نقد سریال «آگاتا تمام مدت»؛ ادای دین مارول به جادوی دیزنی کلاسیک
با تمام فیلمها و سریالهایی که تاکنون در دنیای سینمایی مارول ساخته شده، دنیای ساحرهها و تواریخ آنها جای زیادی در MCU نداشته و تقریبا دستنخورده باقی مانده است. علت مشخصی هم دارد. قوانین دنیای جادوگری گاه با قوانین ابرقهرمانی در تضادند که درک جهان تودرتوی مارول را دشوار میکند. «آگاتا تمام مدت» (Agatha All Along) اولین پروژهی MCU به حساب میآید که ماهیت عجیب و غریب ساحرهها را تمام و کمال میپذیرد. اما پیش از هر چیز، «آگاتا تمام مدت» دنبالهی مستقیمی بر سریال موفق مارول، «وانداویژن» (Wandavision) است. اگر با «وانداویژن» آشنا باشید، شاید شما هم فکر میکردید که هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که بخواهند یک سریال کامل به کاراکتر آگاتا اختصاص دهند که بزرگترین گناهش، کشتن سگ همسایه بود. به نظر هم میرسید سریال بدون هیچکدام از شخصیتهای آشنا از دنیای سینمایی مارول محکوم به شکست باشد. اینکه به جز یکی، تمام کاراکترهایش زن هستند هم دلیل دیگری است که مسیر «آگاتا تمام مدت» را برای جا باز کردن در دل طرفداران دشوار میکرد. اما همین طرفداران امروز به شما خواهند گفت «آگاتا تمام مدت» و «وانداویژن» دو تا از بهترین پروژههای دنیای سینمایی مارول هستند. البته «آگاتا تمام مدت» کپی موبهموی سریال پیشین است و خود «وانداویژن» هم در برابر بهترین سریالهای بیرون از مارول کم میآورد؛ دیگر چه رسد به کپیاش. اما در عالم سریالهای ابرقهرمانی دیزنیپلاس، «آگاتا تمام مدت» به خاطر جرئت خود ستودنی است که رنگ تازهای به دفتر نقاشی مارول آورده است. در نقد «آگاتا تمام مدت» به دستاورد این سریال در بازگشت به جادوی فیلمهای قدیم دیزنی میپردازم.
هشدار؛ در نقد سریال «آگاتا تمام مدت» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد سریال «آگاتا تمام مدت»؛ همهچیز تقصیر آگاتا بود
جدیدا فیلمها و سریالهایی که شرور داستان را در مرکزیت قرار میدهند زیاد شدهاند؛ مثل فیلم «جوکر» یا سریال «پنگوئن». «آگاتا تمام مدت» هم همین روند را ادامه میدهد؛ اما به جای آنکه طرفداران همیشگی دنیای سینمایی مارول را به وعدهی دیدن اسکارلت ویچ پای سریال بکشاند، از تمام پتانسیل خود آگاتا هارکنس (کاترین هان) برای جذب مخاطب استفاده میکند. داستان سریال از سه سال پس از وقایع «وانداویژن» آغاز میشود. آگاتا هنوز تحت تأثیر طلسم واندا است. ساحرهی سابق تمام قدرتهایش را از دست داده و فکر میکند کارآگاه شده. یک روز، آگاتا پروندهی قتل زنی ناشناس را بر عهده میگیرد و با یک مأمور افبیآی به نام ریو (آبری پلازا)، که به وضوح میداند آگاتا در توهم است، به تحقیق دربارهی پروندهی قتل میپردازد. پس از بازگشت به خانه، آگاتا دزدی را در آپارتمانش دستگیر میکند که قصد سرقت سنجاق سینهی عتیقهاش را داشته. این دزد پسرکی (جو لاک) از آب درمیآید که تحت تأثیر طلسمی نمیتواند نام خود را برملا کند. اما به آگاتا کمک کرده و او را از توهم بیرون میآورد. در نهایت معلوم میشود که جسد پروندهی قتل متعلق به واندا ماکسیموف است و طلسم آگاتا به طور کامل شکسته میشود، اما او میفهمد که قدرتهایش هنوز برنگشتهاند. ریو به زودی سر میرسد و انگار که قصد کشتن آگاتا را دارد، اما ساحره او را قانع میکند که از جانش بگذرد.
پسر به آگاتا میگوید که از طلسمی برای رها کردن آگاتا از افسون واندا استفاده کرده و تمام هدفش رسیدن به جایی به نام جادهی جادوگران بوده که آگاتا میتواند او را به آنجا ببرد. اگر کسی از این جاده عبور کند، به آرزوی قلبیاش میرسد. آگاتا نیز به خاطر از دست دادن قدرتهایش، نیاز به عبور از این جاده دارد. با این حال، برای باز کردن دروازه به یک گروه کامل از ساحران نیاز است. به همین دلیل، شخصیتهای اصلی به دنبال جادوگران دیگر میروند. اولی لیلیای فالگیر (پتی لوپن) است که نمیداند چگونه تواناییهایش را کنترل کند. دومی جن (ساشیر زاماتا) نام دارد، یک متخصص معجونسازی که قدرتش صد سال پیش از او دزدیده شده. سومی، آلیس (الی آن)، یک ساحرهی محافظ با نفرینی نسلاندرنسلی است. آنها به یک ساحرهی سبز هم نیاز دارند که همسایهی معمولی آگاتا، شارون (دبرا جو روپ) را برای این کار انتخاب میکنند. هر کدام از آنها از شهرت آگاتا به عنوان قاتل جادوگران خبر دارند، اما همهاشان هم میخواهند به نحوی به جادهی جادوگران برسند. پس به آگاتا و پسرک میپیوندند. در این میان، گروه ترسناکی به نام سیلم سون (Salem Seven) دنبال انتقام از آگاتا میافتند اما گروه ساحران پیشدستی کرده و وارد دنیای جادویی که همان جادهی جادوگران است میشوند و میفهمند که باید از چندین آزمون جادوگری عبور کنند تا به خط پایان برسند. در اولین آزمون نوشیدنی مسموم مینوشند و باید پادزهرش را در کمترین زمان بسازند. در این میان، لیلیا گاه به گاه جملاتی را بر زبان میآورد که در نگاه اول بیمعنی هستند، اما در پایان سریال اهمیت پیدا میکنند.
در نهایت، گروه ساحران موفق به تهیهی پادزهر و فرار میشوند، اما فرصت نجات ساحرهی سبز، شارون، را ندارند و بدون او هم ادامهی مسیر غیرممکن است. آنها خواسته یا ناخواسته ریو را احضار میکنند، که علاوه بر گذشتهی مرموزش با آگاتا، رفتار بسیار عجیبی دارد. ریو به آگاتا پیشنهاد میکند که به گروهش خیانت کند و تمام ساحران را بکشد. چالش دوم به سبک دههی ۷۰ میلادی است که با طلسم خانوادگی آلیس مرتبط میشود. گروه ساحران آهنگی را اجرا کرده و موفق میشوند این دیو را دفع کنند. چالش سوم به شکل کلبهای با ظاهر دههی ۸۰ است که گروه باید با ارواح صحبت کنند. اگر «وانداویژن» را دیده باشید، بهراحتی میبینید که با این تم عوض کردنها، سریال «آگاتا تمام مدت» به فرمول «وانداویژن» متوسل شده است. هر اپیزود کاراکترها خودشان را در یک دههی متفاوت مییابند و در جادهی جادوگران، گروه هر بار باید از چالشهایی بگذرند که تم دورههای مخلتف دارد. در این قسمت هم با ظاهر دهه هشتادی، گروه ساحران باید با استفاده از تختهی ویجا با روحی ارتباط بگیرند که به آنها هشدار میدهد مرگ در همین نزدیکی است. این روح، مادر آگاتا از آب درمیآید که آگاتا در سال ۱۶۹۳ به همراه تمام گروه ساحراناش به قتل رسانده بود. روح به شخصیتهای اصلی هشدار میدهد که نمیتوان به آگاتا اعتماد کرد و قصد کشتن دخترش را دارد، اما آلیس جلوی او را میگیرد. با این حال، ناگهان آگاتا قدرتهای آلیس را میدزدد و آلیس میمیرد. پسرک از این کار آگاتا به خشم آمده ساحران را از جاده بیرون میاندازد، که ممنوع است. سریال از اینجا به گذشتهی پسرک میپردازد که بالاخره معلوم میشود نامش ویلیام است.
سه سال پیش، پسرک در شهر مجاور وستویو زندگی میکرده. یک روز در یک مهمانی، با فالگیری به نام لیلیا آشنا میشود که آیندهاش را میبیند. سپس طلسمی را بر روی او میگذارد و آن را از حافظهی خود پاک میکند. کمی بعد، واندا وستویو را تحت جادوی خود قرار میدهد. وقتی طلسمش را میشکند، ماشین خانوادهی پسرک دچار تصادف میشود. پسر به هوش میآید اما چیزی به خاطر نمیآورد. زمان میگذرد اما خاطراتش برنمیگردند. پسر نوجوان متوجه میشود که تمام این اتفاقات به نحوی با واندا مرتبط هستند و همچنین، احساس میکند که کسی را از دست داده و البته توانایی ذهنخوانی دارد. او با رالف (اوان پیترز) از «وانداویژن» دیدار کرده و خبردار میشود که اسکارلت ویچ دو پسر به نامهای تامی و بیلی داشته که پس از شکسته شدن طلسم واندا ناپدید شدهاند. پسر نوجوان میفهمد که ویلیام در آن تصادف مرده و روح بیلی به این بدن منتقل شده. پس او تجسم دوبارهی پسر واندا است و فردی که از دست داده، برادرش تامی است. تنها راه بازگرداندن تامی هم رفتن به جادهی جادوگران است و برای این کار، باید آگاتا را پیدا کند.
برگردیم به جادهی جادوگران. معلوم میشود که آگاتا از مدتها پیش به هویت واقعی او پی برده بود و بالاخره طلسم از روی بیلی برداشته میشود و هر دو به چالش بعدی میروند. این اپیزود، یعنی قسمت هفت، بهترین اپیزود «آگاتا تمام مدت» و شاید حتی یکی از بهترین ساختههای اخیر مارول است که لیلیا را، که از آغاز سریال جذابترین کاراکتر بود، در مرکزیت قرار داده و علت روانپریشی او را مشخص میکند. در این چالش گروه باید برای نجات جانشان کارتهای تاروت را به درستی بخوانند؛ کاری که تخصص لیلیا است. همین موقع با نشان دادن داستان از زاویه دید لیلیا متوجه میشویم که او زمان را به ترتیب تجربه نمیکند و علت اینکه در طول سریال او جملات بیربطی را میگفت همین بوده است. لیلیا با فداکاری شر سیلم سون را از سر گروه کم میکند. جن متوجه میشود که آگاتا صد سال پیش قدرتهایش را دزدیده بوده و پس از برداشته شدن طلسم از روی جن و بازیابی قدرتهایش، او از محل آزمون ناپدید میشود. حالا نوبت بیلی است که به خواستهاش که همان پیدا کردن تامی است برسد. بیلی با کمک آگاتا روح تامی را در بدن یک نوجوان محتضر قرار میدهد و خودش هم از جادهی جادوگران ناپدید میشود.
آگاتا تنها میماند. او آزمون نهایی را (رویش گیاهی در یک اتاق ایزوله) پشت سر میگذارد و به دنیای واقعی باز میگردد، اما به دلایلی قدرتهایش احیا نمیشوند. ریو قصد دارد روح ساحره را بگیرد اما در این لحظه، بیلی سر صحنه فرود آمده و بخشی از قدرتهایش را به آگاتا میدهد، اما نمیتوان مرگ را شکست داد، فقط میتوان آن را به تأخیر انداخت. بنابراین آگاتا خود را قربانی میکند تا پسرک زنده بماند. در اینجا میخواهم توجه شما را به ظاهر شدن بیلی با لباس نزدیک به کمیکهایش جلب کنم و اینکه میتواند با جادویش مرگ را برای مدتی دفع کند که نشان از قدرت شگفتانگیز بیلی دارد. برای شناخت بیشتر بیلی لازم است که به کمیکهای مارول نگاهی بیندازیم. در کمیکها، بیلی فوقالعاده قدرتمند است و روزی قدرتش از اسکارلت ویچ هم فراتر میرود. او ویکن در کمیکها خواهد بود که به یکی از موجودات خداگونهی جهان مارول تبدیل میشود. جادوی او اساسا مساوی است با تمام جادوی موجود، که تمام جادوگران در دنیای سینمایی مارول نیروی خود را از آن میگیرند و کنترل همهی این جادو در دست بیلی است. اما این سرنوشتی است که در کمیکها از آن حرف زده شده و فعلا شمهای از آن در «آگاتا تمام مدت» نشان داده میشود؛ به ویژه در مواجههی بیلی با ریو که تجسم مرگ است.
در ادامه، بیلی با بازگشت به خانه متوجه میشود که اشیای اتاقش بسیار شبیه به آزمونهای جادهی جادوگران و خود جاده هستند. در یک آشکارسازی غافلگیرکننده به سبک «وانداویژن» مشخص میشود که خود بیلی بوده که این جاده را با قدرتهای خود خلق کرده و در واقع هیچ جادهای وجود نداشته است. این باز به قدرت فوقالعادهی بیلی اشاره میکند که توانسته مثل مادرش یک جهان کامل را بسازد. البته در جایی در سریال ریو با خنجرش به راحتی دیوار این جادهی جادوگران را پاره کرده و از آن بیرون میرود که نشان میدهد قدرت بیلی در سریال هنوز به اندازهای نیست که بتواند کیلومترها این جهان خیالی را گسترش دهد. اما حتی اگر از نظر وسعت و دقت، دنیای بیلی به پای وستویوی واندا نرسد، از یک نظر بر نسخهی مادرش برتری دارد.
با اینکه در «آگاتا تمام مدت» هم مثل «وانداویژن» با یک واقعیت دروغین سروکار داریم، اما واقعیتی که بیلی در این سریال خلق میکند، در نهایت به پیشرفت تمام کاراکترها میانجامد؛ آگاتا قدرتهایش را بازیافته و با عذاب وجدان خود مواجه میشود؛ لیلیا که به خاطر زمانپریشی افسرده شده بود، بالاخره آرامش مییابد؛ آلیس که سایهی سنگین طلسمی را بر شانههایش احساس میکرد، از دست دیو رها میشود. این را مقایسه کنید با واقعیت دروغینی که واندا خلق کرده بود. واندا جهان سیتکامشکلی ایجاد کرد که فقط و فقط خواستههای خود را محقق کند؛ واقعیتی که واندا ساخت تنها متوجه خودش میشد و آخرسر با از بین رفتن طلسم، خودش را هم در همان نقطهی اول و با کولهباری از غم و اندوه رها کرد که به وقایع فیلم «دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی» (Doctor Strange in the Multiverse of Madness) انجامید.
در اپیزود آخر به سال ۱۷۵۰ منتقل میشویم. آگاتا در شرف به دنیا آوردن فرزندش است، اما ریو برای گرفتن این بچه ظاهر میشود. ساحره به مرگ/ریو التماس میکند که وقت بیشتری به پسرش بدهد و ریو موافقت میکند. چند سال میگذرد و آگاتا به همراه پسرش نیکلاس دست به قتل ساحرهها میزنند و آگاتا قدرتهای آنها را برای خودش برمیدارد. اما پس از مدتی پسرش میمیرد. در پایان معلوم میشود که شعری که دروازهی جادهی جادوگران را باز میکرده قلابی و ساختهی خود آگاتا است که آن را از آوازهایی که نیکلاس همیشه زمزمه میکرد برداشته است. پس معلوم میشود عنوان سریال دروغ نگفته، تمام مدت همه چیز زیر سر خود آگاتا بوده که خودش را ساحرهی شروری میداند و حتی پس از مرگ پسرش، از شرارتاش دست نمیکشد. او اساسا با ساخت ایدهی جادهی جادوگران، سایر همصنفیهای خود را به هوای رسیدن به خواستههای خود فریب داده تا بتواند قدرتهایشان را برای خودش کند. «آگاتا تمام مدت» در این آشکارسازی کاملا به سریال «پنگوئن» شباهت دارد: اینکه نمیخواهد از آدمبد داستان قهرمان بسازد، نمیخواهد دست او را از گناهانش پاک کند. آگاتا بیشتر از هر کسی به خودش اهمیت میدهد و سریال را به عنوان یک ساحرهی قاتل آغاز میکند و در پایان، با تمام پسزمینهها و پیشرفت شخصیتی که اتفاق افتاده، همچنان یک ساحرهی قاتل است که دستش به خون بسیاری از جادوگران دیگر آلوده شده. تنها تفاوتش این است که تا پایان سریال، از لایههای عمیقتری از این کاراکتر پردهبرداری میشود. در آخر میبینیم که با ظاهر شدن روح آگاتا در اتاق بیلی، او پسرک را در مسیر یافتن برادرش همراهی خواهد کرد و سریال با امید به ماجراجوییهای تازه به پایان میرسد.
مشکلات نویسندگی مارول تمامی ندارند
«آگاتا تمام مدت» نویسندگی اپیزودیک خوب و ساختار جذابی دارد، به ویژه اپیزودهای میانی سریال را در اوج خود نشان میدهند. یعنی درست زمانی که گروه مشغول گذر از جادهی جادوگران و رد شدن از آزمونهای شخصیاشان هستند که با طراحی صحنههای زیبا و شخصیتپردازی کاراکترها هم از نظر بصری و هم روایی یک سروگردنی از فیلمها و سریالهایی که امروزه در دیزنی پلاس ساخته میشوند بالاتر قرار میگیرد. بیشتر سریالهای مارول شبیه فیلمهایی هستند که برای مثلا هشت قسمت آنها را کش دادهاند. «آگاتا تمام مدت» اما با ذهنیت سریال ساخته شده و از نظر روایی هم با فرمت سریالهای تلویزیونی مارول پیش میرود. خوشبختانه برای دیدن آن هم لازم نیست هزاران فیلم و سریال دیگر مارول را دیده باشید. فقط باید «وانداویژن» را دیده باشید. البته سریال آگاتا به تنهایی خوبیهای خودش را هم دارد. چون اکثریت کاراکترها به استثنای خود آگاتا و یکی دو نفر دیگر، همه تازه هستند و داستانشان هم همینجا جمع میشود. در مقابل، اگر از آن دسته بینندگان مارول هستید که نمیتوانید سریالی را بدون ارتباط آن به جهان کلی MCU ببینید، داستان آگاتا و بیلی مکسیمف آن جایزهای است که مارول برای شما در «آگاتا تمام مدت» گذاشته است.
مشکلات نویسندگی سریال اما از پایانبندی آن، به ویژه با دو قسمت آخر برجسته میشوند که سوالات بسیاری را بیپاسخ میگذارند. مثل اینکه در آغاز، رابطهی بین آگاتا و ریو چگونه شکل گرفت؟ اگر آگاتا میخواست جادوی آلیس، لیلیا و جن را جذب کند، چرا مشخصا سراغ این جادوگران رفته که از سه تا، یکیاشان فقط تاروت میخواند و دیگری صد سال پیش جادویش به دست خود آگاتا قفل شده بوده است؟ همین جن چه برتری داشت که تا آخر دوام آورد و پروازکنان از جادهی جادوگران فرار کرد؟ اصلا چرا آگاتا دست به کشتار ساحرهها میزد؟ از نفرت؟ دیوانگی؟ آیا او با ریو معامله کرده بود که در ازای جان پسرش، جان جادوگران دیگر را تقدیمش کند؟ اگر اینطور بود چرا آگاتا حتی پس از مرگ پسرش به کشتار ساحرهها ادامه داد؟ آگاتا در جایی میگوید که نمیخواهد بمیرد، چون طاقت مواجهه با پسرش را ندارد و از رویش خجالت میکشد. طبق آن چیزی که در سریال میبینیم آگاتا آزاری به نیکلاس نمیرساند. پس چرا باید از دیدار با پسرش فرار کند؟ در مقابل، چرا با یک جمله از سوی بیلی به سرعت حاضر میشود این شرم را به جان خریده با فداکاری آغوش مرگ را بپذیرد؟ در پایان آگاتا چطور در قالب روح بازمیگردد و قوانین مربوط به دنیای ارواح چطور کار میکند؟ قضیهی کتاب دارکهولد که شایعاتی از آن بین ساحرهها وجود داشت چه بود؟ اینها پرسشهایی است که پاسخاش حتی در کمیکها هم پیدا نمیشود، چون مثلا خط داستانی نیکلاس اصلا در کمیکها وجود ندارد. به نظر میرسد این سوالات بیپاسخ بیشتر از آنکه تصمیم منطقی پشتشان بوده یا برای فصل دوم سریال نگه داشته شده باشند، از نویسندگی سرسری برای این قسمتهای پایانی نشأت میگیرند.
این پایانبندی آشفته گریبان رابطهی محوری داستان را هم گرفته است و نه منظورم رابطهی مادر و فرزندی بین آگاتا و بیلی نیست که او را یاد پسر درگذشتهی خودش میاندازد. سریال بیشتر از آنکه دربارهی آگاتا و نوجوان باشد، دربارهی آگاتا و ریو است. آنها در گذشته با هم قرارهایی گذاشتهاند. ریو که تجسم حقیقی مرگ است، باید به قوانین جهان وفادار بماند؛ اما توجه خاصی که به آگاتا دارد، موجب میشود ریو از این قوانین چشمپوشی کرده و بگذارد پسر آگاتا چند سالی بیشتر زنده بماند. جذابیت این رابطه تماما روی دوش کاترین هان و آبری پلازاست که پیش از این در سریال «پارکها و تفریحات» (Parks and Recreation) با هم همبازی بودهاند. رابطهی آنها در «آگاتا تمام مدت» برای دنیای سینمایی مارول و مهمتر از آن دیزنی بیسابقه است که همین هم به سروصدای حول این سریال افزود؛ اما زیادی پیازداغاش را زیاد کرد چون همین رابطهی مرکزی هم ناپخته است. تنها در دو اپیزود پایانی میبینیم که در گذشتهی دور، چه مناسباتی بین آگاتا و ریو شکل گرفته. پیش از این اما داستان به اشارات کفایت میکند و چیزی از پیچیدگی رابطهی این دو در گذشته نشان نمیدهد. درحالی که اگر این رابطه به مرور در داستان فاش میشد، مرگ آگاتا به دست ریو هم میتوانست تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. هرچند بازگشت او در قالب روح همین تأثیرگذاری را هم کمرنگ میکند.
تا پایان سریال، داستان تمام شاخ و برگهای خود را هرس کرده و روی سه کاراکتر متمرکز میشود. انگار تمام این کاراکترها معرفی شدند و صحنه را شلوغ کردند و باید راه سادهای مییافتند تا همه را یکییکی از داستان بیرون بیندازند. تا قسمت آخر دیگر تنها سه نفر آگاتا، بیلی و ریو باقی میمانند و جن هم که پروازکنان از داستان بیرون رفت و معلوم نیست چه در انتظارش است. تمام داستان «آگاتا تمام مدت» این است که شخصیتهای تازهای معرفی کرده و سفر معنوی آنها، تحول شخصیتیاشان را در طول این سفر نشان دهد. اما یا این شخصیتها را به راحتی میکشد، یا این تحول شخصیتی را زیادی سادهسازی میکند. انگار که نویسندگان هر شخصیتی که در ابتدا به کاراکترها میدهند را تا آخر زمان حضورشان در سریال برعکس کرده و اسمش را بگذارند تحول شخصیتی؛ مثلا آلیس یک آدم گوشهگیر و ترسو است ولی ناگهان باری از دوشاش برداشته شده و در قسمت چهارم میزند زیر آواز. یا جن یک دختر بدجنس و خودبرتربین و در عین حال مظلوم و قربانی مردسالاری است که لیلیا تا آخر سریال او را خواهر جادوگرش خطاب میکند.
خط داستانی مربوط به سیلم سون هم جایی از میانهی داستان رها میشود. البته سریال توضیح میدهد که آنها دختران بازماندهی همان هفت نفری بودند که آگاتا کشت. سیلم سون با طراحی ظاهری ترسناک با حضورشان در ابتدای سریال وجه دلهرهآور «آگاتا تمام مدت» را تضمین میکردند، اما به همان راحتی که آمدند، به همان راحتی هم از بین رفتند. لیلیا با فدا کردن خود به سرعت هر هفتتای آنها را کشته و ماجرا را فیصله میدهد. به هر حال، پتانسیل زیادی در این گروه ساحرههای خبیث وجود داشت که میتوانستند جنبههای دلهرهآور را تا آخر سریال حفظ کنند و دیدن یک مقابلهی نفسگیر بین آنها و قهرمانان داستان هم بار اکشن سریال را بالاتر میبرد. به جز آنها، ریو در قالب مرگ باید این وجه ترسناکتر را به سریال میآورد؛ مثل همان صحنهی ورود او به جادهی جادوگران که مثل زامبیها از خاک بیرون آمد. اما ریو حتی در قالب اسکلتی مرگ هم آنقدر ترسناک نبود که بتواند جای سیلم سون را بگیرد.
جادوی دیزنی کلاسیک در رگهای «آگاتا تمام مدت» جریان دارد
«آگاتا تمام مدت» اولین باری است که فیلم یا سریالی از دنیای مارول تا به این اندازه به فیلمهای هالیوود قدیم و مشخصا دیزنی شبیه شده. درواقع، «آگاتا تمام مدت» مثل سریالی است که مارول بخواهد با آن نسخهی خود از فیلم «جادوگر شهر آز» (Wizard of Oz) را بسازد. این از همان اولین مواجهههای ما با آگاتا در سریال «وانداویژن» پایهگذاری شد. آگاتا در قالب اگنس، همسایهی فضول واندا و ویژن یکی از صحنههای آشکارسازی کلاسیک فیلمهای دیزنی را داشت که در آن شرور داستان همان ساحرهی پلید تشنهی قدرت از آب درمیآید؛ مثل ساحرهای که در «سفیدبرفی» سیب سمی را به پرنسس میدهد، یا ساحرهای که زیبای خفته را تشویق به دست زدن به دوک و و خواب ابدی میکند. حتی خود سریال هم با پوشاندن لباس این ساحرههای کلاسیک به تن قهرمانان داستان علنا ذهن را به منابع الهام خود سوق میدهد. اجرای خود بازیگران هم دنبالهروی کهنالگوهای قدیمی ساحرههاست و مشخصا کاترین هان از میان آنها فوقاالعاده ظاهر میشود.
کاترین هان در «وانداویژن» حتی از الیزابت اولسن هم پیشی گرفت و جذابترین کاراکتر سریال بود. نه اپیزود با محوریت آگاتای هان مثل یک رویا میماند که با هنرمندی یک بازیگر تئاتری تمام خود را پای آگاتا میگذارد. بالاخره صحبت از یک ساحرهی شرور است که به ویژه همه با فیلمهای دیزنی با این ساحرهها خاطره دارند. بهخاطر همین فیلمهاست که وقتی از ساحرهها و جادوگران حرف میزنیم، ایدهی مشخصی از اینکه باید چه ظاهری داشته باشند، چگونه حرف بزنند و رفتار کنند داریم. کاترین هان این پیشفرضها را نادیده نمیگیرد؛ در عین حال، طعم تازهای به آن میآورد که قبلا در مارول نچشیده بودیم. اجرای غلیظشدهی هان هم خلاف هرچیزی است که اخیرا در تلویزیون دیدهاید. مخصوصا حالا که هر کسی که جلوی دوربین قرار میگیرد، بازیگری را در اجرای مینیمال و واقعگرایانه خلاصه میکند.
انتخاب آبری پلازا به عنوان ریو یا همان مرگ هم یکی از بهترین انتخاب بازیگرهای تاریخ مارول بوده است. پلازا اساسا خودش را بازی میکند؛ مثل رابرت داونی جونیور که همیشه همهجا همان رابرت داونی جونیور است. هوشمندی جک شیفر و تیم او این بوده که پلازا را برای نقش مرگ بیاورند که هم عجیب و غریب است، هم شخصیت خودش با کمدی سیاه اخت گرفته. لوپن در نقش لیلیا هم که نیاز به تعریف ندارد و به ویژه با اپیزود هفتم یکی از بهترین اجراهای سریال را به نمایش میگذارد. به جز این سه البته اجرای سایر بازیگران به دل نمینشیند و از معمولیترین اجرا فراتر نمیرود. مشخصا در هر سریال دیگری فراتر از نقشهای ردهسوم و چهارم به آنها نمیرسد. با توجه به اینکه سریال به جز آگاتا کلا پنج شخصیت محوری دارد، اجرای تکتک آنها به چشم میآید و نقاط ضعف برجستهتر میشوند. دربارهی شارون با بازی دبرا جو روپ هم حرف زیادی برای گفتن وجود ندارد که در کل چند دقیقه در سریال حضور داشت تا جایزهی کسانی باشند که او را از «وانداویژن» به یاد داشتند.
از اجرای معمولی بازیگران فرعی که بگذریم، نمیتوان انکار کرد که «آگاتا تمام مدت» مثل فیلمهای دیزنی بامزه، گاهی اوقات دلهرهآور اما همیشه سرگرمکننده است و از نظر تکنیکی هم راه هالیوود قدیم را رفته. «آگاتا تمام مدت» با کمتر از چهل میلیون دلار بودجه، ارزانترین پروژهی مارول روی دیزنی پلاس به حساب میآید و تازه نه اپیزود هم دارد، نه مثل سریال «اکو» (Echo) که با چهل میلیون دلار تنها شش اپیزود داشت. علت آن هم (به جز دستمزد پایین بازیگران ردهچندم) فقط به یک چیز بازمیگردد: نبود CGI. «آگاتا تمام مدت» ثابت میکند میتوان یک سریال کامل دربارهی جادوگران و ابرقهرمانان ساخت و پردهی سبز را کنار گذاشت. این سریال جلوههای ویژهی کامپیوتری زیادی ندارد و در مقابل، طراحی صحنه و لباسها فکرشده هستند. تعامل بازیگران با صحنه و با یکدیگر انرژی مضاعفی دارد و از همین جزئیات به بیننده هم منتقل میشود.
جادهی جادوگران مشخصا جادوییترین طراحی صحنهی «آگاتا تمام مدت» را دارد، با جنگلی اسرارآمیز با درختان متفاوت و پوشش گیاهی غنی و متنوع که همهاش دستی ساخته شده. اما اتاقهای معمولیتری که تنها نگاههای گذرایی به آنها میاندازیم هم به همان اندازه پرجزئیات هستند، مثل خانه و اتاق کار لیلیا یا اتاق بیلی وقتی از جادهی جادوگری بیرون میزند. بالاخره وقتی بازیگری میتواند ببیند که جلوی رویش با چه چیزی طرف است، اجرای بهتری ارائه میدهد تا اینکه بخواهد در ذهن خود تصور کند که تصویر نهایی پس از جلوههای ویژه چطور از آب درخواهد آمد. اینکه هیچکدام از کاراکترها ماهیت غیرانسانی هم ندارند، نیاز به جلوههای ویژه را کمتر و ارتباط گرفتن با آنها را سادهتر میکند.
طراحی لباس، جنبهی دیگر برجستهی سریال است که توجه دقیق به جزئیات در آن موج میزند. لباسهای ساحرهها پس از هر آزمون تکامل پیدا میکنند. در آغاز سریال تنها نشانههایی از کیستی کاراکترها وجود دارد؛ مثلا روی لباسهای بیلی علامتهایی به سبک علامت طلسمهای جادوگری دوخته شده. برای کاراکتر لیلیا این توجه به جزئیات در رنگ زرد نهفته است. از اولین بار که لیلیا را میبینیم رنگ زرد در لباسهای او برجسته میشود و بالاخره در قسمت هفتم که به کودکی لیلیا بازمیگردیم و او را در تن یک دختر جوان در ۱۵۴۰ ایتالیا میبینیم، باز زرد در لباس او وجود دارد که نمادی از پیشگویی و شهود و این نوع جادوست. گردنبند کارت تاروت او که از زمان کودکی داشت هم تا پایان یک المان ثابت در لباس لیلیا میماند. مثل گردنبند آگاتا که حتی از نظر داستانی هم نقش مهمی بازی میکند و به پسزمینهی آگاتا و مرگ مادرش و پسرش مرتبط میشود. در دو اپیزود پایانی، مسئلهی توجه به طراحی لباس حتی مشهودتر است. بیلی ناگهان با لباس قهرمانی شبیه به بیلی در کمیکها در میدان مبارزهی آگاتا و ریو فرود میآید و همچنان طلسمهایی که از آغاز سریال دیدیم روی لباسش دوخته شده است. البته طراحی لباس ابرقهرمانی بیلی به عنوان ویکن (Wiccan) جای پیشرفت دارد و در هر فیلم یا سریال بعدی مارول که سروکلهی بیلی پیدا میشود، امیدوارم لباس او را هم بهبود دهند.
آگاتا با جذب نیروی بیلی، به ظاهر حقیقی خود با شنلهای سیاهش در سریال «وانداویژن» بازمیگردد و پس از مرگ و بازگشت به عنوان روح، دیگر همان آگاتای کهنسال و موسفید کمیکهاست. ریو هم پیشرفت خود را در ظاهرش نشان میدهد. لباس او در آغاز با الهام از گیاهان و رنگ سبز خود حس زندگی را تداعی میکند. با آشکار شدن هویت واقعی ریو، یعنی مرگ، لباس او هم مثل گیاهی که پوسیده شده و از بین میرود، طراوت خود را از دست داده و تیره میشود که چرخهی کامل زندگی را نشان میدهد. از این دست توجه به جزئیات در طراحی لباسها، نه فقط برای مای بیننده، که برای بازیگران هم فایده دارد و به آنها برای رفتن در پوست کاراکتر خود کمک میکند. به جز طراحی صحنه و لباس، موسیقی نقش مهمی در «آگاتا تمام مدت» دارد که جو سریال بهشدت به آن وابسته است.
اگر «وانداویژن» را دیده باشید، میدانید که «آگاتا تمام مدت» درواقع عنوان آهنگی بود وسط سریال که برای آشکارسازی نقش این ساحره از آن استفاده کردند و اتفاقا حسابی بین بینندگان گل کرد. برای همین عجیب نیست که جک شیفر دوباره آهنگسازان «وانداویژن» را در «آگاتا تمام مدت» بازگردانده است. کریستن اندرسون لوپز و رابرت لوپز دو نفر پشت موسیقی «آگاتا تمام مدت» هستند که پیش از این روی «وانداویژن» هم کار کرده بودند. آهنگ تم آگاتا که آنها در «وانداویژن» ساختند، زیربنای زیادی از «آگاتا تمام مدت» را میسازد؛ آنقدر که انگار فقط به خاطر موفقیت همین یک آهنگ، یک سریال کامل حول کاراکتر آگاتا ساختهاند. در «آگاتا تمام مدت» هم یک آهنگ تم دیگر یعنی «جادهی جادوگران» معرفی میشود که نقشی اساسی در تمام طول سریال دارد و مدام تکرار میشود و با پسزمینهی خود آگاتا مرتبط است. درواقع، اینبار آهنگ به جای آنکه فقط خوشساخت و بهجا باشد، اهمیت داستانی پیدا کرده است. سریال صدقهسر همین آهنگ و تکرارش در طول سریال و حتی چالشی که در جادهی جادوگران باید با اجرای موسیقی از آن میگذشتند وجه موزیکال هم پیدا میکند. با پیشرفت در داستان، شعر این آهنگ نیز جنبههای مختلف خود را به ما مینمایاند و از افسانهها و اسطورهها، به برههای از زندگی خود آگاتا تبدیل میشود که این ساحره همواره از آن فراری است. مشخصا وقتی کسانی را میآورید که آهنگ فیلمهای «منجمد» (Frozen)، یعنی «رهایش کن» (Let It Go) و «سوی ناشناخته» (Into the Unknown) را ساختهاند، آنها یک آهنگ ماندگار دیگر تحویلتان میدهند. موسیقی متن سریال، با اینکه گاهی اوقات صحنه را حماسیتر از آنچه واقعا هست جلوه میدهد و با آنچه از نظر روایی در جریان است همسویی ندارد، اما با تم جادوگری و الگوی کلاسیک فیلمهای دیزنی هماهنگ است.
از تلاش «آگاتا تمام مدت» برای نزدیک شدن به فیلمهای خاطرهانگیز دیزنی گفتم، اما بگذارید اشاره کنم که سریال کاملا هم در این کار موفق نبوده است. با اینکه «آگاتا تمام مدت» نیت ساخت چیزی شبیه به «جادوگر شهر آز» و فیلمهای کلاسیک دیزنی را داشته، اما دقیقا نمیتواند زیبایی بصری آنها را بازسازی کند؛ مشکل هم نه دکورها و لباسها، که به چیز دیگری بازمیگردد. این سریال هم مثل هر چیزی که امروزه برای پلتفرمهای پخش آنلاین ساخته میشود قربانی نورپردازی و قاببندی اشتباه شده است. با اینکه داستان همیشه جنبهی سرگرمکننده و اسرارآمیز دارد، اما تصویر همان حس را القاء نمیکند. سریال اغلب اوقات بهشدت تاریک و خالی است (با اینکه دکورها پرجزئیات و رنگارنگاند) و قابها از ایراد همیشگی فیلمهای مارول رنج میبرند. یعنی سریال با ذهنیت دیدنشان در گوشی فیلمبرداری شده است. کاراکترها جلوی هم میایستند و حرف میزنند، در حالی که هیچ چیز پشت سرشان نمیگذرد تا توجه مخاطب از مرکزیت قاب پرت نشود. با اینکه دکور پرجزئیات است، اما سریال اکثر اوقات روی صورت کاراکترها قابهای تنگ میبندد. این را ترکیب کنید با فضای تاریک سریال که دیدن این جزئیات را تقریبا غیرممکن میکند. اگر تصویر نهایی را کنار تصاویر پشت صحنه بگذارید، اینطور به نظر میرسد که کسانی که مسئولیت جلوههای ویژهی عملی و دکور را بر عهده داشتهاند کاربلد بودهاند، اما تلاشهای آنها به خاطر فیلمبرداری اشتباه، که نتوانسته جادوی واقعی این دکورهای دستساز را به درستی جلوه دهد، به هدر رفته است. این مشکلی که است که با فیلم «شرور» (Wicked) هم حسابی خودنمایی میکند. ولی حداقلش این است که «آگاتا تمام مدت» مثل «شرور» ۱۴۵ میلیون دلار خرج برنداشته است.
«آگاتا تمام مدت» کپی کمخرج سریال «وانداویژن» است
«وانداویژن» از نظر روایی و بصری نقش بهسزایی بر «آگاتا تمام مدت» داشته که دیدن دومی بدون اولی را بیمعنی میکند. «آگاتا تمام مدت» از نظر بصری مثل «وانداویژن» از نوستالژی کمک میگیرد که البته بار دیگر به نفع سریال عمل کرده و از نظر زیباییشناسی، مثل طراحی ستها و طراحی لباس، الگویی پیش پای سازندگان گذاشته که آن را راهگشای خود قرار دادهاند. از نظر روایی هم طبق همان سیستم «وانداویژن» در یک چرخش غافلگیرکننده نشان میدهد که هیچ چیز واقعیت ندارد و همه چیز ساختهی ذهن بیلی است. در «وانداویژن» اسکارلت از غم از دست دادن ویژن و اساسا هرچیزی که برایش اهمیت داشته، یک واقعیت دیگر میسازد که به روزهای خوش کودکی خودش بازمیگردد؛ روزهایی که کنار خانوادهاش، به ویژه برادرش پیترو مینشستند و برنامههای تلویزیونی میدیدند تا ذهنشان را از واقعیت سیاهی که بیرون از خانهاشان در جریان بود دور کنند.
در «آگاتا تمام مدت» بیلی است که جادهی جادوگران را به وجود آورده. این بیلی است که یک واقعیت وارونه ساخته و در آن دنبال برادرش تامی میگردد. آخرسر، داستان «آگاتا تمام مدت» مثل رویای عجیب و بامزهای میماند که وقتی از خواب بلند میشوید، به جز دیدهها و شنیدهها، هیچ تأثیری در زندگی واقعی ندارد. به خاطر غافلگیری آخر سریال، تقریبا همه چیز بیاثر میشود. هیچ جادهی جادوگرانی وجود ندارد، شعری که جادوگران برایش میخوانند ساخت خود آگاتا است که با این شعر، قدرت سایر جادوگران را جذب میکرده. این شعر از هیچ کتاب اسرارآمیزی سرچشمه نمیگیرد؛ بلکه شعری است که پسر آگاتا، نیکلاس میخوانده و آگاتا آن را برای اهداف خود تغییر داده است. واندا مثل همان جسدی که در اپیزود اول آگاتای کارآگاه میبیند همچنان مرده است (حدافل تا زمانی که مارول او را برای فیلم مخصوص اسکارلت ویچ احیا کند) و بااینکه لحظهای سایهای از تامی نشان داده میشود، تامی برنمیگردد؛ حداقل در این فصل برنمیگردد. نه اسکارلت ویچ، نه ویژن و نه حتی تامی هیچکدام سروکلهاشان در «آگاتا تمام مدت» پیدا نمیشود.
یکی از نقاط قوت (و تفاوت) سریال پرداختن به عالم سحر و جادو و قوانین این دنیای تازه بود؛ اما با این پایانبندی، دیگر قوانین جادوگری هم اهمیتی پیدا نمیکنند؛ چون اساسا بیلی هر کاری که بخواهد میکند، جادهی جادوگران واقعیت ندارد و چیزی است که او ساخته و همه چیز به خواست او پیش میرود؛ پس منطق پشتاش به هیچ چیز ربط ندارد، جز اینکه بیلی میخواهد و همانطور هم میشود. پاسخ مارول برای دشواری معرفی ساحرهها و تداخل دنیاها، این است که هرچه در «آگاتا تمام مدت» نشان میدهد را تا آخر سریال قلابی اعلام کند. در نتیجه، دیگر اساسا فرقی نمیکند چه اتفاقی در «آگاتا تمام مدت» میافتد.
- طراحی صحنه و لباس فوقالعاده
- پرهیز از استفادهی مکرر از جلوههای ویژهی کامپیوتری
- پرداختن به جهان ساحرهها از دنیای کمیکهای مارول
- انتخاب بازیگر درست و اجرای کاترین هان و آبری پلازا
- ضعف فیلمبرداری و نورپردازی
- تکرار فرمول سریال «وانداویژن»
- عمیق نشدن در گذشتهی آگاتا و ریو
- گذر سرسری از پایانبندی سریال و بیپاسخ گذاشتن پرسشهای متعدد
وقتی استانداردهای مارول تا حد انتشار چیزی مثل «تهاجم مخفی» (Secret Invasion) پایین آمده، معلوم است که «آگاتا تمام مدت» و «وانداویژن» برای سادهترین دستاوردهای روایی و بصری ستوده میشوند. «آگاتا تمام مدت» تمام مدت شما را سر کار میگذارد. همانطور که «وانداویژن» این کار کرد. هردویشان سریالهایی هستند که برای پل زدن بین پروژههای دیگر مارول ساخته شدهاند؛ برای اینکه به کاراکترها انگیزهی لازم برای ماجراجوییهایشان در فیلمها و سریالهای بعدی را بدهند. اما اینکه فقط محض خاطر فیلم بعدی مارول مجبور شوید یک فصل کامل از سریالی را ببینید، دیگر لوس شده است. اگر «آگاتا تمام مدت» به هویت اصلی خود، یعنی ساحرهها میچسبید، میتوانست از روند همیشگی مارول فاصله بگیرد و پایانبندی آن هم بهتر به بار مینشست. اما با معرفی داستان بیلی، سریال دوباره به همان مسیر همیشگی میرود. مسیری که مارول هر بار یک ابرقهرمان قدرتمندتر رو میکند که دنیا را نجات دهد. در «آگاتا تمام مدت» این بیلی/ویکن است که در ویکن تبدیل به کسی میشود که تمام جادوی جهان را کنترل میکند و اساسا، ساحرهها نیروی خود را از او میگیرند. حتی کاری به این هم ندارم که چطور کسی قیافهی جو لاک را دیده و فکر کرده او میتواند ویکن باشد، در کل چالشهای شخصیتر، روابط و احساسات انسانیتر همیشه بهتر جواب میدهند تا ابرقهرمانهایی که قدرتشان از سطح ادراک ما فراتر میرود. در پایان هم «آگاتا تمام مدت» هیچ قصهای را تمام نمیکند، بلکه تازه داستان دوتایی بیلی و آگاتا با آن شروع میشود، اما معلوم نیست در تقویم مارول جایی برای این ترکیب عجیب باقی مانده باشد. حضور پررنگ آنها در فیلمهای بزرگتری مثل «انتقامجویان» بعدی هم غیرمحتمل است و به نظر میرسد برای به سرانجام رسیدن داستان، باید تا انتشار سریال «ویژن کوئست» (Vision Quest) منتظر باشیم.
شناسنامه سریال «آگاتا تمام مدت» (Agatha All Along)
سازنده: جک شیفر
نویسندگان: جک شیفر، لورا دانی، کمرون اسکوایرز، لورا مانتی
بازیگران: کاترین هان، جو لاک، آبری پلازا، پتی لوپن، دبرا جو روپ، الی آن
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۷.۳ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ۸۳٪
خلاصه داستان: سه سال پس از وقایع سریال «وانداویژن» آگاتا هارکنس همچنان در ذهنیت همسایهی فضول واندا محصور شده است؛ تا اینکه پسر مرموزی که نمیتواند نامش را بگوید از راه رسیده و آگاتا را از این طلسم آزاد میکند. پسرک از این کار هدف مشخصی دارد: او میخواهد به جایی به نام جادهی جادوگران برسد که با رسیدن به انتهایش خواستهی قلبی خود را محقق کند. آگاتا با وجود شک و شبهههایش با پسرک همراه میشود. اما رسیدن به جادهی جادوگران کار سادهای نیست و نیاز به گروهی از جادوگران دارد. آگاتا، پسرک و قهرمانان تازه شامل آلیس، لیلیا، جن و ریوی عجیب و غریب پا به جادهی جادوگران میگذارند. اما برای رسیدن به انتهایش آزمونهای مختلفی در مقابل آنهاست که تواناییهای هر یک از جادوگران را میسنجد…
منبع: دیجیکالا مگ