۱۰۰ قهرمان و ضد قهرمان برتر تاریخ سینما
لیبست «۱۰۰ سال، ۱۰۰ قهرمان و ضد قهرمان برتر سینمایی» را موسسهی فیلم آمریکا -یا همان بنیاد فیلم آمریکا- سال ۲۰۰۳ منتشر کرده است. در این لیست ۵۰ نمونه از قهرمانان برتر سینما و ۵۰ نمونه از ضد قهرمانان برتر سینما گردآوری شده است. شخصیتهایی که در این لیست به آنها اشاره شده است، در حالی که الهامبخش بسیاری از هنرمندان و مخاطبان بودهاند، توانستهاند میراث هنرهای نمایشی آمریکا را هم غنیتر کنند. وقتی از داوران و منتقدان موسسهی فیلم آمریکا خواسته شد تا انتخابهای خود را اعلام کنند، از آنها خواسته شد تا موارد زیر را رعایت نمایند:
- فیلمها باید داستانی و فیلم بلند باشند؛ فیلم باید در فرمت روایی ساخته شده باشد و بیش از ۶۰ دقیقه طول داشته باشد.
- فیلمها آمریکایی باشند؛ فیلمها باید به زبان انگلیسی باشند و یا عناصر مهم خلاقیت در آنها دیده شود و بودجهی آنها توسط ایالات متحدهی آمریکا تامین شده باشد.
- قهرمان: هنگام دادن رای، تعریفی که از قهرمان ارائه داده شد، چنین بود؛ شخصیتی که در شرایط سخت و دراماتیک اخلاقیات خود را حفظ میکند و بدون ترس به سمت هدف خود پیش میرود. اگرچه این شخصیتها ممکن است جاهطلب باشند و یا نواقص دیگری داشته باشند، اما آنها اغلب خودشان را فدا میکنند تا انسانیت را در بهترین شکل خود به نمایش بگذارند.
- ضد قهرمان: هنگام رای دادن، تعریفی که از ضد قهرمان ارائه داده شد، چنین بود؛ شخصیتی که ذهن شرورش، خودخواهیاش و طمعش برای قدرت، پشت زیبایی و نجابت مخفی مانده است. آنها میتوانند بسیار شیطانی یا به طرز باورکردنیای بامزه باشند، اما در نهایت عاقبتی تراژیک منتظرشان است.
- تاثیر فرهنگی: شخصیتهایی که در زمینهی مد و رفتار توانستهاند جامعهی آمریکا را دستخوش تغییر کنند.
- میراث: شخصیتهایی که با گذشت زمان همچنان میتوانند جامعهی آمریکا را تحت تاثیر قرار دهند.
انیستیتوی فیلم آمریکا که به طور خلاصه آن را ایافآی مینامند، سال ۱۹۶۷ توسط پشتوانهی ملی هنرهای آمریکا تاسیس شد. گریگوری پک، سیدنی پوآتیه و فرانسیس فورد کوپولا از جمله هنرمندانی هستند که عضو این موسسه بودهاند. موسسهی فیلم آمریکا مجموعه مقالههایی تحت عنوان ۱۰۰ سال به انتخاب ایافآی منتشر کرده است. در ادامه بعضی از این مقالات را معرفی میکنیم؛ ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم، ۱۰۰ سال ۱۰۰ هیجان، ۱۰۰ سال ۱۰۰ آهنگ، ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول سینمایی، ۱۰۰ سال ۱۰۰ ستاره. ایافآی هر ساله دو جشنواره برگزار میکند؛ جشنوارهی ایافآی که در لسآنجلس برگزار میشود و جشنوارهی مستندسازی سیلورداکز که با همکاری شبکهی دیسکاوری در مریلند برگزار میگردد.
ایافآی تنها جشنوارهی فیلم در آمریکا است که از طرف فدراسیون جهانی انجمنهای تهیهکنندگان فیلم مورد تایید است. این موسسه هر ساله ۱۰ فیلم برتر را انتخاب میکند و از بین آنها یکی را برمیگزیند. علاوه بر آن ایافآی هر سال جایزهی بهترین کارگردان سال، بهترین بازیگر مرد سال در فیلمها، بهترین بازیگر زن سال در فیلمها، بهترین بازیگر مرد مکمل سال در فیلمها، بهترین بازیگر زن مکمل سال در فیلمها، بهترین طراحی صحنهی سال، بهترین جلوههای ویژهی سال، بهترین تصویربرداری سال، بهترین فیلمنامهنویسی سال، بهترین آهنگسازی و بهترین تدوین را در زمینهی سینما به هنرمندان اهدا میکند. در زمینهی سریالهای تلویزیونی هم ایافآی جوایزی را در رشتههای مختلف به هنرمندان اهدا میکند.
قهرمانها:
۵۰. ژنرال مکسیموس دسیموس مریدوس در «گلادیاتور» (Gladiator)
- سال تولید: ۲۰۰۰
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: راسل کرو، واکین فنیکس، کانی نلسون، ریچارد هریس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
«گلادیاتور» را ریدلی اسکات بر اساس فیلمنامهای از دیوید فرانزونی، جان لوگان و ویلیام نیکلسون ساخته است. این فیلم داستان یک ژنرال رومی را روایت میکند که قرار است جانشین پادشاه شود، اما سرنوشت برایش وقایع دیگری تدارک دیده است. مکسیموس که فاصلهای تا پادشاهی ندارد، ناگهان بعد از به قتل رسیدن امپراتور توسط پسرش (واکین فینیکس) به اعدام محکوم میشود. او که یکی از قهرمانان برتر سینما است به واسطهی تواناییهای خارقالعادهاش در جنگآوری موفق میشود از اعدام بگریزد، اما وقتی به خانهاش میرسد و همسر و فرزندش را در حالی که به قتل رسیدهاند پیدا میکند، تصمیم میگیرد انتقام بگیرد.
مکسیموس که روزی ژنرال ارتش روم بود، تبدیل به یک برده میشود؛ بردهای که باید در نبردهای گلادیاتوری به میدان برود. سختیها یکی پس از دیگری در مسیر مکسیموس قرار میگیرند و او اگرچه گاهی ناامید میشود، اما هیچوقت اخلاقیات را زیر پا نمیگذارد. مکسیموس یکی از قهرمانان برتر سینما است که میخواهد شخصا با ضد قهرمان فیلم مقابله کند. او هرکاری میکند تا در نهایت بتواند با امپراتور جدید رو در رو شود. مکسیموس مردی است وفادار و مصمم که از بیعدالتی نمیگذرد. نقشآفرینی راسل کرو در نقش این قهرمان تاریخی به اندازهای دیدنی بود که او توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود و این جایزه را به خانه ببرد.
«گلادیاتور» با بودجهی ۱۰۳ میلیون دلاری ساخته شد و توانست با توجه به فروش ۴۶۵.۴ میلیون دلاریاش تبدیل به دومین فیلم پرفروش سال ۲۰۰۰ شود. علاوه بر اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، «گلادیاتور» در ۱۱ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شد و توانست ۴ جایزهی بهترین فیلم، بهترین طراحی لباس، بهترین صدا و بهترین جلوههای ویژه را به دست آورد. کرو که پرترهای درخشان از یکی از قهرمانان برتر سینما ترسیم کرده بود، بفتا و گلدن گلوب را دست خالی ترک کرد. اگرچه حلقهی منتقدان فیلم لندن هم جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به این بازیگر دادند. سال ۲۰۲۱، مجلهی امپایر در مقالهای که تحت عنوان ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما منتشر نمود، «گلادیاتور» را در مقام سی و نهم جای داد. قرار است فیلمی با عنوان «گلادیاتور ۲» به عنوان دنبالهای برای این فیلم ساخته شود. پال مسکال، دنزل واشنگتن، جوزف کوئین و پدرو پاسکال از بازیگران این قسمت دوم هستند و ریدلی اسکات قرار است آن را کارگردانی کند.
۴۹. اندرو بکت در «فیلادلفیا» (Philadelphia)
- سال تولید: ۱۹۹۳
- کارگردان: جاناتان دمی
- بازیگران: تام هنکس، دنزل واشنگتن، آنتونیو باندراس، باز کیلمن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
«فیلادلفیا» داستان اندرو بکت را روایت میکند که یکی از قهرمانان برتر سینما است. بکت یکی از کارمندان بزرگترین شرکت وکالت در فیلادلفیا است. او ذات واقعی خودش و درگیریاش با بیماری را از همه مخفی میکند تا دیگران او را قضاوت نکنند. یکی از زخمهای پیشانی بکت اما نظر یکی از همکاران او را جلب میکند و خبر بیمار بودن او به تدریج در شرکت پخش میشود. بکت چند روز در خانه میماند تا راهی برای مقابله با همکاران خود پیدا کند. چند روز بعد مدیران شرکت بکت را به جلسهای دعوت میکنند و طی آن، بکت را از کار بیکار میکنند. بلافاصله پس از این که بیماری بکت مشخص میشود، تمام جامعه با او دشمن میشوند و از این نظر، فیلم «فیلادلفیا» توانسته است به خوبی در زمینهی اجتماعی بازتاب دهندهی جامعهی خود باشد.
تام هنکس در نقش بکت، به خوبی موفق میشود تراژدی و اندوه و جنگندگی و قدرت را در یک شخصیت کنار یکدیگر قرار دهد. بکت تنها و ترسیده است، اما قصد ندارد عقب بکشد و مخفی شود. او با کمک وکیلی دیگر به نام جوزف میلر (دنزل واشنگتن) میخواهد وارد یک دعوای حقوقی شود تا به واسطهی آن بتواند حق خودش را بگیرد و حرفش را بزند. بکت که یکی از قهرمانان برتر سینما است، شخصیتی است که به خوبی با تعاریف یک قهرمان همخوانی دارد. او آمده است تا در رابطه با یک شرایط خاص، فرهنگسازی کند و چشم مخاطبان را نسبت به یک بیماری کمتر شناخته شده آگاه نماید. «فیلادلفیا» فیلمی است که باید آن را با دقت تماشا کرد؛ چرا که این فیلم در تلاش است تا رفتار درست با انسانهای دیگر را بدون توجه به سلایق شخصیتی آنها به ما بیاموزد.
«فیلادلفیا» با بودجهی ۲۶ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۲۰۶ میلیون دلار بفروشد. در ابتدا قرار بود دنی دی-لوئیس ایفاکنندهی نقش اندرو بکت باشد، سپس بیل موری و رابین ویلیامز برای ایفای این نقش در نظر گرفته شدند اما در نهایت این نقش به تام هنکس رسید و هنکس برای بازی در این فیلم توانست برای نخستینبار جایزهی اسکار را به کارنامهی هنری خود اضافه کند. علاوه بر اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، «فیلادلفیا» توانست جایزهی اسکار بهترین آهنگ را هم به دست آورد. هنکس توانست جایزهی گلدن گلوب را هم برای ایفای نقش اندرو بکت که یکی از قهرمانان برتر سینما است به دست آورد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ الهام موسسهی فیلم آمریکا، «فیلادلفیا» رتبهی بیستم را به دست آورد.
۴۸. نابودگر در «نابودگر ۲: روز داوری» (Terminator 2: Judgment Day)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، لیندا همیلتون، رابرت پاتریک، ادوارد فرلانگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
در قسمت دوم مجموعه فیلمهای «نابودگر» یکی از قهرمانان برتر سینما به مخاطبان معرفی میشود. شخصیت نابودگر که در قسمت نخست یک ضد قهرمان بود، این بار تبدیل به یک قهرمان میشود. وقایع این فیلم سال ۲۰۲۹ رخ میدهند. در این سال جنگی بین انسانها و ماشینها شکل گرفته است. در این قسمت رباتی دیگر به گذشته فرستاده میشود تا جلوی جان کانر را بگیرد. این ربات یک نابودگر مدل تی-۱۰۰۰ است که رابرت پاتریک نقش آن را ایفا میکند. شوارتزنگر در این قسمت نقش یک ربات تی-۱۰۱ را ایفا میکند که توسط خود جان کانر هک شده است. بر خلاف قسمت نخست این مجموعه فیلمها، نابودگر در قسمت دوم، تبدیل به یک فرشتهی محافظ میشود.
این فیلم توانست ۴ جایزهی اسکار از جمله اسکار بهترین جلوههای ویژه و بهترین چهرهپردازی را به دست آورد. «ترمیناتور ۲: روز داوری» تبدیل به نخستین فیلم برندهی اسکار شد که قسمت پیشین آن در هیچ رشتهای نامزد هم نشده بود. جیمز کامرون و شوارتزنگر در قسمت دوم مجموعه فیلمهای «نابودگر» توانستند چهرهای جدید برای این ربات مرگبار ترسیم کنند؛ چهرهای که این بار دوستانه است. نقشآفرینی شوارتزنگر در این فیلم مورد توجه و ستایش منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. با این فیلم کامرون یکبار دیگر ثابت کرد که به خوبی میتواند از عهدهی ساختن بلاکباسترهای سینمایی بر بیاید.
«ترمیناتور ۲: روز داوری» توانست با وجود بودجهی ۱۰۲ میلیون دلاری خود، در گیشه بیش از ۵۲۰ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به پرفروشترین فیلم سال ۱۹۹۱ شود. طی سالهای بعد سه فیلم «نابودگر ۳: خیزش ماشینها» (Terminator 3: Rise of the Machines) محصول ۲۰۰۳، «رستگاری نابودگر» (Terminator Salvation) محصول ۲۰۰۹ و «نابودگر: جنسیس» (Terminator: Genisys) محصول ۲۰۱۵ به عنوان دنبالههایی برای دو قسمت اول این مجموعه ساخته شدند. سال ۲۰۱۹، تیم میلر فیلمی ساخت به نام «نابودگر: سرنوشت تاریک» (Terminator: Dark Fate) که این فیلم به عنوان دنبالهای مستقیم برای قسمت دوم عمل میکند.
۴۷. کارن سیلکوود در «سیلکوود» (Silkwood)
- سال تولید: ۱۹۸۳
- کارگردان: مایک نیکولز
- بازیگران: مریل استریپ، کرت راسل، شر، فرد وارد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
کارن سیلکوود کارگری است که در یک خانه همراه با دو نفر دیگر از همکارانش زندگی میکند. کارن به تدریج در مییابد که در معرض مواد شیمیایی و هستهای مرگباری قرار دارد. او تبدیل به یکی از فعالان اتحادیهی کارگردان میشود و سعی میکند کارگران را از خطر مرگ و بیماری نجات دهد. در همین حال، او با همسر سابق خود هم دچار مشکلات قانونی میشود؛ چرا که میخواهد بیش از پیش فرزندان خود را ببیند. وقتی که کارن احساس میکند به اندازهی کافی مدرک جمع کرده است با خبرنگاری از نیویورکتایمز تماس میگیرد و درخواست ملاقاتی شبانه میدهد. پیش از حضور در این ملاقات، کارن به یکی از ملاقاتهای اتحادیه میرود. در مسیر خود به سمت ملاقات شبانهاش، ماشینی او را دنبال میکند و باعث میشود که او دچار صانحهای مرگبار شود. مستنداتی که او گردآوری کرده بود هم از ماشین دزدیده میشوند.
کارن یک زن تنها است که در حال مبارزه کردن با تمام دنیا میباشد. او هم در سطح خانوادگی با همسر سابق خود میجنگد و هم در سطح اجتماعی با شرکتی که در آن کار میکند. استریپ در نقشآفرینیاش به عنوان کارن سیلکوود که یکی از قهرمانان برتر سینما است، توانست به خوبی ظرافت یک زن را با جنگندگی یک کارگر ترکیب کند و شخصیتی ماندگار خلق نماید. استریپ برای بازی در نقش کارن سیلکوود توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. علاوه بر این، «سیلکوود» در ۴ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شد، اما نتوانست این جایزه را به دست آورد. این فیلم در پنج رشته هم نامزد گلدن گلوب شد که فقط شر توانست جایزهی گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد.
حلقهی منتقدان فیلم کانزاس جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را به مریل استریپ اهدا کرد. این فیلم توانست یکبار دیگر نام کارگردان خود مایک نیکولز را بر سر زبانها بیاندازد، نیکولز پیش از ساختن این فیلم، تقریبا به مدت یک دهه هیچ فیلمی نساخته بود. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ الهام، رتبهی شصت و ششم را به دست آورد. «سیلکوود» با بودجهی ۱۰ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۳۵ میلیون دلار بفروشد. این فیلم نخستین بار در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۳ به اکران در آمد. فیلمنامهی این فیلم را نورا افرون و آلیس آرلن بر اساس کتاب «چه کسی کارن سیلکوود را کشت؟» از هاوارد کان نوشتهاند.
۴۶. بتمن در «بتمن» (Batman)
- سال تولید: ۱۹۸۹
- کارگردان: تیم برتون
- بازیگران: مایکل کیتون، جک نیکلسون، کیم بسینگر، رابرت وال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
این فیلم نخستین فیلم از مجموعه فیلمهای «بتمن» به کارگردانی تیم برتون است که تا به امروز سه دنباله برای آن ساخته شدهاند؛ «بازگشت بتمن» (Batman Returns)، «بتمن برای همیشه» (batman forever) و «بتمن و رابین» (Batman & Robin). این فیلم با بودجهی ۴۸ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۴۱۱ میلیون دلار بفروشد. در این فیلم مایکل کیتون نقش بتمن را ایفا میکند. بروس وین میلیونر معروف گاتهام سیتی کسی است که درلباس بتمن به مردم این شهر کمک میکند و با جرم و جنایت میجنگد. در این فیلم است که مخاطبان سینمایی برای نخستین بار با جوکر آشنا میشوند. نقش جوکر را در این فیلم جک نیکلسون ایفا میکند.
آنتون فارست و پتر یانگ برای طراحی صحنهی درخشان خود توانستند جایزهی اسکار را به دست آورند و جک نیکلسون برای ایفای نقش جوکر نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب شد. در جوایز بفتا این فیلم نامزد شش جایزه شد اما این جشنواره را هم دست خالی ترک کرد. آن چه باعث ماندگاری این فیلم میشود، کارگردانی جذاب تیم برتون و نقشآفرینی به یادماندنی دو بازیگر اصلی آن یعنی مایکل کیتون و جک نیکلسون است. کیتون در نقش بتمن موفق میشود با کمک زبان بدن، خودش را به مخاطب نزدیک کند. علاوه بر زبان بدن، صدای کیتون هم تاثیر به سزایی در آفرینش این شخصیت که یکی از قهرمانان برتر سینما است داشته.
۴۵. زورو در «علامت زورو» (The Mark of Zorro)
- سال تولید: ۱۹۴۰
- کارگردان: روبن مامولیان
- بازیگران: تایرون پاور، لیندا دارنل، بازیل رتبون، گیل سوندرگارد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
زورو بیشک یکی از قهرمانان برتر سینما است. این شخصیت بارها طی تاریخ بازسازی شده است؛ چه در فیلمهای سینمایی، چه در سریالها و چه حتی در انیمیشنها. زورو شخصیتی است که آماده شده برای مبارزه با بیقانونی و ظلم و ستم. مانند بتمن، زورو هم شخصیتی نقابدار است که به راحتی میتوان او را به عنوان یک قهرمان دوستداشتنی پذیرفت. وقایع این فیلم بعد از بازگشتن دن دیهگو به خانه از مدرسهی نظامی در اسپانیا روایت میشود. پدر دیهگو او را به سرعت به خانه فراخوانده است چرا که برای مقابله با جرم و جنایتهایی که در منطقه رخ میدهد به کمک نیاز دارد. دیهگو بعد از بازگشتن لقب زورو را برای خودش برمیگزیند و با یک ماسک و یک شمشیر به مقابله با بی قانونی میپردازد.
فیلمنامهی این فیلم را جان تینتور فوت براساس داستانی از گرت فورت و بس مردیث نوشته است. مریدیث و فورت داستان خود را بر اساس مجموعهای داستانی از جانستن مککالی به نام «طلسم کاپیسترانو» نوشتهاند. شرکت قرن بیستم مسئول پخش این فیلم بوده است. این فیلم برای نخستینبار در ۸ نوامبر ۱۹۴۰ به اکران در آمد. سال ۱۹۷۴، فیلمی بر اساس فیلم «علامت زورو» برای تلویزیون ساخته شد. زورو یکی از قهرمانهای شناخته شدهای است که مردم به واسطهی زمینی بودنش میتوانند به راحتی با او ارتباط برقرار کنند. او یک انسان معمولی است که جان خود را به خطر میاندازد تا با پلیدی ها مبارزه کند و آنها را از پیش رو بردارد.
۴۴. جیمی پاپآی دویل در «ارتباط فرانسوی» (The French Connection)
- سال تولید: ۱۹۷۱
- کارگردان: ویلیام فریدکین
- بازیگران: جین هکمن، روی شایدر، فرناندو ری، تونی لو بیانکو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
این فیلم داستان کارآگاه جیمی دویل را روایت میکند که به همراه دستیارش، بادی روسو (روی شایدر) از محمولهی هروئینی که قرار است وارد نیویورک شود مطلع میشوند و سعی دارند جلوی ورود آن را بگیرند. هکمن که باید از او به عنوان یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما یاد کرد، در این فیلم توانسته است به یکی از قهرمانان برتر سینما جان ببخشد. او در این فیلم به خوبی نقش یک کارآگاه دغدغهمند را ایفا میکند؛ کارآگاهی که روشهایش شاید برای برخی پسندیده نباشند و شاید بعضیها اخلاقیات او را زیر سوال برند، اما او برای رسیدن به هدفش هر کاری میکند و یک لحظه از مسیر رسیدن به هدف درست گمراه نمیگردد.
«ارتباط فرانسوی» در نظر سنجی نیویورک دیلی نیوز، با کسب ۳۶ درصد آرا به عنوان بهترین فیلم پلیسی تاریخ سینما انتخاب شد. علاوه بر این، ایافآی این فیلم را در لیبست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور، در جایگاه هشتم قرار داده است. این فیلم در ۸ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۵ جایزهی اسکار به دست آورد؛ اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، بهترین فیلمنامه و بهترین تدوین. هکمن برای بازی در نقش دویل توانست گلدن گلوب و بفتا را هم به دست آورد. علاوه بر این، حلقهی منتقدان فیلم کانزاس و نیویورک هم هکمن را به عنوان بهترین بازیگر نقش اصلی مرد انتخاب کردند.
این فیلم با بودجهی ۲.۲ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بش از ۷۵ میلیون دلار بفروشد. قسمت دومی با نام «ارتباط فرانسوی ۲» هم برای این فیلم ساخته شد. هکمن در این فیلم به کلی در نقش دویل فرو رفته است. او با چشمهای خود و لحن دیالوگوییاش در تلاش است تا جنبههای تاریکتر این شخصیت را هم برای مخاطبان به نمایش بگذارد. دویل یکی از قهرمانان برتر سینما است که میتوان با تماشای مجموعه فیلمهای «ارتباط فرنسوی» از تماشای تلاشهای بیپایان او در جهت برقراری عدالت و مقابله با قاچاق مواد مخدر لذت برد. هکمن به اندازهای بازیگر بزرگی است که میتواند یک شخصیت قهرمان را با وجود نواقصش قابل لمس و ستودنی کند.
۴۳. موسی در «ده فرمان» (The Ten Commandments)
- سال تولید: ۱۹۳۵
- کارگردان: سیسیل بی. دمیل
- بازیگران: چارلتون هستون، یول برینر، آن بکستر، ادوادر جی. رابینسون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
داستان این فیلم با متولد شدن موسی و به آب انداختن او توسط خواهر و مادرش آغاز میشود. در ادامه ماموریتهای مهم این پیامبر الهی به تصویر کشیده میشوند؛ ماموریتهایی مانند عبور دادن قوم یهود از رود اردن و خداحافظیاش از خانواده و عروجش به ملکوت. نقش موسی در این فیلم را که یکی از قهرمانان برتر سینما است، چارلتون هستون ایفا میکند. هستون در این فیلم توانسته است با کمک چهرهپردازی درخشان، تبدیل به یکی از پیامبران الهی شود و به بهترین شکل ممکن شخصیت متفاوت او را به تصویر بکشاند. این فیلم محصول شرکت پارامونت بود و برای نخستینبار در ۸ نوامبر ۱۹۵۶ به اکران در آمد.
این فیلم با بودجهی ۱۳ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۱۲۲ میلیون دلار بفروشد. این فیلم بازسازی فیلمی دیگر به همین نام محصول سال ۱۹۲۳ است. برای این فیلم یکی از بزرگترین صحنههای تاریخ سینما ساخته شد. بر روی پروژهی فیلم «ده فرمان» که تا آن روز یکی از بزرگترین پروژههای تاریخ سینما بود، چهار فیلمنامهنویس، سه کارگردان هنری و پنج طراح لباس کار میکردند. این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و توانست اسکار بهترین جلوههای ویژه را به دست آورد. چارلتون هستون برای نقشآفرینیاش به عنوان یکی از قهرمانان برتر سینما نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب هم شد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش، رتبهی هفتاد و نهم را به دست آورد.
۴۲. پدر ادوارد در «شهرک پسرها» (Boys Town)
- سال تولید: ۱۹۳۸
- کارگردان: نورمن تاروگ
- بازیگران: اسپنسر تریسی، میکی رونی، هنری هال، جین رینولدز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
این فیلم درام زندگینامهای را تاروگ بر اساس فیلمنامهای از جان میهان و دور شاری ساخته است. این دو نویسنده فیلمنامهی خود را بر اساس کتابهای «زندگی پدر ادوارد جی. فلانگان» و «شهرک پسرها» نوشته بودند. اگرچه اکثر وقایع این فیلم داستانی و غیرواقعی هستند، اما محوریت آنها یعنی شخصیت پدر ادوارد که یکی از قهرمانان برتر سینما است، بر اساس شخصیتی واقعی که در شهر اوکاهای ایالت نبراسکا زندگی میکرده ساخته شده است. سال ۱۹۴۱، شرکت متروگلدنمایر، دنبالهای به نام «مردان شهرک پسرها» (Men of Boys Town) ساخت که اسپنسر تریسی و میکی رونی در آن یکبار دیگر نقش شخصیتهایشان در فیلم قبلی را ایفا کردند.
این فیلم با بودجهی ۷۷۲ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۴ میلیون دلار بفروشد. این فیلم نخستینبار در ۹ سپتامبر ۱۹۳۸ به اکران در آمد. پدر ادوارد یکی از قهرمانان برتر سینما است که باعث شد مخاطبان سینمای صامت هالیوود با شخصیتی جدید و متفاوت روبهرو شوند. پدر ادوارد یک مرد روحانی است که همواره در تلاش است تا از تمام آن چه در توانش است استفاده کند و دیگران را نجات دهد. اسپنسر تریسی در نقش پدر ادوارد موفق شده است یکی از بهترین قهرمانهای تاریخ سینما را در دورهی طلایی هالیوود خلق کند. تریسی برای بازی در این فیلم و ایفای نقش ادوارد توانست جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را هم به دست آورد. موسسهی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش، «شهرک پسرها» را در رتبهی هشتاد و یکم قرار داد.
۴۱. چارلز ادوارد چیپینگ در «خداحافظ، آقای چیپس» (Goodbye, Mr. Chips)
- سال تولید: ۱۹۳۹
- کارگردان: سم وود
- بازیگران: رابرت دونات، گریر گارسون، جان میلز، پل هنرید
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
این فیلم به واسطهی مجموعهای از بازگشت به گذشتهها، داستان معلم مدرسهای به نام چارلز ادوارد چیپینگ را روایت میکند که یکی از قهرمانان برتر سینما است. ادوارد بعد از ورود به مدرسه برای نخستینبار به عنوان معلم، مورد تمسخر قرار میگیرد و در پاسخ به این تمسخرها او فضای کلاس خود را منظم میکند؛ این تغییر در کلاس باعث میشود کسی از ادوادر خوشش نیاید، اما به او احترام بگذارند. این فیلم با بودجهی بیش از ۱ میلیون دلاری، توسط بخش بریتانیایی شرکت متروگلدنمایر ساخته شد. این فیلم به اروینگ تالبرگ تقدیم شد؛ تالبرگ در ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۳۶ فوت کرده بود. در این فیلم، رابرت دونات نقش این معلم قهرمان را ایفا میکند.
این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و فقط دونات توانست برای نقش آفرینی درخشانش به عنوان ادوارد چیپینک که یکی از قهرمانان برتر سینما است، این جایزه را به دست آورد. سال ۱۹۶۹، فیلمی به همین نام با بازی پیتر اوتول و پتولا کلارک، به عنوان بازسازی این فیلم ساخته شد. فیلمنامهی فیلم «خداحافظ، آقای چیپس» را رابرت سدریک شریف، کلادینه وست و اریک مشویتز بر اساس رمان «خداحافظ، آقای چیپس» از جیمز هیلتون نوشتهاند. این فیلم به مفاهیمی مانند عشق، کمک به دیگران و فداکاری میپردازد و موفق میشود با کمک شخصیت قهرمان دوست داشتنی خود، داستان را برای مخاطبانش قابل لمس کند.
۴۰. فرانک سرپیکو در «سرپیکو» (Serpico)
- سال تولید: ۱۹۷۳
- کارگردان: سیدنی لومیت
- بازیگران: آل پاچینو، جک رندولف، جک کهو، تونی رابرتس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
«سرپیکو» داستان فرانک سرپیکو را روایت میکند در حالی که او به نیروی پلیس منطقهی ۸۲ نیویورک میپیوندد و به عنوان پلیسی تازهکار، خدمت را آغاز میکند. او که میخواهد یک کارآگاه شود، به بخش جنایی منتقل میگردد و همزمان به تحصیل ادامه میدهد. سرپیکو از آن جایی که شخصیتی متفاوت و مصمم است، نمیتواند با رئیس دایرهی خودش کنار بیاید و از همینرو برنامهای میچیند که منتقل شود. در روز اول کارش در محل جدید، فرانک با پیشنهاد رشوه روبه رو میشود و همانطور که از یکی از قهرمانان برتر سینما انتظار میرود، او این پیشنهاد را نمیپذیرد. «سرپیکو» داستان پلیس صادق و درستکاری است که در یک نظام فاسد جایی برای کار کردن ندارد. پلیسی که در نهایت توسط فساد موجود در نظام کشته میشود.
آل پاچینو بیشک یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما است. نقشآفرینی پاچینو در «سرپیکو» یکی از بارزترین و موفقترین نمونههای سبک بازیگری متد است. این فیلم بر اساس شخصیت واقعی فرانک سرپیکو ساخته شده است؛ پلیس مصممی که زیر بار رشوه و فساد نرفت و در نهایت توسط پلیسهای دیگر به او شلیک شد. بعد از مدتی جای زخم گلوله روی صورت فرانک خوب شد و از او خواسته شد تا دوباره به نیروی پلیس بپیوندد، اما او برای همیشه آمریکا را ترک کرد. پاچینو دربارهی زمانی که با سرپیکوی واقعی گذرانده است میگوید: «بیشتر سعی می کردم وقتم را با فرانک بگذرانم. آن قدر که حسی مثل او پیدا کنم. یکبار خواستم از او سوالی مانند سایرین بپرسم. به او گفتم: «فرانک چرا این کارو کردی؟ او گفت: «آل… اگر این کارو نمیکردم، وقتی به موسیقی گوش میدادم نمیدانستم کی هستم.»
فیلمنامهی این فیلم را والدو سالت و نورمن وکسلر بر اساس کتاب «سرپیکو» از پتر ماس نوشتهاند. این فیلم در دو رشتهی بهترین بازیگر نقش اصلی و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد دریافت جایزهی اسکار شد. پاچینو توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم درام را از سی و یکمین دورهی جشنوارهی جوایز گلدن گلوب به دست آورد. پاچینو در این فیلم نقش فرانک سرپیکو یکی از قهرمانان برتر سینما را به شکلی تاثیرگذار ایفا میکند. او با چشمان خود میتواند عمق ناامیدی فرانک از دنیای اطرافش و نظامی که به آن باور داشته است را به تصویر بکشاند. پاچینو به خوبی میداند چه زمانی حرف بزند و چه زمانی با سکوتش بلندترین فریادها را سر دهد. چشمان پاچینو میتوانند مخاطب را میخکوب کنند. او دربارهی چشمهای فرانک سرپیکوی واقعی در مصاحبهای گفته است: «چشمهای او برق شیطنت داشت.»
۳۹. لسی در «لسی به خانه بر میگردد» (Lassie Come Home)
- سال تولید: ۱۹۴۳
- کارگردان: فرد ام. ویلکاکس
- بازیگران: الیزابت تیلور، دانالد کریسپ، آلن نیپییر، ادموند گون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
وقایع این فیلم در دوران رکود بزرگ رخ میدهند. به دنبال فشارهای اقتصادی وارد شده به آقا و خانوم کاراکلاچ، آنها مجبور میشوند سگ خود، لسی را به خانوادهی ثروتمند دوک رادلینگ بفروشند. لسی اما گویا نمیتواند با صاحب جدید خود ارتباط برقرار کند، او از دست آنها میگریزد و یک بار دیگر نزد صاحبان قبلی خود و فرزند آنها، جو، باز میگردد. دوک برای این که از تکرار این اتفاق جلوگیری کند، این بار لسی را به اسکاتلند میبرد. در اسکاتلند، نوهی دختری دوک متوجه ناراحتی و اندوه لسی میشود و او را فراری میدهد. لسی در این مسیر طولانیاش به سمت خانهی قبلی در آمریکا، با خطرات مختلف و شخصیتهای متفاوتی از آدمها گرفته تا سگها رو به رو میشود. لسی یکی از قهرمانان برتر یسنما است که به دنبال وفاداری صادقانهاش توانسته جایگاهی ویژه در دل مخاطبان به دست اورد.
این فیلم را شرکت مترو گلدن مایر با بودجهی ۶۶۶ هزار دلاری ساخت و این فیلم در گیشه بیش از ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار دلار فروخت. این فیلم نامرد دریافت جایزهی اسکار در رشتهی بهترین فیلمبرداری رنگی شد. سالها بعد شخصیت لسی که یکی از قهرمانان برتر سینما است صاحب ستارهای در پیادهروی افراد مشهور در هالیوود شد. از «لسی به خانه بر میگردد» میتوان به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما با محوریت یک شخصیت حیوانی نام برد. لسی در این فیلم کاملا قابل لمس است. مخاطب میتواند خیلی ساده احساسات او را حس کند و متناسب با آنها تصمیمیات لسی را درک نماید. فیلمنامهی این فیلم را هوگو باتلر بر اساس کتابی به نام «لسی به خانه برگرد» از اریک نایت نوشته است.
۳۸. ولگرد در «روشناییهای شهر» (City Lights)
- سال تولید: ۱۹۳۱
- کارگردان: چارلی چاپلین
- بازیگران: چارلی چاپلین، ویرجینیا چریل، فلورنس لی، هری مایرز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
داستان این فیلم را همهی کسانی که عاشق سینما هستند میدانند، چون بیشک این فیلم ماندگار از چاپلین را دیدهاند. این فیلم داستان شخصیت ولگرد که یکی از قهرمانان برتر سینما است را روایت میکند، در حالی که او عاشق گلفروشی نابینا میشود. در همان شبی که او عاشق دختر گلفروش میشود، مرد ثروتمندی او را به خانهی خودش راه میدهد. چارلی یا همان ولگرد که دلباختهی دختر گلفروش شده است، هر کاری میکند تا بتواند هزینهی عمل چشم او را به دست بیاورد؛ او ابتدا از مرد ثروتمند درخواست پول میکند، سپس رفتگر میشود و در نهایت وارد رینگ مسابقات بوکس میشود. نقش ولگرد را مثل همیشه چارلی چاپلین ایفا میکند و ویرجینیا چریل ایفاکنندهی نقش دختر نابینا است.
این فیلم را شرکت یونایتد آرتیست با بودجهی ۱ میلیون ۵۰۰ هزار دلاری ساخت و بعد از اکران عمومی در تاریخ ۳۰ ژانویهی ۱۹۳۱، این فیلم توانست بیش از ۵ میلیون دلار در گیشه بفروشد. رولند توترو و گوردون پولاک فیلمبرداران این فیلم بودند. تدوین این فیلم را خود چاپلین انجام داد و موسیقی متن را هم خود چاپلین ساخت. ولگرد که یکی از قهرمانان برتر سینما است، در این فیلم شخصیت عاشقی را دارد که به واسطهی عشق کور شده است. موسسهی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلمی که سال ۲۰۰۷ منتشر کرد، «روشناییهای شهر» را در رتبهی یازدهم قرار داد. این موسسه این فیلم را به عنوان بهترین فیلم کمدی-عاشقانهی تاریخ سینما هم برگزیده است.
۳۷. اوبی وان کنوبی در «جنگ ستارگان» (Star Wars)
- سال تولید: ۱۹۷۷
- کارگردان: جرج لوکاس
- بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، الک گینس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
این فیلم بعدها با عنوان «جنگ ستارگان: قسمت ۴ – امیدی تازه» نامگذاری شد. این فیلم نخستین قسمت نخستین سهگانه از دنیای «جنگ ستارگان» است که خالق این دنیا، جورج لوکاس، آن را ساخته. در این فیلم مخاطبان دنیای «جنگ ستارگان» برای نخستینبار با قهرمانی به نام اوبی وان کنوبی که یکی از قهرمانان برتر سینما است آشنا میشوند. این فیلم داستان سالها پیش در دنیایی خیالی را روایت میکند که در آن جکومت مستبدانهی امپراتوری بر تمام دنیا حکمرانی میکند. در این فیلم است که لوک اسکایواکر نقشههای دزدیده شده از ستارهی مرگ را به دست میآورد و برای نجات دادن جان خواهرش، شاهزاده لیا، قدرتهای متافیزیکی معروف به نیرو را از استاد جدای، اوبی وان کنوبی، میآموزد.
این فیلم با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری ساخته شد و اگرچه بسیاری اعتقاد داشتند این فیلم در گیشه شکست خواهد خورد، اما «جنگ ستارگان» توانست بیش از ۷۷۵ میلیون دلار بفروشد. همین موفقیت بود که باعث شد قسمت دوم و سوم نخستین مجموعهی سهگانهی دنیای «جنگ ستارگان» ساخته شود. این فیلم نخستینبار در ۲۵ می ۱۹۷۷ توسط شرکت فاکس قرن بیستم به اکران در آمد. این فیلم در ۱۲ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۸ مجسمهی طلایی را به دست آورد؛ از جمله اسکار بهترین تدوین، بهترین طراحی لباس و بهترین جلوههای ویژه. الک گینس برای ایفای نقش یکی از قهرمانان برتر سینما یعنی اوبی وان کنوبی توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. گینس نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب هم شد؛ جایزهای که جان ویلیامز برای ساختن موسیقی متن این فیلم توانست به آن دست پیدا کند.
بعدها در سهگانههای بعدی این دنیای سینمایی، ایوان مکگرگور نقش اوبی وان کنوبی را ایفا کرد. سریالی به عنوان «اوبی-وان کنوبی» سال ۲۰۲۲ ساخته شد که در آن به بررسی شرایط زندگی این شخصیت که یکی از قهرمانان برتر سینما است پرداخته میشود. اوبی وان یکی از مهمترین شخصیتهای دنیای «جنگ ستارگان» است چون او کسی است که لوک اسکایواکر را آموزش میدهد. با پیش رفتن داستان مخاطبان درمییابند که استاد دارث ویدر هم اوبی-وان بوده است و به نظر میرسد اگرچه اوبی-وان ویدر را شکست میدهد، اما تا همیشه بار سنگینی روی دوش خود احساس میکند؛ چرا که یکی از شاگردان او تبدیل به قدرتمندترین نیروی تاریک هستی شده است.
۳۶. روستر کاگبرن در «شجاعت واقعی» (True Grit)
- سال تولید: ۱۹۶۹
- کارگردان: هنری هاتاوی
- بازیگران: جان وین، گلن کمبل، کیم دربی، رابرت دووال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
این فیلم داستان متی راس را روایت میکند. پدر متی به دست یکی از زیردستان تام کشته شده است و او میخواهد انتقام خون پدرش را بگیرد. برای رسیدن به این هدف، او با کلانتر یک چشم و دائمالخمر شهر، روستر کاگبرن صحبت میکند و او را متقاعد میکند تا کمکش کند. فیلمنامهی این فیلم را مارگریته رابرتس بر اساس کتابی به همین نام از چارلز پورتیس نوشته است. سال ۲۰۱۰، برادران کوئن فیلمی به همین نام ساختند که در آن جف بریجز ایفاکنندهی نقش روستر کاگبرن که یکی از قهرمانان برتر سینما است بود. علاوه بر این، فیلمی با عنوان «روستر کاگبرن» (Rooster Cogburn) به کارگردانی استوارت میلر سال ۱۹۷۵ به عنوان دنبالهای برای این فیلم ساخته شد.
این فیلم که برای اولینبار در ۱۲ ژوئن ۱۹۶۹ در لیتل راک به نمایش در آمد، ۱۲۸ دقیقه طول دارد و توانست بیش از ۳۱ میلیون دلار بفروشد. جان وین که همیشه به عنوان یکی از اسطورههای ژانر وسترن از او یاد میشود، در این فیلم بر خلاف همیشه، یک قهرمان معمولی نیست. اینبار او قهرمانی است که در تاریکترین لحظات زندگی خود به سر میبرد و برای فرار از رویارویی با مشکلات، دست به دامن الکل شده است. وین هنگام ایفای نقش گاکبرن که یکی از قهرمانان برتر سینما است، موفق شده است با دقت عمل کند و شخصیتی را خلق کند که سینمادوستان و طرفداران ژانر وسترن هرگز او را فراموش نخواهند کرد.
این فیلم در دو رشته نامزد دریافت جایزه ی اسکار شد و توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را برای جان وین به ارمغان بیاورد. وین توانست گلدن گلوب را هم برای ایفای نقش این قهرمان که یکی از قهرمانان برتر سینما است به دست آورد. در ابتدا قرار بود الویس پرسلی نقش کاگبرن را ایفا کند، اما تهیهکنندگان او را نپذیرفتند و در نهایت جان وین برای انتخاب این نقش انتخاب شد. تاریخدانها معتقدند شخصیت کاگبرن بر اساس هک توماس، یک مارشال ایالت متحدهی آمریکا ساخته شده است؛ کسی که در زمان حیاتش بعضی از سرسختترین یاغیها را به دست قانون سپرد.
۳۵. آلوین یورک در «گروهبان یورک» (Sergeant York)
- سال تولید: ۱۹۴۱
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: گری کوپر، والتر برنان، جیمز اندرسن، استنلی ریجز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
این فیلم دربارهی گروهبان آلوین سی یورک از سربازان جنگ جهانی اول است که موفق به کسب نشان افتخار گردید. این فیلم بر اساس دفتر خاطرات خود یورک که تام اسکایهیل آن را ویرایش کرده است، ساخته شده. این فیلم که گری کوپر در آن ایفا کنندهی نقش آلوین سی یورک است، تبدیل به پرفروشترین فیلم سال ۱۹۴۱ شد. سال ۲۰۰۸ بود که کمیتهی ثبت آثار ملی، این فیلم را برای ضبط شدن در کتابخانهی کنگرهی ملی انتخاب کرد. یورک چندین بار با ساخته شدن فیلمی بر اساس زندگیاش مخالفت کرد، اما وقتی قرار شد گری کوپر نقش او را ایفا کند، نظرش تغییر پیدا کرد. کوپر توانست برای نقشآفرینی درخشان خود در نقش یورک که یکی از قهرمانان برتر سینما است، جایزهی اسکار را به دست آورد.
یکی از دلایل پر فروش شدن این فیلم، حمله به پرل هاربر بود. این حمله زمانی اتفاق افتاد که «گروهبان یورک» هنوز در حال اکران شدن در سالن سینماها بود. با وقوع این حمله، جنگ از همیشه به مردم آمریکا نزدیکتر شده بود و آنها برای این که بیشتر در حال و هوای آن قرار بگیرند، به تماشای این فیلم رفتند. طبق آماری که شرکت برادران وارنر ثبت کرده است، این فیلم دربارهی گروهبان یورک که یکی از قهرمانان برتر سینما است توانست در گیشههای کشور آمریکا بیش از ۶ میلیون دلار و در گیشهی بینالمللی بیش از ۲ میلیون دلار بفروشد. علاوه بر گری کوپر، ویلیام هولمز هم توانست برای تدوین کردن این فیلم، جایزهی اسکار را به کمد افتخارات خود اضافه کند. حلقهی منتقدان فیلم نیویورک هم جایزهی بهترین بازیگر مرد خود را به گری کوپر اهدا کرد.
۳۴. تارزان در «تارزان مرد گوریلی» (Tarzan the Ape Man)
- سال تولید: ۱۹۳۲
- کارگردان: دبلیو. اس. ون دایک
- بازیگران: جانی ویسمولر، نیل همیلتون، مورین اوسالیوان، دوریس لوید
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
این فیلم اقتباسی است از رمانی به همین نام از ادگار رایس باروز. در این فیلم جانی ویسمولر، قهرمان شنای المپیک پاریس و آمستردام برای نخستینبار در نقش تارزان که یکی از قهرمانان برتر سینما است ظاهر شد. بعد از این فیلم، ویسمولر ۱۱ بار دیگر در فیلمهای مختلف نقش این شخصیت داستانی دوستداشتنی را ایفا کرد. تارزان پسری گمشده در جنگل است که توسط گوریلها بزرگ شده و با حیوانات جنگل دوست است. یک روز که تارزان در حال گشت زدن در جنگل است، دختری را پیدا میکند که دلباختهی او میشود. دختری که از دل تمدن سر بر آورده است و تارزان را پیدا کرده. نقش این دختر را مورین اوسالیوان ایفا کرد. بعد از این فیلم، این دو بازیگر ۶ مرتبهی دیگر با هم همبازی شدند.
در این فیلم ون دایک، تغییراتی نسبت به رمان ایجاد شده بود. شخصیتی دوست داشتنی به نام چیتا، میمون وفادار تارزان، برای نخستینبار در این فیلم ظاهر شده بود. «تارزان مرد گوریلی» نخستین مجموعه فیلمی بود که دربارهی تارزان که یکی از قهرمانان برتر سینما است ساخته شد. نخستین فیلم این مجموعه سال ۱۹۳۲ و آخرین فیلم آن سال ۱۹۷۰ پخش شدند. نعرهی معروف تارزان، برای نخستینبار در این فیلم شنیده شد. گفته میشود صدابردار این فیلم، جان شیرر با استفاده از جلوههای صوتی ویژه این صدا را خلق کرده است؛ ادعایی که ویسمولر بعدها آن را رد کرد. ویسمولر ادعا میکرد که خودش خالق این نعره است. ساخت این فیلم بیش از ۶۵۲ هزار دلار هزینه داشت و این فیلم نود و نه دقیقهای توانست در گیشه بیش از ۲.۵ میلیون دلار بفروشد.
۳۳. مارج گاندرسون در «فارگو» (Fargo)
- سال تولید: ۱۹۹۶
- کارگردان: برادران کوئن
- بازیگران: فرانسیس مکدورمند، ویلیام اچ میسی، استیو بوشمی، استیو پارک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
وقایع این فیلم در زمستان سال ۱۹۸۷ در مینیاپولیس رخ میدهند. یک فروشندهی اتومبیل به نام جری لاندگارد (ویلیام اچ میسی) که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکند، تصمیم میگیرد برای به دست آوردن پول و گرفتن آن از پدر همسرش، با دو خلافکار دیگر همکاری کند و همسر خود را بدزدد. اگرچه بعد از این که پدر همسر جری قبول میکند روی کار او سرمایهگذاری کند، جری تلاش میکند تا جلوی آدمربایی را بگیرد، اما دیگر خیلی دیر شده است. فیلمنامهی این فیلم را هم برادران کوئن نوشتهاند. مارج گاندرسون به عنوان یک افسر پلیس باردار، مسئول رسیدگی به پرونده میشود و به دنبال سرنخها میگردد. مارج که فرانسیس مکدورمند نقش او را ایفا میکند و یکی از قهرمانان برتر سینما است، در این فیلم به تنهایی یک عملیات جنایی را از پا در میآورد و عوامل آن را تسلیم قانون میکند.
این فیلم را شرکت ورکینگ تایتل فیلمز با بودجهی ۷ میلیون دلاری ساخت و این فیلم توانست در گیشه بیش از ۶۰.۵ میلیون دلار بفروشد. سال ۲۰۱۴، سریالی به همین نام از شبکهی افاکس شروع به پخش شدن کرد که وقایع آن در دنیای خیالی فیلم «فارگو» رخ میدادند. این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۲ جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را به دست آورد. جوئل کوئن جایزهی بهترین کارگردانی را از جشنوارهی فیلم بفتا و جشنوارهی فیلم بینالمللی کن فرانسه دریافت کرد. هم جوئل کوئن و هم فرانسیس مکدورمند توانستند به ترتیب جایزهی بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از هیأت ملی بازبینی هم دریافت کنند. حلقهی منتقدان فیلم لندن هم جایزهی بهترین فیلم سال، بهترین کارگردان سال، بهترین فیلمنامهی سال و بهترین بازیگر زن سال را به عوامل فیلم «فارگو» داد.
مک دورمند در این فیلم با سکوت خود و با نگاههای معنادار خود موفق میشود مخاطب را با شخصیت مارج همراه کند. مارج شخصیت ترسویی نیست، اما مانند هر مادر دیگری نگران فرزندش است. او ریسک و خطراتی که در کمینش هستند را میشناسد و با وجود آگاهی از آنها و شرایط خودش هنوز هم با عشق به انجام وظیفهی خود ادامه میدهد. مارج از آن دست قهرمانهایی است که نمیتوان او را فراموش کرد؛ چرا که او با وجود محدودیتها به کار خود ادامه میدهد. فیلمبرداری این فیلم بر عهدهی راجر دیکنز افسانهای بوده است و موسیقی آن را کارتر بورول ساخته.
۳۲. فیلیپ مارلو در «خواب بزرگ» (The Big Sleep)
- سال تولید: ۱۹۴۶
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: هامفری بوگارت، لورن باکال، دوروتی مالون، مارتا ویکرز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
این فیلم را هاوارد هاکس بر اساس کتابی به همین نام از ریموند چندلر ساخته است. یکی از اصلیترین دلایل شهرت این فیلم داستان پیچیده و حل نشدنی آن است. حتی خود کارگردان و فیلمنامهنویس فیلم هم هنگام فیلمبرداری از سرنوشت بعضی از شخصیتها آگاه نبودند. آنها سوالات خود را با چندلر مطرح میکردند و در کمال ناباوری پاسخ چندلر هم به بعضی از این سوالات، نمیدانم بود. این فیلم داستان کارآگاهی خصوصی به نام فیلیپ مارلو که یکی از قهرمانان برتر سینما است را روایت میکند، در حالی که او به خانهی یک ژنرال احضار میشود تا مشکلات مالی دختر او با صاحب کتابفروشی را حل کند. اگرچه دختر ژنرال دربارهی چرایی استخدام شدن این کارآگاه خصوصی دلایل دیگری دارد.
این فیلم نخستینبار در ۳۱ آگوست ۱۹۴۶ منتشر شد و توانست نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کند. برادران وارنر بعد از موفقیت این فیلم، دو فیلم دیگر با محوریت زوج بوگارت و باکال ساخت که هر دو توانستند مانند این فیلم بدرخشند؛ «گذرگاه تاریک» (Dark Passag) و «کی لارگو» (Key Largo). این فیلم با بودجهی ۱.۶ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۴.۹ میلیون دلار بفروشد. آکیرا کوروساوا، فیلمساز شناخته شدهی ژاپنی از «خواب بزرگ» به عنوان یکی از فیلمهای مورد علاقهاش یاد میکند. از «خواب بزرگ» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما هم یاد میشود. بوگارت و باکال بعد از آشنایی در این فیلم با یکدیگر ازدواج کردند و تبدیل به یکی از معروفترین زوجهای عصر طلایی هالیوود شدند.
۳۱. ارین براکویچ در «ارین براکویچ» (Erin Brockovich)
- سال تولید: ۲۰۰۰
- کارگردان: استیون سودربرگ
- بازیگران: جولیا رابرتس، پیتر کایوتی، آرون اکهارت، آلبرت فینی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
یک زن جوان به نام ارین براکویچ، بعد از این که از همسر خود طلاق گرفته است، حالا باید فکری به حال زندگی شلوغ خود همراه با سه فرزندش کند. ارین بالاخره موفق میشود شغلی به عنوان دستیار یک وکیل پیدا کند. اگرچه هیچکس به واسطهی نوع لباس پوشیدن ارین و فرهنگ متفاوت او دوست ندارد با او همکاری کند و همه در محیط کار جدیدش با او دشمنی میکنند، اما ارین موفق میشود به تنهایی شرکتی که متهم به آلوده کردن آب شهر است را پیدا کند و آن را سرنگون سازد. این فیلم در حالی که با بودجهی ۵۲ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۲۵۶ میلیون دلار بفروشد.
فیلمنامهی این فیلم را سوزان گرانت نوشته است. فیلمبرداری این فیلم ۱۱ هفته طول کشید. این فیلم در ۵ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و در نهایت فقط جولیا رابرتس توانست به دنبال نقشآفرینی درخشان خود به عنوان ارین برانکویچ که یکی از قهرمانان برتر سینما است این جایزه را به دست آورد. رابرتس علاوه بر اسکار، بفتا، گلدن گلوب، جایزهی حلقهی منتقدان فیلم لندن، جایزهی حلقهی منتقدان فیلم لس آنجلس و جایزهی حلقهی منتقدان فیلم سن دیهگو را هم به دست آورد. علاوه بر اینها انجمن بازیگران امریکا هم جایزهی بهترین بازیگر را به جولیا رابرتس اهدا کرد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش موسسهی فیلم آمریکا رتبهی هفتاد و سوم را به دست آورد.
رابرتس در این فیلم به طور کامل شخصیت ارین را درک کرده و تلاش کرده است دنیای او را برای مخاطب قابل لمس کند. ارین زنی است که با وجود تمام سختیها و محدودیتها و مشکلات سعی میکند به جنگیدن ادامه دهد. او نه فقط برای فرزندان خود بلکه برای مفید واقع شدن خودش و احساس زندگی است که کار میکند و برای اثبات ارزشمندیاش است که کار را جدی میگیرد. او زنی است که در نگاه اول شاید او را سطحی بخوانند، اما اگر کمی بیشتر با او وقت بگذرانید در خواهید یافت که او میتواند از پس هر کاری که میخواهد بر بیاید. رابرتس این شخصیت که یکی از قهرمانان برتر سینما است را به بهترین شکل ممکن در مقابل دوربین سودربرگ زنده کرده است.
۳۰. لوک جکسون در لوک خوشدست (Cool Hand Luke)
- سال تولید: ۱۹۶۷
- کارگردان: استوارت روزنبرگ
- بازیگران: پل نیومن، رابرت دانر، لوک اسکیو، باک کارتالیان
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
وقایع این فیلم در اوایل دههی پنجاه میلادی به وقوع میپیوندند. پل نیومن در این فیلم نقش لوک را ایفا میکند؛ یک زندانی در کمپ زندان فلوریدا که قبول نمیکند در مقابل سیستم سر خم کند. فیلمنامهی این فیلم را دان پیرس و فرانک آر. پیرسون بر اساس کتابی به همین نام از دان پیرس نوشتهاند. این فیلم در هنگام اکران توانست هم نظر منتقدان سینمایی را جلب کند و هم در گیشه با موفقیت روبهرو شود. به واسطهی این فیلم، پل نیومن به عنوان یکی از بزرگترین بازیگران نسل خودش شناخته شد. نقل قول «چیزی که اینجا داریم شکست در برقراری ارتباطه.» توانست در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول از موسسهی فیلم آمریکا رتبهی یازدهم را به دست آورد.
این فیلم در ۴ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و پل نیومن توانست برای بازی در این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به دست آورد. نیومن علاوه بر اسکار، نامزد دریافت گلدن گلوب هم شد. بازی نیومن در این فیلم در نقش لوک خوشدست باعث میشود مخاطب بتواند با این شخصیت و دنیایی که او را به بند کشیده است ارتباط بر قرار کند. نیومن در نقش لوک خوشدست که یکی از قهرمانان برتر سینما است در این فیلم توانسته تواناییهای خود به عنوان یک بازیگر را در مقابل دوربین به تصویر بکشاند. شرکت برادران وارنر پخش این فیلم را به عهده داشت و این فیلم برای نخستینبار در ۱۳ اکتبر ۱۹۶۷ به نمایش در آمد.
۲۹. ژنرال جرج پاتن در «پاتن» (Patton)
- سال تولید: ۱۹۳۵
- کارگردان: فرانکلین جی شافنر
- بازیگران: جرج سی. اسکات، کارل مالدن، ادوارد بینز، جان دوشت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
«پاتن» یک فیلم حماسی است که فرانکلین جی. شافنر آن را کارگردانی کرده و فیلمنامهی آن را فرانسیس فورد کوپولا نوشته است. این فیلم داستان زندگی جورج پاتن یکی از قهرمانان برتر سینما را را روایت میکند. پاتن یک ژنرال آمریکایی است که در زمان جنگ جهانی دوم برای دولت آمریکا میجنگیده است. پاتن یکی از آن فیلمهایی است که اگر به زانر جنگی علاقه دارید، باید آن را تماشا کنید. این فیلم که با بودجهی ۱۲.۶ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۶۲.۵ میلیون دلار بفروشد. شرکت قرن بیستم پخش این فیلم را بر عهده داشت و این فیلم برای نخستینبار در ۲ آوریل ۱۹۷۰ به اکران رسید.
این فیلم در ۱۰ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و توانست در ۷ رشته این جایزه را به دست آورد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهی غیر اقتباسی و بهترین بازیگر نقش اصلی مرد. جرج سی. اسکات در روز مراسم اسکار حاضر نشد. به عقیدهی او این نکته که بازیگران را با یکدیگر مقایسه کنند و به یکی از آنها جایزه دهند، حال به هم زن بود. اسکات با حضور نیافتن در مراسم اسکار و قبول نکردن این جایزه تبدیل به نخستین بازیگری شد که چنین میکند. اسکات توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را هم به دست آورد. حلقهی منتقدان فیلم کانزاس سیتی، حلقهی منتقدان فیلم نیویورک و هیأت ملی بازبینی هم جایزهی بهترین بازیگر مرد خود را به جرج سی اسکات اهدا کردند.
اسکات در این فیلم به خوبی در چهارچوب شخصیت ژنرال پاتن فرو رفته است. فریادهای اسکات هرگز از ذهن سینمادوستان خارج نمیشود. او در نقش ژنرال پاتن که یکی از قهرمانان برتر سینما است، به خوبی توانسته استقامت، مصمم بودن و کله شقی ژنرال پاتن را به تصویر بکشاند. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی قیلم آمریکا، فیلم «پاتن» توانست رتبهی هشتاد و نهم را به دست آورد. سال ۱۹۸۶، فیلمی تلویزیونی به نام «آخرین روزهای پاتن» (The Last Days of Patton) به کارگردانی دلبرت مان ساخته شد که در آن جرج سی. اسکات یکبار دیگر نقش ژنرال پاتن را ایفا کرد. اینبار اما این فیلم به روزهای آخر زندگی پاتن میپردازد بعد از این که او در یک تصادف رانندگی آسیبهای جدی دیده است.
۲۸. عضو شمارهی هشت در «۱۲ مرد خشمگین» (۱۲ Angry Men)
- سال تولید: ۱۹۵۷
- کارگردان: سیدنی لومیت
- بازیگران: هنری فوندا، لی جی. کاب، ای. جی. مارشال، مارتین بالسام
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۹ از ۱۰
این فیلم را شاید بتوان یکی از متفاوتترین فیلمهای تاریخ سینما دانست. وقایع این فیلم از ابتدا تا انتها در یک اتاق میگذرد که در آن هیأت منصفهای متشکل از ۱۲ نفر سعی دارند بر سر گناهکار بودن یا نبودن نوجوانی ۱۸ ساله در رابطه با مرگ پدرش تصمیم بگیرند. در این اتاق باریک که گرما فضای آن را پرتنشتر میکند، بیشتر اعضا علاقهای به دفاع کردن از پسر ندارند. آنها میخواهند سریعتر به گناهکار بودن نوجوان که با توجه به شواهد قاتل است رای دهند و از این اتاق تنگ و گرم خارج شوند. یک نفر اما قصد ندارد به همین سادگیها تسلیم شود؛ عضو شمارهی هشت که هنری فوندای افسانهای نقش او را ایفا میکند و یکی از قهرمانان برتر سینما است، تلاش میکند تا با استفاده از نواقصی که در شواهد وجود دارد، بیگناهی پسر ۱۸ ساله را به اثبات برساند.
هنری فوندا از سوی اتحادیهی هنرمندان آمریکا موظف به تهیهی این فیلم شد، بنابراین فوندا علاوه بر قهرمان اصلی فیلم بودن، تهیهکنندهی آن هم بود. فوندا علاقهای به تماشای خودش بر روی پردهی نقرهای نداشت و به همین دلیل هرگز این فیلم را تا انتها تماشا نکرد. او بعد از این که بخشهایی از فیلم را مشاهده کرد، بعد از خروج از اتاق نمایش به کارگردان فیلم، سیدنی لومیت، گفت: «سیدنی، فیلم باشکوهی شده است.» «۱۲ مرد خشمگین» برای نخستینبار ۱۳ آوریل ۱۹۵۷ در نیویورک به نمایش در آمد و سپس در کشورهای دیگری مانند آلمان، سوید، فنلاند، ایتالیا، استرالیا و … به اکران عمومی رسید. هیچ یک بازیگران ایفاکنندهی نقش ۱۲ مرد خشمگین امروز زنده نیستند.
اگرچه «۱۲ مرد خشمگین» در گیشه شکست خورد و با بودجهی ۳۳۷ هزار دلاری، تنها ۲ میلیون دلار فروخت و نتوانست سرمایههای فوندا را به او بازگرداند، اما فوندا همواره از آن به عنوان بهترین فیلمی که ساخته است یاد میکرد. هنری فوندا در این فیلم انسانی مبارز و منطقی است که محیط او را تغییر نمیدهد؛ برای عضو شمارهی هشت فرقی نمیکند که در یک محیط کاری است یا در یک اتاق مخصوص اعضای هیأت منصفه؛ او همیشه جدی و مصمم است تا تصمیم درست را بگیرد. او بر خلاف سایر کسانی که در اتاق نشستهاند، فقط به فکر بیرون رفتن از اتاق نیست، بلکه میخواهد تا آن جا که میتواند در این اتاق تصمیمات درستی بگیرد. این فیلم در ۳۶۵ شات فیلمبرداری شد و توانست در ۳ رشته نامزد اسکار شود. هنری فوندا توانست برای درخشش در نقش عضو شمارهی ۸ که یکی از قهرمانان برتر سینما است، جایزهی بفتای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به دست آورد. فوندا برای این نقشآفرینیاش نامزد دریافت گلدن گلوب هم شد.
۲۷. باب وودوارد و کارل برنستاین در «همهی مردان رئیسجمهور» (All the President’s Men)
- سال تولید: ۱۹۷۶
- کارگردان: آلن جی. پاکولا
- بازیگران: رابرت ردفورد، داستین هافمن، جک واردن، جیسن روباردز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
این فیلم داستان دو خبرنگار را روایت میکند به نامهای باب وودوارد (رابرت ردفورد) و کارل برنستاین (داستین هافمن) که نقش بسزایی در برملا شدن رسوایی واترگیت داشتند. ردفورد بعد از شنیدن ماجرای دست داشتن این دو خبرنگار در برملاشدن اخبار، تصمیم میگیرد فیلمی با محوریت این دو بسازد. برای ساخت این فیلم او ابتدا به سراغ الیا کازان میرود و سپس ویلیام فرید کین را انتخاب میکند، اما هردوی این کارگردانهای نام آشنا پیشنهاد او را رد میکنند. در نهایت ردفورد آلن جی. پاکولا را برای کارگردانی این فیلم انتخاب میکند. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام گادمن بر اساس کتاب «همهی مردان رئیسجمهور» از کارل برنستاین و باب وودوارد نوشته است. شرکت برادران وارنر پخش این فلم را بر عهده داشت و این فیلم برای نخستینبار در ۷ آوریل ۱۹۷۶ در نیویورک به اکران در آمد و سپس یک روز بعد به اکران عمومی رسید.
این فیلم که با بودجهی ۸.۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۷۰.۵ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۸ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و توانست ۴ مرتبه این جایزه را به دست آورد. جیسون روباردز توانست برای نقشآفرینیاش در این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد رابه دست آورد. علاوه بر این، «همهی مردان رئیسجمهور» توانست اسکار بهترین فیلمنامهنویسی، بهترین طراحی صحنه و بهترین صدا را هم به دست آورد. اگرچه این فیلم در ۱۰ رشته نامزد دریافت جوایز بفتا و در ۴ رشته نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب شد، اما هر دوی این مراسمها را دست خالی ترک کرد. رابرت ردفورد و داستین هافمن در این فیلم توانستهاند از دو تن از قهرمانان برتر سینما پرترهای فراموشنشندنی ترسیم کنند و نام این دو خبرنگار را در دل تاریخ ماندگار نمایند.
۲۶. سوپرمن در «سوپرمن» (SuperMan)
- سال تولید: ۱۹۷۸
- کارگردان: ریچارد دانر
- بازیگران: کریستوفر ریو، مارلون براندو، جین هکمن، بیل بیلی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
این فیلم داستان یک موجود بیگانه و یتیم را روایت میکند که سیارهاش در حال نابودی است. این موجود به زمین فرستاده میشود و بعد از این که در این سیاره رشد میکند، تبدیل به نخستین ابرقهرمان این سیاره یعنی سوپرمن میشود. در این فیلم نقش سوپرمن که یکی از قهرمانان برتر سینما است را کریستوفر ریو ایفا میکند، نقش پدر سوپرمن را در این فیلم مارلون براندو بازی میکند و جین هکمن در این فیلم ایفاکنندهی نقش لکس لوتر است. این فیلم با بودجهی ۵۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بفروشد. پخش این فیلم بر عهده ی برادران وارنر بوده است و این فیلم برای نخستینبار ۱۵ دسامبر ۱۹۷۸ در ایلات متحدهی آمریکا به نمایش در آمد.
فیلمنامه ی این فیلم را ۴ فیلمنامهنویس بر اساس داستانی از ماریو پوزو که او آن را بر اساس شخصیت سوپرمن که جری سیگال و جو شاستر خلق کرده بودند نوشتهاند. این فیلم در ۴ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین جلوههای ویژه را به دست آورد. دو جایزه از جشنوارهی فیلم بفتا از دیگر دستآوردهای این فیلم بودند. پنج فیلم به عنوان دنباله برای این فیلم ساخته شدند؛ «سوپرمن ۲» (Superman II) محصول ۱۹۸۰، «سوپرمن ۳» (Superman III) محصول ۱۹۸۳، «سوپرمن ۴: در جستوجوی صلح» (Superman IV: The Quest for Peace) محصول ۱۹۸۷، «سوپرمن ۲: ریچارد دانر کات» (Superman II: The Richard Donner Cut) محصول سال ۲۰۰۶ و «بازگشت سوپرمن» (Superman Returns) محصول سال ۲۰۰۶.
۲۵. لو گهریک در «غرور یانکیها» (The Pride of the Yankees)
- سال تولید: ۱۹۴۲
- کارگردان: سم وود
- بازیگران: گری کوپر، ترزا رایت، والتر برنان، بیب روث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
در این فیلم درام ورزشی، گری کوپر نقش لو گهریک یکی از قهرمانان برتر سینما را ایفا میکند. مادر گهریک از او میخواهد که درس خواندن را ادامه دهد و تبدیل به مهندس شود اما خود لو استعداد فراوانی برای بازی بیسبال دارد. یک روز یکی از دوستان روث از یکی از استعدادیابها دعوت میکند تا بازی او را ببیند و سپس گهریک به تیم یانکیها متصل میشود. در همین هنگام است که مادر او بیمار میشود و گهریک مجبور میشود برای به دست آوردن پول درمان مادرش به تیمی که مورد علاقهاش نیست بپیوندد. لو با همراهی پدرش موفق میشود فعالیتش در رشتهی بیسبال را از مادر خود مخفی کند. اگرچه در بدو ورود مشکلات زیادی در تیم برای گهریک ایجاد میگردد، اما او به تدریج موفق میشود خودش را به هم تیمیهای خود ثابت کند و تبدیل به یکی از دوستان نزدیک آنها شود.
این فیلم در ۱۱ رشته نامزد اسکار شد، اما در نهایت توانست فقط یک اسکار به دست آورد. گری کوپر برای درخشاش در نقش لو گهریک هم توانست نامزد اسکار شود. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش رتبهی بیست و دوم را به دست آورد. موسیقی این فیلم یکی از نکات برجستهی آن است. سخنرانی نهایی گهریک که او به واسطهی آن از تیم جدا میشود یکی از احساسیترین و زیباترین سخنرانیهای تاریخ سینما است که توسط یکی از قهرمانان برتر سینما ادا میشود. این فیلم در مجموع توانست ۴.۲ میلیون دلار بفروشد. این فیلم تقدیم شد به شخصیت واقعی لو گهریک که یکسال پیش از اکران این فیلم در سن سی و هفت سالگی در گذشته بود.
۲۴. تلما دیکنسون و لوئیز سایر در «تلما و لوئیز» (Thelma & Louise)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: سوزان ساراندون، جینا دیویس، هاروی کایتل، برد پیت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
این فیلم داستان دو دوست صمیمی به نامهای تلما دیکسون (جینا دیویس) و لوئیز سایر (سوزان ساراندون) را روایت میکند که برای سفر آخر هفته به کلبهای کوهستانی برای ماهیگیری برنامهریزی میکنند تا چند روزی از زندگی ملالآور خود در شهر آرکانزاس خلاص شوند. لوئیز که زبان تندی دارد یک پیشخدمت رستوران است و تلما زنی است خانهدار. این سفر جادهای به وقایعی تلخ میانجامد که این دو زن به واسطهی آنها قدرت واقعی خودشان را به نمایش میگذارند. به عقیدهی برخی از منتقدان، تصویر مردان در این فیلم بیش از حد تیره و منفی بازنمایی شده است. بسیاری دیگر از منتقدان اما این فیلم را فیلمی فمنیستی خواندند که سعی دارد جایگاه زنان در جامعه را به تثبیت برساند.
پخش این فیلم بر عهدهی شرکت مترو گلدن مایر بوده است. این فیلم برای نخستینبار در ۲۴ می ۱۹۹۱ در ایالات متحدهی آمریکا به نمایش در آمد. «تلما و لوئیز» که با بودجهی ۱۶.۵ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۴۵ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۶ رشته نامزد اسکار شد. جینا دیویس و سوزان ساراندون هر دو توانستند نامزد دریافت اسکار در رشتهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن شوند. در نهایت اما تنها کالی خوری که فیلمنامهی این فیلم را نوشته بود توانست اسکار بهترین فیلمنامه را به دست اورد. حلقهی منتقدان فیلم بوستون جایزهی بهترین بازیگر زن را به جینا دیویس داد و حلقهی منتقدان فیلم لندن این جایزه را به سوزان ساراندون اهدا کرد. هیأت ملی بازبینی هم این جایزه را به هردوی این بازیگران اهدا نمود. تلما و لوئیز را میتوان دو تن از قهرمانان برتر سینما به شمار آورد که آزادی را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند.
۲۳. تری مالوی در «در بارانداز» (On the Waterfront)
- سال تولید: ۱۹۵۴
- کارگردان: الیا کازان
- بازیگران: مارلون براندو، کارل مالدن، اوا مری سنت، راد استایگر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
این فیلم داستان تری مالوی (مارلون براندو) یک بوکسور سابق را روایت میکند. این بوکسور حالا تبدیل به غلام حلقه به گوش جانی فریندلی (لی جی. کاب) شده است و تمام دستورات او را اجرا میکند. وقتی که یکی از کارگرهای بارانداز موقعیت جانی را تهدید میکند، این مرد نابهکار با همکاری ناخواستهی تری آن مرد را به قتل میرساند. تری بعدتر در مییابد مردی که به قتل رسیده برادر معشوقهاش است. داستان این فیلم در نهایت به جایی می رسد که شخصیتهای آن جز خیانت کردن به یکدیگر راهی برایشان باقی نمیماند. فیلمنامهی این فیلم را باد شولبرگ نوشته است و این فیلمنامه اقتباسی است آزاد از اتفاقات واقعی.
این فیلم که در آن مارلون براندو ایفاگر تقش تری مالوی یکی از قهرمانان برتر سینما است توانست ۸ جایزهی اسکار به دست آورد؛ از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی، اسکار بهترین کارگردانی، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن و اسکار بهترین فیلم نامه. «در بارانداز» با بودجهی ۹۱۰ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۹.۶ میلیون دلار بفروشد. این فیلم برای نخستینبار در ۲۸ جولای ۱۹۵۴ به اکران عمومی در آمد. براندو در این فیلم که یکی از نخستین نقشآفرینیهای او است توانست دنیای سینما و بازیگری را برای همیشه متحول کند. او با بردن اسکار برای این فیلم تبدیل به جوانترین بازیگر تاریخ شد که این جایزه را میبرد.
درخشش براندو در نقش تری مالوی را نمیتوان به سادگی از یاد برد. او در این فیلم با استفاده از عضلات چهرهی خود و با استفاده از زبان بدن و بیش از هرچیز چشمهایش موفق میشود شخصیتی دراماتیک خلق کند که مخاطب میتواند با آن ارتباط برقرار نماید. نقل قول: «تو نمیفهمی. من میتونستم کلاس داشته باشم. من میتونستم یک مدعی باشم. میتونستم به جای نخاله بودن که الان هستم، تبدیل به کسی شده باشم.» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول موسسهی فیلم آمریکا رتبهی سوم را به دست اورد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم هم «در بارانداز» توانست رتبهی نوزدهم را به دست آورد. براندو برای بازی در این فیلم توانست جایزهی بهترین بازیگر مرد را از حلقهی منتقدان نیویورک هم به دست آورد. بفتا و گلدن گلوب هم برای ایفای نقش تری مالوی به این بازیگر رسیدند.
۲۲. اسپارتاکوس در «اسپارتاکوس» (Spartacus)
- سال تولید: ۱۹۳۵
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: کرک داگلاس، لارنس الیویه، پیتر یوستینف، جان گوین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
اسپارتاکوس که از ۱۳ سالگی در معادن لیبی برای امپراتوری رم بردگی میکرده است، توسط اربابی خریداری میشود تا بعد از آموزش تبدیل به یک گلادیاتور گردد. اسپارتاکوس در آن مدرسه دلبستهی یکی از خدمتکاران بنام وارینیا میشود. بزودی او و دیگر بردگان تبدیل به یک گلادیاتور میشوند. کمی بعدتر آنها با شورش در مدرسه موفق به فرار میشوند. به تدریج گروه آنها بزرگتر میشود و تصمیم میگیرند با امپراتوری رم مقابله کنند. کرک داگلاس علاوه بر ایفا کردن نقش اسپارتاکوس که یکی از قهرمانان برتر سینما است، تهیهکنندهی این فیلم هم بود. فیلمنامهی این فیلم را دالتون ترومبو بر اساس رمان سال ۱۹۵۱ «اسپارتاکوس» از هاوارد فست نوشته است.
راسل متی فقید فیلمبردار این فیلم کوبریک بود و موسیقی آن را الکس نورث ساخت. این فیلم که با بودجهی ۱۲ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۶۰ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۶ رشته نامزد دریافت اسکار شد و توانست ۴ اسکار به دست آورد؛ از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمبرداری رنگی. «اسپارتاکوس» توانست گلدن گلوب بهترین فیلم درام را هم به دست آورد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا، این فیلم در رتبهی هشتاد و یکم قرار گرفت و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش توانست جایگاه چهل و چهارم را به دست اورد.
کرک داگلاس در این فیلم با کمک کاریزمای ذاتی خود و استخوانبندی قدرتمند صورتش توانسته است به خوبی نقش یکی از قهرمانان برتر سینما را ایفا کند. داگلاس در «اسپارتاکوس» تمام بار فیلم را به دوش میکشد و موفق میشود با همراهی کارگردانی بی نقص کوبریک فیلمی حماسی و تاریخی خلق کند که حتی امروزه جذاب است. از نقل قول: «من اسپارتاکوس هستم.» که در یکی از صحنههای پایانی فیلم بعد از خود اسپارتاکوس سایر دوستانش آن را تکرار میکنند تا کسی نتواند او را شناسایی کند میتوان به عنوان یکی از بهترین نقل قولهای تاریخ سینما یاد کرد.
۲۱. گاندی در «گاندی» (Gandhi)
- سال تولید: ۱۹۸۲
- کارگردان: ریچارد آتنبرا
- بازیگران: بن کینگزلی، روهیتی هاتانگادی، مارتین شین، برنارد هپتون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
همانطور که از نام این فیلم بر میآید. «گاندی» روایتگر داستان یکی از چهرههای افسانهای و قابل احترام مشرق زمین یعنی ماهاتما گاندی است. نقش گاندی را در این فیلم بن کینگزلی ایفا میکند. گاندی که یکی از قهرمانان برتر سینما است در این فیلم با دقت و ظرافت به تصویر کشیده شده است. ساخت این فیلم در ۲۶ نوامبر ۱۹۸۰ آغاز شد و در ۱۰ می ۱۹۸۱ به پایان رسید. مطابق کتاب رکوردهای گینس، در مزاسم تشییع جنازهی گاندی در این فیلم، نزدیک ۳۳۰ هزار نفر حضور داشتند و این فیلم از این نظر رکورددار حضور سیاهی لشکر است. اگر گاندی را نمیشناسید باید بدانید که گاندی رهبر جنبش مقاومت بدون خشونت هند در زمان استعمار توسط بریتایا در نیمهی اول قرن بیستم بود.
فیلمنامهی این فیلم را جان بریلی نوشته است. پخش این فیلم بر عهدهی شرکت کلمبیا بوده است. این فیلم با بودجهی ۲۲ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۱۲۷.۵ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۱۱ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و توانست ۸ مجسمه ی طلایی را با خود به خانه ببرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای بن کینگزلی. کینگزلی با تواناییهای خود در ایفای نقش شخصیتهای درونگرا توانست در این فیلم پرترهای دقیق ترسیم کند از یکی از بزرگترین چهرههای سیاسی و اجتماعی معاصر. کینگزلی برای این درخشش خود جوایز بفتا و گلدن گلوب را هم به دست آورد. حلقهی منتقدان فیلم کانزاس، حلقهی منتقدان فیلم لندن، حلقهی منتقدان فیلم لس آنجلس و حلقهی منتقدان فیلم نیویورک جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به بن کینگزلی دادند.
۲۰. بوچ کسیدی و ساندنس کید در «بوچ کسیدی و ساندنس کید» (Butch Cassidy and the Sundance Kid)
- سال تولید: ۱۹۶۹
- کارگردان: جرج روی هیل
- بازیگران: پل نیومن، رابرت ردفورد، کاترین راس، استروتر مارتین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
این فیلم داستان دو راهزن به نامهای بوچ (پل نیومن) و ساندنس (رابرت ردفورد) را روایت میکند که به قطارها دستبرد میزنند. یکی از سرقتهای این زوج به درستی پیش نمیرود و گروهی از مردان قانون شروع به تعقیب آن دو میکنند. وقتی بوچ و ساندنس درمییابند که مسئله خیلی جدی است و گروه مسلح قرار نیست دست از تعقیب کردن آنها بردارند، تصمیم میگیرند به بولیوی بگریزند. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام گلدمن به صورت اقتباسی آزادانه از وقایع حقیقی زندگی دو یاغی غرب وحشی به نامهای لیروی پارکر، معروف به بوچ کسیدی و هری لانگبا، معروف به ساندنس کید نوشته است. سال ۲۰۰۳ کنگرهی ملی این فیلم را برای ذخیره شدن در کتابخانهی ملی ایالات متحدهی آمریکا انتخاب کرد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا، این فیلم توانست رتبه ی هفتاد و سوم را به دست آود.
پل نیومن و رابرت ردفورد در این فیلم توانستند خودشان را تبدیل به یکی از بهترین زوجهای هنری تاریخ سینما کنند. شیمی خاصی که بین این دو بازیگر جریان دارد یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری بالای این فیلم است. بوچ کسیدی و ساندنس کید شخصیتهایی هستند که نمیخواهند در مقابل تمدن سرخم کنند و همین ویژگی آنها را تبدیل به دو تن از قهرمانان برتر سینما میکند. این فیلم برای نخستینبار در ۲۳ سپتامبر ۱۹۶۹ در سالن راجر شرمن ایالت کنتیکات اکران شد. یک روز بعد این فیلم در ساسر آمریکا به اکران عمومی در آمد. این فیلم که با بودجهی ۶ میلیون دلاری ساخته شد، در نهایت توانست در گیشه بیش از ۱۰۲ میلیون دلار بفروشد.
«بوچ کسیدی و ساندنس کید» در ۷ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۴ اسکار بگیرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلمنامه و بهترین فیلمبرداری. رابرت ردفورد برای نقشآفرینیاش به عنوان ساندنس کید جایزهی بفتا را به دست آورد. نیومن هم نامزد دریافت این جایزه شده بود. نیومن و ردفورد در این فیلم جادهای و وسترن توانستهاند لایههای مخفی شخصیتهای دو راهزن را که شاید در فیلمهای دیگر هرگز نتوان آنها را دید در مقابل دوربین به تصویر بکشانند. این دو بازیگر دوستداشتنی باعث میشوند مخاطبان شخصیتهایی را که در واقع در حال انجام کار خلاف هستند، دوست بدارند و به تدریج به آنها حق بدهند. انجمن نویسندگان آمریکا، فیلمنامهی این فیلم را در لیست ۱۰۱ فیلمنامهی برتر تاریخ، در رتبهی ۱۱ قرار داد.
۱۹. ویرجیل تیبز در «در گرمای شب» (In the Heat of the Night)
- سال تولید: ۱۹۶۷
- کارگردان: نورمن جویسون
- بازیگران: سیدنی پوآتیه، لی گرانت، راد استایگر، وارن اوتس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
یک پلیس گشتی بعد از این که جنازهی کارخانهداری اهل شمال که در صدد راه اندازی یک کاخانه بوده است را مییابد، مرد سیاهپوستی در آن نزدیکی را دستگیر میکند، اما خیلی زود معلوم میشود که این مرد یعنی ویرجیل تیبز یک پلیس است. اگرچه رئیس پلیس شهر هم مانند سایر اعضای این ارگان نگاهی نژادپرستانه دارد و نمیخواهد تیبز بر روی این پرونده کار کند، اما تیبز در نهایت راه خود را پیدا میکند و موفق میشود معمای این پروندهی قتل را حل کند. در این فیلم عناصر فیلمهای پلیسی و نژادپرستانه هر دو وجود دارند و هیچ یک بر دیگری غلبه نمیکنند. پوآتیه در این فیلم در نقش یکی از قهرمانان برتر سینما، سرسخت، باهوش و جذاب است و موفق میشود به خوبی بار فیلم را به دوش بکشد.
به دنبال موفقیت این فیلم در گیشه و نزد منتقدان، دو فیلم دیگر به عنوان دنباله برای این فیلم ساخته شدند که پوآتیه در هر دوی آنها نقش تیبز را باز آفرینی کرد؛ «آنها من را آقای تیبز صدا میکنند!» (They Call Me Mister Tibbs!) محصول سال ۱۹۷۰ و «سازمان» (The Organization) محصول ۱۹۷۱. هر دوی این فیلمها هم توانستند در گیشه مانند فیلم نخست موفق عمل کنند. فیلم «در گرمای شب» که با بودجهی ۲ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه بیش از ۲۴ میلیون دلار بفروشد. بعدها یک سریال تلویزیونی هم به نام «در گرمای شب» ساخته شد که از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۵ پخش میشد.
این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۵ اسکار بگیرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد برای راد استایگر. استایگر توانست بفتا و گلدن گلوب بهترین بازیگری را هم بگیرد. پوآتیه هم در هر دو جشنوارهای که از آنها نام برده شد نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر مرد شد، اما همانطور که واضح است، این جایزه را به استایگر واگذار کرد. از تیبز میتوان یه عنوان یکی از نخستین قهرمانهای سیاهپوست تاریخ سینما یاد کرد که بیشک یکی از قهرمانان برتر سینما هم هست. پوآتیه به عنوان یکی از پیشروترین بازیگران رنگینپوست هالیوود بهترین انتخاب ممکن برای ایفای نقش یک قهرمان رنگین پوست بود و توانست به خوبی از عهدهی این وظیفهی خطیر بر بیاید.
۱۸. رابین هود در «ماجراهای رابین هود» (The Adventures of Robin Hood)
- سال تولید: ۱۹۳۸
- کارگردان: مایکل کورتیز، ویلیام کیلی
- بازیگران: ارول فلین، اولیویا دی هاویلند، کلود رینس، بازیل رتبون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
فیلم نامهی این فیلم را نورمان ریلی رین و ستون ای. میلر براساس شوالیهی افسانهای ساکسون، رابین هود نوشتهاند؛ کسی که در نبود پادشاه ریچارد شیر دل و حضور او در جنگهای صلیبی، به عنوان رهبر یاغیها با پرنس جان و نورمنها میجنگید. منتقدان از این فیلم به عنوان یک فیلم از نظر فرهنگی و تاریخی و هنری مهم یاد کردهاند. سال ۱۹۹۵ این فیلم برای ذخیره شدن در کتابخانهی ملی ایالات متحدهی آمریکا توسط کنگرهی ملی انتخاب شد. الن هید که در این فیلم نقش جان کوچولو را ایفا میکند، در نسخهی ۱۹۲۲ داگلاس فیربنک هم نقش این شخصیت را ایفا کرده بود و بعدتر سال ۱۹۵۰ در فیلم «نیروهای جنگل های شروود» (Rogues of Sherwood Forest) هم نقش این شخصیت را ایفا کرد.
نقش رابین هود در این فیلم را ارول فلین ایفا میکند. فلین موفق میشود به عنوان یکی از نخستین بازیگران سینما که ایفاکنندهی نقش این شخصیت شده است، عناصری را وارد این شخصیت کند که بعدها بازیگران بعدی ایفاکنندهی این نقش از آنها کمک گرفتند. فلین در این فیلم توانست نقش یکی از قهرمانان برتر سینما را بدون هیچ عیبی بازی کند و رابین هود را تبدیل به یکی از قهزمانان مانگار تاریخ نماید. این فیلم در چهار رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد و توانست سه اسکار بهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین و بهترین موسیقی متن را بگیرد. این فیلم بیش از هر چیز به دنبال موسیقی متن فاخرش شناخته شده است.
۱۷. هری کالاهان در «هری کثیف» (Dirty Harry)
- سال تولید: ۱۹۷۱
- کارگردان: دان سیگل
- بازیگران: کلینت ایستوود، هری گواردینو، اندرو رابینسون، رنی سانتونی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
تنها کافی است به بعضی از دیالوگهای کلینت ایستوود در مجموعه فیلمهای هری کثیف اشاره کنیم؛ «تکون بخور، فقط روزمو میسازی»، «باید از خودت یه سوال بپرسی: امروز خوششانسم؟ خب بگو ببینم عوضی، خوششانسی؟» آیا نیاز است که چیز بیشتری دربارهی بازرس پلیس بیرحم سن فرانسیسکو، هری کالاهان بگوییم؟ همهی ما هری کالاهان را به نام هری کثیف هم میشناسیم. پس از نامگذاری نخستین فیلم که توسط دن سیگل کارگردانی شد، چهار فیلم دیگر هم با محوریت این شخصیت ساخته شدند که نامشان اغلب میان بهترین فیلمهای کلینت ایستوود به چشم نمیخورد اما ارزش تماشا کردن دارند.
هری دوست دارد هنگام تعقیب مظنونین، محدودیتها را از بین ببرد، به خصوص اگر پای یک پلیس فاسد یا یک فرد حکومتی در میان باشد. شهرت هری اما فراتر از پردهی نقرهای است و به فرهنگ فرار از زندگی آمریکایی بازمیگردد. او زندگی خودش را دارد، زندگیای که حتی از بازیگر ایفاکنندهاش هم فراتر میرود. فیلمنامهی این فیلم را سه فیلمنامهنویس بر اساس داستانی از هری جولیان فینک و آر. ام. فینک نوشتهاند. موسسهی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور، این فیلم را در جایگاه ۴۱ قرار داد. نقل قول «باید از خودت یه سوال بپرسی: امروز خوششانسم؟ خب بگو ببینم عوضی، خوششانسی؟» از هری کالاهان هم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول رتبهی ۵۱ را به دست اورد. ایستوود که همیشه به دنبال ایفای نقش قهرمانهای فیلمهای وسترن شناخته شده بود، در نقش هری کالاهان در مجموعه فیلمهای «هری کثیف» توانست ایفاکنندهی نقش شخصیتی پیچیده تر باشد که نمیتوان به سادگی قهرمان یا ضد قهرمان بودن او را تشخیص داد.
۱۶. شین در «شین» (Shane)
- سال تولید: ۱۹۵۳
- کارگردان: جرج استیونز
- بازیگران: الن لاد، جین آرتور، وان هفلین، براندون دی وایلد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
جو و همسرش به دنبال دست یافتن به یک زندگی آرام هستند اما رایکر و مزاحمتهای او مانع دستیابی آنها به این هدف میشود تا این که یک روز شین از راه میرسد. نقش شین که یکی از قهرمانان برتر سینما است را آلن لاد ایفا میکند. شین یکی از قهرمانهای کلاسیک هالیوود است که گذشتهای مرموز دارد. جو بلافاصله بعد از آشنا شدن با شین او را استخدام میکند تا در مقابله با رایکر به او کمک کند. شخصیت شین یکی از آن قهرمانهای کم صحبتی است که بیشتر عملگرا میباشد. نقش شین را لاد به بهترین شکل ممکن ایفا میکند. شین خیلی زود تبدیل به سرمشقی شد که سایر قهرمانهای فیلمهای وسترن سعی میکردند مثل او باشند.
این فیلم که با بودجهی ۱.۵ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست ۹ میلیون دلار بفروشد. فیلمنامهی این فیلم را گوتری جونیور بر اساس رمانی به همین نام از جک شافر نوشته است. این فیلم در ۶ رشته نامزد دریافت اسکار شد و توانست جایزهی اسکار بهترین فیلمبرداری رنگی را برای لویال گریگز به ارمغان بیاورد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا رتبهی چهل و پنجم را به دست آورد و نقل قول: «شین. شین. برگرد.» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول توانست رتبهی چهل و هفتم را به دست آورد. از شین میتوان به عنوان یکی از قهرمانان برتر سینما یاد کرد که هرگز از ذهن سینما دوستان پاک نخواهد شد.
۱۵. نورما ری وبستر در «نورما ری» (Norma Rae)
- سال تولید: ۱۹۷۹
- کارگردان: مارتین ریت
- بازیگران: سالی فیلد، ران لیبمن، بیو بریدجز، پت هینگل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
نورمن ری یک کارگر در یک شرکت پنبه است که به دنبال عدم توجه شرکت به شرایط کاری دچار بیماری شده. او مادری مجرد است و دو فرزند دارد. نورما ابتدا شروع به اعتراض میکند و سپس وقتی که ارتقا شغلی به او پیشنهاد میشود برای کسب پول بیشتر آن را میپذیرد. به دنبال فشاری که همکارانش به او میآورند اما او یکبار دیگر شغل جدید خود را رها میکند و نزد دوستان خود باز میگردد. اعتراضات نورما که یکی از قهرمانان برتر سینما است، نمادی هستند از اعتراضات تمام کارگرهای جهان به شرایط شغلیشان. این فیلم که با بودجهی ۴.۵ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۲۲ میلیون دلار بفروشد.
نقش نورما را در این فیلم سالی فیلد ایفا میکند. فیلد برای ایفای نقش نورما که یکی از قهرمانان برتر سینما است توانست جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را به دست آورد. علاوه بر این، «نورما ری» توانست اسکار بهترین ترانه را هم به دست آورد. سالی فیلد علاوه بر اسکار، جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از جشنوارهی بینالمللی فیلم کن، از جشنوارهی جوایز گلدن گلوب، از حلقهی منتقدان فیلم کانزاس، از حلقهی منتقدان فیلم لس آنجلس و از حلقهی منتقدان فیلم نیویورک به دست آورد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش منتشر شده توسط موسسهی فیلم آمریکا، توانست در رتبه ی ۱۶ قرار بگیرد.
۱۴. هان سولو در «جنگ ستارگان» (Star Wars)
- سال تولید: ۱۹۷۷
- کارگردان: جرج لوکاس
- بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، الک گینس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
هان سولو یکی از دوستداشتنیترین قهرمانهای تاریخ سینما در ژانر علمی-تخیلی است. هان سولو در واقع یک قاچاقچی است، اما حتی او هم نمیتواند از تیر عشق در امان بماند. او بعد از ملاقات با لوک اسکای واکر و پرنسس لیا، دلباختهی لیا میشود و حالا دیگر حاضر است هرکاری برای نجات دادن او بکند. نقش سولو را هریسون فورد ایفا میکند. فورد را بیشک باید یکی از متخصصان ایفاکردن نقش قهرمان در فیلمهای علمی-تخیلی دانست. او به خوبی میداند که یک قهرمان در شرایط مختلف چه تصمیماتی میگیرد و چه عملکردی از خودش به نمایش میگذارد. نیشخند همیگشی فورد باعث میشود مخاطبان بتوانند شخصیت سولو را دوست بدارند و با او ارتباط برقرار کنند.
«جنگ ستارگان» آغاز کنندهی یکی از بزرگترین دنیاهای سینمایی بود. بعد از این فیلم و فروش موفقش در گیشه بود که دنبالههایی دیگر برایش ساخته شدند و جهانی به نام جهان جنگ ستارگان را خلق کردند. لوکاس در این فیلم توانست با تمرکز بر داستان و قاببندیهای خیرهکننده، یکی از بهترین جهانهای غیرواقعی را به مخاطبان سینما تقدیم کند. او قهرمانها و ضد قهرمانهایی را در این دنیا خلق کرد که تا مدتها از ذهن دوستداران فیلمهای علمی-تخیلی پاک نخواهند شد؛ از هان سولو و اوبی وان کنوبی گرفته تا دارث ویدر. «جتگ ستارگان» با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۷۷۵ میلیون دلار بفروشد.
۱۳. اسکار شیندلر در «فهرست شیندلر» (Schindler’s List)
- سال تولید: ۱۹۹۳
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: لیام نسون، بن کینگزلی، رال فاینز، کارولین گدال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۹ از ۱۰
این فیلم داستان اسکار شیندلر، صنعتگر آلمانیای را روایت میکند که طی جنگ جهانی دوم با به کارگیری یهودیان در کارخانههایش، بیش از یک هزار پناهندهی عمدتا یهودی لهستانی را از مرگ حتمی نجات داد. نیسون در نقش اسکار شیندلر توانست یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری خود را در این فیلم به نمایش بگذارد. نیسون و اسپیلبرگ در این فیلم توانستهاند زندگینامهای به یادماندنی را در مقابل دوربین ترسیم کنند. اسکار شیندلر یکی از قهرمانان برتر سینما است که عملی قهرمانانه انجام داد و حتی جان خودش هم در مسیر نجات یهودیان به خطر انداخت. موسیقی این فیلم را جان ویلیامز افسانهای ساخته است و فیلمبرداری سیاه و سفید فراموشنشدنی آن بر عهدهی یانوش کامینسکی بوده است.
در ابتدا اسپیلبرگ پیشنهاد ساخت این فیلم را به مارتین اسکورسیزی داد، اما اسکورسیزی از آن جایی که خودش یهودی نبود کارگردانی این فیلم را رد کرد. در نهایت خود اسپیلبرگ روی صندلی کارگردانی نشست و توانست یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما را خلق کند. این فیلم در ۱۵ دسامبر ۱۹۹۳ در ایالات متحدهی اکران شد. این فیلم که با بودجهی ۲۲ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۳۲۲ میلیون دلار بفروشد. اسپیلبرگ به دنبال لحن، فضاسازی و قاببندیهای درخشان این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. این فیلم نخستین فیلم از سهگانهی جنگ استیون اسپیلبرگ است که دو قسمت دیگر آن :نجات سرباز رایان» (Saving Private Rayan) و «مونیخ» (Munich) هستند.
این فیلم در ۱۲ رشته نامزد اسکار شد و اگرچه لیام نسون نتوانست اسکار بهترین بازیگری را به دست آورد، اما خود فیلم توانست ۷ اسکار بگیرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین موسیقی متن. نسون جوایز بفتا را هم دست خالی ترک کرد. حلقهی منتقدان فیلم شیکاگو اما جایزهی بهترین بازیگر مرد خود را به لیام نسون اهدا کردند. نسون در گلدن گلوب هم موفق نبود و مانند بفتا و اسکار این مراسم را هم بدون جایزه پشت سر گذاشت. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، فیلم «فهرست شیندلر» جایگاه هشتم را به دست آورد. علاوه بر این، این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش توانست رتبهی سوم را به دست آورد.
۱۲. تام جاد در «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath)
- سال تولید: ۱۹۴۰
- کارگردان: جان فورد
- بازیگران: هنری فوندا، جین دارول، جان کارادین، شرلی میلز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
تام جاد پس از گرفتن عفو مشروط از زندان آزاد میشود و نزد خانوادهاش باز میگردد. در ادامه به دنبال قحطی بزرگی که در آمریکا فراگیر شده است، جاد و خانوادهاش مجبور میشوند اوکلاهما را ترک کنند و برای ادامهی زندگی و کار به کالیفرنیا بروند. نقش تام جاد، قهرمان اصلی این فیلم و یکی از قهرمانان برتر سینما را هنری فوندا ایفا میکند. فیلمنامهی این فیلم را ناتالی جانسون بر اساس کتاب «خوشههای خشم» از جان اشتاینبک نوشته است و فیلمبردار آن گرگ تولند افسانهای بوده. موسیقی متن این فیلم جان فورد را نیز آلفرد نیومن ساخته است. این فیلم سال ۱۹۸۹، یکی از بیست و پنج فیلم اولیهای بود که کنگرهی ملی برای محافظت در کتابخانهی کنگره انتخاب کرد.
این فیلم که با بودجهی ۸۰۰ هزار دلاری ساخته شد توانست بیش از ۱ میلیون و ۵۹۰ هزار دلار در گیشه بفروشد. از تام جاد میتوان به عنوان یکی از کمصحبتترین قهرمانهای سینمایی یاد کرد. او مردی است که بیشتر گوش میدهد و با چشمهای کنجکاو خود همهچیز را از زیر نظر میگذراند. فورد و فوندا در این فیلم توانستهاند قهرمانی را بیافرینند که با سکوت خود حرفهای ناگفتهای به عمق تاریخ میزند. این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و جان فورد و جین دارول توانستند به ترتیب اسکار بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست اورند. هنری فوندا هم نامزد دریافت اسکار شد، اما نتوانست به آن دست پیدا کند.
۱۱. جفرسون اسمیت در «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» (Mr. Smith Goes to Washington)
- سال تولید: ۱۹۳۹
- کارگردان: فرانک کاپرا
- بازیگران: جیمز استوارت، جین آرتور، کلود رینس، یوجین پلت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
در خلاصهی این فیلم آمده است: «گروهی از سیاستمداران تصمیم میگیرند مردی سادهلوح و روستایی را به عنوان جانشین سناتوری که در گذشته است روی کار بیاورند.» زمانی که این فیلم برای نخستینبار اکران شد، جنجال زیادی به پا کرد و همین جنجال باعث شد فروش آن در گیشه قابل قبول باشد. این فیلم که با بودجهی ۱.۵ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۹ میلیون دلار بفروشد. پخش این فیلم با شرکت کلمبیا بوده است و این فیلم نخستینبار در ۱۷ اکتبر ۱۹۳۹ اکران شد. فیلمنامهی این فیلم را سیدنی باکمن نوشته است. داستان این فیلم شبیه به جریان رسوایی تیپات دم است که برتون ویلر، سناتور ایالت مونتانا در زمان ریاست جمهوری وارن جی. هاردینگ آن را مطرح کرده بود.
جیمز استوارت در این فیلم با چهرهی ساده و جذاب همیشگیای در مقابل دوربین کاپرا حاضر شده است تا یکی از قهرمانان برتر سینما را زنده کند. جفرسون اسمیت مردی سادهدل است که از زیر و بم سیاست خبر ندارد، اما خیلی زود وقتی به واشنگتن میرسد، هوش سرشار خود را به سیاستمداران دیگر ثابت میکند و آنها را به مشکل میاندازد. این فیلم هم مانند «خوشههای خشم» یکی دیگر از ۲۵ فیلم ابتدایی بود که کنگرهی ملی برای محافظت در کتابخانهی کنگره انتخاب کرد. این فیلم در ۱۰ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و تنها لوئیس آر. فاستر توانست اسکار بهترین فیلمنامه را به دست آورد. موسسهی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم خود، این فیلم را در جایگاه بیست و ششم قرار داد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش هم این فیلم جایگاه پنجم را دارد.
۱۰.تی. ای. لورنس در «لورنس عربستان» (Lawrence of Arabia)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: دیوید لین
- بازیگران: الک گینس، آنتونی کوئین، جک هاوکینز، خوزه فرر
- امتیاز راتن تومتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
وقتی که پای تصاویر عریض از بیابان در میان باشد، «لورنس عربستان» دیوید لین، بیشک یکهتاز است. این فیلم حماسی ماجراجویانه، بیش از چهار ساعت طول دارد و داستان تی. ای. لورنس و نقش او در روابط دیپلماتیک با عربستان طی جنگ جهانی نخست را بررسی میکند. تصویربرداری خیرهکنندهی فردی ای. یانگ یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری این فیلم در ذهن مخابان و سینمادوستان است. یانگ سفر حماسی لورنس در دل صحرا را به واسطهی نماهای عریض نفسگیر که در آنها تا جایی که چشم کار میکند شن صحرا دیده میشود و آفتاب در حال سوزاندن موجودات زنده است به تصویر کشاند.
فیلمنامهی «لورنس عربستان» را رابرت بولت و میشائیل ویلسون بر اساس کتاب «هفت رکن حکمت» از تی. ای. لورنس نوشتهاند. «لورنس عربستان» با بودجهی ۱۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۷۰ میلیون دلار بفروشد. این فیلم بر سبک فیلمسازی بسیاری از کارگردانهای بزرگ تاریخ سینما تاثیرگذار بوده است. کارگردانهایی مانند جرج لوکاس، استیون اسپیلبرگ، سم پکینپا، استنلی کوبریک، مارتین اسکورسیزی، ریدلی اسکات، برایان دیپالما و دنی ویلنوو از این فیلم به عنوان یکی از آثار سینمایی الهامبخش خود یاد کردهاند. «لورنس عربستان» در ۱۰ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و توانست ۷ جایزهی اسکار بگیرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری رنگی و بهترین تدوین. پیتر اوتول، بازیگر ایفاکنندهی نقش لورنس، اگرچه نتوانست اسکار بگیرد، اما بفتای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به دست آورد. اوتول در این فیلم با نگاه نافذ خود و تاثیرگذاری بیرقیبش میتواند هر شخصیتی را به تیم خودش دعوت کند. او بیشک یکی از قهرمانان برتر سینما است که داستانی جذاب برای روایت کردن دارد.
۹. جرج بیلی در «چه زندگی شگفتانگیزی» (It’s a Wonderful Life)
- سال تولید: ۱۹۴۶
- کارگردان: فرانک کاپرا
- بازیگران: دانا رید، ویلیام ادموندز، لیونل باریمور، توماس میچل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
جیمز استوارت توانست با نقشآفرینیهای متفاوت خود، خودش را به عنوان یکی از اساتید بازیگری در ژانرهای مختلف به اثبات برساند؛ از فیلمهای دلهرهآور و خیرهکنندهی آلفرد هیچکاک گرفته تا کمدیهای عاشقانهای مانند «داستان فیلادلفیا» (The Philadelphia Story). او همچنین در یکی از بهترین فیلمهای کریسمسی تاریخ سینما هم نقشافرینی کرده است؛ اگرچه «چه زندگی شگفتآنگیزی» تقریبا هیچ شباهتی به یک فیلم کریسمسی معمولی ندارد. در حالی که پایانبندی این فیلم باعث امیدوار شدن مخاطبان به زندگی میشود، اما لحظات تاریک و تلخی در آن گنجانده شدهاند. این فیلم به بررسی وجوهات مختلف یک بحث اخلاقی مهم میپردازد و این در حالی است که از تمام کلیشههای ژانر دوری میکند.
جیمز استوارت برای بازی در این فیلم توانست برای سومینبار نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر شود. «چه زندگی شگفتانگیزی» بیشک حتی با استاندارهای امروزی هم یک فیلم کریسمسی متفاوت محسوب میشود. داستان این فیلم اقتباسی آزادانه است از کتاب «سرود کریسمس» چارلز دیکنز، اما این فیلمنامه اصالت مخصوص خودش را به داستان دیکنز میافزاید. استوارت در این فیلم نقش یکی از قهرمانان برتر سینما را ایفا میکند که میخواهد در شب کریسمس دست به خودکشی بزند. ناگهان اما یک فرشتهی محافظ به دیدار او میآید و به او نشان میدهد که دنیا بدون او چه شکلی خواهد بود. این فیلم در ۵ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شد و توانست جایزهی بهترین دستآورد تکنیکی را از این جشنواره به دست آورد.
استوارت پنج مرتبه نامزد اسکار شد و فقط یک بار برای فیلم «داستان فیلادلفیا» (Philadelphia Dtory) توانست آن را به دست آورد. موسسهی فیلم آمریکا طی مقالهای که سال ۱۹۹۹ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ بازیگر منتشر کرد، جیمز استوارت را در رتبهی سوم قرار داد. استوارت یکی از بازیگران کلاسیک هالیوود است که کاریزمای ذاتیاش هر نقشی که او ایفاکنندهی آن بود را دوستداشتنی میکرد. استوارت هم در آثار کمیک میدرخشد و هم در آثار وسترن میتوان او را شخصیتی قدرتمند دانست؛ او یک بازیگر همه فن حریف است. این فیلم در گیشه نتوانست با موفقیت روبهرو شود و با بودجهی ۳.۱۸ میلیون دلاری خود، تنها ۳.۳ میلیون دلار فروخت.
۸. الن ریپلی در «بیگانهها» (Aliens)
- سال تولید: ۱۹۸۶
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: سیگورنی ویور، بیل پاکستون، مایکل بین، لانس هنریکسن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
۵۷ سال از آخرین رویارویی الن ریپلی با موجودات بیگانه میگذرد. او در یک خواب مصنوعی به سر میبرد و در فضا سر گردان است. وقتی نهایتا به زمین باز میگردد هیچکس داستان او در رابطه با موجودات فضایی را باور نمیکند. گروهی مامور میشوند برای تایید صحت حرفهای ریپلی به سیارههای که او دربارهاش صحبت میکند بروند، اما پس از مدتی تمام تماسها قطع میشوند و در نهایت ریپلی و گروهی از سربازان مامور پیدا کردن آنها میشوند. این فیلم علمی-تخیلی که جیمز کامرون آن را ساخته، دنبالهای است برای فیلم «بیگانه» (Alien) از ریدلی اسکات. با وجود موفقیت چشمگیر فیلم «بیگانه» سالها طول کشید تا قسمت دوم این مجموعه ساخته شود. این فیلم که با بودجهی ۱۸.۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۱۸۳ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال ۱۹۸۶ شود.
دو ادامهی سینمایی دیگر با نام های «بیگانه ۳» (Alien 3) محصول ۱۹۹۲ و «بیگانه: رستاخیز» (Alien Resurrection) محصول ۱۹۹۷ برای این فیلم ساخته شدند. سه فیلم هم به عنوان پیشزمینهی داستانی برای این فیلم ساخته شدند؛ «پرومتئوس» (Prometheus) محصول ۲۰۱۲، «بیگانه: کاوننت» (Alien: Covenant) محصول ۲۰۱۷ و «بیگانه: رومولوس» (Alien: Romulus) محصول ۲۰۲۴. این فیلم در ۷ رشته نامزد دریافت اسکار شد و در نهایت توانست ۲ اسکار بگیرد. سیگورنی ویور به دنبال نقشآفرینیی ماندگارش به عنوان الن ریپلی هم نامزد دریافت اسکار شد، اما نتوانست این جایزه را به دست آورد. ویور نامزد دریافت گلدن گلوب هم شد، اما این جایزه را هم به دست نیاورد.
۷. راکی بالبوآ در «راکی» (Rocky)
- سال تولید: ۱۹۷۶
- کارگردان: جان جی. اویلدسن
- بازیگران: سیلوستر استالونه، تالیا شایر، برت یانگ، کارل وترز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
اسم «راکی» را قطعا حتی اگر طرفدار ژانر ورزشی نباشید هم شنیدهاید. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای ورزشی است، داستان راکی بالبوآ، بوکسوری آس و پاس را روایت میکند که بخت با او یار میشود و او هم با تلاش و پشتکار مثالزدنیاش موفقیت را برای خودش به ارمغان میآورد. البته که اگر «راکی» را دیده باشید، میدانید که او در نهایت بازی را به قهرمان جهان، آپولو کرید، واگذار میکند، اما همین که موفق میشود ۱۲ راند در مقابل او ایستادگی کند، قابل ستایش است. این فیلم که با بودجهی ۸۶۰ هزار دلاری ساخته شد و برای نخستینبار در ۳ دسامبر ۱۹۷۶ به نمایش در آمد، توانست بیش از ۲۲۵ میلیون دلار در گیشه بفروشد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا، «راکی» در رتبهی ۵۷ قرار گرفت و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش توانست رتبهی ۴ را به دست اورد.
«راکی» در ۱۰ رشته نامزد دریافت اسکار شد و توانست اسکار بهترین فیلم را در رقابت با فیلمهایی مانند «راننده تاکسی» (Taxi Driver)، «همهی مردان رئیسجمهور» (All the President’s Men) و «شبکه» (Network) دریافت کند. این فیلم که به عقیدهی بسیاری از منتقدان و مخاطبان سینمایی یکی از بهترین فیلمهای ورزشی تاریخ سینما است، علاوه بر اسکار بهترین فیلم، اسکار بهترین کارگردانی و بهترین تدوین را هم به دست آورد. این فیلم نخستین فیلم سینمایی مهم استالونه بود و علاوه بر این که او را به نامزدی در مراسم اسکار رساند، توانست نام او را بر سر زبانها بیاندازد. یکی از نکات مهم دربارهی «راکی» که خیلیها از آن بیخبر هستند، این است که فیلمنامهی این فیلم را هم خود استالونه نوشته است.
۶. کلاریس استارلینگ در «سکوت برهها» (The Silence of the Lambs)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: جاناتان دمی
- بازیگران: جودی فاستر، آنتونی هاپکینز، اسکات گلن، تد لواین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
«سکوت برهها» در ۱۴ فوریهی ۱۹۹۱ اکران شد. این فیلم توانست با وجود بودجهی ۲۷ میلیون دلاری خود، بیش از ۲۷۲.۵ میلیون دلار بفروشد. بیشک با شنیدن نام این فیلم، اسم هانیبال لکتر به ذهن مخاطبان آن متبادر میشود، اما فراموش نکنیم که اگر کلاریس استرلینگ وجود نمیداشت هرگز چنین فیلمی خلق نمیشد. استارلینگ یک کارآگاه پلیس تازهکار است که برای حل پروندهای جنایی دربارهی یک قاتل سریالی، مجبور میشود با روانشناسی که در تیمارستان بستری است و خودش هم یک قاتل زنجیرهای است دیدار کند. تقابل جودی فاستر در نقش استارلینگ و آنتونی هاپکینز در نقش لکتر در این فیلم دیدنی است و میتواند تمام مخاطبان سینمایی را میخکوب کند.
فاستر در نقش استارلینگ موفق میشود شخصیتی را به نمایش بگذارد که یکی از قهرمانان برتر سینما است. استارلینگ در محیطی مردانه کار میکند و اگرچه یک زن است، هرگز چیزی او را نمیترساند. او با دنیای کثیف جرم و جنایت آشنا است و به خوبی میتواند به کمک تواناییهای فراوانش از خودش در شرایط سخت دفاع کند. استارلینگ را میتوان یکی از قهرمانهای زن سینما دانست که به خوبی راه را برای قهرمانهای دیگر باز کرد. «سکوت برهها» سومین فیلم بعد از «در یک شب اتفاق افتاد» (It Happened One Night) محصول ۱۹۳۴ و «دیوانه از قفس پرید» (One Flew Over the Cuckoo’s Nest) محصول ۱۹۷۵ است که توانسته هر ۵ جایزهی اصلی اسکار را به دست اورد.
این فیلم که شخصیت اصلی آن یکی از قهرمانان برتر سینما است، توانست در ۷ رشته نامزد اسکار شود و ۵ جایزهی اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهی اقتباسی، بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را از این جشنواره به دست آورد. فاستر برای درخشش خود در نقش کلاریس استارلینگ توانست بفتا و گلدن گلوب را هم به کارنامهی هنری خود اضافه کند. یک فیلم به عنوان دنباله برای «سکوت برهها» ساخته شد که جودی فاستر و جاناتان دمی به دنبال خشونت فراوان فیلم حاضر به همکاری در آن نشدند. شخصیت هانیبال لکتر تنها شخصیتی است که در فیلم «هانیبال» (Hannibal) محصول ۲۰۰۱ حضور دارد.
۵. ویل کین در «نیمروز» (High Noon)
- سال تولید: ۱۹۵۲
- کارگردان: فرد زینهمان
- بازیگران: گری کوپر، توماس میچل، لوید بریجز، گریس کلی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
ویل کین، کلانتر شهر، بعد از مراسم ازدواجش، قصد ترک شهر و آغاز زندگیای جدید را دارد که در مییابد فرانک میلر، تبهکاری که او چند سال پیش به زندان فرستاده است، به قصد انتقام از او، با قطار نیمروز به شهر خواهد آمد. دوستانش و همکاران ویل میخواهند او را راضی به ترک شهر کنند، اما ویل میماند و با ضد قهرمان فیلم روبهرو میشود. مردم شهر در این نبرد سخت کین را تنها میگذارند، اما او یک لحظه هم از تصمیمیش عقب نمینشیند. ویل کین تمام ویژگیهای قهرمانان برتر سینما را دارد؛ او نترس است، به تنهایی با مشکلات مواجه میشود و در راه رسیدن به هدف هرگز عقبنشینی نمیکند.
فیلمنامهی این فیلم را کارل فورمن بر اساس داستان کوتاه «ستارهی حلبی» از جان دابلیو. کانینگهام نوشته است. این فیلم نخستینبار ۲۴ جولای ۱۹۵۲ به اکران عمومی در آمد و با توجه به بودجهی ۷۳۰ هزار دلاری خود توانست در گیشه بیش از ۱۲ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد و توانست در ۴ رشته این جایزه را به دست آورد؛ از جمله رشتهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین تدوین. گری کوپر برای درخشش خود در نقش یکی از قهرمانان برتر تاریخ سینما توانست علاوه بر اسکار، گلدن گلوب را هم به کمد افتخارات خود اضافه کند. کوپر به عنوان یکی از ستارههای هالیوود که در سالهای طلایی آن هم فعالیت میکرده، هنگام ساخت «نیمروز» تبدیل به بازیگری باتجربه شده بود که به خوبی میدانست چگونه یک شخصیت را برای مخاطب سینما قابل لمس کند.
۴. ریک بلین در «کازابلانکا» (Casablanca)
- سال تولید: ۱۹۴۲
- کارگردان: مایکل کورتیز
- بازیگران: هامفری بوگارت، اینگرید برگمان
- طول فیلم: ۱۰۲ دقیقه
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
اگرچه «کازابلانکا»، سال ۱۹۴۲ میلادی اکران شد، اما در نهایت با فیلمهایی رقابت کرد که سال ۱۹۴۳ اکران شده بودند و در نتیجه در مراسم اسکار ۱۹۴۴، اسکار بهترین فیلم را به دست آورد. با اینحال، این فیلم طی جنگ جهانی دوم، ساخته شد، به اکران درآمد و اسکار گرفت و مسائل بینالمللی از بخشهای روایی اصلی این فیلم هستند. این فیلم در ۸ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۳ اسکار بگیرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهنویسی. بوگارت برای ایفای نقش ماندگار ریک که یکی از قهرمانان برتر سینما است، توانست نامزد دریافت اسکار شود، اما نتوانست این جایزه را به دست اورد.
«کازابلانکا» یک فیلم عاشقانهی کمنظیر است. فیلمی با لحظات خندهدار مناسب، شخصیتهای فرعی به یادماندنی و فیلمنامهای که حتی یک ثانیه را هم تلف نمیکند و این معنای حقیقی فیلم کامل است. اینکه چرا «کازابلانکا» اسکار بهترین فیلم را برد، کاملاً منطقی است، اما آنچه باعث سرگیجه میشود، این است که چگونه فیلم توانسته است، در کمتر از دو ساعت، چنین داستان پیچیده و جذابی را، روایت کند. موارد زیادی در رابطه با «کازابلانکا» وجود دارد که میتوان دربارهی آنها حرف زد و یکی از مهمترین آنها، این است که چگوه بعد از هشت دهه، این فیلم، همچنان میدرخشد.
«کازابلانکا» با بودجهی ۱ میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت توانست در گیشه ۶.۹ میلیون دلار بفروشد. اگر فیلم را دیده باشید، بیشک میدانید که مهمترین موقعیت مکانی آن کافهای است متعلق به ریک و ریک یکی از قهرمانان برتر سینما است که هامفری بوگارت نقش او را ایفا میکند. آن چه باعث شده است شخصیت ریک در چنین جایگاهی در این لیست قرار بگیرد، بیشک انتخاب نهایی او است. او در نهایت از عشق خود دل میکند و تصمیم میگیرد از خود گذشتگی کند. از خود گذشتگیای که اگر این فیلم را دیده باشید هرگز آن را فراموش نخواهید کرد. توانایی خیرهکنندهی بوگارت در ترسیم کردن پرترهای بینقص از مردی که با افسردگی دست و پنجه نرم میکند و روزهای سختی را میگذراند، برای به دست آوردن عشق خود هر کاری میکند ولی در نهایت تصمیمی را میگیرد که به ضرر خودش است، باعث ماندگاری زیاد این فیلم شده است.
۳. جیمز باند در «دکتر نو» (Dr. No)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: ترنس یانگ
- بازیگران: شان کانری، جک لرد، ژوزف وایزمن، اورزولا اندرس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
این فیلم اولین فیلم از سری فیلمهای جیمز باند به کارگردانی ترنس یانگ است. اگرچه این فیلم اولین فیلم جیمز باند بود، اما داستان آن در کتابها، ششمین جلد مجموعه است. فیلمنامهی این فیلم را ریچارد میبام و جوهانا هاروود بر اساس نوشتهای از ایان فلمینگ نوشتهاند. شان کانری در این فیلم موفق میشود پرترهای درخشان و متفاوت از یکی از قهرمانهای دوستداشتنی تاریخ سینما ترسیم کند. هنوز هم هر کسی که قبول میکند ایفاگر نقش جیمز باند در فیلمهای این مجموعه باشد، بیشک بیش از هر چیز باید نقش آفرینیهای شان کانری به عنوان این شخصیت را مرور کند.
این فیلم برای نخستینبار در تاریخ ۸ می ۱۹۶۳ در ایالات متحدهی آمریکا به نمایش در آمد و توانست با بودجهی ۱.۱ میلیون دلاری خود، بیش از ۵۹ میلیون دلار بفروشد. در لیست ۱۰۰ فیلم برتر بیافآی این فیلم توانست رتبهی چهل و یکم را به دست آورد. این فیلم آغاز کنندهی مجموعه فیلمهایی بود که هنوز هم طرفداران فراوانی دارد. شان کانری در نقش جیمز باند که یکی از قهرمانان برتر سینما است توانست با این فیلم یکبار دیگر تواناییهای خودش به عنوان یک بازیگر را به اثبات برساند. تاریخ اکران این فیلم در بریتانیا، ۵ اکتبر ۱۹۶۲ بود، تاریخی که سال ۲۰۱۲ به عنوان روز جهانی جیمز باند به ثبت جهانی رسید.
۲. ایندیانا جونز در «مهاجمان صندوق گمشده» (Raiders of the Lost Ark)
- سال تولید: ۱۹۸۱
- بازیگران: هریسون فورد، کرن آلن، پائول فریمن، آلفرد مولینا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
استیون اسپیلبرگ تا به امروز ۹ مرتبه نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده و دو بار برای فیلمهای «فهرست شیندلر» (Shindler’s List) و «نجات سرباز رایان» (Saving Private Ryan) توانسته است این جایزه را به دست بیاورد. اسپیلبرگ فیلمسازی را از سال ۱۹۷۱ و با فیلم دانشجویی «دوئل» (Duel) آغاز کرد و بعد از ساختن پنج فیلم بلند، به سراغ ساختن «مهاجمان صندوق گمشده» رفت. این فیلم با اکشن جذاب آمیخته با کمدیاش، موفق میشود مخاطب را با ماجراجوییهای دیوانهوار یک باستانشناس که میخواهد مانع افتادن یک سلاح قدرتمند باستانی به دست ارتش نازیها شود همراه کند. هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز کمنظیر است و موفق میشود یکی از قهرمانان برتر سینما را خلق کند.
«مهاجمان صندوق گمشده» در ۹ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۵ اسکار بگیرد. این فیلم که با بودجهی ۲۰ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۳۸۹.۹ میلیون دلار بفروشد. داستان مجموعه فیلمهای ایندیانا جونز را جرج لوکاس پرورانده است و فیلمنامهی «مهاجمان صندوق گمشده» را لارنس کاسادان نوشته. ۴ فیلم دیگر هم به عنوان دنبالههای «مهاجمان صندوق گمشده» ساخته شدند، اما هیچکدام آنها به خوبی قسمت نخست نیستند؛ «ایندیانا جونز و معبد مرگ» (Indiana Jones and the Temple of Doom) محصول ۱۹۸۴، «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» (Indiana Jones and the Last Crusade) محصول ۱۹۸۹، «ایندیانا جونز و قلمروی جمجمهی بلورین» (Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull) محصول ۲۰۰۸ و «ایندیانا جونز و گردانهی سرنوشت» (Indiana Jones and the Dial of Destiny) محصول ۲۰۲۳.
۱. آتیکوس فینچ در «کشتن مرغ مقلد» (To Kill a Mockingbird)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: رابرت مالگین
- بازیگران: گریگوری پک، مری بدهام، فیلیپ آلفورد، رابرت دووال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
آتیکوس فینچ وکیل سادهای است که در دادگاه شهر کوچکی از جوان سیاهپوستی که به جرم تجاوز به یک دختر سفید پوست به زندان افتاده است دفاع میکند. این فیلم از زبان دختر آتیکوس، اسکات فینچ روایت میشود. گریگوری پک با آرامش همیشگی خود و چهرهی کاریزماتیکش در این فیلم موفق شده است پرترهای درخشان از پدری که جز مسیر درست به چیز دیگری فکر نمیکند ترسیم نماید. فیلمنامهی این فیلم را هورتون فوت بر اساس کتابی به همین نام از هارپر لی نوشته است. این فیلم که با بودجهی ۲ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست ۱۳.۱ میلیون دلار بفروشد.
پک برای ایفای نقش آتیکوس فینچ که یکی از قهرمانان برتر سینما است، توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را بگیرد، فیلم «کشتن مرغ مقلد» علاوه بر این اسکار، توانست دو اسکار دیگر هم در رشتههای بهترین فیلمنامه و بهترین طراحی صحنه به دست آورد. جایزهی گلدن گلوب بهترین بایگر نقش اصلی مرد در یک فیلم درام هم برای درخشش در این فیلم به گریگوری پک رسید. پک در این فیلم توانسته است با بازی درونگرای خود شخصیتی را خلق کند که یک تنه در مقابل یک شهر میایستد و سعی دارد افکار اشتباه و نادرست آنها را اصلاح کند. این فیلم هم مانند «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» و «خوشههای خشم» یکی دیگر از ۲۵ فیلم ابتدایی بود که کنگرهی ملی برای محافظت در کتابخانهی کنگره انتخاب کرد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا رتبهی ۲۵ را به دست آورد و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم الهامبخش توانست به مقام دوم برسد.
ضد قهرمانها:
۵۰. آلونزو هریس در «روز تعلیم» (Training Day)
- سال تولید: ۲۰۰۱
- کارگردان: آنتوان فوکوآ
- بازیگران: دنزل واشنگتن، ایتن هاک، شارلوت آیانا، هریس یولین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
این فیلم ماجراهای پلیس تازهواردی را روایت میکند که طی یک روز با پلیسی کهنهکار همراه میشود تا از او راه و چاه شهر را بیاموزد. نقش پلیس تازهکار را ایتن هاک ایفا میکند. چیزی نمیگذرد که پلیس تازهکار متوجه انجام اعمالی عجیب توسط پلیس دیگر میشود. نقش این پلیس که آلونزو هریس نام دارد را دنزل واشنگتن ایفا میکند. هریس کسی است که در فیلمهای پلیسی او را پلیس فاسد مینامند. او از آن جایی که گذشتهای دردناک دارد حالا که تبدیل به یک مامور پلیس شده است هم مسیر قبلی را ادامه میدهد و هم چنان با جرم و جنایت به اهداف خود میرسد. این فیلم با بودجهی ۴۵ میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت توانست بیش از ۱۰۴ میلیون دلار بفروشد.
هر دو بازیگر این فیلم نامزد اسکار شدند، اما فقط دنزل واشنگتن که ایفاگر نقش هریس که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است بود توانست اسکار را به دست آورد. واشنگتن به دنبال درخشش خودش در این فیلم توانست جایزهی بهترین بازیگر مرد را از حلقهی منتقدان بوستن، حلقهی منتقدان کانزاس و حلقهی منتقدان لس آنجلس هم دریافت کند. واشنگتن در نقش ضد قهرمان این فیلم موفق میشود به زیبایی هر چه تمامتر شخصیتی دیوانه و از راه به در شده را به تصویر بکشاند. او کسی است که با فریادهای خودش در انتهای فیلم باعث میشود مخاطب با این ضد قهرمان احساس همدردی کند و تلاش کند تا دلیل رفتارهای او را درک نماید.
۴۹. آریک گلدفینگر در «گلدفینگر» (Goldfinger)
- سال تولید: ۱۹۶۴
- کارگردان: گای همیلتون
- بازیگران: شان کانری، گرت فروبه، آنر بلکمن، شرلی ایتون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
گرت فروبه در این فیلم که یکی از فیلمهای مجموعه فیلمهای «جیمز باند» است نقش مردی ثروتمند و روانپریش را ایفا می کند که عاشق طلا است. او در این فیلم توانست به خوبی از عهدهی ایفای نقش یکی از ضد قهرمانان برتر سینما بر بیاید. ایفا کردن نقش یک شرور در فیلمهای جیمز باند کاری سخت است چون قهرمانی که در مقابل شما میایستد جیمز باند است؛ به خصوص جیمز باندی که شان کانری نقش آن را ایفا میکند از همیشه هم ترسناکتر است. با تمام این نکتهها اما فروبه موفق میشود دیوانگی محض و جنون را وارد شخصیت گلدفینگر کند و تمام فیلم را تحت تاثیر حضور خودش قرار دهد. حتی زمانی که او در تصویر حضور ندارد، مخاطب دلهره دارد و میخواهد هرچه زودتر بداند او کجاست.
این فیلم که با بودجهی ۳ میلیون دلاری ساخته شد، در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۶۴ در ایالات متحده اکران شد و در نهایت توانست ۱۲۵ میلیون دلار بفروشد. در لیستی با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، این فیلم توانست رتبهی هفتاد و یکم را به دست اورد. «گلدفینگر» توانست اسکار بهترین ترکیب صدا را از جشنوارهی اسکار بگیرد. فیلمنامهی این فیلم را ریچارد میبام و پل دن بر اساس کتاب گلدفینگر از ایان فلمینگ نوشتهاند. از «گلدفینگر» به عنوان فیلمی یاد میشود که مجموعه فیلمهای «جیمز باند» به واسطهی آن به تکامل رسیدند، در این فیلم عناصری دیده میشود که در فیلمهای بعدی با محوریت شخصیت جیمز باند هم تکرار شدهاند.
۴۸. وربال کینت در «مظنونین همیشگی» (The Usual Suspects)
- سال تولید: ۱۹۹۵
- کارگردان: برایان سینگر
- بازیگران: کوین اسپیسی، استیون بالدوین، بنیسیو دلتورو، گابریل بیرن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
وربال به عنوان شخصیتی ضعیف وارد فیلم میشود و به جز تا اواخر فیلم هیچکس فکر آن را نمیکند که این شخصیت بتواند تا این اندازه قدرتمند باشد. کوین اسپیسی در این فیلم دلهرهآور جنایی نقش دزدی خردهپا و معلول را ایفا میکند که در نهایت معلوم میشود یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است. فقط بازیگری به خوبی اسپیسی میتواند به این خوبی از عهدهی ایفای نقشی با این همه پیچیدگی بر بیاید. وربال کنت در واقع همان کایزر شوزه است؛ کسی که این گروه سارقان یا همان مظنونین همیشگی را دور هم جمع کرده است تا انتقام خونین خود را بگیرد و به اهداف شوم خودش دست پیدا کند. اسپیسی وقتی کنت است آرام است و ضعیف ولی وقتی در صحنهی پایانی فیلم قدمهای کجش ناگهان راست میشوند و تبدیل به کایزر شوزه میشود میتوان قدرت و شرارت را از زبان بدنش دریافت.
این فیلم که با بودجهی ۶ میلیون دلاری ساخته شد، در نهایت توانست بیش از ۶۷ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در دو رشته نامزد دریافت اسکار شد و کوین اسپیسی برای ایفای نقش وربال کنت توانست اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد. علاوه بر این «مظنونین همیشگی» اسکار بهترین فیلم نامهنویسی را هم دریافت کرد. اسپیسی به دنبال نقشآفرینی به یادماندنیاش به عنوان وربال کنت توانست جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از حلقهی منتقدان فیلم بوستن، حلقهی منتقدان فیلم شیکاگو، حلقهی منتقدان فیلم دالاس و حلقهی منتقدان فیلم نیویورک دریافت کند. انجمن نویسندگان فیلم آمریکا، فیلمنامهی «مظنونین همیشگی» را در لیستی که سال ۲۰۱۳ با عنوان ۱۰۱ فیلمنامهی برتر تاریخ منتشر کرد، در جایگاه ۳۵ قرار داد.
۴۷. تونی کامونتی در «صورتزخمی» (Scarface)
- سال تولید: ۱۹۳۲
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: پل مونی، آرن دورژک، آزگود پرکینز، کارن مورلی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
فیلمنامهی این فیلم که در ژانر گانگستری ساخته شده است را بن هکت بر اساس رمان سال ۱۹۲۹ آرمیتاژ تریل که براساس زندگی آل کاپون نگاشته شده بود، نوشته است. پل مونی در این فیلم نقش یک گانگستر مهاجر ایتالیایی به نام آنتونیو کامونتی را ایفا میکند. مونی موفق میشود در نقش یک خلافکار که در دنیای گانگسترها رشد کرده است، بدرخشد. او تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما میشود که مخاطب در حالی که او را دوست دارد، از او متنفر هم هست. تماشاگران از این فیلم استقبال کردند اما این فیلم به دنبال صحنههای خشن خود چندینبار از پردهی سینماها پایین کشیده شد تا این که در نهایت تهیهکنندهی آن هاوارد هیوز آن را برای همیشه در گاوصندوق مخفی کرد. تنها بعد از مرگ هیوز در دههی ۱۹۷۰ بود که امتیاز پخش این فیلم خریداری شد و دوباره به نمایش در آمد.
این فیلم بیش از نسخهی دیپالما که در آن پاچینو نقش صورتزخمی را ایفا میکند به منبع اقتباس وفادار است و به همین دلیل است که دراین فیلم میتوانیم شاهد این باشیم که بخش زیادی از ماجراها برداشتی هستند از زندگی واقعی آل کاپون که یکی از نامهای مستعارش صورتزخمی بود. وقتی که هکت در حال نگارش فیلمنامهی «صورتزخمی» بود، آل کاپون دو نفر را به سراغ او فرستاد تا مطمئن شود که این فیلمنامه بر اساس زندگی او نوشته نمیشود. هکت به آن دو نفر اطمینان داد که این فیلمنامه بر اساس چندین شخصیت مختلف نوشته شده است و از همینرو آن دو فرستاده او را رها کردند.
در ابتدا قرار بود کلارک گیبل نقش تونی را ایفا کند، اما هاکس با این انتخاب مخالفت کرد. در نهایت پل مونی برای ایفای این نقش که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است انتخاب شد. ژان لوک گدار در مجلهی فرانسوی معروف کایهدو سینما این فیلم را به عنوان بهترین فیلم ناطق آمریکایی انتخاب کرده است. موسسهی فیلم آمریکا در لیست بهترین فیلمهای گانگستری این فیلم را در رتبهی هشتم قرار داد. نقشآفرینی درخشان مونی به عنوان تونی توانست برای او شهرت فراوانی به ارمغان بیاورد. او که در این فیلم نخستین تجربهی بازیگری در سینما را پشت سر میگذاشت، بعد از این فیلم تبدیل به یکی از ستارههای هالیوود شد.
۴۶. هانس گروبر در «جانسخت» (Die Hard)
- سال تولید: ۱۹۸۸
- کارگردان: جان مکتیرنان
- بازیگران: بروس ویلیس، آلن ریکمن، بانی بدیلیا، رجینالد ولجانسون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
آلن ریکمن در نخستین فیلم از مجموعه فیلمهای «جانسخت» نقش رئیس یک گروه تروریستی را ایفا میکند که ادارهی مرکزی یک شرکت ژاپنی را تصرف میکنند و مهمانان شب کریسمس این شرکت را گروگان میگیرند. در همین هنگام است که جان مکلین (بروس ویلیس) که آمده است تا زن خود را ببیند، متپوجه این گروگانگیری میشود و از آن جا که او یک پلیس نیویورکی است، تلاش میکند تا این گروه تروریستی را متلاشی کند. نقشآفرینی ریکمن به عنوان شرور این فیلم یکبار دیگر به اثبات میرساند که او میتواند یکی از ضد قهرمانان برتر سینما باشد. ریکمن با استفاده از عضلات چهرهاش و البته با استفاده از بالا و پایین کردن تن صدایش و تغییر لحن، توانست در «جانسخت» ضد قهرمانی فراموشنشدنی باشد.
فیلمنامهی این فیلم را جب استوارت و استیون ای. دی سوزا نوشتهاند. این فیلم که با بودجهی ۳۵ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۱۴۱.۵ میلیون دلار بفروشد. «جانسخت» در جشنوارهی جوایز اسکار در ۴ رشته نامزد دریافت جایزه شد، اما در آخر دست خالی این مراسم را ترک کرد. موفقیت «جانسخت» باعث شد که چهار فیلم دیگر به عنوان دنباله برای آن ساخته شوند؛ «جانسخت ۲» (Die Hard 2) محصول سال ۱۹۹۰، «جانسخت با یک انتقام» (Die Hard with a Vengeance) محصول ۱۹۹۵، «جانسخت نسخهی ۴» (Die Hard 4.0) محصول ۲۰۰۷ و در نهایت «یک روز خوب برای جانسخت» (A Good day to die hard) محصول ۲۰۱۳.
۴۵. جوکر در «بتمن» (Batman)
- سال تولید: ۱۹۸۹
- کارگردان: تیم برتون
- بازیگران: مایکل کیتون، جک نیکلسون، کیم بسینگر، رابرت وال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
این فیلم نخستین فیلم از مجموعه فیلمهای «بتمن» به کارگردانی تیم برتون است که تا به امروز سه دنباله برای آن ساخته شدهاند؛ «بازگشت بتمن» (Batman Returns)، «بتمن برای همیشه» (batman forever) و «بتمن و رابین» (Batman & Robin). این فیلم با بودجهی ۴۸ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۴۱۱ میلیون دلار بفروشد. در این فیلم جک نیکلسون نقش جوکر را ایفا میکند. جوکر مردی دیوانه است که خودش را مامور هرج و مرج میداند و میخواهد تمام قواعد شناختهشده را به هم بریزد. در این فیلم است که مخاطبان سینمایی برای نخستین بار با جوکر آشنا میشوند.
آنتون فارست و پتر یانگ برای طراحی صحنهی درخشان خود توانستند جایزهی اسکار را به دست آورند و جک نیکلسون برای ایفای نقش جوکر نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب شد. در جوایز بفتا این فیلم نامزد شش جایزه شد اما این جشنواره را هم دست خالی ترک کرد. آن چه باعث ماندگاری این فیلم میشود، کارگردانی جذاب تیم برتون و نقشآفرینی به یادماندنی دو بازیگر اصلی آن یعنی مایکل کیتون و جک نیکلسون است. نیکلون به واسطهی شیطنتهای همیشگیای که در چهرهاش مشهود هستند، موفق میشود نقش یکی از شرورهای سینما را به بهترین شکل ممکن ایفا کند. هنوز با گذشت این همه سال هیچکس خندهها و دیوانگیهای این شخصیت عجیب را که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است فراموش نکرده است.
۴۴. بیبی جین هادسن در «چه بر سر بیبی جین آمد؟» (What Ever Happened to Baby Jane?)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: رابرت آلدریچ
- بازیگران: بت دیویس، ج.آن کراوفورد، ویکتور بوینو، میدی نورمن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
این فیلم دلهرهآور رواشناختی بر اساس فیلمنامهای از لوکاس هلر ساخته شده است. هلر فیلمنامهی خود را بر اساس رمانی به همین نام از هنری فارل که سال ۱۹۶۰ منتشر شده بود نوشت. این فیلم برای نخستینبار در ۳۱ اکتبر ۱۹۶۲ به اکران عمومی در آمد. این فیلم که با بودجهی ۹۸۰ هزار دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۹ میلیون دلار بفروشد. ۵ نامزدی اسکار ماحصل این فیلم بود که توانست یکی از آنها برای بهترین طراحی لباس سیاه و سفید رابه خانه ببرد. بت دیویس برای نقشآفرینی درخشانش به عنوان بیبی جین هم توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. دیویس علاوه بر اسکار، نامزد دریافت بفتا و گلدن گلوب هم شد.
دیویس هنگاه ساختن فیلم «چه بر سر بیبی جین آمد؟» بازیگری بود کارکشته که به خوبی بر زیر و بم این رشتهی هنری تسلط داشت. دیویس هم میتوانست به خوبی نقش یک قهرمان را ایفا کند و هم با مهارت میتوانست یک شرور باشد. در «چه بر سر بیبی جین امد؟» دیویس توانست به واسطهی هنر بازیگری بیبدیلش که بارها در فیلمهای مختلف دوران طلایی هالیوود شاهدش بودیم، تواناییها خود را این بار در نقش یک شرور و یکی از ضد قهرمانان برتر سینما به تصویر بکشاند. آکیرا کوروساوا، فیلمساز ژاپنی، از «چه بر سر بیبی جین آمد؟» به عنوان یکی از فیلمهای مورد علاقهاش یاد کرده است.
۴۳. رجینا گیدنس در «روباههای کوچک» (The Little Foxes)
- سال تولید: ۱۹۴۱
- کارگردان: ویلیام وایلر
- بازیگران: بت دیویس، هربرت مارشال، ترسا رایت، ریچارد کارلسون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
این فیلم در ۹ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد، اما در کمال تعجب این جشنواره را دست خالی ترک کرد. بت دیویس اما که ایفاکنندهی نقش شرور این فیلم بود توانست جایزهی بهترین بازیگری را از هیأت ملی بازبینی دریافت کند. لیلیام هلمن که نویسندهی فیلمنامهی این فیلم بود، دو سال بعد پیش زمینهی داستانیای برای این فیلم به شکل نمایش نوشت که در تئاتر به روی صحنه رفت. دو سال بعد از این تئاتر، هلمن نمایشنامهی خود را تبدیل به فیلمنامه کرد. این فیلمنامه تبدیل به فیلمی به نام «بخشی دیگر از جنگل شد» (Another Part of Forest). فیلمنامهی «روباههای کوچک» را هلمن بر اساس نمایشنامهای به همین نام از خودش نوشته بود.
بت دیویس در این فیلم که یکی دیگر از شاهکارهای او به عنوان بازیگر است، باز هم موفق میشود یک بار دیگر تاریکیهای درونی خود را وارد یک نقش کند و او را تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما گرداند. این فیلم برای نخستینبار در۲۹ آگوست ۱۹۴۱ در ایالات متحده به اکران عمومی درآمد. بالافاصله پس از اکران، منتقدان به دو دلیل این فیلم را ستایش کردند؛ نماهای باز و متفاوت ویلیام وایلر و درخشش بیمانند بت دیویس. دیویس در این فیلم مانند سایرآثار خود زنی قدرتمند است که تلاش میکند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. او زنی متفاوت است که با تمام سایر زنان معمولی هالیوود فرق دارد. او را میتوان یکی از زنان ضد قهرمان برتر تاریخ سینما داسنت.
۴۲. تام پاورز در «دشمن مردم» (Public Enemy)
- سال تولید: ۱۹۳۱
- کارگردان: ویلیام ولمن
- بازیگران: جیمز کاگنی، جین هارلو، ادوارد وودز، رابرت امت اوکانر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
این فیلم نخستین فیلم جیمز کاگنی محسوب میشود که او در آن شمایل سینمایی خود را به اثبات رساند. «دشمن مردم» داستان سرگذشت تبهکاری زیرک را روایت میکند که از خشونت لذت میبرد. این فیلم در کنار دو فیلم دیگر یعنی «صورتزخمی و «سزار کوچک» تاثیر فراوانی بر شکلگیری ژانر گانگستری گذاشتهاند. فیلمنامهی این فیلم را کوبک گلاسون و جان برایت بر اساس رمان منتشر نشدهی «آبجو و خون» نوشتهاند. این فیلم روایتگر داستان این دزد زیرک از کودکی تا بزرگسالی است که به شکل یک فیلم جامعهشناختی نگاهی میاندازد به چگونگی شکلگیری این تبهکار خطرناک.
این فیلم با بودجهی ۲۳۰ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۵۵۷ هزار دلار بفروشد. سال ۱۹۹۸ این فیلم برای محاقطت در کتابخانهی کنگرهی ملی انتخاب شد. این فیلم در چهارمین دورهی رقابتهای اسکار نامزد دریافت جایزهی بهترین فیلمنامه شد اما نتوانست آن رابه دست بیاورد. جیمز کاگنی در این فیلم با استفاده از چهرهی تغییرپذیر خود و البته استفادهی مناسب از صدا و لحن حرفهایش توانست یکی از ماندگارترین ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند. کاگنی بعدها توانست به دنبال درخشش در فیلم «احمق آمریکایی خوشتیپ» جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی را به کارنامهی هنری خود اضافه کند.
۴۱. جوان کرافورد در «عزیزترین مادر» (Mommie Dearest)
- سال تولید: ۱۹۸۱
- کارگردان: فرانک پری
- بازیگران: فی داناوی، استیو فارست، دیانا اسکار وید، هاوارد دی سیلوا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۴۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
این فیلم نگاهی میاندازد به زندگی یکی از ستارههای دوستداشتنی هالیوود، یعنی جوان کرافورد. نقش کرافورد در این فیلم را فی داناوی ایفا میکند. داناوی موفق میشود به دقت و بدون هیچ اشتباهی پرترهای دقیق نصب کند از یکی از شناختهشدهترین بازیگران دوران طلایی هالیوود. کرافورد در این فیلم گرچه زنی است که میجنگد تا به اهداف خودش دست پیدا کند، اما از آن جتایی که اهداف او بسیار خودپسندانه هستند، تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما شده است. این فیلم که با بودجهی ۱۰ میلیون دلاری ساخته شد، در نهایت توانست ۲۵ میلیون دلار بفروشد. فیلمنامهی این فیلم را چهار نویسنده بر اساس کتاب «عزیزترین مادر» از کریستینا کرافورد نوشتهاند. نقش کریستینا در این فیلم را دیانا اسکار وید ایفا میکند.
این فیلم نتوانست نظر منتقدان و مخاطبان را به خوبی جلب کند. به عقیدهی بسیاری از منتقدان نقشآفرینیها در این فیلم قابل قبول نبودند، اما با وجود تمام این نقدها، داستان این فیلم و مسئالهای که به آن میپردازد باعث میشود برای بسیاری از مخاطبان سینمایی جذاب باشد. آیا ستارههای سینمایی که آنها را میپرسیتد و دوستشان دارید، واقعا همان کسانی هستند که در مقابل دوربین شاهدشان هستید؟ کریستینا کرافورد که این فیلم بر اساس کتاب او ساخته شده است، ادعا کرده که تنها یکبار این فیلم را دیده و آن را فیلمی خوانده که او هیچ ارتباطی با آن ندارد. او گفته است پرترهای که این فیلم از مادرش ترسیم کرده بسیار غیردقیق است و جان کوافورد واقعی هیچ شباهتی به شخصیتی که در فیلم خلق شده است نداشت.
۴۰. فردی کوگر در «کابوس در خیابان الم» (A Nightmare on Elm Street)
- سال تولید: ۱۹۸۴
- کارگردان: وس کریون
- بازیگران: جانی دپ، جان ساکسون، رونی بلکلی، هدر لنگنکمپ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
این فیلم داستان گروهی از کودکان را روایت میکند که فردی به نام فردی کروگر آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهد، والدین این کودکان بعد از آگاه شدن از این اتفاقات به دنبال فردی میگردند و او را آتش میزنند. تا سالها همهچیز خوب پیش میرود تا این که به تدریج فردی با شمایلی جدید و وحشتناکتر از همیشه در خواب این کودکان که حالا تبدیل به نوجوان شدهاند حاضر میشود و یکی پس از دیگری آنها را به قتل میرساند. کوئنتین و نانسی دو نفر از این کودکان هستند که برای نجات جان خود و بقیه تلاش میکنند تا فردی را نابود کنند. یکی از نکات برجستهی این فیلم حضور جانی دپ در آن است. این فیلم نخستین تجربهی بازیگری جانی دپ در سینما محسوب میشود.
این فیلم که با بودجهی ۱.۱ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۵۷ میلیون دلار بفروشد. سال ۲۰۰۱ این فیلم برای محافظت در کتابحانهی ملی کنگره انتخاب شد. رابرت انگلند در این فیلم نقش کروگر را ایفا میکند، اگرچه گریم سنگینی روی او پیاده شده است، با این حال یکی از اصلیترین دلایل مانداری این فیلم پرترهای است که انگلند از این شخصیت مرگبار ترسیم کرده. سال ۲۰۱۰ فیلمی به همین نام به عنوان بازسازی برای این فیلم ساخته شد که در آن جکی ارل هیلی نقش فردی کیوگر را ایفا میکرد. این فیلم در زمان اکران خود توانست نظر بسیاری از منتقدان و مخاطبان را به خودش جلب کند، چرا که انها تا به آن روز فیلمی شبیه به آن ندیده بودند. فردی کروگر را بیشک میتواند یکی از ضد قهرمانان برتر سینما دانست.
۳۹. کروئلا دویل در «صد و یک سگ خالدار» (One Hundred and One Dalmatians)
- سال تولید: ۱۹۶۱
- کارگردان: کلاید جرونیمی، همیلتون لاسک، ولفگانگ رایترمن
- بازیگران: راد تیلور، جی. پت اومالی، بتی لو گرسون، مارتاونتورث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
نقش کروئلا کسی که میخواهد از سگهای گمشده استفادهی ابزاری کند را بتی لو گرسون ایفا میکند. گرسون در این انیمیشن توانسته است با استفاده از صدای خود و با استفاده از تغییر لحن صحبت کردنش شخصیتی بیافریند که هرگز فراموش نخواهد شد. حتی در بازسازیای که سال ۲۰۲۱ ساخته شد و در آن اما استون نقش کروئلا را ایفا کرد هم میتوان به سادگی ارجاعاتی به این شخصیت انیمیشنی پیدا کرد. کروئلا را بیشک باید یکی از ضد قهرمانان برتر سینما دانست. او نه در مقابل انسانها که در مقابل حیواناتی دوستداستنی قرار میگیرد و در تلاش است تا آنها را سر به نیست کند و از انها سود کلانی به جیب بزند.
اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی زیادی از این انیمیشن صورت گرفتهاند و تقریبا تمام آنها توانستهاند مخاطبان را راضی نگه دارند و آنها را بیش از پیش با جهان داستانی این انیمیشن آشنا کنند. این انیمیشن که با بودجهی ۴ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در نهایت ۳۰۳ میلیون دلار بفروشد. کروئلا را بیشک باید یکی از نخستین ضد قهرمانان دنیای انیمیشنها دانست که مخاطبان به کلی از او بیزار شدند؛ هر چه نباشد او نه با انسانها بلکه با حیواناتی زبانبسته مقابله میکند و سعی دارد آنها را در ازای پول سلاخی کند.
۳۸. سزار انریکو باندلو در «سزار کوچک» (Little Caesar)
- سال تولید: ۱۹۳۱
- کارگردان: مروین لیروی
- بازیگران: ادوارد جی. رابینسون، داگلاس فرینکس، گلندا فارل، ویلیام کالییر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
ریکو که با نام مستعار سزار کوچک شناخته میشود، با جاهطلبی و بیرحمی موفق میشود مسیر رو به پیشرفت خود را در تشکیلات تبهکاری طی کند و به وردست رئیس بزرگ اداره کنندهی عشرتکدهها و قمارخانههای ایلات شرقی تبدیل شود، یکدندگی و کلهشقی او اما اجازهی فرمانبرداری به او نمیدهد و با پیش رفتن داستان، همه چیز به هم میریزد. با این فیلم بود که شمایل ادوارد جی. رابینسون به عنوان یک بازیگر به تثبیت رسید، در این فیلم او توانست خودش را به عنوان یکی از ضد قهرمانان برتر سینما در دل تاریخ ماندگار کند. فیلمنامهی این فیلم را فرانسیس ادوارد فاروق، رابرت ان.لی و رابرت لورد بر اساس کتاب «سزار کوچک» از دابلیو. آر. برنت نوشتهاند.
این فیلم با بودجهی ۲۸۱ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۷۵۲ هزار دلار بفروشد. رابینسون در این فیلم سرمشقی بنا نهاد که تمام کسانی که حتی امروزه میخواهند نقش یک گانگستر ضد قهرمان را ایفا کنند، باید به سراغ نقشآفرینی او بروند. با وجود قد کوتاهش، رابینسون توانست ترسناک به نظر برسد. او با دیالوگهای خود، زبان بدنش و میزان بلندی صدایش میتوانست تمام کسانی که در مقابلش ایستادهاند را محو کند. همین ویژگیها باعث شد سزار کوچک یکی از ضد قهرمانان برتر سینما لقب گیرد. فیلمنامهی این فیلم نامزد دریافت اسکار از چهارمین دورهی جشنوارهی فیلم اسکار شد. این فیلم در لیست ۱۰ فیلم برتر ژانر گانگستری که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، رتبهی نهم را به دست آورد. هم چنین نقل قول :«مادر بخشاینده. آیا این پایان ریکوئه؟» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول موسسهی فیلم آمریکا جایگاه ۷۳ را به دست آورد.
۳۷. هری لایم در «مرد سوم» (The Third Man)
- سال تولید: ۱۹۴۹
- کارگردان: کارول رید
- بازیگران: جوزف کاتن، آلیدا والی، اورسن ولز، کارل اشتپانک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
یک نویسندهی داستانهای خیالی به نام هالی مارتینز (جوزف کاتن) وارد اتریش میشود تا با یکی از دوستهای زمان کودکی خود به نام هری لایم (اورسن ولز) دیدار کند. خیلی زود اما در مییابد که دوستش به قتل رسیده است. وقتی که مارتینز در مییابد یک مرد سوم ناشناختهای هم در صحنهی جرم حضور داشته است، شروع به آغاز تحقیقات خودش در راستای پروندهی دوستش میکند. در حین تحقیقات، مارتینز پرده از راز توطئهای بزرگ بر میدارد و به طوری غیرمنتظره و دیوانهوار عاشق نامزد غزادار لایم، آنا (آلیدا ولی)، میشود. در «مرد سوم» اورسن ولز یکبار دیگر با دوست قدیمی و همکار سابقش در تئاتر مرکوری، جوزف کاتن، همبازی میشود.
اگرچه در هنگام اکران، «مرد سوم» نتوانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند، اما امروزه از آن به عنوان یکی از بزرگترین فیلمهای بریتانیایی تاریخ سینما یاد میشود. «مرد سوم» به دنبال استفادهی تاثیرگذارش از نورپردازی پر تضاد و استفادهاش از نماهای اریب و تکنیکهای نوین دوربین در تاریخ سینما ماندگار شده است. «مرد سوم» یک فیلم نوآر و کارآگاهی معمولی نیست و اگرچه بخش زیادی از داستان آن حول محور خط داستانیای ساده میگردد، اما در نهایت خط داستانی این فیلم به توطئهای بزرگ ختم میشود که باعث میگردد این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای این ژانر درخشش بیشتری داشته باشد.
«مرد سوم» مثالی مناسب است از صنعت فیلمسازی در بهترین حالت خودش و در حالی که داستانی سرشار از تعلیق و رمز و راز را روایت میکند، این فیلم به دنبال فضاسازی درخشان خود از اتریش پس از جنگ جهانی دوم هم مورد تحسین واقع شده است. این فضاسازی باعث میشود که تاثیرگذاری فیلم چندین برابر شود. «مرد سوم» توانست جایزهی نخل طلا را از جشنوارهی فیلم کن فرانسه دریافت کند. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم را از جشنوارهی فیلم بفتا هم به دست آورد. در جشنوارهی جوایز اسکار سال ۱۹۵۰، این فیلم در سه رشتهی بهترین کارگردانی، بهترین تدوین و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید نامزد اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را برای رابرت کراسکر به ارمغان بیاورد. گراهام گرین، نویسندهی «مرد سوم» کمی بعد از اکران این فیلم، رمانی هم بر اساس فیلمنامهی خود نوشت و آن را منتشر کرد. درخشش ولز در این فیلم باعث میشود که او را یکی از ضد قهرمانان برتر سینما بدانیم.
۳۶. فرانک بوث در «مخمل آبی» (Blue Velvet)
- سال تولید: ۱۹۸۶
- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: کایل مکلاکلن، ایزابلا روسلینی، لورا درن، دنیس هاپر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
فیلمنامهی این فیلم بارها به دنبال مضامین جنسی و خشونتبار توسط شرکتهای فیلمسازی مختلف رد شد. لینچ بعد از شکست خوردن فیلم «تلماسه» (Dune) تصمیم گرفت به سراغ فیلمی شخصیتر برود. این فیلم داستان پسر جوانی را روایت میکند که روی زمین یک گوش بریده شدا پیدا میکند. این گوش، پسر را وارد ماجراجوییهای گوناگونی میکند. یکی از اشخاصی که این پسر در ماجراجوییهایش با او روبهرو میشود، فرانک بوث با بازی دنیس هاپر است. هاپر تجربهی زیادی در ایفا کردن نقش شخصیتهای مختلف و عجیب در فیلمهای تجربی دارد. او اینبار با یکی از عجیبترین کارگردانهای تاریخ سینما همراه شد تا بتواند یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند.
اگرچه این فیلم لینچ هم مانند «تلماسه» در گیشه با شکست مواجه شد و با توجه به بودجهی ۶ میلیون دلاری، تنها ۸.۶ میلیون دلار فروخت، اما نظر منتقدان نسبت به این فیلم مثبت بود و آنها بیش از هرچیز از نقش آفرینی درخشان هاپر ستایش کردند. با بازی در این نقش بود که کارنامهی هنری هاپر یکبار دیگر احیا شد و او دوباره تبدیل به یکی از بازیگران مهم هالیوود گردید. لینچ برای ساخت این فیلم نامزد دریافت اسکار شد، اما نتوانست آن را به دست اورد. هاپر توانست جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از حلقهی منتقدان فیلم بوستن، حلقهی منتقدان فیلم لس آنجلس و جامعهی ملی حلقهی منتقدان فیلم به دست آورد. او نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب هم شد اما نتوانست این جایزه را به دست آورد.
۳۵. جی. جی. هانسکر در «بوی خوش موفقیت» (Sweet Smell of Success)
- سال تولید: ۱۹۵۷
- کارگردان: الکساندر مکندریک
- بازیگران: برت لنکستر، تونی کرتیس، سوزان هریسون، مارتین میلنر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
این فیلم روایتی جالب را به تصویر میکشاند از فساد موجود در مطبوعات و روزنامهنگاران آمریکا که در آن روزها رو به گسترش یافتن بود. در این فیلم لنکستر نقش روزنامهنگاری را ایفا می کند که از ارتباط خواهرش با یک نوازنده راضی نیست، به همین دلیل او یکی از پادوهای خود با بازی تونی کرتیس را مامور جاسازی مواد مخدر در بین ابزار کار نوازنده میکند. نوازنده دستگیر میشود و چیزی نمانده که خواهد لنکستر (سوزان هریسون) دست به خودکشی بزند که کرتیس از راه میرسد و همهچیز را برای او توضیح میدهد. با فرار رسیدن لنکستر اما شرایط تغییر میکند و او با استفاده از قدرتی که دارد، تمام تقصیرها را به گردن همکار خود میاندازد و او را تحویل پلیس میدهد.
این فیلم که نخستینبار در تاریخ ۴ جولای ۱۹۵۷ به اکران در آمد نتوانست در گیشه با موفقیت روبهرو شود و با بودجهی ۳.۴ میلیون دلاریاش، تنها ۲.۲۵ میلیون دلار فروخت. بری لوینسون یکی از کارگردانهای شناخته شدهی هالیوود است که بارها در فیلمهای مختلف خود به این فیلم ارجاع داده است. «بوی خوش موفقیت» در لیست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ که توسط مجلهی اینترنتی سابت اند ساوند منتشر شد توانست جایگاه ۱۷۱ را به دست آورد. مجلهی اینترتینمت ویکلی هم در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما، این فیلم را به عنوان فیلم چهل و نهم انتخاب کرد. لنکستر در این فیلم به خوبی نقش ضد قهرمانی اتو کشیده را ایفا میکند؛ مردی که اگرچه در نگاه اول به نظر قابل احترام و تحصیل کرده میآید، اما بیشک یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است.
۳۴. دکتر سزل در «ماراتن من» (Marathon Man)
- سال تولید: ۱۹۷۶
- کارگردان: جان شلزینجر
- بازیگران: داستین هافمن، لارنس الیویه، ویلیام دیون،روی شایدر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
چند نفر را میشناسید که توانسته باشند در مقابل داستین هافمن به ایفای نقش بپردازند و بر روی او سایه افکنند؟ لارنس الیویه در «ماراتن من» یک مرد معمولی نیست. او یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما است که حالا کولهباری از تجربه را با خود دارد. همین تجربیات است که به او کمک میکنند تا بدون هیچ قدرت ماوراییای تبدیل به یکی از ترشناکترین ضد قهرمانان برتر تاریخ سینما شود. الیویه به خوبی میداند چه زمانی آرامش خود را حفظ کند و چه زمانی به دیوانگی درونش اجازهی بروز پیدا کردن بدهد. او سالها قهرمان بوده است و به واسطهی تجربیاتش در ایفای نقش قهرمانهای مختلف به خوبی از نقاط ضعف ضد قهرمانها آگاه است و میتواند آنها را بپوشاند. به همین دلیل است که ضد قهرمان الیویه تا این اندازه ترسناک و دلهرهآور میشود.
این فیلم با بوجه ی ۶.۵ میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت توانست در گیشه بیش از ۲۸ میلیون دلار بفروشد. «ماراتن من» نخستینبار در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۷۶ اکران شد. الیویه برای درخشش خود در نقش دکتر سزل توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. این فیلم را میتوان تقابل دو سبک بازیگری دانست. سبک متد اکتینگ داستین هافمن و سبک کلاسیک الیویه. الیویه اگرچه در دستیابی به اسکار ناکام ماند، اما توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست اورد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور این فیلم توانست رتبهی پنجاهم را به دست آورد و نقل قول «آیا ایمنه؟» که بارها و بارها در این فیلم تکرار شد در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول توانست جایگاه ۷۰ را به خودش اختصاص دهد.
۳۳. کنت دراکولا در «دراکولا» (Dracula)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: تاد برانینگ، کارل فروند
- بازیگران: بلا لوگشی، هلن چندلر، چارلز کی. جرارد، دواین فرای
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
رنفیلد، یک فروشندهی املاک به ترانسیلوانیا میرود تا مقدمات فروش خانهای قدیمی به مردی مرموز به نام کنت دراکولا (بلا لوگشی) را فراهم کنت. بعد از دیدار با او، رنفیلد در مییابد که کنت یک انسان معمولی نیست، اما دیگر دیر شده است و کنت به واسطهی نیش زدن او، رنفیلد را بردهی خود میکند. این فیلم داستان کنت دراکولا، خونآشامی ۵۰۰ ساله را روایت میکند که از ترانسیلوانیا به انگلستان مهاجرت کرده و یکی پس از دیگری انسانهای بیگناه را از بین میبرد. بلا لوگشی در این فیلم توانسته است با کمک چهرهپردازی درخشان و البته کاگردانی به یاد ماندنی تاد برانینگ و کارل فروند تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما شود.
فیلمنامهی این فیلم را گرت فورت بر اساس کتاب دراکولا از برام استوکر و کتاب دیگری به همین نام از همیلتون دین و جان لی. بلدرستون نوشته است. دراکولا که یک ضد قهرمان خطرناک و مرگبار است به تدریج توانست تبدیل به یکی از چهرههای فرهنگی تاثبرگذار هالیوود شود و بیشک بخش زیادی از این تاثیرگذاری خود را مدیون درخشش لوگشی در این نقش است. «دراکولا» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور موسسهی فیلم آمریکا رتبهی ۸۵ را به دست آورد. دیالوگ: « به انها گوش کن. بچههای شب. چه موسیقیای مینوازند.» از کنت دراکولا در لیست ۱۰۰ فیلم ۱۰۰ نقل قول توانست جایگاه هشتاد و سوم را به دست اورد. پیش از این فیلم، اف. دابلیو. مورنائو، فیلمساز اکسپرسیونیست آلمانی هم سال ۱۹۲۲ فیلمی بر اساس رمان دراکولا از برام استوکر ساخته یود که بعدها به دنبال دعواهای حقوقی مجبور شده بود آن را از بین ببرد.
۳۲. کلاید بارو و بانی پارکر در «بانی و کلاید» (Bonnie and Clyde)
- سال تولید: ۱۹۶۷
- کارگردان: آرتور پن
- بازیگران: وارن بیتی، فی داناوی، جین هکمن، مایکل جی. پولارد
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
«بانی و کلاید» فیلمی معمولی نیست. در این فیلم شما با ضد قهرمانهایی شرور و شیطانی روبهرو نیستید. بانی (وارن بیتی) و کلاید (فی داناوی) دو انسان معمولی هستند که از زندگیهای خود خسته شدهاند و میخواهند کمی هیجان به ان اضافه کنند، برای آنها مرده و زنده بودن فرقی ندارد، آنها دیگر تحمل زیستن در چهارچوبهای اجتماعی از پیش تعیین شده را ندارد. این فیلم بیش از هر چیز داستان دو یاغی است که در مقابل تمدن و قوانین اجتماعی سر بر آوردهاند. نقشآفرینی داناوی و بیتی در این فیلم باعث شد که توجه مخاطبان سینمایی یک بار دیگر به این دو بازیگر کارکشتهی هالیوودی جمع شود. این دو با بازی در این فیلم باعث به وجود آمدن نوع جدیدی از فیلمهای عاشقانه و جنایی شدند که تا به همین امروز هم فیلمهای زیادی تلاش کردهاند چیزی شبیه به ان بسازند.
داستان این فیلم بر اساس یک زوج واقعی بانکزن به نامهای بانی پارکر و کلاید بارو که در دههی ۱۹۳۰ میلادی توجه رسانهها را به خود جلب کرده بودند ساخته شده است. این فیلم که با بودجهی ۲.۵ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۷۰ میلیون دلار بفروشد. شیمی خاص بین بیتی و داناوی باعث شده است که این دو شصخیت تبدیل به دو تن از ضد قهرمانان برتر سینما شوند. این فیلم در ۱۰ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد. داناوی و بیتی هر دو به دنبال ایفای نقشهای به یادماندنی خود نامزد دریافت این جایزه شدند، اما تنها کسانی که توانستند این جایزه را به دست آورد، استل پارسون در رشتهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن و برنت گافی در رشتهی بهترین فیلمبرداری بودند. داناوی و بیتی به دنبال درخشش خود در نقش ضد قهرمانهای این فیلم توانستند جوایز سینمایی دیگری را هم به کارنامهی خود اضافه کنند. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا در جایگاه چهل و دوم قرار گرفت. نقل قول: «ما بانک میزنیم.» از این فیلم هم توانست در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول، رتبهی چهل و یکم را به دست آورد.
۳۱. خانم دانور در «ربهکا» (Rebecca)
- سال تولید: ۱۹۴۰
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: لارنس الیویه، جوآن فونتین، جودیت اندرسون، جرج سندرز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
جودیت اندرسون در این فیلم توانسته است پرترهای درخشان از یک خدمتکار شیطانی ترسیم کند. مرد جوان ثروتمند صاحبخانه، بعد از این که همسر نخست خود را به طرز مشکوکی از دست داده است با همسری جدید به خانه باز میگردد. مدت زیادی نمیگذرد که عروس جدید متوجه حرفها و تهدیدهای خدمتکار میشود. این خدمتکار تبدیل به کابوس عروس جدید میگردد. نقش این خدمتکار که در فیلم خانم دانور نام دارد را جودیت اندرسون ایفا میکند. این بازیگر موفق میشود با استفاده از تن صدای آرام و چشمهای تهدید کنندهاش یکی از بهترین ضد قهرمانان برتر تاریخ سینما را خلق کند. این فیلم هیچکاک هم مانند سایر آثار او سرشار است از تعلیق و دلهره؛ دلهرهای که در این فیلم بیش از هرچیز به واسطهی خانم دانور به مخاطبان منتقل میشود.
فیلمنامهی این فیلم اقتباسی است از رمان «ربهکا» از دافنه دو ماریر. این فیلم در گیشه موفق یود و با توجه به بودجهی ۱.۶ میلیون دلاری، توانست ۶ میلیون دلار بفروشد. «ربهکا» ابتدا در تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۴۰ در میامی اکران شد و سپس در ۱۲ آوریل همان سال به اکران عمومی در آمد. این فیلم در ۱۱ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۲ اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را به دست آورد. جودیت اندرسون برای ایفای نقش ضد قهرمان دلهرهآور و ترسناک این فیلم هم توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، این فیلم در جایگاه ۸۰ قرار گرفت. به تازگی بازسازیای از فیلم «ربهکا» ساخته شد که نتوانست به خوبی نسخهی هیچکاک مخاطبان و منتقدان را راضی کند.
۳۰. تراویس بیکل در «راننده تاکسی» (Taxi Driver)
- سال تولید: ۱۹۷۶
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: رابرت دنیرو، جودی فاستر، هاروی کایتل، آلرت بروکس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
بیکل یک کهنهسرباز نیروی دریایی است که به تازگی به شهر بازگشته. هماهنگ شدن با زندگی شهری و زشتیهایی که او در سطح شهر و محلههای پایین میبیند، به تدریج او را عصبیتر میکنند. او برای یافتن رستگاری دلباختهی زنی میشود اما اخلاقیات خاص او باعث میشوند این زن از او فاصله بگیرد. بعد از این جدایی به نظر میرسد تراویس هیچ راه دیگری ندارد جز این که کثیفیها را خودش به تنهایی پاک کند. او تصمیماتی جدی میگیرد و برنامهای دقیق میچیند تا بتواند رئیسجمهور را ترور کند. نقشهی او اما درست از آب در نمیآید و به همین واسطه او نقشهی دوم خود را اجرایی میکند. به سراغ یک فاحشهخانه میرود و گردانندهی آن را به سزای عملش میرساند. دنیرو در این فیلم یک ضد قهرمان نیست، بلکه به عقیدهی بسیاری میتواند یک قهرمان باشد.
تراویس بیکل میتواند آیینهای باشد که هر کدام از ما مقابل خودمان گرفتهایم. همهی ما از این دنیا و کثیفی هایش خسته شدهایم اما کدام یک از ما جرأت این را دارد که کاری موثر انجام دهد؟ بیکل یک رانندهی تاکسی معمولی است که شبها را در تنهایی خودش میگذراند و در تنهایی به افرادی که با او هممسیر میشوند و سرنوشتهای آنها فکر میکند. اگرچه از نظر قواعد داستانی بیکل یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است، اما همهی ما میدانیم که او قهرمانی دوستداشتنی است که میخواهد شرایط را تغییر و کاری جدید انجام دهد. تکرار و رخوت او را از پا در آورده است و حالا زمان آن رسیده که این کهنهسرباز تکانی به خودش بدهد.
فیلمنامهی این فیلم را پل شریدر نوشته است. این فیلم در چهار رشته نامزد اسکار شد؛ از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای رابرت دنیرو، اما نتوانست هیچکدام از این جوایز را به دست آورد. دنیرو بفتا و گلدن گلوب را هم دست خالی ترک کرد. حلقهی منتقدان فیلم لس آنجلس، حلقهی منتقدان فیلم نیویورک و حلقهی منتقدان فیلم جامعهی ملی اما جایزهی بهترین بازیگر مرد خود را به این بازیگر به دنبال درخشش در نقش تراویس بیکل اهدا کردند. این فیلم توانست نخل طلای جشنوارهی بینالمللی کن فرانسه را هم به دست آورد. از این فیلم میتوان به عنوان نقطهی اوج سبک بازیگری درونگرای دنیرو یاد کرد. او در این فیلم کاملا تنها است و به تنهایی تمام بار فیلم را به دوش میکشد.
۲۹. کشیش هری پاول در «شب شکار» (The Night of the Hunter)
- سال تولید: ۱۹۵۵
- کارگردان: چارلز لاتن
- بازیگران: رابرت میچام، لیلین گیش، شلی وینترز، جیمز گریفیث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
افراد کمی هستند که میتوانند با کارنامهی فیلمسازی شاهکار چارلز لاتن مقابله کنند. نخستین و تنها تجربهی کارگردانی او حالا تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شده است. یک فیلم دلهرهآور ترسناک و عجیب دربارهی یک کشیش مرگبار (رابرت میچام). این کشیش در حالی که به دنبال ۱۰ هزار دلار پول دزدیده شده میگردد، یک بیوه و فرزندانش را دنبال میکند و باعث آزار و اذیت آنها میشود. لاتن که نخستین تجربهی سینماییاش را از سر میگذراند توانست در این فیلم با فیلمبردار خارقالعادهای به نام استنلی کورتز همکاری کند و یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق نماید.
این زوج هنرمند در این فیلم بیش از هرچیز از سبک اکسپرسیونیستی سینمای آلمان پیروی کردهاند. لاتن از این سبک اروپایی به بهترین شکل ممکن استفاده کرد و به واسطهی آن توانست داستان نئو گوتیک خود را برای مخاطبان هالیوودی روایت کند؛ مخاطبانی که تا آن روز، فیلمی شبیه به «شب شکارچی» و ضد قهرمانی شبیه به کشیش پاول ندیده بودند. جادوی لاتن آن جایی بود که او توانست سبک اکسپرسیونیست را با واقعگراییای جادویی ترکیب کند؛ همین واقعگرایی بود که این فیلم را بیش از حد معمول ترسناک و تاثیرگذار میکرد. در لیست ۱۰۰ سال، ۱۰۰ فیلم دلهرهآوری که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، این فیلم توانست جایگاه ۳۴ را به دست آورد. سال ۱۹۹۱ این فیلم برای پخش در تلویزیون بازسازی شد که این بار ریچارد چمبرلین ایفاکنندهی نقش کشیش پاول بود.
۲۸. مکس کدی در «تنگهی وحشت» (Cape Fear)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان:جی. لی تامپسون
- بازیگران: گریگوری پک، رابرت میچام، مارتین بالسام، پالی برگن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
باز هم میچام و باز هم یکی دیگر از ضد قهرمانان برتر سینما. میچام در این فیلم که تامپسون آن را ساخته است نقش زندانیای را ایفا میکند که به جرم تجاوز هشت سال در زندان بوده. او بلافاصله بعد از رهایی به سراغ وکیلی که او را مقصر به زندان انداختنش میداند میرود. کدی اعضای خانوادهی سم باون یعنی همسر او و دختر ۱۳ سالهاش را تهدید میکند. او سگ خانواده را میکشد و به این واسطه دلهره و وحشت را در فضا چندین برابر میکند. نبرد بین کدی و باون تبدیل به یکی از جذابترین نبردهای تاریخ سینما شده است. از طرفی یک روانی و مجرم و از طرفی دیگر یک وکیل که سعی دارد از خانواده ی خود محافظت کند. چیزی نمانده است که به واسطهی تهدیدهای کدی و وحشتآفرینی او، نانسی دختر ۱۴ سالهی باون با یک ماشین تصادف کند و بمیرد.
میچام پیش از این هم نشان داده است که به خوبی میتواند از عهدهی ایفای نقش ضد قهرمانها بر بیاید. این فیلم زمانی درخشانتر از همیشه میشود که قهرمان مقابل میچام، گریگوری پک است. مردی که به خوبی میداند چگونه قهرمان باشد. این فیلم توانست در گیشه ۱.۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم توانست در گیشه ۱.۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور رتبهی ۶۱ را به دست آورد. منتقد فیلم نیویورکتایمز از این فیلم به عنوان فیلمی قدرتمند با فیلمنامهای پرتنش یاد کرد. مارتین اسکورسیزی چند دهه بعد فیلم دیگری به عنوان بازسازی این فیلم ساخت که در آن رابرت دنیرو نقش مکس کدی را ایفا میکرد.
۲۷. مریخیها در «جنگ دنیاها» (The War of the Worlds)
- سال تولید: ۱۹۵۳
- کارگردان: بایرون هاسکین
- بازیگران: ژن بری، ان رابینسون، سدریک هاردویک، لس تریمین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
مریخیهای در این فیلم مجموعهای از موجودات فضایی هستند که زمین را تهدید میکنند. آنها آمدهاند تا دنیای ما رابه خاک و خون بکشند و آن را تسخیر کنند. این فیلم که در ژانر علمی-تخیلی و دلهرهآور ساخته شده است را بایرون هاسکین کارگردانی کرده. فیلمنامهی این فیلم را بر لیندون بر اساس کتابی به همین نام از اچ. جی. ولز نوشته است. سالها پیشتر، اورسون ولز هم نمایشی رادیویی را بر اساس این کتاب کارگردانی کرده بود. این فیلم نتوانست در گیشه عملکرد خیرهکنندهای داشته باشد و با بودجهی ۲ میلیون دلاری، توانست ۲ میلیون دلار در گیشه بفروشد. «جنگ دنیاها» برای نخستینبار در ۱۳ آگوست ۱۹۵۳ در ایالات متحدهی آمریکا به اکران عمومی در آمد.
این فیلم یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما است، چرا که از آن به عنوان نخستین فیلمی یاد میشود که طی آن انسانها در مقابله با موجودات فضایی قرار میگیرند، سال ۲۰۰۵، استیون اسپیلبرگ کارگردان شناختهشدهی آمریکایی هم فیلمی با همین نام ساخت که آن هم اقتباسی بود از رمان ولز. این فیلم با توجه به موجودات شروری که در خودش جای داده است، یکی از پیشروترین فیلمها در ژانر علمی-تخیلی محسوب میشود. مریخیها یکی از ضد قهرمانان برتر تاریخ سینما هستند، که آمده اند تا همه چیز را نابود کنند. موسیقی این فیلم را اورت داگلاس ساخته است و فیلمبرداری آن بر عهدهی جرج بارنز بوده.
۲۶. کدی جرت در «اوج التهاب» (White Heat)
- سال تولید: ۱۹۴۹
- کارگردان: رائول والش
- بازیگران: جیمز کاگنی، ویریجیا مایو، ادموند اوبرایس، هری لاوتر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
از «اوج التهاب» به عنوان یکی از فیلمهای کلاسیک سینمای گانگستری یاد میشود. این فیلم سال ۲۰۰۳ به دلیل تاثیرات فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی وارد فهرست ملی ثبت فیلم آمریکا شد. این فیلم داستان تعقیب و گریز یک تبهکار به نام کدی را روایت میکند که در حال گریختن از دست نیروهای پلیس است. او بعد از این که دریافته مادرش به قتل رسیده است، از زندان گریخته تا انتقام خون او را بگیرد. کدی یکی دیگر از آن شخصیتهایی است که اگرچه نمیتوان او را به طور کامل قهرمان نامید، اما ضد قهرمان نامیدنش هم کمی زیادهروی خواهد بود. با این وجود با توجه به مناسبات فیلمنامهنویسی و کارگردانی، کدی یک ضد قهرمان است و با تشکر از جیمز کاگنی تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما شده است.
این شخصیت را نویسندگان فیلمنامه ر اساس شخصیت یک قاتل نیویورکی به نام فرانسس کراولی خلق کرده بودند. کراولی در سن ۱۸ سالگی به دلیل قتل مامور پلیس توسط چاقو به مرگ محکوم شد. آخرین کلماتی که از دهان او بیرون آمدند، اینها بودند: « عشق من را به مادرم بفرستید.» این فیلم با بودجهی ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۳ میلیون و ۴۸۰ هزار دلار بفروشد. این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمنامهنویسی شد اما نتوانست آن را به دست آورد. در لیست بهترین فیلمهای گانگستری که موسسهی فیلم آمریکا منتشر نمود، «اوج التهاب» در جایگاه چهارم ایستاد. نقل قول: «تونستم مامان. به بالای دنیا رسیدم.» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول رتبهی ۱۷ را به دست آورد.
۲۵. جک تورنس در «درخشش» (The Shining)
- سال تولید: ۱۹۸۰
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: جک نیکلسون، شلی دووال، بری دنن، ورونیکا فورکه
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
در این فیلم ژانر وحشت استنلی کوبریک که فیلمنامهی آن را خود کوبریک بر اساس رمانی از استیون کینگ نوشته است، جک نیکلسون نقش نویسندهای را ایفا میکند که به همراه همسر و پسر خردسالش در هتلی به عنوان سرایدار اقامت میکنند. بعد از خالی شدن هتل، وقایع هرروز عجیبتر میشود و جک تورنس بیش از پیش از خود واقعیاش دور میگردد. اگرچه بازی نیکلسون مورد ستایش منتقدان و مخاطبان قرار گرفت، اما خود فیلم مورد بیمهری واقع شد و حتی خود کینگ این فیلم را نپسندید. سال ۲۰۱۳ دنبالهای برای این فیلم به عنوان «دکتر اسلیپ» (Doctor Sleep) ساخته شد که در آن ایوان مکگرگور ایفاکنندهی نقش جک تورنس بود.
این فیلم که با بودجهی ۱۹ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه بیش از ۴۷ میلیون دلار بفروشد. «درخشش» در فصل جوایز نتوانست موفق باشد، اما با گذر زمان این فیلم تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شده است. جک نیکلسون با شیطنت همیشگیای که در رفتار و چهرهاش وجود دارد در این فیلم توانست یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند. او در این فیلم همهکار میکند؛ از خندههای شیطانی گرفته تا فریادهایی که خبر از ورود او میدهند. صحنههایی در این فیلم وجود دارند که در آنها نیکلسون میتواند مخاطب را به شدت بترساند و همین ویژگی است که باعث شده نام او در این لیست به چشم بخورد. نقل قول: «جانی اینجاست.» توانست در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول رتبهی ۶۸ را به دست آورد و خود فیلم هم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور جایگاه ۲۹ را به دست آورد.
۲۴. گوردون گکو در «وال استریت» (Wall Street)
- سال تولید: ۱۹۸۷
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: مایکل داگلاس، چارلی شین، داریل هانا، مارتین شین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
یکی از فیلمهایی که هر متخصص اقتصادی باید به تماشای آن بنشیند، فیلم کلاسیک الیور استون است. این فیلم باعث علاقهمند شدن هزاران فارغالتحصیل اقتصاد به بازارهای بورسی شده است. اگرچه این فیلم از نظر ماهیتی به دنبال نشان دادن فشار و دیوانگی بازارهای بورسی ساخته شد، اما این فیلم موفق میشود به خوبی ابزارهای در دسترس معاملهگران، تحلیلگران و بانکداران بورسی را با وجود این که ۳۰ سال از ساختهشدنش میگذرد، به نمایش بگذارد. اگرچه این فیلم سعی دارد در رابطه با معاملههای داخلی هشدار دهد، با این وجود، چه کسی است که نمیخواهد به جای باد فاکس (چارلی شین) یا حتی گوردون گکو (مایکل داگلاس) باشد؟ این فیلم همیشه جنبههای حرص و طمع مخاطب را بیدار میکند. به هر حال نباید فراموش کنیم، گوردون گکو بود که در این فیلم گفت: «طمع خوب است.»
گکو در این فیلم مردی است که دریای جاهطلبیاش پایان ندارد. او تنها سود، ثروت و پول را میشناسد. فیلمنامهی این فیلم درام را خود استون با همراهی استنلی ویزر نوشته است. داگلاس برای درخشش در نقش گکو توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به دست آورد. علاوه بر اسکار، گلدن گلوب هم به این بازیگر رسید. «وال استریت» که با بودجهی ۱۶.۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، در نهایت توانست در گیشه بیش از ۴۳.۵ میلیون دلار بفروشد. گکو را باید یکی از ضد قهرمانان برتر سینما دانست. اگرچه او آدم نمیکشد و یک جانی فرارکرده از زندان نیست، اما اعمالش دست کمی از اعمال افراد خودخواهی که به جز خودشان به هیچکس دیگر فکر نمیکنند ندارد.
۲۳. ایو هرینگتون در «همهچیز دربارهی ایو» (All About Eve)
- سال تولید: ۱۹۵۰
- کارگردان: جوزف ال. منکیهویچ
- بازیگران: آن بکستر، جرج سندرز، سلست هوم، گری مریل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
امروزه هنوز هم از «همه چیز دربارهی ایو» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ یاد میشود. این فیلم توانست در ۱۲ رشته نامزد دریافت اسکار شود و ۶ اسکار را به خانه ببرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد. نقش ایو هرینگتون در این فیلم را آن بکستر ایفا میکند. بکستر موفق میشود در مقابل بازیگر بزرگی مانند بت دیویس قرار بگیرد و بدون لحظهای لغزش یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند. بکستر برای درخشش خودش در این فیلم توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود، اما نتوانست این جایزه را به دست آورد.
در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم موسسهی فیلم آمریکا، فیلم «همهچیز دربارهی ایو» توانست در رتبهی ۲۸ جا بگیرد. نقل قول :«کمربندهای خود را ببندید امشب قراره پر از دستانداز باشه.» در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول توانست رتبهی نهم را به دست آورد. «همه چیز دربارهی ایو» سال ۱۹۹۰ برای محافظت در کتابخانهی ملی آمریکا توسط کنگره انتخاب شد. فیلمنامهی این فیلم را جوزف منکهویچ بر اساس کتاب «خرد ایو» از مری آور نوشته است. این فیلم با بودجهی ۱.۴ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۸.۴ میلیون دلار بفروشد. بکستر که در این فیلم یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است، بعدها توانست به دنبال بازی در فیلم «لبهی تیغ» (The Razor’s Edge) اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد.
۲۲. نابودگر در «نابودگر» (The Terminator)
- محصول: ۱۹۸۴
- کارگردان: جیمز کامرون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
آرنولد شوارتزنگر در این فیلم جیمز کامرون توانسته است پرترهای درخشان از یک ربات آدمکش و مرکبار ترسیم نماید. او با استفاده از بدن بینظیرش، لهجهی خاصش و لحن گفتار دیجیتالیاش باعث میشود هر بینندهای خیلی زود بتواند با این ربات ارتباط بر قرار کند. نابودگر از آینده فرستاده شده است تا زنی که قرار است در آینده یک رهبر جسور به دنیا بیاورد را نابود کند. از طرفی سربازی هم فرستاده شده است تا با این ربات بیرحم که فقط به دستور خود فکر میکند و یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است مقابله کند. در این فیلم جیمز کامرون، تمام عناصر اکشن و دلهرهآور کنار یکدیگر جمع شدهاند تا باعث به وجود آمدن یکی از بهترین بلاکباسترهای تاریخ سینما شوند.
این فیلم با بودجهی ۶.۴ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۷۸ میلیون دلار بفروشد. بعدها ۵ ادامه برای این فیلم ساخته شدند؛ «نابودگر ۲: روز داوری» (Terminator 2: Judgment Day) محصول ۱۹۹۱، «نابودگر ۳: خیزش ماشینها« (Terminator 3: Rise of the Machines) محصول ۲۰۰۳، «رستگاری نابودگر» (Terminator Salvation) محصول ۲۰۰۹، «نابودگر: جنسیس» (Terminator: Genisys) محصول ۲۰۱۵ و «نابودگر: سرنوشت تاریک» (Terminator: Dark Fate) محصول ۲۰۱۹. هیچ یک از این دنبالهها اما نتوانستند به خوبی قسمت نخست باشند؛ چرا که در قسمت نخست شوارتزنگر توانسته است با همراهی جیمز کامرون یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند.
۲۱. خانم جان ایسلین در «کاندیدای منچوری» (The Manchurian Candidate)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: جان فرانکن هایمر
- بازیگران: فرانک سیناترا، لارنس هاروی، جنت لی، استل اتر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
این فیلم داستان گروهی از سربازان را روایت میکند که از جنگ کره باز میگردند. یکی از این سربازان مدال افتخاری دریافت کرده است. بعد از استقبال از وی، او را به منچوری میفرستند؛ جایی که در آن یک چینی به کمک شستشوی مغزی این سرباز دارای مدال افتخار را تبدیل به یک قاتل میکند. فیلمنامهی عجیب این فیلم نئو-نوآر روانشناختی و سیاسی دلهرهآور را جرج اکسلراد بر اساس کتابی به همین نام محصول ۱۹۵۹ از ریچارد کاندان نوشته است. این فیلم برای نخستینبار در ۲۴ اکتبر ۱۹۶۲ به اکران عمومی در آمد و با وجود بودجهی ۲.۲ میلیون دلاری، توانست در گیشه ۷.۷ میلیون دلار بفروشد.
این فیلم در دو رشته نامزد دریافت اسکار شد. آنجلا لانسبری برای ترسیم کردن پرترهای دقیق از یکی از ضد قهرمانان برتر سینما هم توانست نامزد دریافت اسکار شود، اما نتوانست به آن دست پیدا کند. لانسبری اما توانست گلدن گلوب را به کارنامهی هنری خود اضافه کند. علاوه بر آن هیأت ملی بازبینی هم جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به این بازیگر اهدا کرد. لانسبری با استفاده از معصومیت ذاتی خود توانست شرارتی که در عمق وجود این شخصیت وجود داشت را مخفی کند و همین تضاد باعث شد تبدیل به ضد قهرمانی فراموش نشدنی شود. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور توانست رتبهی ۱۷ را به دست آورد. «کاندیدای منچوری» سال ۱۹۹۴ برای محافظت در کتابخانهی ملی کنگره انتخاب شد.
۲۰. مرد در «بامبی» (Bambi)
- سال تولید: ۱۹۴۲
- کارگردان: دیوید هند
- بازیگران: کمی کینگ، هاردی آلبرایت، دونالد نوویس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
موفقیت «دامبو» در گیشه و نظر مثبت منتقدان دربارهی آن، راه را برای ساخته شدن یکی از دوستداشتنیترین و موفقترین انیمیشنهای شرکت دیزنی باز کرد. داستان این انیمیشن والت دیزنی، اقتباسی است از کتاب «بامبی، یک زندگی در جنگل» که نویسندهی آلمانی، فلیکس زالتن آن را نوشته است. نویسندهی این کتاب از داستان کودکانی که مجبور میشوند در نظامهای بیرحم و حکومتهای خشن خیلی زود با دنیا و حقایق تلخ آن روبهرو شوند الهام گرفت تا آن را بنویسد و رژیم نازی خیلی زود توانست عقاید انتقادی داستان کتاب بامبی را شناسایی کند. این کتاب سال ۱۹۳۵ توسط رژیم نازی ممنوعه اعلام شد.
انیمیشن دیزنی به طور کامل داستان رمان را دنبال نمیکند، اما مضامین اصلی آن را که مضامینی مرتبط با قدرت عشق و شکنندگی زمین و دنیای ما است را در خودش جای داده و به نمایش میگذارد. «بامبی» همچنین به دنبال دستآوردهای انیمیشنی خود توانست بسیار مورد تمجید منتقدان و متخصصان قرار بگیرد. یکی از شخصیتهای این انیمیشن که هرگز تماشاگران نمیتوانند نگاه دقیقی به او بیاندازند، یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است. اعمال این مرد است که بامبی را تنها میکند و باعث میشود ماجراهای سخت او آغاز شوند. این مرد را شاید بتوان یکی از مهمترین ضد قهرمانهایی دانست که مخاطب هرگز به طور کامل با او آشنا نمیشود و او را نمیشناسد.
استفادهی درخشان این انیمیشن از صدا، راه را برای به وجود آمدن دستآوردهای صوتی جدید در سینما باز کرد. بامبی داستان یک گوزن تازه متولدشده با نام بامبی را روایت میکند. بامبی قرار است یک روز شاهزادهی جنگل شود؛ عنوانی که اکنون پدر بامبی دارد. بامبی که کودکی بیش نیست، بسیار به مادرش وابسته است و از آن جایی که وارد دنیایی جدید شده است، مدام سوال میپرسد. او در مسیر شناختن جهان اطراف خود دوستهای زیادی پیدا میکند . یک روز اما سرنوشت بامبی را از مادرش جدا میکند و حالا زمانی است که بامبی باید با حقایق تلخ زندگی خیلی زودتر از آن چه پیشبینی میکرد روبهرو شود. بامبی باید به تنهایی راه خود را در جنگل ترسناک و گاهی تاریک پیدا کند. «بامبی» با بودجهی ۸۵۸ هزار دلاری، توانست در گیشه بیش از ۲۶۷ میلیون دلار بفروشد.
۱۹. کاپیتان بلی در «شورش در بونتی» (Mutiny On The Bounty)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: لوئیس مایلستون
- بازیگران: ترور هاوارد، ریچارد هریس، هیو گریفیت، تریتا ترپایا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
«شورش در بونتی» به اندازهای ناموفق بود که کارنامهی هنری براندو را به نابودی کشاند؛ تا زمانی که فرانسیس فورد کوپولا با قایق نجاتی به نام «پدرخوانده» از راه رسید. با این حال این فیلم یکی از فیلمهای کلاسیک هالیوود است که در آن براندو با سبک متد اکتینگ خود به عنوان قهرمان با یکی از ضد قهرمانان برتر سینما یعنی کاپیتان بلی با بازی تروور هاوارد که یکی از نمایندگان سبک بازیگری کلاسیک است مقابله میکند. این فیلم بازسازی فیلمی به همین نام از فرانک لوید محصول ۱۹۳۵ است که کلارک گیبل و چارلز لاتن در آن نقشآفرینی میکردند. اگرچه فیلم اصلی توانست با موفقیت روبهرو شود، اما این فیلم دوم از مایلستون با بودجهی ۱۷ میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت تنها ۱۳.۵ میلیون دلار فروخت.
این فیلم داستان کشتی بونتی را روایت میکند که از انگلستان به مقصد تاهیتی رهسپار میشود. فرماندهی این کشتی یا همان کاپیتان بلی، ناخدایی مستبد است که خیلی زود تمام خدمهی کشتی را از خودش متنفر میسازد. او یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است که هیچ اصول اخلاقیای ندارد و میخواهد فقط و فقط حرف خودش را به کرسی بنشاند. در مسیر بازگشت از تاهیتی است که فلچر کریستیان شورشی عظیم در کشتی به راه میاندازد و کنترل اوضاع را در دست میگیرد. این فیلم در ۷ رشته نامزد اسکار شد، اما سرانجام این مراسم را دست خالی ترک کرد. سه نامزدی گلدن گلوب هم از دیگر افتخارات این فیلم بودند.
۱۸. کوسه در «آروارهها» (Jaws)
- سال تولید: ۱۹۶۲
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس، لورین گری
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
این فیلم اولین فیلم مهم استیون اسپیلبرگ محسوب میشود. سبک نوین و متفاوت این فیلم که در آن دلهره، هیجان و وحشت با یکدیگر ترکیب شده بودند، هم توانست این فیلم را در نگاه منتقدان قابل ستایش کند و هم در گیشه به فروشی قابل توجه دست یابد. این فیلم که با بودجهی ۹ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۴۷۰.۵ میلیون دلار بفروشد. موسیقی این فیلم را هم مثل سایر آثار اسپیلبرگ جان ویلیامز افسانهای ساخته است. این فیلم توانست برندهی ۳ جایزهی اسکار شود؛ از جمله اسکار بهترین تدوین، بهترین موسیقی متن و بهترین صدا. «آروارهها» نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم هم شده بود، اما جایزه را به «دیوانه از قفس پرید» میلوش فورمن واگذار کرد. اسپیلبرگ به واسطهی این فیلم توانست جای پای خود را به عنوان فیلمسازی تازهکار در دنیای سینما محکم کند. «آروارهها» تبدیل به فیلمی شد که بعدها بسیاری از فیلمسازان تلاش کردند تا هیجان و دلهرهی ایجاد شده توسط آن را بازسازی کنند، اما بیشتر آنها شکست خوردند.
موسیقی متن این فیلم توانست جایزهی گرمی را هم به دست آورد. ضد قهرمان این فیلم که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما هم هست، یک کوسهی مکانیکی میباشد. اسپیلبرگ و تیم طراحی صحنهی او کوسهای مکانیکی و مصنوعی طراحی کردند تا به واسطهی آن بتوانند توهم وجود یک کوسهی واقعی را به مردم القا کنند. همانطور که احتمالا میدانید، «آروارهها» داستان شهری ساحلی را روایت میکند که کوسهای ترسناک و خونخوار شروع به حمله کردن به مردم آن میکند و گروهی از کلانترها و دریانوردان تلاش میکنند تا جلوی این کوسه را بگیرند. برای این که میزان ترس و وحشتی که این کوسه در این شهر ایجاد کرده است را به خوبی درک کنید، کافی است نگاهی بیاندازید به نمای دالی زوم که وقتی روی شایدر روی یک صندلی نشسته و ناگهان کوسه را میبیند، به شکلی هنرمندانه توسط اسپیلبرگ به نمایش در میآید. در همان یک نما میتوان وحشت و سرگیجهی ایجاد شده به واسطهی مشاهده شدن کوسه را به خوپی لمس کرد.
«آروارهها» اقتباس سینمایی استیون اسپیلبرگ از موبی دیک است، اما با تنش و انفجارهای هیچکاکی. این یعنی این فیلم دربارهی کوسهی سفید بزرگی است که وارد ساحلی در نیوانگلند میشود. «آروارهها» خیلی زود نام کارگردان خود را در وارد بهترینهای هالیوود کرد. این فیلم حتی امروزه هم تواناییهای خود را از دست ندادهاست. حتی بسیاری از فیلمهای دلهرهآوری که امروزه ساخته میشوند هم در مقام مقایسه با «آروارهها» چیزی برای گفتن ندارند. «آروارهها» از بعضی از موجودات سینمایی پیش از خود هم کمک گرفت. این فیلم بعضی از ایدههای خودش را از فیلمهای ژانر وحشت دههی پنجاه میلادی مانند «از فضا آمد» (It Came from Outer Space) و صحنههای نقطهنظر کوسه از فیلم «موجوداتی از باتلاق سیاه» (Creature from the Black Lagoon) گرفتهاست و با این حال، تمام این عناصر قرض گرفته شده را ارتقا داده و به شکلی بهتر از نسخههای اصلی به تصویر کشیده.
۱۷. آنی ویلکس در «میزری» (Misery)
- سال تولید: ۱۹۹۰
- کارگردان: راب رینر
- بازیگران: جیمز کان، کتی بیتس، لورن باکال، ریچارد فارنزورث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
این فیلم را شرکت کلمبیا برای نخستینبار در ۳۰ نوامبر ۱۹۹۰ به اکران عمومی در آورد. در گیشه این فیلم که با بودجهی ۲۰ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست بیش از ۶۱ میلیون دلار بفروشد. این فیلم داستان نویسندهای را روایت میکند که داستانی دنبالهدار به نام «میزری» را مینویسد. یک روز او دچار صانحهی رانندگی میشود و وقتی به هوش میآید در مییابد که پرستاری به نام آنی ویلکس مسئول مراقبت از او است. این نویسنده به تدریج در کابوسی مرگبار گرفتار میشود که به نظر میرسد هیچ راهی برای رها شدن از آن ندارد. آنی ویلکس در نگاه اول زنی مهربان و دلسوز به نظر میرسد، اما هر چه داستان پیش تر میرود، مخاطب بیشتر با ذات حقیقی او آشنا میشود و در مییابد که او یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است.
فیلمنامهی این فیلم را ویلیام گلدمن بر اساس داستانی به همین نام از استفن کینگ نوشته است. اگر کمی طرفدار سینما باشید، بیشک نام استفن کینگ را شنیدهاید. او نویسندهای است که کتابهایش بارها و بارها مورد اقتباس قرار گرفتهاند؛ از «درخشش» کوبریک گرفته تا همین «میزری». این کتاب کینگ هم مانند بسیاری دیگر از آثارش در ژانر دلهرهآور روانشناختی ترکیبشده با وحشت نوشته شده است. کتی بیتس برای نقشآفرینی درخشان خود به عنوان آنی ویلکس که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است، توانست جایزهی بهترین بازیگر زن را از اسکار بگیرد. علاوه بر اسکار، جایزهی بهترین بازیگر زن حلقهی منتقدان فیلم شیکاگو، حلقهی منتقدان فیلم دالاس و حلقهی منتقدان فیلم نیویورک هم به این بازیگر تعلق گرفت. گلدن گلوب هم جایزهی بهترین بازیگر زن در یک فیلم درام را به کتی بیتس اهدا کرد.
۱۶. نواح کراس در «محلهی چینیها» (Chinatown)
- سال تولید: ۱۹۷۴
- بازیگران: جک نیکلسون، فی داناوی، جان هیوستون، رومن پولانسکی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
اگر میخواهید با یک شرور واقعی آشنا شوید، کافی است نگاهی بیاندازید به این فیلم رومن پولانسکی. نقش نواح کراس که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است را در این فیلم جان هیوستن، کارگردان نامآشنای هالیوودی ایفا میکند. کراس به اندازهای شیطانی است که حتی به دختر خودش هم رحم نمیکند. روابط پیچیدهی کراس با دختر خودش و فرزند او که کراس هم پدربزگش و هم پدرش است، می تواند برای بسیاری از بینندگان سینمایی آزاردهنده باشد. هیوستن اما توانسته است به خوبی از عهدهی ایفای نقشی با این همه پیچیدگی بر بیاید. او توانسته است شخصیتی قدرتمند را به تصویر بکشاند که لایههای زیرینش فاسد و پوسیده هستند. شخصیتی که بدون توجه به آن چه پیش بیاید و تلاشهایی که صورت بگیرد، در نهایت پیروز خواهد شد.
«محلهی چینیها» یک فیلم کلاسیک ماندگار است که با گذر زمان تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ شده است. هر کسی که عاشق سینما است، باید این فیلم را ببیند. وقایع این فیلم در دههی ۱۹۳۰ میلادی در لس آنجلس به وقوع میپیوندد و داستان کارآگاهی خصوصی به نام جیک گتیس (جک نیکلسون) را دنبال میکند. او استخدام میشود تا یک پروندهی خیانت را بررسی کند، اما اتفاقاتی که رخ میدهند، مسیر او را تغییر میدهند و او را به سمت مجموعهای فاسد و قاتل میبرند. فیلمبرداری این فیلم هم مانند سایر آثار رومن پولانسکی درخشان است و در کنار آن، بازی درخشان جک نیکلسون و شیمی خاص او با فی داناوی خیرهکننده میباشد.
موسیقی متن این فیلم را جری گلداسمیت ساخته است و این موسیقی توانسته تاثیر فضاسازی این فیلم نوآر را چندین برابر کند. «محلهی چینیها» در ۱۱ بخش نامزد اسکار شد و فقط اسکار بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را به دست آورد. پولانسکی برای این فیلم توانست جایزهی بهترین کارگردانی را از جشنوارهی فیلم بفتا به دست آورد. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای رومن پولانسکی است، همچنین توانست در ۷ رشته نامزد گلدن گلوب شود و ۴ جایزهی گلدن گلوب را به خانه ببرد؛ از جمله گلدن گلوب بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین بازیگر نقش اصلی مرد.
۱۵. آمون گوث در «فهرست شیندلر» (Schindler’s List)
- سال تولید: ۱۹۹۳
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: لیام نیسون، رالف فاینس، بن کینگزلی، کارولین گودال
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۹ از ۱۰
اگر دلتان برای شیطان تنگ شده است، نگران نباشید. یکبار دیگر «فهرست شیندلر» را تماشا کنید. همانطور که یکی از قهرمانان برتر سینما در این فیلم حضور دارد، بیشک درخشش یک قهرمان بدون حضور یک ضد قهرمان کامل نمیشود. چه کسی میتواند بهتر از رالف فاینس یک ضد قهرمان باشد؟ آیا نقشآفرینی او به عنوان ولدمورت در مجموعه فیلمهای «هری پاتر» را به خاطر دارید؟ باید گفت که ولدمورت در مقابل آمون گوث یک پسربچهی دوست داشتنی است. آمون جنون خالص است. او صبحها که از خواب بیدار میشود برای این که سر حال بیاید با تفنگ دوربیندار خود از ایوان خانهاش مانند یک تکتیرانداز هرکسی که در گوشهای نشسته باشد یا در حال حرف زدن باشد را میکشد. آمون را اگر یکی از ضد قهرمانان برتر سینما ندانیم، پس بیشک هنوز با واژهی شرور به خوبی آشنا نشدهایم.
فاینس در نقش آمون یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری خود را ارائه میدهد. او با هر نگاه و با هر غرولند و با هر حرکت صورت و بدن خود دیوانگی را به تصویر میکشاند. آمون مردی نیست که شرایط سخت او را مجبور به واکنشهای سخت کرده باشد، او مردی است که از جنون و دیوانگی لذت میبرد. در یکی از صحنههای فیلم «فهرست شیندلر» وقتی که او میخواهد با هفتتیر خود به سر یکی از کارگرها شلیک کند، اسلحه کار نمیکند او اسلحهای دیگر را هم امتحان میکند، اما باز هم فایده ندارد. در این صحنه چنین به نظر میرسد که گویا خدا میخواهد با آمون مقابله کند و به او اجازه ندهد که اعمال شیطانی خود را ادامه دهد.
این فیلم درام جنگی استیون اسپیلبرگ توانست نگاه مخاطبان بینالمللی را به خودش جلب کند و مورد تشویق منتقدان سینمایی قرار بگیرد. این فیلم با نقش آفرینی درخشان بازیگرها و کارگردانی موشکافانهی اسپیلبرگ، داستان تاجری به نام اسکار شیندلر را روایت میکند. اسکار شیندلر (لیام نسون) طی جنگ جهانی دوم با تبدیل کردن کارخانهاش به پناهگاهی برای یهودیان، جان هزاران یهودی را از هولوکاست نجات داد. «فهرست سیندلر» که توانست اسکار بهترین فیلم را هم به دست آورد، به عقیدهی بسیاری، بهترین فیلم کارنامهی استیون اسپیلبرگ است. یکی از دلایلی که این فیلم جنگی کلاسیک اسپیلبرگ را تبدیل به یکی از بهترینهای تاریخ سینما میکند، تصویربرداری سیاه-سفید درخشان آن است و یکی دیگر از اصلیترین دلایل آن، تدوین خارق العادهی مایکل کان با تاکید بر سبک تدوین موازی. این سبک تدوینی به فیلم کمک میکند داستان تاثیرگذار خودش را به بهترین شکل ممکن روایت کند.
۱۴. بیگانه در «بیگانه» (Alien)
- سال تولید: ۱۹۷۹
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: سیگورنی ویور، تام اسکریت، جان هارت، هری دیت استنتن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
«بیگانه» در همهچیز میدرخشد؛ از بازی بازیگران تا دنیای جدید خلقشده برای این موجود عجیب توسط اچ. آر. گیگر. او و ریدلی اسکات یکی از بهترین موجودات سینمایی را خلق کردند که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما هم هست. زنوموفرف یک کابوس خالص است؛ از سر کشیدهاش گرفته تا دم تیز و برندهاش و دهان و زبانش. چرخهی زندگی این هیولا، بر چندشآور بودنش میافزاید؛ فرآیند تبدیل شدن او از تخم، به پریدن روی صورت به شکافندهی سینه تا حالت بالغانهاش.
طراحی این هیولا به تنهایی کافی بود تا این موجود به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما تبدیل شود، اما ریدلی اسکات با اضافه کردن یک داستان درگیرکننده و شخصیتهای جذاب، همهچیز را گیراتر کرد و هنوز اشارهای به یکی از ماندگارترین دیالوگهای تاریخ سینما که در این فیلم گفته میشود نکردهایم؛ ریپلی، با بازی سیگورنی ویور، در بخشی از فیلم بر سر زنومورف فریاد میزند و میگوید: «ازش فاصله بگیر پتیاره!» این فیلم یک شاهکار علمی-تخیلی است که فیلمسازان زیادی سعی کردهاند از آن الهام بگیرند، اما هیچکس نتوانستهاست چیزی بهتر از آن بسازد.
۱۳. هال ۹۰۰۰ در «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey)
- سال تولید: ۱۹۶۸
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: کییر دوللا، گری لاکوود، ویلیام سیلوستر، دنیل ریشتر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
«۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» به عقیدهی بسیاری، بهترین فیلم علمی-تخیلی تاریخ سینما است. با وجود تمام پیشرفتهای تکنولوژی که از سال ۱۹۶۸ تا به امروز صورت گرفته است، هنوز هم نمیتوان فیلمی را پیدا کرد که توانسته باشد به خوبی این فیلم کوبریک به مسئلهی سفر در فضا بپردازد. اگرچه کارگردانهای بزرگ زیادی مانند کریستوفر نولان و دنی ویلنوو تلاش کردهاند تا چنین کاری کنند. علاوه بر تواناییهای تکنیکی و شگفتیهای بصریای که این فیلم با توجه به زمان اکرانش توانست خلق کند، از منظر داستانی هم باید این فیلم کوبریک را یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما دانست، چرا که این فیلم یکی از ضد قهرمانان برتر تاریخ سینما را در خودش جای داده است؛ نوعی هوش مصنوعی به نام هال ۹۰۰۰.
هال ۹۰۰۰ ابتدا با انسانها و مسافرانش یا همان هدایتگرانش دوست است. یک روز که این به اصطلاح دوستان او وارد اتاقکی میشوند و میخواهند بدون این که هال ۹۰۰۰ بفهمد دربارهی چیزی بحث کنند، هال از توانایی لب خوانی خود استفاده میکند و در مییابد که این همراهان او اهداف شومی در سر دارند و میخواهند او را از کار بیاندازند، به همین دلیل هال دست به کار میشود و یکی پس از دیگری آنها را نابود میکند. این فیلم نه تنها تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای استنلی کوبریک شد، بلکه توانست تبدیل به یکی از فیلمهایی شود که به شدت به دنبال دیده شدن در سینما به سوددهی رسید؛ به این معنی که اکرانهای مجدد این فیلم هم به شهرت رسیده بودند. ۱۰.۵ میلیون دلار با توجه به استانداردهای دههی ۱۹۶۰ میلادی، بودجهای قابل قبول بود، اما با توجه به این که این فیلم در گیشه به فروش حدودا ۱۴۶ میلیون دلاری رسید، این ریسک استودیوی فیلمسازی مترو گلدن مایر ثمربخش بود و توانست پول خوبی نصیب تهیهکنندگان فیلم کند.
۱۲. الکس دی لارج در «پرتقال کوکی» (A Clockwork Orange)
- سال تولید: ۱۹۷۱
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: مالکولم مکدول، آدریانه کوری، پتریک مگی، وارن کلارک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷ از۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
الکس آدم بدی نیست، اما نمیتوان او را یک قهرمان نامید. بهترین تعریفی که میتوان برای الکس ارائه داد، ضد قهرمانی است که با استفاده از شیوههای دردناک سر به راه میشود. الکس در ابتدای فیلم شرارت خالص است. او به زنها تجاوز میکند، پیرمردها را میزند، به دوستانش خیانت میکند و دزدی و کلاهبرداری و فحاشی از کارهای روزمرهاش هستند. آیا این ویژگیها برای تبدیل شدن الکی به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما کافی نیست؟ نقش الکی در این فیلم را مالکوم مکداول به بهترین شکل ممکن ایفا میکند. او با چهرهی بامزهی خود، هر بار که مرتکب یک جنایت مرگبار می شود مخاطب را وارد یک شوک روانی میکند. الکس را بیش از هرچیز میتوان حاصل جامعهای بیقانون و دیوانه دانست که برای هیچ یک از شهروندان خود ارزش قائل نیست.
اگرچه «پرتقال کوکی» یکی از بهترین فیلمهای منتشرشده طی دههی ۱۹۷۰ میلادی است، با این حال پرفروش بودن آن باعث شگفتی میشود. این فیلم پرتنش و درگیرکننده است و میتواند بسیاری از مخاطبان را ناراحت کند. حتی بسیاری از مخاطبان امروزی هم نمیتوانند به راحتی این فیلم را تا انتها تماشا کنند و با این حال، مخاطبان سینمایی دههی ۷۰ میلادی، نسبت به آن واکنش مناسبی نشان دادند. اگرچه بخشی از فروش این فیلم ممکن است به دنبال حاشیههایش بوده باشد و بخش دیگری از فروش آن هم باید تقصیر پوستر جذاب و خیرهکنندهاش باشد. یکی از اصلیترین دلیلهای آن میتواند این باشد که مردم از دوستانشان می شنیدند «پرتقال کوکی» در حالی که بینظیر است، پیشرو و جسورانه هم هست. بسیاری از مخاطبان به سینما رفتند، چرا که میخواستند دیدن این فیلم علمی-تخیلی جنایی که به طرز تیرهای کمیک هم بود را تجربه کنند. با توجه به این که بودجهی این فیلم ۱.۳ میلیون دلار بود، این فیلم بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروخت و توانست علاوه بر تبدیل شدن به یکی از سودآورترین فیلمهای سال ۱۹۷۱، تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای استنلی کوبریک شود.
۱۱. مایکل کورلئونه در «پدرخوانده: قسمت دوم» (The Godfather: Part II)
- سال تولید: ۱۹۷۴
- کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا
- بازیگران: رابرت دنیرو، دیانا کیتن، جان کزل، تالیا شایر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۹ از ۱۰
«پدر خوانده: قسمت دوم» روایتگر ادامهی داستان حماسی خانوادهی کورلئونه است. مایکل حالا تبدیل به رئیس بی چون و چرای خانواده شده است. وقایع این فیلم در دو خط زمانی مختلف روی میدهند؛ یکی از این خطوط داستانی، زندگی مایکل بعد از به قدرت رسیدن و تلاشهای بیرحمانهی او برای حفظ قدرت طی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی را روایت میکند و دیگری داستان ویتو کورلئونهی جوان و چگونگی به قدرت رسیدن او را به نمایش میگذارد. در حالی که مایکل مرزهای امپراتوری خانوادگی را تا لاس وگاس گسترش میدهد و با خانوادهها و گروههای گانگستری رقیب مبارزه میکند، به تدریج با نتیجههای اخلاقی اعمال خود روبه رو میشود و انسانیت درونیاش کمکم بیدار میگردد. پاچینو روند تبدیل شدن مایکل از یک وارث بیعلاقه تا به قدرت رسیدن در یک مافیا و تبدیل شدن به ٰئیس آن را به بهترین شکل ممکن به تصویر میکشاند. مایکل کورلئونه را بیشک باید یکی از ضد قهرمانان برتر سینما دانست. او نه به همسر خواهر خود رحم میکند و نه حتی به برادرش. دیوانگی و جاهطلبی مایکل در حالی که ابتدا نسبت به قدرت بیعلاقه بود حالا تمام زندگیاش شده است.
فیلمنامهی قسمت دوم «پدرخوانده» را هم مانند قسمت نخست، فرانسیس فورد کوپولا با همراهی ماریو پوزو بر اساس رمانی از خود پوزو نوشتهاند. «پدرخوانده: قسمت دوم» در بین ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ از نگاه وبسایت IMDb تا به امروز رتبهی سوم را کسب کرده است. در ابتدا کوپولا به دنبال حواشی زیادی که هنگام ساختن قسمت نخست با شرکت سازنده داشت، کارگردانی این فیلم را به مارتین اسکورسیزی جوان و جویای نام پیشنهاد کرد، اما شرکت پارامونت با این پیشنهاد او مخالفت کرد و در نهایت خود کوپولا قسمت دوم را هم ساخت. این فیلم در ۱۱ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۶ جایزهی اسکار به دست آورد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دنیرو و بهترین فیلمنامهی اقتباسی.
پاچینو برای بازی در این فیلم توانست بفتای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را بگیرد و نامزد گلدن گلوب شود. آل پاچینو در این قسمت «پدرخوانده» به تدریج بیشتر و بیشتر در تاریکی فرو میرود. مایکل خیلی صحبت نمیکند و با پیش رفتن فیلم بیشتر به سکوت علاقهمند میگردد. او حالا یک پادشاه است که دشمنان زیادی دارد و سکوت باعث میشود بتواند به راحتی صدای زمزمهی دشمنانش در سایهها را بشنود. مایکل کورلئونه در این فیلم هیچ شباهتی با مایکلی که در مراسم عروسی صحنهی افتتاحیهی «پدرخوانده» آن را دیدهایم ندارد. این مایکل مایکلی نیست که با افتخار از جنگ بازگشته بود و پاچینو مطمئن میشود که این تفاوتهای درونی در سطح برای مخاطبان قابل لمس باشند. برای این که مایکل را بشناسید، به چشمهای پاچینو در صحنهای که در مییابد همسرش فرزندشان را سقط کرده است بنگرید. موسسهی فیلم آمریکا، در لیستی که تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم طی سال ۲۰۰۷ منتشر کرد، «پدرخوانده: قسمت دوم» را در جایگاه سی و دوم قرار داد. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول از همین موسسه که سال ۲۰۰۵ منتشر شد، دیالوگ: «چیزهای زیادی هستند که پدر من تو همین اتاق بهم یاد داد. اون بهم یاد داد: دوستهاتو نزدیک نگهدار، دشمنهاتو نزدیکتر.» از آل پاچینو توانست در رتبهی پنجاه و هشتم جای بگیرد.
۱۰. ملکه در «سفیدبرفی و هفت کوتوله» (Snow White and the Seven Dwarfs)
- سال تولید: ۱۹۳۷
- کارگردان: دیوید هند، ویلیام کوترل، ویلفرد جکسون
- بازیگران: آدریانا کاسلوتی، لوسیل لا لاورن، هری استاکول، روی اتول
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
انیمیشن «سفیدبرفی و هفت کوتوله» از والت دیزنی نخستین انیمیشن بلند مدت تاریخ سینما است؛ نخستین انیمیشنی که میتوان آن را از نظر زمانی و طول مدت، یک فیلم کامل دانست. این فیلم ۸۳ دقیقه طول دارد و توانست تاریخ انیمیشنهای سینمایی را برای همیشه دستخوش تغییر کند. این فیلم داستان سفید برفی را روایت میکند؛ او که والدین خود را در کودکی از دست داده یک شاهدخت زیبا است. ملکهی شرور داستان که نامادری سفیدبرفی محسوب میشود، هر روز از آیینهی جادویی خود میپرسد که چه کسی زیباترین زن جهان است و آیینه هرروز میگوید: «شما ای ملکه.» یک روز اما آیینه دیگر نمیتواند دروغ بگوید و سفیدبرفی را به عنوان ززیباترین زن دنیا معرفی میکند. همین کافی است که ملکهی شرور خشمگین شود و دستور کشته شدن سفیدبرفی را صادر کند.
در دنیای انیمیشن اما آدمها مهربانتر هستند. شکارچی اجیرشده توسط ملکه در نهایت نمیتواند سفیدبرفی را بکشد و او را به دل جنگل فراری میدهد. در همین مسیر است که سفید برفی کلبهی هفت کوتوله را پیدا میکند و قرار میشود در ازای پخت و پز و تمیزکاری، در کنار آنها زندگی کند. ملکه اما وقتی که از زنده بودن سفیدبرفی آگاه میشود نقشهی دیگری میچیند و اینبار با یک سیب مسموم و تغییر قیافه به او نزدیک میشود. ملکهی خبیث این انیمیشن یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است که برای دست یافتن به هدف خود هر کاری میکند و یک لحظه عقب نشینی نمیکند. او میخواهد برای این که زیباترین زن دنیا باشد، دختری بیگناه را از بین ببرد. آیا همین برای شرور بودن کافی نیست؟
این انیمیشن والت دیزنی ابتدا سال ۱۹۳۷ اکرانی محدود داشت و سپس سال بعد به اکران وسیع و گسترده درآمد. انیماتورهای دیزنی توانستند در «سفیدبرفی و هفت کوتوله» حرکات شخصیتهای انیمیشنی را طبیعیتر کنند و این حرکات طبیعیتر باعث شدند مخاطبان بتوانند ارتباط بهتری با شخصیتهای انیمیشنی برقرار نمایند. دیزنی به واسطهی ساخت این انیمیشن توانست جایزهی دستآورد ویژه را از جشنوارهی جوایز اسکار دریافت کند. این انیمیشن توانست با بودجهی کمتر از یک میلیون و نیم خود به فروش بیش از ۴۱۸ میلیون دلاری دست پیدا کند. این فیلم بر اساس افسانهی آلمانی ۱۸۱۲ که برادران گریم آن را به رشتهی تحریر در آوردهاند ساخته شده است.
۹. رگان مکنیل در «جنگیر» (The Exorcist)
- سال تولید: ۱۹۷۳
- کارگردان: ویلیام فریدکین
- بازیگران: لیندا بلیر، الن برستین، جیسون میلر، مکس فن سیدو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
فیلمنامهی این فیلم که در ژانر ترسناک ساخته شده است را ویلیام پتر بلاتی بر اساس کتابی به همین نام از خودش نوشته است. ماجراهای این فیلم در حوزهی واشنگتن دی سی میگذرد. دختر یکی از بازیگران شناختهشدهی تلویزیونی دچار تشنج میشود و بعد از آن روز به روز بیماریاش بیشتر عود میکند. پزشکان یکی پس از دیگری بر بالین دختر میآیند و نمیتوانند او را درمان کنند تا این که در نهایت تصمیم میگیرند یک جنگیر را نزد او بیاورند. پدر کاراس که نقش او را جیسون میلر ایفا میکند نگاهی به دختر میاندازد و مطمئن میشود که پای شیطان و تسخیر در میان است. او ابتدا قصد دارد خودش جنگیری را انجام دهد، اما پدر مرین (مکس فون سیدو) مسئول انجام این کار میشود. او و کاراس نزد دختر میروند و شروع به جنگیری میکنند.
شخصیت رگان مکنیل در این فیلم دختربچهای معصوم است، اما شیطانی که او را تسخیر کرده باعث میشود او تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما شود. این فیلم با بودجهی ۱۲ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۴۴۱ میلیون دلار بفروشد. «جنگیر» تنها فیلم ترسناکی است که توانسته در ۱۰ رشته نامزد اسکار شود. لیندا بلیر برای درخششاش در نقش رگان مکنیل تسخیر شده توسط شیطان هم توانست نامزد دریافت اسکار شود. در نهایت اما فقط ویلیام پتر بلاتی توانست اسکار بهترین فیلمنامهنویسی را به دست آورد. بلیر توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل زن در یک فیلم درام را به کمد افتخارات خود اضافه کند.
۸. فیلیس دیتریچسون در «غرامت مضاعف» (Double Indemnity)
- سال تولید: ۱۹۴۴
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: باربارا استانویک، فرد مکموری، ادوارد جی. رابینسون، اسکار اسمیت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
وقتی که یک فروشندهی بیمه به نام والتر نف (فرد مکموری) با فیلیس دیتریچسون (باربارا استانویک) اغواکننده روبهرو میشود، آنها وارد رابطهای عاشقانه با یکدیگر میشوند و در نهایت نقشهی به قتل رساندن همسر دیتریچسون را میکشند. این زوج میخواهند بعد از به قتل رساندن همسر بیچاره پول بیمهی او را بر دارند و فرار کنند. آیا چیزی که تا همینجا خواندهاید برای این که فیلیس تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما شود کافی نیست؟ او زنی خیانتکار و جاهطلب است که هیچ بویی از انسانیت نبرده است و میخواهد با استفاده کردن از یک مرد، سر مرد دیگری که عشق او است را کلاه بگذارد. یک شخصیت برای تبدیل شدن به یک ضد قهرمان، دیگر چه باید بکند؟
«غرامت مضاعف» بیلی وایلدر یکی از بهترین فیلمهای نوآر است که به عقیدهی بسیاری بر تمام سایر فیلمهای این ژانر تاثیر گذاشته. فیلمنامهی این فیلم را خود وایلدر با همراهی ریموند چندلر بر اساس رمانی به همین نام از جیمز ام. کین نوشته است. «غرامت مضاعف» یک فیلم زنده و پویا دربارهی خیانت است که میتواند ضربان قلب مخاطب را بالا ببرد و در نهایت به واسطهی پردهی آخر خیرهکنندهی خود او را شگفتزده رها کند. نقشآفرینیهای بازیگران این فیلم شگفتانگیز است؛ به خصوص نقشآفرینی باربارا استانویک که به خوبی توانسته است پرترهای دقیق و بینقص از زنی خائن و طماع ترسیم کند.
«غرامت مضاعف» توانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند. این فیلم در ۷ رشته از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد اسکار شد، اما نتوانست هیچ جایزهای از این جشنواره بگیرد. این فیلم در لیستی که موسسهی فیلم آمریکا طی سال ۱۹۹۸ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم منتشر کرد توانست رتبهی سی و هشتم را به دست آورد و در لیست دیگری که همین موسسه سال ۲۰۰۱ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور منتشر کرد توانست بیست و چهارم شود. بعدها بازسازیهای مختلفی در چهارچوبهای هنری مختلف از این فیلم صورت گرفت که یکی از آنها فیلم تلویزیونیای بود که جک اسمیت کارگردانی آن را بر عهده داشت.
۷. الکس فارست در «جذابیت مرگبار» (Fatal Attraction)
- سال تولید: ۱۹۸۷
- کارگردان: آدریان لین
- بازیگران: مایکل داگلاس، گلن کلوز، آن آرچر، جیمز اکهاوس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
این فیلم داستان رابطهی نامشروع بین مردی متاهل و زنی جذاب را روایت میکند. وقتی که داستان پیشتر میرود، مرد متاهل میخواهد این رابطه را به اتمام برساند اما زن پایان را نمیپذیرد. الکس فارست که کلوز نقش آن را ایفا میکند تصمیم میگیرد زندگی مرد را تبدیل به یک جهنم کند و به خوبی از عهدهی این کار بر می آید. این فیلم از زمان اکران خود تبدیل به نقطهی عطفی در ژانر فیلمهای دلهرهآور شد و توانست تبدیل به یکی از فیلمهای مهم دههی ۱۹۸۰ میلادی شود. این فلم با بودجهی ۱۴ میلیون دلاری ساخته شد و توانست بیش از ۳۲۰ میلیون دلار بفروشد. شخصیت فارست در این فیلم به اندازهای زندگی شخصیت مرد را نابود میکند که ابتدا قرار بود این فیلم تحت ژانر وحشت منتشر شود.
فیلمنامه ی این فیلم را جیمز داردن بر اساس کتاب «انحراف» از خودش نوشته است. پخش این فیمل ر عهدهی شرکت پارامونت بوده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۷ به اکران عمومی در آمد. این فیلم در ۶ رشته نامزد اسکار شد؛ گلن کلوز هم برای نقشآفرینی درخشان خود به عنوان یکی از ضد قهرمانان برتر سینما توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور که موسسهی فیلم آمریکا منتشر کرد، «جذابیت مرگبار» رتبهی ۲۸ را به دست آورد. از این فیلم میتوان به عنوان یکی از فیلمهایی یاد کرد که خیلیها میتوانند با ضد قهرمان آن همدلی کنند.
۶. آقای پاتر در «چه زندگی شگفتانگیزی» (It’s a Wonderful Life)
- سال تولید: ۱۹۴۶
- کارگردان: فرانک کاپرا
- بازیگران: دانا رید، ویلیام ادموندز، لیونل باریمور، توماس میچل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
نقش آقای پاتر را در این فیلم کریسمسی غیرمعمولی و متفاوت، لایونل بریمور ایفا میکند. اگرچه آقای پاتر خیلی در مقابل دوربین قرار نمیگیرد، اما بیشک او است که موفق میشود مسیر داستان را تغییر دهد. به یاد داشته باشید که برای داشتن یک قهرمام خوب مثل جرج بیلی در فیلم «چه زندگی شگفتانگیزی»، نیاز به یک ضد قهرمان باورپذیر و قدرتمند هم دارید؛ این یکی از نکات مهم فیلمنامهنویسی است. اگر آقای پاتر نبود، بیلی چرا باید ناراحت میشد و چرا باید به خودکشی فکر میکرد؟ آیا بدون شخصیتی که بخواهد مسیر را سد کند، قهرمان مشکلی برای حل کردن خواهد داشت؟
لایونل بریمور به خوبی از عهدهی ایفای نقش آقای پاتر در این فیلم کاپرا بر آمدپه است و او را تبدیل به یکی از ضد قهرمانان برتر سینما کرده است. اعمال او در این فیلم اعمالی عادی هستند که ممکن است از هر آدم طماع و جاهطلبی سر بزنند اما او به قدری با.رپذیر آنها را ایفا میکند که هیچ بینندهای نمیتواند دست از ستایشش بر دارد. این فیلم در گیشه نتوانست با موفقیت روبهرو شود و با بودجهی ۳.۱۸ میلیون دلاری خود، تنها ۳.۳ میلیون دلار فروخت. این فیلم در ۵ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شد و توانست جایزهی بهترین دستآورد تکنیکی را از این جشنواره به دست آورد.
۵. پرستار رچد در «دیوانه از قفس پرید» (One Flew Over the Cuckoo’s Nest)
- سال تولید: ۱۹۷۵
- کارگردان: میلوش فورمن
- بازیگران: جک نیکلسون، ویلیام ردفیلد، لوئیز فلچر، ویل سمپسون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
«دیوانه از قفس پرید» یک درام روانشناختی محصول ۱۹۷۵ به کارگردانی میلوش فورمن است. در این فیلم جک نیکلسون نقش رندال مکمورفی را ایفا می کند؛ یک بیمار جدید در یک مجموعهی روانی که برای گریختن از محکوم شدن و زندان به دنبال انجام اعمال مجرمانه خودش را به دیوانگی زده است. لوئیز فلچر در این فیلم نقش پرستار راچد را ایفا میکند؛ زنی دگرآزار که رندال را به خاطر ذات انقلابیاش تنبیه میکند. نقشآفرینی درخشان جک نیکلسون و لوئیز فلچر توانست منتقدان و مخاطبان این فیلم را تحت تاثیر قرار دهد و میلوش فورمن با این روایت خارق العادهی خود توانست نامش را در تاریخ سینما ماندگار کند.
فلچر در این فیلم با وجود مدت زمان حضور کوتاهش در مقابل دوربین توانسته است سایهای مرگبار بر محیط بیمارستان روانی بیاندازد به گونهای که بیماران حتی با شنیدن نام او شروع به لرزیدن میکنند. او اگرچه خودش را انسانی دوستدار بیماران و دلسوز نشان میدهد، اما در حقیقت ذاتی کثیف دارد و از آزار دادن بیمارانی که اعمالشان دست خودشان نیست لذت میبرد. او زنی است با عقدهی قدرت که میخواهد بر بیمارستان روانی کوچک خودش مستبدانه حکومت کند. پرستار رچد یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است که طی سالها بازیگران زیادی تلاش کردهاند نقش او را باز آفرینی کنند، اما هیچ یک از آنها نتوانستهاند به خوبی لوئیز فلچر از عهدهی ایفای آن بر بیایند.
از «دیوانه از قفس پرید» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما یاد میشود. این فیلم دومین فیلم تاریخ سینما است که توانست پنج جایزهی بزرگ جشنوارهی جوایز اسکار را به دست آورد. این فیلم را سال زائنتز و مایکل داگلاس تحت عنوان شرکت فانتزی فیلمز تهیه کردند؛ شرکتی که جایزهی بهترین فیلم را از چهل و هشتمین دورهی جوایز اسکار دریافت کرد. این فیلم با بودجهی ناچیز ۴ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه با احتساب نرخ تورم، ۷۳۶.۷۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم علاوه بر اسکار بهترین فیلم، توانست چهار اسکار دیگر در رشتههای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای نیکلسون، بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای فلچر و بهترین فیلمنامهی اقتباسی را به هم دست آورد. ۶ جایزهی بفتا و ۶ جایزهی گلدن گلوب از دیگر دستآوردهای این فیلم بودند.
۴. جادوگر خبیث غرب در «جادوگر شهر از» (The Wizard of Oz)
- سال تولید: ۱۹۳۹
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
- بازیگران: جودی گارلند، فرانک مورگان، ری بولگر، برت لار
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
دوروتی دختری کوچک است که وارد دنیایی افسانهای میشود و سعی دارد راه برگشت به خانه را پیدا کند. همهچیز اما به همین سادگی برای دوروتی پیش نمیرود. علاوه بر دوستانش، دوروتی دشمنانی هم دارد. یکی از این دشمنان که با همراهی میمونهای پرندهی خود اجازه نمیدهد دوروتی به خانه باز گردد، جادوگر خبیث غرب است که مارگارت همیلتون نقش او را ایفا میکند، این جادوگر یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است که هنوز با گذشت این همه سال باز هم میتواند کودکانی که به تماشای این فیلم مینشینند را بترساند و شبها به کابوس آنها وارد شود.
فیلمنامه ی این فیلم فلمینگ را ۳ فیلمنامهنویس بر اساس کتاب «جادوگر خارقالعادهی شهر از» از ال. فرانک بام نوشتهاند. این فیلم که با بودجهی ۲.۸ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۲۹.۵ میلیون دلار بفروشد. از این فیلم به عنوان فیلمی یاد میشود که در بسیاری از زمینههای سینمایی مانند چهره پردازی، طراحی صحنه و جلوههای ویژه پیشرو بوده است. «جادوگر شهر از» در ۶ رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و توانست ۳ اسکار بهترین موسیقی، بهترین ترانه و بهترین بازیگر تازهکار را به دست آورد. «جادوگر شهر از» یکی از فیلمهای خاطرهانگیز هالیوود است که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را در خودش جای داده است.
۳. دارث ویدر در «امپراتوری ضربه میزند» (The Empire Strikes Back)
- سال تولید: ۱۹۸۰
- کارگردان: اروین کرشنر
- بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، بیلی دی ویلیامز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
از این فیلم به عنوان پنجمین فیلم در مجموعه فیلمهای «جنگ یستارگان» یاد میشود. صداپیشگی دارث ویدر که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است را در این فیلم دیوید پراز و جیمز ارل جونز بر عهده داشتند و این دو هنرمند با همراهی یکدیگر توانستند ضد قهرمانی ترسناک خلق کنند که قهرمانان این دنیای داستانی را بترساند. فیلمنامهی این قسمت از مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» را لی براکت و لارنس کاسدان بر اساس داستانی از جرج لوکاس که خالق این دنیای داستانی است نوشتهاند. پخش این فیلم را شرکت قرن بیستم بر عهده داشت و «امپراتوری ضربه میزند» برای نخستینبار در تاریخ ۲۱ می ۱۹۸۰ در ایالات متحدهی آمریکا به اکران عمومی در آمد.
دارث ویدر حتی امروزه هم میتواند مخاطبان این دنیای علمی-تخیلی را بترساند. او یکی از نیروهای امپراتوری است که قبلا یک جدای بوده است، اما به جای استفاده از نیرو در مسیر مناسب، به بخشهای تاریک آن دسترسی پیدا کرده است و با استفاده از قدرت توقف ناپذیر خود میخواهد نه تنها انتقام خود را بگیرد، بلکه تمام هستی را تحت سیطرهی خودش در آورد. «امپراتوری ضربه میزند» با توجه به فروش مناسبش در گیشه تبدیل به پرفروشترین فیلم سال ۱۹۸۰ شد. به عقیدهی بسیاری از منتقدان، این فیلم بهترین فیلم در مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» است. این فیلم در ۴ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۲ اسکار بهترین صدا و بهترین دستآورد ویژه را به دست اورد.
۲. نورمن بیتس در «روانی» (Psycho)
- سال تولید: ۱۹۶۰
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: آنتونی پرکینز، جنت لی، جان گوین، ورا مایلز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
نورمن بیتس در فیلم «روانی» صاحب و گردانندهی یک مسافرخانهی بین جادهای است. وقتی که در یک شب بارانی، مارین کرین (جنت لی) که به امید تسهیل ازدواجش، پولهای کارفرمایش را دزدیده و در حال فرار کردن میباشد، در این مسافرخانه اقامت میگزیند، در ابتدا به نظر میرسد نورمن مردی آرام و بیآزار است. همه چیز اما به تدریج وحشتناکتر میشود و مانند تمام سایر آثار هیچکاک تعلیق به آرامی بیشتر و بیشتر میشود تا این که در نهایت فاجعه رخ میدهد. نورمن مردی است روانی که اسکلت مادر مردهی خود را در خانه نگه میدارد، با او صحبت میکند و از او فرمانبرداری مینماید.
آنتونی پرکینز با ایفای نقش نورمن که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است توانست تا همیشه نام خود را در تاریخ سینما ماندگار کند. این فیلم هیچکاک میتواند به سادگی مخاطب را با خودش همراه کند. درست لحظهای که مخاطب به آرامش رسیده است، نورمن ضربهی اول خود را میزند و کسی که به نظر میآمد قرار است قهرمان اصلی فیلم باشد را میکشد. نورمن مردی نیست که شوخی داشته باشد. او کدهای اخلاقی مخصوص به خودش را دارد و اگرچه مردی مریض است، اما ضد قهرمانی است که هنوز با گذشت این همه سال هیچ فیلمسازی نتوانسته کسی شبیه به او را خلق کند و هیچ بازیگری نتوانسته است شروری مانند او را بیافریند.
فیلمنامهی این فیلم هیچکاک را جوزف استفانو بر اساس کتابی به همین نام از رابرت بلاخ نوشته است. این فیلم که با بودجهی ۸.۶ هزار دلاری ساخته شد، توانست در گیشه همه را شگفتزده کند و بیش از ۵۰ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۴ رشته نامزد اسکار شد و آنتونی پرکینز در کمال ناباوری در بین این نامزدها نبود. به نظر میآید نقشآفرینی پرکینز در این فیلم به عنوان نورمن بیتز که یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است، به اندازهای متفاوت و جلوتر از زمانهاش بود که جشنوارهها و بسیاری از منتقدان در زمان اکران این فیلم نتوانستند آن را درک کنند. با این وجود حالا که بیش از نیم دهه از اکران این فیلم میگذرد، همه به خوبی میدانند که پرکینز چه شاهکاری خلق کرده است.
۱. دکتر هانیبال لکتر در «سکوت برهها» (The Silence of the Lambs)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: جاناتان دمی
- بازیگران: جودی فاستر، آنتونی هاپکینز، اسکات گلن، تد لواین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
آیا میتوان فقط کمی بیش از ۲۰ دقیقه در مقابل دوربین حاضر شد و اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را به دست آورد؟ بله میشود؛ چون سر آنتونی هاپکینز توانسته است چنین کند. نقشآفرینی هاپکینز به عنوان دکتر هانیبال لکتر، روانشناس آدمخواری که در تیمارستان بستری است و کلاریس استرلینگ برای گرفتن مشورت پیش او میرود، به اندازهای ترسناک و تاثیرگذار بود که نامزد او بعد از تماشای هاپکینز در این نقش او را ترک کرد؛ چرا که نمیتوانست شبها در کنار او بنشیند. هاپکینز توانسته بود نه فقط مخاطبان سینمایی بلکه دوستان و همراهان زندگی حقیقی خود را هم بترساند. این یعنی یک بازیگر حرفهای که با موفقیت توانسته است یکی از ضد قهرمانان برتر سینما را خلق کند.
هاپکینز در این فیلم اگرچه در ابتدا در بند است، اما در نهایت موفق میشود از بند بگریزد و همین گریز باعث شد بعدها فیلمهای دیگری هم با محوریت هانیبال لکتر ساخته شود؛ «هانیبال» (Hannibal) محصول ۲۰۰۱ به کارگردانی ریدلی اسکات و «اژدهای سرخ» (Red Dragon) محصول ۲۰۰۲ به کارگردانی برت راتنر فیلمهای دیگری هستند با محوریت دکتر هانیبال لکتر که هاپکینز در آنها نقش این ضد قهرمان را ایفا میکند. هاپکینز علاوه بر اسکار، توانست بفتای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را هم به دست آورد و نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب هم شد. اگر فکر میکنید نقش آفرینی هاپکینز به اندازهی کافی خوب نیست، یکبار دیگر «سکوت برهها» را نگاه کنید و این بار تمرکز خود را بر روی صحنههایی بگذارید که هاپکینز در آنها حضور دارد. چشمهای او، زبان بدن او و صداهایی که از خودش تولید میکند، همه و همه به خوبی اثبات میکنند که او یکی از ضد قهرمانان برتر سینما است. هاپکینز حتی در صحنهای که به او دهانبند زدهاند و دستانش را بستهاند هم موفق میشود با استفاده از چشمهای خود درخششی بینظیر از خودش به نمایش بگذارد.
منبع: afi