۹ خودزندگینامه محبوب که همه باید بخوانند
قدمت خودزندگینامهنویسی در ادبیات جهان به دست کم دوسیت سال گذشته بازمیگردد. نویسندگان، قصهنویسان، جستارنویسان، اهالی ادب، هنر، فرهنگ، سیاست و حتی مردم عادی یادداشتهای روزانه و شغلیشان را نوشتهاند که برخی از آنها جزو بهترین خودزندگینامهها قرار گرفتهاند.
در علم روایتشناسی، خودزندگینامه روایتی است دربارهی نویسنده و شخصیتی خاص که به شگل غیرداستانی روایت میشود. خودزندگینامه با خاطرات متفاوت است. این گونهی ادبی بر زندگی، سرگذشت و چگونگی گذران زندگی نویسنده متمرکز است اما خاطرات احساسات، عواطف و روزهای رفتهی نویسنده را مرور میکند. خودزندگینامه گونهای پرطرفدار در ادبیات غیرداستانی است. خوانندگان از آنها میآموزند، میخندند و گریه میکنند، شاد و غمگین میشوند.
اگر از علاقهمندان این گونهادبی هستید و از خواندن سرگذشت سیاستمداران، فعالان سیاسی، نویسندگان، هنرمندان، فعالان اجتماعی و حتی افراد عادی لذت میبرید، این مطلب را بخوانید تا با ۹ خودزندگینامهای که باید بخوانید آشنا شوید.
۱- راه طولانی به سوی آزادی
نلسون ماندلا بزرگ است و ناماش در تاریح جهان به یادگار میماند. او که مبارزات سیاهان بر ضد رژیم آپارتاید و نژادپرست آفریقای جنوبی را رهبری میکرد و بیش از دو دهه در سلول انفرادی گذراند نه به خاطر قدمت زنداناش بلکه به دلیل آن که کینه را کنار گذاشت و زمینهی رساندن هموطنانش به رفاه و آسایش را فراهم کرد و ماندگار شد. راحتترین کار برای او این بود که مثل باقی مبارزان و رهبران پوپولیست نفرت بپراکند و حکومت کند. اما ماندلا که بعد از گاندی بزرگترین شخصیت سیاسی قرن بیستم لقب گرفته، در زندان تعمق کرد و مدارا، بخشش و مرهم را راه حل مشکلات دانست. چنین بود که کشورش را از ورطهی فقر، جهل، خونریزی، فساد و دیکتاتوری رها کرد و زمینهی آبادانیاش را فراهم کرد.
خودزندگینامهی او «راه طولانی به سوی آزادی» که یکی از بهترین خودزندگینامهها است نشان میدهد برای رسیدن به آزادی، پاسداشتاش و مقابله با خشونت باید تلاش کرد، ریاضت کشید و هزینه داد.
در بخشی از کتاب «راه طولانی به سوی آزادی» که با ترجمهی سیما رفیعی توسط نشر عطایی منتشر شده، میخوانیم:
«در طول آن سال های طولانی تنهایی بود که اشتیاق من به آزاد بودن مردمم، تبدیل به آرزوی آزادی برای همه ی مردم، سیاه و سفید، شد. من این نکته را بهتر از هر چیز دیگری می دانستم که درست همان گونه که ستمدیدگان باید آزاد شوند، ظالمان نیز باید آزاد گردند.»
۲- آن فرانک
آلمانیها بعد از شکست خوردن در جنگ جهانی اول و ویران شدن کشورشان افسرده و درخود فرورفته بودند که نقاشی گمنام و جاهطلب با تحریک حس ملیگرایی هموطناناش به قدرت رسید، کشورگشایی کرد و آلمان را درگیر جنگی بزرگ کرد که بیش از ده میلیون نفر کشته شدند. او که «آریایی» را نژاد برتر میدانست از یهودیها متنفر بود و آنها را محدود، محکوم و زندانی میکرد و میکشت.
آن فرانک دختر نوجوان و زیبای خانوادهای یهودی که در شهر آمستردام زندگی میکرد، بعد از اشغال کشورش توسط ارتش آلمان نازی مجبور شد دو سال بعد از پشت سر گذاشتن روزهای ابتدایی حبس خودخواسته، سرشار از حس زندگی سرگذشتاش را در قالب یادداشتهای روزانه نوشت. در این اثر که یکی از بهترین خودزندگینامهها است بعد از پایان جنگ جهانی دوم، شکست متحدین و آزاد شدن هلند توسط پدرش منتشر شد از شخصیترین حالات روحیروانی، مشکلات خانوادگی و تجربهی روبرو شدن با عشق و گرسنگی و وحشت دستگیری گفته است.
در بخشی از کتاب «خاطرات آن فرانک» که با ترجمهی شهلا طهماسبی توسط بنگاه ترجمه و نشر پارسه منتشر شده، میخوانیم:
«من باور ندارم که جنگ را فقط سیاستمداران و سرمایه داران به وجود آورده اند، به هیچ وجه، آدم های عادی به همان میزان مقصرند وگرنه مدت ها پیش علیه جنگ شورش می کردند.»
۳- فرندز / دوستان و عاشقان
لابد شما هم مثل میلیونها نفر از مردم جهان سریال «فرندز» که دربارهی شش دوست ۲۰ تا ۳۰ ساله است که در محلهی منهتن شهر نیویورک زندگی میکنند را دیدهاید و عاشقاش شدهاید.
متیو پری بازیگر آمریکایی کانادایی که نقش چندلر بینگ را در این سریال بازی میکرد سالها از اعتیاد به الکل و مواد مخدر رنج میبرد. او بعد از مدتها تلاش و مبارزه توانست بهبود پیدا کند و از مدافعان توانبخشی و سخنگوی انجمن ملی متخصصان دادگاه درمانمدار شود.
بعد از آن او کتاباش با نام «فرندز / دوستان و عاشقان» که یکی از بهترین خودزندگینامهها است را نوشت. متیو پری که از پنج سالگی به دلیل جدا شدن پدر و مادرش بین شهرهای لسآنجلس ایالات متحده و مونترال کانادا جابهجا میشد، غم و اندوه را تجربه کرد.
او در این اثر با صداقت، صمیمیت و طنز منحصربهفرد از خود میگوید. چهارده ساله بود که به ستارهی تنیس کانادا تبدیل شد. بعد از فوت کردن شمع کیک تولد بیست و چهار سالگی برای بازی در یکی از نقشهای اصلی سریال فرندز انتخاب شد. اما حفرهی عمیقی که در رواناش وجود داشت با شهرت، شناخته شدن و واقعی شدن رویاهایش پر نشد و به اعتیاد به نواد مخدر و نوشیدن الکل پناه برد.
متیو پری بعد از دستوپنجه نرم کردن طولانیمدت حضور در شش هزار جلسهی مشاورهی ترک اعتیاد، شصت و پنج بار سمزدایی و خرج کردن هفت میلیون دلار بهبود یافت.
هنرپیشهی شناخته شده از زندگی سرشار از تجمل و جذاب چهرههای شناخته شده، شهرت زیاد، مسئولیتی که همراهاش میآورد، دوستان و همراهانش در فرازونشیب زندگی پر ماجرایش گفته که خودزندگینامهاش را به اثری خواندنی، گزنده و آموزنده تبدیل کرده است.
در بخشی از کتاب «فرندز / دوستان و عاشقان» که با ترجمهی کیمیا فضایی توسط نشر میلکان منتشر شده، میخوانیم:
«آن روز سر کار جوری که انتظار داشتم، پیش نرفت. ولری هیچ اشاره ای به اتفاقی که افتاده بود، نکرد و همان طور که انتظار می رفت، داشت عین روزهای عادی دیگر رفتار می کرد. من هم سریع دوزاری ام افتاد و نقشی که باید را بازی کردم؛ اما از درون داشتم از هم می پاشیدم.»
۴- دختر تحصیلکرده
«مورمونها» فرقهای مذهبی در ایالات متحده است. اعضاء آنکه مسیحیهای متعصب هیتند به چند همسری معتقدند، نوشیدن الکل، چای و قهوه را حرام میدانند و ساعتها در کلیسا مشغول عبادتند. پیروان این فرقهی مذهبی عقاید خرافی دارند. کودکانشان را از تماشای تلویزیون، شنیدن رادیو و آموختن خواندن و نوشتن محروم میکنند.
تارا وستور دختر یکی از پیروان متعصب و افراطی «مورمونها» است که از بیماری دوقطبی رنج میبرد. به نظام آموزشی و درمانی معتقد نیست. برای بچههایش شناسنامه نمیگیرد و به مدرسه نمیفرستد. وقتی مریض میشوند از درمانهای خانگی و سنتی برای بهبودشان استفاده میکند. تارا خواندن کتاب مقدس را از برادرش یاد میگیرد. او که دختری باهوش، جسور و شجاع است با وجود اینکه کودکی دردناکی داشته و ناماش در فهرست دولت ثبت نشده تلاش میکند خود را از زیر سلطهی پدر و عقاید خرافی و نادرستاش رها میکند، در دانشگاه بریگهام درس میخواند و بورس دانشگاه کمبریج را دریافت میکند. او با نوشتن «دختر تحصیلکرده» که یکی از بهترین خودزندگینامهها است ناماش را در کنار بزرگان این گونهی ادبی ثبت کرد.
در بخشی از کتاب «دختر تحصیلکرده» یکی از بهترین خودزندگینامهها که با ترجمهی هوشمند دهقان توسط نشر نیلوفر منتشر شده، میخوانیم:
«زندگی ام را دیگران برایم روایت می کردند. صدایشان الزام آور، موکد و مطلق بود. هیچ وقت به ذهنم خطور نکرده بود که صدای من هم می تواند به اندازه ی آن ها قدرتمند باشد.»
۵- پاریس جشن بیکران
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، پاریس پایتخت فرانسه به بهشت نویسندگان، نقاشان، قصهنویسان و هنرمندان اروپا و امریکایی تبدیل شده بود. آنها با فراغ بال در کافههای روبروی رود سن وقت میگذراندند، گپ میزدند، با مردم معاشرت میکردند و مینوشتند.
ارنست همینگوی یکی از نویسندگان آمریکایی بود که مدتها در این شهر زندگی میکرد و با همکاران مشهورش رفتوآمد میکرد و صبحها در سرمای کشندهای که غم و غصه را روی شهر آوار میکرد، قدمزنان به سمت هتلی میرفت که ورلن شاعر فرانسوی قرن نوزدهم در آن فوت کرده بود، اما خاموش بودن شومینه باعث میشد برای فرار کردن از سرمای کشنده و صرفهجویی در پول به بادپناه بلوار سنمیشل میرسید، به پایین سرازیر میشد و از کلونی و بلوار سنژرمن میگذشت و در کافهی گرمی در میدان سنمیشل مینشست و ساعتها مینوشت.
او که با رمانهای «پیرمرد و دریا»، « وداع با اسلحه»، «داشتن و نداشتن» شناخته شده با «پاریس جشن بیکران» که یکی از بهترین خودزندگینامهها است بار دیگر ناماش بر سر زبانها افتاد.
در بخشی از کتاب «پاریس جشن بیکران» که با ترجمهی فرهاد غبرایی توسط نشر کتاب خورشید منتشر شده، میخوانیم:
«گاهی بلند می شدم و به تماشای بام های پاریس می ایستادم و به خود می گفتم: نگران نباش. قبلا نوشته ای و حالا هم خواهی نوشت. همه ی کوششت باید بر این باشد که جمله ای حقیقی بنویسی. حقیقی ترین جمله را که می دانی بنویس.»
۶- من چگونه اروین یالوم شدم
اروین یالوم را شاید بتوان شناخته شدهترین روانشناس اگزیستانسیال جهان دانست. او که یکی از اساتید مدرسهی روانپزشکی دانشگاه استنفورد است سال ۱۹۵۶ در بوستون در رشتهی پزشکی و سال ۱۹۶۰ در نیویورک در رشتهی روانپزشکی قارغالتحصیل شد. بعد از پایان خدمت در ارتش سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد و روانشناسی اگزیستانسیال یا هستیگرا را بنیان گذاشت.
او در این اثر که یکی از بهترین خودزندگینامهها است نه بیماران و مراجعهکنندگان بلکه خود را خودش را دستمایهی روایت قرار داده است. از خانوادهی یهودی روسیتبارش میگوید که به واشنگتن نقل مکان میکنند. حس بیریشه بودم و دیدن کابوسهای هولناک آزارش میدهد. در محلهای خطرناک و سطح پایین زندگی میکند. کتک میخورد و کتابخانهی محل تنها پناهگاهاش است. با مادر بیسواد و عامیاش که او را عامل بیماری قلبی پدرش میداند و مرتب سرزنشاش میکند چند کلمه در روز حرف میزند. پزشکی که برای درمان پدر میآید آرامش میکند و او به خود قول میدهد پزشک شود تا مردم را آرام کند.
یالوم از حرفهاش میگوید که عاشقانه واردش شد و مسیر ناهموار رشد و پیشرفتاش را روایت میکند. از پیروزیها، موفقیتها، شکستها، ناامیدیها، مطالعهی طولانیمدت، شوق فراواناش به نوشتن، ملاقات و گفتوگوهایش با مراجعانیش به شیرینی میگوید و مخاطب را یکسره تا پایان کتاب میبرد.
در بخشی از کتاب «من چگونه اروین یالوم شدم» که با ترجمهی اعظم خرام توسط بنگاه نشر و ترجمه پارسه منتشر شده، میخوانیم:
«ساعت سه صبح از خواب پریدم. بالشم از اشک خیس شده بود. به آرامی از رختخواب بیرون خزیدم تا مرلین بیدار نشود. به دستشویی رفتم. چشم هایم را خشک کردم و همان دستورالعمل هایی را که چهل سال است برای بیمارانم تجویز می کنم، خود انجام دادم؛ «چشم هات رو ببند، خوابت رو در ذهنت مرور کن و بعد هرچی را که در خواب دیدی یادداشت کن.»
۷- خاطرات یک مترجم
محمد قاضی مترجمی نامدار بود اما انتشار کتاب «خاطرات یک مترجم» نشان داد نویسندهای زبردست نیز بود. این خودزندگینامهای است که مترجمی کهنهکار که از دههی سی کار حرفهای ترجمه را شروع کرد و تا اخرین روزهای زندگی دست از کار نکشید و کارنامهای از خود باقی گذاشت تا نمونهای برجسته از مترجمان در تاریخ ادبیات ایران باشد.
انتخاب دقیق نویسندگان و آثار آنها و همچنین شناخت از نیاز هر مقطع زمانی، او را از بسیاری همکاراناش متمایز کرد. کمتر اهل کتابی لذتی از ترجمههای او نبرده و کمتر کسی است که ترجمهای از کارهای او در میان کتابهای عمرش نباشد.
«خاطرات یک مترجم» یکی از بهترین خودزندگینامهها است روایت تلاش مترجمی عاشق است که کمتر مترجمی به پایاش رسیده است. داستان زندگی قاضی مثل همهی داستانهایی که در عمر ۸۴ سالهاش ترجمه کرد، پر است از حوادث عجیب، موفقیتها، شکستها، امید، ناامیدی، شادی و غم.
زندگی او روز دوازدهم مرداد سال ۱۲۹۲ شروع شد. زمانی که پدرش میرزا عبدالخالق قاضی و مادرش آمنه در آرزوی داشتن پسری بودند تا نامش را محمد بگذارند، پس از دو پسر دیگر، دو محمد دیگر، که چند ماهی بیشتر زنده نماندند. محمد ثالت مترجم بود که شهید ثالث نشد. کودکی او همراه بود با آغاز جنگ جهانی اول زمانی که مهاباد و حومهی آن بیس سربازان روسیهی تزاری و قوای عثمانی دستبهدست میگشت، پدرس را از دست داد و وقتی به همراه مادر و خواهرش در روستای سرسل آباد ساکن شد و مادرش دوباره ازدواج کرد، مادرش را نیز از دست داد. دویدن و گریه کردن به دنبال کجاوهای که مادرم را با دو گیس سفیدش به خانهی شوهر تازهاش میبرد نخستین خاطرهی روشنی است مه از اوان کودکی دارد.
در بخشی از کتاب «خاطرات یک مترجم» که توسط نشر کارنامه منتشر شده، میخوانیم:
«کم کم از زبان پرستاران دریافتم که این خاصه خرجی های معمول در حق بیمار من هزینه های سنگین تری نیز به دنبال خواهد داشت. این بود که روزی به مدیر بیمارستان مراجعه کردم و با همان زبان نارسای خود به او حالی کردم که من آدم فقیری هستم و آن دکتر ایرانی که توصیه مرا به پروفسور سر راسل براک کرده در سفارش نامه خود قید کرده است که استطاعت پرداخت هزینه های سنگین را ندارم.»
۸- بخت بیدادگر
هانا آرنت متفکر برجستهی سیاسی کمونیسم را «سویهی تاریک جهان جدید» نامید. کتاب «بخت بیدادگر» خودزندگینامهی هلدا مارگیوس زنی که از اردوگاههای کار اجباری نازیها فرار کرد، به زادگاهاش پراگ برگشت و برای زنده ماندن تا نهایت جنون تلاش کرد، نمونهی درخشان تعبیر آرنت است. مارگولیوس بعد از خلاص شدن از دست نازیهای فاشیست، گرفتار کمونیستهای متعصب شد و سقوط و نابودی انسانیت را به چشم دید. نویسنده در این اثر که یکی از بهترین خودزندگینامهها است به خوبی نشان میدهد مردمانی چگونه بعد از رها شدن از شری بزرگ گرفتار مصیبتی سختتر میشوند. این خودزندگینامه از زندگی زیر سایهی کمونیسم میگوید و به حاشیه رفتن روابط انسانی و انسانیت را به تصویر میکشد.
در بخشی از کتاب «بخت بیدادگر» که با ترجمهی راضیه خشنود توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«دو ماه بعد از آزادسازی، دورهٔ هلهلهکردن و درآغوشگرفتن به آخر رسید. دیگر کسی غذا و لباس اهدا نمیکرد، بلکه این چیزها را میبرد و در بازار سیاه میفروخت. آنها که در دوران اشغال از شرافتشان چشم پوشیده بودند حالا مشغول چرتکه انداختن و نقشهچیدن بودند، سرگرم جاسوسی و پاییدن یکدیگر و ازبینبردن ردپایشان.»
۹- زندگینامه خودنوشت
«معمولا کسی که دادگاه را با حکم محکومیت ترک میکند قیافهای گرفته دارد اما من لبخند میزدم. محکوم بودم اما به آن افتخار میکردم. جرمام تلاش برای متقاعد کردن هموطنانم به همکاری نکردن با شر همانقدر یک وظیفه اخلاقی است که همکاری کردن با خیر.»
«زندگینامه خودنوشت» که یکی از بهترین خودزندگینامهها است، روایت مبارزهی سیاسی به قلم مارتین لوترکینگ است. شرح داستانی ادامهدار از رویاهایی که به باور کینگ محقق نشدند. اما بعد از او آن رویاها به واقعیت پیوستند. این خودزندگینامه، روایت زندگی مبارزی سیاسی است که مبارزه را به خشونت آلوده نکرد. چهرهای که به ارادهی خودش متکی بود، اما مغلوب ارادهگرایی نشد.
در بخشی از کتاب «زندگینامه خودنوشت» که با ترجمهی محمدرضا معمارصادقی توسط نشر کرگدن منتشر شده، میخوانیم:
«والدینم همیشه به من میگفتند نباید از سفیدپوستان متنفر باشم. اکنون این سوال برای من پیش آمد که چگونه میتوانم کسانی را دوست داشته باشم که از من متنفر بودند. قبل از خواندن گاندی تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که اخلاق مسیخی تنها در حوزه روابط فردی موثر است. احساس میکردم فلسفه «گونه دیگرت را جلو بیاور» و «دشمنانت را دوست بدار» تنها وقتی افراد در منازعه با افراد دیگرند معتبر است.»
منبع: دیجیکالا مگ
گزارش به خاک یونان به جد یکی از بهترین اتوبیوگرافی های ادبیاته. با ترجمه صالح حسینی