۱۶ حقیقت دربارهی فیلمهای اکشن معروف که نمیدانید
ژانر اکشن، یکی از گونههای محبوب سینما در جهان و مخصوصا هالیوود است. معمولا گیشهی این نوع فیلمها خوب است و طرفداران پر و پا قرص و وفاداری دارد که مدتها در انتظار ساخت یک فیلم یا دنبالهی یک اثر محبوب خود میمانند. اما هرچقدر هم طرفدار یک فیلم باشید شاید از مسایل پشت پرده و رازهایی که در زمان ساخت آن به وجود آمده و تا سالها بعد کسی درباره آن صحبت نکرده است، چیزی ندانید. ما تعدادی از واقعیتهای جالب که در پشت پرده ساخت، انتخاب بازیگر یا در دوران اکران برخی از فیلمهای اکشن محبوب و مشهور تاریخ وجود داشته را در این لیست گردآوردهایم که احتمالا از خواندن برخی از آنها شگفتزده خواهید شد. این لیست از هیچ ترتیبی پیروی نمیکند.
۱. نقش پررنگ یک سناتور آمریکایی در فیلمهای «بتمن» که بیشتر از بازیگران بتمن در این فیلمها حضور داشته
با وجود اینکه معمولا اغلب افراد سیاسی زمان چندانی برای دیدن فیلمهای سینمایی ندارند، اما برخی از آنها اتفاقا بسیار اهل سینما هستند و حتی میشود گاهی خط مشی سیاسیاشان را از روی نوع فیلمهایی که میبینند، تشخیص داد. اما یک فرد استثنایی در میان سیاستمداران آمریکا وجود دارد به نام پاتریک لیهی. او که از سال ۱۹۵۳ با عضویت در مجلس آمریکا وارد کار سیاسی شده، در حال حاضر رییس موقت سنای ایالات متحده است. اما ماجرای گره خوردن زندگی او با فیلمهای بتمن، یکی از موضوعات جالب برای طرفداران این فیلمها و حتی دنبالکنندههای اخبار هالیوود است. لیهی علاوه بر اینکه در نوشتن کمیک «بتمن: کلاهک صلیبی»، مشارکت ادبی داشته، برای اولین بار در فیلم «بتمن برای همیشه» در سال ۱۹۹۵ حضور پیدا کرد و بعد از آن در یکی از انیمیشنهای بتمن صداپیشه شد. پس از آن از پاتریک لیهی دعوت شد تا در فیلم «بتمن و رابین» نقش خودش را بازی کند. او در سهگانهی «شوالیه تاریکی» هم حضور داشته و حتی دیالوگ مشهوری دارد که در مقابل جوکر میایستد و میگوید :«ما از ارازل و اوباش خوشمان نمیآید». آخرین نقشآفرینی او در فیلمهای بتمن هم به فیلم «بتمن و سوپرمن: طلوع و عدالت» برمیگردد. اما شاید نکته جالب درباره سناتور پارتیک لیهی این باشد که او تمام درآمد خود از بازی و همکاری با پروژههای بتمن را صرف امور خیریه، مخصوصا کمک به گسترش و پیشرفت کتابخانهای در شهر محل تولدش در ورمونت میکند.
۲. نویسنده فیلم «جان سخت ۳» به اف بی آی احضار شده
ماجرا از این قرار است که در فیلم «جان سخت ۳»، شخصیت جان مککلین، کاراکتر اصلی این سری فیلمها با بازی بروس ویلیس، در یک عملیات بمب گذاری شرکت میکند. اما موضوع اصلی این است که دلیل همه دردسرهایی که در فیلم وجود دارد، سرگرم کردن پلیس توسط خرابکاران است تا بتوانند به این واسطه ساختمان فدرالی به نام رزرو را در شهر نیویورک سرقت کنند. اما این طرح و روش برای دور زدن پلیس، آنقدر بی نقص توسط جاناتان هنسلی، فیلمنامه نویس این فیلم نوشته و فضاسازی شده بود که اف بی آی از این موضوع دچار نگرانی شد و هنسلی را به دفتر خود احضار کرد. این فیلمنامه نویس در یکی از مصاحبههایش دربارهی این جلسه صحبت کرده و از شگفتزدگی اف بی آی از اینهمه اطلاعات او درباره شرایط دسترسی و قنات و راه زیرزمینی که به ساختمان رزرو وجود داشته تعیرف کرده است. همچنین اف بی آی از او خواسته تا دربارهی اینکه این اطلاعات را از کجا بدست آورده توضیحاتی بدهد. هنسلی هم که این اطلاعات را با خواندن یک مطلب علمی و خبری در روزنامه نیویورک تایمز بدست آورده بود، همه را صادقانه با اف بی آی در میان میگذارد. در نهایت مقامات امنیتی ایالتی حرفهای این فیلمنامه نویس را میپذیرند، اما تصمیم میگیرند تغییراتی در راههای دسترسی به ساختمان فدرالی رزرو ایجاد کنند.
۳. واقعی ساخته شدن بیش از اندازهی صحنهی فرود نرماندی در فیلم «نجات سرباز رایان»، برای کهنه سربازان آمریکایی ایجاد دردسر کرد
در تاریخ سینما، فیلمهای جنگی مهم و قابل اعتنای زیادی ساخته شده که هر کدام در حد توان سعی در به تصویر کشیدن صحنههایی درست و بی نقص از جنگ داشتهاند. اما استیون اسپیلبرگ در فیلم «نجات سرباز رایان» از تمام امکانات برای ساخت فضا و تصاویری بی نقص از جنگ استفاده کرد. یکی از صحنههای بی نظیر و کمتر دیده شده از جنگ در سکانس شروع این فیلم است. زمانی که نرماندی به عملیات اورلود حمله میکند. بعدها اعلام شد تنها برای همین سکانس ۱۲ میلیون دلار هزینه شده، اما علاوه بر هزینه و حجم بالای سیاهی لشکر و تجیهزات، این سکانس عواقبی برای بعضی از مخاطبان فیلم داشت. کهنه سربازان آمریکایی اغلب با دیدن این سکانس از نظر روحی به روزهای جنگ بازمیگشتند و این برای برخی از آنها با افسردگی و حملات شدید عصبی همراه بود. پس از شروع اکران این فیلم، ادارهی سربازان بازنشستهی جنگ در آمریکا، شماره تلفنی را اعلام کرد که در صورت بروز حالتهای روحی غیرقابل کنترل، با این شماره تماس بگیرند و مشاوره دریافت کنند. بنا به اعلام مرکز تلفن آمریکای شمالی، این خط تلفن تا مدتها بسیار مشغول بود و حجم تماسها به طرز عجیبی هر روز افزایش پیدا میکرد.
۴. کیانو ریوز برای آمادگی بازی در فیلم «جان ویک» کمربند مشکی جودو دریافت کرد
کیانو ریوز از آن بازیگرانی است که برای هر نقش ماهها تلاش میکند تا به آمادگی لازم برسد. مثلا برای بازی در فیلمهای دنبالهدار «ماتریکس» به سختی تلاش کرد تا کاملا بر ورزش کونگ فو مسلط شود و برای این کار ۲۰۰ حرکت این ورزش رزمی را یادگرفت. در فیلم «جان ویک» هم با وجود اینکه بیشتر شخصیت اصلی از سلاح گرم استفاده میکند، اما در برخوردهای نزدیکش با دشمنانش سراغ حرکات رزمی جودو و جیو جیتسو میرود. به همین دلیل ریوز بازهم سراغ یادگیری این ورزشها رفت و پس از چهارماه تلاش بیوقفه تا جایی پیشرفت که کمربند مشکی جودو، توسط قهرمان سه دوره المپیک، نومورا تاداهیرو، به او اهدا شد.
۵. استیون اسپیلبرگ اجازه کارگردانی فیلم «جیمز باند» را پیدا نکرد و به جای آن «ایندیانا جونز» را ساخت
اسپیلبرگ یکی از کارگردانهای بزرگ و پولساز سینمای آمریکا است که روی هر ژانری دست گذاشته به موفقیت چشمگیری رسیده. اما جالب است که در دهه هشتاد وقتی میخواست یکی از دنبالههای جیمزباند را بسازد از سوی دفترهای فیلمسازی و ایدهپردازان این اکشن محبوب به اسپیلبرگ این اجازه داده نشد. اسپیلبرگ که ناامید از این اتفاق بود، پیش رفیق قدیمیاش جرج لوکاس میرود و از این موضوع گلایه میکند. لوکاس هم به او میگوید من یک جیمزباند متفاوت دارم که حتی از اصل آن هم بهتر است. او طرح و داستان فیلم «ایندیانا جونز» را برای اسپیلبرگ تعریف میکند و آن دو تصمیم میگیرند این فیلم را بسازند و یکی از بهترین اکشنهای ماجراجویی تاریخ سینما شکل میگیرد. اسپیلبرگ در قسمت دوم «ایندیانا جونز» احتمالا برای اینکه خاطره ناامیدی از جیمزباند و ساخت فیلم خودش ماندگار شود، در بخشی از فیلم پیراهن سفید با گلهای قرمز بر تن باستان شناس فیلم «ایندیانا جونز» میکند. این لباس همان پیراهنی است که شون کانری در فیلم «گلدفینگر»، یکی از دنبالههای جیمزباند، به تن داشته.
۶. یونیفرم نازیها در فیلم «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» واقعا لباس سربازان نازی در جنگ جهانی دوم است
فیلم «ایندیانا جونز» مجموعهای از رویدادهای واقعی است، اما چندان از دقت تاریخی برخوردار نیست و درام بر وابستگی به جزییات تاریخی، در آن ارجحیت دارد. اما دربارهی طراحی صحنه و لباس نمیتوان مخاطب را گول زد، مخصوصا که استیون اسپیلبرگ با همه حساسیتهایش هدایتکننده فیلم بوده. نکته جالب درباره طراحی لباس فیلم این است که در سکانسهایی که نازیها وارد قصه میشوند و مشغول کتاب سوزی هستند، لباسهایی که برتن دارند، دقیقا لباسهایی است که نازیها در جنگ جهانی دوم بر تن داشتهاند. این به معنی طراحی دقیق این لباسها نیست، بلکه آنتونی پاول طراح لباس «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» تمام کشور آلمان را به دنبال لباسهای سربازان نازی در جنگ جهانی دوم زیرپا گذاشته تا بتواند، لباسهای واقعی نازیها را بر تن بازیگران فیلم کند. در واقع این تنها فیلمی است در هالیوود که در آن از لباسهای اصلی نازیها استفاده شده.
۷. رابرت داونی جونیور در مجموعه «انتقامجویان» همیشه مقداری غذا و مواد خوراکی برای خود پنهان میکرده
بازیگران حرفهای مخصوصا آنهایی که بیشتر در نقشهای اکشن حضور دارند، همیشه تحت رژیم غذایی خاصی هستند و از اینکه کالری اضافی به بدنشان برسند دچار نگرانی میشوند. اما این موضوع درباره رابرت داونی جونیور صادق نیست. چون او همیشه مقداری غذا و مواد خوراکی برای خود در جایی مخفی میکند تا در زمانهای استراحت در طول فیلمبرداریهای طولانی بتواند خوراکیهایش را بخورد. او حتی برخی مواقع این خوراکیها را جلوی دوربین هم میآورد و اگر در صحنهای از فیلم «انتقامجویان» او را در حال خودرن غذا و خوراکی دیدهاید، باید بدانید که اینها غذای صحنه نیست و چیزهایی است که خود او مخفی کرده. مثلا در یکی از سکانسها که او در حال خوردن بلوبری است و به دستیارش هم تعارف میکند، این اتفاق در فیلمنامه نبوده و کاملا اتفاقی و به خواست داونی جونیور اتفاق افتاده و در فیلم ماندگار شده.
۸. کیانو ریوز آخرین انتخاب استودیو برای بازی در نقش نئو در «ماتریکس» بود
ریوز از آن بازیگرانی است که در هر نقشی بازی کرده آن فیلم و نقش دیدنی شده. بازی او در نقش جان ویک، شوالیه دنسنی، جان کنستانتین، تد لوگان، جانی یوتا و بسیاری دیگر همیشه در ذهن دوستداران ژانر اکشن و معمایی ماندگار است. اما از برجستهترین نقشهایی که به او سپرده شده، توماس اندرسون معروف به نئو در مجموعه فیلمهای «ماتریکس» است. نقشی که شاید اصلا نتوان بازی آن را توسط بازیگری دیگر متصور شد. اما جالب است که برای این نقش بازیگران دیگری در نظر گرفته شدهبودند. لیست بلندبالایی از بازیگران مشهور که هرکدام میتوانستند، این نقش را به شکل متفاوتی اجرا کنند. ابتدا استودیو فیلمسازی به لئوناردو دیکاپریو پیشنهاد میدهد که این نقش از سوی او رد میشود و بعد از آن براد پیت برای این نقش انتخاب میشود که او هم پس از مدتی مذاکره به نتیجه نمیرسد. اما پس از این دو سراغ ریوز نمیروند بلکه گزینههای جالب دیگری مانند ویل اسمیت، ساندرا بولاک، تام کروز، دیوید دوچوونی، نیکلاس کیج و جانی دپ هم برای این نقش انتخاب میشوند و در نهایت آخرین گزینه کیانو ریوز بوده که با او به توافق میرسند.
۹. اولین پیشنمایش فیلم «رمبو» سیلوستر استالونه را بیمار کرد
«اولین خون» که بیشتر با نام «رمبو» شناخته میشود، اولین فیلم از مجموعهای به همین نام است که تا همین سال گذشته ساخت قسمتهای آن هرچندسال یکبار انجام میشد. اما موضوع جالب دربارهی اولین قسمت از این فیلم، سکانس قتل و مرگی است که در آن اتفاق میافتد. فیلمبرداری این سکانس ۳ ساعت و نیم طول کشیده و به گفته سیلوستر استالونه بسیار وحشتناک بوده. اما با همه این سختیها وقتی استالونه و نمایندهاش اولین پیشنمایش این فیلم و مخصوصا این سکانس را میبینند، بسیار ناامید میشوند و کار استالونه را در دنیای بازیگری تمام شده میدانند. حتی فشارهای روحی باعث بیماری جسمی سیلوستر میشود. اما در نهایت فیلم «رمبو» بارها دچار تغییرات میشود و صحنه قتل هم دوباره فیلمبرداری میشود تا نسخه نهایی ۹۳ دقیقهای مشهور آن که باعث محبوبیت شخصیت رمبو و استالونه شده، اکران شود.
۱۰. شخصیت پرداتور در فیلم «غارتگر» در ابتدا بسیار متفاوت بود و ژان کلود وندام آن را برعهده داشت
پرداتور یکی از نمادینترین شخصیتهای شرور فیلمهای علمی تخیلی است. اما در ابتدا شکل متفاوتی داشت و بیشتر مانند حشرهای غولپیکر که با یک موجود فضایی ترکیب شده، ظاهر میشد. اما این ظاهر خوشبختانه تغییر کرد و این زمانی اتفاق افتاد که بازیگر اولیه این کاراکتر، یعنی ژآن کلود وندام، از ادامهی بازی در این نقش انصراف داد و از گریم و قالب این شخصیت فرار کرد. البته چند نظریهی مختلف دربارهی اینکه چرا این بازیگر از این نقش کناره گرفت وجود دارد، اما یکی از مهمترین آنها بیزاری شدید وندام از لباس و شرایط فیزیکی تحمیل شده برای این نقش است. خود ژان کلود وندام درباره تجربهی قرارگرفتن در لباس و گریم پرداتور گفته:«….آنها لوله ای در دهان من برای تنفس قرار دادند. من حداقل ۲۰ دقیقه در آن لباس و گریم باید قرار میگرفتم. یک گچ داغ بود. دوستم به من گفت:«اگر نمی توانی نفس بکشی، فقط انگشتت را تکان بده و من این ابزار را از تو دور خواهم کرد.» و من در حالی که دچار وحشت شده بودم این کار را کردم. اما آنها گفتند:«نه! پنج دقیقه دیگر!» …. علاوه بر این دستهایم در ساعد پرداتور بود و کابلهایی به انگشتانم وصل شده بود تا سر و فکهای موجود را به حرکت درآورد. داشتم از بین میرفتم. واقعا لباس نفرت انگیزی بود» در آخر استودیو فیلمسازی تصمیم گرفت بازیگری برای این شخصیت در نظر نگیرد و از طریق تصاویر متحرک و چند بدلکار به کاراکتر پرداتور جان بدهد.
۱۱. بازیگران «دزدان دریایی کارائیب» باید در مدرسه دزدان دریایی آموزش میدیدند
شاید به نظر بیاید همچین مدرسهای وجود ندارد و این یک شوخی است، اما واقعا بازیگرانی که در این فیلم حضور داشتند باید مدتی را تحت نظارت باب اندرسون، تعلیمات شمشیربازی حرفهای را کسب میکردند تا صحنههایی که در آن مبارزه میکردند واقعی و باورپذیر باشد. باب اندرسون شاید برای عام مردم جهان شناخته شده نباشد، اما جایگاه ویژهای در نزد مخاطبان فیلمهای «جنگ ستارگان» دارد. او که یک قهرمان شمشیربازی المپیک است، سهم زیادی در شکلگیری فیلمهای علمی تخیلی دارد و روشهای جدید و خلاقانهای برای کار با شمشیر نوری ابداع کرده که در این سری فیلمها ماندگار شد.
۱۲. عبارت جذابی از آرنولد شوارتزنگر در چند فیلم او تکرار میشود
وقتی در سال ۱۹۸۴، آرنولد شوارتزنگر در فیلم «ترمیناتور» به پلیس گفت «من بر میگردم» کسی فکر نمیکرد که این جمله در سری فیلمهای «ترمیناتور» و حتی زندگی هنری او ماندگار شود. جالب است که این جمله در فیلمنامه «من برخواهم گشت» بوده که از نظر زمانی تغییر کوچکی کرده است. علاوه بر اینکه آرنولد در تمام دنبالههای این فیلم این جمله را تکرار کرد، بازیگرانی که در داستان همراه او بودند هم این جمله را با تغییر دادن ضمیر استفاده میکردند. بعدتر شوارتزنگر تصمیم گرفت در سایر فیلمهایی هم که حضور پیدا میکند بازهم این جمله را بگوید که البته ضربه و ماندگاری آن را در ترمیناتور نداشت. در فیلمهایی مثل «کماندو»، «مرد دونده»، «دو قلوها»، «روز ششم» و…
۱۳. «یادآوری کامل» دنبالهدار بود اما هیچگاه به اکران نرسید
یکی از فیلمهای موفق آرنولد شوارتزنگر در دهه ۹۰ میلادی که توانست به صورت دو جانبه هم نزد منتقدان و هم در گیشه بسیار مورد توجه قرار بگیرد، «یادآوری کامل» است. از آنجایی که این فیلم اکران بسیار موفقی داشت، استودیوی سازنده تصمیم قطعی گرفت که دنبالهی آن را بسازد. اما این دنباله با اینکه تا حدودی مسیر تولید را پشت سرگذاشت، هیچگاه به طور کامل ساخته و اکران نشد. تنها سال ۲۰۱۲ همان فیلم اول بازسازی شد که اصلا موفق نبود. اما دلیل عدم پایانیافتن ساخت و اکران دنبالهی «یادآوری کامل» به فیلم دیگری مربوط میشود. در سال ۱۹۹۵ وقتی استودیو کارولو پیکچرز، سازندهی فیلم «یادآوری کامل»، بر روی فیلمی به نام «جزیره کاتروت» سرمایهگذاری کرد، به دلیل استقبال افتضاح از این فیلم و شکست آن در گیشه، این استودیو ورشکست شد و به دلیل بدهی زیاد نتوانست ادامهی دنبالهی «یادآوری کامل» را بسازد و فیلم برای همیشه بدون دنباله باقی ماند.
۱۴. بارندگی غیرمعمول باعث شد فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» به جای استرالیا در نامیبیا فیلمبرداری شود
سری فیلمهای «مکس دیوانه» همه در کشور استرالیا ساخته شدهاند، چون نویسنده، کارگردان و بازیگرانش معمولا همه اهل آنجا بودهاند. اما یکی از مهمترین دنبالههای این فیلم با نام «مکس دیوانه: جاده خشم» که در سال ۲۰۱۵ در صحراهای استرالیا کلید خورده بود با اتفاق عجیبی روبرو شد. در مناطق بیابانی معمولا بارانهای بی موقع و شدیدی میبارد که پس از بارش باران تمام سطح صحرا پر میشود از گلهای وحشی ریز و سبزههایی که عمر کوتاهی دارند اما صحرا را به رنگ دیگری در میآورند. این اتفاق باعث شد که منطقهای که برای فیلمبرداری یک سرزمین آخرالزمانی و فضایی برای فیلم در نظرگرفته شده بود، کاملا تغییر شکل دهد و به یک صحرای پرگل بدل شود. به همین دلیل با صرف هزینههای زیاد و تحقیق برای یافتن صحرایی مشابه، محل فیلمبرداری به بیابانی در نامیبیای آفریقا منتقل شد.
۱۵. «آروارهها» بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است
درست است که برخی از موارد نشان داده شده در فیلم، مانند عملکرد کوسههای سفید بزرگ در مقابل طعمههایشان، تخیلی است. اما اساس داستان «آروارهها»ی استیون اسپیلبرگ برمبنای یک اتفاق واقعی است که در سال ۱۹۱۶ در سواحل ایالت نیوجرسی آمریکا رخ داده. این فیلم براساس رمانی نوشته پیتر بنچلی ساخته شده که با الهام از همان اتفاق نوشته شده. سال ۱۹۱۶ اولین حمله کوسه به انسانها در تاریخ آمریکا ثبت شده. در آن زمان اطلاعات کمی دربارهی کوسهها وجود داشته و پس از آنهم یک حملهی دیگر صورت میگیرد که روزنامه نیویورک تایمز درباره امدادگران آسیبدیده این حادثه گزارش مفصلی در همان سالها چاپ میکند. در واقعیت، در فیلم و کتاب منتشر شده، یک نفر در آخر داستان میتواند در مقابل کوسه موفق شود و آن را از پای درآورد و چندنفر هم در این حادثه کشته میشوند. اما نکته جالب دیگر این است که براساس یک نظرسنجی، فیلم اسپیلبرگ، ترس از کوسهها را به طور گستردهای در دل مردم دنیا به وجود آورده است و این اتفاق اصلا مطابق میل بنچلی نویسنده رمان نبوده.
۱۶. «شجاع دل» از نظر استناد تاریخی بیدقتترین فیلم اکشن و تاریخی محبوب دنیاست
راوی در آغاز فیلم میگوید :«من از ویلیام والاس به شما خواهم گفت. مورخان خواهند گفت که من یک دروغگو هستم، اما تاریخ را کسانی می نویسند که قهرمانان را به دار آویختهاند.» بدون شک این یک نظر و مقدمه بینظیر برای شروع یک فیلم تاریخی است. اما فیلم «شجاع دل» با اینکه راوی یک سری وقایع تاریخی است، پر از اشکلات طراحی لباس، شخصیت پردازی و بازگو کردن وقایعی است که اصلا وجود خارجی نداشتهاند. در سال ۲۰۰۱ مقالهای دربارهی این فیلم از سوی سایت منبع شناسی قرون وسطی در اسکاتلند منتشر شد که در آن آمده :«رویدادها دقیق نیستند، تاریخها دقیق نیستند، شخصیتها دقیق نیستند، نامها دقیق نیستند، لباسها دقیق نیستند و به طور خلاصه، تقریبا هیچ چیز در این فیلم دقیق نیست.» اما همهی اینها لطمهای به محبوبیت و تصویر فوق العادهای که «شجاع دل» برای مخاطب خود ساخته، نمیزند. این فیلم در شصت و هشتمین دورهی اسکار، توانست ۱۰ جایزه بدست آورد و بسیاری از منتقدان آن را یک اثر یگانه میدانند.
منبع: ranker
فیلم جوکر
خیلی خوب بود مرسیی.
مورد ۸ خیلی متعجبم کرد. ایول