حاشیههای حضور باران کوثری در نقش فروغ فرخزاد در فیلم «رگهای آبی»؛ شخصیتهای واقعی در سینما
همین چند روز پیش بود که انتشار تیزری کوتاه از فیلم «رگهای آبی» جنجالی در میان منتقدان و دنبالکنندههای سینمای ایران به وجود آورد. این فیلم که ساخته جهانگیر کوثری است، به سالهایی از زندگی فروغ فرخزاد، شاعر مشهور و ساختارشکن پرداخته. پیش از این هم در سال گذشته خبرهایی درباره شروع ساخت این فیلم رسانهای شده بود. اما موضوع مهم مورد بحث درباره «رگهای آبی» بازی باران کوثری در نقش فروغ فرخزاد است. بسیاری این انتخاب را به واسطه حضور جهانگیر کوثری به عنوان کارگردان فیلم رگهای آبی میدانند و عدهای هم از عدم شباهت فروغ و باران حرف میزنند. اما علاوه بر حاشیههای موجود، چند سوال درباره این فیلم که در سبک بیوگرافی ساخته شده وجود دارد؛ آیا قراردادن هربازیگری در نقش یک شخصیت مهم تاریخی لطمه زننده به تصویر آن شخصیت نیست؟ در ساخت آثاری به این سبک نباید حداقل استانداردهای موجود را برای بازنمایی یک شخصیت ماندگار رعایت کرد؟ چه مولفههایی برای انتخاب بازیگر در ژانر بیوگرافی مهم است؟ در ادامه بیشتر به این موضوع میپردازیم.
تاریخچه بازی در نقش شخصیتهای واقعی
سابقه ساخت فیلمهای در سبک بیوگرافی مانند رگهای آبی در سینمای جهان به همان دهههای ابتدایی شکلگیری صنعت سینما در قرن بیستم بر میگردد. فیلم «مصائب ژاندارک» که در سال ۱۹۲۸ درباره شخصیت ژاندارک ساخته شده از اولین نمونههای موفق در سبک بیوگرافی است. شاید به دلیل کمبودهایی که در زمینه گریم و عدم پیشرفت تکنولوژی در دهههای پیشین وجود داشت، بازسازی یک شخصیت در آثار سینمایی کمتر اتفاق میافتاد. اما از دهه ۶۰ میلادی این سبک و استفاده از شخصیتهای واقعی رونق و طرفداران بیشتری پیدا کرد.
یکی از نمونههای قدیمی مشهور در این زمینه که میان ایرانیها هم محبوب است، فیلم «محمد رسولالله» ساخته مصطفی عنقاد است. تقریبا هیچ تصویری از شخصیتهای واقعی که در این فیلم به آنها پرداخته شده وجود ندارد تا بتوان بازسازی آنها را با واقعیت مقایسه کرد. اما شخصیتپردازی و قدرت بازیگری بازیگران فیلم، باعث شد که حتی پس از انتشار و محبوبیت آن بسیاری از شخصیتهای صدر اسلام با همان تصاویری که در این فیلم میبینیم در ذهنمان بماند.
گاهی هم نمونههای درخشانی در این زمینه در هالیوود ساخته شده که اصلا بازیگر انتخاب شده برای نقش هیچ شباهتی به شخصیت واقعی داستان نداشته. مثلا فیلم «هوانورد» با بازی لئوناردو دیکاپریو که به زندگی هاوارد هیوز پرداخته. این شخصیت پیچیده چهرهای کاملا متفاوت با دیکاپریو دارد، اما شاید بخش بزرگی از مردم جهان پس از دیدن این فیلم به زندگی هیوز علاقمند شدند و با چهره و فعالیتهایش آشنایی پیدا کردند. البته استفاده از شخصیتهای واقعی تنها محدود به فیلمهای بیوگرافی هم نیست و گاهی در آثاری مانند «نیمه شب در پاریس» ساخته وودی آلن، داستان به نحوی پیش میرود که شخصیتهای واقعی در خرده داستانها وارد قصه اصلی میشوند و بیننده با آنها مواجهه میشود.
از مسایل قابل توجه که در هالیوود وجود دارد این است که به طرز عجیبی در دو دهه اخیر بیوگرافی سازی و پرداختن به شخصیتهای واقعی در آن افزایش پیدا کرده. در همین سالها آثار بسیار تاملبرانگیز و فراموشنشدنی خلق شده که میتوان به نمونههایی مانند مریل استریپ در نقش مارگارت تاچر در فیلم «بانوی آهنین»، رامی ملک در نقش فردی مرکوری در فیلم «حماسه کولی»، برنو گانتس در نقش آدولف هیتلر در فیلم «سقوط»، دنیل دی لوئیس در نقش آبراهام لینکلن در فیلم «لینکلن» و…. اشاره کرد. در کنار این نمونههای ناموفق هم دیده میشود مانند بازی اشتون کوچر در نقش استیو جابز در فیلم «جابز» که در سال ۲۰۱۳ ساخته شد.
شخصیتهای واقعی در سینمای ایران
اگرچه به نظر میرسد به موازات اقبال جهانی به شخصیتهای واقعی در آثار سینمایی، در ایران هم چند سالی است این موضوع باب شده، اما سابقه ساخت این سبک فیلمها مانند رگهای آبی در داخل به دهههای ۴۰ و ۵۰ باز میگردد. از اولین نمونههای ساخته شده در ایران فیلم «ستارخان» به کارگردانی علی حاتمی در سال ۱۳۵۱ است که بیشتر شخصیتهای اصلی آن واقعی بود و علی نصیریان در نقش ستارخان و عنایت بخشی در نقش همرزم او باقرخان بازی میکردند.
پس از انقلاب تا سالها کسی سراغ این ژانر نرفت تا اینکه دوباره علی حاتمی با فیلم «کمال الملک» به زندگی این نقاش بزرگ پرداخت. نمونهای که اگرچه شباهتی اندکی میان شخصیت واقعی و جمشید مشایخی به عنوان بازیگر آن وجود داشت، اما اثری ماندگار در این سبک در سینمای ایران محسوب میشود. پس از آن شخصیتهای، مذهبی، تاریخی و سیاسی بیشترین استفاده را در بیوگرافی سازی در ایران داشتند. مانند فیلم «میرزا کوچکخان» که البته گریم بیشتر به کمک فیلمساز و بازیگر میآمد.
تجربه ساخت آثاری مانند سریال «شهریار» و پس از آن فیلم «چمران»، آرام آرام از اواخر دهه ۸۰، اقبال سینما و تلویزیون ایران را به سمت ساخت آثار نمایشی در سبک بیوگرافی و پرداختن به افراد واقعی بیشتر کرد. مثلا نمونهای مانند سریال «معمای شاه» وجود دارد که از خواننده کابارهای پیش از انقلاب گرفته تا نزدیکان دربار را یک به یک با گریم به چهره شخصیتهای واقعی نزدیک کردند. شاید آخرین نمونه قابل اشاره هم سریال «شبکه مخفی زنان» باشد که با لحنی طنز سراغ شخصیتهای تاریخی دوران پهلوی اول رفته.
در میان تمام آثار به این سبک در میان فیلمها و سریالهای ایرانی و بازیگرانی که در نقش شخصیتهای واقعی بازی کردهاند، نمونههای قابل توجهی وجود دارد. مانند بازی هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» یا هادی حجازیفر در نقش احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار». در میان سیاسیها هم بازی عزتالله انتظامی در نقش ناصرالدینشاه و علی نصیریان در نقش مظفرالدینشاه در فیلم «کمال الملک» بسیار دیدنی است.
مولفههای مهم برای بازی در نقش شخصیتهای واقعی
تاریخچه این سبک از فیلمسازی و بازیگرانی که نقش شخصیتهای واقعی را برعهده داشتند به صورت اجمالی بررسی کردیم. اما مهمترین موضوع در این سبک فیلمها، انتخاب درست بازیگر و توانایی بازی آن بازیگر و نزدیکی به شخصیت اصلی است. در این انتخاب مولفههای زیادی تاثیرگذار هستند، از شباهت، گریم، فیزیک، صدا گرفته تا تلاشی که خود بازیگر برای رسیدن به نقش انجام میدهد. در ادامه به دو مولفه مهم در این زمینه پرداختیم.
-
شباهت
بعضی بازیگران به صورت ذاتی شباهتهایی به شخصیتهای واقعی تاریخی، سیاسی و هنری دارند. مثلا میتوان به شباهت مورگان فریمن به نلسون ماندلا، سلما هایاک به فریدا کالو، جیمز فرانکو به جیمز دین اشاره کرد. این شباهت گاهی کار سازنده اثر را راحت میکند و او دیگر نباید مدتها به دنبال فردی بگردد تا در نقش شخصیت اصلی فیلمش بازی کند. اما نکته مهم این است که موضوع شباهت اولین مولفه مهم در انتخاب یک بازیگر است که میخواهد نقش یک شخصیت واقعی را بر عهده بگیرد. این مولفه در درجه اول به باور پذیری اثر بیشتر کمک میکند و در مرحله بعدی کار را برای سازنده و گریمور آسان میکند.
-
توانایی و تلاش بازیگر
گاهی مانند مثالی که پیشتر گفته شد یعنی لئوناردو دیکاپریو در نقش هاوارد هیوز، مولفه شباهت، در مقابل توانایی بازیگر اهمیت خودش را از دست میدهد. یک بازیگر برای رسیدن به جزییات یک کاراکتر در دنیای واقعی، آنقدر تلاش میکند که شباهت تبدیل به یک ابزار قابل دسترسی به وسیله گریم میشود. این توانایی در خلق نقش تنها به قدرت بازی بر نمیگردد، برخی از بازیگران برای رسیدن به نقش ماهها زمان میگذارند، رژیمهای غذایی سخت را رعایت میکنند تا در کوچکترین جزییات، از راه رفتن و حرف زدن گرفته تا عادات غذایی و شیمی بدن یک شخصیت را در خود شکل بدهند. نمونههای مشهوری در سینمای جهان وجود دارد مثل بازی دنی دی لوییس در نقش کریستی براون نقاش مشهور ایرلندی در فیلم «پای چپ من». دی لوییس برای بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار شد. او برای رسیدن به این نقش سختیهای زیادی را متحمل شده بود تا بتواند در نقش یک نقاش دارای فلج مغزی بازی کند.
چرا بازی باران کوثری در فیلمهای رگهای آبی پذیرفتنی نیست؟
حالا نسخهای سینمایی از زندگی فروغ فرخزاد در فیلم رگهای آبی پیش روی ماست. نسخهای که تنها یک آنونس چند دقیقهای از آن منتشر شده، اما موضوعی که پیش از هر چیز به چشم میآید رعایت نکردن دو مولفه اصلی شباهت و توانایی و تلاش بازیگر در نزدیک بودن به شخصیت واقعی است. فروغ فرخزاد صورتی استخوانی و فیزیکی کاملا متفاوت از باران کوثری داشته. این تفاوت آنقدر زیاد است که حتی از دست هنر گریم هم کاری بر نیامده و بیننده باید بپذیرد که یک چهره دیگر به جای فروغ بازی میکند. زمانی پذیرش این موضوع سختتر میشود که فروغ شخصیتی معاصر دارد و اکثر ایرانیها با نام، چهره و جزییات منتشر شده زندگی او آشنا هستند. به همین دلیل کار فیلمساز برای بازسازی این شخصیت در فیلم سختتر بوده و باید کاراکتری هرچه بیشتر نزدیک به خود فروغ را خلق میکرد.
اما اگر بحث شباهت را هم کنار بگذاریم و امید داشته باشیم به توانایی بازیگر، باز هم ناامید میشویم. اگر به گفته طیفی از سینماگران باران کوثری به دلایلی خاص نمیتوانسته از نظر فیزیکی خود را اندکی به فروغ نزدیک کند، اما حداقل انتظار میرفت که نکات دیگر را در این بازسازی شخصیت رعایت کند. از صدای فروغ فرخزاد، راه رفتنش و حتی بازیگریاش در یکی از آثار ابراهیم گلستان، فایلهایی موجود است. اینها همه میتوانست منابع خوبی برای باران کوثری باشد که خود را از باران همیشگی فاصله بدهد و کمی به شخصیت محبوبی که میخواهد آن را به نمایش بگذارد، نزدیک کند. اما ما باران کوثری را میبینیم با همان لحن و شیوه حرف زدن همیشگی، در یک فضای بازسازی شده سیاه و سفید.
این تیزر چند دقیقه از فیلم «رگهای آبی» بیشتر از آنکه مخاطب را مشتاق به دیدن برشی از زندگی یک شخصیت پیچیده و دوست داشتنی معاصر کند، باعث ترغیب به دیدن و پیدا کردن ایرادات کار می شود. از طرفی فروغ فرخزاد زندگی در هم تنیده و عجیبی دارد که به راحتی نمیتوان درباره تمام ابعاد روزگار او حرف زد. این را هم اضافه کنید به عدم شباهت و عدم تلاش بازیگر برای نزدیک شدن به نقش تا به درستی مشخص شود که نمیتوان فروغ فرخزاد ساخت خانواده کوثری را به راحتی پذیرفت.