معرفی کتاب «مرگ کامو»؛ رمزگشایی از مرگ نویسنده ضد شوروی

آلبر کامو نویسندهای که بعد از گذشت 64 سال از مرگاش خوانده میشود به گواه کتاب «مرگ کامو» توسط عوامل کا گ ب سرویس جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی به قتل رسیده.
قول مشهوری میگوید نویسندههای خوششانس در زمان حیات قدر میبینند و آثارشان دیده میشود. اهل کتاب و منتقدان نوشتههایشان را میخوانند، به شهرت و ثروت میرسند و عرش را سیر میکنند. آلبر کامو نویسندهای بود که آثارش – رمان، داستان، نمایشنامه، نامه و مقاله – بعد از دوران حیات هم خوانده و تجزیه و تحلیل میشوند. کامو فارغ از کتابهایش به دلیل شخصیت خاصی که داشت محبوب و دوستداشتنی بود. او آزاد، سرکش و خطرناک بود. خطرناک برای قدرت که نزدیکیاش به استبداد و افراطکاری را برملا میکرد. فرانسویها و شورشیان الجزایری همدست نازیها و استالینیستها را شرمسار میکرد. وقتی ارتش اتحاد جماهیر شوروی به مجارستان حمله کرد او با شهامت به آنها اعتراض کرد. آنقدر علیه فرانکو دیکتاتور اسپانیا سخنرانی کرد و نوشت تا غربیها او را نپذیرفتند. وقتی شواهد، قراین، نوشتهها، سخنرانیها و فعالیتهای برندهی جایزهی نوبل ادبی را کنار هم میگذاریم به سختی میتوان قبول کرد مرگ خالق «کالیگولا» تصادف بوده باشد.
آلبر کامو روزگاری گفته بود نهایت پوچی مرگ در تصادف رانندگی است روز چهارم ژانویهی سال 1960 در حادثهی رانندگی جاناش را از دست داد. او همراه ناشرش میشل گالیمار به پاریس برمیگشت. روی صندلی جلو نشسته بود. همسر و دختر ناشر در صندلی عقب بودند. در جادهای عریض، خلوت و ایمن ناگهان چیزی از زیر خودرو جدا شد. خودرو تغییر مسیر داد و به درخت کنار جاده برخورد کرد. کامو به دلیل شکستگی گردن و جمجمه جان سپرد. ناشر مدتی بعد در بیمارستان مرد.
درباره نویسنده، آلبر کامو
او از پدری به نام لوسین که در الجزیره پایتخت کشور الجزایر کارگری میکرد و مادری اسپانیاییتبار که خدمتکار هتل بود، در روز هفتم ماه نوامبر سال 1913 در دهکدهای کوچک به دنیا آمد.
پدرش در سال 1927، زمانی که آلبر چهارده ساله بود به جنگ رفت و کشته شد. وظیفهی تامین هزینههای زندگی و ادارهی دو فرزند بر دوش مادرش افتاد. آنها به اتاقی در محلهی فقیرنشین شهر نقل مکان کردند و دوران دشواری را پشت سر گذاشتند. این دوران تاثیر زیادی بر آلبر نوجوان گذاشت. او بعدها در مورد این بخش از زندگیاش گفت: «فقر مانع شد فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت تاریخ، همه چیز نیست.»
واقعیتهای زندگی اندکاندک نمایان شدند. پسر بزرگ خانوادهی کامو بعد از پایان مقطع دبستان خیلی زودتر از سایر همسالاناش وارد زندگی شد. کارگری میکرد تا کمکخرج مادرش باشد. لویی ژرمن، معلم دبستان که به استعداد شاگردش پی برده بود تشویقاش کرد در آزمون کمکهزینهبگیران شرکت کند. پذیرفته شد و تحصیل در مقطع دبیرستان که مختص طبقهی ثروتمند الجزایر بود را آغاز کرد. آلبر صبحها با ثروتمندان دمخور بود و درس میخواند، شبها هم فقر همراه و همبسترش بود.
کامو بعد از فارغ شدن از تحصیلات مقطع متوسطه از مطالعهی فلسفه در دانشگاه الجزیره لذت میبرد که علایم و نشانههای بیماری سل نمایان شد. او که دروازهبان اول تیم فوتبال دانشگاه بود، ورزش را کنار گذاشت و بیشتر وقتاش را صرف استراحت و مطالعه فلسفه و ادبیات میکرد. با تئاتر آشنا شد. نمایشنامه مینوشت و برای اجرا آثارش با گروههای تئاتر دانشجویی همکاری میکرد.
در ابتدای دههی بیست زندگی بود که عشق نمایان شد. دختری جوان، زیبا، ثروتمند و معتاد به مورفین که سیمون هیه نام داشت دلش را برد. زندگی مشترک را شروع کردند. هیچکدام پایبند به ازدواج نبودند و خیانت کردند. بعد از دو سال جدا شدند. کامو تجربیات و خاطراتاش از ازدواج و زندگی مشترک را در مقالهای با نام «مرگ روح» نوشت.
آلبر در میانهی دههی بیست عمر روزنامهنویسی کرد. در «آلژه ریبوبلیکن» روزنامهی تازه تاسیس جبههی خلق الجزایر، مشغول کار شد. اندکی بعد از آن، پیشپای جنگ دوم جهانی، همراه با دوستاناش مجلهی «ریواژ» را تاسیس کرد.
مدیران روزنامهی آلژه ریبوبلیکن که بعد از آغاز جنگ دوم جهانی با سانسور دست و پنجه نرم میکردند، خسته و مستاصل انتشار روزنامه را متوقف کردند. کامو که از فضای روزنامه و ژورنالیسم فاصله گرفته بود، عزم سفر به جبهه کرد، اما شرایط ناپایدار جسمی اجازهی حضورش در خط مقدم را نداد.
همکاری با مجلهی «کمبا» که با هدف مبارزه با نازیها مخفیانه منتشر میشد را با نوآوری شروع کرد. مقالههایش را با ضمیر اول شخص مینوشت که در روزنامهنویسی فرانسه معمول نبود.
شروع دههی چهل میلادی برایش خوشیمن بود. با فرانسیس فو، پیانیست و ریاضیدان، روابط عاشقانه برقرار کرد اما بعد از تولد کاترین و ژان، دوقلوهایشان هم زیر بار رسمی و ثبت کردن رابطهشان نرفت.
کامو در حین اجرای نمایشنامههایش عاشق ماریا کاسارس هنرپیشهی اسپانیایی شد و تا انتهای عمر به آن پایبند بود. روابط عاشقانهی آنها بعد از انتشار مکاتبات کامو توسط دخترش در سال 2018 در کتاب «خطاب به عشق، نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس» برملا شد.
آلبر به سی سالگی نرسیده بود که «بیگانه» و «افسانهی سیزیف» دو اثر مهم و تاثیرگذارش را منتشر کرده و خود را در کنار مکتب اگزیستانسیالیسم قرار داد که بر خلاقیت هنری و ادبیاش سایه انداخته بود.
ژان پل سارتر، بالافاصله بعد از انتشار «بیگانه» در یادداشتی اثر و خالقاش را تحسین کرد و بنای دوستی با کامو را گذاشت. اما رفاقتشان طولانی نشد. کامو دلبستگی سارتر به کمونیسم روسی را تقبیح میکرد و معتقد بود دوستاش توانایی رها کردن قالبهای ایدئولوژیک را ندارد. بعد از پایان جنگ و بروز شکاف عمیق میان اردوگاههای شرق و غرب رابطهی آنها سرد شد.
زندگی نویسندهی برجستهی فرانسوی در سال 1957، زمانی که چهل و چهار ساله بود، دیگرگون شد. او به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برندهی جایزهی ادبی نوبل شد.
سه سال بعد از کسب جایزهی نوبل در تصادفی رانندگی که امروزه مشخص شده توسط کا گ ب، سرویس جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی، برنامهریزی شده بود، همراه با میشل گالیمار، ناشر و دوستاش، جاناش را از دست داد و در گورستان لومارین در جنوب فرانسه به خاک سپرده شد. اگر کتابهای آلبر کامو را خواندهاید و میخواهید با این نویسنده بزرگ بیشتر آشنا شوید، کتاب «مرگ کامو» گزینهی ایدهآلی است.
معرفی کتاب «مرگ کامو» رمزگشایی از مرگ نویسنده ضد شوروی
در حین برگزاری مراسم تدفین آلبر کامو و ناشرش آشنایان زمزمههایی میکردند. آنها معتقد بودند تصادف ساختگی است و متوفیها به قتل رسیدهاند. اما صداها به سرعت ساکت شدند و همه چیز فراموش شد و به خاطرهها پیوست. هربرت لوتمان نویسندهی بیوگرافی کامو در جایی نوست: «ظاهرا تصادق به خاطر قفل شدن چرخ یا قطع شدن محور چرخ اتفاق افتاده. البته کارشناسان هیچوقت نتوانستند علت بروز چنین تصادفی را در جادهای عریض، ایمن و خلوت بیابند.»
سالها گذشت و جزئیات تصادف رانندگی و مرگ یکی از بهترین نویسندگان و متفکران جهان و ناشرش از یادها رفته بود که اتفاقی عجیب و شگفتآور افتاد. جووانی کاتللی مورخ و متخصص اروپای شرقی به پراگ پایتخت چک مسافرت کرد و در کتابفروشی قدیمی و مهجوری نسخهای از خاطرات یان زابرانا نویسنده و شاعر چکتبار را پیدا کرد و خرید. خاطرات نویسنده در سال 1980 را میخواند که نفساش بند آمد و صاف نشست. متن را دوباره خواند. تصادف مرگبار کامو و ناشرش با جزئیات زیاد شرح داده شده بود: «از مردی که چیزهای زیادی میداند و منابع در اختیار دارد، موضوع بسیار عجیبی شنیدم. او اقرار میکند سانحهی رانندگی را که طی ان آلبر کامو در سال 1960 جاناش را از دست داد، سازمان جاسوسی شوروی برنامهریزی کرده بود. آنها به کمک ابزاری فنی، به یکی از تایرها آسیبی زدند که در سرعت بالا آن را برید و سوراخ کرد. دستور این عملیات را شخص شپیلوف وزیر خارجه در ازای تاوان مقالهای صادر کرد که مارس 1957 کامو در آن ضمن پرداختن به وقایع مجارستان به صورت سربسته از این وزیر نام بده و به او حمله کرده بود.»
روزنامهنگار ایتالیایی این بخش از خاطرات نویسندهی چکتبار را کنار سندی از سازمان سیا گذاشت که از طبقهبندی محرمانه خارج شده بود و به قتلهای برونمرزی کا گ ب میپرداخت: «قتلها چنان ماهرانه اجرا شد که با نظر میرسید قربانیان طبیعی جان سپردهاند.»
نویسندهی «مرگ کامو» دست به کار شد تا راز مرگ کامو را برملا کند. او از خود پرسید چه کسانی از مرگ نویسندهی نامدار سود میبردند؟ پاسخ داد ملیگرایان فرانسه که علاقه نداشتند الجزایر مستقل شود، افراطیگرهای الجزایری که از میانهرویهای برندهی جایزهی نوبل ادبی بیزار بودند. استالینیستها و شوروی که حملهشان به مجارستان کامو را خشمگین کرده بود.
استاد دانشگاه ایتالیایی دریافت اتحاد جماهیر شوروی و شپیلوف وزیر خارجهاش برای قتل کامو انگیزه و اشتیاق داشتهاند. او بعد از اشغال مجارستان پاسخ درخواست همکاران مجارش را با نوشتن مقاله داد. در چند سخنرانی و مصاحبه بیفرهنگی و بربریت رژیم شوروی را آشکار کرد. در این حیث و بیص از کاندید شدن پاسترناک برای بردن جایزهی نوبل ادبی هم دفاع کرد.
به گفتهی مردی که اطلاعات ذیقیمتی دربارهی تصادف ساختگی کامو در اختیار یان زابرانا قرار داده، سخنرانی کامو در تماشاخانهی والگرام دربارهی مداخلهی نظامی ارتش سرخ در مجارستان حکم مرگاش را صادر کرده. وزیر امور خارجهی شوروی شخصا به کا گ ب فرمان حدف نویسندهی «طاعون» را داده است.
با این حال نویسندهی کتاب «مرگ کامو» سندی محکمهپسند ارائه نمیکند و کا گ ب در این ماجرا مقصر بوده باشد. اما ژان پل سارتر و طرفداراناش را سرزنش میکند که انحصارطلبی آنها باعث شده گفتوگو و بحث در اینباره درنگیرد.
در بخشی از کتاب «مرگ کامو» که با ترجمهی ابوالفضل اللهدادی توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«دست تقدیر تصادفا علیه یک مرد توطئه نمیکند: مردان دیگری به راحتی آب خوردن میتوانند این کار را بکنند. اکنون نشانهای از نهتوی جریان تاریک زمان سربرآورده است. سرنخی دقیق که یک اسم و یک دستور و اراده ارتکاب قتل را نشان میدهد.»
منبع: دیجیکالا مگ