۵ کتاب برتر سیمین دانشور که باید بخوانید
سیمین دانشور از جمله بهترین نویسندگان و مترجمان و اولین زن ایرانی است که به صورت حرفهای قصهنویسی کرد و اغلب با عنوان نخستین نویسنده زن ایران شناخته میشود. کتابهای سیمین دانشور الهامبخش نویسندگان، مترجمان و خوانندگان هستند.
او هشتم اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد. سومین فرزند محمدغلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت مدیر هرنستان، نقاش مستعد و دختر عموی علی اصغر حکمت بود. سالهای دبستان را در مدرسهی انگلیسی زبان مهرآیین گذراند و با اشعار حافظ و سعدی و آثار ناصرخسرو و بیهقی بزرگ شد. ساعتها در کتابخانهی پدرش کتابهای نویسندگان ایرانی و فرنگی را به زبانهای فارسی و انگلیسی میخواند.
در روزهای تحصیل در دبیرستان اولین مقالهاش را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست» در مجلهای محلی منتشر کرد. شاگرد اول دبیرستان شد و همراه هما و منوچهر برارد و خواهرش به پایتخت آمد. برادر و خواهرش پزشکی و باستانشناسی خواندند، او هم مدتی در شبانهروزی آمریکاییها مستقر شد و زبان انگلیسیاش را تقویت کرد تا آنکه در رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد.
غم از دست دادن پدر سیمین را غمگین کرد. مادر به تهران آمد و در خیابان ایرانشهر ساکن شد. سیمین با اینکه از نظر مالی در مضیقه نبود شروع به کار کرد. معاون ادارهی تبلیغات خارجی رادیو تهران شد و با علیاکبر کسمایی و احمد شاملو همکار.
بعد از گذشت دو سال از رادیو بیرون آمد و در روزنامهی ایران مشغول کار شد. از آن زمان با نام مشتعار «شیرازی بینام» مقالات زیادی در مطبوعات نوشت و به فارسی برگرداند. مرتضی کیوان کسی که به گردن هنرمندان، نویسندگان و مترجمان ایران حق دارد تشویقاش کرد داستانهایش را جمعآوری و منتشر کند. «آتش خاموش» یکی از کتابهای سیمین دانشور که از ۱۶ داستان تشکیل شده بود منتشر شد اما منتقدان و اهل کتاب پنبهاش را زدند.
ازدواج با آلاحمد
سیمین و خواهرش ویکتوریا به اصفهان رفته بودند. به اتوبوسی که به تهران میرفت سوار شدند. آقای جوانی صندلی کنارش را به سیمین تعارف کرد. او، جلال آلاحمد، طلبهی سابق حوزهی علمیه، نویسنده و روشنفکر بود. آنها کنار هم نشستند. در طول مسیر گپ زدند، علائق مشترک پیدا کردند و یخشان بههم گرفت. دو سال بعد ازدواج کردند. صادق هدایت در مراسم عقد قاشق چایخوری پلاستیکی هدیه داد و باعث تفریح مهمانان شد. ازدواج سیمین و جلال ۲۰ سال دوام داشت. آنها در طول این مدت همهی نوشتهها و ترجمههای هم را میخواندند اما از یکدیگر تاثیر نگرفتند.
سیمین دانشور سال ۱۳۲۸ شمسی از رسالهای که با نام «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی» نوشته بود دفاع کرد و مدرک دکترای ادبیات فارسی دریافت کرد. او که در حین نوشتن رساله فاطمه سیاح استاد راهنمایش را از دست داد کار را با بدیعالزمان فروزانفر پی گرفت.
سفر به ایالات متحده
دانشور سه سال بعد با استفاده از بورس تحصیلی فولبرایت در رشتهی زیباشناسی دانشگاه استنفورد مشغول تحصیل شد. او دو داستان به زبان انگلیسی در مجلهی دانشگاه نوشت و نمایشنامههای «باغ آلبالو» و رمانهای «دشمنان» از چخوف و «بئاتریس» از شنیتسلر و کتاب «رمز موفق زیستن» را از دنیل کارنگی به فارسی برگرداند.
بازگشت به ایران
سیمین سه سال بعد به ایران برگشت و در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران مشغول تدریس شد. چهار سال بعد رمان «سووشون» را منتشر کرد که به یکی از مهمترین و پرفروشترین رمانهای ادبیات ایران تبدیل شد و ناماش را بر سر زبانها انداخت. دانشور یکی از پیشگامان ادب و فرهنگ ایران بود که نقش زیادی در شکستن قالبهای سنتی و ارائهی چشماندازهای جدید از نقش زنان در جامعه و ادبیات داشت.
مرگ آلاحمد
حادثه ساعت هفت بعدازظهر روز شهشنبه اتفاق افتاد. تا دو ساعت پیش از آن، همهچیز عادی بود. تا ساعت بعدازظهر حال عادی داشت و با سیمین و دخترخالهی سیمین میگفت و میخندید. آنطور که سیمین میگفت تا ساعت پنج با همسر و دخترخالهی او میگفت و میخندید. آلاحمد با سیمین و دخترخالهی او و پیرزن خدمتکارشان، از دو ماه پیش به خانهای که در خلیفآباد اسالم داشت، رفته بود. قصد او استراحت و تمام کردن چند کتابی بود که نوشتنشان را از مدتها پیش شروع کرده بود. سهشنبه بعدازظهر، پس از دو ماه کار مداوم، کار نوشتن کتابهای ناتمامش را به پایان رساند. سیمین گفت: «کارش که تمام شد، خندهای از روی زضایت بر لب آورد و گفت خستهام، اما نمیتوانم مراعات خستگی را بکنم. وقت من کم است و خیلی کارها هست که باید تمامشان کنم. با این حال حالا باید کمی استراحت کنم. استراحتاش این بود که متاب سفرنامهی ماه را آورد و شروع کرد به خواندن کرد. هوا تاریک شد. به سیمین گفت شمع بیاور. جلال شمع را روشن کرد. سیمین از اتاق بیرون رفت. وقتی برگشت ناگهان جالا انگار تعادلش بههمخورده باشد، چند تکان شدید خورد. دستش با شمعدان اصابت کرد. شمعدان افتاد. جلال هم افتاد. جلال تمام کرده بود.
در ادامهی این مطلب با ۵ کتاب سیمین دانشور اولین نویسندهی زن ایران آشنا میشویم.
۱- سووشون
سیمین در بحبوحهی جنگ جهانی دوم وقتی دانشجوی دانشگاه تهران بود به عنوان معاون ادارهی تبلیغات خارجی با رادیو ایران همکاری میکرد و با خبرنگاران جنگی که در کشور مشغول کار بودند آشنا شد. سال بعد به شیراز رفت. شهر در اشغال نیروهای انگلیسی بود و سربازارت هندی، ایرلندی و اسکاتلندی همهجا پرسه میزدند. او به واسطهی پدرش که پزشک شناختهشدهای بود در مهمانیهای بزرگان شرکت میکرد و با افسران انگلیسی حرف میزد. همچنین تغزیهی «سووشون» که عشایر اجرا میکردند را دیده بود. به نظر میرسد طرح ابتدایی این رمان در ان زمان در ذهن نویسنده شکل گرفته باشد.
این رمان یکی از کتابهای سیمین دانشور که به گفتهی دکتر حسین پاینده بعد از «بوف کور» پرفروشترین رمان ایرانی است به طور کلی سیاسی و اجتماعی است، اما در لایههای عمیقتر زندگی زن طبقهی متوسط بعد از شهریور ۲۰، تبعید رضاشاه و شروع سلطنت محمدرضا پهلوی را به تصویر کشیده است.
زری و یوسف زن و شهوهری هستند که در شیراز زندگی میکنند. یوسف مالک منصفی است که از استثمار کارگران بیزار است و هرگز به قیمت نابود کردن زندگی روستاییان تجارت نکرده. او غلاتی که در املاکاش عمل میآید را به انگلیسیها که جنوب ایران را اشغال کردهاند، نمیفروشد. وابستگی کشور به قدرتهای بزرگ جهانی را تحمل نمیکند. به این خاطر نابود میشود. زری با افکار و اعمال همسرش مخالف است و سعی میکند یوسف را تشویق کند معتدل باشد. خانکاکا، برادر یوسف، هم تلاش میکند اخویاش را راضی کند محصولاتاش را به انگلیسیها بفروشد اما یوسف قصد دارد جو و گندمهایش را به قحطیزدهها بدهد. لجبازی و ایستادگی یوسف زری را نگران میکند. همسرش با شلیک سلاح ناشناسی به قتل میرسد و جسدش به خانه اورده میشود. زیری عزادار میشود. او در خواب همسرش را در قامت سیاوش میبیند. پریشانی زری به اندازهای شدید است که قوم و خویشها، همسایهها و آشنایان فکر میکنند دیوانه شده. مردم تشییعجنازهی متوفی را به تظاهرات سیاسی تبدیل میکنند اما نیروهای امنیتی مقاومت میکنند. مراسم به خشونت کشیده میشود. جنازه بدون غسل داده شدن و خواندن نماز میت شبانه در گورستان دفن میشود.
در بخشی از رمان «سووشون» یکی از کتابهای سیمین دانشور که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«آن دوره که مردم به شرابا طهورا دسترسی پیدا می کردند و می خوردند و حافظ می شدند، گذشت. حالا باید شرابا باروت قورت بدهند. آن وقت ها که مردم لب جوی آب می نشستند و گذر عمر را می دیدند و دلی دلی می کردند و از تمام نعمت های دنیا، یک گلعذار بسشان بود، گذشت. راستی، اسم نعره هایی که آدم از ته دل بر می آورد چه بود؟ کلمه ای بود که به این جور فریاد می خورد… باید لغتی باشد که معنای سوراخ کردن بدهد. یعنی آدم اگر نتواند در برابر سیل و صاعقه و سیلی زندگی آن جور فریاد را بزند، دلش سوراخ می شود.»
۲- جزیره سرگردانی
این رمان سال ۷۲ نوشته شده و برخی از مهمترین شخصیتهای ادب، فرهنگ و سیاست مثل جلال آلاحمد، غلامحسین ساعدی، خلیل ملکی و دکتر شریعتی در آن حاضرند و مثل باقی شخصیتهای قصه سرگردان هستند. دینباوران، شیفتگان شریعتی، روشنفکران غیر دینی و بخشی از فقرا وارد میدان میشوند و کمکم به مبارزهی مسلحانه کشیده میشوند.
خانم نوریان که سالها پیش پسرش را در مبارزات سیاسی دههی ۳۰ از دست داده هستی و شاهین نوههایش را لای زرورق نگه داشته و بزرگشان کرده. او که معلم بوده هنوز برای پسر پرپر شدهاش و دکتر مصدق اشک میریزد.
عشرت مادر هستی و دختر خانم نوریان زن مرد پولداری شده که با دولت و یانکیها ارتباط دارد و با مردهای هیزی که تا صبح بدمستی میکنند میآمیزد. او نمونهی خوبی از طبقهی مصرفگرا و تازه به دوران رسیدهی جامعهی ایران است. مامان عشی بعد از مرگ همسر اولاش که شیفتهی مصدق بود بالافاصله با احمد گنجور پادوی آمریکاییها ازدواج کرد.
مراد همکلاس و تنها رفیق هستی قبل از آشنا شدن با سلیم است. او در سیاسیکاری غرق است و مبارزهی مسلحانه را تنها راه موفقیت میداند. ناگهان سلیم مردی درسخوانده، شیفتهی آلاحمد و رابط روحانیون و روشنفکران ظاهر میشود. پدرش بعد از حمایت اط مصدق و سرخورده شدن از سیاست زنباره و درباری شده.
هستی فرزند زمانهی خود است. نقاشی درسخوانده است که در کنار حمید عنایت، سیمین دانشور، خلیل ملکی و جلال آلاحمد آموخته و مشق زندگی کرده. روزی به سیمین میگوید: «دلم تنگ است» سیمین میگوید: «دل کی تنگ نیست؟»
این رمان، یکی از کتابهای سیمین دانشور، قصه و روایت نسلهایی از ایرانیان است که با وجود سرگشتگی، سردرگمی، شک، ناامیدی و ناتوانی باید به پیش بروند به امید روزهای بهتر. در بخشی از رمان «جزیره سرگردانی» که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«سلیم را می پایید که چشم هایش را روی هم گذاشته بود و حالتی که انگار از زمین و زمان آسوده است. انگار روحش از کالبد جدا شده… هستی خواست پتو را رویش بکشد، چشم هایش را باز کرد. بلند شد، کیسه آب جوش را روی کمرش جا داد و خود را پتوپیچ کرد… از سلیم پرسید: «خوابتان برده بود؟» سلیم گفت: «نه، فکرم را متمرکز کرده بودم که درد را برانم. شما اینجور حالت ها رو می گویید عالم هپروت.» هستی روی مبل نشست و سکوت کرد. فکر کرد: «این مردها چه جور آدم هایی هستند؟ همین که طرف را کمی رام دیدند، بدقلقیشان شروع می شود. مرد، منتظر بودم بگویی در بحر مکاشفت فرو رفته بودم، اما تو که از آن حالت درآمدی، برام یک دسته خار آوردی.»
۳- ساربان سرگردان
این رمان جلد دوم سهگانهی سیمین دانشور است که جلد سوماش هنوز منتشر نشده. در این جلد بار دیگر خانوادهی نوریان محور قصه هستند. هستی، سلیم و مراد شخصیتهای رمان هستند.
هستی کارمند وزارت فرهنگ و هنر که نقاش قابلی شده به خاطرارتباط داشتن با مراد که مارکسیست است دستگیر و زندانی شده. او برای خلاص شدن از شر بازجوها و آزاد شدن از زندان حرفهای عجیب و غریبی زده که باورشان برای سلیم عشق هستی سخت است. او فکر میکند هستی به او خیانت کرده. تلاش میکند عشقاش را از زندان فراری دهد اما موفق نمیشود. پس با نیکو دخنری به شدت مذهبی و سنتی ازدواج میکند اما کماکان عاشق هستی است. بد اقبالی دست از سرش برنمیدارد. مادرش از دست میرود و در باورهایش شک نیکند و سرگشته میشود.
کراسلی آمریکایی همهکارهی ساواک مراد و هستی را در جزیره سرگردانی رها میکند تا همکاری کردن با سازمان امنیت را بپذیرند. آن دو توسط شخصی که «ساربان سرگردان» نام دارد و توسط گنجور اجیر شده نجات پیدا میکنند و به پایتخت میروند و به خانهی سر ادوارد، حاکم انگلیسی سابق کراچی، میروند. در خانهی او خبردار میشوند که کراسلی فکر میکند آنها از بین رفتهاند. پس با خیال راحت زندگی میکنند. پیروزی انقلاب کمکشان میکند. توجهها به آنها کم میشود و به زندگی عادی برمیگردند.
مراد دور سیاست را خط میکشد و اهل زندگی میشود. هستی به خانه برمیگردد و میبیند مادربزرگاش آلزایمر گرفته و او را نمیشناسد. گنجور وضعیت مالیاش آشفته میشود و تصمیم میگیرد به بریتانیا برود. مراد و هستی ازدواج میکنند و در خانهی توران زندگی میکنند و صاحب بچه میشوند.
در بخشی از رمان «ساربان سرگردان» یکی از کتابهای سیمین دانشور که توسط نشر حوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«باید همت داشت و ترس و حسد را از خود دور کرد و از نو شد سلیم عاشق. سلیم با طمأنینه! بایستی همه چیز را به صورت فضیلت درآورد! از ترس، شهامت و از حسد، بزرگواری آفرید! طفلک هستی، آن شب که قصه ی بابک خرم دین را می گفت، نظیر همین حرف ها را زده بود. همین گونه حرف و سخن ها، هنرمندی ها و لیاقت ها بود که مرا دلباخته اش کرده بود؛ وگرنه آدم عاقل زن عاشق نمی گیرد. دختر پا به سن گذاشته نمی گیرد، تا قدسی بگوید: دختر ترشیده.»
۴- بنال وطن
این رمان، یکی از کتابهای سیمین دانشور، از آلن پیتون نویسنده اهل آفریقای جنوبی است. او در این کتاب مسائل اجتماعی، نژادی و اخلاقی در آفریقای جنوبی دورهی آپارتاید میپردازد و یکی از مهمترین آثار ادبی است که شرایط دشوار این کشور را به تصویر کشیده.
قصه دربارهی کشیشی است به نام استفان کومالو که از روستای کوچک ناتال به ژوهانسبورگ میرود تا پسر گمشدهاش ابسالوم را پیدا کند. کومالو که مسیحی مومن و صادق است در این سفر با واقعیتهای تلخ و نابرابریهای گستردهی اجتماعی، فرهنگی، اجتماعی در این شهر بزرگ مواجه میشود. در ادامه با پدر پسری که توسط فرزندش به قتل رسیده آشنا میشود.
نویسنده در این اثر به معضل بزرگ نژادپرستی و تاثیر ویرانکنندهاش بر جامعهی این کشور آفریقایی پرداخته. پیتون نشان داده آپارتاید و تبعیض نژادی نقش اساسی در ویران کردن کانون خانواده و جامعه دارد و تنها راه از میان بردن مشکلات و نجات جامعه همدلی، انسانیت و تلاش برای آشتی میان همهی اقوام و نژادها است.
در بخشی از رمان «بنال وطن» که با ترجمهی سیمین دانشور توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«بچه بد جوری سرفه می کند، پیشانی اش از آتش هم داغ تر شده. آرام باش طفلکم، مادرت کنارت نشسته. از بیرون صدای خنده و شوخی و کندن و چکش زدن می آید و به زبان هایی حرف می زنند که من بلد نیستم. طفلکم آرام باش. یک دهکده قشنگ بود که تویش دنیا آمدی. تو آن دهکده آب روی سنگ ها آواز می خواند، باد آدم را خنک می کند.»
۵- داغ ننگ
دویست سال پیش در ابتدای تاسیس ایالات متحده، صبح روزی آفتابی در شهر بوستون ماساچوست که فقط ۲۰ سال از تاسیساش میگذشت و تنها یک زندان، کلیسا و میدان داشت، در زندان باز شد و زنی زیبا، بچه به بغل بیرون آمد که حرف الف قرمز رنگی به گردناش آویزان بود که نشان میداد زناکار است.
پدر نوزادی که در آغوش زن بود مشخص نبود. در این میان پیرمردی وارد شهر شد که غیر عادی به نظر میرسید. زن جوان وحشت کرد. خواب به چشماناش نمیآمد و دربارهی پدر فرزندش چیزی بروز نمیداد. عذاب وجدان، نگرانی و گناهکاری آرتور دیمس دیل پدر فرزند را ویران کرده بود. چند نفر از ساکنان شهر او را شناسایی کرده و تحت فشار قرار داده بودند. پدر نامشروع بیکار ننشست و در زمان مناسب انتقام گرفت.
زن دردش را نشان میداد اما مرد حس گناهگاری را در دروناش نگه داشته بود. هیچکس نمیتوانست علت ارتکاب چنین گناهی را شناسایی کند. گناهکاران با تحمل درد و رنج تطهیر میشدند. در بخشی از رمان «داغ ننگ» یکی از کتابهای سیمین دانشور که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«گروهی از مردان که ریش داشتند با لباسهای تیره و غمانگیز و کلاههای نوکتیز خاکستری رنگ، با جمعی از زنان درهم آمیخته بودند. یک زن گفت: مردم میگویند که عالیجناب دیمسدیل پدر مقدس کلیسا خیلی دلش بدرد آممده است که یکی از مریدهای او چنین افتضاحی بار آورده است.»
منبع: دیجیکالا مگ