایی که سر مردان خیالپرداز نیاورده است.” در این کتاب از درد و رنجهای جنگ و شرایط آلمان میخوانیم. نویسنده تلاش کرده است تا به خوبی نشان دهد که چگونه فقر و عدم اطلاع باعث میشود که فردی بااستعداد مجبور به همکاری با سازمان جوانان هیتلری شود. معمولا در رمانهای مربوط به جنگ جهانی دوم از یک طرف جنگ شیطان ساخته میشود اما ورنر چهرههی انسانی و معمولی دارد. تقدیر او را در کنار دختری نابینا قرار داده است و به او کمک میکند.
کتاب «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» اثری است که تمامی احساسات انسانها، اعم از شور، شجاعت، شادی، خشم، غم و بهت را برمیانگیزد و پایانی شوکهکننده اما همراه با امید دارد.
درباره ترجمه کتاب «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم»
این کتاب پس از چاپ خود، خیلی زود مورد استقبال منتقدان قرار گرفت و به زبانهای مختلفی ترجمه شد. ترجمه آن به زبان فارسی نیز توسط مترجمان مختلفی ترجمه شده است. ترجمه «مریم طباطبایها» از انتشارات کولهپشتی شهرت بیشتری دارد و در سال ۹۴ صورت گرفته است. اثر فوق ۵۲۷ صفحه دارد. برای خواندن تمام این کتاب حدودا به ۱۴ ساعت زمان نیاز است.
خواندن کتاب «تمام نورهایی را که نمیتوانیم ببینیم» را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
اگر به ادبیات ضدجنگ و ادبیات آمریکای شمالی علاقهمند هستید خواندن این رمان را به شما پیشنهاد میدهیم. از آنجاییکه کتاب فوق درباره جنگ جهانی دوم نوشته شده است دوستداران وقایع جنگ جهانی دوم نیز از خواندن این رمان لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» میخوانیم:
.در گوشهای از شهر، در ساختمان بلند شمارهی ۴ که بر سر درش نام وابورل” حک شده و در طبقهی ششم. دختر نابینای ۱۶ سالهای به نام ماری لاورا لوبلان در برابر میز کوتاهی پر از انواع ماکت زانوزده بود. ماکتهای مینیاتوری از شهری بودند که نشان دهندهی صدها خانه و مغازه و هتل بودند, بدون اینکه هیچ دیواری آن را محاصره کند. کلیسای جامع با مناری مخروطی و خانقاه سنت مالو” به خوبی معلوم بوده و خانههایی که ردیف به ردیف به عمارتهایی زیبا در کنار به چشم میخورند. کنار اسکله بازارهای غذاهایی دریایی دیده میشوند. انگشت «ماری لاورا» بر روی نردههای برجها به حرکت در آمد. بر روی آن اشکال ناهموار چهار استوانه را پیدا کرد که به سمت دریا اشاره داشتند. ماری لاورا زمزمه کرد: «قلعه اولاند» و انگشتش به سمت پله کانی کوچک راه میافتد. در گوشهی اتاق دو سطل گالوانیزه قرار دارد که تا لبه پر از آب است. باید آن را تا لبه پرمیکرد. این کار را عمویش به او یاد داده بود کسی چه میداند آب چه وقت دوباره قطع میشود. انگشتانش به سمت کلیسای جامع مخروطی به عقب بازمی گردد تمام بعدازظهر انگشتانش بر روی ماکت در حرکت بودند. عمویش همان کسی بود که او تمام شب را منتظرش شده بود کسی که این خانه متعلق به او بود و همان کسی که شب گذشته از خانه خارج شده بود آن هم وقتی ماری لاورا خواب بود و هنوز باز نگشته بود. و حالا دوباره شب شده است یک گردش کامل دیگر ساعت. حالا همه خواب هستند اما او نمی تواند بخوابد.
ماری لاور میتواند صدای بمب افکنها را در حالی که فقط سه مایل از او فاصله دارند بشنود. و نورشان را در حوالی دریا ببیند. وقتی پنجرهی اتاق خواب را باز میکند صدایی که از سمت فرودگاه میآمد بلندتر شد. اما در بقیهی دقایق شب به طرز وحشتناکی ساکت بود: نه صدای ماشینی، نه صدای گوش خراشی و نه صدای به هم خوردن چیزی و نه حتی صدای سوت کارخانهای نه صدای پایی نه صدای مرغ درباییای فقط صدای موجهای دریاست که خود را به دیوارهی شهر می کوبند